اهل بیت امام حسین علیه السلام در مجلس یزید: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بخشی از یک کتاب}}
 
{{بخشی از یک کتاب}}
روزى که سرهاى [[شهدای کربلا]] را بر [[یزید بن معاویه|یزید]] وارد کردند، از کثرت ازدحام، حدود ظهر سرها وارد مجلس یزید شد. کاخ یزید در آن روز به انواع زینت آراسته بود، براى یزید تخت مرصّعى نهاده و اطراف آن را صندلی هاى طلا و نقره چیده و شخصیت هاى داخلى و خارجى هر یک در جاى خود قرار گرفته بودند، مامورین [[عبیدالله بن زیاد|ابن زیاد]] وارد شدند و فریاد کشیدند: به عزت امیر سوگند که خاندان [[ابوتراب]] را کشتیم و آنها را ریشه کن نمودیم، شرح واقعه را بیان کردند و سرها را نزد یزید گذاشتند.
+
بنابر نقلى در روز دوم ماه [[ماه صفر|صفر]] سال ۶۱ هجری، [[اسرای اهل بیت علیهم السلام|اسراى اهل بیت]] علیهم السلام را وارد مجلس [[يزيد|یزید]] کردند.<ref>قلائد النحور، محرم و صفر، ص ۳۵۳.</ref> کاخ یزید در آن روز به انواع زینت آراسته بود، براى یزید تخت مرصّعى نهاده و شخصیت هاى داخلى و خارجى هر یک در جاى خود قرار گرفته بودند. مامورین [[عبیدالله بن زیاد|ابن زیاد]] وارد شدند و فریاد کشیدند: به عزت امیر سوگند که خاندان [[ابوتراب]] را کشتیم و آنها را ریشه کن نمودیم، شرح واقعه را بیان کردند و سرها را نزد یزید گذاشتند.
  
==یزید و سر ابى عبدالله علیه السلام==
+
==یزید و سر امام حسین علیه‌السلام==
  
[[سر امام حسین علیه السلام|سر مبارک امام حسین]] علیه السلام نزد [[یزید بن معاویه|یزید]] در طشت طلا قرار داشت، [[حضرت سکینه سلام الله علیها|سکینه]] و [[فاطمه دختر امام حسین علیه السلام|فاطمه]] دختران [[امام حسین علیه السلام|ابى عبدالله]] علیه السلام قدمى کشیدند تا سر را در داخل طشت ببینند، همین که چشمشان به سر پدر افتاد صداى شیونشان بلند شد.
+
[[سر امام حسین علیه السلام|سر مبارک امام حسین]] علیه السلام نزد [[یزید بن معاویه|یزید]] در طشت طلا قرار داشت. [[حضرت سکینه سلام الله علیها|سکینه]] و [[فاطمه دختر امام حسین علیه السلام|فاطمه]] دختران [[امام حسین علیه السلام|ابى عبدالله]] علیه السلام قد مى کشیدند تا سر را در داخل طشت ببینند، همین که چشمشان به سر پدر افتاد صداى شیونشان بلند شد. یزید با چوب دستى بر لبهاى حسین مى زد و مى گفت: یومٌ بیوم بَدر؛ امروز از [[غزوه بدر|جنگ بدر]] انتقام گرفتیم و این اشعار را مى خواند:
 
 
یزید با چوب دستى بر لبهاى حسین مى زد و مى گفت: یومٌ بیوم بَدر؛ امروز از [[غزوه بدر|جنگ بدر]] انتقام گرفتیم و این اشعار را مى خواند:
 
  
 
لیت اشیاخى ببدر شهدوا * جزع الخزرج من وقع الاسل
 
لیت اشیاخى ببدر شهدوا * جزع الخزرج من وقع الاسل
سطر ۱۴: سطر ۱۲:
 
قد قتلنا القوم من ساداتهم * و عدلناه ببدر فاعتدل
 
قد قتلنا القوم من ساداتهم * و عدلناه ببدر فاعتدل
  
لعبت هاشم بالملک فلا * خبر جا و لا وحى نزل
+
لعبت هاشم بالملک فلا * خبر جاء و لا وحى نزل
  
 
لست من خندف ان لم انتقم * من بنى احمد ما کان فعل<ref>سید بن طاووس در لهوف اشعارى را که یزید خوانده است به عبدالله بن الزبعرى نسبت داده که در [[جنگ احد]] سروده است و دیگران هم از او تبعیت نموده و نسبت به ابن زبعرى داده اند لیکن آنچه مسلم است تمام اشعار نمى تواند از این شاعر باشد مانند بیت دوم و پنجم، بلکه اشعار این شاعر ۱۶ بیت در تواریخ از جمله سیره ابن هشام جلد سوم صفحه ۱۴۳ آمده که فقط بیت اول در اشعار ابن زبعرى دیده مى شود.(لهوف ص ۱۸۰)</ref>
 
