تفسیر به رأی
«تفسیر به رأی» از مباحث علوم قرآنی و به معنای تفسیر قرآن با محوریت آراء و نگرشهای غیر معتبر و تطبیق آراء شخصی بر آیات قرآن کریم است. تفسیر به رأی، روشی نکوهیده در تبیین و فهم قرآن بوده و بیشتر عالمان و مفسران، آن را از آفتهای دانش تفسیر و فهم صحیح قرآن شمردهاند. در احادیث متعددی از «تفسیر به رأی» نهی شده است.
محتویات
پیشینه تفسیر به رأی
تفسیر به رأی در عصر نزول:
سیر کلی در تاریخ «تفسیر به رأی» را در دو قسمت عصر نزول و پس از عصر نزول میتوان گزارش کرد: تفسیر به رأی همزاد فهم و تفسیر قرآن است و فهم و تفسیر از آغاز نزول آن مطرح بوده است، بنابراین آغاز طبیعی آن را میتوان همان عصر نزول دانست. به لحاظ تاریخی مسئله تفسیر به رأی را در عصر نزول محدودتر از دورانهای بعدی مشاهده میکنیم، که عوامل آن عبارتاند از: حضور شخص پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) که محور و میزان مقبول و مورد اتفاق جامعه اسلامی بودند و ارتباط نزدیک مردم با ایشان با توجه به محدودیت جامعه آن روز، وجود قراینِ مربوط به نزول آیات، وحدت مذهبی و عدم شکلگیری فرقهها و تعصبات فرقهای و مذهبی گوناگون، محدودیت نیازها و پرسشهای عمومی و اکتفای بیشتر مردم به فهم کلی آیات قرآن.
گفتنی است که با وجود این عوامل، شواهدی چند بروز تفسیر به رأی را در برخی از ابعاد آن در عصر نزول، ثابت میکنند: أ. روایات نهی از تفسیر به رأی، عمدتاً از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل شدهاند که این امر نشانه نگرانی آن حضرت از ابتلای برخی به تفسیر به رأی است. ب. شواهدی تاریخی از وجود تفاسیر نادرست توسط برخی از معاصران پیامبر حکایت دارند.[۱]
تفسیر به رأی پس از پیامبر:
پس از عصر نزول، فقدان هر یک از موانع چهارگانه تفسیر به رأی (حضور پیامبر اکرم، وجود قراین، وحدت مذهبی و محدودیت نیازها)، موجب شیوع تدریجی این پدیده شد. برخی محققان پیدایش آن را به همین عصر و به طور خاص اواخر عهد صحابه و اوایل عهد تابعان رساندهاند،[۲] چنان که برخی نیز نهی از تفسیر به رأی را در روایات اهل بیت ناظر به رأی و قیاس در مذاهب اهل تسنن دانستهاند.[۳] میتوان گفت پس از عصر نزول از یک سو با رحلت پیامبر اسلام و بی مهری جامعه اسلامی به اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) که به کتاب الهی و اسرار آن آگاهی داشتند، مرجع محوری و مورد اتفاق برای حل شبهات و پرسشهای قرآنی مطرح نبود و طبعاً راه تفسیر به رأی باز شد.
از سوی دیگر، فاصله زمانی مردم از عصر نزول و ناآشنایی با قراین و فضای نزول آیات، امکان تفسیر انحرافی و ناپسند را فراهم میساخت. از سوی سوم، اختلافات مذهبی و تعصّبات فرقهای که پس از پیامبر پدید آمد، زمینه بیشتری برای تفسیر به رأی ایجاد کرد که در پی آن، اصحاب هر فرقه در پی توجیه آرا و عقاید خود با آیات قرآن و سازگار کردن آن دو با یکدیگر برآمدند و نهایتاً، مواجهه جامعه اسلامی با افکار و ایدههای گوناگون، اوضاع تازه و احساس نیازهای نوظهور و ناتوانی از حل آنها، راه تفسیر به رأی را هموار ساخت.
بر اثر عوامل فوق، تفسیر به رأی در حوزههای فکری خاصی رخ نمود که هر یک بهگونهای قرآن را دستاویز گرایشهای فکری خود کرد. در رأس این جریانات میتوان از پیدایش خوارج، معتزله، اشاعره و باطنیه یاد کرد. وجه مشترک این جریانات، تأویل ناپسند و بیاساس آیات متشابه است.[۴]
تفسیر به رأی در روایات
روایاتی بسیاری از معصومین در نکوهش تفسیر به رأی نقل شده و مردم را از آن برحذر داشته اند، -گرچه برخی بر اساس ظاهر این روایات پنداشتهاند که هرگونه سخن گفتن درباره مفاهیم قرآن، تفسیر به رأی است و باید از آن اجتناب نمود-. برخی از این احادیث عبارتند از:
- شیخ صدوق از امیرمؤمنان (علیهالسلام) روایت کرده که: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: «خدای جل جلاله میفرماید: هر کس به رأی و دلخواه خویش گفتار مرا تفسیر کند به من ایمان نیاورده است».[۵]
- همچنین از آن حضرت (علیهالسلام) نقل شده که (به شخصی که مدعی وجود تناقض در قرآن بود) فرمود: «مبادا که قرآن را به رأی خود تفسیر نمایی، مگر اینکه از طریق دانشمندان آن را دریافت کنی؛ زیرا چه بسا آیهای که شبیه کلام بشر است، ولی کلام خداست و تأویل آن شبیه کلام بشر نیست».[۶]
- در نهجالبلاغه از امام علی (علیهالسّلام) چنین میخوانیم: «و آخَر قد تُسمّی عالما و لیس به... قد حمل الکتاب علی آرائه و عطف الحق علی اهوائه...»؛ گروهی از گمراهان چنین هستند که نام عالم بر خود گذاشتهاند در حالی که چنین نیستند، ... آنان قرآن را بر آرای خود تطبیق میدهند و حق را مطابق میل خود تفسیر میکنند.[۷]
- از امام رضا (علیهالسلام) روایت شده که به علی بن محمد بن جهم فرمود: «لا تتأوّل کتاب الله عزوجل برأیک، فان الله عزوجل قد قال: "و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم"؛[۸] کتاب خدا جلّ جلاله را به رأی خویش تأویل نکن؛ زیرا خداوند عزوجل میفرماید: "و ما یعلم تأویله..."».[۹]
- محمد بن مسعود عیاشی از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده است که فرمود: «هر کس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند هر چند درست درآید، پاداشی ندارد و اگر اشتباه کند گناه آن بر عهدهاش خواهد بود. در روایت دیگری آمده است که: اگر اشتباه کند به اندازه فاصله زمین و آسمان از حقیقت دور افتاده».[۱۰]
- در حدیثی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل شده که فرمود: «هرکس بدون آگاهی درباره قرآن اظهار نظر کند جایگاهش را در آتش فراهم آورده است. و نیز حضرتش فرمود: هرکس درباره قرآن از روی ناآگاهی سخن بگوید روز قیامت در حالی که دهانش با لگامی از آتش بسته شده محشور میگردد. کما اینکه فرموده است: من از امت بعد از خودم، بیشتر بر کسی خائف هستم که به قرآن روی آورد، ولی نادرست تفسیر کند».[۱۱]
- ابن عباس از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل میکند که: «من قال فی القرآن برأیه (أو بما لا یعلم) فلیتبوّاء مقعده من النار. و نیز در روایتی دیگر از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است که: من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوّاء مقعده من النار».[۱۲]
- شیخ صدوق از طریق عبدالرحمان بن سمره نقل میکند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: «... آنکه قرآن را با نظر خویش تفسیر نماید به خدا نسبت کذب روا داشته و در میان مردم بدون آگاهی از احکام دین فتوا دهد فرشتگان آسمان و زمین او را نفرین کنند، و هر بدعتی گمراهی است و فرجام گمراهی دوزخ است».[۱۳]
- شیخ کلینی از امام باقر (علیهالسلام) روایت کرده که فرمود: «آنچه را میدانید بیان کنید و آنچه را نمیدانید بگویید: خداوند داناتر است؛ زیرا انسان به علت تفسیر نادرست آیات، به وادی ژرفی سقوط میکند که ژرفای آن بیش از فاصله زمین و آسمان است».[۱۴]
- همچنین از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمود: «من فسّر القرآن برأیه فقد افتری علی الله الکذب»؛ کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند بر خدا دروغ بسته است.[۱۵]
مفهوم و مصداق تفسیر به رأی
«تفسیر» در اصل لغت چنانکه در کتاب «قاموس» آمده است به معنای «آشکار کردن و پرده برداشتن» است. و اما «رأی» چنان که از موارد استعمال آن در کتاب و سنت استفاده میشود، به معنای درک عقلانی نیست، بلکه یا به معنای عقیده و سلیقه شخصی است و یا به معنای گمان و پندار و تخمین است.
راغب اصفهانی در «مفردات» خود مینویسد: «رأی به معنای عقیدهای است که از غلبه گمان پیدا میشود». به هرحال منظور از «تفسیر به رأی» که در روایات آمده است یکی از دو معناست:
معنای اول: هرگاه انسان عقیدهای برای خود اتخاذ کرده است و کوشش میکند شواهدی از قرآن و احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام) برای آن بتراشد و هرگاه در میان آنها چیزی که صریحاً یا ظاهراً موافق عقیده او باشد نیابد، ناچار برای رسیدن به مقصد خود، آیات و روایاتی را انتخاب کرده و بدون هیچگونه قرینهای برخلاف مفهوم ظاهر آن تفسیر میکند، چنین کاری را «تفسیر بهرأی» گویند. به تعبیر دیگر، برای فهم معنای الفاظی که در قرآن و سنت وارد شده و همچنین برای فهم معنای جملهبندیها، ضوابطی در ادبیات عرب وجود دارد که انسان باید با توجه به این ضوابط و با آنچه متون معتبر لغت، و قواعد ثابت ادبیات هر زبان، و همچنین موارد استعمال لغات و جملهها ایجاب میکند، عبارات و کلمات را معنا کند. تنها در صورتی میتوان از معانی حقیقی الفاظ و قواعد ادبی عدول کرد، که قرینه روشنی از عقل یا دلایل دیگر وجود داشته باشد.
معنای دوم: یکی دیگر از معانی تفسیر بهرأی این است که مفهوم جملهای را آنچنان که قواعد ادبی و لغت اقتضا میکند بپذیرد، ولی در تطبیق آن بر مصادیق، مرتکب تحریف شود و چیزی را که مصداق آن نیست، بر طبق سلیقه شخصی خود، مصداق آن قرار دهد و یا با هدف خودنمایی و جدل و غلبه بر خصم تفسیر نماید. خلاصه این که تفسیر بهرأی در نوع اول با دگرگون ساختن مفاهیم کلمات و جملهها انجام میشود و اما در این قسم با دگرگون ساختن موارد و مصادیق کلمات و جملهها حاصل میگردد.
امام خمینی حقیقت تفسیر به رأی را به معنای پیشداوری در بیان معانی آیات و تطبیق آرا و تمایلات شخصی بر قرآن، بدون وجود قرینه و شاهدی بر آن میداند.[۱۶] وی خطر گرفتاری در تفسیر به رأی را شامل کسانی میداند که اسیر هوای نفس خویش هستند و از تمسک به اهل بیت که مخاطبان حقیقی قرآن کریم هستند، خودداری میکنند. ایشان ضمن برحذر داشتن همگان از این آفت بزرگ معتقد است تفسیر به رأی به معنای تطبیق آراء شخص بر آیاتی از قرآن در اسلام ممنوع است. حضرت امام بر این اعتقاد است که کسانی که اطلاعات کافی و مقدمات علمی لازم را در اختیار ندارند، حق ندارند به تفسیر قرآن بپردازند، زیرا تفسیرشان، تفسیر به رأی خواهد بود.[۱۷] امام خمینی برای مصون ماندن از «تفسیر به رأی» راهکارهایی را بیان میکند از جمله: ۱. تمسک به آیات قرآن و روایات معصومین (علیهمالسّلام)؛ ۲. تایید مطلب برداشت شده با دلایل و براهین عقلی و عرفانی؛ ۳. بیان مطلب از باب مصداق و مراتب حقایق؛ ۴. ذکر معنای استفاده شده، به عنوان یکی از معانی محتمل در آیه.[۱۸]
البته امام خمینی این نکته را نیز یادآور میشود که اندیشه و تدبر و طلب فهم از قرآن برای گرفتن معارف الهی خارج از محدوده تفسیر به رأی است.[۱۹] ایشان نکته سنجیها و برداشتهای اخلاقی عرفانی از قرآن را تفسیر به رأی نمیداند، بلکه برداشتهایی میداند که به واسطه تفکر و تدبر در آیات به دست میآیند.[۲۰]
آیتالله خویی در این رابطه میگوید: تمسک به ظاهر لفظ (به شرط اینکه از روی دلیل و مستند به قواعد و اصول شناخته شده در عرف بوده و میان مردم رایج باشد) تفسیر به رأی نیست، بلکه تفسیری است که عرف آن را میپذیرد و بر حسب قراین متصل یا منفصل میباشد. وی در ادامه میگوید: شاید معنای تفسیر به رأی این باشد که فرد به طور مستقل و بدون مراجعه به کلمات ائمه (علیهمالسلام)، در موردی نظر دهد، در حالی که معلوم است که ائمه (علیهمالسّلام) عِدل و همتای قرآنند و در موقع تمسک به قرآن مراجعه به آنان واجب است. بنابراین اگر انسان به عموم یا اطلاقی که در قرآن وارد شده، بدون فحص از تخصیص یا تقیید موجود در بیانات ائمه (علیهمالسّلام) عمل کند، البته تفسیر به رای است. خلاصه اینکه: حمل لفظ بر ظاهرش پس از جست و جوی قراین متصل یا منفصل موجود در کتاب یا سنت و دلیل عقلی، تفسیر به رأی بهشمار نمیآید، بلکه اساسا تفسیر نیست.[۲۱]
علامه طباطبایی نیز میگوید: اضافه در کلمه «برأیه» اختصاص، تکروی و استقلال طلبی را افاده میکند؛ یعنی مفسر هنگام تفسیر قرآن، تنها به ابزاری که برای فهم کلام عرب در اختیار دارد بسنده میکند و آنگاه با مقایسه کلام خدا با کلام بشر، به تفسیر مبادرت میورزد. هرگاه بخشی از سخن گوینده (هر کس که باشد) بر ما عرضه شود، بی درنگ از اصول شناخته شده نزد همه برای کشف مقصود سخن او بهره میجوییم و با استفاده از آن اصول میگوییم: گوینده از این بخش سخنش، فلان معنا را اراده کرده است... اما کاربرد چنین شیوهای با بیانات قرآن روا نیست؛ زیرا قرآن کلامی است که در عین اینکه بخشهای آن جدای از هم است، به هم پیوسته است و بنا به فرمایش امیرمؤمنان (علیهالسلام) بخشی از قرآن توسط بخش دیگر گویا میگردد و بعضی از آیات آن شاهد و قرینه آیات دیگر است.[۲۲] تنها مراجعه به یک آیه با اعمال قواعد شناخته شده، بدون آنکه شخص از قبل نسبت به تمامی آیات دیگر متناسب با آن شناخت پیدا کرده و در تدبر آنها کوشیده باشد، کفایت نمیکند. بنابراین تفسیر به رأی در واقع به شیوه به کار برده شده برای فهم قرآن برمیگردد نه به خود فهم قرآن؛ یعنی نهی از تفسیر به رأی تنها ناظر به این نکته است که کتاب خدا به شیوهای تفسیر شود که کلام دیگران درک میشود. اینجاست که هرچند در مقام فهم، به رأی صواب هم رسیده باشد باز هم نکوهیده است؛ زیرا به هر حال شیوه را اشتباه برگزیده است... شاهد این مدعا اینکه در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هنوز قرآن یک جا گردآوری نشده بود و تنها به صورت سورهها و آیههایی پراکنده در دست مردم وجود داشت؛ لذا امکان وقوع در ورطه اشتباه به هنگام تفسیر هر بخشی به طور جداگانه بسیار جدی بود. خلاصه بحث اینکه: آنچه در حدیث از آن نهی شده تنها این است که مفسر در مقام تفسیر نوعی استقلال برای خویش قائل باشد و تنها به نظر خودش بدون توجه به نظرات دیگران و مراجعه به آنها تکیه نماید.[۲۳]
پانویس
- پرش به بالا ↑ سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۵۲۳.
- پرش به بالا ↑ طوسی، محمد بن حسن، الذکری الالفیه، ج ۲، ص ۷۱۵.
- پرش به بالا ↑ حکیم، سیدمحمدباقر، علوم القرآن، ص ۲۳۵.
- پرش به بالا ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج ۳، ص ۴۱-۴۲.
- پرش به بالا ↑ صدوق، محمد بن علی، امالی، ص۵۵، مجلس دوم.
- پرش به بالا ↑ صدوق، محمد بن علی، کتاب التوحید، باب۳۶، ص۲۶۴.
- پرش به بالا ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۷۸.
- پرش به بالا ↑ سوره آل عمران، آیه۷.
- پرش به بالا ↑ صدوق، محمد بن علی، عیون الاخبار، ج۲، ص۱۷۱، باب ۱۴.
- پرش به بالا ↑ عیاشی، محمد بن مسعود، مقدمه تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۷.
- پرش به بالا ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۱۱.
- پرش به بالا ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۷۸.
- پرش به بالا ↑ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۶-۲۵۷، باب ۲۴، حدیث۱.
- پرش به بالا ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۲، شماره ۴.
- پرش به بالا ↑ بحرانی، سیدهاشم، تفسیر برهان، ج۱، ص۳۹.
- پرش به بالا ↑ خمینی، روح الله، تفسیر سوره حمد، ص۹۳.
- پرش به بالا ↑ خمینی، روح الله، تفسیر سوره حمد، ص۹۳-۹۶
- پرش به بالا ↑ خمینی، روح الله، آداب الصلاة، ص۳۴۷
- پرش به بالا ↑ خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، ص۴۹۷
- پرش به بالا ↑ خمینی، روح الله، آداب الصلاة، ص۱۹۹ و ۳۴۷
- پرش به بالا ↑ خویی، سیدابوالقاسم، البیان، ص۲۶۹.
- پرش به بالا ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
- پرش به بالا ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۳، ص۷۷-۷۹.
منابع
- "تفسیر به رأی"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸، ص۱۷۶.
- تفسیر و مفسران، محمدهادی معرفت، ج۱، ص۶۳-۸۴.
- "تفسیر به رأی"، دانشنامه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
- "تفسیر به رأی و عواقب آن"، پژوهشکده فرهنگ و معارف.