حضرت لوط علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۳۹: سطر ۳۹:
 
==حضرت لوط در روايات==
 
==حضرت لوط در روايات==
  
* در روايتى كه به وسيله [[ابوحمزه ثمالى]] و [[ابوبصير]] از [[امام باقر]] علیه السلام روايت شده است: لوط مدت سى سال در ميان قوم بسر برد. او از خود قوم نبود بلكه از خارج بسوى ايشان رفته بود. آنها را بسوى خدا دعوت مي كرد و از زشتى ها برحذر مي داشت. مردم او را پاسخ نگفتند و از او اطاعت نكردند. خود را از جنابت پاك نمي كردند و بسيار بخيل و نظر تنگ بودند.
+
در روایتی که [[شیخ صدوق]] به سند خود از [[ابو بصیر]] و غير او از [[امام باقر]] يا [[امام صادق]] عليهما السّلام (تشکیک در منبع) نقل كرده آمده است:
  
سرانجام به [[كيفر]] [[بخل]] و نظرتنگى دردى بي درمان در فروج آن ها افتاد. جريان از اين قرار بود كه آن ها بر سر راه كاروان [[مصر]] و [[شام]] بودند و مهمانان زيادى بر آن ها وارد مي شدند. آن ها از پذيرايى مهمانان بيزار بودند. تصميم گرفتند كه هرگاه غريبى وارد شهر مي شود، او را رسوا كنند تا مايه عبرت ديگران گردد.
+
هنگامى كه فرشتگان براى هلاك قوم لوط آمدند گفتند: ما اهل اين قريه را هلاك خواهيم نمود. [[ساره]] گفت: من از كمى آنها و زيادى اهل قريه به شگفت آمدم لذا گفت: چه كسى طاقت قوم لوط را دارد! فرشتگان او را به [[اسحاق]] و بعد از اسحاق به [[يعقوب]] بشارت دادند.
  
در نتيجه دچار مرضى شدند كه آسايش خود را از مردها مي خواستند و در ازاى آن پول مي پرداختند. لوط مردى سخى و دست و دلباز بود و بگرمى از مهمانان پذيرايى مي كرد. وى را از اين كار منع كرده، گفتند: اگر دست برندارى، مهمانت را رسوا مى كنيم.  
+
ساره خنديد و گفت: من پير زن و فرتوتى عقيم هستم (او در آن روز زنى نود ساله و ابراهيم مردى صد و بيست ساله بود).
  
لوط از آن پس ورود مهمانان را پوشيده مي داشت. سرانجام خداوند، اراده فرمود كه  قوم را دچار [[عذاب]] كند. از اين رو [[جبرئيل]] را با چند فرشته بسوى آن ها فرستاد. نخست بر ابراهيم خليل وارد شدند. ابراهيم گوساله اى سر بريد و غذايى براى آنها فراهم كرد. اما وقتى غذا را پيش روى آن ها گذاشت، ملاحظه كرد كه نمي خورند. ابراهيم ناراحت شد و از آنها ترسيد.  
+
بارى ابراهيم با فرشتگان عذاب به مجادله پرداخت و فرمود: چگونه اين قوم را هلاك مى‏‌كنيد و حال آنكه در ميان ايشان لوط مى‏‌باشد؟! جبرئيل گفت: ما از كسى كه در بين اين قوم هست كاملا مطّلع هستيم.
  
گفتند: اى ابراهيم، ما غذا نمي خوريم. ما فرستاده خداى توايم كه بسوى [[قوم لوط]] مي رويم. از آن جا حركت كردند و نزد لوط رفتند. لوط مشغول آبيارى بود. پرسيد: شما كيستيد؟ گفتند: مسافريم. امشب ما را مهمانى كن. لوط گفت: مردم اين شهر، خوب نيستند و تمايل به همجنس دارند و مال مردم را مي برند.
+
ابراهيم اصرار و ابرام نمود در برداشته شدن عذاب از قوم لوط. جبرئيل گفت: اى ابراهيم از اين خواسته درگذر امر پروردگارت مبنى بر عذاب ايشان صادر شده و قطعا عذابى كه تخلفى در آن نيست بر ايشان نازل خواهد شد.
  