لست من خندف ان لم انتقم * من بنى احمد ما کان فعل<ref>سید بن طاووس در لهوف اشعارى را که یزید خوانده است به عبدالله بن الزبعرى نسبت داده که در [[جنگ احد]] سروده است و دیگران هم از او تبعیت نموده و نسبت به ابن زبعرى داده اند لیکن آنچه مسلم است تمام اشعار نمى تواند از این شاعر باشد مانند بیت دوم و پنجم، بلکه اشعار این شاعر ۱۶ بیت در تواریخ از جمله سیره ابن هشام جلد سوم صفحه ۱۴۳ آمده که فقط بیت اول در اشعار ابن زبعرى دیده مى شود.(لهوف ص ۱۸۰)</ref>
  
شاعر پارسى زبان ترجمه این اشعار را به فارسى به شعر آورده:
+
شاعری پارسى زبان ترجمه این اشعار را به فارسى به شعر آورده:
  
 
پدرانم که به بدر از خزرج * ناله ها از دم شمشیر شنید
 
پدرانم که به بدر از خزرج * ناله ها از دم شمشیر شنید
سطر ۲۸: سطر ۲۶:
 
بازى هاشم و ملک است و جز این * خبرى نامد و وحیى نرسید
 
بازى هاشم و ملک است و جز این * خبرى نامد و وحیى نرسید
  
نیم از خندف اگر نستانم * کینه ام ز ال نبى بى تردید
+
نیم از خندف اگر نستانم * کینه ام ز آل نبى بى تردید
  
ابو برزه اسلمى که در مجلس حضور داشت و [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم درک کرده بود صدا زد: یزید! لبهاى حسین را چوب مى زنى؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دیدم که این لبها و لبهاى برادرش [[امام حسن علیه السلام|حسن]] را مى بوسید و مى فرمود: انتما سیدا شباب اهل الجنة قتل اللّه قاتلکما و لعنه و اعدّ له جهنم و سائت مصیرا؛ شما دو نفر آقاى جوانان بهشتید خدا بکشد قاتل شما را و او را لعنت کند و جهنم را برایش آماده سازد که بد جایگاهى است.<ref>بحار، ج۴۵، ص۱۳۲؛ حیاه الحسین، ج۳، ص۳۷۷؛ سیره ابن هشام، ج۳، ص۱۴۳؛ طبرى، ج۷، ص۳۸۳؛ لهوف، ص۱۸۰.</ref>
+
ابو برزه اسلمى که در مجلس حضور داشت و [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى الله علیه و آله را درک کرده بود گفت: یزید! لبهاى حسین را چوب مى زنى؟ رسول خدا را دیدم که این لبها و لبهاى برادرش [[امام حسن علیه السلام|حسن]] را مى بوسید و مى فرمود: «انتما سیّدا شباب اهل الجنة قتل اللّه قاتلکما و لعنه و اعدّ له جهنم و سائت مصیرا»؛ شما دو نفر آقاى جوانان بهشتید خدا بکشد قاتل شما را و او را لعنت کند و جهنم را برایش آماده سازد که بد جایگاهى است.<ref>بحار، ج۴۵، ص۱۳۲؛ حیاه الحسین، ج۳، ص۳۷۷؛ سیره ابن هشام، ج۳، ص۱۴۳؛ طبرى، ج۷، ص۳۸۳؛ لهوف، ص۱۸۰.</ref>
  
 
==حضرت زینب در مجلس یزید==
 
==حضرت زینب در مجلس یزید==
  
[[یزید بن معاویه|یزید بن معاویه]] در اشعارش مسائلى را مطرح کرد از جمله:
+
[[حضرت زینب سلام الله علیها|حضرت زینب]] مظلومانه با این که در دست [[یزید بن معاویه|یزید]] اسیر است و حامى و پشتیبانى ندارد، اما با یک [[شجاعت]] بى نظیر، بیاناتى ایراد مى فرماید که بینى یزید را به خاک مى مالد تا آنجا که مى فرماید: من تو را انسانى بى قدر و بى ارزش مى دانم و سخت تو را مى کوبم و بسیار تو را توبیخ و سرزنش مى کنم، تو هر چه تلاش کنى و مکر و حیله بکار برى نمى توانى نام ما را از سر زبانها بردارى. محبت ما را از دلها خارج کنى و [[احکام]] دین را از بین ببرى، لیکن عار و ننگ کار تو هرگز و با هیچ آبى شسته نمى شود.
 
 
*آرزو مى کند حضور کشته هاى [[بنی امیه|بنى امیه]] را که در [[جنگ بدر]] به جهنم واصل شدند.
 
