عبیدالله بن حر جعفی
«عُبیدالله بن حُرّ جُعفی» (م، ۶۸ ق)، یکی از اشراف کوفه و فرمانده گروهی از جنگاوران قبیله بنیسعد بود و معمولا خود را در قید تبعیت از فرد یا حکومتی قرار نمیداد. او در جنگهای امام علی علیهالسلام شرکت نکرد و نیز در جریان واقعه عاشورا، امام حسین علیهالسلام را یاری ننمود.
محتویات
عبیدالله در زمان امام علی علیهالسلام
عبیدالله بن حرّ جعفی از هواداران عثمان بن عفان (خلیفه سوم) بود.[۱] زمانی که جنگ جمل بین امام علی علیه السلام و اصحاب جمل به وقوع پیوست، او به شام رفت و در پناه معاویه قرار گرفت.[۲]
برخی منابع گفتهاند که او در جنگ صفین معاویه را همراهی نمود.[۳] اما ابن اعثم کوفی -مورخ شیعی- روایت می کند که وقتی معاویه از او برای شرکت در جنگ صفین درخواست نمود، او پاسخ داد: برایم چنین کاری مقدور نیست چرا که من مردی از کوفه هستم و آنها که با علی بن ابیطالب هستند اکثرشان از قوم و عشیرهام هستند و من از نزد آنان با ناراحتی خارج نشدهام؛ و نیز علی، عثمان را نکشته است تا من با او قتال کنم. خوب است من را از جنگ با علی معاف داری! پس چون بازگشتی من با هر کس که خواستی پیکار می کنم. پس معاویه غضبناک شد و ابن حر در منزلش ماند و در هیچ یک از معرکه های جنگ صفین شرکت ننمود.[۴] همچنین برخی منابعی که مستقلا به واقعه صفین پرداخته اند -همچون «وقعة الصفین»-، به حضور عبیدالله بن حر در جنگ صفین اشاره نداشته اند.[۵]
مطابق با نوشته ابن اعثم در کتاب «الفتوح»، پس از بازگشت معاویه از جنگ صفین، جاسوسانش به او گزارش دادند که گروهی شبانه به نزد ابن حر آمدند و صبحگاه متفرق شدند. معاویه به دنبال این گزارش ابن حر را فراخواند و از او خواست که در مورد این گروه به او توضیح دهد. ابن حر گفت: آنها یاران من بودند که از شهرم به اینجا آمده بودند و در امور خود با من مشورت نمودند و من نیز با آنها در مورد اقامتم در شام مشورت نمودم. معاویه به او گفت: آیا خودت را حالی می بینی که به کوفه رفته ای و با علی همراه شده ای؟ ابن حر پاسخ داد: به خدا قسم این همان چیزی است که من قصد دارم و شهرم را بیشتر از غیر آن دوست دارم و برای من قبیح است که قوم خود را ترک کنم و در شام غریب و دور از وطن زندگی کنم. اما آنچه در مورد علی گفتی به خدا قسم شک ندارم که علی بر حق است و امام هدایت است. پس مردی از همنشینان معاویه گفت: دروغ گفتی ای ابن حر! بلکه ما بر حقیم و آنکه به او اشاره داشتی بر باطل است و ما جز از روی دیانت با او جنگ نکردیم.
پس ابن حر گفت: والله که دروغگو و نادان تویی! و با برادر رسول خدا و پسر عموی او از روی ظلم و عدوان جنگ نموده ای و پس از آن بر اسب خود جست و با حالت غضب از نزد معاویه به منزلش رفت. معاویه رو به آن مرد کرد و گفت: بد کاری کردی! ما به اینکه چنین کسی را راضی کنی بیش از اینکه ناراحتش کنی نیاز داریم.
سپس ابن حر نیمه شب به سراغ اصحاب و عشیرهاش فرستاد و همگی شبانه از شام به سمت کوفه به راه افتادند در حالی که سی و پنج نفر بودند. هنگامی که صبح شد، بعضی از گمارندگان معاویه او را دیدند و مانع رفتن او شده گفتند ما تو را رها نمی کنیم تا اینکه از امیر المومنین (معاویه) در مورد تو کسب تکلیف کنیم. ابن حر وقتی این را دید به یارانش رو کرد و گفت این اولین غنیمت شماست. آنها با شنیدن این سخن ابن حر، حمله نموده و تعدادی از آنها را کشته و مابقی را فراری داند و چارپایان و اسلحه های آنها را گرفتند. پس از آن ابن حر و اصحابش بر هر کدام از آبادی های شام که می گذشتند آن را غارت می نمودند تا اینکه به کوفه رسیدند.[۶]
نقل شده که او زنی در کوفه داشت، وقتی اقامتش نزد معاویه در شام طول کشید، همسرش با شخص دیگری بنام «عکرمه» ازدواج کرد (در بعضی نقل ها آمده که خانواده زن گمان کردند که عبیدالله کشته شده و در بعضی نقل ها او را که دچار چنین خطایی شده بود (دشمنی با علی علیه السلام) در زمره مرتدان قلمداد کرده و همسرش را که در کوفه رها نموده بود، در غیاب او طلاق دادند و به ازدواج دیگری درآوردند!)، وقتی عبیدالله به کوفه آمد، در این مورد به امام علی علیه السلام شکایت برد. امام علیه السلام به او فرمود: تو دشمن ما را بر مخالفت ما کمک کردی! عبیدالله گفت: آیا این امر مرا از عدل تو محروم می کند؟ حضرت علی علیه السلام فرمود: هرگز! سپس ماجرا را شنید و حکم نمود تا همسرش را به او بازگردانند.
عبیدالله سخنی از امام علی علیه السلام داشت و روات شیعه هم آن را روایت کردند و نجاشی که «فهرست کتب شیعه» را نوشته، کتاب او را هم ذکر کرده است. علامه شعرانی در مورد علت نام برده شدن او توسط نجاشی می گوید: علمای رجال را با باطن مردم کاری نیست و از این که کسی در آخرت بهشتی باشد یا جهنمی، خداوند او را ببخشد یا نبخشد، بحث نمی کنند؛ بلکه مقصود آنها تحقیق روایت است.
عبیدالله در زمان امام حسین علیهالسلام
عبیدالله تا زمان قیام امام حسین علیه السلام در کوفه سکونت داشت و از بزرگان و اشراف کوفه بود و چون مقدمات قیام آن حضرت فراهم گشت و حضرت به طرف کوفه حرکت نمود، عبیدالله عمداً از کوفه بیرون آمد.[۷] اما همین موجب برخورد او با امام حسین علیه السلام در منزلگاهی بنام «قصر بنی مقاتل» شد. در چگونگی این دیدار گفته شده است:
زمانی که امام حسین علیه السلام از مکه به سمت کربلا حرکت کرده بود، به منزلگاهی بنام «قصر بنی مقاتل» یا به روایتی «قطقطانیه» چند فرسخی کربلا رسید. خیمه ای دید و پرسید که آن از کیست؟ گفتند: از آن عبیدالله بن حر جعفی.
امام علیه السلام کسی را نزد او فرستاد (بیشتر کتب، نام این فرستاده را حجاج بن مسروق جعفی نوشته اند) تا او را به یاری اردوی امام علیه السلام دعوت کند، ولی او بهانه آورد و گفت: من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس این که حسین علیه السلام به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم. پس فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به عرض امام علیه السلام رساند.
آن حضرت خود برخاست و به خیمه او رفت و بنشست و خدا را سپاس گفت و فرمود: ای مرد در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه می کند،[۸] آیا نمی خواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جدّ من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟ ابن حر گفت: یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار پیش روی تو کشته می شوم و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا که «ملحقه» نام داشت، بگیر؛ به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر این که به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر این که از او سبقت گرفته و نجات یافتم![۹]
امام حسین علیه السلام از او روی برگرداند و فرمود: نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو، و سپس آیه ای از سوره کهف را خواند: «و ما کنتُ متخذَ المُضلّین عضُداً»؛ (من گمراهان را به یاری خود نمی طلبم.) اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم می اندازد و هلاک می شود. آنگاه امام علیه السلام به خیمه خود بازگشت.
عبیدالله پس از حادثه کربلا به شدت از آن کوتاهی و قصورش پشیمان و دائما خود را ملامت می کرد. آن چنانکه نزدیک بود جان از تنش بیرون رود. در اشعاری این اندوه و حسرت را بیان می کند:
فیا لک حسرة مادمتَ حیاً * تردد بین صدری و التراقی ...
مضمون اشعار: ای دریغ و افسوس تا زنده ام و دریغ میان سینه و گردن من در گردش است. آن زمان که حسین (ع) از من یاری طلبید و بر گمراهان و منافقان، آن روز در قصر بنی مقاتل با من می گفت: آیا ما را رها می کنی و می خواهی جدا شوی از ما؟ اگر من به جان با او مساوات می کردم، روز لقای پروردگار به کرامت نائل می شدم. پسر مصطفی - جانم فدای او - پشت کرد و وداع گفت و برفت. اگر دریغ و افسوس دل زنده ای را می شکافت، دل من می خواست بشکافد. به حقیقت رستگار شدند آنها که حسین (ع) را یاری کردند. نومید گشتند آن دیگران صاحبان نفاق!
چون عبیدالله جعفی در حادثه کربلا حاضر نشده بود، بعداً عبیدالله بن زیاد در این باره از او بازخواست نمود، او پرخاش کرد و دیگر نزدش نرفت و در محلی در کنار رود فرات اقامت کرد.
عبیدالله در زمان قیام مختار
عبیدالله بن حر در سال ۶۶ هـ.ق، زمان قیام مختار ثقفی برای خونخواهی سیدالشهدا علیه السلام به نیروهای مختار پیوست و او را همراهی کرد و با ابراهیم بن مالک اشتر به جنگ ابن زیاد رفت، اگرچه ابراهیم از وجود او در میان نیروهای مسلح خود نگران بود و این مطلب را محرمانه به مختار گفت که: می ترسم که عبیدالله بن حر در زمان حساسی مرا تنها گذارد. ولی مختار به او می گفت: با او نیکی کن و چشم او را به مال زیاد پر کن! او دنیاپرست است.
ابراهیم اشتر با او به شهر تکریت رفت و او را مامور مالیات آن منطقه کرد و بعد مالیات را در میان همراهان تقسیم نمود و برای او ۵۰۰۰ درهم فرستاد. ولی عبیدالله خشمگین شد و اعتراض کرد و گفت: ابراهیم خودش بیشتر برداشته است، در حالی که ابراهیم قسم خورد که چنین نبوده و مجدداً برایش پول بیشتری فرستاد، ولی او باز راضی نشد. سپس عبیدالله بن حر بر مختار خروج کرد و عهدی که با او بسته بود، شکست و قُرای اطراف شهر کوفه را غارت و عُمال مختار را کشت و اموالشان را گرفت و بر علیه مختار به بصره نزد «مصعب بن زبیر» رفت، مختار نیز عده ای را فرستاد تا خانه اش را خراب کردند.
ابن حر سپس در جنگ با مختار در سپاه مصعب بن زبیر بود، مصعب نیز از او ترسید و زندانی اش کرد، پس از مدتی با وساطت عده ای آزاد شد و خشمگین از نزد او رفت. مصعب عده ای را برای جنگ و تطمیع او فرستاد، ولی فایده نکرد.
عبیدالله جعفی همچنان افسوس می خورد که چرا امام حسین علیه السلام را یاری نکرد و از اصحاب او نشد و بعد از آن چرا از مختار پیروی نکرد و در این باره اشعاری نیز دارد که مضمون آن چنین است: "چون مختار برای خونخواهی دعوت کرد، لشگرهایی از پیروان آل محمد به او روی آوردند، آنها یاری کردند پسر دختر پیامبر را پس به بهشت رستگار شدند و به خوشی آن متنعم که آن، بهتر از سیم و زر است. ای کاش من هم روز جنگ و کارزار، شمشیر خود را بکار می بردم، ای دریغا که از حامیان او نبودم که هر ستمکار متجاوز را بکشم."
عبیدالله بن حر مدتی بعد از مختار، به فکر جمع آوری سپاه افتاد و ۳۰۰ جنگجو را سازماندهی کرد و شهر تکریت را تصرف نمود و بعد به کوفه حمله برد و کار را بر مصعب دشوار ساخت. سرانجام عده ای از سپاهش متفرق شدند و او از ترس این که مبادا اسیر شود، خود را به رود فرات انداخت و غرق شد. گویند که مصعب بن زبیر، جسد عبیدالله بن حر را بر دروازه کوفه آویخت.[۱۰]
مورخان، مرگ عبیدالله بن حر جعفی را در سال ۶۸ هجری نوشتهاند.
پانویس
- ↑ ابن اثیر، الکامل، ترجمه حالت و خلیلی، ۱۳۷۱ش، ج۱۲، ص۱۶۹
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ۱۹۹۱م، ج۶، ص۲۶۹.
- ↑ ابن اثیر، الکامل، ترجمه حالت و خلیلی، ۱۳۷۱ش، ج۱۲، ص۱۶۹.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ۱۹۹۱م، ج۶، ص۲۶۹.
- ↑ سعیدیان جزی، «تحلیلی بر شخصیت عبیدالله بن حرّ جعفی و جایگاه او در تحولات عراق»، ص۳۵.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ۱۹۹۱م، ج۶، ص۲۶۹-۲۷۱.
- ↑ به تاریخ طبری، ج۷، ص۱۶۸ مراجعه شود.
- ↑ گفته شده او و طرفدارانش در برهههایی به ربودن دارایی های مردم و ویرانی شهرها و روستاها می پرداختند.
- ↑ نقل از شیخ صدوق در کتاب امالی، شیخ مفید و... .
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۰۵-۱۰۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۸۹؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۲۹۵.
منابع
- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، ۱۳۷۱ش.
- الفتوح، ابن اعثم الکوفی، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱م.
- "تحلیلی بر شخصیت عبیدالله بن حرّ جعفی و جایگاه او در تحولات عراق"، مریم سعیدیان جزی، سخن تاریخ، بهار و تابستان ۱۳۹۶، شماره ۲۵.
- "زیانکاران در حماسه کربلا"، محمد باقرپور امینی، پایگاه اطلاعرسانی حوزه، بازیابی: ۲ آذر ماه ۱۳۹۲.
- "عبیدالله بن حر جعفی"، دایرةالمعارف طهور، بازیابی: ۲ آذر ماه ۱۳۹۲.
| قبل از واقعه | |||
| شرح واقعه |
| ||
| پس از واقعه | |||
| بازتاب واقعه | |||
| وابسته ها | |||