گفتند: ما احتياط مي كنيم. لوط به خانه آمد و از همسرش خواهش كرد كه ورود مهمانان را به اطلاع كسى نرساند. او هم پذيرفت. علامت ميان زن و مردم شهر اين بود كه هر گاه روز مهمان مي آمد، از پشت بام دود مي كرد و هرگاه شب مهمان مي آمد، آتشى برمى افروخت. مردم مطلع شدند و خانه لوط را محاصره كردند. جبرئيل بال خود را بر چشمان آن ها زد و قوه بينايى را از آنها سلب كرد. مردم فهميدند كه عذاب نازل شده است.
+
سپس امام عليه السّلام فرمودند: هنگامى كه جبرئيل و فرشتگان ديگر براى هلاكت قوم لوط نزد آن جناب آمدند قوم آن حضرت آگاه شده و به قصد عمل زشتى كه در آن سابقه داشتند به سرعت به درگاه او وارد شدند، لوط ايستاد و دست بر درب منزل نهاد و آنها را سوگند داد و گفت: از خدا بترسيد و مرا در ميان ميهمانانم سر افكنده نكنيد.
  
جبرئيل گفت: اى لوط، به اتفاق خانواده ات - به جز همسرت - از شهر خارج شو. لوط گفت: چگونه خارج شوم؟ اين ها خانه ام را محاصره كرده اند. جبرئيل خطى از نور جلو روى او قرار داده، گفت: از همين جا برويد و احدى از شما رو به عقب برنگرداند.
+
آنها گفتند: مگر ما تو را نهى نكرده و از پذيرفتن ميهمان بازنداشتيم. لوط دختران خود را بر ايشان عرضه كرد و پيشنهاد نمود كه به جاى آن عمل ناروا با ايشان ازدواج كنيد. آنها گفتند: ما را رغبت و ميلى به آنها دختران نيست و تو به خوبى مى‌‏دانى كه مقصود ما چيست. حضرت لوط عليه السّلام فرمود: آيا در ميان شما يك مرد خير خواه رشيد خداپرست نمى‏‌باشد؟
  
آنها رفتند و سپيده دم، طلوع كرد. در اين وقت جبرئيل بال هاى خود را به اطراف شهر زد و آن را از جاى بركند و آن چنان بالا برد كه صداى عوعوى سگان و بانگ خروسان را اهل آسمان شنيدند سپس شهر را وارونه كرد و خداوند شهر را سنگباران كرد. زن لوط سنگى عظيم بر سرش افتاد و نابود شد. برخى گويند: شهر بر ساكنان خود وارونه شد و بر آنها كه از شهر خارج بودند سنگ باريد.
+
امام عليه السّلام فرمود: آنها ابا و امتناع نمودند. لوط عليه السّلام فرمود: اى كاش مرا بر منع شما اقتدارى بود يا آنكه چون قدرت ندارم از شرّ شما به ركن محكمى پناه خواهم برد. حضرت فرمود: جبرئيل به ايشان مى‌‏نگريست و پس از كلام لوط گفت: كاش مى‌‏دانست چه اقتدار و نيرويى دارد، سپس جبرئيل لوط را خواند و آن حضرت نزد وى رفت در همين هنگام آن قوم درب را گشوده و داخل خانه شدند، جبرئيل با دست به ايشان اشاره كرد در جا نابينا شدند، پس وقتى خواستند از منزل برگردند چون درب منزل را نمى‏‌ديدند با دست ديوار را مسّ مى‏‌كردند تا درب را پيدا كرده و از آن خارج شوند، و فرشتگان به خدا سوگند مى‌‏خوردند كه اگر صبح بدمد يك نفر از قوم لوط را باقى نمى‌‏گذاريم.
  
كلى گويد: اولين كسى كه عمل قوم لوط را انجام داد، [[شيطان]] بود. شهر لوط، يكى از شهرهاى آبادى بود كه مسافران بسيارى را به خود جذب مي كرد. شيطان به صورت جوانى زيبا درآمد و آن ها را به عمل لواط تشويق كرد. تدريجاً اين عمل در ميان  ايشان رواج يافت و زمين از دست آن ها به درگاه خداوند [[استغاثه]] كرد. آسمان هم صداى استغاثه زمين را شنيد و به استغاثه درآمد. عرش هم صداى استغاثه آسمان را شنيد و بزارى افتاد. خداوند به آسمان امر كرد كه بر آنها سنگ ببارد و به زمين امر كرد كه آنها را فروبرد.<ref> [[ترجمه مجمع البيان]]، ج9، ص168.</ref>
+
امام عليه السّلام فرمودند: وقتى جبرئيل به لوط گفت ما فرستادگان پروردگارت هستيم. لوط به جبرئيل فرمود: اى جبرئيل در عذاب اين قوم شتاب كن. جبرئيل گفت: آرى. لوط عليه السّلام فرمود: اى جبرئيل در عذاب ايشان تعجيل كن. جبرئيل گفت: وعده ايشان طلوع صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟!
  
