مختصر نویسی متوسط است
شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

محمد بن حسن بن ولید

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۳۰ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (مهدی موسوی صفحهٔ ابن ولید را به محمد بن حسن بن ولید منتقل کرد)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ابوجعفر محمد بن حسن بن احمد بن الولید، شیخ قمیین و فقیه و شخصیت برجسته و چهره درخشان آنان، وى عالمى متبحر و آگاه به حالات رجال و موثوق در نزد همگان و به احتیاط در قبول حدیث ممتاز بوده است.[۱] «ابن ولید»[۲] استاد شیخ صدوق بوده است.

دوران شکوفایى ابن ولید

محمد بن حسن بن ولید مشهور به ابن ولید و کنیه اش ابوجعفر مى باشد. اگر چه متأسفانه در کتب رجالى از تاریخ ولادت این عالم و فقیه بزرگ سخنى به میان نیامده است. لیکن دوران شکوفایى وى از زمانى آغاز مى شود که ایشان پس از رحلت على ابن بابویه، پدر بزرگوار شیخ صدوق رحمهمااللّه در قم و رحلت محدث عظیم‌الشأن، ثقة الاسلام کلینى (م ۳۲۸ یا ۳۲۹) در بغداد و همزمان با شروع غیبت کبرى امام زمان علیه‌السلام (۳۲۹ ق)، در زمره بزرگترین فقها و محدثان شیعه در ایران و در شهر مقدس قم مى زیست.[۳]

با توجه به این که قم در آن روزگار مانند ایام پیشین خود، مرکز شیعه و فقها و محدثین بود و بسیارى از مشایخ فقه و حدیث در آن بسر مى بردند، با این وصف چهره پرفروغ ابن ولید در بین آن‌ها امتیازات ویژه اى داشت و سرآمد همه آن‌ها بود. ابن ولید در فقه، حدیث، علم رجال و جرح و تعدیل راویان و رجال حدیث از درخشنده ترین چهره هاى علمى شیعه بود.[۴]

مکتب فقه و حدیث او، یعنى فتوى بر اساس متون حدیث و دلالت آن بدون تمسک به علم اصول فقه - که کار فقهاى پیشین قم و على ابن بابویه بود - در اواسط سده چهارم هجرى قمرى به وى منتقل شد. بینش خاص او در جرح و تعدیل راویان و دقت فراوانش در عدم نقل روایت از روایتگران ضعیف در قم، زبانزد اهل فقه و حدیث بود.

ابن ولید در نظر دانشمندان بزرگ شیعه

شیخ طوسى[۵] درباره ابن ولید مى گوید: «محمد بن حسن بن ولید قمى دانشمندى جلیل القدر، آگاه به رجال و مورد اطمینان مى باشد. او در علوم گوناگون کتاب هاى زیادى دارد که از جمله کتاب الجامع، التفسیر و غیر این‌ها است. روایات و کتب وى را ابن ابى جید براى ما نقل کرده و نیز جماعتى از علما از فرزندش احمد بن محمد بن حسن و جماعتى دیگر از علما هم آن‌ها را از ابوجعفر بن بابویه (شیخ صدوق) به ما اطلاع داده اند».[۶]

در حاشیه فهرست شیخ آمده است که: «محمد بن الحسن از احمد بن علویه الکاتب الاصفهانى البحرى معروف به ابن اسود متوفى سنه ۳۲۰ ق (تقریباً)، که صاحب قصیده اى هزار بیتى به نام مجرة در مدح حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام مى باشد، روایت مى کند».[۷]

شیخ اجل طوسى در کتاب ارزشمند رجال خود نیز از این فقیه والامقام نام برده و مى گوید: «محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمى دانشمندى جلیل القدر است و استادى آگاه به فقه و ثقه. او از محمد بن حسن صفار و سعد بن عبدالله اشعرى روایت مى کند و هارون بن موسى تلعکبرى هم از وى مى گوید: «وى را ندیده ام؛ ولى اجازه او به دست شاگردش جعفر بن حسن مؤمن که همه روایاتش را دربردارد، به من رسیده است و تمام روایات او را ابوالحسین بن ابى جید به ما خبر داد».[۸]

احمد بن على بن احمد بن عباس معروف به نجاشى، (م ۴۵۰ ق) یکى از علماى علم رجال در کتاب رجال خود - که آن را پس از فهرست و رجال شیخ تألیف کرده و در صدد رفع کاستى هاى آن و تکمیل نقیصه هاى این دو کتاب بوده است -[۹] از این فقیه گرانقدر و استاد مشایخ قم، اطلاع بیشترى به دست مى دهد و وى را این گونه توصیف مى کند: «ابوجعفر محمد بن حسن بن احمد بن ولید، پیشواى علماى قم، بزرگ فقیه آن‌ها، پیشرو و از چهره هاى درخشان آنان بود. او در قم مى زیست ولى اصالت او از قم نبود. دانشمندى بود معتمد و شخصى مورد اطمینان، سرشناس و مورد اتفاق همه. او کتاب‌هایى دارد از جمله: تفسیر قرآن و الجامع. ابوالحسین على بن احمد بن محمد بن طاهر از وى به ما خبر داد. اجازه ابن ولید به او که مشتمل بر کتاب ها و احادیث اوست، را دیده ام. ابوجعفر محمد بن حسن بن ولید در سال ۳۴۳ ق وفات یافت».[۱۰]

آنچه حائز اهمیت است و قابل دقت مى باشد این است که در این اثر گرانبها -که به تعبیر آیت الله العظمى بروجردى «از پایه هاى رجال ما از لحاظ صحت و اعتبار مى باشد»-[۱۱] مرحوم نجاشى چگونه و با چه عباراتى این دانشمند بلندمرتبه را توصیف کرده است: «ثقة ثقة، عین و مسکون الیه». با مراجعه به این کتاب ارزشمند مى بینیم، ایشان کمتر کسى را این گونه و با چنین عبارات معرفى مى کند.

ابوالحسن محمد بن احمد بن داود قمى معروف به ابن داود قمى (م ۳۶۸ ق) از دانشمندان نامى قم، استاد مشایخ قم در زمان خود و از معاصرین شیخ صدوق در رجال خود در دو جا با نقل عباراتى از شیخ و نجاشى، بدون آن که چیزى بر این عبارات بیفزاید، از این فقیه بزرگ سخن به میان مى آورد.[۱۲]

علامه شوشترى در کتاب قاموس الرجال به نقل از ابن داود مى گوید: «ابن داود در رجال خود در فصل «کسى که دوبار توثیق شده» گفته است: ابن غضائرى ابن ولید را دو مرتبه توثیق کرده است».[۱۳]

علامه حلى در کتاب رجالى خود در ترجمان وى، سخن نجاشى را به صورت مختصر نقل کرده و حتى از خود چیزى بر آن نیفزوده است.[۱۴]

شیخ ابوطالب تجلیل تبریزى در کتاب معجم در فصل اول (توثیقات وارده در مورد تک‌تک راویان و تعیین طبقه آن‌ها)، تحت عنوان کسانى که توثیق ویژه دارند «الموثوقون بالخصوص»، ضمن تلفیقى از عبارات شیخ در فهرست و رجال، نجاشى در رجال و علامه در خلاصه، از ابن ولید سخن به میان مى آورد و او را جزو طبقه نهم راویان برمى شمرد.[۱۵]

همان طور که ملاحظه شد محمد بن ولید سرآمد فقها و از چهره هاى درخشان علماى قم بوده است. یکى از افتخارات این فقیه گرانقدر این است که او استاد بزرگ رئیس محدثین، امین الاصحاب، کسى که با دعاى امام زمان علیه‌السلام متولد شده است، یعنى حسین بن بابویه معروف به شیخ صدوق مى باشد. ابن ولید در نزد این شخصیت بزرگ و گرانمایه (شیخ صدوق)، اعتماد و وثوق بسیار بالایى دارد و تبعیت این حافظ بزرگ حدیث و عالم به رجال از وى، بسیار قابل توجه و مثال زدنى است و خود از عظمت شخصیت ابن ولید حکایت مى کند.

نکته جالب توجه این که استادان مرحوم شیخ صدوق، بنابر آنچه مرحوم شیخ عبدالرحیم ربانى شیرازى در شرح حال وى (با استفاده از کلیه منابع و مآخذ و با مراجعه به برخى از تألیفات ایشان بدست آورده است) بیان کرده است، ۲۵۲ تن مى باشند که در این میان نام محمد بن ولید بر تارک نام اساتید ایشان مى درخشد.[۱۶] با دقت و ملاحظه در عبارات شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه و دیگر تألیفات آن بزرگمرد، معلوم مى شود که ایشان تا چه حد براى استاد خود احترام ویژه قائل است؛ با تعبیراتى از قبیل «شیخنا» (بزرگ ما، استاد ما) یا «شیخنا الاستاد» (استاد بزرگ ما).

نهایت اطمینان و اعتماد شیخ صدوق به وى را مى توان از کلمات خود او در ذیل خبر «صلاة یوم غدیر»، (نماز روز غدیر) در کتاب من لایحضره الفقیه فهمید. ایشان در این کتاب مى گوید: «استاد ما محمد بن ولید رضى الله عنه آن را صحیح نمى دانست و مى گفت: حدیث آن از طریق موسى همدانى رسیده است و او دروغگو و غیرثقه است و هر خبرى را که استاد ما صحیح نداند و حکم به صحت آن نکرده باشد، در نزد من متروک و غیرصحیح مى باشد».[۱۷] این عبارت نهایت ستایش از وى را ابراز مى دارد و حاکى از شأن و منزلت والاى او در نزد شیخ صدوق است.

آیت الله العظمى خویى در کتاب معجم رجال خود مى گوید: «شیخ صدوق در کتب خود از محمد بن حسن بن ولید بسیار روایت مى کند و در مشیخه،[۱۸] قریب به ۱۴۰ مرتبه از او نام برده است». مرحوم خویى در ادامه مى گوید: «همان طور که در ترجمان محمد بن احمد بن یحیى بیان شد، مرحوم صدوق در استفتائاتش از روایات محمد بن احمد بن یحیى - در آنچه را او روایت کرده از گروهى، که نام آن‌ها قبلاً گذشت - از استادش ابن ولید پیروى کرده و طریق شیخ به او صحیح مى باشد. ابن ولید قمى مانند احمد بن محمد بن عیسى[۱۹] و شاگرد نامدارش شیخ صدوق و بسیارى از مشایخ قم در نقل روایت بسیار احتیاط مى کرده و نسبت به پذیرش حدیث و رجال آن دقت و احتیاط بیش از حدى داشته است؛ به گونه اى که هر روایت و راوى را که او مى پسندید، نزد علما و محدثین قم دیگر از آن گفتگویى به میان نمى آمد و مى پذیرفتند. چنان که بسیارى از راویان کتاب نوادر الحکمة، محمد بن احمد بن یحیى را جرح نموده (مورد خدشه قرار داده و استثناء کرده) و شیخ صدوق هم به پیروى از استادش، بدون چون و چرا آن‌ها را استثناء کرده است».[۲۰]

گروهى از فقها، احتیاط فوق‌العاده و دقت خیلى زیاد وى را نپذیرفته اند و آن را ناشى از وسواس ابن ولید پنداشته اند.[۲۱] ولکن حق این است که این دقت فوق‌العاده، در تقوى و صداقت وى در نقل روایات ریشه دارد نه در وسواس.

استادان ابن ولید

ابن ولید از فقهاى بزرگ قم بهره ها جسته و شاگرد برازنده آنان بوده است. اینک به شاخص ترین اساتید وى اشاره خواهیم کرد:

۱- سعد بن عبدالله الاشعرى القمى:

نجاشى در رجال خود درباره سعد بن عبدالله اشعرى مى گوید: «کنیه او ابوالقاسم است. او بزرگ این طائفه (اشعرى)، فقیه آن‌ها و چهره برترشان مى باشد. وى احادیث اهل سنت را هم زیاد شنیده و براى دریافت آن‌ها سفر مى کرده است و با محدثین و علماى نام آشناى اهل سنت، مانند: حسن بن عرفه (م ۳۵۷) و محمد بن عبدالملک الرفیعى (م ۲۶۶ ق) و ابوحاتم رازى و عباس ترقفى و دیگران ملاقات هایى داشته است. او مولاى ما ابا محمد، امام حسن عسکرى علیه‌السلام را ملاقات کرده است؛ البته برخى از اصحاب این ملاقات را ضعیف مى دانند... واللّه اعلم» و در ادامه برخى کتابهاى او را نام مى برد: «کتاب الرحمة، کتاب ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه و...».[۲۲]

علامه حلى در ترجمان وى این گونه مى نویسد: «سعد بن عبدالله بن ابى خلف الاشعرى کنیه اش ابوالقاسم و شخصى جلیل القدر است که اخبار زیادى را نقل کرده و تصنیفات زیادى هم دارد. او ثقه مى باشد و استاد طائفه خود است و فقیه و نیکوترین چهره آن‌ها. وى امام حسن عسکرى علیه‌السلام را ملاقات کرده و در سال ۳۰۱ ق (و بنا به قولى ۲۲۹ یا سال ۳۰۰ ق) در قم رحلت نمود».[۲۳]

شیخ طوسى هم در فهرست خود او را توثیق و به بعضى از کتاب‌هایش اشاره کرده است.[۲۴] مرحوم تفرشى در نقد الرجال خود درباره وى مى گوید: «در ثقه بودن او هیچ شک و شبهه اى وجود ندارد».[۲۵]

۲- محمد بن حسن بن فروخ الصفار:

نجاشى در مورد محمد بن حسن بن صفار مى نویسد: «ابوجعفر الاعرج، از چهره هاى برتر یاران قمى ما است. او شخصى مورد اطمینان (در نقل روایت) و مقدم بر دیگران است. کسى که کمتر نام او در نقل ها حذف مى شود. کتاب‌هاى او عبارتند از: الصلاة؛ کتاب الوضوء؛ کتاب الجنائز؛ کتاب الرد على الغلاة؛ کتاب التقیه؛ و بصائرالدرجات. کتاب هاى او را به جز بصائرالدرجات، ابوالحسین على بن احمد بن محمد بن طاهر الاشعرى القمى (معروف به ابن ابى جید که بعداً از او سخن خواهیم گفت؛ ظاهراً ایشان شیخ اجازه محمد بن حسن بن الصفار بوده است) به نقل از محمد بن حسن بن ولید از خود وى خبر داده است».[۲۶]

شیخ در رجال خود او را از اصحاب امام عسکرى علیه‌السلام مى داند[۲۷] و در تهذیب بلاواسطه از وى روایت کرده است.[۲۸] علامه حلى هم او را ثقة مى داند.[۲۹]

۳- حسن بن متیل دقاق:

نجاشى درباره حسن بن متیل مى نویسد: «او از چهره هاى وجیه اصحاب ماست و کثیرالحدیث (یعنى احادیث نقل شده به واسطه او زیاد است.) مى باشد و کتاب نوادر از اوست».[۳۰]

ابن داود هم عبارات نجاشى را در مورد وى آورده و درباره چگونگى ضبط نام وى مى گوید: «حسن بن مُتیل به ضم میم و تضعیف تاء (متتیل) است ولکن در اکثر کتب رجال «مَتّیل» (به فتح میم و تشدید تاء) ضبط شده است».[۳۱]

شیخ طوسى مى گوید: «وى قمى است و ابن ولید در قسم کسانى که از ائمه اطهار علیهم‌السلام روایت نکرده اند، از وى روایت مى کند.[۳۲] وى به دقاق (آردفروش) معروف و از شیوخ (شیخ اجازه در نقل روایت) مى باشد».[۳۳]

علامه طریق صدوق به جعفر بن ناجیه را که حسن بن متیل در آن مى باشد، صحیح مى داند[۳۴] و مرحوم صدوق نیز در مشیخه، وى را به «دقاق» وصف کرده است.[۳۵]

محمدتقى مجلسى نیز درباره او مى نویسد: «حسن بن متیل ممدوح است و از چهره هاى نامدار شیعه مى باشد».[۳۶]

صاحب هدایة المحدثین هم وى را ممدوح و مورد اطمینان مى داند و مى گوید: «محمد بن حسن بن ولید از او روایت مى کند».[۳۷] همچنین وحید بهبهانى در تعلیقه خود تصریح کرده است که او استاد ابن ولید مى باشد.[۳۸]

۴- عبدالله بن جعفر حمیرى:

یکى دیگر از اساتید ابن ولید، عبدالله بن جعفر حمیرى است. عبدالله بن جعفر بن الحسین بن مالک بن جامع حمیرى، ابوالعباس قمى، استاد علماى قم و از چهره هاى درخشان علم و دانش، در سال دویست و نود و اندى وارد کوفه شد. وى ثقه و از اصحاب امام حسن عسکرى علیه‌السلام است. اهل کوفه از وى روایات زیادى شنیده اند. وى کتاب‌هاى زیادى تصنیف کرد که برخى از آن‌ها عبارت است از:[۳۹]

کتاب الامامه؛ الدلائل؛ العظمة والتوحید؛ کتاب الغیبة والحیرة؛ قرب الاسناد الى الرضا؛ قرب الاسناد الى الجواد؛ و قرب الاسناد الى الصاحب و...[۴۰] بسیارى از اصحاب ما از وى خبر داده اند از جمله: حسین بن عبیدالله غضائرى (م ۴۱۱ ق). شیخ ابوطالب تبریزى نیز با نقل مختصرى از عبارت نجاشى، در فصل «کسانى که با تتبع در کتب شیعه صراحتاً توثیق نشده اند» از وى نام مى برد.[۴۱]

شاگردان ابن ولید

گروهى از مفاخر محدثین و فقهاى اواسط سده چهارم هجرى از شاگردان او به شمار مى آیند که برخى از آن‌ها عبارتند از:

۱- شیخ صدوق محمد بن بابویه (م ۳۸۱ ق):

یکى از شاگردان نامى و بلندآوازه ابن ولید، محمد بن بابویه است که در واقع باید از بزرگترین افتخارات ابن ولید، داشتن شاگردى این چنین با عظمت باشد. محمد بن بابویه معروف به «ابن بابویه» و «شیخ صدوق»،[۴۲] نامى ترین دانشمند گرانمایه، بزرگوار، فقیه و محدث عالى مقدار شیعه در نیمه دوم سال چهارم هجرى است. به راستى که باید او را یکى از استوانه هاى شریعت دانست. پدر عالى مقدارش، على بن بابویه مى باشد که او نیز به «ابن بابویه» معروف است؛ ولى هرگاه «ابن بابویه» به طور مطلق در السنه علما و متکلمین به کار رود، مقصود فرزند ایشان یعنى محمد بن بابویه است، همان طور که در کتب فقه و حدیث، هر دو را «صدوقین» مى گویند؛ البته اگر «شیخ صدوق» نیز گفته مى شود منظور همین فرزند او است. شرح ولادت این دانشمند جلیل القدر این گونه است که:

بعد از سال ۳۰۵ ق که نایب دوم امام زمان علیه‌السلام، یعنى عثمان بن سعید عمرى پس از حدود پنجاه سال نیابت حضرت، بدرود حیات گفت و شیخ اجل، حسین بن روح نوبختى افتخار نائب سومى حضرت را پیدا کردند و واسطه بین امام زمان علیه‌السلام و شیعیان آن حضرت شدند، پدر بزرگوار محمد بن بابویه که در آن عصر پیشواى علماى قم بود، وارد بغداد شد. او چون تا آن زمان صاحب فرزندى نشده بود، از این نظر رنج مى برد؛ لذا فرصت را غنیمت شمرد و با تسلیم نامه اى به حسین بن روح از او خواست تا هنگام تشرف به محضر آقا امام زمان علیه‌السلام، نامه را به آن وجود عزیز و مقدس تقدیم دارد. وى در آن نامه اشتیاق خود را به داشتن پسرى ابراز داشته و از حضرت خواسته بود، براى او دعا کند تا خداوند پسرى به وى عطا فرماید. جواب امام علیه‌السلام هم به وى رسید که: «...ما براى تو دعا کردیم و بزودى خداوند پسرى (و به روایتى، پسرانى) فقیه و پاک سرشت، به تو روزى خواهد کرد...». اسناد و طُرُق این روایت چندان محکم و معتبر است که جاى تردید براى هیچ کس باقى نمى گذارد.[۴۳]

شیخ طوسى از قول خود شیخ صدوق نقل مى کند: «بسیار اتفاق مى افتاد، وقتى ابوجعفر محمد بن على اسود مرا مى دید که به مجلس درس استادم، محمد بن حسن بن ولید رضى الله عنه رفت و آمد مى کنم و اشتیاق زیادى به کتب علمى و حفظ حدیث دارم، مى گفت: «جاى شگفتى نیست که چنین میل و رغبتى به علم دارى؛ زیرا تو با دعاى امام زمان علیه‌السلام متولد شده اى».[۴۴]

از این فقیه و محدث ارزشمند، نزدیک به سیصد اثر گرانبها به جاى مانده است که برخى از آن‌ها عبارتند از: کتاب توحید؛ کتاب نبوت؛ کتاب وصیة على علیه‌السلام؛ کتاب مقنع در فقه؛ خصال؛ امالى؛ دعائم الاسلام؛ مختصر تفسیر قرآن؛ من لایحضره الفقیه؛ کتاب مدینة العلم و... .[۴۵] معروفترین و بزرگترین اثر وى که در دسترس است «من لایحضره الفقیه» مى باشد که آن را در سال ۳۷۲ در روستاى ایلاق از توابع بلخ تصنیف کرده است.[۴۶] این فقیه بزرگوار پس از هفتاد و اندى سال زندگانى درخشان و پرافتخار و مسافرت هاى طولانى در بلاد اسلامى، سرانجام در شهر رى به سال ۳۸۱ ق، چشم از جهان فروبست و بسراى ابدى شتافت. آرامگاهش در شهر رى به نام ابن بابویه، مشهور و زیارتگاه مردم مسلمان و عاشقان علم و حدیث مى باشد. روحش شاد و راهش پررهرو باد.

۲- هارون بن موسى تلّعُکبُرى:[۴۷]

یکى از اعاظم مشایخ حدیث در اواسط سده چهارم، هارون بن موسى تلعکبرى است. ایشان از اهالى «تلّ عکبرا»،[۴۸] واقع در نزدیکى بغداد و استاد شیخ مفید[۴۹] مى باشد.

وى در سلسله بسیارى از رجال حدیث، جاى دارد و جمعى از مفاخر فقها و علماى ما، از شاگردان او بوده اند. شیخ طوسى در کتاب رجال خود از وى این گونه یاد مى کند: «ابومحمد هارون بن موسى تلّعکبرى، دانشمندى جلیل القدر، بلندمرتبه، واسع الروایه و بى‌نظیر است. وى تمام اصول و مصنفات (علماى شیعه) را روایت کرده است. او در سال ۳۸۵ رحلت کرد. عده اى از استادان ما از او به ما خبر داده اند».[۵۰]

نجاشى درباره او مى گوید: «هارون بن موسى بن احمد بن سعید بن سعید ابومحمد تلعکبرى از بنى شیبان در میان علماى ما چهره اى درخشان و دانشمندى موثق و مورد اعتماد بود و جاى گفتگو نداشت. از جمله کتاب هاى او یکى الجامع فى علوم الدین است».[۵۱]

علامه حلى هم با توثیق او، همان عبارات شیخ و نجاشى را درباره وى نقل مى کند.[۵۲]

مرحوم میرزا عبدالله افندى در ترجمان وى مى نویسد: «عالم فاضل کامل، فقیه در علم حدیث، معروف به تلّعکبرى از معاصرین شیخ صدوق رحمة اللّه علیه، شیخ مفید رحمة اللّه علیه و امثال این دو بزرگوار مى باشد. وى از کشى، کلینى، پدر شیخ صدوق، محمد بن القاسم الغلابى، محمد بن حسن بن ولید، حیدر بن محمد بن نعیم سمرقندى و گروه زیادى از علماء روایت مى کند. او فرزند فاضلى هم به نام محمد بن ابى محمد هارون دارد. به همین جهت کنیه این فقیه والامقام، ابومحمد مى باشد. (نجاشى مى گوید که او فرزند دیگرى هم به نام ابوجعفر دارد)».[۵۳]

مرحوم خویى در معجم رجال حدیث مى گوید: «ابى محمد در بسیارى از روایات با عنوان هارون بن موسى واقع شده است. او از على بن محمد بن همام بن سهیل روایت مى کند و جعفر بن محمد بن قولویه در کتاب کامل الزیارات باب ۷۵، «فیمن اغتسل فى الفرات و زار الحسین» از وى روایت کرده است».[۵۴]

همان طور که در عبارات شیخ در رجال (ص ۵۱۶) گذشت، این دانشمند نامى بزرگوار در سال ۳۸۵ رحلت کرد.

۳- محمد بن احمد بن داود معروف به ابن داود قمى:(م ۳۶۸ ق)

ابوالحسین محمد بن احمد بن داود قمى، معروف به ابن داود قمى مانند معاصرین خود یکى از مفاخر فقهاء و دانشمندان صاحب نام قم و استاد مشایخ بغداد در عصر خود به شمار مى رود و از معاصرین ابن قولویه، شیخ صدوق و دیگران در اواسط سده چهارم است. او در عصر خود پیشواى علماى قم بوده و دانشمندان قم او را بر دیگران مقدم مى داشتند.

شیخ طوسى در فهرست از وى این گونه یاد مى کند: «ابوالحسین محمد بن احمد بن داود قمى صاحب کتابهایى است که از جمله آن‌ها کتاب مزار، که بزرگ و نیکوست، کتاب ذخائر که وى آن را گرد آورده و این نیز کتابى نیکوست، کتاب ممدوحین و مذمومین و غیر این‌ها مى باشد. کتاب ها و روایات او را شیخ مفید رحمة الله علیه و حسین بن عبیدالله عضائرى و احمد بن عبدون از وى به ما خبر داده اند».[۵۵]

نجاشى درباره او مى نویسد: «ابوالحسین محمد بن احمد بن داود، پیشواى طایفه شیعه و دانشمند نامدار آن‌ها، در عصر خویش پیشواى علماى قم و فقیه بزرگ آن‌ها بود. حسین بن عبیدالله عضائرى مى گفت: در حفظ و فقه و شناخت حدیث کسى را مانند او ندیده است. او به بغداد آمد و در آنجا اقامت گزید. وى حدیث کرد و کتاب هایى تصنیف نمود».[۵۶] و سپس بعضى از کتب او را نام مى برد که بنابر اختصار ذکر آن‌ها در این نوشتار نمى گنجد.

برخى از شاگردان برجسته او عبارتند از: شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان؛ حسین بن عبیدالله غضائرى؛ احمد بن عبدون (م ۴۲۳ ق)؛ ابوغالب زرارى (م ۳۶۸ ق)؛ ابوالعباس احمد بن نوح سیرافى و فرزندش احمد بن محمد بن احمد بن داود و... .

۴- جعفر بن محمد بن قولویه قمى معروف به ابن قولویه:(م ۳۶۸ ق)

جعفر بن محمد بن قولویه نیز از محدثین بزرگ و فقهاى پرافتخار پیشین ما و از استادان نامدار شیخ مفید است که تصنیفات گرانقدرى را در فقه و حدیث دارد.

شیخ طوسى در فهرست پس از توثیق او به برخى از تصانیفش که درباره تعدادى از ابواب فقهى و کتب فقه است، اشاره مى کند. از جمله: مداوات الجسد لحیات الابد؛ الجمعة والجماعة؛ کتاب الفطرة؛ کتاب الصرف؛ کتاب الرضاع؛ جامع الزیارات[۵۷] و فهرست کتب و اصولى که خود او روایت کرده است. روایات و فهرست کتب او را جماعتى از علماى ما از جمله شیخ مفید، حسین بن عبیدالله غضائرى، احمد بن عبدون و دیگران از وى (ابن قولویه) براى ما نقل کرده اند.[۵۸]

نجاشى درباره او چنین مى نویسد: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن موسى بن قولویه، از برگزیدگان شاگردان سعد بن عبدالله اشعرى بود. ابوالقاسم خود از دانشمندان موثق و بزرگ ما در فقه و حدیث است. او از پدر و برادرش و سعد بن عبدالله روایت کرده و گفته است: جز چهار حدیث از سعد بن عبدالله نشنیدم. استاد ما ابوعبداللّه (شیخ مفید)، فقه را بر وى قرائت کرد و از او آموختنى‌هایى آموخت. مردم (علما) هر چه درباره خوبى فقه او بگویند، بالاتر از آن است. او کتاب‌هایى نیکو دارد از جمله: (کتاب هایى که در فهرست شیخ بیان شده هم در رجال نجاشى آمده است)... کتاب قیام اللیل؛ کتاب الصداق؛ کتاب بیان حل الحیوان من محرمه؛ کتاب قسمة الزکاة، کتاب العفیفة؛ کتاب النوادر و...».

نجاشى در ادامه مى گوید: «من بیشتر این کتاب ها را بر استادمان ابى عبدالله (شیخ مفید) رحمة الله علیه و حسین بن عبیدالله غضائرى رحمة اللّه علیه قرائت کردم».[۵۹]

علامه حلى نیز در ضمن یادکردى از وى مى گوید: «پدرش ملقب به «مَسْلَمَه» بود، او استاد شیخ مفید است و شیخ مفید علم و حدیث را از وى فراگرفت. هر چه مردم از خوبى وثاقت و فقه درباره او بگویند، وى بالاتر از آن است. او تصانیفى دارد که ما آن‌ها را در کتاب بزرگمان ذکر کرده ایم. او در سال ۳۶۹ ق، وفات یافت».[۶۰]

۵- حسین بن على بن بابویه برادر کوچکتر شیخ صدوق:

وى دانشمندى عظیم‌الشأن و فقیهى پاک سرشت مى باشد که یادگار خاندانى بزرگ و صاحب افتخار است. نجاشى مى گوید: «ابوعبدالله، حسین بن على بن بابویه قمى، دانشمندى موثق است. او از پدرش با اجازه روایت کرده است، کتاب‌هایى دارد که برخى از آن‌ها عبارتند از: کتاب توحید؛ نفى تشبیه (خدواند به مخلوقات)؛ و کتاب‌هایى که براى صاحب بن عباد، تألیف کرده است. کتب او را حسین بن عبیدالله غضائرى براى ما نقل کرده است».[۶۱]

علامه حلى نیز او را دانشمندى موثق و کثیرالروایه مى داند.[۶۲]

شیخ حر عاملى مى نویسد: «او برادر محمد صدوق، رئیس محدثین و ثقه اى بزرگوار و عظیم‌الشأن است و از پدرش و برادرش روایت مى کند، کتاب‌هایى دارد. از جمله: رد بر واقفه، کتابى که براى صاحب بن عباد تألیف کرده است و غیر این‌ها. شیخ منتجب الدین رازى از وى و فرزندش حسن و نوه اش (حسین بن حسن) نام برده و مى گوید: همگى در زمره فقهاى شایسته مى باشند».[۶۳]

در پایان، تذکر این نکته لازم است که به ظاهر وى نیز مانند برادر بزرگوارش، محمد بن بابویه با دعاى امام زمان علیه‌السلام متولد شده است.[۶۴]

۶- احمد بن محمد بن ولید فرزند ابن ولید:

یکى از شاگردان این عالم بزرگ و جلیل‌القدر که از خرمن علم وى خوشه ها چیده و بهره ها برده است، احمد بن محمد بن حسن بن ولید (از اساتید شیخ مفید)، فرزند او است.[۶۵]

مرحوم اردبیلى در کتاب رجالى خود درباره او مى نویسد: «احمد بن محمد بن حسن بن ولید از مشایخ معتبر است و علامه رحمة الله علیه بسیارى از روایات را که نام وى در طریق آن وجود دارد، صحیح مى داند به گونه اى که حتى احتمال غفلت و اشتباه در آن نمى رود. در ادامه مى گوید: تا به حال ندیده ام و از هیچ کس نشنیده ام که در ثقة بودن وى تأمل کند».[۶۶]

محدث عالی قدر و نامى، شیخ حر عاملى از او این گونه یاد مى کند: «احمد بن محمد بن حسن از اساتید شیخ مفید است و شهید ثانى در درایه (الرعایة فى علم الدرایة، ص ۳۷۰) او را توثیق کرده و علامه (خلاصة الاقوال، ص ۲۷۶) و سایر علماى ما، حدیث او را صحیح مى دانند. پرواضح است که او خود از مشایخ اجازه است».[۶۷]

عالم فاضل، شیخ محمدتقى مجلسى مى گوید: «وى استاد شیخ مفید بوده و حدیثش صحیح مى باشد چون از مشایخ اجازه است».[۶۸]

مرحوم خویى در معجم الرجال خود درباره وى مى گوید: «ابوالحسن احمد بن محمد بن حسن بن ولید، با همین عنوان در اسناد بسیارى از روایات که تقریباً به ۷۰ مورد مى رسد، واقع شده است. او تمام این روایات را از پدرش نقل مى کند. شیخ مفید به جز یک روایت که آن را از حسین بن عبیدالله روایت کرده، تمام این روایات را از او نقل کرده است».[۶۹]

مؤلف معجم الثقات در فصل «الموثوقون بالخصوص» مى گوید: «احمد بن محمد بن ولید ثقة است. این را شهید ثانى در درایه گفته و علامه به صحت روایتى که سندش مشتمل بر او است، حکم کرده است».[۷۰]

محمدعلى ساروى نیز در کتاب رجالى خود احمد بن محمد بن الحسن بن ولید را از مشایخ صاحب اعتبار مى داند.[۷۱]

شیخ طوسى در التهذیب، الاستبصار و سایر کتاب هاى خود از پدرش (محمد بن حسن بن احمد) و نیز با واسطه شیخ مفید روایات زیادى از وى نقل کرده است (به ویژه در جلد ۱ تهذیب، کتاب الطهارة).[۷۲] متأسفانه در کتب گوناگون رجالى از این شخصیت برجسته اطلاعاتى (اعم از: ولادت، وفات، دوران زندگانى و...) بیشتر از آنچه بیان شد، وجود ندارد.

البته محمد بن حسن بن ولید شاگردان برجسته دیگرى نیز داشته است؛ مانند: على بن احمد بن محمد بن طاهر (اشعرى) معروف به «ابن ابى جید»؛ اما به جهت پرهیز از طولانى شدن مطالب، از ذکر نام و یاد آن‌ها خوددارى نمودیم.

البته باید دانست که دانشمند دیگرى هم عصر و هم‌نام با وى در قم بوده است که در بعضى از استادان و شاگردان هم با وى مشترک مى باشد و با این که او نیز از علما و محدثین بزرگ قم بوده ولى در رتبه و منزلت به پایه وى نمى رسد. شیخ طوسى در رجال خود باب «کسانى که از ائمه اطهار علیهم‌السلام روایت نکرده اند» از او نام مى برد و مى نویسد: محمد بن حسن (و لیس بابن ولید) او ابن ولید نیست ولى نظیر اوست و از تمامى مشایخ وى روایت کرده است؛ از سعد بن عبدالله، عبدالله بن جعفر حمیرى (ذکر این‌ها قبلاً گذشت)، محمد بن احمد بن یحیى و دیگران. هارون بن موسى تلّعکبرى هم با اجازه او روایت مى کند.[۷۳]

وفات ابن ولید

این عالم گرانقدر سرانجام پس از عمرى تلاش و کوشش فراوان در مسیر خدمت به اسلام و خصوصاً تشیع علوى و تربیت شاگردانى صاحب نام و پرافتخار در سال ۳۴۳ ق[۷۴] بدرود حیات گفت و بسراى ابدى شتافت.[۷۵]

گزیده روایات

در پایان این نوشتار براى «تیمّن و تبرک» به دو روایت از روایاتى که از ناحیه وى نقل شده است، اشاره مى کنیم:

۱- محمد بن حسن بن احمد بن ولید با چند واسطه از «محمد بن مسلم» و او از قول امام باقر علیه‌السلام نقل مى کند که امام باقر علیه‌السلام فرمودند: شیعیان ما را به زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام امر کنید که به درستى به زیارت قبر حسین علیه‌السلام آمدن، سبب فزونى در روزى، طولانى شدن عمر و برطرف شدن بلایا و حوادث ناگوار مى شود. و زیارت قبر حسین علیه‌السلام بر هر مؤمنى که بر امامت او از جانب خداوند اقرار کند، واجب است.[۷۶]

۲- محمد بن حسن بن احمد بن ولید با چند واسطه از «ابوبصیر» این گونه نقل مى کند: ابوبصیر گفت: بعد از آن که به سن پیرى رسیده بودم و در حالى که نفس نفس مى زدم (به سختى نفس مى کشیدم) به محضر امام صادق علیه‌السلام آمدم. امام فرمود: «سبب این گونه نفس زدن از چیست؟» گفتم: «فدایت شوم؛ سنم زیاد گشته و استخوانم فرسوده و مرگم نزدیک است با این که من نمى دانم در قیامت چه جایگاهى خواهم داشت؟» امام علیه‌السلام فرمود: «یا ابا محمد (ابوبصیر)، آیا تو هم (که از شیعیان ما هستى) این گونه سخن مى گویى؟» عرض کردم: «فدایت شوم، چرا این گونه سخن نگویم؟» حضرت فرمود: «مگر نمى دانى که خداوند جوانان شما را گرامى مى دارد و از پیران حیا مى کند؟» عرض کردم: «جانم به فدایت؛ آقا، چگونه خداوند جوانان را اکرام مى کند و از پیران حیا مى کند؟»

امام علیه‌السلام فرمود: «اکرام مى کند جوانان شما را از عذاب کردن (عذابشان نخواهد کرد) و پیران را شرم دارد از این که آن‌ها را محاسبه کند. آیا شادمان شدى؟» (ابوبصیر مى گوید:) عرض کردم: «فدایت شوم قدرى بیشتر توضیح بده چون به ما (از جانب دشمنانمان) نسبتى داده شده که به واسطه آن، کمرهاى ما شکسته و دل‌هاى ما مرده و فرمانروایانشان با تمسک به روایتى که از فقیهانشان نقل مى کنند، ریختن خون ما را حلال مى شمارند». امام علیه‌السلام فرمود: آیا مقصودت از آنچه به شما نسبت مى دهند، رافضه است؟» عرض کردم: «بله». سپس امام علیه‌السلام فرمود: «نه، به خدا قسم ایشان شما را به این اسم ننامیده اند بلکه خداوند شماها را به این نام خوانده است. مگر نمى دانى که ۷۰ مرد از بنى اسرائیل با فرعون بودند و به دین وى گرویدند ولى وقتى که گمراهى فرعون و راستى و هدایت موسى برایشان روشن شد به موسى ملحق شدند و از لشکر فرعون خارج شدند و با توجه به این که در لشکر موسى از حیث عبادت و تلاش و کوشش (و جهاد در راه خدا)، برتر از این ۷۰ نفر هم بودند ولیکن خداوند به موسى وحى کرد: اسم این افراد که از لشکر فرعون خارج شدند (رفضوا) را در تورات به نام «رافضه» ثبت کن. سپس من نیز این نام را به آنان نسبت دادم. سپس خداوند این اسم را ذخیره کرد تا این که شما را بدان «رافضه» نامیده است. چون شما از آئین فرعون و هامان و لشکریان این دو خارج شدید و از محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله پیروى نمودید...». (تا آخر روایت که بسیار جالب و مفصل است).[۷۷]

پانویس

  1. معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی.
  2. مشهور علماى علم رجال و محدثین (چنانچه از گفتارشان پیداست) معتقدند مراد از «ابن ولید» همین عالم بزرگ، محمد بن حسن بن احمد است؛ لکن برخى از علماى علم رجال احتمال مى دهند که مقصود از ابن ولید فرزندش یعنى احمد بن محمد و یا محمد بن الولید الخزاز (الخرّاز در بعضى نسخه ها) باشد. جامع الرواة، ج۲، ص۴۳۷؛ نقدالرجال، ج۵، ص۲۶۶، رقم ۶۳۶۱؛ تهذیب، ج۴، ص۱۸۳، ح۵۱۱.
  3. مفاخرالاسلام، ج۳، ص۱۰۳.
  4. همان.
  5. شیخ طوسى در سال ۳۸۵ ق، در شهر تاریخى طوس یا روستایى از آن، دیده به جهان گشود. وى در سال ۴۰۸ از خراسان به عراق آمد و پنج سال در بغداد نزد شیخ مفید و دیگر اساتید خود به تحصیل و تکمیل علوم خویش پرداخت. او پس از رحلت شیخ مفید (۴۱۳ ق) نیز مدت بیست سال از محضر سید مرتضى، بزرگترین شاگرد شیخ مفید، بهره هاى فراوانى برد. شیخ پس از وفات سید مرتضى (۴۳۶ ق)، دوازده سال به تدریس و افاده همت گماشت و پس از آن رهسپار نجف شد و ۱۲ سال آخر عمر را در آن سرزمین مقدس بسر برد. وى به تأسیس حوزه علمى شیعه و تصنیف و تألیف کتب گرانقدرى پرداخته و سرانجام در سال ۴۶۰ ق در شهر بغداد به جهان باقى شتافت.
  6. فهرست، شیخ طوسى، ص ۱۵۶.
  7. حاشیه فهرست، شیخ طوسى، ص ۱۵۶. (تعلیقه سید محمدصادق آل بحرالعلوم)
  8. رجال، شیخ طوسى، ص ۴۹۵.
  9. به حق هم رجال نجاشى امتیازاتى بر فهرست و رجال شیخ دارد، خصوصاً در بررسى حال رجال و جرح و تعدیل و خوبى و بدى مذهب آن‌ها. مرحوم علامه بحرالعلوم رجال او را از بزرگترین ارکان جرح و تعدیل مى داند. (به نقل از مفاخر اسلام، على دوانى، ج ۳، ص ۳۵۸)
  10. رجال، نجاشى، ص ۳۸۳، رقم ۱۰۴۲.
  11. مفاخر اسلام، ج ۳، ص ۳۵۸.
  12. رجال، ابن داود، ص ۱۶۸، رقم ۱۳۴۶ و ص ۱۷۰، رقم ۱۳۶۳.
  13. قاموس الرجال، ج ۹، ص ۱۹۱، رقم ۶۵۷۰.
  14. خلاصة الاقوال، ص۱۴۷.
  15. معجم الثقات، ص ۱۰۶، رقم ۷۰۴.
  16. معانى الاخبار، چاپ مکتبة صدوق، شرح حال شیخ صدوق.
  17. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۹۰، ح ۱۸۱۷.
  18. مشیخه: تألیف شیخ صدوق - در آخر کتاب من لایحضره الفقیه خود آن را آورده که در واقع مشیخه طریق شیخ صدوق در نقل روایت از کسانى که از آن‌ها روایت کرده را مى شناساند.
  19. احمد بن محمد بن عیسى القمى ثقه و شخص جلیل القدرى است. شیخ و نجاشى (رجال نجاشى، رقم ۴۹۰) وى را توثیق کرده اند. علامه در خلاصه نقل کرده است: او احمد بن محمد بن خالد برقى را به دلیل نقل روایت از اشخاص ضعیف، از قم اخراج کرد... (خلاصةالاقوال، ص ۱۴)
  20. معجم رجال حدیث، ج ۱۵، ص ۲۰۷، رقم ۱۰۴۶۳.
  21. مفاخر اسلام، ج۳، ص۱۰۴.
  22. رجال نجاشى، چاپ دارالاضواء، بیروت، ج ۱، ص ۴۰۱، رقم ۴۶۵ و ۴۶۶.
  23. رجال، علامه حلى، ص ۷۸، رقم ۳.
  24. فهرست، شیخ طوسى، ص ۷۵، رقم ۳۱۷.
  25. نقدالرجال، ج ۵، ص ۳۱۲، رقم ۲۲۱۶.
  26. رجال، نجاشى، چاپ دارالاضواء، بیروت، ج ۲، ۹۴۹/۲۵۲.
  27. رجال، شیخ، ص ۴۰۲، رقم ۱۶.
  28. تهذیب، ج۴، باب انفال، ح۳۷۸.
  29. خلاصة الاقوال، ص ۱۵۷.
  30. رجال، نجاشى، ص ۴۹، رقم ۱۰۳؛ فهرست ۵۲ و ۲۰۰.
  31. رجال، ابن داود، ص ۷۷، رقم ۴۵۳؛ اضبط المقال فى ضبط اسماء الرجال، آیت الله حسن زاده آملى، ص ۱۶۵.
  32. رجال، شیخ، ص ۴۲۴، رقم ۴۲.
  33. تهذیب، ج ۶، ص ۴۲، ح ۸۶.
  34. خلاصة الاقوال، ص ۲۸۰.
  35. من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۲۰.
  36. رجال، علامه مجلسى، الوجیزة، ص ۱۹۰، رقم ۵۱۵.
  37. هدایة المحدثین، محمدامین کاظمى، ص ۴۰.
  38. تعلیقه، ص ۱۰۷.
  39. تلفیقى از عبارات نجاشى و علامه حلى: رجال، نجاشى، چاپ دارالاضواء، بیروت، ج۱، ص۱۹، رقم ۵۷۱؛ رجال، علامه حلى، ص۱۰۶، باب «عبدالله»، رقم ۲۰.
  40. مقصود از «قرب الاسناد الى الرضا؛... الى الجواد؛... الى الصاحب» یعنى سندهاى روایت با چند واسطه کم (دو یا سه واسطه) به خود امام علیه‌السلام مى رسد.
  41. معجم الثقات، شیخ ابوطالب تجلیل تبریزى، ص ۳۰۸، رقم ۴۸۸.
  42. علت این که ایشان در بین علماء و محدثین به «صدوق» مشهور شده اند به جهت نهایت صداقت ایشان در نقل روایات مى باشد.
  43. کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، یک جلدى، ص ۲۷۶؛ غیبت، شیخ طوسى، چاپ دوم، ص ۱۹۴.
  44. غیبت، شیخ طوسى، ص ۱۹۵.
  45. رجال، نجاشى، ص ۲۷۶؛ فهرست، شیخ، ص ۱۵۷.
  46. مقدمه کتاب من لایحضر.
  47. ضبط صحیح نام وى «تلّعُکبُرى» است، اضبط المقال فى ضبط اسماء الرجال، حسن زاده آملى، ص ۴۱.
  48. به نقل از: مفاخر اسلام، ج ۳، ص ۲۲۳؛ اما مرحوم افندى در کتاب ریاض العلماء، ج۵، ص۲۹۴ مى گوید: عُکبُر نام قریه اى است در نزدیکى همدان.
  49. شیخ مفید به سال ۳۳۸ ق در بغداد متولد شد. (فهرست شیخ، ص ۱۵۸)؛ ولى نجاشى (ص ۲۷۸) روز ۱۱ ذى القعده سال ۳۳۶ را تاریخ تولد او دانسته است. شیخ مفید از نوابغ و مفاخر جهان اسلام و عالم تشیع است. وى استاد بزرگ علم الهدى سید مرتضى و برادر نابغه اش سید رضى (گرد آوردنده نهج البلاغه مولى امیرالمؤمنین علیه‌السلام) و همچنین شیخ طوسى، ابوالفتح کرجکى و... مى باشد. از افتخارات این دانشمند ذوفنون همین بس که سه توقیع از حضرت ولى عصر علیه‌السلام به افتخار وى صادر گشته است. (رجال، علامه بحرالعلوم، ج ۳، ص ۳۲۰؛ معجم رجال حدیث، ج ۱۷، ص ۲۳۴) به ظاهر لقب مفید را نیز حضرت صاحب الامر به وى اعطاء فرموده. دو شب مانده به آخر ماه مبارک رمضان در سال ۴۱۳ ق بسراى باقى شتافت. (فهرست، شیخ، ص ۱۵۸) روز وفاتش به قدرى جمعیت براى نمازگزاردن بر وى آمده بودند و آنقدر دوست و دشمن بر وى گریستند که روزى از آن بزرگتر دیده نشد. شیخ مفید در پائین پاى امام کاظم علیه‌السلام و نوه عالى قدرش، امام جواد علیه‌السلام جنب آرامگاه استادش، جعفر بن محمد بن قولویه آرمیده است.
  50. رجال، شیخ، ص ۵۱۶.
  51. رجال، نجاشى، ج ۲، چاپ دارالاضواء، بیروت، ص ۴۰۷، رقم ۱۱۸۵.
  52. خلاصة الاقوال، علامه حلى، ص ۱۸۰.
  53. ریاض العلماء، ج ۵، ص ۲۹۲. «نجاشى مى گوید: من با فرزندش محمد به خانه استادم تلعکبرى مى رفتم و فرزند دیگرش حسین بن هارون استاد شیخ طوسى است». (اعلام الشیعه، النّابس فى القرون الخامس، ص ۶۸ و ۱۸۸)
  54. معجم رجال حدیث، خویى، ج ۲۰، ص ۲۵۸.
  55. رجال، شیخ طوسى، ص ۵۱۱.
  56. رجال، نجاشى، ص ۲۷۲.
  57. این کتاب و کتاب الزیارات (رجال، نجاشى، ص ۸۹)، بعدها کامل الزیارة (مشهورترین اثر وى) نامیده شد. ابن قولویه به جهت داشتن این کتاب ارزشمند به «صاحب کامل الزیارة» معروف شده است.
  58. فهرست، شیخ طوسى، ص۴۲.
  59. رجال، نجاشى، ص ۸۹.
  60. خلاصة الاقوال، ص ۳۱.
  61. رجال، نجاشى، ص ۵۰.
  62. خلاصة الاقوال، ص ۵۰.
  63. آمل الآمل، حر عاملى، ج۲، ص۱۹۸.
  64. غیبت، شیخ طوسى، ص ۱۸۸.
  65. (با توجه به تتبع در کتب گوناگون رجالى) ظاهراً وى، باید تنها پسر ابن ولید (محمد بن حسن بن احمد) باشد.
  66. جامع الرواة، مرحوم اردبیلى، ج ۱، مکتبه آیت الله العظمى مرعشى، ص ۶۲؛ و «الرجال الوسیط»، میرزا، باب احمد.
  67. امل الآمل، ج۲، ص۲۴، رقم ۶۳؛ ریاض العلماء، میرزا عبداللّه افندى، ج۱، ص ۱.
  68. رجال، مجلسى، (الوجیزه)، ص ۱۵۳، رقم ۱۲۰.
  69. معجم رجال حدیث، آیت اللّه العظمى خویى، ج ۳، ص ۴۲.
  70. معجم الثقات، ص۱۱، رقم۶۳.
  71. توضیح الاشتباه، محمدعلى ساروى، ص۳۹، رقم ۱۳۶.
  72. تهذیب، ج ۱، ۳/۶، ۱۸/۱۰، ۳۴/۱۶، ۴۴/۱۹ و...؛ استبصار، ج ۱، ۱۳۰۸/۳۴۷، ۱۳۲۵/۳۵۱ و...
  73. رجال، شیخ طوسى، ص ۴۹۱.
  74. رجال، نجاشى، ص ۲۷۱.
  75. متأسفانه با تحقیق و تتبع فراوان در کتب مختلف رجالى و مراجعه حضورى به بعضى از علماء و مراجع صاحب اطلاع در این فن، اطلاع بیشترى از خاندان و عصر وى و خصوصاً مدفن وى (ظاهراً در قم مى باشد) به دست نیامد.
  76. محمد بن احمد بن داود عن محمد بن الحسن بن احمد بن ولید قال: حدثنا الحسن بن متیل الدقاق و غیره من الشیوخ عن احمد بن ابى عبداللّه البرقى قال: حدثنا الحسن بن على بن فضال عن ابى ایوب الخزاز عن محمد بن مسلم عن ابى جعفر: «مرو شیعتنا بزیارة قبر الحسین علیه‌السلام فان اتیانه: یزید فى الرزق، و یمد فى العمر، و یدفع مدافع السوء و اتیانه مفترض على کل مؤمن یقر له بالامامة من اللّه» تهذیب، ج ۶، ص ۴۲، حدیث ۸۶ باب ۱۶، از ابواب «فضل زیارته علیه‌السلام».
  77. الاختصاص، شیخ مفید، مؤسسه نشر اسلامى، جامعه مدرسین قم، ص ۱۰۴. محمد بن الحسن بن احمد بن الولید عن الحسن بن متیل، عن ابراهیم بن اسحاق النهاوندى عن محمد بن سلیمان الدیلمى عن ابى سلیم الدیلمى عن ابى بصیر (ابومحمد یحیى بن القاسم الاسدى الکوفى من اصحاب الصادق والکاظم علیه‌السلام، تابعى، مات سنة ۲۵۰ ق) قال: اتیت ابا عبدالله علیه‌السلام بعد ان کبرت سنى و قد اجهدنى النفس فقال علیه‌السلام: «یا ابا محمد ما هذا النفس؟» قلت له: «جعلت فداک کبر سنى و رقّ عظمى و اقترب اجلى، مع انى لست ادرى ما اصیر الیه فى آخرتى؟» فقال علیه‌السلام: «یا ابا محمد انک لتقول هذا القول؟» فقلت: «جعلت فداک کیف لااقوله؟» فقال علیه‌السلام: «اما علمت ان اللّه تبارک و تعالى یکرم الشباب منکم و یستحیى من الکهول؟» قلت: «جعلت فداک کیف یکرم الشباب منا و یستحیى من الکهول؟» و قال علیه‌السلام یکرم الشباب منکم ان یعذبهم و یستحیى من الکهول ان یحاسبهم. قال قلت: «جعلت فداک زدنى؛ فانا قد نبزنا نبزاً، انکسرت له ظهورنا و ماتت له افئدتنا و استحلت به الولاة دمائنا، فى حدیث رواة فقهاؤهم هؤلآء». قال: فقال علیه‌السلام: «الرافضه؟» قلت: «نعم». قال علیه‌السلام: «لا واللّه ما هم سمّوکم بل اللّه سمّاکم. اما علمت انه کان مع فرعون سبعون رجلاً من بنى اسرائیل، یدینون بدینه؛ فلما استبان لهم ضلال فرعون و هدى موسى، رفضوا فرعون ولحقوا بموسى فکانوا...

منابع

  • ابوالقاسم لطيف‌زاده دامغانى، ستارگان حرم، جلد7.
  • سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف.
  • ستارگان حرم، شماره8، محمد بن حسن بن ولید قمی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه، بازیابی: 26 فروردین 1393.