*به کشتن فرزند [[پیامبر اسلام|پیغمبر]] افتخار مى کند.
 
*تصور مى کند که حکومتش تثبیت شده و مخالفى نخواهند داشت.
 
*منکر اصل [[دین|دین]] و [[قیامت|قیامت]] و [[نبوت|رسالت]] و [[وحى]] و تمام مسائل الهى مى شود!
 
 
 
لذا [[حضرت زینب سلام الله علیها|حضرت زینب]] مظلومانه با این که در دست یزید اسیر است و حامى و پشتیبانى ندارد، اما با یک [[شجاعت]] بى نظیر و شهامت بى مانند بیاناتى ایراد مى فرماید که بینى یزید را به خاک مى مالد تا آنجا که مى فرماید: من تو را انسانى بى قدر و بى ارزش مى دانم و سخت تو را مى کوبم و بسیار تو را توبیخ و سرزنش مى کنم، تو هر چه تلاش کنى و مکر و حیله بکار برى نمى توانى نام ما را از سر زبانها بردارى. محبت ما را از دلها خارج کنى و [[احکام]] دین را از بین ببرى، لیکن عار و ننگ کار تو هرگز و با هیچ آبى شسته نمى شود.
 
  
آرى او دختر امیرمؤمنان [[امام علی علیه السلام|على بن ابیطالب]] علیه السلام است لذا در برابر همه حضار مجلس بپا خواست و پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر پیامبر و دودمان او فرمود: «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السّماء فاصبحنا نساق کما تساق الاسارى انّ بنا على اللّه هوانا و بک علیه کرامة؟ و ان ذلک لعظم خطرک عنده؟ فشمخت بانفک و نظرت فى عطفک جذلان مسرورا حین راءیت الدّنیا لک مستوثقه و الامور متسقة و حین صفى لک ملکنا و سلطاننا فمهلا مهلا لاتطش جهلا انسیت قول اللّه تعالى: و لا تحسبن الّذین کفروا انّما نملى لهم خیر لانفسهم انّما نملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب الیم».
+
او در برابر همه حضار مجلس پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر پیامبر و دودمان او فرمود: «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السّماء فاصبحنا نساق کما تساق الاسارى انّ بنا على اللّه هوانا و بک علیه کرامة؟ و ان ذلک لعظم خطرک عنده؟ فشمخت بانفک و نظرت فى عطفک جذلان مسرورا حین راءیت الدّنیا لک مستوثقه و الامور متسقة و حین صفى لک ملکنا و سلطاننا فمهلا مهلا لاتطش جهلا انسیت قول اللّه تعالى: و لا یحسبنّ الّذین کفروا انّما نُملى لهم خیرٌ لانفسهم انّما نُملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب الیم». یزید گمان مى کنى از این که همه راههاى زمین و آسمان را به روى ما بستى و ما را مانند اسیران شهر به شهر مى گردانى، نزد خدا خوار و بى مقدار مى شویم و تو مورد عنایت الهى گردیده اى و مقامت نزد خدا فزون گشته که این چنین باد به دماغ افکنده و اظهار خوشحالى و شادمانى مى کنى؟ چون مى بینى دنیا به کام تو است و کارها بر وفق مرادت جریان دارد؟ و حکومت ما در دست تو قرار گرفته؟ نه چنین نیست، آرام باش، به جهل و نادانى اتکا مکن، مگر گفته خدا را فراموش کرده اى: کفار گمان نکنند که مهلت دادن به آنها به خیر آنها است بلکه به آنها مهلت مى دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند که براى آنان عذابى دردناک است.
  
یزید گمان مى کنى از این که همه راههاى زمین و آسمان را به روى ما بستى و ما را مانند اسیران شهر به شهر مى گردانى، نزد خدا خوار و بى مقدار مى شویم و تو مورد عنایت الهى گردیده اى و مقامت نزد خدا فزون گشته که این چنین باد به دماغ افکنده و اظهار خوشحالى و شادمانى مى کنى؟ چون مى بینى دنیا به کام تو است و کارها بر وفق مرادت جریان دارد؟ و حکومت ما در دست تو قرار گرفته؟ نه چنین نیست، آرام باش، به جهل و نادانى اتکا مکن، مگر گفته خدا را فراموش کرده اى: کفار گمان نکنند که مهلت دادن به آنها به خیر آنها است بلکه به آنها مهلت مى دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند که براى آنان عذابى دردناک است.
+
«أمِن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و اماءک و سوقک بنات رسول اللّه سبایا...»؛ اى پسر آزادشدگان<ref>این جمله اشاره است به فرمایش رسول خدا در [[فتح مکه]] به ابوسفیان جد یزید و همدستانش؛ انتم الطلقاء: شما آزادید.</ref> آیا از عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نگهدارى و دختران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به اسارت بسر برند و پرده حجاب آنها دریده و صورت هاشان در برابر دشمنان باز تا افراد دور و نزدیک چهره آنان را بنگرند. در حالی که مرد و محرمى ندارند تا از آنها حمایت کند؟!
  
«أمِن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و اماءک و سوقک بنات رسول اللّه سبایا...»؛ اى پسر آزادشدگان<ref>این جمله اشاره است به فرمایش رسول خدا در [[فتح مکه]] به ابوسفیان جد یزید و همدستانش: انتم الطلقاء شما آزادید.</ref> آیا از عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نگهدارى و دختران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به اسارت بسر برند و پرده حجاب آنها دریده و صورت هاشان در برابر دشمنان باز تا افراد دور و نزدیک چهره آنان را بنگرند. در حالی که مرد و محرمى ندارند تا از آنها حمایت کند؟!
+
آرى چگونه انتظار حمایت داشته باشیم از کسى که جگر پاکان را به دندان مى کشد<ref>این جمله اشاره است به عمل جده یزید -هند جگرخوار- که جگر حضرت حمزه را بیرون آورد و بدندان کشید که بخورد.</ref> و گوشت او از خون شهدا روئیده است و چگونه ممکن است از دشمنى با ما کوتاهى کند کسى که از روى بغض و کینه به ما نگاه مى کند و در مقام افتخار به کشتن مردان الهى مى گوید: و اهلوا و استهلوا فرحا * ثمّ قالوا یا یزید لاتشل. و با چوب خیزران بر لبان و دندان سید جوانان اهل [[بهشت]] مى زند. چرا چنین نگوئى که به خیال خود فتنه را با کشتن ذریه [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] و ستارگان زمین ریشه کن کرده اى، آنگاه پدران خود را مى خوانى، بزودى به آنان ملحق خواهى شد در حالی که آرزو مى کنى کاش فلج بودم و لال مى شدم و چنین جملاتى را نمى گفتم و چنان کارهائى را انجام نمى دادم، خدایا حق ما را بستان و انتقام ما را از دشمنان بگیر و آنها را که خون ما را ریختند مورد غضب خود قرار ده... هر چند سخن گفتن با تو مصیبتم را تشدید و اندوهم را افزون مى سازد لیکن باید تو را از این گردن فرازى فرود آورم و تو را کوچک سازم و ملامت بسیار گویم، هر چند چشم ها اشکبار و سینه سوزان است و چقدر شگفت آور است که افراد حزب اللّه به دست آزادشدگان حزب شیطان کشته شوند.
  
آرى چگونه انتظار حمایت داشته باشیم از کسى که جگر پاکان<ref>این جمله اشاره است به عمل جده یزید هند جگرخوار که جگر حضرت حمزه را بیرون آورد و بدندان کشید که بخورد.</ref>را به دندان مى کشد و گوشت او از خون شهدا روئیده است و چگونه ممکن است از دشمنى با ما کوتاهى کند کسى که از روى بغض و کینه به ما نگاه مى کند و در مقام افتخار به کشتن مردان الهى مى گوید: و اهلوا و استهلوا فرحا * ثمّ قالوا یا یزید لاتشل.
+
و فرمود: «فکِد کَیدک واسعَ سعیک و ناصِب جُهدک فواللّه لاتمحُو ذکرَنا و لاتمیتَ وحینا و لاترحض عنک عارها و هل راءیک الّا فند و ایامک الا عدد و جمعک الا بدد یوم ینادى المنادى الا لعنة اللّه على الظالمین»؛ مکر خود را بکار گیر و کوشش خود را انجام ده ولى بخدا قسم نمى توانى یاد ما را از میان مردم محو و نابود کنى و احکام الهى را نمى توانى از بین ببرى اما عار و ننگ عمل زشت تو هرگز شسته نمى شود، زیرا راى تو ضعیف و مدت زندگانیت کوتاه و جمعیت و همدستانت اندک و در روز قیامت منادى پروردگار ندا مى دهد: آگاه باش که لعنت خدا بر ستمکاران محقق است.<ref>اعلام النساء، ج۲، ص۵۰۴؛ بحار، ج۴۵، ص۱۳۳؛ نفس المهموم، ص۴۴۴؛ حیاه الحسین، ج۳، ص۳۷۸.</ref>
 
 
و با چوب خیزران بر لبان و دندان سید جوانان اهل [[بهشت]] مى زند. چرا چنین نگوئى که به خیال خود فتنه را با کشتن ذریه [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] و ستارگان زمین ریشه کن کرده اى، آنگاه پدران خود را مى خوانى، بزودى به آنان ملحق خواهى شد در حالی که آرزو مى کنى کاش فلج بودم و لال مى شدم و چنین جملاتى را نمى گفتم و چنان کارهائى را انجام نمى دادم، خدایا حق ما را بستان و انتقام ما را از دشمنان بگیر و آنها را که خون ما را ریختند مورد غضب خود قرار ده... هر چند سخن گفتن با تو مصیبتم را تشدید و اندوهم را افزون مى سازد لیکن باید تو را از این گردن فرازى فرود آورم و تو را کوچک سازم و بکوبم و توبیخ و ملامت بسیار گویم، هر چند چشم ها اشکبار و سینه سوزان است و چقدر شگفت آور است که افراد حزب اللّه به دست آزادشدگان حزب شیطان کشته شوند.
 
 
 
«فکد کیدک وسع سعیک و ناصب جهدک فواللّه لاتمحوا ذکرنا و لاتمیت وحینا و لاترحض عنک عارها و هل راءیک الا فند و ایامک الا عدد و جمعک الا بدد یوم ینادى المنادى الا لعنة اللّه على الظالمین»؛ مکر خود را بکار گیر و کوشش خود را انجام ده ولى بخدا قسم نمى توانى یاد ما را از میان مردم محو و نابود کنى و احکام الهى را نمى توانى از بین ببرى اما عار و ننگ عمل زشت تو هرگز شسته نمى شود، زیرا راى تو ضعیف و مدت زندگانیت کوتاه و جمعیت و همدستانت اندک و در روز قیامت منادى پروردگار ندا مى دهد: آگاه باش که لعنت خدا بر ستمکاران محقق است.<ref>اعلام النساء، ج۲، ص۵۰۴؛ بحار، ج۴۵، ص۱۳۳؛ نفس المهموم، ص۴۴۴؛ حیاه الحسین، ج۳، ص۳۷۸.</ref>
 
  
 
==دختر امام حسین و مرد شامى==
 
==دختر امام حسین و مرد شامى==
سطر ۶۱: سطر ۴۸:
 
دختر ابى عبدالله علیه السلام از سخن مرد شامى لرزه بر اندامش افتاد و به عمه اش گفت: أوتمتُ و استخدم؛ یتیم شدم و حالا باید کنیزى کنم.
 
دختر ابى عبدالله علیه السلام از سخن مرد شامى لرزه بر اندامش افتاد و به عمه اش گفت: أوتمتُ و استخدم؛ یتیم شدم و حالا باید کنیزى کنم.
  
[[حضرت زینب سلام الله علیها|زینب]] دختر على علیه السلام به مرد شامى پرخاش کرد و فرمود: دعوى دروغ کردى و پست تر از آنى که چنین خواهشى کنى که نه براى تو و نه براى امیرت جایز نیست. یزید از گفتار زینب به خشم آمد و گفت: ادعاى دروغ مى کنى، اگر بخواهم مى توانم. زینب فرمود: چنین نیست خدا چنین اختیارى به تو نداده است مگر آن که از دین ما خارج شوى و به دین دیگرى درآئى.
+
[[حضرت زینب سلام الله علیها|حضرت زینب]] علیها السلام به مرد شامى پرخاش کرد و فرمود: دعوى دروغ کردى و پست تر از آنى که چنین خواهشى کنى که نه براى تو و نه براى امیرت جایز نیست. یزید از گفتار زینب به خشم آمد و گفت: ادعاى دروغ مى کنى، اگر بخواهم مى توانم. زینب فرمود: چنین نیست خدا چنین اختیارى به تو نداده است مگر آن که از دین ما خارج شوى و به دین دیگرى درآئى.
  
یزید سخت خشمگین شد و گفت: این چنین با من سخن مى گوئى؟ پدرت و برادرت از دین خارج شدند! زینب فرمود: به دین خدا و جد و پدر و برادرم، تو و پدرت و جدت هدایت شده اید اگر مسلمان باشید. یزید گفت: دروغ مى گوئى اى دشمن خدا.
+
یزید سخت خشمگین شد و گفت: این چنین با من سخن مى گوئى؟ پدرت و برادرت از دین خارج شدند! زینب فرمود: به دین خدا و جد و پدر و برادرم، تو و پدر و جدت هدایت شده اید اگر مسلمان باشید. یزید گفت: دروغ مى گوئى اى دشمن خدا.
  
زینب فرمود: تو امیرى به [[ظلم]] و ستم دشنام مى دهى و با قدرتت به طرفت تحمیل مى کنى. یزید از سخن زینب خجالت کشید و سکوت کرد. مرد شامى دوباره سخنش را تکرار کرد و گفت: این دختر را به من ببخش. یزید گفت: خفه شو خدا مرگ حتمى به تو ببخشد.<ref>ارشاد، ص۲۴۶؛ بحار، ج۴۵، ص۱۳۶؛ حیاة الحسین، ج۳، ص۳۸۹؛ طبرى، ج۷، ص۳۷۷؛ کامل، ج ۴، ص۸۶؛ روضة الواعظین، ص۱۶۴.</ref>
+
زینب فرمود: تو امیرى به [[ظلم]] و ستم دشنام مى دهى و با قدرتت به طرف مقابلت تحمیل مى کنى. یزید از سخن زینب خجالت کشید و سکوت کرد. مرد شامى دوباره سخنش را تکرار کرد و گفت: این دختر را به من ببخش. یزید گفت: دور شو! خدا مرگ حتمى به تو ببخشد.<ref>ارشاد، ص۲۴۶؛ بحار، ج۴۵، ص۱۳۶؛ حیاة الحسین، ج۳، ص۳۸۹؛ طبرى، ج۷، ص۳۷۷؛ کامل، ج ۴، ص۸۶؛ روضة الواعظین، ص۱۶۴.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
سطر ۷۲: سطر ۵۹:
 
==منابع==
 
==منابع==
  
* آنچه در کربلا گذشت (از مدینه تا کربلا)، محمدعلى عالمى؛ در دسترس در [http://ghadeer.org/tarix/karbala/65000019.htm سایت غدیر]، بازیابی: ۱۷ دی ماه ۱۳۹۱.
+
*آنچه در کربلا گذشت (از مدینه تا کربلا)، محمدعلى عالمى؛ در دسترس در [http://ghadeer.org/tarix/karbala/65000019.htm سایت غدیر]، بازیابی: ۱۷ دی ماه ۱۳۹۱.
 +
*عبدالحسين نيشابورى، تقويم شيعه.
 +
 
 +
== مطالب مرتبط ==
 +
 
 +
* [[خطبه امام سجاد علیه السلام در شام]]
 +
* [[مناظره حضرت زينب با يزيد|مناظره حضرت زينب علیهاالسلام با يزيد]]
 
{{شناختنامه امام حسین (ع)}}
 
{{شناختنامه امام حسین (ع)}}
  

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۰۸

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

بنابر نقلى در روز دوم ماه صفر سال ۶۱ هجری، اسراى اهل بیت علیهم السلام را وارد مجلس یزید کردند.[۱] کاخ یزید در آن روز به انواع زینت آراسته بود، براى یزید تخت مرصّعى نهاده و شخصیت هاى داخلى و خارجى هر یک در جاى خود قرار گرفته بودند. مامورین ابن زیاد وارد شدند و فریاد کشیدند: به عزت امیر سوگند که خاندان ابوتراب را کشتیم و آنها را ریشه کن نمودیم، شرح واقعه را بیان کردند و سرها را نزد یزید گذاشتند.

یزید و سر امام حسین علیه‌السلام

سر مبارک امام حسین علیه السلام نزد یزید در طشت طلا قرار داشت. سکینه و فاطمه دختران ابى عبدالله علیه السلام قد مى کشیدند تا سر را در داخل طشت ببینند، همین که چشمشان به سر پدر افتاد صداى شیونشان بلند شد. یزید با چوب دستى بر لبهاى حسین مى زد و مى گفت: یومٌ بیوم بَدر؛ امروز از جنگ بدر انتقام گرفتیم و این اشعار را مى خواند:

لیت اشیاخى ببدر شهدوا * جزع الخزرج من وقع الاسل

فاهلّو واستهلّوا فرحا * ثمّ قالوا یا یزید لاتشل

قد قتلنا القوم من ساداتهم * و عدلناه ببدر فاعتدل

لعبت هاشم بالملک فلا * خبر جاء و لا وحى نزل

لست من خندف ان لم انتقم * من بنى احمد ما کان فعل[۲]

شاعری پارسى زبان ترجمه این اشعار را به فارسى به شعر آورده:

پدرانم که به بدر از خزرج * ناله ها از دم شمشیر شنید

کاش بودند و بگفتندى شاد * دست تو درد مبیناد یزید

آنقدر سرور از آنان کشتیم * تا که با بدر برابر گردید

بازى هاشم و ملک است و جز این * خبرى نامد و وحیى نرسید

نیم از خندف اگر نستانم * کینه ام ز آل نبى بى تردید

ابو برزه اسلمى که در مجلس حضور داشت و رسول خدا صلى الله علیه و آله را درک کرده بود گفت: یزید! لبهاى حسین را چوب مى زنى؟ رسول خدا را دیدم که این لبها و لبهاى برادرش حسن را مى بوسید و مى فرمود: «انتما سیّدا شباب اهل الجنة قتل اللّه قاتلکما و لعنه و اعدّ له جهنم و سائت مصیرا»؛ شما دو نفر آقاى جوانان بهشتید خدا بکشد قاتل شما را و او را لعنت کند و جهنم را برایش آماده سازد که بد جایگاهى است.[۳]

حضرت زینب در مجلس یزید

حضرت زینب مظلومانه با این که در دست یزید اسیر است و حامى و پشتیبانى ندارد، اما با یک شجاعت بى نظیر، بیاناتى ایراد مى فرماید که بینى یزید را به خاک مى مالد تا آنجا که مى فرماید: من تو را انسانى بى قدر و بى ارزش مى دانم و سخت تو را مى کوبم و بسیار تو را توبیخ و سرزنش مى کنم، تو هر چه تلاش کنى و مکر و حیله بکار برى نمى توانى نام ما را از سر زبانها بردارى. محبت ما را از دلها خارج کنى و احکام دین را از بین ببرى، لیکن عار و ننگ کار تو هرگز و با هیچ آبى شسته نمى شود.

او در برابر همه حضار مجلس پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر پیامبر و دودمان او فرمود: «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السّماء فاصبحنا نساق کما تساق الاسارى انّ بنا على اللّه هوانا و بک علیه کرامة؟ و ان ذلک لعظم خطرک عنده؟ فشمخت بانفک و نظرت فى عطفک جذلان مسرورا حین راءیت الدّنیا لک مستوثقه و الامور متسقة و حین صفى لک ملکنا و سلطاننا فمهلا مهلا لاتطش جهلا انسیت قول اللّه تعالى: و لا یحسبنّ الّذین کفروا انّما نُملى لهم خیرٌ لانفسهم انّما نُملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب الیم». یزید گمان مى کنى از این که همه راههاى زمین و آسمان را به روى ما بستى و ما را مانند اسیران شهر به شهر مى گردانى، نزد خدا خوار و بى مقدار مى شویم و تو مورد عنایت الهى گردیده اى و مقامت نزد خدا فزون گشته که این چنین باد به دماغ افکنده و اظهار خوشحالى و شادمانى مى کنى؟ چون مى بینى دنیا به کام تو است و کارها بر وفق مرادت جریان دارد؟ و حکومت ما در دست تو قرار گرفته؟ نه چنین نیست، آرام باش، به جهل و نادانى اتکا مکن، مگر گفته خدا را فراموش کرده اى: کفار گمان نکنند که مهلت دادن به آنها به خیر آنها است بلکه به آنها مهلت مى دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند که براى آنان عذابى دردناک است.

«أمِن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و اماءک و سوقک بنات رسول اللّه سبایا...»؛ اى پسر آزادشدگان[۴] آیا از عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نگهدارى و دختران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به اسارت بسر برند و پرده حجاب آنها دریده و صورت هاشان در برابر دشمنان باز تا افراد دور و نزدیک چهره آنان را بنگرند. در حالی که مرد و محرمى ندارند تا از آنها حمایت کند؟!

آرى چگونه انتظار حمایت داشته باشیم از کسى که جگر پاکان را به دندان مى کشد[۵] و گوشت او از خون شهدا روئیده است و چگونه ممکن است از دشمنى با ما کوتاهى کند کسى که از روى بغض و کینه به ما نگاه مى کند و در مقام افتخار به کشتن مردان الهى مى گوید: و اهلوا و استهلوا فرحا * ثمّ قالوا یا یزید لاتشل. و با چوب خیزران بر لبان و دندان سید جوانان اهل بهشت مى زند. چرا چنین نگوئى که به خیال خود فتنه را با کشتن ذریه رسول خدا و ستارگان زمین ریشه کن کرده اى، آنگاه پدران خود را مى خوانى، بزودى به آنان ملحق خواهى شد در حالی که آرزو مى کنى کاش فلج بودم و لال مى شدم و چنین جملاتى را نمى گفتم و چنان کارهائى را انجام نمى دادم، خدایا حق ما را بستان و انتقام ما را از دشمنان بگیر و آنها را که خون ما را ریختند مورد غضب خود قرار ده... هر چند سخن گفتن با تو مصیبتم را تشدید و اندوهم را افزون مى سازد لیکن باید تو را از این گردن فرازى فرود آورم و تو را کوچک سازم و ملامت بسیار گویم، هر چند چشم ها اشکبار و سینه سوزان است و چقدر شگفت آور است که افراد حزب اللّه به دست آزادشدگان حزب شیطان کشته شوند.

و فرمود: «فکِد کَیدک واسعَ سعیک و ناصِب جُهدک فواللّه لاتمحُو ذکرَنا و لاتمیتَ وحینا و لاترحض عنک عارها و هل راءیک الّا فند و ایامک الا عدد و جمعک الا بدد یوم ینادى المنادى الا لعنة اللّه على الظالمین»؛ مکر خود را بکار گیر و کوشش خود را انجام ده ولى بخدا قسم نمى توانى یاد ما را از میان مردم محو و نابود کنى و احکام الهى را نمى توانى از بین ببرى اما عار و ننگ عمل زشت تو هرگز شسته نمى شود، زیرا راى تو ضعیف و مدت زندگانیت کوتاه و جمعیت و همدستانت اندک و در روز قیامت منادى پروردگار ندا مى دهد: آگاه باش که لعنت خدا بر ستمکاران محقق است.[۶]

دختر امام حسین و مرد شامى

مردم شام اسراى اهل بیت پیغمبر را از خوارج بحساب مى آوردند و یا اسراى رومى فکر مى کردند، لذا مردى از اهل شام در مجلس یزید فاطمه دختر امام حسین علیه السلام را دید و از یزید خواست که این دختر را به او ببخشد.

دختر ابى عبدالله علیه السلام از سخن مرد شامى لرزه بر اندامش افتاد و به عمه اش گفت: أوتمتُ و استخدم؛ یتیم شدم و حالا باید کنیزى کنم.

حضرت زینب علیها السلام به مرد شامى پرخاش کرد و فرمود: دعوى دروغ کردى و پست تر از آنى که چنین خواهشى کنى که نه براى تو و نه براى امیرت جایز نیست. یزید از گفتار زینب به خشم آمد و گفت: ادعاى دروغ مى کنى، اگر بخواهم مى توانم. زینب فرمود: چنین نیست خدا چنین اختیارى به تو نداده است مگر آن که از دین ما خارج شوى و به دین دیگرى درآئى.

یزید سخت خشمگین شد و گفت: این چنین با من سخن مى گوئى؟ پدرت و برادرت از دین خارج شدند! زینب فرمود: به دین خدا و جد و پدر و برادرم، تو و پدر و جدت هدایت شده اید اگر مسلمان باشید. یزید گفت: دروغ مى گوئى اى دشمن خدا.

زینب فرمود: تو امیرى به ظلم و ستم دشنام مى دهى و با قدرتت به طرف مقابلت تحمیل مى کنى. یزید از سخن زینب خجالت کشید و سکوت کرد. مرد شامى دوباره سخنش را تکرار کرد و گفت: این دختر را به من ببخش. یزید گفت: دور شو! خدا مرگ حتمى به تو ببخشد.[۷]

پانویس

  1. قلائد النحور، محرم و صفر، ص ۳۵۳.
  2. سید بن طاووس در لهوف اشعارى را که یزید خوانده است به عبدالله بن الزبعرى نسبت داده که در جنگ احد سروده است و دیگران هم از او تبعیت نموده و نسبت به ابن زبعرى داده اند لیکن آنچه مسلم است تمام اشعار نمى تواند از این شاعر باشد مانند بیت دوم و پنجم، بلکه اشعار این شاعر ۱۶ بیت در تواریخ از جمله سیره ابن هشام جلد سوم صفحه ۱۴۳ آمده که فقط بیت اول در اشعار ابن زبعرى دیده مى شود.(لهوف ص ۱۸۰)
  3. بحار، ج۴۵، ص۱۳۲؛ حیاه الحسین، ج۳، ص۳۷۷؛ سیره ابن هشام، ج۳، ص۱۴۳؛ طبرى، ج۷، ص۳۸۳؛ لهوف، ص۱۸۰.
  4. این جمله اشاره است به فرمایش رسول خدا در فتح مکه به ابوسفیان جد یزید و همدستانش؛ انتم الطلقاء: شما آزادید.
  5. این جمله اشاره است به عمل جده یزید -هند جگرخوار- که جگر حضرت حمزه را بیرون آورد و بدندان کشید که بخورد.
  6. اعلام النساء، ج۲، ص۵۰۴؛ بحار، ج۴۵، ص۱۳۳؛ نفس المهموم، ص۴۴۴؛ حیاه الحسین، ج۳، ص۳۷۸.
  7. ارشاد، ص۲۴۶؛ بحار، ج۴۵، ص۱۳۶؛ حیاة الحسین، ج۳، ص۳۸۹؛ طبرى، ج۷، ص۳۷۷؛ کامل، ج ۴، ص۸۶؛ روضة الواعظین، ص۱۶۴.

منابع

  • آنچه در کربلا گذشت (از مدینه تا کربلا)، محمدعلى عالمى؛ در دسترس در سایت غدیر، بازیابی: ۱۷ دی ماه ۱۳۹۱.
  • عبدالحسين نيشابورى، تقويم شيعه.

مطالب مرتبط

11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها