محمدصالح حائری مازندرانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (مهدی موسوی صفحهٔ علامه حائری مازندرانی را به محمدصالح حائری مازندرانی منتقل کرد)
 
(۳ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
==حضرت آيت الله العظمي شيخ محمد صالح علامه حائري مازندراني==
+
یکی از ستارگان درخشان آسمان علم و فقاهت از شهر بابُل، علامه کبیر، [[فقیه|فقیه]] فرهیخته، مجتهد محقق، حکیم متکلم، [[محدث]] خبیر، مفسر بصیر و ادیب شاعر، آیت الله علامه محمدصالح حائری (م، ۱۳۵۰ ش) می باشد. از امتیازات آن عالم بزرگ، قلم رسا در تألیف آثار بزرگ و گرانقدر علمی است. وی در مبارزه با استبداد و نفوذ بیگانگان نیز نقشی موثر داشت.
 +
{{شناسنامه عالم
 +
||نام کامل = محمدصالح حائری مازندرانی
 +
||تصویر=[[پرونده:Molla-mazandarani.jpg |200px|center]]
 +
||زادروز = ۱۲۹۸ قمری
 +
|زادگاه = [[کربلا]]
 +
|وفات = ۱۳۹۱ قمری
 +
|مدفن =  [[مشهد]]
 +
|اساتید =  [[آخوند خراسانی]]، ملااسماعیل بروجردی حائری، میرزا خلیل تهرانی،...
 +
|شاگردان = [[سید شهاب الدین مرعشی نجفی]]، سید عزیزالله امامت کاشانی،...
 +
|آثار = ارث الزوجه، اجتماع الامر و النهی، احیاء الرجال، اتحاد العاقل و المعقول،...
 +
}}
  
يكي از ستارگان درخشان آسمان علم وفقاهت از بابل، علامه كبير نابغه دوران، فقيه فرهيخته، مجتهد محقق و متبحر، حكيم متكلم، محدث خبير ، مفسر بصير و. اديب توانا حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ محمد صالح علامه حائري (ره) مي باشند. جد بزرگوارش فقيه فرزانه آيت الله شيخ محمدحسن قاسمي بار فروشي(ره)و پدر ارجمندش نيز مجتهد برجسته حضرت آيت الله آقا شيخ فضل الله علامه حائري(ره) بوده اند.
+
==ولادت و خاندان==
 +
شیخ محمد صالح در ۲۸ رجب سال ۱۲۹۸.ق. در شهر مقدس [[کربلا|کربلا]] دیده به جهان گشود و در بیت علم و [[تقوا]] پرورش یافت. پدر ارجمندش مجتهد برجسته حضرت آیت الله آقا شیخ فضل الله علامه حائری(ره) بوده اند. مادر مکرمه اش که خود از بیت علم و صبیه مرحوم ملامحمد یوسف استرآبادی صاحب «صیغ العقود» بوده اند، او را در دامان پر مهر و عاطفه خویش، بسیار عالی تربیت کرده و در آشنایی وی با دین و مکتب و [[قرآن|قرآن کریم]] نقش بسزایی ایفا کرد.
  
همانگونه كه گذشت خاندان بزرگ علامه ريشه در تاريخ چهارصد ساله دارند كه ابتدا در منطقه بندپي بابل سكونت داشتند و بعد ها به بابل مهاجرت كردند، سابقه رجال و بزرگان شيعه از اين خانواده به دوران صفويه مي رسد و جد اعلاي شيخ محمد صالح علامه يعني مرحوم آيت اله آقا شيخ معين الدين قاسمي علامه مازندراني(ره)از مجتهدين طراز اول عصر خود و از شاگردان علامه مجلسي(ره)بوده است.
+
خاندان بزرگ علامه ریشه در تاریخ چهارصد ساله دارند که ابتدا در منطقه بندپی بابل سکونت داشتند و بعدها به بابل مهاجرت کردند، سابقه رجال و بزرگان [[شیعه|شیعه]] از این خانواده به دوران [[صفویه]] می رسد و جد اعلای شیخ محمد صالح علامه یعنی مرحوم آیت الله آقا شیخ معین الدین قاسمی علامه مازندرانی(ره) از مجتهدین طراز اول عصر خود و از شاگردان [[علامه مجلسى|علامه مجلسی]](ره) بوده است.
  
شيخ محمد صالح در 28 رجب سال 1298.ق. در شهر مقدس كربلا ديده به جهان گشود و در بيت علم و تقوا پرورش يافت. مادر مكرمه اش كه خود از بيت علم و صبيّه مرحوم ملامحمد يوسف استرآبادي صاحب «صيغ العقود » بوده اند، او را در دامان پر مهر و عاطفه خويش، بسيار عالي تربيت كرده و در آشنايي وي با دين و مكتب و قرآن كريم نقش بسزايي ايفا كرد.
+
==تحصیلات و استادان==
 +
محمدصالح بعد از پشت سر نهادن دوران طفولیت [[ادبیات عرب|ادبیات عرب]] را از محضر برادران فاضل و ادیب، مولی علی معروف به «سیبویه» و مولی عباس معروف به «اخفش» فرا گرفت. وی که از نوابغ ادب و هنر می باشد از دوران کودکی طبع شعری حساسی داشته است. بطوریکه در همان ایام تحصیل ادبیات، الفیه ابن مالک را تخمیس نموده اند و به محضر اساتید فن عرضه داشتند.
  
محمد صالح بعد از پشت سر نهادن دوران طفوليت ادبيات عرب را از محضر برادران فاضل و اديب ، مولي علي معروف به «سيبويه » و مولي عباس معروف به «اخفش» فرا گرفت. وي كه از نوابغ ادب و هنر مي باشد از دوران كودكي طبع شعري حساسي داشته است . بطوريكه در همان ايام تحصيل ادبيات، الفيه ابن مالك را تخميس نموده اند و به محضر اساتيد فن عرضه داشتند.
+
پس از تکمیل ادبیات سطوح عالیه چون [[الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية‌ (کتاب) |شرح لمعه]]، [[فرائد الاصول (کتاب) |رسائل]] و [[مکاسب (کتاب) |مکاسب]]، [[ریاض المسائل|ریاض]]، [[اسفار اربعه (کتاب) |اسفار]]، منظومه [[حاج ملاهادی سبزواری|سبزواری]] و شرح مطالع را نیز به کمک پدر ارجمند و برادر فاضلش آیت الله شیخ علی علامه حائری(ره) و دیگر اساتید بزرگ [[کربلا|کربلا]] فرا گرفتند و قبل از عزیمت به [[نجف]] اشرف در مدرسه آیت الله طوسی کربلا «رساله غساله» نیز تألیف فرمودند. ضمن آنکه در همان ایام، به تدریس کتابهایی که خوانده بودند نیز پرداختند.
  
پس از تكميل ادبيات سطوح عاليه چون شرح لمعه رسائل و مكاسب رياض، اسفار، منظومه سبزواري و شرح مطالع را نيز به كمك پدر ارجمند و برادر فاضلش آيت الله شيخ علي علامه حائري(ره)و ديگر اساتيد بزرگ كربلا فرا گرفتند و قبل از عزيمت به نجف اشرف در مدرسه آيت الله طوسي كربلا «رساله غساله»نيز تأليف فرمودند. ضمن آنكه در همان ايام، به تدريس كتابهايي كه خوانده بودند نيز پرداختند.
+
مرحوم [[آخوند خراسانی|آخوند خراسانی]] صاحب [[کفایة الاصول (کتاب) |کفایه]] در سفر زیارتی که ماه رجب سال ۱۳۱۲ قمری به کربلای معلی داشتند روزها در صحن مطهر [[سیدالشهداء|سیدالشهدا]](ع) درس غساله می دادند. در این ایام مرحوم شیخ محمد صالح نیز به محضر آخوند خراسانی مشرف شده و رساله خود را در غساله کلی طبیعی و تجری تقدیم حضور ایشان کردند. آخوند خراسانی پس از مشاهده این رساله ها و پی بردن به نبوغ و استعداد بی نظیر این نوجوان وی را با خود به نجف اشرف بردند و از آن پس او از شاگردان بزرگ و ممتاز حوزة درس مرحوم صاحب کفایه(ره) گردید. این در حالی بود که هنوز بیش از ۱۵ سال از سن مبارکشان نگذشته بود و بگفته یکی از دانشمندان محقق،‌ علامه در محضر مرحوم آخوند(ره)، همچون ارسطویی در محضر درس افلاطون بود.
  
مرحوم آخوند خراساني در سفر زيارتي كه ماه رجب سال 1312 قمري به كربلاي معلي داشتند روزها در صحن مطهر سيدالشهدا(ع)درس غساله مي دادند. در اين ايام مرحوم شيخ محمد صالح نيز به محضر آخوند خراساني مشرف شده و رساله خود را در غساله كلي طبيعي و تجري تقديم حضور ايشان كردند.
+
برادر ارشد ایشان مرحوم آیت الله شیخ علی علامه ۱۲ سال از وی بزرگتر بودند؛ پدرش او را وادار کرده بودند تا به درس فقیه برجسته آیت الله حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل تهرانی که مجتهدی متبحر و شاگرد مستقیم مرحوم صاحب جواهر(ره) بود، حاضر شود تا به یک واسطه از [[شیخ محمدحسن نجفی|صاحب جواهر]] کسب فیض کرده باشد. چون حاج میرزا حسین کهنسال(ره) تنها شاگرد بجامانده از صاحب [[جواهر الکلام (کتاب) |جواهر]](ره) بود. شیخ علی علامه نیز چون استعداد برادر کوچکتر یعنی شیخ محمد صالح را در فرا گیری [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] دریافته بود با تدریس منظم فقه و اصول او را آماده می کرد که قبل از درگذشت حاج میرزا حسین او نیز بتواند در سلک شاگردان مستقیمش گردد. این در حالی بود که معظم له با وجود اجازه [[اجتهاد]] از اساتید مزبور غرور نمی ورزید و بطور منظم در درسها حاضر می گشت.  
  
آخوند خراساني صاحب كفايه پس از مشاهده اين رساله ها و پي بردن به نبوغ و استعداد بي نظير اين نوجوان وي رابا خود به نجف اشرف بردند و از آن پس او از شاگردان بزرگ و ممتاز حوزة درس مرحوم صاحب كفايه(ره)گرديد. اين در حالي بود كه هنوز بيش از 15 سال از سن مباركشان نگذشته بود و بگفته يكي ازدانشمندان محقق،‌ علامه در محضر مرحوم آخوند(ره)، همچون ارسطويي در محضر درس افلاطون بود.
+
علامه حائری از دست مشایخ روایتی نیز به دریافت [[اجازه (علم الحدیث)|اجازه]] نقل [[روایت]] مفتخر گشت از جمله: میرزا حسین خلیل تهرانی و [[محدث نوری|میرزا حسین نوری]].  
  
برادرارشد ايشان مرحوم آيت الله شيخ علي علامه 12سال از وي بزرگتر بودند پدرش او را وادار كرده بودند تا به درس فقيه برجسته آيت الله حاج ميرزا حسين حاج ميرزاخليل تهراني كه مجتهدي متبحر و شاگرد مستقيم مرحوم صاحب جواهر(ره) بود ، حاضر شود تا به يك واسطه از صاحب جواهر كسب فيض كرده باشد. چون حاج ميرزا حسين(ره)كهنسال تنها شاگرد بجامانده از صاحب جواهر(ره)بود.
+
آن بزرگوار بخاطر علاقه فراوان به علوم عقلی، رشته حکمت و علوم معقول را نیز از محضر مرحوم ملا اسماعیل بروجردی فرا گرفت تا آنکه خود حکیمی صاحب نظر گشته و چنانچه در تألیفات خواهد آمد آثار ذیقیمتی را در علوم عقلی از خود به یادگار نهاد. تلاش علمی و ذوق سرشار شیخ محمد صالح توجه همه صاحب نظران را بخود جلب کرده بود. چراکه وی در همان دوران نوجوانی و قبل و بعد از حضور در حوزه علمی هزار ساله نجف، کتابها و رسائل زیادی را چون رساله ای در قاعده ید، رساله ای در تجری، رساله ای در شبهه محصوره، رساله ای در [[زکات|زکات]]، رساله ای در احکام کفار، رساله ای در [[طهارت]] و چند کتاب دیگر تألیف کرده و به جامعه علمی نجف تقدیم نمودند. ضمن آنکه با تحقیق و تحلیل و احاطه به تمام افکار مرحوم آخوند خراسانی تمام درسها حتی مذاکرات بعد از درس با استاد را ثبت و تقریر فرمودند و مرحوم صاحب کفایه (ره) کتاب وقف خود را با مراجعه به دو کتاب در وقف یکی مفصّل و دیگری مختصر که آقای شیخ محمد صالح در مدرسه آن مرحوم نوشته بودند، تألیف کردند. چنانچه گویند: در ایام تعطیلی که وی باتفاق مرحوم [[آقا ضیاءالدین عراقی|آقا ضیاءالدین عراقی]] در جزیره ای که بنام [[امام حسین علیه السلام|حسین]] مظلوم (ع) در [[کوفه|کوفه]] است، رفته بودند کتاب وقف مختصر را به مرحوم آخوند خراسانی (ره) نشان دادند و مرحوم خراسانی هم گفته بودند: «دیگر من چه بنویسم»؟!
  
شيخ علي علامه نيز چون علامه نيز چون استعداد برادر كوچكتر يعني شيخ محمد صالح را در فرا گيري فقه و اصول دريافته بود با تدريس منظم فقه و اصول او را آماده ميگرد كه قبل از در گشت حاج ميرزا حسين او نيز بتواند در سلك شاگردان مستقيمش دريافته بود. اين در حالي بود كه معظم له با وجود اجازه اجتهاد از اساتيد مزبور غرور نمي ورزيد و بطور منظم در درسها حاضر مي گشت.  
+
معروف است که آن جناب در ۱۶ سالگی به مقام رفیع [[اجتهاد]] نائل آمد و آوازه اش در همه مجامع علمی پیچید. اگر چه گویند: به تأیید برادرش آیت الله شیخ علی علامه آن بزرگوار در ۱۲ سالگی مجتهد مسلم بوده است. ولی جناب آقای فضائلی در ضمن مقاله ای در مجله وحید (فروردین، ۱۳۵۲ صص ۸۶-۸۱) تأیید اجتهاد وی از سوی برادر را در همان سن ۱۶ سالگی می داند.
  
آن بزرگوار بخاطر علاقه فراوان به علوم عقلي، رشته حكمت و علوم ومعقول را نيز از محضر مرحوم ملا اسماعيل بروجردي فرا گرفت تا آنكه خود حكيمي صاحب نظر گشته و چنانچه در تأليف خواهد آمد آثار ذيقيمتي را در علوم عقلي از خود به يادگار نهاد. تلاش علمي و ذوق سرشار شيخ محمد صالح توجه همه صاحب نظران را بخود جلب كرده بود. چراكه وي در همان دوران نوجواني و قبل و بعد از حضور در حوزه علمي هزار ساله نجف، كتابها و رسائل زيادي را چون رساله اي در قاعده يد، رسالهاي درتجري ، رساله اي در شبهة محصوره، رساله اي در زكوه، رساله اي در احكام كفار، رساله اي در طهارت و چند كتاب ديگر تأليف كرده و به جامعه علمي نجف تقديم نمودند . ضمن آنكه با تحقيق و تحليل و احاطه به تمام افكار مرحوم آخوند خراساني تمام درسها حتي مذاكرات بعد از درس با استاد را ثبت و تقرير فرمودند و مرحوم صاحب كفايه (ره)كتاب وقف خود را با مراجعه به دو كتاب در وقف يكي مفصّل و ديگري مختصر كه آقاي شيخ محمد صالح در مدرسه آن مرحوم نوشته بودند، تأليف كردند.
+
==فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی==
  
چنانچه گويند: در ايام تعطيلي كه وي باتفاق مرحوم آقا ضياءالدين عراقي در جزيره اي كه بنام حسين مظلوم (ع) در كوفه است، رفته بودند  كتاب وقف مختصر را به مرحوم آخوند خراساني (ره) نشان دادند و مرحوم خراساني هم گفته بودند: «ديگر من چه بنويسم»؟!
+
علامه حائری پس از ۱۲ سال اقامت در [[نجف]] اشرف و کسب [[اجازه (علم الحدیث) |اجازات]] روایتی، بعلت ابتلاء به درد شدید چشم، کرسی تحقیق و تدریس نجف را رها کرده و در سال ۱۳۲۴ قمری عازم [[ایران|ایران]] گردید. پس از ورود به [[تهران]]، مدتی به خود پرداختند، آنگاه راهی وطن اجدادی خود یعنی شهرستان بابل گردیدند. وی که در این زمان مجتهدی جوان (حدوداً بیست و هفت ساله) ولی معروف و مشهور بودند مورد استقبال گرم مردم فرهنگ دوست و عالم پرور بابل قرارگرفتند.
  
معروف است كه آن جناب در 16سالگي به مقام رفيع اجتهاد نائل آمد و آوازه اش درهمه مجامع علمي پيچيد.
+
معظم له پس از اقامت در بابل به امر اقامة [[نماز جماعت|جماعت]] و ترویج [[احکام شرعی|احکام]] شریعت و تهذیب نفوس مستعده می پرداختند و به تصریح مرحوم [[شیخ آقا بزرگ تهرانی|شیخ آقا بزرگ تهرانی]] در [[نقباء البشر (کتاب) |نقباء البشر]]، به بهترین وجهی که ممکن بود به اقامه شعائر دینی و خدمات مذهبی مشغول گردیدند و مردم شریف منطقه هم به شایستگی از وجود آن بزرگوار و برنامه هایشان استقبال کرده و بهره های فراوان بردند. تا آنکه بعد از مدتی کوتاه نه تنها عهده دار مسائل اساسی و رفع مشکلات اجتماعی مردم گردیدند، بلکه مردم زیادی در مازندران به ایشان رجوع کرده و در امور دینی مقلد ایشان گشتند و [[مرجعیت|مرجعیت]] وی مورد قبول جمع زیادی از مؤمنین منطقه واقع شد.
  
اگر چه گويند: به تأييد برادرش آيت الله شيخ علي علامه آن بزرگوار در 12 سالگي مجتهد مسلم بوده است. ولي جناب آقاي فضائلي در ضمن مقاله اي در مجله وحيد(فروردين ، 1352صص  86-81 )تأييد اجتهاد وي از سوي برادر را در همان سن 16 سالگي مي داند.
+
معظم له در بابل ضمن اقامه شعائر دینی با تکیه بر کرسی تدریس از جمله در مدرسه صدر به تربیت و پرورش شاگردان زیادی همت گماشت و فضلای زیادی را از چشمه جوشان علم و معرفت خود سیراب ساخت که اکثر علمای بابل در آن سالها از محضر ایشان تلمذ نموده و جزء شاگردان ایشان می باشند. اسامی برخی از عالمانی که از ایشان اجازه روایت دریافت کرده اند، از این قرار است: [[سید شهاب الدین مرعشی نجفی]]، حسین مقدس مشهدی شاهرودی، سید عزیزالله امامت کاشانی، شیخ مهدی شرف الدین، حسین عمادزاده اصفهانی.
  
==مهاجرت ایشان به بابل==
+
'''مبارزه و تبعید:'''
  
به هر حال آن بزرگوار پس از 12سال  اقامت در نجف اشرف و كسب اجازات روايتي، بعلت ابتلاء به درد شديد چشم، كرسي تحقيق و تدريس نجف را رها كرده و در سال 1324 قمري عازم ايران گرديد. پس از ورود به تهران، مدتي به خود پرداختند، آنگاه راهي وطن اجدادي خود يعني شهرستان بابل گرديدند. وي كه دراين زمان مجتهدي جوان و حدوداً بيست وهفت سالگي ولي معروف و مشهور بودند مورد استقبال گرم مردم فرهنگ دوست و عالم پرور بابل قرارگرفتند و در محله مراد بيك ساكن گشتند.
+
دوران حضور آن مجتهد مبارز در بابل مصادف با دوران تسلط بیگانگان از جمله استعمار پیر انگلیس بر سرنوشت ملت [[ایران|ایران]] و رواج بی دینی و [[فساد]] بوده است. و از طرفی پای رضاخان نیز به عرصه سیاست و حاکمیت کشیده شد و نغمه های شوم و زمزمه های خطرناک مبارزه با [[احکام شرعی|احکام]] و قوانین [[قرآن]] و [[شریعت|شریعت]] مقدس [[اسلام]] بطور علنی از این طرف و آن طرف شنیده می شد. در این میان علما و اندیشمندان اسلام به پاسداری از ارزش های دینی و مبارزه با [[طاغوت]] پرداختند و هر یک بنوبه خود سهمی را در این مبارزه و روشن گری افکار مردم بعهده گرفتند.
  
معظم له پس از اقامت در بابل به امر اقامة جماعت و ترويج احكام شريعت و تهذيب نفوس مستعده مي پرداختند و به تصريح مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني در نقبا البشر، به بهترين وجهي كه ممكن بود به اقامه شعائر ديني و خدمات مذهبي مشغول گرديدند و مردم شريف منطقه هم به شايستگي از وجود آن بزرگوار و برنامه هايشان استقبال كرده و بهره هاي فراوان بردند. تا آنكه بعد از مدتي كوتاه نه تنها عهده دار مسائل اساسي و رفع مشكلات اجتماعي مردم گرديدند، بلكه مردم زيادي در مازندران به ايشان رجوع كرده و در امور ديني مقلد ايشان گشتند و مرجعيت وي مورد قبول جمع زيادي از مؤمنين منطقه واقع شد.
+
مرحوم شیخ محمد صالح علامه نیز با مشاهده اوضاع و احوال ساکت ننشسته و شجاعانه پا به میدان مبارزه نهاد و با سخنرانی های جانانه و آتشین به مبارزه با طاغوت و یاوه سرایی های رضاخان پرداخت، تا آنکه در یکی از آن خطابه ها جملاتی را به این مضمون (طبق نقل یکی از روحانیون بابل برای نگارنده) بیان داشت: «هر کس با قرآن مخالفت کند، [[کفر|کافر]] است اگر چه رضاخان باشد». بعد از این سخنان قاطع در [[مسجدجامع|مسجد جامع]] بابل معظم له دستگیر و به [[تهران]] انتقال یافت و مدت ۹ ماه در سیاهچالهای رضاخانی محبوس گردید. و چنانچه مرحوم آیت الله حسینی متوفی ۱۳۷۶ برای نگارنده بیان داشتند حکم اعدام شیخ محمد صالح علامه را صادر کرده بودند و قرار بود اعدامش کنند ولی با اعتراض شدید [[مرجعیت|مراجع]] و علما وقت مواجه شدند و به ناچار او را به سمنان تبعید کردند.  
  
معظم له در بابل ضمن آقامه شعائر ديني با تكيه بركرسي تدريس از جمله در مدرسه صدر به تربيت و پرورش شاگردان زيادي همت گماشت و فضلاي زيادي را از چشمه جوشان علم ومعرفت خود سيراب ساخت كه اكثر علماي بابل در آن سالها از محضر ايشان تلمذ نموده و جزء شاگردان ايشان مي باشند. در اينجا مناسب است اظهارنظر برخي از بزرگان و تراجم نگاران را پيرامون شخصيت ارزنده و مقامات علمي و معنوي آن بزرگوار ياد آور شويم. صاحب احسن الوديعه در ترجمة وي مي فرمايد:
+
با تبعید به سمنان فصل جدیدی از زندگی آن عالم فرزانه شروع گردید. مردم شریف سمنان استقبال شایانی از برنامه های وی نمودند و شیفتگان مکتب [[اهل البیت|اهل بیت]](ع) پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه زدند و از اقیانوس عظیم و مواج آن حکیم فرزانه و مجتهد کبیر سیراب گشتند. از یک طرف به اقامه جماعت و ترویج [[شریعت|شریعت]] و بیان معارف توحیدی پرداخت و از طرف دیگر با تشکیل محفل علمی شاگردان زیادی را زیر بال و پر گرفت و در پرتو همت بلند و تلاش خستگی ناپذیر به پرورش آنان مشغول گشت. ضمن آنکه قلم را بر زمین ننهاد و به تألیف دهها کتاب علمی و سودمند اقدام نمود و دانشوران و سایر مؤمنین از سایر نقاط، خدمتش شرفیاب و از محضر نورانی و انفاس قدسی او بهره مند می گشتند. البته توده مردم که قادر به درک موقعیت های علمی نبودند از سیمای نورانی و متین و موقّرش حس احترام و صمیمیت می کردند و از تماشای چهره جذاب او حظّ وافری می بردند.
  
«علامه شيخ محمد صالح كه در مازندران به سر مي برد و اكنون يگانه مرجع تقليد مهم آن سامان است، تأليفات خوبي دارد كه بر فراواني فضل و وسعت دايره اطلاعات و كثرت عمش دلالت مي كند.»
+
نکته قابل توجه در همین امر نهفته است که بازدیدکنندگان و ملاقات کنندگان با معظم له از گروه یا قشر خاصی نبوده اند و همه اقشار را شامل می شده است. چرا که از امتیازات مهم آن رادمرد میدان علم و عمل نیز جامعیت ایشان در علوم و فنون بلکه در میادین مختلف است.  
  
همچنين صاحب«معجم رجال الفكر و الادب في النجف»در باره اش گويد: «شيخ محمد صالح بن ميرزا فضل الله حائريازفقها و علماي بزرگ عالم اسلام و از اساتيد مسلم در فقه و اصول و از مؤلفين و پژوهشگران و محققين بزرگوار مي باشد..»
+
از یک طرف فقیهی سترگ و مجتهدی جامع الشرایط و از طرف دیگر حکیم و فیلسوفی ورزیده و از جانب دیگر ادیبی توانمند و شاعری برجسته و بلحاظ دیگر سخنوری توانا و زبر دست و از طرفی عارفی شیدا و دلسوخته و واصل و بالاخره مبارزی دلیر بر علیه دستگاه ظلم و ستم بوده اند. در رابطه با جامعیت آن بزرگمرد بابل بلکه فخر عالم اسلام مخصوصاً در قدرت ادبی، رشته کلام را به استاد عمادزاده می سپاریم. وی در شرح حال ایشان می نویسد:
  
حضرت آيت الله سيد عزيز الله امامت كاشاني نيز در«تذكره الشعراء»آورده است:
+
«در سمنان مدرس و مکتب ایشان، منزل و محفل اهل علم و ادب که دانشمندان از اطراف بملاقات ایشان می شتابند و بدون تردید آقای علامه از بزرگترین علمای جامع و متبحر معاصر و از مشایخ اجازات روایتی می باشند، تنها کسی که از گذشتگان علمای نجف، سلسله روایت را به یک واسطه به [[شیخ محمدحسن نجفی|صاحب جواهر]](ره) می رساند آقای علامه می باشند. آقای علامه در قدرت ادبی به عربی و فارسی شاخص و در نظر اساتید فن در ایران و [[عراق]] به استادی تعظیم و تکریم می شوند. هر یک از علمای بزرگ جامع علم و حکمت و ادب در یک قسمت مهارت و تخصص و استادی داشتند ولی ایشان در تمام فنون بدیعه به شهادت آثار مطبوعه، استاد و مجتهد و دارای فکر مبتکر و رأی صائب ممتاز می باشند و این سخن مبالغه نیست بلکه شاهد صادق تألیفات ایشان چون «حکمت بو علی» می باشد. شهرت علمی و جامعیت و حذاقت شمّ [[فقه|فقهی]] علامه در همان عصر در حوزه نجف و کربلا طنین انداز بوده به طوری که مرحوم آیت الله العظمی [[میرزا محمد تقی شیرازی|میرزا محمد تقی شیرازی]](ره) در زمان خود ضمن دستخطی که به ایران فرستادند، احتیاطات خود را به ایشان ارجاع فرمودند و این نامه در رسالة لوح محفوظ ایشان گراوار شده است ...».
  
«شيخ الفقها و المجتهدين آيت الله العظمي في العالمين آقاي شيخ محمد صالح حائري مازندراني معروف به علامه سمنني ازمفاخر و مشاهير فقها و مراجع عصر حاضر و از مشايخ اجازه مؤلف كتاب و مرحوم آيت الله والد و جع بسياري از علماي اعلام معاصر مي باشند..»
+
آن بزرگوار که چند دهه از عمر شریفش را در سمنان سپری کرد، در خلال این مدت مسافرتی به [[قم]] داشتند که مورد استقبال شایان علما و مراجع عظام قرار گرفتند و بزرگان قم با ایشان ملاقات نمودند. چندین بار هم به بابل مسافرت کردند و هر بار مورد استقبال شایان مردم شریف آن سامان قرار گرفتند و با شرکت در محافل و سخنرانی، موجبات بهره مندی مردم را فراهم نمودند ضمن آنکه با علمای منطقه هم دیدار کرده و به گفتگو می نشستند و اقوام دور و نزدیک خود را نیز با [[صله رحم]] و ملاقات مورد تفقد قرار می دادند.  
  
چنانكه علامه محمد تقي جعفري در تقريظي كه به فرموده خود بعنوان«بيان اهميت كتاب»درحدود چهل سالپيش بر كتاب«حكمت بو علي سينا»از معظم له نوشتند، ضمن تجليل از مقام علمي و عظمت تتبعات و تحقيقات فلسفي وي، اين كتاب را بنام«دائره المعارف فلسفه اسلامي»خوانده و در قسمتي از آن مي نويسد:
+
==آثار و تألیفات==
  
«اگر اين نكتهدرست مورد توجه آقايان مطالعه كنندگان واقع گردد اهميت و عظمت خدمت حضرت مستطاب آقاي علامه را ادراك خواهند فرمود. زيرا شخصيتي كه معظم له از ابن سينا خواه جنبه ديني و روحي و خواه از نظر علمي ووفلسفي مورد تتبع و تحقيق قرار داده اند، از عهده هيئتي از دانشمندان و فلاسفه و مورخين محقق ساخته نيست زيرا اسلوب تشريح و تحليل و قضاوت معظم له داراي تمامي شرايط علمي و فلسفي و تحقيق و تتبع كه تخصص در هر يك تحمل زحمات يك عمر طولاني را لازم دارد انجام داده اند..»
+
علامه حائری با فراغت حاصله در سمنان کتابها و آثار دیگری را نیز از خود به یادگار گذاشت که مجموع تألیفات معظم له را تا چهار صد کتاب و رساله نیز نوشته اند. در نتیجه معظم له از معدود علمای معاصر می باشند که در تألیف کتاب، بسیار موفق بوده و میراث گرانبهایی را از خود به یادگار گذاشتند. او از سنین کودکی دست به قلم برد و همان گونه که گذشت قبل از عزیمت به [[نجف]] اشرف، چند رساله از جمله «رساله غساله» را در [[کربلا|کربلا]] نوشت و آنها را خدمت مرحوم [[آخوند خراسانی|آخوند خراسانی]] تقدیم داشت. آنگاه در نجف اشرف نیز قلم بر زمین ننهاد و با تألیف کتابهای ارزشمندی چون سبائک الذهب در شرح [[کفایة الاصول (کتاب) |کفایه الاصول]] و کتابی در خمس و رضاع و طهارت و قضا و شهادات و کتابی در طلاق و زکات و منجزّات مریض و دو کتاب مختصر و مفصل در وقف و آثار دیگر علمی که بعضاً از تقریرات درس آخوند خراسانی و سایر اساتید بود، تعجب همگان را برانگیخت.
  
علامه جعفري در جايديگر از اين تقريظ طولاني ضمن اشاره به مسائل توسط علامه حائري مي گويد: «تحقيق و تتبع حضرت آقاي علامه را در اين مبحث مي توان از شاهكارهايعلمي در قرن اخير رار دارد». معظم له در پايان اين تريظ مي نويسد: «مباحثي كه دراطراف اثبات صانع خواه از حيث تتبع آراؤ و نظريات و خواه از حيث اثبات و نفي و تحقيق مهمترين مباحث پر ايده بود و با توجه كامل ابتكار نبوغ آميز حضرت آقاي علامه نمي توان با اين چند سطر توضيح داد و با تطبيق مضمون اين بيت، كلامم راختم مي كنم:
+
نکته قابل توجه آنکه آثار معظم له همانند ابعاد وجودی وی، منحصر در یک موضوع نمی باشد و ابواب مختلف علوم اسلامی اعم از [[فقه]]، [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]]، [[علم کلام|کلام]]، [[حکمت|حکمت]] و [[فلسفه]]، [[علم رجال|رجال]]، [[تفسیر قرآن|تفسیر]]، ادب و تاریخ [[شیعه|شیعه]] را در بر می گیرد. گفتنی است آثار نظم و نثر معظم له پس از فوتشان به کتابخانه [[آستان قدس رضوی|آستان قدس رضوی]] اهدا شده و در آنجا محفوظ است.
  
ليس علي الله بمستنكر  ان يجمع العالم في واحد
+
علامه [[شیخ آقا بزرگ تهرانی|شیخ آقا بزرگ تهرانی]](ره) در این باره می فرمایند: «آن بزرگوار علیرغم [[مرجعیت|مرجعیت]] و اشتغالات زیاد اهمیت زیادی به تألیف کتاب و آثار علمی می دادند و الطاف و مواهب الهی و توان و استعدادش در نظم و نثر و احاطه علمی وی سبب شد تا آثار ارزشمندی را در موضوعات گوناگون پدید آورند.»
  
(برخداوند بعيد نيست كه جهاني را دريكنفر جمع كند).
+
استاد محمدرضا حکیمی نیز می نویسد: علامه در ادبیات عربی نیز از اساتید مسلم بود و اطلاعاتی بسیار وسیع داشت و تألیفات و آثاری. ازجمله قصیده بدیعیه و شرحی برآن، حاشیه ای بر «انوار الربیع» و دیوانی به عربی. او به فارسی نیز شعر می گفت ولی در نظم عربی، قدرتی شگفتی زای داشت و یکی از نمونه های کم مانند ایرانیانی بود که شعر عربی را در حد بالا می سرایند.»
  
«خداوند متعال وجود اين نابغه عظيم الشأن را بر عالم تشيع دائمي بدارد»
+
ایشان در [[شعر]] عربی به مراتب از فارسی مقتدرتر بودند که اهل ادب ایشان را «متنبی عصر» خوانده اند. در عربی اقسام و انواع شعر سروده اند، حتی اهل [[حجاز]] قصاید ایشان را «عصمی» یعنی مصون از خطا و لغزش می دانند و دست به دست می دهند، با اشعاری که در مقدمه کتاب حکمت بو علی الهیات جلد سوم چاپ شده و به جنگ [[مولوی|مولوی]] و بوعلی رفته اند و [[قصیده|قصایدی]] که در مدح [[حضرت زینب سلام الله علیها|حضرت زینب]](س) و [[ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب|ام کلثوم]](س) و [[حضرت فاطمه معصومه علیها السلام|حضرت معصومه]](س) سروده اند، بهترین شاهد مقام ادبی و قدرت نظم ایشان است.
  
تشرف به محضر امام زمان(عج)
+
آوازه علمی آن بزرگوار نه تنها در حوزه های علمی شیعه بلکه در جامعه علمی [[اهل سنت]] نیز پیچیده بود و در جامع الازهر [[مصر]] به نظرات ایشان اهمیت زیادی می دادند و همانگونه که در نوشتار استاد عماد زاده و استاد حکیمی آمده است، معظم له در قدرت ادبی به عربی و فارسی نیز بی نظیر بودند و ادبای ایران و عراق او را به استادی تعظیم و به نبوغ می ستودند و در فن سرودن قصیده های عربی و قصاید و [[غزل|غزلیات]] فارسی، او را [[سعدی|سعدی]] دوران خواندند. وجود قدرت ادبی، برای یک عالم و مجتهد مایه مباهات و باعث توانمندی وی در مقام [[فتوا|فتوی]] است، چنانکه [[شیخ حر عاملى|شیخ حرّ عاملی]] در «[[امل الآمل فی علماء جبل عامل (کتاب) |امل الامل]]» می فرماید: «عالمی که ذوق ادبی دارد بهتر اخبار آل محمد(ص) و کتاب و سنت را می فهمد و غالباً رأی و فتوای او اصابت با واقع و حقیقت دارد.»
  
يكي از وقايع كه بر عظمت مقام و منزلت معنوي علامه شيخ محمد صالح حائري(ره)دلالت مي كند، تشرف ان بزرگوار به محضر مقدس امام زمان (ارواحنا فداه) در بابل مي باشد كه معظم له اصل ماجرا را بتقاضاي صاحب«عقبري الحسان»مرقوم فرمودند و ما آن را عيناً در اينجا مي آوريم:
+
معظم له در انشاء مدایح و [[مرثیه|مراثی]] [[اهل البیت|اهل بیت]] (ع) نیز از قدرت بالایی برخوردار بودند. دو [[دیوان (شعر) |دیوان]] شعر یکی به عربی و دیگری به فارسی به یادگار گذاشتند. همانگونه که گذشت در کودکی، الف ب ت ابن مالک را که کتابی وزین در [[ادبیات عرب|ادبیات عرب]] است، تخمیس نمودند و همچنین کتاب گرانسنگ «کفایه الاصول» مرحوم آخوند خراسانی(ره) را به شعر در آورده است که بنام «سبیکه الذهب» در سال ۱۳۳۴ قمری بچاپ رسید.
  
«در سال 1325 در بارفروش مازندران در محله مرادبيك نزديك به طلوع فجر كه رو به قبله به هيئت مختصر خوابيدهبودم، از خواب بيدار مي شوم بنحويكه چشم من مي بيند وگوش من مي شنود و ادراكات قلبي و مشاعرم همه بيدار است ولي بدنم خواب است كه قابل هيچگونه حركت نيست و قادر به تكلم نيستم و زانو هايم بر عادتي كه از پدرم به ارث بردم جمع كرده است. در اين حال يعني در ابتداي بيدار شدن چشم وگوش و دل ، مي بينم قوسي از نور ضعيف مانندچراغي كه فتيله اش را پايين كشيده باشند بر تمام بدنم از سر تا پنجه پا بوسعت دو وجب يا بيشتر چترزده و مانند تور سفيد نازك زرنگاري است كه نقطه هاي كوچك زرين نور در زمينه هاي سفيد رنگ مشبك لطيف آن نور بفاصله متساوي نقش بسته گويي آن نقطه ها مانند چشم حساس به من نگاه مي كند و با من كار دارد و منتظراست و من بالحسّ والعيان به آن نگاه مي كنم و وحشتي از آن ندارم بلكه با حالت  انس و سكون خاطر آن را مشاهده مي كنم و متفكرم كه اين چيست و ازكجاست و چه مي خواهد بكند و بكجا مي خواهد بود و ميل مفرطي دارم كه آنرا بگيرم و دست بر آن بكشم و هر چه مي خواهم حركت كنم و دست در آن ببرم، اصلاً ممكن نيست باينحالت تا چند لحظه بودم و چشمم به او بود.
+
وی قصیده ای بلند بنام معصومیه در مدح حضرت [[حضرت فاطمه معصومه علیها السلام|فاطمه معصومه]](س) و آباء گرامیش به عربی سروده که ۱۰۱ [[بیت (شعر) |بیت]] است و تاکنون مثل آن در عرب و عجم گفته نشده با ترجمه فارسی اش که آن نیز ۱۰۱ بیت است.
  
نا گاه از ديوار قبلة حياط خانه كه روبروي ايواني بود كه من در آن خوابيده بودم كه آن ديوار خانه سيد موسي نامي بود از اهالي قرية گنج افروز و در آن وقت مرحوم شده و دو طفل صغير سيد صادق و سيد طاهر نام از او در آن خانه بود ، ناگهان ديدم حضرت بقيه الله اروحنا فداه نمودار شد و بدون آن كه شك كنم در تطبيق، مثل آنكه او را مي شناختم و مي شناسم  كَمَعْرِفَتي بِنَفْسي و مي بينم عمامة سياه ژوليده بوضع ايراني بر سردارد و قباي سفيد تابستاني در بر و يقه قبا باز وسينه مبارك نمدار وهيچ مويي در سينه اش نديدم و عباي نازك سياهي بر دوش از جنس شالهاي عبايي و بسيار او را شبيه ديدم به سيدي هندي سيد صاحب نام كه سالها در كربلا با من رفيق و مأنوس بود و ظاهر الصلاح و مليح الحركات بود و نامش حسين بود و فعلاً اين سطور را حسب الامر حجه الاسلام آقاي شيخ علي اكبر نهاوندي دام ظله مي نگارم ، از حيات و ممات و محل اقامت او بي خبرم و حضرت بقيه الله(عج)هم مانند اين سيد هنديف سبزه فام مايل بصفرت بود و با اين شباهت اصلاً تأملي در تطبيق نداشتم يعني چنين نشد كه در ابتداي پيدا شدن آنجناب لحظه اي بگذرد تا بشناسم بلكه بمجرد  پديدار شدن آن جناب از آن ديوار شناختم كه حضرت(ع)است و هيچ متوجه نبودم كه حضرت چرا از درب خانه كه بسمت مغرب فاصله زيادي بود وارد نشد و از ديوار قبله بي آنكه بشكافد چگونه آمد و مي بينم آن حضرت به آهستگي سوي بنده تشريف مي آورد تا آنكه نزديك بدنم از طرف پا كه سوي قبله جمع كرده بود ايستاد و دست راست خود را به سر و سينه ام دراز فرمود و به زبان فارسي فرمود: «بيعت كن». من با كمال شوق بتغلاي عجيبي روحاً افتادم تا برخيزم و بيعت كنم و بدنم به همان  حالت اوليه بود و چنان به تغلايروحي غير قابل توصيفي افتادم كه سر بلند كنم تا دست دراز كنم و در روح و ادراكات خود كمال شوق و طاعت و تمكين مي يافتم و در عين حال قوس نور بر بدنم چتر زده و به همان حالت اوليه بي كم وزياد و بدون حركت بود.
+
بخاطر همین مقام ادبی، شعرا نیز در بابل و سمنان به محضر او شرفیاب می گردیدند و نسبت به مقام علمی و ادبی وی تجلیل می کردند. [[نیما یوشیج|نیما یوشیج]] شاعر نامدار معاصر پس از دیدارهایی با ایشان ابیاتی را در وصفش سروده است. استاد محمد رضا حکیمی در این رابطه می نویسد:
  
بالاخره از شدت تغلا بدنم به حركت در آمد بيدار شد و در همين لحظه دستم دراز شد و بدست مبارك آن حضرت(ع)كه تا آن لحظه دراز كرده داشته بودند، رسيد بطوريكه هنوز لذت تماس و ملامست دستم را بادست آن جناب روحي فداه در خود مي يابم و در همين لحظه كه دستم  بدست حضرت(ع)رسيد، قوس نورمذكور بر بدنم فوراً منطيق شد و فرو رفت به اين معني كه دراز شدن دستم بسوي ان جناب و انجام بيعت و فرو رفتن قوس نور در تنم و بيدار شدن تمام و نشستنم در بستر با دست دراز شده همگي در آنِ واحد صورت وقوع گرفت. در اينحال ديدم كسي نيست و آن جناب از نظرم ناپديد شده و من به هيئت جلوس با دست دراز شده هستم، فوراً متوجه شدم كه قوس نور روح خودم بود كه مقداري از آن در حال منام صعود نمود و عودت نمود و چون هنوز بدنم مسترخي بوده م ستعد براي قبول حلول روح يا انطباق روح نشده بر بدن، به شكل قوس كه شكل طبيعي و افضل الاشكال است احاطه كرده تا در اثر تغلاي روحي براي بيعت با يَدُ اللهِ الْعُلْيا مستعد قبول بقيه روح گشت ومقام گنجايش بيان لوازم علمي اين مكاشفه را نسبت به روح و نسبت به شخص حضرت ارواحنا فداه ندارد والحمد الله علي ...» مرحوم شيخ محمد صالح پس از نقل اين مكاشفه، زبان حال خود را با حضرت ولي عصر(عج)در قالب چند بيت عربي بيان مي دارند.
+
این علامه سمنانی حائری همان عالمی است که مرحوم نیما یوشیج حضور او را درک کرده است. یکی از نزدیکان علامه در این باره چنین نوشته است: نیما یوشیج شاعر نوپرداز و نوآفرین ایران در سال تحصیلی ۱۳۰۷-۱۳۰۸ در بابل می زیست. مرحوم نیما یوشیج دراوایل ورود به بابل به محضر مرحوم آیت الله العظمی آقا شیخ محمد صالح علامه حائری که در آن زمان در بابل می زیستند راه یافت. آن شاعر سنت شکن و نوپرداز چنان شیفته و مجذوب آن عالم دینی گردید که تقریباً همه روز بجز روزهای تعطیل حدود ۸ صبح به منزل مرحوم آقای علامه می آمد و در کتابخانه آن عالم ربانی می نشست و به تدریس او که هر روز دو نوبت یا سه نوبت در فقه و اصول و حکمت انجام می شد گوش فرا می داد. در فاصله درسها که در آن میان طلاب دیگری به جای طلاب قبلی حضور می یافتند، به خواندن شعر خود یا شنیدن اشعار مرحوم علامه و حتی شعرهای عربی او صرف وقت می نمود. نیما که چون آهوی رمیده از همه کس گریزان بود، انس عجیبی با آن مرد روحانی حاصل کرده بود. مرحوم علامه نیز به وی دلبستگی فراوان یافت. روزی از عمویم مرحوم علامه سؤال کردم این طرز شعر نیما را که به شعر شعرا شبیه نیست می پسندید؟ فرمود: وقتی که آقای نیما شعر خود را می خواند، در من اثر می گذارد او مطابق قواعد شعری اشعار نیکو می سراید اما نمی دانم چرا این روش را اختیار کرده است. پرسیدم چرا به او تذکر نمی دهید؟ گفت: از نازک طبعی او بیم دارم دلشکسته گردد. کسی چه می داند شاید راهی تازه باز کند و در کار خود موفق گردد. سال بعد نیما در لنگرود اقامت گزید. او پس از چندی شعری برای مرحوم علامه فرستاد. نیما بخاطر علامه این شعر را در سبک و اسلوب کهن سروده بود که از این قرار است:
  
==مبارزه و تبعيد علامه حائری==
+
منم که طالح و درمانده ام در این فکرت * تویی که صالحی ای حائری زمن مگریز
  
دوران حضور آن مجتهد مبارز در بابل مصادف با دوران تسلط بيگانگان از جمله استعمار پير انگليس بر سرنوشت ملت ايران و رواج بي ديني و فساد بوده است. و از طرفي پاي رضاخان نيز به عرصه سياست و حاكميت كشيده شد و نغمه هاي شوم و زمزمه هاي خطر ناك مبارزه با احكام و قوانين قرآن و شريعت مقدس اسلام بطور علني از اين طرف و آن طرف شنيده مي شد. در اين ميان علما و انديشمندان اسلام به پاسداري از ارزش هاي ديني و مبارزه با طاغوت پرداختند و هر يك بنوبه خود سهمي را در اين مبارزه و روشن گري افكار مردم بعهده گرفتند.
+
تو نیک می کنی از حال جزء استقراء * هم آن چنانکه ز کلی قیاس بر همه چیز
  
مرحوم شيخ محمد صالح علامه نيز با مشاهده اوضاع و احوال ساكت ننشسته و شجاعانه پا به ميدان مبارزه نهاد و با سخنراني هاي جانانه و آتشين به مبارزه با طاغوت و ياوه سرايي هاي رضاخان پرداخت ، تا آنكه در يكي از آن خطابه ها جملاتي را به اين مضمون (طبق نقل يكي از روحانيون بابل براي نگارنده)بيان داشت: «هر كس با قرآن مخالفت كند ، كافر است اگر چه رضاخان باشد». بعد از اين سخنان قاطع در مسجد جامع بابل معظم له دستگير و به تهران انتقال يافت و مدت 9 ماه در سياهچالهاي رضاخاني محبوس گرديد. و چنانچه مرحوم آيت الله حسيني متوفي 1376 براي نگارنده يان داشتند حكم اعدام شيخ محمد صالح علامه را صادر كرده بودند و قرار بود اعدامش كنند ولي با اعتراض شديد مراجع و علما وقت مواجه شدند و به ناچار او را به سمنان تبعيد كردند.  با تبعيد به سمنان فصل جديدي از زندگي آن عالم فرزانه شروع گرديد مردم شريف سمنان استقبال شاياني از برنامه هاي وي نمودند و شيفتگان مكتب اهلبيت(ع)پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه زدند و از اقيانوس عظيم و مواج آن حكيم فرزانه و مجتهد كبير سيراب گشتند.
+
ابو نواس و غزالی و طوسی این سه تویی * که کس نخوانده و نشناسدت به حق و تمیز
  
از يك طرف به اقامه جماعت و ترويج شريعت و بيان معارف توحيدي پرداخت و از طرف ديگر با تشكيل محفل علمي شاگردان زيادي را زير بال و پر گرفت و در پرتو همت بلند و تلاش خستگي ناپذير به پرورش آنان مشغول گشت.  ضمن آنكه قلم را بر زمين ننهاد و به تأليف دهها كتاب علمي و سودمند اقدام نمود و دانشوران و ساير مؤمنين از ساير نقاط، خدمتش شرفياب و از محضر نوراني و انفاس قدسي او بهره مند مي گشتند. البته توده مردم كه قادر به درك موقعيت هاي علمي نبودند از سيماي نوراني و متين و موقّرش حس احترام و صميميت مي كردند و از تماشاي چهره جذاب او حظّ وافري مي بردند.
+
همچنین حضرت آیت الله حاج سید عزیز الله امامت کاشانی، مؤلف کتاب وزین «تذکرة الشعرا» که خود به دیدارش موفق شده و به اخذ اجازه از معظم له نیز مفتخر گشت در تجلیل از مقام ادبی وی می فرماید:
  
نكته قابل توجه در همين امر نهفته است  كه بازديدكنندگان و ملاقات كنندگان با معظم له از گروه يا قشر خاصي نبوده اند و همة اقشار را شامل مي شده است. چرا كه از امتيازات مهم آن راد مرد ميدان علم و عمل نيز جامعيت ايشان در علوم و فنون بلكه در ميادين مختلف است.  
+
«در قدرت ادبی بعربی و فارسی وحید عصر و فرید دهر بشمار می آمد و قاطبه بزرگان و ادبای عراق و ایران او را به استادی و تعظیم و تکریم می نمودند و بنبوغ می ستودند».  
  
از يك طرف فقيهي  سترگ و مجتهدي جامع الشرايط و از طرف ديگر حكيم و فيلسوفي ورزيده و از جانب ديگر اديبي توانمند و شاعري برجسته و بلحاظ ديگر سخنوري توانا و زبر دست و از طرفي عارفي شيدايي و دلسوخته و واصل و بالاخره مبارزي دلير بر عليه دستگاه ظلم و ستم بو ده اند. در رابطه با جامعيت آن بزرگمرد بابل بلكه فخر عالم اسلام مخصوصاً در قدرت ادبي، رشته كلام را به استاد عمادزاده مي سپاريم و نوشتار ايشان را تقديم شما مي نماييم وي در شرح حال ايشان مي نويسند:
+
البته معظم له خود به دیدار حکما و علما نیز اشتیاق فراوانی نشان می داد و بهمین خاطر دانشمندان متعددی با او مجالست داشته و به مباحثات علمی می پرداختند. از جمله این بزرگان علامه محمد تقی جعفری حکیم معاصر می باشند که خاطره شیرین ایشان در ملاقات با معظم له در مجله کیهان فرهنگی (مهر ۱۳۶۳) آمده است. استاد ضمن خاطراتش می فرماید: «علامه سمنانی مازندرانی(ره) ساکن سمنان و مردی بسیار با فضل بود. مخصوصاً ادبیات عربی اش خیلی قوی بود... اطلاعات فلسفی اش هم خیلی زیاد بود، در اصول هم حدّ بالایی داشت. وقتی وارد خیابان شدیم دیدیم خود مرحوم علامه پیاده و عصا بدست آمده بود(برای استقبال) ایشان آن موقع شاید هشتاد سال داشتند....سه چهار روز آنجا بودیم و انصافاً بسیار از نظر مقامات علمی و تواضعی که داشتند، خیلی برای ما خوش گذشت.»
  
«در سمنان مدرس و مكتبه ايشان ،منزل و محفل اهل علم و ادب كه دانشمندان از اطراف بملاقات ايشان
+
در ادامه دو قطعه شعر از مرحوم حائری ذکر می شود:
  
مشتابند و بدون ترديد آقاي علامه از بزرگترين علماي جامع و متبحر معاصر و از مشايخ اجازات روايتي مي
+
۱. مسدس در مدح [[امام علی علیه السلام|حضرت امیرالمؤمنین]] (ع) بمناسبت میلاد:
  
باشند، تنها كسي كه از گذشتگان علماي نجف ، سلسله روايت را به يك واسطه به صاحب جواهر(ره)مي رساتد آقاي علامه مي باشند. آقاي علامه در قدرت ادبي به عربي و فارسي شاخص و در نظر اساتيد فن در ايران و عراق به استادي تعظيم و تكريم مي شوند. هر يك از علماي بزرگ جامع علم و حكمت و ادب در يك  قسمت مهارت و تخصص و استادي داشتند ولي ايشان در تمام فنون بديعه به شهادت آثار مطبوعه ، استاد و مجتهد و داراي فكر مبتكر و رأي صائب ممتاز مي باشند و اين سخن مبالغه نيست بلكه شاهد صادق تأليفات ايشان چون حكمت بو علي مي باشد. شهرت علمي و جامعيت و حذاقت شمّ فقهي علامه در همان عصر در حوزه نجف و كربلا طنين انداز بوده به طوري كه مرحوم آيت الله العظمي ميرزا محمد تقي شيرازي(ره)در زمان خود ضمن دستخطي كه به ايران فرستادند، احتياطات خود را به ايشان ارجاع فرمودند و اين نامه در رسالة لوح محفوظ ايشان گراوار شده است ... در ادب نفسي، داراي سجاياي فاضله و ملكات نفساني و اخلاق بسيار متواضع و مراقب وهوشيار و مهمانواز وگرم، مأنوس و مألوف كه براستي هر كس با معظم له برخورد داشت فريفته ملكات و اخلاق فاضله ايشان شده است.»
+
شد برون از آستین امروز دست کردگار * داشت برکف گوهری گیتی فروزی شاهوار
  
ايشان در شعر عربي به مراتب از فارسي مقتدرتر بودند كه اه ادب ايشان را«متبني عصر» خوانده اند. در عربي اقسام و انواع شعر سروده اند، حتي اهل حجاز قصايد ايشان را«عصمي» يعني مصون از خطا و لغزش مي دانند و دست به دست مي دهند، با اشعاري كه در مقدمه كتاب حكمت بو علي الهيات جلد سوم چاپ شده و به جنگ مولوي وبوعلي رفته اند و قصايدي كه در مدح حضرت زينب(س)وام كلثو م(س)و حضرت معصومه(س)  سروده اند، بهترين شاهد مقام ادبي و قدرت نظم ايشان است.
+
بود هفت اقلیم و نُه طارم برایش استوار * جبرئیلش می ستودی روی تخت زر نگار
  
استاد محمد رضا حكيمي نيز در ايباره مي نويسد: «علامه سمناني(1297-1391هـ.ق.)از عالمان بزرگ و جامع شيعه بود در اين روزگار عمري دراز كرد و تأليفات  بسيارزياد بر جاي گذاشت از جمله«حكمت بوعلي سينا»در چندين مجلّد. وي در فلسفه معتقد به نظرية«اصالت ماهيت»بود و از اركان فلسفه مشايي بود در اين عصر.
+
از لبش این حسن مطلع بود دُرّی آبدار * لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
  
علامه در علوم اسلامي تبحري بسزا داشت. من خود در يكي از سفرهاي اخير او به مشهد(حدود سالهاي 37-38 شمسي)از وي شنيدم كه مي گفت، صاحب كفايه الاصول در تنظيم جلد دوم، از يادداشهاي من كه علامه در سر درس مرحوم آخوند مي نوشته است استفاده كرده است. علامه در ادبيات عربي نيز از اساتيد مسلم بودو اطلاعاتي بسيار وسيع داشت و تأليفات و آثاري.
+
خود جهان یکسو بُدی زان پیش چون نقش بر آب * و آنچه بود از زیر و بالا داشت چون آب اضطراب
  
ازجمله قصيده بديعيه و شرحي برآن، حاشيه اي بر «انوار الربيع» و ديواني به عربي. او به فارسي نيز شعر مي گفت ولي در نظم عربي، قدرتي شگفتي زاي داشت و يكي از نمونه هاي كم مانند ايرانياني بود كه شعر عربي را در حد بالا مي سرايند.
+
راست گویم بود گیتی پیش از آن شهری خراب * تا نپوشید این سروش ایزدی در بو تراب
  
آواره علمي آن بزرگوار نه تنها در حوزه هاي علمي شيعه بلكه در جامعه علمي اهل سنت نيز پيچيده بود و در جامع الازهر مصر به نظرات ايشان اهميت زيادي مي دادند و همانگونه كه در نوشتار استاد عماد زاده و استاد حكيمي آمده است، معظم له در قدرت ادبي به عربي و فارسي نيز بي نظير بودند و ادباي ايران و عراق او را به استادي تعظيم و به نبوغ مي ستودند و در فن سرودن قصيده هاي عربي و قصايد و غزليات فارسي، او را سعدي دوران خواندند. وجود قدرت ادبي، براييك عالم و مجتهد مايه مباهات و باعث توانمندي وي در مقام فتوي است، چنانكه شيخ حرّ عاملي در«امل الامل » مي فرمايد: «عالمي كه ذوق ادبي دارد بهتر اخبار آل محمد(ص)و كتاب و سنت را مي فهمد و غالباً رأي و فتواي او اصابت با واقعو حقيقت دارد.»
+
با جلال و با جمال و با کمال و با وقار * لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
  
معظم له در انشاء مدايح و مراثي اهلبيت (ع) نيز از قدرت بالايي برخوردار بودند. دو ديوان شعر يكي به عربي و ديگري به فارسي به يادگار گذاشتند. همانگونه كه گذشت در كودكي، الف ب ت ابن مالك را كه كتابي وزين در ادبيات عرب است، تخميس نمودند و همچنين كتاب گرانسنگ «كفايه الاصول » مرحوم آخوند خراساني(ره)را به شعر در آورده است كه بنام «سبيكه الذهب»در سال 1334 قمري بچاپ رسيد.
+
راز هستی در کف ایزد جز او دیگر نبود * خود جز این گوهر میان کاف و نور اندر نبود
  
وي قصيده اي بلند بنام معصوميه در مدح حضرت فاطمه معصومه(س)و ابا گراميش به عربي سروده كه 101 بيت است و تاكنون مثل آن در عرب و عجم گفته نشده با ترجمه فارسي اش كه آن نيز 101 بيت است.
+
جلوه جان آفرین جز آن جهان پرور نبود * هم جز این یک سطر حرفی بر سر دفتر نبود
  
بخاطر همين مقام ادبي، شعرا نيز در بابل و سمنان به محضر او شرفياب مي گرديدند. ونسبت به مقام علمي و ادبي وي تجليل مي كردند.  نيما يوشيج شاعر نامدار معاصر پس از ديدارهايي با ايشان ابياتي را در وصفش سروده است.
+
نی جز این یک فرد در آغاز و در انجام کار * لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
  
'''استاد محمد رضا حكيمي در اين رابطه مي نويسد:'''
+
از چه تا قاب دو قوسین بود خورشید غرب * تا مـحیط عالم هسـتی بباید در طـلب
  
«اين علامه سمناني حائري همان عالمي است كه مرحوم نيما يوشيج حضور او را درك كرده است. يكي از نزديكان علامه در اين باره چنين نوشته است:
+
در کمان پیوست و گشت اندر علی شکل دو لب * دید خورشید آن محیط اندر دل ماهی نشب
  
«نيما يوشيج شاعر نوپرداز و نوآفرين ايران در سال تحصيلي 1307-1308 در بابل مي زيست. مرحوم نيما يوشيج  دراوايل ورود به بابل به محضر مرحوم آيت الله العظمي آقا شيخ محمد صالح علامه حائري كه در آن زمان در بابل مي زيستند راه يافت. آن شاعر سنت شكن و نوپرداز چنان شيفته و مجذوب آن عالم ديني گرديد كه تقريباً همه روز بجز روزهاي تعطيل حدود 8 صبح به منزل مرحوم آقاي علامه مي آمد و در كتابخانه آن عالم رباني مي نشست و به تدريس او كه هر روز دو نوبت يا سه نوبت در فقه و اصول و حكمت انجام مي شد گوش فرا مي داد. در فاصله درسها كه در آن ميان طلاب ديگري به جاي طلاب قبلي حضور مي يافتند، به خواندن شعر خود يا شنيدن اشعار مرحوم علانه و حتي شعرهاي عربي او صرف وقت  مي نمود. نيما كه چون آهوي رميده از همه كس گريزان بود، انس عجيبي با آن مرد روحاني حاصل كرده بود. مرحوم علامه نيز به وي دلبستگي فراوان يافت.
+
کز دو لب بنیوشد آن شب گفتة پروردگار * لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
  
روزي از عمويم مرحوم علامه سؤال كردم اين طرز شعر نيما را كه به شعر شعرا شبيه نيست مي پسنديد؟ فرمود: وقتي كه آقاي نيما شعر خود را مي خواند ، در من اثر مي گذارد او مطابق قواعد شعري اشعار نيكو مي سرايد اما نمي دانم چرا اين روش را اختيار كرده است. رسيدم چرا به او تذكر نمي دهيد؟ گفت: از نازك طبعي او بيم دارم دلشكسته گردد. كسي چه مي داند شايد راهي تازه باز كند و در كار خود موفق گردد.  سال بعد نيما در لنگرود اقامت گزيد. او پس از چندي شعري براي مرحوم علامه فرستاد. نيما بخاطر علامه اين شعر را در سبك و اسلوب كهن سروده بود كه ازاين قرار است.
+
۲. مخمس در مدح [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|حضرت ولی عصر]] (ع):
  
منم كه طالح و درمانده ام در اين فكرت  تويي كه صالحي اي حائري زمن مگريز
+
آن مه که درخشنده تر عرش برین است * در گنج عـلوم ازلی در ثمین است
  
تو نيك مي كني از حال جزء استقراء هم آن چنانكه ز كلي قياس بر همه چيز
+
خورشید زمین است حق را به یمین است
  
ابو نواس و غزالي و طوسي ين سه تويي  كه كس نخوانده و نشناسدت به حق و تميز
+
در تربیت و تـمشیت خلق امین است * صد ملک سلیمان به یمینش چو نگین است
  
همچنين حضرت ايت الله حاج سيد عزيز الله امامت كاشاني، مؤلف كتاب وزين«تذكره الشعرا»كه خود به ديدارش موفق شده و به اخذ اجازه از معظم له نيز متخر گشت در تجليل ازمقام ادبي وي مي فرمايد:
+
بی مثل و قرین است نی برتر از این است
  
«در قدرت ادبي بعربي و فارسي وحيد عصر و فريد دهر بشمارمي آمد و قاطبه بزرگان و ادباي عراق و ايران او را به استادي و تعظيم و تكريم مي نمودند و بنبوغ مي ستودند»
+
بابش حسن عسکـری از نسل پـیمبر * بر وارد و صـادر زکـرم مورد و مصدر
  
البته معظم له خود به ديدار حكما و علما نيز اشتياق فراواني نشان مي داد و بهمين خاطر دانشمندان متعددي بااو مجالست داشته و به مباحثات علمي مي پرداختند. از جمله اين بزرگان علامه محمد تقي جعفري حكيم معاصر مي باشند كه خاطره شيرين ايشان در ملاقات با معظم له در مجله كيهان فرهنگي (مهر 1363) آمده است. استاد ضمن خاطراتش مي فرمايد: «علامه سمناني مازندراني(ره)ساكن سمنان و مردي بسيار با فضل بود مخصوصاً ادبيات عربي اش خيلي قوي بود...اطلاعات فلسفي اش هم خيلي زياد بود، در اصول هم حدّ بالايي داشت. وقتي وارد خيابان شديم ديديم خود مرحوم علامه پياده و عصا بدست آمده بود( براي استقبال) ايشان آن موقع شايد هشتاد سال داشتند....سه چهار روز آنجابوديم وانصافاً بسيار از نظر مقامات علمي و تواضعي كه داشتند، خيلي براي ما خوش گذشت.»
+
در سامره اندر از سـائل و مـضطر
«مسدس در مدح حضرت مولي الموحّدين امير المؤمنين(ع)بمناسبت ميلاد»
 
  
شد بورن از آستين امروز دست كردگار داشت بركف گوهري گيتي فروزي شاهوار
+
حل کرده همه مشکل کوبنده آن در * ز او پاسخ هر نامه سربسته مسطّر
  
بود هفت اقليم و نُه طارم برايش استوار جبرييلش مي ستودي روي تخت زر نگار
+
زان حـقه گـوهر یـا پـاسخ مـضمر
  
از لبش اين حسن مطلع بود دُرّي آبدار لافتي الا علي  لاسيف الا ذوالفقار
+
ای نیمة شعبان به که تعظیم نمودی * تـا ملک محمد به احد میم نمودی
  
خود جهان يكسو بُدي زان پيش چون نقش بر آب و آنچه بود از زير و بالا داشت چون آب اضطراب
+
تکریم نمودی مـه نـیم نمودی
  
راست گويم بود گيتي پيش از آن شهري خراب  تا  نپوشيد  اين سروش ايزدي  در  بو تراب
+
<nowiki>***</nowiki>
  
با جلال و با جمال و با كمال  و با وقار  لا  فتي  الا  علي  لا  سيف الا  ذو  الفقار
+
در کتابهای مختلف از جمله [[نقباء البشر (کتاب) |نقباء البشر]]، [[الذریعه الی تصانیف الشیعه|الذریعه الی تصانیف الشیعه]]، علمای معاصرین خیابانی و ... به کتابها و تألیفات معظم له اشاره گردید و ما در اینجا به پاره ای از آن آثار اشاره می کنیم:
  
راز هستي  در كف ايزد جز او ديگر نبود  خود جز اين گوهر ميان كاف و نور اندر نبود
+
اتحاد العاقل و المعقول، اجتماع الامر والنهی، احیاء الرجال، احیاء المنطق الرسطالیسی، ارائه التنقیح السنّی فی البرائه عن تلقیح المنی، ارث الزوجه، الاریکه الخضراء، الاسکاسیه فی احکام الاوراق النقدیه، اصاله اللزوم فی العقود و الایقاعات، الاعتقادات، اکسیر سعادت، اقسام الکفار و احکامهم، امتناع شریک الباری، الامر بین الامرین، الایمان بالله در شمارش ادله اثبات واجب الوجود، الباقیات الصالحات، البدیعیه قصیده میمیه، بستان الادب، البقیه، بناء المهدوم، بوارق الالهام فی شرح شوارق الالهام، بیان ایمان (فقه فارسی)، بیان الواقع فی ردّ البابیه، تاریخ الدنیا والدین، تاریخ ظهور المنطق، تاریخ معارف امامیه ترجمه ظلامه العتره، تاریخ معارف امامیه و معارف المذاهب الاسلامیه در ۱۲ جلد، تتمیم حاشیه المکاسب، التجرّی، تخلف العله عن المعلول، تخمیس الفیه ابن مالک، تخمیس لامیه المعرّی، ترجمه الادب الکبیر لابن المقفع، تفسیر [[سوره حمد]] و [[سوره حدید|حدید]] و [[آیة الکرسی|آیة الکرسی]]، تقریر ابحاث مرحوم آخوند خراسانی در طهارت، خمس، زکات و احکام شیر دادن،
 +
تخلیص کفایه الاصول، الجبر و التفویض، الجمع بین الجمع و التفریق و ظهور الحق، الجواب المقبول عن شبهه الاکل و المأکول، حاشیه انوار الربیع، حاشیه ریاض المسائل (نکاح و ارث)، حاشیه بر [[فرائد الاصول (کتاب) |رسائل]] شیخ انصاری، حاشیه بر کتاب طهارت شیخ انصاری، حاشیه بر کفایه الاصول، حاشیه بر مفاتیح الشرایع، حاشیه بر المقابس، حاشیه بر [[مکاسب (کتاب) |مکاسب]] شیخ انصاری، حاشیه بر ملل و نحل، حاشیه بر نجات العباد(طهارت)، الحجه (حجت منطقی)، حجیه الظن، حجیه قطع، حکم الغساله، حل نظم منظق سبزواری، حکمت بوعلی سینا در ۵ جلد، الحوراء حاشیه بر الزوراء، حیات طیبه در حرمت بقاء بر تقلید میت، خاتمیت محمد (ص)، خرد در امامت، خواص الایات، خیر المصیر الی السمیع البصیر، الدین القویم فی ربط الحادث بالقدیم، الدر الملتتقطه فی احکام مجهول المالک و اللقطه، دیوان الادب، دیوان شعر عربی، دیوان شعر فارسی، رجعت (در اثبات ان با ادله عقلی)، رجعت و معراج، رد شبهه ابن کمونه، الرد علی صدرالدین الشیرازی فی اصالة الوجود و وحدة الوجود، الزند الناری فی حل منطق السبزواری، سبائک الذهب در شرح کامل کفایه الاصول، سبیکه الذهب (برگردان کفایه الاصول به نظم)، السرر الموضوعه، سیمان ایمان(در فقه استدلالی)، شبهه محصوره، شرح بدیعه، شرح دعای سحر، صحیح و اعم، رساله ای در ضدّ، طرر الادب در مهمات ادیبه، ظلامه العتره الطاهره الی حضره قاده الاسلام الباهره، العقاد، عمل صالح (فقه استدلالی)، فضایل القرآن، فضل مسجد، قبله المصلین، القصر المشید فی تکمله معالم الرشید، القصیده العلما، القضاء و الشهادات، القواعد، القول الفصل فی ائمه القطع و الوصل، کلمات الحجج العامره فی ظلمات اللجج الغامره، کلی طبیعی، لباس مشکوک، لوح محفوظ، لیله المتهجدین، الماء القلیل و متمم الکر، المثل الاعلی(تحقیقی در مُثُل افلاطون)، المختارات من الدعوات، مشاهیر علمای اسلام، المعرب عن وقتی الصبح و المغرب، المشقص المصیب فی العول و التعصیب، مصرّیه العجم(قصیده ای بلند درباره [[حضرت زینب سلام الله علیها|حضرت زینب]](س)، معراجیه(قصیده ای بلند درباره [[معراج]])، معیار الحق والباطل، المناظرات، منجزات المریض، نونیه العجم(قصیده ای طولانی در سیره پیامبر(ص)، نهد الکواعب، وجود انشایی، ودائع الحکم فی کشف خدائع بدائع الحکم، وضع الحروف، وقف مختصر، وقف مفصل، الید البیضاء در وجود ذهنی.
  
جلوة جان آفرين جز آن جهان پرور نبود  هم جز اين يك سطر حرفي بر سر دفتر نبود
+
==علامه حائری در نظر عالمان==
  
ني جز اين يك فرد درآغاز و در انجام كار  لا  فتي  الا  علي  لا  سيف الا  ذو  الفقار
+
در اینجا مناسب است اظهارنظر برخی از بزرگان و تراجم نگاران را پیرامون شخصیت ارزنده و مقامات علمی و معنوی آن بزرگوار یاد آور شویم.
  
از چه تاقاب دو قوسين بود خورشيد غرب  تا مـــحيط عــــالم هســـتي ببايد در طـــلب
+
صاحب احسن الودیعه در ترجمة وی می فرماید: «علامه شیخ محمد صالح که در مازندران به سر می برد و اکنون یگانه مرجع تقلید مهم آن سامان است، تألیفات خوبی دارد که بر فراوانی فضل و وسعت دایره اطلاعات و کثرت عمش دلالت می کند.»
  
دركمان پيوست وگشت اندر علي شكل دو لب  ديد خورشيد آن  محيط اندر دل ماهي نشب
+
همچنین صاحب «معجم رجال الفکر و الادب فی النجف» در باره اش گوید: «شیخ محمد صالح بن میرزا فضل الله حائری از فقها و علمای بزرگ عالم [[اسلام]] و از اساتید مسلم در فقه و اصول و از مؤلفین و پژوهشگران و محققین بزرگوار می باشد.»
  
كز دو لب بينوشد آن شب گفتة پروردگار  لا  فتي  الا  علي  لا  سيف الا  ذو  الفقار
+
حضرت آیت الله سید عزیز الله امامت کاشانی نیز در «[[تذکرة الشعراء (کتاب) |تذکرة الشعراء]]» آورده است: «شیخ الفقها و المجتهدین آیت الله العظمی فی العالمین آقای شیخ محمد صالح حائری مازندرانی معروف به علامه سمنانی از مفاخر و مشاهیر [[فقیه|فقها]] و مراجع عصر حاضر و از [[مشایخ|مشایخ]] اجازه مؤلف کتاب و مرحوم آیت الله والد و جمع بسیاری از علمای اعلام معاصر می باشند.»
  
'''مخمس در مدح حضرت ولي عصر (عج)'''
+
چنانکه [[علامه محمدتقی جعفری|علامه محمدتقی جعفری]] در [[تقریظ|تقریظی]] که به فرموده خود بعنوان «بیان اهمیت کتاب» در حدود چهل سال پیش بر کتاب «حکمت بو علی سینا» از معظم له نوشتند، ضمن تجلیل از مقام علمی و عظمت تتبعات و تحقیقات فلسفی وی، این کتاب را بنام «دائره المعارف فلسفه اسلامی» خوانده و در قسمتی از آن می نویسد: «اگر این نکته درست مورد توجه آقایان مطالعه کنندگان واقع گردد اهمیت و عظمت خدمت حضرت مستطاب آقای علامه را ادراک خواهند فرمود. زیرا شخصیتی که معظم له از [[ابن سینا|ابن سینا]] خواه جنبه دینی و روحی و خواه از نظر علمی و فلسفی مورد تتبع و تحقیق قرار داده اند، از عهده هیئتی از دانشمندان و فلاسفه و مورخین محقق ساخته نیست زیرا اسلوب تشریح و تحلیل و قضاوت معظم له دارای تمامی شرایط علمی و فلسفی و تحقیق و تتبع که تخصص در هر یک تحمل زحمات یک عمر طولانی را لازم دارد انجام داده اند.»
  
آن مه كه درخشنده تر عرش برين است  در گــنج عـــلوم ازلي درثــمين است
+
علامه جعفری در جای دیگر از این تقریظ طولانی ضمن اشاره به مسائل توسط علامه حائری می گوید: «تحقیق و تتبع حضرت آقای علامه را در این مبحث می توان از شاهکارهای علمی در قرن اخیر قرار داد». معظم له در پایان این تقریظ می نویسد: «مباحثی که در اطراف اثبات صانع خواه از حیث تتبع آراء و نظریات و خواه از حیث اثبات و نفی و تحقیق مهمترین مباحث پر ایده بود و با توجه کامل ابتکار نبوغ آمیز حضرت آقای علامه نمی توان با این چند سطر توضیح داد و با تطبیق مضمون این بیت، کلامم را ختم می کنم: لیس علی الله بمستنکر * ان یجمع العالم فی واحد (بر خداوند بعید نیست که جهانی را در یک نفر جمع کند) . خداوند متعال وجود این نابغه عظیم الشأن را بر عالم تشیع دائمی بدارد».
  
خورشيد زمين است حق را به يمين است
+
استاد محمد رضا حکیمی در مورد ایشان می نویسد: «علامه سمنانی(۱۲۹۷-۱۳۹۱هـ.ق) از عالمان بزرگ و جامع [[شیعه|شیعه]] بود در این روزگار عمری دراز کرد و تألیفات بسیار زیاد بر جای گذاشت از جمله «حکمت بوعلی سینا» در چندین مجلّد. وی در [[فلسفه]] معتقد به نظریه «اصالت ماهیت» بود و از ارکان فلسفه مشایی بود در این عصر. علامه در [[علوم اسلامی|علوم اسلامی]] تبحری بسزا داشت. من خود در یکی از سفرهای اخیر او به [[مشهد]](حدود سالهای ۳۷-۳۸ شمسی) از وی شنیدم که می گفت، صاحب [[کفایة الاصول (کتاب) |کفایه الاصول]] در تنظیم جلد دوم، از یادداشهای من که علامه در سر درس مرحوم [[آخوند خراسانی|آخوند]] می نوشته است استفاده کرده است.
  
در تربيت و تـمشيت خــلق امين است  صد ملك سليمان به يمينش چو نگين است
+
==فضایل اخلاقی==
  
بي مثل و قرين است  ني برتر ازاين است
+
دیگر از امتیازات مرحوم علامه حائری مقام بلند معنوی و قداست نفس و پای بندی شدید به سنتها و برخورداری از ارتباط معنوی شدید با [[اهل البیت|اهل بیت]] عصمت و طهارت(ع) بوده است. وی به اقامه سوگواری و برپایی مجالس عزاداری برای خاندان [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]](ص) زیادی می دادند و در ایام ویژه سوگواری با برقراری محفل عزا در منزل به سوگ می نشست.
  
بابش حسن عسگــري از نسل پـيمبر  بر وارد و صـادر زكـرم مورد و مــصدر
+
وی در سلوک عارفانه و زندگی [[زهد|زاهدانه]] و دوری از مظاهر فریبندة دنیا اسوه و الگوی اهل معرفت بوده است و در پرتو همین امور بارها مورد عنایت خاندان پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) قرار گرفت. یکی از مؤثقین برای نگارنده حکایت نمودند که: در ایام عزاداری [[امام حسین علیه السلام|سالار شهیدان]](ع) و چند روز پس از [[روز عاشورا|عاشورا]] از بابل به سمنان رفته و به محضر مرحوم علامه شیخ محمد صالح(ره) شرفیاب شدیم. اتفاقاً پس از ورود ما، مجلس عزاداری در منزل آقا منعقد گردید و مداحان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نیز [[مرثیه]] سرایی را آغاز کرده و مجلس را دگرگون کرند، ناگهان در بین مداحی مرحوم آقای علامه که در آن وقت نابینا بوده و از نعمت بینایی چشم سر، محروم گشته بودند با صدای رسا فرمودند: «آقایان مؤدب بنشینید، چرا که [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]](س) در مجلس ما حضور دارند».
  
در ســامره اندر  از ســـائل و مـــضطر
+
همچنین مؤلف محترم «تذکرة الشعرا» ضمن بیان فضایل اخلاقی معظم له، به مکاشفه ای از آن بزرگوار اشاره می کنند که عیناً نقل می شود: «مرحوم علامه حائری از مراجع بزرگ بسیار با عطوفت و مهربان و اهل ذوق و خوش محاوره و این حقیر در بعضی از مسافرتها به [[مشهد]] مقدس حضرت ثامن الحجج(ع) به خدمتش مشرف شدم و از محضرشان مستفیض شدم. از جمله بیانات آن جناب کرامتی بود از حضرت [[امام رضا علیه السلام|علی بن موسی الرضا]](ع) درباره خودشان فرمودند: وقتی گرفتار کسالت صعب العلاجی شدم، اطبا از معالجه ام مأیوس شدند. التماس کردم برای [[زیارت]] و [[توسّل‌‌‌‌‌|توسل]] مرا به حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) برسانند. مکانی در بالاسر مقدس برای من اماده کرده در آنجا نشانیدند. کتاب مزار [[بحارالأنوار (کتاب) |بحار الانوار]] را در مقابل خود گشوده مشغول خواندن زیارت شدم. حالت مکاشفه برای من دست داد. بیدار بودم نه خواب، دیدم حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء از توی [[ضریح]] مقدس بیرون آمدند گویا دستمالی هم روی سر خود کشیده بودند، تشریف آوردند تا بالای سر من ایستادند، سر مبارک را پایین آورده، بمن فرمودند: «یا شیخ عالج تُعافِ»، معالجه کن خوب می شوی و عافیت می یابی. فوراً دست خود را گشودم تا آن حضرت را بغل گیرم، دیگر آن حضرت را ندیدم. حالم دگرگون شد، آثار خوشی در خود مشاهده کردم و مرا به منزل آوردند. دستور دادم اطبایی که از معالجه ام مأیوس بودند حاضر کردند چون مرا معاینه نمودند، بالاتفاق گفتند: «حال شما غیر حال روز گذشته است، به مختصر معالجه که اصلاً گمان نمی رفت بطور کلی رفع کسالت شد که آثاری از او باقی نماند».
  
حل كرده همه مشكل كوبنده آن در  ز او پــاسخ  هر نــامة ســربسته مســطّر
+
استاد عمادزاده نیز درباره ایشان می گوید: «در ادب نفسی، دارای سجایای فاضله و ملکات نفسانی و [[اخلاق]] بسیار [[تواضع|متواضع]] و مراقب و هوشیار و مهمانواز و گرم، مأنوس و مألوف که براستی هر کس با معظم له برخورد داشت فریفته ملکات و اخلاق فاضله ایشان شده است.»
  
زان حـــقه گـــوهر  يـــا پـــاسخ  مـــضمر
+
'''تشرف به محضر امام زمان علیه السلام:'''
  
اي نيمة شعبان به كه تعظيم نمودي  تـــا مــلك مــحمد بــه احــد ميم نمودي
+
یکی از وقایع که بر عظمت مقام و منزلت معنوی علامه شیخ محمد صالح حائری(ره) دلالت می کند، تشرف آن بزرگوار به محضر مقدس [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|امام زمان]] (ارواحنا فداه) در بابل می باشد که معظم له اصل ماجرا را بتقاضای صاحب «[[العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان|عبقری الحسان]]» مرقوم فرمودند و ما آن را عیناً در اینجا می آوریم:
  
تكــــــريم نمودي  مـــه نـــــيم نــمودي
+
«در سال ۱۳۲۵ در بارفروش مازندران در محله مراد بیک نزدیک به طلوع فجر که رو به [[قبله]] به هیئت مختصر خوابیده بودم، از خواب بیدار می شوم بنحوی که چشم من می بیند و گوش من می شنود و ادراکات قلبی و مشاعرم همه بیدار است ولی بدنم خواب است که قابل هیچگونه حرکت نیست و قادر به تکلم نیستم و زانوهایم بر عادتی که از پدرم به ارث بردم جمع کرده است. در این حال یعنی در ابتدای بیدار شدن چشم و گوش و دل، می بینم قوسی از نور ضعیف مانند چراغی که فتیله اش را پایین کشیده باشند بر تمام بدنم از سر تا پنجه پا بوسعت دو وجب یا بیشتر چتر زده و مانند تور سفید نازک زرنگاری است که نقطه های کوچک زرین نور در زمینه های سفید رنگ مشبک لطیف آن نور بفاصله متساوی نقش بسته گویی آن نقطه ها مانند چشم حساس به من نگاه می کند و با من کار دارد و منتظر است و من بالحسّ و العیان به آن نگاه می کنم و وحشتی از آن ندارم بلکه با حالت انس و سکون خاطر آن را مشاهده می کنم و متفکرم که این چیست و از کجاست و چه می خواهد بکند و بکجا می خواهد برود و میل مفرطی دارم که آنرا بگیرم و دست بر آن بکشم و هر چه می خواهم حرکت کنم و دست در آن ببرم، اصلاً ممکن نیست باینحالت تا چند لحظه بودم و چشمم به او بود.
  
==فضايل اخلاقي علامه حائری مازندرانی==
+
ناگاه از دیوار قبلة حیاط خانه که روبروی ایوانی بود که من در آن خوابیده بودم که آن دیوار خانه سید موسی نامی بود از اهالی قریة گنج افروز و در آن وقت مرحوم شده و دو طفل صغیر سید صادق و سید طاهر نام از او در آن خانه بود، ناگهان دیدم حضرت [[بقیة الله|بقیة الله]] اروحنا فداه نمودار شد و بدون آن که شک کنم در تطبیق، مثل آنکه او را می شناختم و می شناسم، کمَعْرِفَتی بِنَفْسی، و می بینم عمامة سیاه ژولیده بوضع ایرانی بر سر دارد و قبای سفید تابستانی در بر و یقه قبا باز و سینه مبارک نمودار و هیچ مویی در سینه اش ندیدم و عبای نازک سیاهی بر دوش از جنس شالهای عبایی و بسیار او را شبیه دیدم به سیدی هندی سید صاحب نام که سالها در کربلا با من رفیق و مأنوس بود و ظاهر الصلاح و ملیح الحرکات بود و نامش حسین بود و فعلاً این سطور را حسب الامر حجه الاسلام آقای شیخ علی اکبر نهاوندی دام ظله می نگارم، از حیات و ممات و محل اقامت او بی خبرم و حضرت بقیه الله(عج) هم مانند این سید هندی سبزه فام مایل بصفرت بود و با این شباهت اصلاً تأملی در تطبیق نداشتم یعنی چنین نشد که در ابتدای پیدا شدن آنجناب لحظه ای بگذرد تا بشناسم بلکه بمجرد پدیدار شدن آن جناب از آن دیوار شناختم که حضرت(ع) است و هیچ متوجه نبودم که حضرت چرا از درب خانه که بسمت مغرب فاصله زیادی بود وارد نشد و از دیوار قبله بی آنکه بشکافد چگونه آمد و می بینم آن حضرت به آهستگی سوی بنده تشریف می آورد تا آنکه نزدیک بدنم از طرف پا که سوی قبله جمع کرده بود ایستاد و دست راست خود را به سر و سینه ام دراز فرمود و به زبان فارسی فرمود: «بیعت کن». من با کمال شوق بتغلای عجیبی روحاً افتادم تا برخیزم و [[بیعت]] کنم و بدنم به همان حالت اولیه بود و چنان به تغلای روحی غیر قابل توصیفی افتادم که سر بلند کنم تا دست دراز کنم و در روح و ادراکات خود کمال شوق و طاعت و تمکین می یافتم و در عین حال قوس نور بر بدنم چتر زده و به همان حالت اولیه بی کم و زیاد و بدون حرکت بود.
  
ديگر از امتيازات مرحوم علامه حائري مقام بلند معنوي وقداست نفس و پاي بندي شديد به سنتها و برخورداري از ارتباط معنوي شديد با اهلبيت عصمت و طهارت(ع)بوده است.  وي به اقامه سوگواري و برپايي مجالس عزاداري براي خاندان پيامبر اكرم(ص)اهميت زيادي مي دادند و در ايام ويژه سوگواري با برقراري محفل عزا در منزل به سوگ مي نشست.
+
بالاخره از شدت تغلا بدنم به حرکت در آمد بیدار شد و در همین لحظه دستم دراز شد و بدست مبارک آن حضرت(ع) که تا آن لحظه دراز کرده داشته بودند، رسید بطوریکه هنوز لذت تماس و ملامست دستم را با دست آن جناب روحی فداه در خود می یابم و در همین لحظه که دستم بدست حضرت(ع) رسید، قوس نور مذکور بر بدنم فوراً منطبق شد و فرو رفت به این معنی که دراز شدن دستم بسوی آن جناب و انجام بیعت و فرو رفتن قوس نور در تنم و بیدار شدن تمام و نشستنم در بستر با دست دراز شده همگی در آنِ واحد صورت وقوع گرفت. در اینحال دیدم کسی نیست و آن جناب از نظرم ناپدید شده و من به هیئت جلوس با دست دراز شده هستم، فوراً متوجه شدم که قوس نور [[روح]] خودم بود که مقداری از آن در حال منام صعود نمود و عودت نمود و چون هنوز بدنم مسترخی بوده مستعد برای قبول حلول روح یا انطباق روح نشده بر بدن، به شکل قوس که شکل طبیعی و افضل الاشکال است احاطه کرده تا در اثر تغلای روحی برای بیعت با یدُ اللهِ الْعُلْیا مستعد قبول بقیه روح گشت و مقام گنجایش بیان لوازم علمی این مکاشفه را نسبت به روح و نسبت به شخص حضرت ارواحنا فداه ندارد والحمد الله علی ...». مرحوم شیخ محمد صالح پس از نقل این مکاشفه، زبان حال خود را با حضرت ولی عصر(عج) در قالب چند بیت عربی بیان می دارند.
  
وي درسلوك عارفانه و زندگي زاهدانه ودوري از مظاهر فريبندة دنيا اسوه و الگوي اهل معرفت بوده است و در پرتو همين امور بارها مورد عنايت خاندان پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص)قرار گرفت. يكي از مؤثقين براي نگارنده حكايت نمودند كه: در ايام عزاداري سالار شهيدان(ع)و چند روز پس از عاشورا از بابل به سمنان رفته و به محضر مرحوم علامه شيخ محمد صالح(ره)شرفياب شديم. اتفاقاً پس از ورود ما، مجلس عزاداري در منزل آقا منعقد گرديد و مداحان اهلبيت عصمت و طهارت(ع)نيز مرثيه سرايي را آغاز كرد و مجلس را دگرگون كرد، ناگهان در بين مداحي مرحوم اقاي علامه كه در آن وقت نابينا بوده و از نعمت بينايي چشم سر، محروم گشته بودند با صداي رسا فرمودند:
+
==وفات==
  
«آقايان مؤدب بنشينيد، چرا كه حضرت زهرا(س)در مجلس ما حضور دارند»همچنين مؤلف محترم«تذكره الشعرا»ضمن بيان فضايل اخلاقي معظم له، به مكاشفه اي از آن بزرگوار اشاره مي كنند كه عيناً نقل مي شود: «مرحوم علامه حائري از مراجع بزرگ بسيار با عطوفت و مهربان و اهل ذوق و خوش محاوره و اين حقير در بعضي از مسافرتها به مشهد مقدس حضرت ثامن الحجج(ع)به  خدمتش مشرف شدم و از محضرشان مستفيض شدم. از جمله بيانات آن جناب كرامتي بود از حضرت علي بن موسي الرضا(ع)درباره خودشان فرمودند: وقتي گرفتار كسالت صعب العلاجي شدم، اطيا از معالجه ام مأيوس شدند. التماس كردم براي زيارت و توسل مرا به حرم مطهر حضرت امام رضا(ع)برسانند. مكاني در بالا سرمقدس براي من اماده كرده در آنجا نشانيدند. كتاب مزار بحار الانوار را در مقابل خود گشوده مشغول خواندن زيارت شدم.
+
سرانجام پس از عمری خدمت و تلاش و زندگی پربار و پر مشقّت، چراغ عمر این فقیه فرزانه و افتخار عالم اسلام خاموش گردید و در تاریخ ۲۱ دیماه ۱۳۵۰ش. (برابر با ۱۳۹۱ ق) و در سن ۹۳ سالگی دار فانی را وداع گفته و به ملکوت اعلی پیوست.
  
حالت مكاشفه براي من دست داد. بيدار بودم نه خواب، ديدم حضرت علي بن موسي الرضا عليه الاف التحيّه والثناء از توي ضريح مقدس بيرون آمدند گويا دستمالي هم روي سر خود كشيده بودند، تشريف آوردند تا بالاي سر من ايستادند، سر مبارك را پايين آورده، بمن فرمودند: «يا شيخ عالج تُعافِ» معالجه كن خوب مي شوي و عافيت مي يابي. فوراً دست خود را گشودم تا آن حضرت را بغل گيرم، ديگر آن حضرت را نديدم. حالم دگرگون شد، آثار خوشي درخود مشاهده كردم مرا بهمنزل آوردند. دستور دادم اطباييكه از معالجه ام مأيوس بودند حاضركردند چون مرا معاينه نمودند، بالاتفاق گفتند:
+
با رحلت ایشان، غوغایی در مازندران و سمنان بر پا شد و مردم مازندران دسته دسته خود را برای شرکت در [[تشییع جنازه]] وی به سمنان رساندند، و پس از اقامه سوگواری، پیکر مطهر آن مرحوم را به [[مشهد]] مقدس انتقال دادند و در جوار حضرت ثامن الحجج [[امام رضا علیه السلام|امام رضا]](ع) به خاک سپرده شد.
  
«حال شما غير حال روز گذشته است، به مختصر معالجه كه اصلاً گمان نمي رفت بطور كلي رفع كسالت شد كه آثاري از او باقي نماند».
+
==منابع==
 
 
==نويسندگي و تأليات علامه حائری==
 
 
 
يكي ديگر از امتيازات آن رادمرد عالم اسلام قلم رسادر تأليف آثار بزرگ و گرانقدر علمي است. او از سنين كودكي دست به قلم برد و همان گونه كه گذشت قيل از عزيمت به نجف اشرف، چند رساله از جمله«رساله غساله»را در كربلا نوشت و آنها را خدمت مرحوم آخوند خراساني تقديم داشت.
 
 
 
آنگاه در نجف اشرف نيز قلم بر زمين ننهاد و با تأليف كتابهاي ارزشمندي چون سبائكالذهب در شرح كفايه الاصول و كتابي در خمس و رضاع و طهارت و قضا و شهادات و كتابي در طلاق و زكات و منجزّات مريض و دو كتاب مختصر و مفصل در وقف و آثار ديگر علمي كه بعضاً از تفريرات درس آخوند خراساني و ساير اساتيد بود، تعجب همگان را برانگيخت.
 
 
 
علامه حائري با فراغت حاصله در سمنان كتابها و آثار ديگري را نيز ازخود به يادگار گذاشت كه مجموع تأليفات معظم له را تا چهار صد كتاب و رساله نيز نوشته اند. درنتيجه معظم له از معدود علماي معاصر مي باشند كه در تأليف كتاب، بسيارموفق بوده و ميراث گرانبهايي را ازخود به يادگار گذاشتند.
 
 
 
نكته قابل توجه آنكه آثار معظم له همانند ابعاد وجودي وي، منحصر در يك موضوع نمي باشد و ابواب مختلف علوم اسلامي اعم از فقه، اصول، كلام، حكمت و فلسفه، رجال، تفسير، ادب و تاريخ شيعه را در بر مي گيرد. گفتني است آثار نظم ونثر معظم له پس از فوتشان به كتابخانه استان قدس رضوي اهدا شده و درآنجا محفوظ است.
 
 
 
علامه شيخ آقا بزرگ تهراني(ره)در اين باره مي فرمايند:
 
 
 
«آن بزرگوار عليرغم مرجعيت و اشتغالات زياد اهميت زيادي به تأليف كتاب و آثار علمي مي دادند و الطاف و مواهب الهي و توان و استعدادش در نظم و نثر و احاطه علمي وي سبب شد تا آثار ارزشمندي را در موضوعات گوناگون پديد آورند.»
 
 
 
در كتابهاي مختلف از جمله نقباء البشر، الذريعه الي تصانيف الشيعه، علماي معاصرين خياباني، مؤلفين كتب چاپي فارسي و عربي مرحوم مشار و خاتمة ديوان بستان الادب و مقدمه حكمت بو علي سينا به كتابها و تأليفات معظم له اشاره گرديد و ما در اينجا به پاره اي از آن آثار اشاره مي كنيم.
 
 
 
اتحاد العاقل و المعقول، اجتماع الامر والنهي، احياء الرجال، احياء المنطق الرسطاليسي، ارائه التنقيح السنّي في البرائه عن تلقيح المني، ارث الزوجه، الاريكه الخضراء، الاسكاسيه في احكام الاوراق النقديه، اصاله اللزوم في العقود و الايقاعات، الاعتقادات، اكسير سعادت ، اقسام الكفار و احكامهم، امتناع شريك الباري، الامر بين الامرين، الايمان بالله در شمارش ادله اثبات واجب الوجود، الباقيات  الصالحات، البديعيه قصيده ميميه، بستان الادب، البقيه، بناء المهدوم، بوارق الالهام في شرح شوارق الالهام، بيان ايمان (فقه فارسي)، بيان الواقع في ردّ البابيّه، تاريخ الدنيا والدين، تاريخ ظهور المنطق، تاريخ معارف اماميه ترجمه ظلامه العتره، تاريخ معارف اماميه و معارف المذاهب الاسلاميه در 12جلد، تتميم حاشيه المكاسب، التجرّي، تخلف العله عن المعول، تخميس الفيه ابن مالك، تخميس لاميه المعرّي، ترجمه الادب الكبير لابن المقفع، تفسير سوره حمد. حديد و آيه الكرسي، تقرير ابحاث مرحوم آخوند خراساني در طهارت، خمس، زكات و احكام شير دادن
 
تخليص كفايه الاصول، البحر و تفويض، الجمع بين الجمع و التفريق و ظهور الحق، الجواب المقبول عن شبهه الاكل و المأكول، حاشيه انوار الربيع، حاشيه رياض المسائل (نكاح وارث )، حاشيه بر رسائل شيخ انصاري، حاشيه بر كتاب طهارت شيخ انصاري، حاشيه بر كفايه الاصول، حاشيه برمفاتيح الشرايع، حاشيه بر المقابس، حاشيه بر مكاسب شيخ انصاري، حاشيه بر ملل و نحل، حاشيه بر نجات العباد(طهارت )، الحجه (حجت منطقي )، حجيه الظن، حجيه قطع، حكم الغساله، حل نظم منظق سبزواري، حكمت بوعلي سينا در 5 جلد، الحوراء حاشيه بر الزوراء، حيات طيبه در حرمت بقاء برتقليد ميت ، خاتميت محمد (ص) ، خرد در امامت ، خواص الايات ، خير المصير الي السميع البصير ، الدين القويم في ربط الحادث بالقديم، الدر الملتتقطه في احكام مجهول المالك و اللقطه، ديوان الادب، ديوان شعر عربي، ديوان شعر فارسي، رجعت (در اثبات ان با ادله عقلي )،  رجعت و معراج، رد شبهه ابن كمونه، الرد علي صدرالدين الشيرازي في اصاله الوجودو وحده الوجود.
 
 
 
الزند  الناري في حل منطق السبزواري، سبائك الذهب در شرح كامل كفايه الاصول، سبيكه الذهب(برگردان كفايه الاصول به نظم)، السرر الموضوعه، سيمان ايمان(در فقه استد لالي)، شبهه محصوره، شرح بديعه، شرح دعاي سحر، صحيح و اعم، رساله اي در ضدّ، طرر الادب در، مهمات اديبه، ظلامه العتره الطاهره الي حضره قاده الاسلام الباهره، العقاد، عمل صالح (فقه استدلالي)، فضايل القرآن، فضل مسجد، قبله المصلين، القصر المشيسد في تكمله معالم الرشيد، القصيده العلما، القضاء و الشهادات، القواعد، القول الفصل في ائمه القطع و الوصل، كلمات الحجج العامره في ظلمات اللجج الغامره ، كلي طبيعي ، لباس مشكوك ، لوح محفوظ ، ليله المتهجدين ، الماء القليل و متمم الكر ، المثل الاعلي(تحقيقي در مُثُل افلاطون)، المختارات من الدعوات، مشاهير علماي اسلام، المعرب عن وقتي الصبح و المغرب، المشقص المصيب في العول و التعصيب، مصرّيه العجم(قصيده اي بلند درباره حضرت زينب(س)، معراجيه( قصيده اي بلند درباره معراج)، معيار الحق والباطل، المناظرات، منجزات المريض، نونيه العجم(قصيده اي طولاني در سيره پيامبر(ص)، نهد الكواعب، وجود انشايي، ودائع الحكم في كشف خدائع بدائع الحكم، وضع الحروف، وقف مختصر، وقف مفصل، اليد البيضاء در وجود ذهني
 
 
 
آن بزرگوار كه چند دهه از عمر شريفش را در سمنان سپري كرد در خلال اين مدت مسافرتي به قم داشتند كه مورد استقبال شايان علما و مراجع عظام قرار گرفتند و بزرگان قم با ايشان ملاقات نمودند.
 
 
 
چندين بار هم به بابل مسافرت كردند و هر بار مورد استقبال شايان مردم شريف آن سامان قرار گرفتند و با شركت در محافل و سخنراني، موجبات بهره مندي مردم را فراهم نمودند ضمن آنكه با علماي منطقه هم ديدار كرده و به گفتگو مي نشستند  و اقوام دور و نزديك خود را نيز با صله رحم و ملاقات مورد تفقد قرار مي دادند. سرانجام پس از عمري خدمت و تلاش و زندگي پربار و پر مشقّت، چراغ عمر اين فقيه فرزانه و افتخار عالم اسلام خاموش گرديد و وي در تاريخ 21 ديماه 1350ش. برابر با 1391 ق. ودر سن 93 سالگي دار فاني را وداع گفته و به ملكوت اعلي پيوست.
 
 
 
==وفات علامه حائری مازندرانی==
 
 
 
با رحلت ايشان در محل تبعيد(سمنان)، غوغايي در مازندران و سمنان بر  پا شد و مردم مازندران دسته دسته خود را براي شركت در تشييع جنازه وي به سمنان رساندند، علما و همچنين مردم قدر شناس سمنان نيز با تعطيلي بازار به سوگ نشستند وپس از اقامه سوگواري و تشيع جنازه اي با شكوه، پيكر مطهر آن پيكره علم و زهد و تقوا را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مشهد نيز باوجود ريزش برف و سرماي شديد ، جنازه اش با حضور انبوه جمعيت عزادار و علما و فضلا تا حرم مطهر تشييع و در جوار حضرت ثامن الحجج امام رضا(ع)به خاك سپرده شد.  پس از ارتحال علامه حائري، شعرا نيز هر كدام بنوبه خود با سرودن اشعاري در رثاي وي، از مقام ايشان تجليل كردند كه در اينجا به پاره اي از آن ايات اشاره مي كنيم.
 
  
آقاي حسن فضائلي در رثاي وي چنين سروده اند:
+
*سایت تبیان، نویسنده: عبدالرحمن باقر زاده بابلی.
 +
*مجموعه [[گلشن ابرار]]، "محمد صالح حائری"، از  ناصر حائری بيدهندی.
  
سزد از ماتم علامه دل در آذر اندازيم  بدو نتوان برابر هيچ گنجي  چنين ديگر اندازيم
 
 
به هر قرني مگر علامه اي چوناو پديد آيد  دگر كي دست برگنجي چنين پرگوهر اندازيم
 
 
زما تا دل كند روشن چو شمعي سوخت در كنجي  كنون در هر كتابش ديده بر جانش در اندازيم
 
 
دلش آكنده بو د ازمهر روي حجت هشتم  به خود مي گفت كي سر در ره آن سرور اندازيم
 
 
به سر سوداي آن بودش كه خاك پاي او باشد  بود نيز آرزو ما را كه بر پايش سراندازيم
 
 
نويسنده: عبدالرحمن باقر زاده بابلي
 
 
==منابع==
 
تبیان
 
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۳۰

یکی از ستارگان درخشان آسمان علم و فقاهت از شهر بابُل، علامه کبیر، فقیه فرهیخته، مجتهد محقق، حکیم متکلم، محدث خبیر، مفسر بصیر و ادیب شاعر، آیت الله علامه محمدصالح حائری (م، ۱۳۵۰ ش) می باشد. از امتیازات آن عالم بزرگ، قلم رسا در تألیف آثار بزرگ و گرانقدر علمی است. وی در مبارزه با استبداد و نفوذ بیگانگان نیز نقشی موثر داشت.

Molla-mazandarani.jpg
نام کامل محمدصالح حائری مازندرانی
زادروز ۱۲۹۸ قمری
زادگاه کربلا
وفات ۱۳۹۱ قمری
مدفن مشهد

Line.png

اساتید

آخوند خراسانی، ملااسماعیل بروجردی حائری، میرزا خلیل تهرانی،...

شاگردان

سید شهاب الدین مرعشی نجفی، سید عزیزالله امامت کاشانی،...

آثار

ارث الزوجه، اجتماع الامر و النهی، احیاء الرجال، اتحاد العاقل و المعقول،...


ولادت و خاندان

شیخ محمد صالح در ۲۸ رجب سال ۱۲۹۸.ق. در شهر مقدس کربلا دیده به جهان گشود و در بیت علم و تقوا پرورش یافت. پدر ارجمندش مجتهد برجسته حضرت آیت الله آقا شیخ فضل الله علامه حائری(ره) بوده اند. مادر مکرمه اش که خود از بیت علم و صبیه مرحوم ملامحمد یوسف استرآبادی صاحب «صیغ العقود» بوده اند، او را در دامان پر مهر و عاطفه خویش، بسیار عالی تربیت کرده و در آشنایی وی با دین و مکتب و قرآن کریم نقش بسزایی ایفا کرد.

خاندان بزرگ علامه ریشه در تاریخ چهارصد ساله دارند که ابتدا در منطقه بندپی بابل سکونت داشتند و بعدها به بابل مهاجرت کردند، سابقه رجال و بزرگان شیعه از این خانواده به دوران صفویه می رسد و جد اعلای شیخ محمد صالح علامه یعنی مرحوم آیت الله آقا شیخ معین الدین قاسمی علامه مازندرانی(ره) از مجتهدین طراز اول عصر خود و از شاگردان علامه مجلسی(ره) بوده است.

تحصیلات و استادان

محمدصالح بعد از پشت سر نهادن دوران طفولیت ادبیات عرب را از محضر برادران فاضل و ادیب، مولی علی معروف به «سیبویه» و مولی عباس معروف به «اخفش» فرا گرفت. وی که از نوابغ ادب و هنر می باشد از دوران کودکی طبع شعری حساسی داشته است. بطوریکه در همان ایام تحصیل ادبیات، الفیه ابن مالک را تخمیس نموده اند و به محضر اساتید فن عرضه داشتند.

پس از تکمیل ادبیات سطوح عالیه چون شرح لمعه، رسائل و مکاسب، ریاض، اسفار، منظومه سبزواری و شرح مطالع را نیز به کمک پدر ارجمند و برادر فاضلش آیت الله شیخ علی علامه حائری(ره) و دیگر اساتید بزرگ کربلا فرا گرفتند و قبل از عزیمت به نجف اشرف در مدرسه آیت الله طوسی کربلا «رساله غساله» نیز تألیف فرمودند. ضمن آنکه در همان ایام، به تدریس کتابهایی که خوانده بودند نیز پرداختند.

مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایه در سفر زیارتی که ماه رجب سال ۱۳۱۲ قمری به کربلای معلی داشتند روزها در صحن مطهر سیدالشهدا(ع) درس غساله می دادند. در این ایام مرحوم شیخ محمد صالح نیز به محضر آخوند خراسانی مشرف شده و رساله خود را در غساله کلی طبیعی و تجری تقدیم حضور ایشان کردند. آخوند خراسانی پس از مشاهده این رساله ها و پی بردن به نبوغ و استعداد بی نظیر این نوجوان وی را با خود به نجف اشرف بردند و از آن پس او از شاگردان بزرگ و ممتاز حوزة درس مرحوم صاحب کفایه(ره) گردید. این در حالی بود که هنوز بیش از ۱۵ سال از سن مبارکشان نگذشته بود و بگفته یکی از دانشمندان محقق،‌ علامه در محضر مرحوم آخوند(ره)، همچون ارسطویی در محضر درس افلاطون بود.

برادر ارشد ایشان مرحوم آیت الله شیخ علی علامه ۱۲ سال از وی بزرگتر بودند؛ پدرش او را وادار کرده بودند تا به درس فقیه برجسته آیت الله حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل تهرانی که مجتهدی متبحر و شاگرد مستقیم مرحوم صاحب جواهر(ره) بود، حاضر شود تا به یک واسطه از صاحب جواهر کسب فیض کرده باشد. چون حاج میرزا حسین کهنسال(ره) تنها شاگرد بجامانده از صاحب جواهر(ره) بود. شیخ علی علامه نیز چون استعداد برادر کوچکتر یعنی شیخ محمد صالح را در فرا گیری فقه و اصول دریافته بود با تدریس منظم فقه و اصول او را آماده می کرد که قبل از درگذشت حاج میرزا حسین او نیز بتواند در سلک شاگردان مستقیمش گردد. این در حالی بود که معظم له با وجود اجازه اجتهاد از اساتید مزبور غرور نمی ورزید و بطور منظم در درسها حاضر می گشت.

علامه حائری از دست مشایخ روایتی نیز به دریافت اجازه نقل روایت مفتخر گشت از جمله: میرزا حسین خلیل تهرانی و میرزا حسین نوری.

آن بزرگوار بخاطر علاقه فراوان به علوم عقلی، رشته حکمت و علوم معقول را نیز از محضر مرحوم ملا اسماعیل بروجردی فرا گرفت تا آنکه خود حکیمی صاحب نظر گشته و چنانچه در تألیفات خواهد آمد آثار ذیقیمتی را در علوم عقلی از خود به یادگار نهاد. تلاش علمی و ذوق سرشار شیخ محمد صالح توجه همه صاحب نظران را بخود جلب کرده بود. چراکه وی در همان دوران نوجوانی و قبل و بعد از حضور در حوزه علمی هزار ساله نجف، کتابها و رسائل زیادی را چون رساله ای در قاعده ید، رساله ای در تجری، رساله ای در شبهه محصوره، رساله ای در زکات، رساله ای در احکام کفار، رساله ای در طهارت و چند کتاب دیگر تألیف کرده و به جامعه علمی نجف تقدیم نمودند. ضمن آنکه با تحقیق و تحلیل و احاطه به تمام افکار مرحوم آخوند خراسانی تمام درسها حتی مذاکرات بعد از درس با استاد را ثبت و تقریر فرمودند و مرحوم صاحب کفایه (ره) کتاب وقف خود را با مراجعه به دو کتاب در وقف یکی مفصّل و دیگری مختصر که آقای شیخ محمد صالح در مدرسه آن مرحوم نوشته بودند، تألیف کردند. چنانچه گویند: در ایام تعطیلی که وی باتفاق مرحوم آقا ضیاءالدین عراقی در جزیره ای که بنام حسین مظلوم (ع) در کوفه است، رفته بودند کتاب وقف مختصر را به مرحوم آخوند خراسانی (ره) نشان دادند و مرحوم خراسانی هم گفته بودند: «دیگر من چه بنویسم»؟!

معروف است که آن جناب در ۱۶ سالگی به مقام رفیع اجتهاد نائل آمد و آوازه اش در همه مجامع علمی پیچید. اگر چه گویند: به تأیید برادرش آیت الله شیخ علی علامه آن بزرگوار در ۱۲ سالگی مجتهد مسلم بوده است. ولی جناب آقای فضائلی در ضمن مقاله ای در مجله وحید (فروردین، ۱۳۵۲ صص ۸۶-۸۱) تأیید اجتهاد وی از سوی برادر را در همان سن ۱۶ سالگی می داند.

فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی

علامه حائری پس از ۱۲ سال اقامت در نجف اشرف و کسب اجازات روایتی، بعلت ابتلاء به درد شدید چشم، کرسی تحقیق و تدریس نجف را رها کرده و در سال ۱۳۲۴ قمری عازم ایران گردید. پس از ورود به تهران، مدتی به خود پرداختند، آنگاه راهی وطن اجدادی خود یعنی شهرستان بابل گردیدند. وی که در این زمان مجتهدی جوان (حدوداً بیست و هفت ساله) ولی معروف و مشهور بودند مورد استقبال گرم مردم فرهنگ دوست و عالم پرور بابل قرارگرفتند.

معظم له پس از اقامت در بابل به امر اقامة جماعت و ترویج احکام شریعت و تهذیب نفوس مستعده می پرداختند و به تصریح مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در نقباء البشر، به بهترین وجهی که ممکن بود به اقامه شعائر دینی و خدمات مذهبی مشغول گردیدند و مردم شریف منطقه هم به شایستگی از وجود آن بزرگوار و برنامه هایشان استقبال کرده و بهره های فراوان بردند. تا آنکه بعد از مدتی کوتاه نه تنها عهده دار مسائل اساسی و رفع مشکلات اجتماعی مردم گردیدند، بلکه مردم زیادی در مازندران به ایشان رجوع کرده و در امور دینی مقلد ایشان گشتند و مرجعیت وی مورد قبول جمع زیادی از مؤمنین منطقه واقع شد.

معظم له در بابل ضمن اقامه شعائر دینی با تکیه بر کرسی تدریس از جمله در مدرسه صدر به تربیت و پرورش شاگردان زیادی همت گماشت و فضلای زیادی را از چشمه جوشان علم و معرفت خود سیراب ساخت که اکثر علمای بابل در آن سالها از محضر ایشان تلمذ نموده و جزء شاگردان ایشان می باشند. اسامی برخی از عالمانی که از ایشان اجازه روایت دریافت کرده اند، از این قرار است: سید شهاب الدین مرعشی نجفی، حسین مقدس مشهدی شاهرودی، سید عزیزالله امامت کاشانی، شیخ مهدی شرف الدین، حسین عمادزاده اصفهانی.

مبارزه و تبعید:

دوران حضور آن مجتهد مبارز در بابل مصادف با دوران تسلط بیگانگان از جمله استعمار پیر انگلیس بر سرنوشت ملت ایران و رواج بی دینی و فساد بوده است. و از طرفی پای رضاخان نیز به عرصه سیاست و حاکمیت کشیده شد و نغمه های شوم و زمزمه های خطرناک مبارزه با احکام و قوانین قرآن و شریعت مقدس اسلام بطور علنی از این طرف و آن طرف شنیده می شد. در این میان علما و اندیشمندان اسلام به پاسداری از ارزش های دینی و مبارزه با طاغوت پرداختند و هر یک بنوبه خود سهمی را در این مبارزه و روشن گری افکار مردم بعهده گرفتند.

مرحوم شیخ محمد صالح علامه نیز با مشاهده اوضاع و احوال ساکت ننشسته و شجاعانه پا به میدان مبارزه نهاد و با سخنرانی های جانانه و آتشین به مبارزه با طاغوت و یاوه سرایی های رضاخان پرداخت، تا آنکه در یکی از آن خطابه ها جملاتی را به این مضمون (طبق نقل یکی از روحانیون بابل برای نگارنده) بیان داشت: «هر کس با قرآن مخالفت کند، کافر است اگر چه رضاخان باشد». بعد از این سخنان قاطع در مسجد جامع بابل معظم له دستگیر و به تهران انتقال یافت و مدت ۹ ماه در سیاهچالهای رضاخانی محبوس گردید. و چنانچه مرحوم آیت الله حسینی متوفی ۱۳۷۶ برای نگارنده بیان داشتند حکم اعدام شیخ محمد صالح علامه را صادر کرده بودند و قرار بود اعدامش کنند ولی با اعتراض شدید مراجع و علما وقت مواجه شدند و به ناچار او را به سمنان تبعید کردند.

با تبعید به سمنان فصل جدیدی از زندگی آن عالم فرزانه شروع گردید. مردم شریف سمنان استقبال شایانی از برنامه های وی نمودند و شیفتگان مکتب اهل بیت(ع) پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه زدند و از اقیانوس عظیم و مواج آن حکیم فرزانه و مجتهد کبیر سیراب گشتند. از یک طرف به اقامه جماعت و ترویج شریعت و بیان معارف توحیدی پرداخت و از طرف دیگر با تشکیل محفل علمی شاگردان زیادی را زیر بال و پر گرفت و در پرتو همت بلند و تلاش خستگی ناپذیر به پرورش آنان مشغول گشت. ضمن آنکه قلم را بر زمین ننهاد و به تألیف دهها کتاب علمی و سودمند اقدام نمود و دانشوران و سایر مؤمنین از سایر نقاط، خدمتش شرفیاب و از محضر نورانی و انفاس قدسی او بهره مند می گشتند. البته توده مردم که قادر به درک موقعیت های علمی نبودند از سیمای نورانی و متین و موقّرش حس احترام و صمیمیت می کردند و از تماشای چهره جذاب او حظّ وافری می بردند.

نکته قابل توجه در همین امر نهفته است که بازدیدکنندگان و ملاقات کنندگان با معظم له از گروه یا قشر خاصی نبوده اند و همه اقشار را شامل می شده است. چرا که از امتیازات مهم آن رادمرد میدان علم و عمل نیز جامعیت ایشان در علوم و فنون بلکه در میادین مختلف است.

از یک طرف فقیهی سترگ و مجتهدی جامع الشرایط و از طرف دیگر حکیم و فیلسوفی ورزیده و از جانب دیگر ادیبی توانمند و شاعری برجسته و بلحاظ دیگر سخنوری توانا و زبر دست و از طرفی عارفی شیدا و دلسوخته و واصل و بالاخره مبارزی دلیر بر علیه دستگاه ظلم و ستم بوده اند. در رابطه با جامعیت آن بزرگمرد بابل بلکه فخر عالم اسلام مخصوصاً در قدرت ادبی، رشته کلام را به استاد عمادزاده می سپاریم. وی در شرح حال ایشان می نویسد:

«در سمنان مدرس و مکتب ایشان، منزل و محفل اهل علم و ادب که دانشمندان از اطراف بملاقات ایشان می شتابند و بدون تردید آقای علامه از بزرگترین علمای جامع و متبحر معاصر و از مشایخ اجازات روایتی می باشند، تنها کسی که از گذشتگان علمای نجف، سلسله روایت را به یک واسطه به صاحب جواهر(ره) می رساند آقای علامه می باشند. آقای علامه در قدرت ادبی به عربی و فارسی شاخص و در نظر اساتید فن در ایران و عراق به استادی تعظیم و تکریم می شوند. هر یک از علمای بزرگ جامع علم و حکمت و ادب در یک قسمت مهارت و تخصص و استادی داشتند ولی ایشان در تمام فنون بدیعه به شهادت آثار مطبوعه، استاد و مجتهد و دارای فکر مبتکر و رأی صائب ممتاز می باشند و این سخن مبالغه نیست بلکه شاهد صادق تألیفات ایشان چون «حکمت بو علی» می باشد. شهرت علمی و جامعیت و حذاقت شمّ فقهی علامه در همان عصر در حوزه نجف و کربلا طنین انداز بوده به طوری که مرحوم آیت الله العظمی میرزا محمد تقی شیرازی(ره) در زمان خود ضمن دستخطی که به ایران فرستادند، احتیاطات خود را به ایشان ارجاع فرمودند و این نامه در رسالة لوح محفوظ ایشان گراوار شده است ...».

آن بزرگوار که چند دهه از عمر شریفش را در سمنان سپری کرد، در خلال این مدت مسافرتی به قم داشتند که مورد استقبال شایان علما و مراجع عظام قرار گرفتند و بزرگان قم با ایشان ملاقات نمودند. چندین بار هم به بابل مسافرت کردند و هر بار مورد استقبال شایان مردم شریف آن سامان قرار گرفتند و با شرکت در محافل و سخنرانی، موجبات بهره مندی مردم را فراهم نمودند ضمن آنکه با علمای منطقه هم دیدار کرده و به گفتگو می نشستند و اقوام دور و نزدیک خود را نیز با صله رحم و ملاقات مورد تفقد قرار می دادند.

آثار و تألیفات

علامه حائری با فراغت حاصله در سمنان کتابها و آثار دیگری را نیز از خود به یادگار گذاشت که مجموع تألیفات معظم له را تا چهار صد کتاب و رساله نیز نوشته اند. در نتیجه معظم له از معدود علمای معاصر می باشند که در تألیف کتاب، بسیار موفق بوده و میراث گرانبهایی را از خود به یادگار گذاشتند. او از سنین کودکی دست به قلم برد و همان گونه که گذشت قبل از عزیمت به نجف اشرف، چند رساله از جمله «رساله غساله» را در کربلا نوشت و آنها را خدمت مرحوم آخوند خراسانی تقدیم داشت. آنگاه در نجف اشرف نیز قلم بر زمین ننهاد و با تألیف کتابهای ارزشمندی چون سبائک الذهب در شرح کفایه الاصول و کتابی در خمس و رضاع و طهارت و قضا و شهادات و کتابی در طلاق و زکات و منجزّات مریض و دو کتاب مختصر و مفصل در وقف و آثار دیگر علمی که بعضاً از تقریرات درس آخوند خراسانی و سایر اساتید بود، تعجب همگان را برانگیخت.

نکته قابل توجه آنکه آثار معظم له همانند ابعاد وجودی وی، منحصر در یک موضوع نمی باشد و ابواب مختلف علوم اسلامی اعم از فقه، اصول، کلام، حکمت و فلسفه، رجال، تفسیر، ادب و تاریخ شیعه را در بر می گیرد. گفتنی است آثار نظم و نثر معظم له پس از فوتشان به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا شده و در آنجا محفوظ است.

علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی(ره) در این باره می فرمایند: «آن بزرگوار علیرغم مرجعیت و اشتغالات زیاد اهمیت زیادی به تألیف کتاب و آثار علمی می دادند و الطاف و مواهب الهی و توان و استعدادش در نظم و نثر و احاطه علمی وی سبب شد تا آثار ارزشمندی را در موضوعات گوناگون پدید آورند.»

استاد محمدرضا حکیمی نیز می نویسد: علامه در ادبیات عربی نیز از اساتید مسلم بود و اطلاعاتی بسیار وسیع داشت و تألیفات و آثاری. ازجمله قصیده بدیعیه و شرحی برآن، حاشیه ای بر «انوار الربیع» و دیوانی به عربی. او به فارسی نیز شعر می گفت ولی در نظم عربی، قدرتی شگفتی زای داشت و یکی از نمونه های کم مانند ایرانیانی بود که شعر عربی را در حد بالا می سرایند.»

ایشان در شعر عربی به مراتب از فارسی مقتدرتر بودند که اهل ادب ایشان را «متنبی عصر» خوانده اند. در عربی اقسام و انواع شعر سروده اند، حتی اهل حجاز قصاید ایشان را «عصمی» یعنی مصون از خطا و لغزش می دانند و دست به دست می دهند، با اشعاری که در مقدمه کتاب حکمت بو علی الهیات جلد سوم چاپ شده و به جنگ مولوی و بوعلی رفته اند و قصایدی که در مدح حضرت زینب(س) و ام کلثوم(س) و حضرت معصومه(س) سروده اند، بهترین شاهد مقام ادبی و قدرت نظم ایشان است.

آوازه علمی آن بزرگوار نه تنها در حوزه های علمی شیعه بلکه در جامعه علمی اهل سنت نیز پیچیده بود و در جامع الازهر مصر به نظرات ایشان اهمیت زیادی می دادند و همانگونه که در نوشتار استاد عماد زاده و استاد حکیمی آمده است، معظم له در قدرت ادبی به عربی و فارسی نیز بی نظیر بودند و ادبای ایران و عراق او را به استادی تعظیم و به نبوغ می ستودند و در فن سرودن قصیده های عربی و قصاید و غزلیات فارسی، او را سعدی دوران خواندند. وجود قدرت ادبی، برای یک عالم و مجتهد مایه مباهات و باعث توانمندی وی در مقام فتوی است، چنانکه شیخ حرّ عاملی در «امل الامل» می فرماید: «عالمی که ذوق ادبی دارد بهتر اخبار آل محمد(ص) و کتاب و سنت را می فهمد و غالباً رأی و فتوای او اصابت با واقع و حقیقت دارد.»

معظم له در انشاء مدایح و مراثی اهل بیت (ع) نیز از قدرت بالایی برخوردار بودند. دو دیوان شعر یکی به عربی و دیگری به فارسی به یادگار گذاشتند. همانگونه که گذشت در کودکی، الف ب ت ابن مالک را که کتابی وزین در ادبیات عرب است، تخمیس نمودند و همچنین کتاب گرانسنگ «کفایه الاصول» مرحوم آخوند خراسانی(ره) را به شعر در آورده است که بنام «سبیکه الذهب» در سال ۱۳۳۴ قمری بچاپ رسید.

وی قصیده ای بلند بنام معصومیه در مدح حضرت فاطمه معصومه(س) و آباء گرامیش به عربی سروده که ۱۰۱ بیت است و تاکنون مثل آن در عرب و عجم گفته نشده با ترجمه فارسی اش که آن نیز ۱۰۱ بیت است.

بخاطر همین مقام ادبی، شعرا نیز در بابل و سمنان به محضر او شرفیاب می گردیدند و نسبت به مقام علمی و ادبی وی تجلیل می کردند. نیما یوشیج شاعر نامدار معاصر پس از دیدارهایی با ایشان ابیاتی را در وصفش سروده است. استاد محمد رضا حکیمی در این رابطه می نویسد:

این علامه سمنانی حائری همان عالمی است که مرحوم نیما یوشیج حضور او را درک کرده است. یکی از نزدیکان علامه در این باره چنین نوشته است: نیما یوشیج شاعر نوپرداز و نوآفرین ایران در سال تحصیلی ۱۳۰۷-۱۳۰۸ در بابل می زیست. مرحوم نیما یوشیج دراوایل ورود به بابل به محضر مرحوم آیت الله العظمی آقا شیخ محمد صالح علامه حائری که در آن زمان در بابل می زیستند راه یافت. آن شاعر سنت شکن و نوپرداز چنان شیفته و مجذوب آن عالم دینی گردید که تقریباً همه روز بجز روزهای تعطیل حدود ۸ صبح به منزل مرحوم آقای علامه می آمد و در کتابخانه آن عالم ربانی می نشست و به تدریس او که هر روز دو نوبت یا سه نوبت در فقه و اصول و حکمت انجام می شد گوش فرا می داد. در فاصله درسها که در آن میان طلاب دیگری به جای طلاب قبلی حضور می یافتند، به خواندن شعر خود یا شنیدن اشعار مرحوم علامه و حتی شعرهای عربی او صرف وقت می نمود. نیما که چون آهوی رمیده از همه کس گریزان بود، انس عجیبی با آن مرد روحانی حاصل کرده بود. مرحوم علامه نیز به وی دلبستگی فراوان یافت. روزی از عمویم مرحوم علامه سؤال کردم این طرز شعر نیما را که به شعر شعرا شبیه نیست می پسندید؟ فرمود: وقتی که آقای نیما شعر خود را می خواند، در من اثر می گذارد او مطابق قواعد شعری اشعار نیکو می سراید اما نمی دانم چرا این روش را اختیار کرده است. پرسیدم چرا به او تذکر نمی دهید؟ گفت: از نازک طبعی او بیم دارم دلشکسته گردد. کسی چه می داند شاید راهی تازه باز کند و در کار خود موفق گردد. سال بعد نیما در لنگرود اقامت گزید. او پس از چندی شعری برای مرحوم علامه فرستاد. نیما بخاطر علامه این شعر را در سبک و اسلوب کهن سروده بود که از این قرار است:

منم که طالح و درمانده ام در این فکرت * تویی که صالحی ای حائری زمن مگریز

تو نیک می کنی از حال جزء استقراء * هم آن چنانکه ز کلی قیاس بر همه چیز

ابو نواس و غزالی و طوسی این سه تویی * که کس نخوانده و نشناسدت به حق و تمیز

همچنین حضرت آیت الله حاج سید عزیز الله امامت کاشانی، مؤلف کتاب وزین «تذکرة الشعرا» که خود به دیدارش موفق شده و به اخذ اجازه از معظم له نیز مفتخر گشت در تجلیل از مقام ادبی وی می فرماید:

«در قدرت ادبی بعربی و فارسی وحید عصر و فرید دهر بشمار می آمد و قاطبه بزرگان و ادبای عراق و ایران او را به استادی و تعظیم و تکریم می نمودند و بنبوغ می ستودند».

البته معظم له خود به دیدار حکما و علما نیز اشتیاق فراوانی نشان می داد و بهمین خاطر دانشمندان متعددی با او مجالست داشته و به مباحثات علمی می پرداختند. از جمله این بزرگان علامه محمد تقی جعفری حکیم معاصر می باشند که خاطره شیرین ایشان در ملاقات با معظم له در مجله کیهان فرهنگی (مهر ۱۳۶۳) آمده است. استاد ضمن خاطراتش می فرماید: «علامه سمنانی مازندرانی(ره) ساکن سمنان و مردی بسیار با فضل بود. مخصوصاً ادبیات عربی اش خیلی قوی بود... اطلاعات فلسفی اش هم خیلی زیاد بود، در اصول هم حدّ بالایی داشت. وقتی وارد خیابان شدیم دیدیم خود مرحوم علامه پیاده و عصا بدست آمده بود(برای استقبال) ایشان آن موقع شاید هشتاد سال داشتند....سه چهار روز آنجا بودیم و انصافاً بسیار از نظر مقامات علمی و تواضعی که داشتند، خیلی برای ما خوش گذشت.»

در ادامه دو قطعه شعر از مرحوم حائری ذکر می شود:

۱. مسدس در مدح حضرت امیرالمؤمنین (ع) بمناسبت میلاد:

شد برون از آستین امروز دست کردگار * داشت برکف گوهری گیتی فروزی شاهوار

بود هفت اقلیم و نُه طارم برایش استوار * جبرئیلش می ستودی روی تخت زر نگار

از لبش این حسن مطلع بود دُرّی آبدار * لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

خود جهان یکسو بُدی زان پیش چون نقش بر آب * و آنچه بود از زیر و بالا داشت چون آب اضطراب

راست گویم بود گیتی پیش از آن شهری خراب * تا نپوشید این سروش ایزدی در بو تراب

با جلال و با جمال و با کمال و با وقار * لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

راز هستی در کف ایزد جز او دیگر نبود * خود جز این گوهر میان کاف و نور اندر نبود

جلوه جان آفرین جز آن جهان پرور نبود * هم جز این یک سطر حرفی بر سر دفتر نبود

نی جز این یک فرد در آغاز و در انجام کار * لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

از چه تا قاب دو قوسین بود خورشید غرب * تا مـحیط عالم هسـتی بباید در طـلب

در کمان پیوست و گشت اندر علی شکل دو لب * دید خورشید آن محیط اندر دل ماهی نشب

کز دو لب بنیوشد آن شب گفتة پروردگار * لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

۲. مخمس در مدح حضرت ولی عصر (ع):

آن مه که درخشنده تر عرش برین است * در گنج عـلوم ازلی در ثمین است

خورشید زمین است حق را به یمین است

در تربیت و تـمشیت خلق امین است * صد ملک سلیمان به یمینش چو نگین است

بی مثل و قرین است نی برتر از این است

بابش حسن عسکـری از نسل پـیمبر * بر وارد و صـادر زکـرم مورد و مصدر

در سامره اندر از سـائل و مـضطر

حل کرده همه مشکل کوبنده آن در * ز او پاسخ هر نامه سربسته مسطّر

زان حـقه گـوهر یـا پـاسخ مـضمر

ای نیمة شعبان به که تعظیم نمودی * تـا ملک محمد به احد میم نمودی

تکریم نمودی مـه نـیم نمودی

***

در کتابهای مختلف از جمله نقباء البشر، الذریعه الی تصانیف الشیعه، علمای معاصرین خیابانی و ... به کتابها و تألیفات معظم له اشاره گردید و ما در اینجا به پاره ای از آن آثار اشاره می کنیم:

اتحاد العاقل و المعقول، اجتماع الامر والنهی، احیاء الرجال، احیاء المنطق الرسطالیسی، ارائه التنقیح السنّی فی البرائه عن تلقیح المنی، ارث الزوجه، الاریکه الخضراء، الاسکاسیه فی احکام الاوراق النقدیه، اصاله اللزوم فی العقود و الایقاعات، الاعتقادات، اکسیر سعادت، اقسام الکفار و احکامهم، امتناع شریک الباری، الامر بین الامرین، الایمان بالله در شمارش ادله اثبات واجب الوجود، الباقیات الصالحات، البدیعیه قصیده میمیه، بستان الادب، البقیه، بناء المهدوم، بوارق الالهام فی شرح شوارق الالهام، بیان ایمان (فقه فارسی)، بیان الواقع فی ردّ البابیه، تاریخ الدنیا والدین، تاریخ ظهور المنطق، تاریخ معارف امامیه ترجمه ظلامه العتره، تاریخ معارف امامیه و معارف المذاهب الاسلامیه در ۱۲ جلد، تتمیم حاشیه المکاسب، التجرّی، تخلف العله عن المعلول، تخمیس الفیه ابن مالک، تخمیس لامیه المعرّی، ترجمه الادب الکبیر لابن المقفع، تفسیر سوره حمد و حدید و آیة الکرسی، تقریر ابحاث مرحوم آخوند خراسانی در طهارت، خمس، زکات و احکام شیر دادن، تخلیص کفایه الاصول، الجبر و التفویض، الجمع بین الجمع و التفریق و ظهور الحق، الجواب المقبول عن شبهه الاکل و المأکول، حاشیه انوار الربیع، حاشیه ریاض المسائل (نکاح و ارث)، حاشیه بر رسائل شیخ انصاری، حاشیه بر کتاب طهارت شیخ انصاری، حاشیه بر کفایه الاصول، حاشیه بر مفاتیح الشرایع، حاشیه بر المقابس، حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری، حاشیه بر ملل و نحل، حاشیه بر نجات العباد(طهارت)، الحجه (حجت منطقی)، حجیه الظن، حجیه قطع، حکم الغساله، حل نظم منظق سبزواری، حکمت بوعلی سینا در ۵ جلد، الحوراء حاشیه بر الزوراء، حیات طیبه در حرمت بقاء بر تقلید میت، خاتمیت محمد (ص)، خرد در امامت، خواص الایات، خیر المصیر الی السمیع البصیر، الدین القویم فی ربط الحادث بالقدیم، الدر الملتتقطه فی احکام مجهول المالک و اللقطه، دیوان الادب، دیوان شعر عربی، دیوان شعر فارسی، رجعت (در اثبات ان با ادله عقلی)، رجعت و معراج، رد شبهه ابن کمونه، الرد علی صدرالدین الشیرازی فی اصالة الوجود و وحدة الوجود، الزند الناری فی حل منطق السبزواری، سبائک الذهب در شرح کامل کفایه الاصول، سبیکه الذهب (برگردان کفایه الاصول به نظم)، السرر الموضوعه، سیمان ایمان(در فقه استدلالی)، شبهه محصوره، شرح بدیعه، شرح دعای سحر، صحیح و اعم، رساله ای در ضدّ، طرر الادب در مهمات ادیبه، ظلامه العتره الطاهره الی حضره قاده الاسلام الباهره، العقاد، عمل صالح (فقه استدلالی)، فضایل القرآن، فضل مسجد، قبله المصلین، القصر المشید فی تکمله معالم الرشید، القصیده العلما، القضاء و الشهادات، القواعد، القول الفصل فی ائمه القطع و الوصل، کلمات الحجج العامره فی ظلمات اللجج الغامره، کلی طبیعی، لباس مشکوک، لوح محفوظ، لیله المتهجدین، الماء القلیل و متمم الکر، المثل الاعلی(تحقیقی در مُثُل افلاطون)، المختارات من الدعوات، مشاهیر علمای اسلام، المعرب عن وقتی الصبح و المغرب، المشقص المصیب فی العول و التعصیب، مصرّیه العجم(قصیده ای بلند درباره حضرت زینب(س)، معراجیه(قصیده ای بلند درباره معراج)، معیار الحق والباطل، المناظرات، منجزات المریض، نونیه العجم(قصیده ای طولانی در سیره پیامبر(ص)، نهد الکواعب، وجود انشایی، ودائع الحکم فی کشف خدائع بدائع الحکم، وضع الحروف، وقف مختصر، وقف مفصل، الید البیضاء در وجود ذهنی.

علامه حائری در نظر عالمان

در اینجا مناسب است اظهارنظر برخی از بزرگان و تراجم نگاران را پیرامون شخصیت ارزنده و مقامات علمی و معنوی آن بزرگوار یاد آور شویم.

صاحب احسن الودیعه در ترجمة وی می فرماید: «علامه شیخ محمد صالح که در مازندران به سر می برد و اکنون یگانه مرجع تقلید مهم آن سامان است، تألیفات خوبی دارد که بر فراوانی فضل و وسعت دایره اطلاعات و کثرت عمش دلالت می کند.»

همچنین صاحب «معجم رجال الفکر و الادب فی النجف» در باره اش گوید: «شیخ محمد صالح بن میرزا فضل الله حائری از فقها و علمای بزرگ عالم اسلام و از اساتید مسلم در فقه و اصول و از مؤلفین و پژوهشگران و محققین بزرگوار می باشد.»

حضرت آیت الله سید عزیز الله امامت کاشانی نیز در «تذکرة الشعراء» آورده است: «شیخ الفقها و المجتهدین آیت الله العظمی فی العالمین آقای شیخ محمد صالح حائری مازندرانی معروف به علامه سمنانی از مفاخر و مشاهیر فقها و مراجع عصر حاضر و از مشایخ اجازه مؤلف کتاب و مرحوم آیت الله والد و جمع بسیاری از علمای اعلام معاصر می باشند.»

چنانکه علامه محمدتقی جعفری در تقریظی که به فرموده خود بعنوان «بیان اهمیت کتاب» در حدود چهل سال پیش بر کتاب «حکمت بو علی سینا» از معظم له نوشتند، ضمن تجلیل از مقام علمی و عظمت تتبعات و تحقیقات فلسفی وی، این کتاب را بنام «دائره المعارف فلسفه اسلامی» خوانده و در قسمتی از آن می نویسد: «اگر این نکته درست مورد توجه آقایان مطالعه کنندگان واقع گردد اهمیت و عظمت خدمت حضرت مستطاب آقای علامه را ادراک خواهند فرمود. زیرا شخصیتی که معظم له از ابن سینا خواه جنبه دینی و روحی و خواه از نظر علمی و فلسفی مورد تتبع و تحقیق قرار داده اند، از عهده هیئتی از دانشمندان و فلاسفه و مورخین محقق ساخته نیست زیرا اسلوب تشریح و تحلیل و قضاوت معظم له دارای تمامی شرایط علمی و فلسفی و تحقیق و تتبع که تخصص در هر یک تحمل زحمات یک عمر طولانی را لازم دارد انجام داده اند.»

علامه جعفری در جای دیگر از این تقریظ طولانی ضمن اشاره به مسائل توسط علامه حائری می گوید: «تحقیق و تتبع حضرت آقای علامه را در این مبحث می توان از شاهکارهای علمی در قرن اخیر قرار داد». معظم له در پایان این تقریظ می نویسد: «مباحثی که در اطراف اثبات صانع خواه از حیث تتبع آراء و نظریات و خواه از حیث اثبات و نفی و تحقیق مهمترین مباحث پر ایده بود و با توجه کامل ابتکار نبوغ آمیز حضرت آقای علامه نمی توان با این چند سطر توضیح داد و با تطبیق مضمون این بیت، کلامم را ختم می کنم: لیس علی الله بمستنکر * ان یجمع العالم فی واحد (بر خداوند بعید نیست که جهانی را در یک نفر جمع کند) . خداوند متعال وجود این نابغه عظیم الشأن را بر عالم تشیع دائمی بدارد».

استاد محمد رضا حکیمی در مورد ایشان می نویسد: «علامه سمنانی(۱۲۹۷-۱۳۹۱هـ.ق) از عالمان بزرگ و جامع شیعه بود در این روزگار عمری دراز کرد و تألیفات بسیار زیاد بر جای گذاشت از جمله «حکمت بوعلی سینا» در چندین مجلّد. وی در فلسفه معتقد به نظریه «اصالت ماهیت» بود و از ارکان فلسفه مشایی بود در این عصر. علامه در علوم اسلامی تبحری بسزا داشت. من خود در یکی از سفرهای اخیر او به مشهد(حدود سالهای ۳۷-۳۸ شمسی) از وی شنیدم که می گفت، صاحب کفایه الاصول در تنظیم جلد دوم، از یادداشهای من که علامه در سر درس مرحوم آخوند می نوشته است استفاده کرده است.

فضایل اخلاقی

دیگر از امتیازات مرحوم علامه حائری مقام بلند معنوی و قداست نفس و پای بندی شدید به سنتها و برخورداری از ارتباط معنوی شدید با اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بوده است. وی به اقامه سوگواری و برپایی مجالس عزاداری برای خاندان پیامبر اکرم(ص) زیادی می دادند و در ایام ویژه سوگواری با برقراری محفل عزا در منزل به سوگ می نشست.

وی در سلوک عارفانه و زندگی زاهدانه و دوری از مظاهر فریبندة دنیا اسوه و الگوی اهل معرفت بوده است و در پرتو همین امور بارها مورد عنایت خاندان پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) قرار گرفت. یکی از مؤثقین برای نگارنده حکایت نمودند که: در ایام عزاداری سالار شهیدان(ع) و چند روز پس از عاشورا از بابل به سمنان رفته و به محضر مرحوم علامه شیخ محمد صالح(ره) شرفیاب شدیم. اتفاقاً پس از ورود ما، مجلس عزاداری در منزل آقا منعقد گردید و مداحان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نیز مرثیه سرایی را آغاز کرده و مجلس را دگرگون کرند، ناگهان در بین مداحی مرحوم آقای علامه که در آن وقت نابینا بوده و از نعمت بینایی چشم سر، محروم گشته بودند با صدای رسا فرمودند: «آقایان مؤدب بنشینید، چرا که حضرت زهرا(س) در مجلس ما حضور دارند».

همچنین مؤلف محترم «تذکرة الشعرا» ضمن بیان فضایل اخلاقی معظم له، به مکاشفه ای از آن بزرگوار اشاره می کنند که عیناً نقل می شود: «مرحوم علامه حائری از مراجع بزرگ بسیار با عطوفت و مهربان و اهل ذوق و خوش محاوره و این حقیر در بعضی از مسافرتها به مشهد مقدس حضرت ثامن الحجج(ع) به خدمتش مشرف شدم و از محضرشان مستفیض شدم. از جمله بیانات آن جناب کرامتی بود از حضرت علی بن موسی الرضا(ع) درباره خودشان فرمودند: وقتی گرفتار کسالت صعب العلاجی شدم، اطبا از معالجه ام مأیوس شدند. التماس کردم برای زیارت و توسل مرا به حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) برسانند. مکانی در بالاسر مقدس برای من اماده کرده در آنجا نشانیدند. کتاب مزار بحار الانوار را در مقابل خود گشوده مشغول خواندن زیارت شدم. حالت مکاشفه برای من دست داد. بیدار بودم نه خواب، دیدم حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء از توی ضریح مقدس بیرون آمدند گویا دستمالی هم روی سر خود کشیده بودند، تشریف آوردند تا بالای سر من ایستادند، سر مبارک را پایین آورده، بمن فرمودند: «یا شیخ عالج تُعافِ»، معالجه کن خوب می شوی و عافیت می یابی. فوراً دست خود را گشودم تا آن حضرت را بغل گیرم، دیگر آن حضرت را ندیدم. حالم دگرگون شد، آثار خوشی در خود مشاهده کردم و مرا به منزل آوردند. دستور دادم اطبایی که از معالجه ام مأیوس بودند حاضر کردند چون مرا معاینه نمودند، بالاتفاق گفتند: «حال شما غیر حال روز گذشته است، به مختصر معالجه که اصلاً گمان نمی رفت بطور کلی رفع کسالت شد که آثاری از او باقی نماند».

استاد عمادزاده نیز درباره ایشان می گوید: «در ادب نفسی، دارای سجایای فاضله و ملکات نفسانی و اخلاق بسیار متواضع و مراقب و هوشیار و مهمانواز و گرم، مأنوس و مألوف که براستی هر کس با معظم له برخورد داشت فریفته ملکات و اخلاق فاضله ایشان شده است.»

تشرف به محضر امام زمان علیه السلام:

یکی از وقایع که بر عظمت مقام و منزلت معنوی علامه شیخ محمد صالح حائری(ره) دلالت می کند، تشرف آن بزرگوار به محضر مقدس امام زمان (ارواحنا فداه) در بابل می باشد که معظم له اصل ماجرا را بتقاضای صاحب «عبقری الحسان» مرقوم فرمودند و ما آن را عیناً در اینجا می آوریم:

«در سال ۱۳۲۵ در بارفروش مازندران در محله مراد بیک نزدیک به طلوع فجر که رو به قبله به هیئت مختصر خوابیده بودم، از خواب بیدار می شوم بنحوی که چشم من می بیند و گوش من می شنود و ادراکات قلبی و مشاعرم همه بیدار است ولی بدنم خواب است که قابل هیچگونه حرکت نیست و قادر به تکلم نیستم و زانوهایم بر عادتی که از پدرم به ارث بردم جمع کرده است. در این حال یعنی در ابتدای بیدار شدن چشم و گوش و دل، می بینم قوسی از نور ضعیف مانند چراغی که فتیله اش را پایین کشیده باشند بر تمام بدنم از سر تا پنجه پا بوسعت دو وجب یا بیشتر چتر زده و مانند تور سفید نازک زرنگاری است که نقطه های کوچک زرین نور در زمینه های سفید رنگ مشبک لطیف آن نور بفاصله متساوی نقش بسته گویی آن نقطه ها مانند چشم حساس به من نگاه می کند و با من کار دارد و منتظر است و من بالحسّ و العیان به آن نگاه می کنم و وحشتی از آن ندارم بلکه با حالت انس و سکون خاطر آن را مشاهده می کنم و متفکرم که این چیست و از کجاست و چه می خواهد بکند و بکجا می خواهد برود و میل مفرطی دارم که آنرا بگیرم و دست بر آن بکشم و هر چه می خواهم حرکت کنم و دست در آن ببرم، اصلاً ممکن نیست باینحالت تا چند لحظه بودم و چشمم به او بود.

ناگاه از دیوار قبلة حیاط خانه که روبروی ایوانی بود که من در آن خوابیده بودم که آن دیوار خانه سید موسی نامی بود از اهالی قریة گنج افروز و در آن وقت مرحوم شده و دو طفل صغیر سید صادق و سید طاهر نام از او در آن خانه بود، ناگهان دیدم حضرت بقیة الله اروحنا فداه نمودار شد و بدون آن که شک کنم در تطبیق، مثل آنکه او را می شناختم و می شناسم، کمَعْرِفَتی بِنَفْسی، و می بینم عمامة سیاه ژولیده بوضع ایرانی بر سر دارد و قبای سفید تابستانی در بر و یقه قبا باز و سینه مبارک نمودار و هیچ مویی در سینه اش ندیدم و عبای نازک سیاهی بر دوش از جنس شالهای عبایی و بسیار او را شبیه دیدم به سیدی هندی سید صاحب نام که سالها در کربلا با من رفیق و مأنوس بود و ظاهر الصلاح و ملیح الحرکات بود و نامش حسین بود و فعلاً این سطور را حسب الامر حجه الاسلام آقای شیخ علی اکبر نهاوندی دام ظله می نگارم، از حیات و ممات و محل اقامت او بی خبرم و حضرت بقیه الله(عج) هم مانند این سید هندی سبزه فام مایل بصفرت بود و با این شباهت اصلاً تأملی در تطبیق نداشتم یعنی چنین نشد که در ابتدای پیدا شدن آنجناب لحظه ای بگذرد تا بشناسم بلکه بمجرد پدیدار شدن آن جناب از آن دیوار شناختم که حضرت(ع) است و هیچ متوجه نبودم که حضرت چرا از درب خانه که بسمت مغرب فاصله زیادی بود وارد نشد و از دیوار قبله بی آنکه بشکافد چگونه آمد و می بینم آن حضرت به آهستگی سوی بنده تشریف می آورد تا آنکه نزدیک بدنم از طرف پا که سوی قبله جمع کرده بود ایستاد و دست راست خود را به سر و سینه ام دراز فرمود و به زبان فارسی فرمود: «بیعت کن». من با کمال شوق بتغلای عجیبی روحاً افتادم تا برخیزم و بیعت کنم و بدنم به همان حالت اولیه بود و چنان به تغلای روحی غیر قابل توصیفی افتادم که سر بلند کنم تا دست دراز کنم و در روح و ادراکات خود کمال شوق و طاعت و تمکین می یافتم و در عین حال قوس نور بر بدنم چتر زده و به همان حالت اولیه بی کم و زیاد و بدون حرکت بود.

بالاخره از شدت تغلا بدنم به حرکت در آمد بیدار شد و در همین لحظه دستم دراز شد و بدست مبارک آن حضرت(ع) که تا آن لحظه دراز کرده داشته بودند، رسید بطوریکه هنوز لذت تماس و ملامست دستم را با دست آن جناب روحی فداه در خود می یابم و در همین لحظه که دستم بدست حضرت(ع) رسید، قوس نور مذکور بر بدنم فوراً منطبق شد و فرو رفت به این معنی که دراز شدن دستم بسوی آن جناب و انجام بیعت و فرو رفتن قوس نور در تنم و بیدار شدن تمام و نشستنم در بستر با دست دراز شده همگی در آنِ واحد صورت وقوع گرفت. در اینحال دیدم کسی نیست و آن جناب از نظرم ناپدید شده و من به هیئت جلوس با دست دراز شده هستم، فوراً متوجه شدم که قوس نور روح خودم بود که مقداری از آن در حال منام صعود نمود و عودت نمود و چون هنوز بدنم مسترخی بوده مستعد برای قبول حلول روح یا انطباق روح نشده بر بدن، به شکل قوس که شکل طبیعی و افضل الاشکال است احاطه کرده تا در اثر تغلای روحی برای بیعت با یدُ اللهِ الْعُلْیا مستعد قبول بقیه روح گشت و مقام گنجایش بیان لوازم علمی این مکاشفه را نسبت به روح و نسبت به شخص حضرت ارواحنا فداه ندارد والحمد الله علی ...». مرحوم شیخ محمد صالح پس از نقل این مکاشفه، زبان حال خود را با حضرت ولی عصر(عج) در قالب چند بیت عربی بیان می دارند.

وفات

سرانجام پس از عمری خدمت و تلاش و زندگی پربار و پر مشقّت، چراغ عمر این فقیه فرزانه و افتخار عالم اسلام خاموش گردید و در تاریخ ۲۱ دیماه ۱۳۵۰ش. (برابر با ۱۳۹۱ ق) و در سن ۹۳ سالگی دار فانی را وداع گفته و به ملکوت اعلی پیوست.

با رحلت ایشان، غوغایی در مازندران و سمنان بر پا شد و مردم مازندران دسته دسته خود را برای شرکت در تشییع جنازه وی به سمنان رساندند، و پس از اقامه سوگواری، پیکر مطهر آن مرحوم را به مشهد مقدس انتقال دادند و در جوار حضرت ثامن الحجج امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

منابع

  • سایت تبیان، نویسنده: عبدالرحمن باقر زاده بابلی.
  • مجموعه گلشن ابرار، "محمد صالح حائری"، از ناصر حائری بيدهندی.