* [[ابويزيد حمار]] به نقل از [[امام صادق]] عليه السلام آورده است كه آن حضرت فرمود: خداوند متعال براى نابود كردن [[قوم لوط]] چهار فرشته با نام هاى [[جبرئيل]]، [[ميكائيل]]، [[اسرافيل]] و [[كروبيل]] برانگيخت. آن ها در حالى كه عمامه بر سر داشتند بر ابراهيم گذر كردند و بر او درود فرستادند.  
+
سپس جبرئيل گفت: اى لوط خود و فرزندانت از اين قريه بيرون رويد تا به فلان مكان برسيد لوط فرمود: اى جبرئيل الاغ‏هاى سوارى من نحيف و ناتوان هستند و نمى‏توانند ما را به سرعت از اين قريه به فلان موضع ببرند. جبرئيل گفت: وقت را مغتنم شمرده و زود از اينجا بيرون رويد.
 +
 
 +
لوط با همراهانش از قريه بيرون رفتند، زمان مى‌‏گذشت تا سحر فرا رسيد، جبرئيل در اين هنگام به قريه ستمگران فرود آمد و بالش را زير قريه برد تا آن را از بيخ كند و بلند نمود و سپس شهر را بر اهلش واژگون ساخت و ديوارهاى شهر را با سنگ‏هايى از گل سخت شده هدف اصابت قرار داد، همسر لوط صداى مهيب و هولناكى شنيده و به واسطه آن هلاك شد.<ref>علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏2، ص757 تا 759</ref>
 +
 
 +
 
 +
در روایتی از [[امام صادق]] عليه السلام آمده است كه آن حضرت فرمود: خداوند متعال براى نابود كردن [[قوم لوط]] چهار فرشته با نام هاى [[جبرئيل]]، [[ميكائيل]]، [[اسرافيل]] و [[كروبيل]] برانگيخت. آن ها در حالى كه عمامه بر سر داشتند بر ابراهيم گذر كردند و بر او درود فرستادند.  
  
 
ابراهيم آن ها را نشناخت ولى نمود نيكويى در ايشان يافت، لذا پيش خود چنين گفت: خدمت به ايشان را جز من شايسته نيست. [[حضرت ابراهیم]] ميهمان دوست بود، پس گوساله فربهى براى آن ها بريان كرد تا بپخت و آن را پيش روى ايشان نهاد. پس چون گوساله را در برابر آن ها گذاشت ديد كه دست آن ها به گوساله نمى  رسد. پس آنها را ناشناس تشخيص داد و از آن ها هراسى در دلش افتاد. جبرئيل كه چنين ديد عمامه از چهره برگرفت و ابراهيم او را به جاى آورد و گفت: تو همويى؟ جبرئيل گفت: آرى.
 
ابراهيم آن ها را نشناخت ولى نمود نيكويى در ايشان يافت، لذا پيش خود چنين گفت: خدمت به ايشان را جز من شايسته نيست. [[حضرت ابراهیم]] ميهمان دوست بود، پس گوساله فربهى براى آن ها بريان كرد تا بپخت و آن را پيش روى ايشان نهاد. پس چون گوساله را در برابر آن ها گذاشت ديد كه دست آن ها به گوساله نمى  رسد. پس آنها را ناشناس تشخيص داد و از آن ها هراسى در دلش افتاد. جبرئيل كه چنين ديد عمامه از چهره برگرفت و ابراهيم او را به جاى آورد و گفت: تو همويى؟ جبرئيل گفت: آرى.
سطر ۶۵: سطر ۷۰:
 
ابراهيم به آن ها گفت: براى چه آمده ايد؟ [[فرشتگان]] گفتند: براى نابود كردن قوم لوط آمده ايم. ابراهيم گفت: اگر در ميان آن ها صد مؤمن يافت شود باز هم آن ها را نابود خواهيد كرد؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر پنجاه نفر باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر سى تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر بيست تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر ده تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير، ابراهيم گفت: اگر پنج تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر يك تن باشد چه؟ جبرئيل گفت: خير.  
 
ابراهيم به آن ها گفت: براى چه آمده ايد؟ [[فرشتگان]] گفتند: براى نابود كردن قوم لوط آمده ايم. ابراهيم گفت: اگر در ميان آن ها صد مؤمن يافت شود باز هم آن ها را نابود خواهيد كرد؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر پنجاه نفر باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر سى تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر بيست تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر ده تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير، ابراهيم گفت: اگر پنج تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر يك تن باشد چه؟ جبرئيل گفت: خير.  
  
در اين هنگام ابراهيم گفت: لوط كه در ميان آن هاست؟ فرشتگان در پاسخ گفتند: ما بدان كس كه در ميان آنهاست داناتريم. ما او و خاندانش را رهايى بخشيم مگر زنش را كه از ماندگان است. آن ها سپس رفتند.<ref> [[بهشت]] كافى/ترجمه روضه كافى (حميدرضا آژير)، ص375.</ref>
+
در اين هنگام ابراهيم گفت: لوط كه در ميان آنهاست؟ فرشتگان در پاسخ گفتند: ما بدان كس كه در ميان آنهاست داناتريم. ما او و خاندانش را رهايى بخشيم مگر زنش را كه از ماندگان است. آن ها سپس رفتند.<ref> [[بهشت]] كافى/ترجمه روضه كافى (حميدرضا آژير)، ص375.</ref>
  
 
==اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت لوط علیه السلام==
 
==اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت لوط علیه السلام==

نسخهٔ ‏۲۸ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۳۲

حضرت لوط علیه السلام یكی از پیامبران مرسل و صالح و از اولين كسانى بود كه به ابراهيم علیه السلام ایمان آورد. او مامور گشت تا قوم سركش و شهوت پرستی را که به عمل لواط دست می زدند به آیین ابراهیم علیه السلام فراخواند ولی آنها از اطاعت او سرپیچی كردند، تا جايى كه طغيانگرى آنان موجب نزول عذاب الهى بر آنان گرديد. هنگام طلوع فجر، صيحه آن قوم را فراگرفت و خداى عزوجل سنگى از گل نشاندار بر آنان بباريد و شهرهايشان را زير و رو كرد.

وجه تسميه لوط

لوط اشتقاقش از - لاط الشىء بقلبى يلوط لوطا وليطا - است يعنى وابستگى به دل و جان .[۱] و عمل زشت لواط منسوب به قوم لوط شد و كلمه لوط و لوطى و الواط و كلمات مشابه آن در زبان فارسى رايج شد.

لوط در زبان عبرى به معنى پوشش و در فارسى به معنى غلام باره، لواط كار و با تاء منقوطه به معنى برهنه و عريان و پسر ساده و امرد و طعام لذيذ مي باشد.[۲] لوط به جهت آن كه مجذوب و محبوب قلب حضرت ابراهیم عليه السلام و لاصق به او بود در اتباع ملت و سيره او و ابراهيم عليه السلام محبت شديدى به او داشت لوط نامیده شد.[۳]

نسب حضرت لوط علیه السلام

نسب آن حضرت: لوط پسر هاران، پسر تارخ، پسر برادر ابراهيم خليل علیه السلام بود. گفته شده كه او پسر خاله ابراهيم علیه السلام بوده و ساره زوجه ابراهيم خواهر لوط بوده است.[۴]

حضرت لوط در قرآن

در قرآن 27 بار نام حضرت لوط علیه السلام در: سوره انعام، سوره اعراف، سوره هود، سوره حجر، سوره انبياء، سوره حج، سوره شعراء، سوره نمل، سوره عنكبوت، سوره صافات، سوره ص، سوره ق، سوره قمر، سوره تحريم آمده است و او را به عنوان یكی از پیامبران مرسل و صالح خوانده كه در برابر قوم سركش و شهوت پرستی قرار داشت و آنها را به آیین حضرت ابراهیم علیه السلام فرامی ‎خواند ولی آنها از اطاعت دستورهای او سرپیچی می ‎كردند.

  • او پيامبرى صاحب فضيلت بود. «وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِين». (سوره انعام، آیه 86)
  • خداوند بوى علم و حكمت عنايت كرده بود. «وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْما». (سوره انبياء، آیه 74)

لوط علیه السلام از كلدانيان بود كه در سرزمين بابل زندگى مى كردند و آن جناب از اولين كسانى بود كه در ايمان آوردن به ابراهيم علیه السلام گوى سبقت را ربوده بود، او به ابراهيم ايمان آورد و گفت: «إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي». (سوره عنكبوت، آيه 26) در نتيجه خداى تعالى او را با ابراهيم نجات داده به سرزمين فلسطين، "ارض مقدس" روانه كرد: «وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ» (سوره انبياء، آيه 71) پس لوط در بعضى از بلاد آن سرزمين منزل كرد، (كه بنا به بعضى از روايات و بنا به گفته تاريخ و تورات آن شهر سدوم بوده).

مردم اين شهر و آبادي ها و شهرهاى اطراف آن كه خداى تعالى آن ها را در سوره توبه آيه 70 مؤتفكات خوانده، بت مى پرستيدند و به عمل فاحشه لواط مرتكب مى شدند و اين قوم اولين قوم از اقوام و نژادهاى بشر بودند كه اين عمل در بينشان شايع گشت، (سوره اعراف، آيه 80) و شيوع آن به حدى رسيده بود كه در مجالس عمومى شان آن را مرتكب مى شدند (سوره عنكبوت، آيه 29) تا آن كه رفته رفته عمل فاحشه سنت قومى آنان شد و عام البلوى گرديد و همه بدان مبتلا گشته، زنان به كلى متروك شدند و راه تناسل را بستند. (سوره عنكبوت، آيه 29)

لذا خداى تعالى لوط را به سوى ايشان گسيل داشت. (سوره شعراء، آيه 162) و آن جناب ايشان را به ترس از خدا و ترك فحشاء و برگشتن به طريق فطرت دعوت كرد و انذار و تهديدشان نمود ولى جز بيشتر شدن سركشى و طغيان آنان ثمره اى حاصل نگشت و جز اين پاسخش ندادند كه اين قدر ما را تهديد مكن اگر راست مى گويى عذاب خدا را بياور، و به اين هم اكتفاء ننموده تهديدش كردند كه:

«لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ»: (سوره شعراء، آيه 167) اگر اى لوط دست از دعوتت برندارى تو را از شهرمان خارج خواهيم كرد." و كار را از صرف تهديد گذرانده، به يكديگر گفتند: خاندان لوط را از قريه خود خارج كنيد كه آن ها مردمى هستند كه مى خواهند از عمل لواط پاك باشند. (سوره نمل، آيه 56)

جريان به همين منوال ادامه يافت، يعنى از جناب لوط علیه السلام اصرار در دعوت به راه خدا و التزام به سنت فطرت و ترك فحشا، و از آن ها اصرار بر انجام خبائث تا جايى كه طغيانگرى ملكه آنان شد و كلمه عذاب الهى در حقشان ثابت و محقق گرديد، پس خداى عزوجل رسولانى از فرشتگانى بزرگ و محترم براى هلاك كردن آنان مامور كرد، فرشتگان اول بر حضرت ابراهیم علیه السلام وارد شدند و آن جناب را از ماموريتى كه داشتند (يعنى هلاك كردن قوم لوط) خبر دادند، جناب ابراهيم علیه السلام با فرستادگان الهى بگومگويى كرد تا شايد بتواند عذاب را از آن قوم بردارد، و ملائكه را متذكر كرد كه لوط در ميان آن قوم است، فرشتگان جواب دادند: كه ما بهتر مى دانيم در آن جا چه كسى هست و به موقعيت لوط و اهلش از هر كس ديگر مطلع تريم و اضافه كردند كه مساله عذاب قوم لوط حتمى شده و به هيچ وجه برگشتنى نيست. (سوره عنكبوت، آيه 32، سوره هود، آيه 76)

فرشتگان از نزد ابراهيم به سوى لوط روانه شدند و به صورت پسرانى امرد مجسم شده، به عنوان ميهمان بر او وارد شدند، لوط از ورود آنان سخت به فكر فرورفت چون قوم خود را مى شناخت و مى دانست كه بزودى متعرض آنان مى شوند و به هيچ وجه دست از آنان برنمى دارند، چيزى نگذشت كه مردم خبردار شدند، به شتاب رو به خانه لوط نهاده و به يكديگر مژده مى دادند، لوط از خانه بيرون آمد و در موعظه و تحريك فتوت و رشد آنان سعى بليغ نمود تا به جايى كه دختران خود را بر آنان عرضه كرد و گفت: اى مردم! اين دختران من در اختيار شمايند و اين ها براى شما پاكيزه ترند پس، از خدا بترسيد و مرا نزد ميهمانانم رسوا مسازيد، آن گاه از در استغاثه و التماس در آمد و گفت: آيا در ميان شما يك نفر مرد رشيد نيست؟ مردم درخواست او را رد كرده و گفتند: ما هيچ علاقه اى به دختران تو نداريم و به هيچ وجه از ميهمانان تو دست بردار نيستيم. لوط علیه السلام مايوس شد و گفت: اى كاش نيرويى در رفع شما مى داشتم و يا ركنى شديد مى بود و به آن جا پناه مى بردم. (سوره هود، آيه 80)

در اين هنگام ملائكه گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توايم، آرام باش كه اين قوم به تو نخواهند رسيد، آن گاه همه آن مردم را كور كردند و مردم افتان و خيزان متفرق شدند. (سوره قمر، آيه 37)

فرشتگان سپس به لوط علیه السلام دستور دادند كه شبانه اهل خود را برداشته و در همان شب پشت به مردم نموده، از قريه بيرون روند و احدى از آنان به پشت سر خود نگاه نكند ولى همسر خود را بيرون نبرد كه به او آن خواهد رسيد كه به مردم شهر مى رسد، و نيز به وى خبر دادند كه بزودى مردم شهر در صبح همين شب هلاك مى شوند. (سوره هود، آيه 81؛ سوره حجر، آيه 66)

صبح، هنگام طلوع فجر، صيحه آن قوم را فراگرفت و خداى عزوجل سنگى از گل نشاندار كه نزد پروردگارت براى اسرافگران در گناه آماده شده بر آنان بباريد و شهرهايشان را زير و رو كرد و هر كس از مؤمنين را كه در آن شهرها بود بيرون نمود، البته غير از يك خانواده هيچ مؤمنى در آن شهرها يافت نشد و آن خانواده لوط بود و آن شهرها را آيت و مايه عبرت نسل هاى آينده كرد تا كسانى كه از عذاب اليم الهى بيم دارند با ديدن آثار و خرابه هاى آن شهرها عبرت بگيرند.[۵]

حضرت لوط در روايات

در روایتی که شیخ صدوق به سند خود از ابو بصیر و غير او از امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام (تشکیک در منبع) نقل كرده آمده است:

هنگامى كه فرشتگان براى هلاك قوم لوط آمدند گفتند: ما اهل اين قريه را هلاك خواهيم نمود. ساره گفت: من از كمى آنها و زيادى اهل قريه به شگفت آمدم لذا گفت: چه كسى طاقت قوم لوط را دارد! فرشتگان او را به اسحاق و بعد از اسحاق به يعقوب بشارت دادند.

ساره خنديد و گفت: من پير زن و فرتوتى عقيم هستم (او در آن روز زنى نود ساله و ابراهيم مردى صد و بيست ساله بود).

بارى ابراهيم با فرشتگان عذاب به مجادله پرداخت و فرمود: چگونه اين قوم را هلاك مى‏‌كنيد و حال آنكه در ميان ايشان لوط مى‏‌باشد؟! جبرئيل گفت: ما از كسى كه در بين اين قوم هست كاملا مطّلع هستيم.

ابراهيم اصرار و ابرام نمود در برداشته شدن عذاب از قوم لوط. جبرئيل گفت: اى ابراهيم از اين خواسته درگذر امر پروردگارت مبنى بر عذاب ايشان صادر شده و قطعا عذابى كه تخلفى در آن نيست بر ايشان نازل خواهد شد.

سپس امام عليه السّلام فرمودند: هنگامى كه جبرئيل و فرشتگان ديگر براى هلاكت قوم لوط نزد آن جناب آمدند قوم آن حضرت آگاه شده و به قصد عمل زشتى كه در آن سابقه داشتند به سرعت به درگاه او وارد شدند، لوط ايستاد و دست بر درب منزل نهاد و آنها را سوگند داد و گفت: از خدا بترسيد و مرا در ميان ميهمانانم سر افكنده نكنيد.

آنها گفتند: مگر ما تو را نهى نكرده و از پذيرفتن ميهمان بازنداشتيم. لوط دختران خود را بر ايشان عرضه كرد و پيشنهاد نمود كه به جاى آن عمل ناروا با ايشان ازدواج كنيد. آنها گفتند: ما را رغبت و ميلى به آنها دختران نيست و تو به خوبى مى‌‏دانى كه مقصود ما چيست. حضرت لوط عليه السّلام فرمود: آيا در ميان شما يك مرد خير خواه رشيد خداپرست نمى‏‌باشد؟

امام عليه السّلام فرمود: آنها ابا و امتناع نمودند. لوط عليه السّلام فرمود: اى كاش مرا بر منع شما اقتدارى بود يا آنكه چون قدرت ندارم از شرّ شما به ركن محكمى پناه خواهم برد. حضرت فرمود: جبرئيل به ايشان مى‌‏نگريست و پس از كلام لوط گفت: كاش مى‌‏دانست چه اقتدار و نيرويى دارد، سپس جبرئيل لوط را خواند و آن حضرت نزد وى رفت در همين هنگام آن قوم درب را گشوده و داخل خانه شدند، جبرئيل با دست به ايشان اشاره كرد در جا نابينا شدند، پس وقتى خواستند از منزل برگردند چون درب منزل را نمى‏‌ديدند با دست ديوار را مسّ مى‏‌كردند تا درب را پيدا كرده و از آن خارج شوند، و فرشتگان به خدا سوگند مى‌‏خوردند كه اگر صبح بدمد يك نفر از قوم لوط را باقى نمى‌‏گذاريم.

امام عليه السّلام فرمودند: وقتى جبرئيل به لوط گفت ما فرستادگان پروردگارت هستيم. لوط به جبرئيل فرمود: اى جبرئيل در عذاب اين قوم شتاب كن. جبرئيل گفت: آرى. لوط عليه السّلام فرمود: اى جبرئيل در عذاب ايشان تعجيل كن. جبرئيل گفت: وعده ايشان طلوع صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟!

سپس جبرئيل گفت: اى لوط خود و فرزندانت از اين قريه بيرون رويد تا به فلان مكان برسيد لوط فرمود: اى جبرئيل الاغ‏هاى سوارى من نحيف و ناتوان هستند و نمى‏توانند ما را به سرعت از اين قريه به فلان موضع ببرند. جبرئيل گفت: وقت را مغتنم شمرده و زود از اينجا بيرون رويد.

لوط با همراهانش از قريه بيرون رفتند، زمان مى‌‏گذشت تا سحر فرا رسيد، جبرئيل در اين هنگام به قريه ستمگران فرود آمد و بالش را زير قريه برد تا آن را از بيخ كند و بلند نمود و سپس شهر را بر اهلش واژگون ساخت و ديوارهاى شهر را با سنگ‏هايى از گل سخت شده هدف اصابت قرار داد، همسر لوط صداى مهيب و هولناكى شنيده و به واسطه آن هلاك شد.[۶]


در روایتی از امام صادق عليه السلام آمده است كه آن حضرت فرمود: خداوند متعال براى نابود كردن قوم لوط چهار فرشته با نام هاى جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و كروبيل برانگيخت. آن ها در حالى كه عمامه بر سر داشتند بر ابراهيم گذر كردند و بر او درود فرستادند.

ابراهيم آن ها را نشناخت ولى نمود نيكويى در ايشان يافت، لذا پيش خود چنين گفت: خدمت به ايشان را جز من شايسته نيست. حضرت ابراهیم ميهمان دوست بود، پس گوساله فربهى براى آن ها بريان كرد تا بپخت و آن را پيش روى ايشان نهاد. پس چون گوساله را در برابر آن ها گذاشت ديد كه دست آن ها به گوساله نمى رسد. پس آنها را ناشناس تشخيص داد و از آن ها هراسى در دلش افتاد. جبرئيل كه چنين ديد عمامه از چهره برگرفت و ابراهيم او را به جاى آورد و گفت: تو همويى؟ جبرئيل گفت: آرى.

در اين وقت ساره همسر ابراهيم از پيش آن ها گذشت و جبرئيل او را به آمدن اسحاق بشارت داد و از پى اسحاق هم به يعقوب نويدش داد. در اين هنگام ساره همان سخنى را كه خداوند عزوجل از او نقل كرده (سوره هود، آیه 72 )گفت، و آن ها هم همان پاسخى را بدو دادند كه در قرآن (سوره هود، آیه 73) آمده.

ابراهيم به آن ها گفت: براى چه آمده ايد؟ فرشتگان گفتند: براى نابود كردن قوم لوط آمده ايم. ابراهيم گفت: اگر در ميان آن ها صد مؤمن يافت شود باز هم آن ها را نابود خواهيد كرد؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر پنجاه نفر باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر سى تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر بيست تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر ده تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير، ابراهيم گفت: اگر پنج تن باشند چه؟ جبرئيل گفت: خير. ابراهيم گفت: اگر يك تن باشد چه؟ جبرئيل گفت: خير.

در اين هنگام ابراهيم گفت: لوط كه در ميان آنهاست؟ فرشتگان در پاسخ گفتند: ما بدان كس كه در ميان آنهاست داناتريم. ما او و خاندانش را رهايى بخشيم مگر زنش را كه از ماندگان است. آن ها سپس رفتند.[۷]

اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت لوط علیه السلام

  • لوط علیه السلام در هيچ حالى از پروردگارش غافل نبود و اين معنا را از نظر دور نمى داشت كه هر چه نصرت هست از ناحيه خداست و او را فراموش نكرده بود تا ناصرى غير او آرزو كند.[۸]
  • لوط علیه السلام رسولى بود از ناحيه خداى تعالى بسوى اهالى سرزمين "مؤتفكات" كه عبارت بودند از: شهر "سدوم" و شهرهاى اطراف آن (و بطورى كه گفته شده چهار شهر بوده: 1- سدوم 2- عموره 3- صوغر 4- صبوييم) و خداى تعالى آن جناب را در همه مدائح و اوصافى كه انبياى گرام خود را به وسيله آن ها توصيف كرده شركت داده است.

و از جمله توصيف ها كه براى خصوص آن جناب ذكر كرده اين است كه فرموده: «وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ وَأَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» و به ياد آر لوط را كه ما به او حكم و علم داده و از قريه اى كه اعمال خبيث و زشت عادتشان شده بود، نجات داديم چون آن ها مردم بد و فاسق بودند و ما لوط را داخل در رحمت خود نموديم چون از صالحان بود. (سوره انبياء، آيه 74 و 75)[۹]

پانویس

  1. ترجمه مفردات (خسروى حسينى سيد غلامرضا)، ج4، ص171.
  2. ترجمه رهنما، (رهنما زين العابدين ) ج2، ص370.
  3. تفسير اثنا عشري (حسينى شاه عبدالعظيمى حسين بن احمد)، ج4، ص127.
  4. قصص الأنبياء (قصص قرآن) (فاطمه مشايخ)، ص211.
  5. ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمدباقر)، ج10، ص528.
  6. علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏2، ص757 تا 759
  7. بهشت كافى/ترجمه روضه كافى (حميدرضا آژير)، ص375.
  8. ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمدباقر)، ج10، ص527.
  9. ترجمه الميزان، (موسوى همدانى سيد محمدباقر)، ج10، ص531.

منابع

  • ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، سيد غلامرضا خسروى حسينى؛ تهران: مرتضوى، دوم، 1375 ش.
  • تفسير اثنا عشري، حسينى شاه عبدالعظيمى حسين بن احمد؛ تهران: انتشارات ميقات، اول، 1363 ش.
  • ترجمه الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علميه قم، پنجم، 1374 ش.
  • ترجمه مجمع البيان، مترجمان، تهران: فراهانى، اول، 1360 ش.
  • قصص الأنبياء؛ فاطمه مشايخ، تهران: انتشارات فرحان، اول، 1381 ش.
  • ترجمه و تفسير رهنما؛ زين العابدين رهنما، تهران: انتشارات كيهان، 1346 ش.
  • بهشت كافى ترجمه روضه كافى؛ حميدرضا آژير، قم: انتشارات سرور، اول، 1381 ش.
پیامبران
پیامبران اولوالعزم
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم
سایر پیامبران
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن