منابع و پی نوشتهای متوسط
عنوان بندی ضعیف
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اصحاب رَسّ

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اَصحاب الرَسّ» از اقوام کافر ذکر شده در قرآن است؛ این قوم علاوه بر انحراف بت‌پرستى و مفاسد اخلاقى گسترده، به سبب تکذیب و کشتن پیامبرشان، دچار عذاب ‌الهی شدند.

واژه‌شناسی

«رَسّ» واژه‌ای‌ سامى‌ است‌ که‌ ریشه‌ در زبانهای‌ قدیم‌ داشته‌، و در آرامى‌ و عبری‌ به‌ معنای‌ شکستن‌ و شکافتن‌ به‌ کار مى‌رفته‌ است‌. «رَسّ» در زبان‌ عربى‌ به معناى کندن چاه و قبر،[۱] مدفون کردن مرده یا غیر آن، چاه کهنه، چاه ‌سنگ‌چین شده، معدن[۲] و نیز استوار ساختن،[۳] نشانه و اندک اثر بر جاى مانده هر چیز[۴] آمده ‌است و مفهوم‌ این‌ واژه‌ در ترکیب‌ قرآنى‌ اصحاب رسّ همین‌ معنای‌ چاه‌ است‌.

قرآن مجید دوبار در آیات ۳۸ سوره فرقان/۲۵ و ۱۲ سوره ق/۵۰ از اصحاب رسّ تنها به عنوان قومى که در پى تکذیب پیامبر خویش با عذاب الهى نابود شدند، یاد کرده است؛ اما هیچ گزارشى درباره هویت، آیین، پیامبر، مکان و زمان زندگى و چگونگى نابودى آنان و نیز شرح کارهایى که زمینه عذابشان شد، ارائه نکرده است.

در مورد «اصحاب الرسّ» دو احتمال وجود دارد: احتمال اوّل اینکه: کلمه «رسّ» به معناى چاه است، و از آنجا که این قومِ لجوج، پیامبرشان را در چاه عمیقى انداخته و با شکنجه او را کشتند به اصحاب الرّسّ مشهور شدند. احتمال دیگر اینکه: عرب به آثار کمى که از چیزى باقى مى ماند «رسّ» مى گوید، و با توجّه به اینکه بعد از هلاکت این قومِ لجوج، آثار اندکى از شهرهاى آنها باقى ماند به آنها اصحاب الرّسّ گفتند.

معرفی اصحاب رس

در سوره ‌فرقان ضمن گزارش برخى از درخواست‌هاى نامعقول از سوى تکذیب‌کنندگان پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله (سوره فرقان/۲۵، ۳۲) و در مقام تهدید آنان، از «اصحاب ‌رسّ» در شمار اقوامى چون قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود و‌... یاد شده که همگى به سبب تکذیب پیامبر خویش با عذاب الهى نابود شدند: «وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا کذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ... * وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَینَ ذَلِک کثِیرًا».(سوره فرقان/۲۵، ۳۷‌ـ‌۳۸)

در سوره ق نیز در پى گزارش تکذیب پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله و وعده رستاخیز از سوى کافران (سوره ق/۵۰، ۲‌ـ‌۳)، اصحاب ‌رسّ با همین وصف یاد شده‌اند: «کذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ * وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ * وَأَصْحَابُ الْأَیکةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ کلٌّ کذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ».(سوره ق/۵۰، ۱۲‌ـ‌۱۴)

برخى صاحب‌نظران با استناد به ‌ترتیب ذکر اصحاب رس در آیه ۳۸ سوره فرقان و توجیه ترتیب آن در آیه ۱۲ سوره ق، بر این باورند که[۵] اصحاب رس در دوره تاریخى نزدیک به زمان قوم ‌عاد و قوم ثمود مى‌زیسته‌اند.[۶] پاره‌اى گزارش‌هاى تاریخى نیز که هر سه قوم را جزو طبقه اعراب «بائده» (منقرض شده) نشان مى‌دهد،[۷] مؤیّد آن است.

به‌ کارگیری‌ این‌ تعبیر در قرآن‌ سبب‌ گردیده‌ تا از همان‌ روزگار پیامبر اکرم‌ (ص‌) مسلمانان‌ در پى‌ یافتن‌ اطلاعاتى‌ درباره این‌ قوم‌ برآیند و در طى‌ زمان‌، اقوال‌، روایات‌ و قصصى‌ مختلف‌ پیرامون‌ آن‌ در آثار گوناگون‌ پدید آید.

مفسران به سبب نبود گزارش تفصیلى قرآن و بر اساس برخى معانىِ لغوىِ «رسّ»، پاره‌اى احادیث[۸] و روایت‌هاى تاریخى،[۹] دیدگاه‌هاى متفاوتى را درباره هویت، آیین، پیامبر، محل و زمان زندگى، زمینه‌ها و چگونگى هلاکت اصحاب ‌رسّ ارائه کرده‌اند[۱۰] که گاهى آمیخته به افسانه و داستان‌پردازى است.[۱۱] بیشتر گزارش‌ها هرچند با جزئیاتى متفاوت و غالباً متداخل، بر اساس معناى چاه براى رس و محوریت آن استوار است، با این تفاوت که شمار چشم‌گیرى از آنان، اصحاب رس را قومى یاد کرده‌اند که به سبب افکندن پیامبر خویش در چاه به این نام موسوم شده‌اند. اغلب، نام آن پیامبر را «حنظلة ‌بن ‌صفوان» گفته‌اند.[۱۲]

مهم‌ترین روایت‌ها پیرامون اصحاب رس از این قرار است:

  • شیخ طوسى و شیخ طبرسى به نقل از عکرمه و با رد روایت‌هاى دیگر، از آنان فقط به عنوان قومى یاد ‌کرده‌اند که پیامبر خویش را در چاه افکندند.[۱۳]
  • برخى چون کعب‌الاحبار، مُقاتل و سدى، رس را چاهى در انطاکیه و اصحاب رس را همان اصحاب یاسین دانسته‌اند که حبیب نجار را درون آن افکندند.[۱۴] این دیدگاه از سوى اغلب مفسران رد شده[۱۵] و حبیب نجار از مؤمنان به رسولان حضرت عیسى علیه‌السلام[۱۶] (ر.ک: سوره یس/ ۳۶، ۱۳، ۲۰، ۲۷) و انطاکیه، شهرى در ترکیه گزارش شده است که این با گزارش‌هاى تاریخى مبنى بر عرب بودن اصحاب رس سازگار ‌نیست.[۱۷]
  • ابن‌عباس و گروهى دیگر از مفسرانِ نخستین، رس را نام یکى از قراى ثمود مى‌دانند.[۱۸] ابن‌جبیر، کلبى و خلیل ‌بن ‌احمد آن را چاهى در آبادى «فَلْج» در یمامه، اصحاب رس را باقیمانده قوم ثمود و ساکن در حاشیه آن چاه که در آیه ۴۵ سوره حج/۲۲ با تعبیر «بِئر مُعَطَّلَة» از آن یاد شده است و پیامبر آنان را «حنظلة ‌بن ‌صفوان» دانسته‌اند. آنان گرفتار پرنده‌اى بودند که گاهى کودکان خردسال را مى‌ربود و چون با دعاى پیامبر خویش از دست آن رهایى یافتند به جاى ایمان، به تکذیب و قتل وى پرداختند.[۱۹] با توجه به یادکرد قوم ثمود و اصحاب رس به ‌صورت دو گروه جداگانه در هر دو آیه (سوره فرقان/۲۵، ۳۸؛ سوره ق/۵۰، ۱۲) و نیز ذکر «رسّ یمامه» به عنوان محلى غیر از دیار مانده قوم ثمود[۲۰] در پاره‌اى منابع اسلامى، این دیدگاه جاى تأمل دارد.
  • برخى آنان را همان اصحاب اخدود دانسته‌اند[۲۱] که دست کم نظر به تفاوت سرانجام هر یک با دیگرى در دنیا (سوره فرقان/۲۵، ۳۹؛ سوره بروج/۸۵‌،۱۰)، آن دو نمى‌توانند یکى باشند.[۲۲]
  • روایتى نبوى به نقل محمد ‌بن ‌کعب قُرظى، آنان را قوم حنظلة ‌بن ‌صفوان گزارش مى‌کند که پس از تکذیب، وى را در چاهى افکنده و سنگ بزرگى بر دهانه آن نهادند. غلام سیاه مؤمنى که او را نخستین وارد شونده به بهشت دانسته‌اند، شبانه و مخفیانه براى وى آب و غذا مى‌برده است. پس از مدتى قوم او پشیمان شده و او را از چاه درآوردند و به وى ایمان آوردند. وى به سوى باقیمانده اندک قوم خود باز مى‌گردد.[۲۳] این حدیث را مرسل و بیشتر ساخته و پرداخته خود راوى دانسته‌اند،[۲۴] چنان که سرنوشت این قوم با اصحاب رس که ظاهراً همگى نابود شده‌اند، چندان سازگار نیست.
  • در روایتى از امام على علیه‌السلام به نقل شیخ صدوق که سند آن معتبر[۲۵] و صحیح[۲۶] خوانده شده، آن‌ها قومى پس از حضرت سلیمان علیه‌السلام، ساکن در ۱۲ شهر بسیار آباد با نام‌هاى ۱۲ ماه ایرانى (فروردین و‌...)، واقع در کنار رود بسیار پرآبى به نام «رسّ» در مشرق زمین و پرستنده درخت صنوبرى به نام «شاه درخت» یاد مى‌شوند. پس از خشکیدن درخت در پى نفرین پیامبرى از نسل یهودا که پس از سال‌ها دعوت به توحید، با تکذیب و اصرار آنان بر بت‌پرستى روبرو شد، آنان با تصور خشم درخت و با هدف خشنود ساختن آن، آب چشمه مقدس واقع در پاى درخت به نام «دوشاب» را تخلیه و با کندن گودالى در دل آن، پیامبر خویش را زنده زنده در آن دفن مى‌کنند، از این ‌رو به وسیله باد سرخ و زمین گداخته نابود و به اصحاب رس موسوم مى‌شوند. رودخانه یاد شده نیز از آن پس «رسّ» نام مى‌گیرد.[۲۷] نیامدن این روایت در دیگر مجامع حدیثى دست اول و معتبر شیعى و نیز تفسیر التبیان طوسى و مجمع‌البیان طبرسى به رغم گزارش کامل آن در برخى منابع تفسیرى[۲۸] و داستانى،[۲۹] جاى بسى شگفتى است، چنانکه از عبارت تفسیر المیزان، رد غیرمستقیم آن برمى‌آید.[۳۰] برخى پژوهشگران با پیوند این روایت به سرو ابرقو، اصحاب رس را ایرانى و ساکن ابرقو[۳۱] و شمارى نیز بر اساس قراینى از جمله قرابت لفظى، رس را همان رود «ارس»، اصحاب رس را در آذربایجان و پیامبر آنان را احتمالاً زرتشت دانسته‌اند.[۳۲]
  • بخشى از خطبه ۱۸۳ نهج‌البلاغه در مقام موعظه، اصحاب رس را در شمار فراعنه و عمالقه[۳۳] و صاحبان شهرهاى متعدد یاد مى‌کند که طعمه مرگ شده و از این جهان رخت بربسته‌اند: «أین العمالقة و أبناء العمالقة؟! أین الفراعنة و أبناء الفراعنة؟! أین أصحاب مدائن الرّسّ الذین قتلوا النّبیّین و أطفؤوا سُنَن المرسلین و أحیوا سنن الجبّارین!». این روایت را نیز برخى از شارحان نهج‌البلاغه با داستان شاه درخت پیوند داده و داستان مذکور را در شرح و تفصیل آن آورده‌اند،[۳۴] در حالى ‌که فقره مزبور اشاره مستقیمى به آن ماجرا نداشته، تنها بیانگر این است که اصحاب رس افرادى نامدار با تمدنى قابل توجه، شهرهایى متعدد و پیشینه‌اى نسبتاً زیاد در مبارزه با دعوت توحیدى انبیا، کشتن آنان و ترویج باورها و ارزش‌هاى شرک‌آلود و کفرآمیز بوده‌اند و شهرهاى آنان گویا در کنار رودى یا جایى به نام رَس قرار داشته است.
  • در روایتى از امام کاظم علیه‌السلام، اصحاب رس مردمى صلیب‌پرست[۳۵] و به نقلى دیگر آتش‌پرست، ساحل‌نشین رود «رس» در مرز ارمنستان و آذربایجان معرفى شده‌اند که ۳۰ پیامبر را کشتند؛[۳۶] همچنین در پاره‌اى احادیث، زنان اصحاب رس، همجنس‌باز خوانده شده‌اند.[۳۷]
  • برخى گزارش‌هاى تاریخى، اصحاب رس را ساکن «حضرموت‌» در یمن مى‌دانند که پس از کشتن پیامبر خویش به دست بُخْتُ‌نُّصَّر کشته و اسیر شدند. اما برخی با ارائه مستنداتى، این را جزو اسرائیلیات و برگرفته از گزارش تورات مى‌داند.[۳۸]
  • در دسته‌ای‌ از روایات‌ آمده که مردم‌ آن‌ دیار به‌ فعل‌ حرام‌ مى‌پرداختند و زنان‌ به‌ مساحقه‌ مى‌پرداختند؛ پس‌ پیامبرشان تلاش‌ مى‌کرد ایشان‌ را از ارتکاب‌ اینگونه‌ اعمال‌ حرام‌ باز دارد، اما آنان‌ فرمان‌ نبردند و به‌ آزار او پرداختند و بر پایه روایت‌ مشهور، در چاهش‌ افکندند، خداوند سیل‌ عرم‌ را به‌ مثابه‌ عذابى‌ سهمگین‌ از سوی‌ خود نازل‌ کرد.[۳۹] آنچه‌ درباره مساحقه‌ گفته‌ شد و در بیشتر روایات‌ اصحاب‌ رس‌ دیده‌ مى‌شود، به‌ طور ویژه‌ در نقلیاتى‌ پراکنده‌ از کسان‌ گوناگون‌ درباره‌ این‌ قوم‌ وجود دارد.[۴۰]

پانویس

  1. ترتیب العین، ص‌ ۳۱۱؛ تاج‌العروس، ج‌ ۸‌، ص‌ ۳۰۶، «رسس».
  2. لسان‌العرب، ج‌ ۵، ص‌ ۲۱۰؛ تاج العروس، ج‌ ۸‌، ص‌ ۳۰۶؛ القاموس المحیط، ج‌ ۱، ص ‌۷۵۳، «رسّ».
  3. ترتیب العین، ص‌ ۳۱۰؛ التحقیق، ج‌ ۴، ص‌ ۱۰۹، «رس».
  4. مفردات، ص‌ ۳۵۲؛ لسان‌العرب، ج‌ ۵، ص‌ ۲۰۹، «رسس».
  5. المیزان، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۱۸؛ التحقیق، ج‌ ۴، ص‌ ۱۱۰، «رس».
  6. جامع‌البیان، مج‌ ۱۱، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹؛ نثر طوبى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۰۵؛ التحقیق، ج‌ ۴، ص‌ ۱۱۰، «رس».
  7. المفصل، ج‌ ۱، ص‌ ۲۹۴‌ـ‌۳۵۳.
  8. جامع‌البیان، ج‌ ۱۹، ص‌ ۲۰‌ـ‌۲۱؛ عیون اخبارالرضا، ج ‌۱، ص‌ ۴۱۸‌ـ‌۴۲۶؛ بحارالانوار، ج‌ ۱۴، ص‌ ۱۴۸‌ـ‌۱۵۸.
  9. المحبر، ص‌ ۶‌؛ تاریخ دمشق، ج‌ ۱، ص‌ ۱۲‌ـ‌۱۳؛ البدایة والنهایه، ‌ج ‌۱، ص‌ ۲۰۵.
  10. جامع‌البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۹‌ـ‌۲۰؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۲۶۶‌ـ‌۲۶۷؛ روض‌الجنان، ج‌ ۱۴، ص ‌۲۲۱‌ـ‌۲۲۹.
  11. روض‌الجنان، ج ۱۴، ص ۲۲۶‌ـ‌۲۲۷؛ قصص‌الانبیاء، ص‌ ۲۳۰‌ـ‌۲۳۲.
  12. کشف‌الاسرار، ج‌ ۷، ص‌ ۳۳؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۲۶۶؛ روض‌الجنان، ج‌ ۱۴، ص‌ ۲۲۱.
  13. التبیان، ج‌ ۷، ص‌ ۴۹۰؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۲۶۶‌ـ‌۲۶۷.
  14. جامع‌البیان، مج‌ ۱۳، ج‌ ۲۶، ص‌ ۱۹۸؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۷، ص‌ ۳۲؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۹، ص‌ ۲۱۵.
  15. التبیان، ج‌ ۷، ص‌ ۴۹۰؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۲۶۶؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۳، ص‌ ۲۲۷.
  16. مجمع‌البیان، ج‌ ۸‌، ص‌ ۶۵۵‌؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۵۷۵؛ تفسیر قرطبى، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۲.
  17. المفصل، ج‌ ۱، ص‌ ۳۴۷‌ـ‌۳۴۸.
  18. جامع‌البیان، مج‌ ۱۱، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۳۳۱.
  19. عرائس المجالس، ص‌ ۱۳۱؛ المحبر، ص‌ ۱۳۱؛ مجمع‌البیان، ج‌ ۷، ص‌ ۲۶۷.
  20. معجم البلدان، ج‌ ۳، ص‌ ۴۳.
  21. جامع‌البیان، مج‌ ۱۱، ج‌ ۱۹، ص‌ ۲۰؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ ۳، ص‌ ۲۲۷؛ تفسیر ابى‌السعود، ج‌ ۵، ص‌ ۲۱۸.
  22. قصص الانبیاء، ص‌ ۲۳۰؛ التحقیق، ج‌ ۴، ص‌ ۱۱۱.
  23. جامع‌البیان، مج‌ ۱۱، ج‌ ۱۹، ص‌ ۲۰؛ روض‌الجنان، ج ۱۴، ص ۲۲۲ـ۲۲۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج ۳، ص ۳۳۱.
  24. قصص الانبیاء، ص‌ ۲۳۲؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۶.
  25. حیاة القلوب، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۱۹.
  26. التحقیق، ج‌ ۴، ص‌ ۱۱۲، «رس».
  27. علل‌الشرایع، ج‌ ۱، ص‌ ۵۵‌ـ‌۵۷؛ عیون اخبارالرضا علیه‌السلام، ج‌ ۱، ص‌ ۴۱۸‌ـ‌۴۲۶؛ معانى الاخبار، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۹‌ـ‌۱۱۰.
  28. کشف‌الاسرار، ج‌ ۷، ص‌ ۳۳‌ـ‌۳۵؛ روض‌الجنان، ج‌ ۱۴، ص‌ ۲۲۳‌ـ‌۲۲۶.
  29. عرائس المجالس، ص‌ ۱۳۳‌ـ‌۱۳۵.
  30. المیزان، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۱۸.
  31. داستان اصحاب رس، ص‌ ۳۳.
  32. شرح نهج‌البلاغه، عبده، ص‌ ۳۹۱؛ التحقیق، ج‌ ۴، ص ۱۱۲ـ۱۱۳، «رس»؛ قاموس‌ قرآن، ج ۳، ص ۸۸ـ۸۹.
  33. شرح نهج‌البلاغه، ابن ‌ابى ‌الحدید، ج‌ ۱۰، ص‌ ۲۸۰‌ـ‌۲۸۱؛ المفصل، ج‌ ۱، ص‌ ۳۴۵‌ـ‌۳۴۷.
  34. شرح نهج‌البلاغه، عبده، ص‌ ۳۹۱؛ قاموس قرآن، ج‌ ۳، ص‌ ۸۹‌.
  35. بحارالانوار، ج‌ ۱۴، ص‌ ۱۵۳‌ـ‌۱۵۴.
  36. عرائس المجالس، ص‌ ۱۳۲‌ـ‌۱۳۳.
  37. المحاسن، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۴؛ الکافى، ج‌ ۷، ص‌ ۲۰۲؛ من لایحضره الفقیه، ج‌ ۴، ص‌ ۴۳.
  38. تاریخ دمشق، ج‌ ۱، ص‌ ۱۲؛ المفصل، ج‌ ۱، ص‌ ۳۴۷‌ـ‌۳۵۲.
  39. نک: همدانى‌، الاکلیل‌، ۱/۱۲۰، ۱۲۴؛ نویری‌، نهایة الارب‌، ۱۳/۸۸.
  40. مثلاً نک: راوندی‌، منهاج‌ البراعة، ۲/۱۹۱.

منابع