آیه 3 سوره مائده
<<2 | آیه 3 سوره مائده | 4>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
برای شما مؤمنان گوشت مردار و خون و گوشت خوک و آن ذبیحهای که به نام غیر خدا کشتند و همچنین هر حیوانی که به خفه کردن یا به چوب زدن یا از بلندی افکندن یا به شاخ زدن به هم بمیرند و نیمخورده درندگان جز آن را که قبلاً تذکیه کرده باشید حرام است و نیز آن را که برای بتان میکشند و آن را که به تیرها قسمت میکنید، که این کار فسق است-امروز کافران از این که به دین شما دستبرد زنند و اختلالی رسانند طمع بریدند، پس شما از آنها بیمناک نگشته و از من بترسید. امروز (به عقیده امامیه و برخی اهل سنّت روز غدیر خم و خلافت علی (ع) است) دین شما را به حد کمال رسانیدم و بر شما نعمتم را تمام کردم و بهترین آیین را که اسلام است برایتان برگزیدم-پس هر گاه کسی در ایام قحطی و سختی از روی اضطرار نه به قصد گناه از آنچه حرام شده مرتکب شود، خدا بخشنده و مهربان است.
[خوردن مواد ناپاک که تناسبی با جسم و روح شما ندارند] بر شما حرام شده است [مانند] گوشت مردار و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته اند و حیوان خفه شده و آنچه به ضرب چوب و سنگ مرده و آنچه به سبب پرت شدن از بلندی جان داده و حیوانی که به ضرب شاخ حیوان دیگر از بین رفته و حیوانی که درنده ای آن را کشته و از آن خورده، مگر آنچه را که در آستانه مرگ، قابل تذکیه بوده و شما به دستور شرع تذکیه کرده اید، و نیز آنچه برای بت ها قربانی شده، و آنچه به وسیله تیرهای قمار سهم بندی می کنید بر شما حرام گشته است. [همه] این [امور] فسق و نافرمانی [از احکام خدا] ست. امروز کفرپیشگان از [شکست] دین شما ناامید شده اند؛ بنابراین از آنان مترسید و از من بترسید. امروز [با نصبِ علی بن ابی طالب به ولایت، امامت، حکومت و فرمانروایی بر امت] دینتان را برای شما کامل، و نعمتم را بر شما تمام کردم، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم. پس هر که در حال گرسنگی شدید بی آنکه مایل به گناه باشد [به خوردن مُحرّمات بیان شده] ناچار شود، [می تواند به اندازه ضرورت از آنها بهره گیرد]؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
بر شما حرام شده است: مردار، و خون، و گوشت خوك، و آنچه به نام غير خدا كشته شده باشد، و [حيوان حلال گوشت] خفه شده، و به چوب مرده، و از بلندى افتاده، و به ضرب شاخ مرده، و آنچه درنده از آن خورده باشد -مگر آنچه را [كه زنده دريافته و خود] سر ببريد- و [همچنين] آنچه براى بتان سربريده شده، و [نيز] قسمت كردن شما [چيزى را] به وسيله تيرهاى قرعه؛ اين [كارها همه] نافرمانىِ [خدا]ست. امروز كسانى كه كافر شدهاند، از [كارشكنى در] دين شما نوميد گرديدهاند. پس، از ايشان مترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم. و هر كس دچار گرسنگى شود، بىآنكه به گناه متمايل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد]، بى ترديد، خدا آمرزنده مهربان است.
حرام شد بر شما مردار و خون و گوشت خوك و هر حيوانى كه به هنگام كشتنش نام ديگرى جز الّله را بر او بگويند، و آنچه خفه شده باشد يا به سنگ زده باشند يا از بالا درافتاده باشد يا به شاخ حيوانى ديگر بميرد يا درندگان از آن خورده باشند، مگر آنكه ذبحش كنيد. و نيز هر چه بر آستان بتان ذبح شود و آنچه به وسيله تيرهاى قمار قسمت كنيد كه اين كار خود نافرمانى است. امروز كافران از بازگشت شما از دين خويش نوميد شدهاند. از آنان مترسيد از من بترسيد. امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمت خود بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم. پس هر كه در گرسنگى بىچاره ماند بى آنكه قصد گناه داشته باشد، بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است.
گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و حیواناتی که به غیر نام خدا ذبح شوند، و حیوانات خفهشده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرتشدن از بلندی بمیرند، و آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگری مرده باشند، و باقیمانده صید حیوان درنده -مگر آنکه (بموقع به آن حیوان برسید، و) آن را سرببرید- و حیواناتی که روی بتها (یا در برابر آنها) ذبح میشوند، (همه) بر شما حرام شده است؛ و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبههای تیر مخصوص بخت آزمایی؛ تمام این اعمال، فسق و گناه است -امروز، کافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند؛ بنابر این، از آنها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم- امّا آنها که در حال گرسنگی، دستشان به غذای دیگری نرسد، و متمایل به گناه نباشند، (مانعی ندارد که از گوشتهای ممنوع بخورند؛) خداوند، آمرزنده و مهربان است.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«مَآ أُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ»: حیوانی که به هنگام ذبح نام جز خدا بر آن برده شود. یعنی به نام دیگران و به خاطر تقرّب بدانان سر بریده شود. (أُهِلَّ) از مصدر (إهْلال) به معنی بلندکردن صدا است به نام چیزی. مانند: لات، عزّی، یا به نام کسی. مانند: انبیاء و اولیاء، به هنگام ذبح حیوان. «الْمُنْخَنِقَةُ»: خفهشده. «الْمَوْقُوذَةُ»: کتکخورده. «الْمَتَرَدِّیَةُ»: پرتشده. «ذَکَّیْتُمْ»: ذبح کردید. «النُّصُبِ»: جمع آن (أَنصاب)، سنگهائی که در اطراف کعبه نصب کرده بودند و آنها را میپرستیدند و بر روی چنین سنگهائی یا در کنار آنها حیوانات خود را برای تقرّب بدانها سر میبریدند. «الأزْلام»: جمع زَلَم، چوبههای تیر. عربها وقتی که میخواستند راهیِ سفری یا جنگی یا تجارتی شوند، و یا کار مهمّی - از قبیل ازدواج - انجام دهند، سه تیر برمی گرفتند و بر روی یکی: خدایم بدان فرمان داده است، و بر روی دومی: خدایم از آن نهی کرده است، مینوشتند، و بر روی سومی چیزی نمینوشتند، آنها را بهم میزدند، سپس اگر اوّلی به دستشان میرسید، کار را انجام میدادند، و اگر دومی بیرون میآمد، کار را انجام نمیدادند، و اگر سومی به دستشان میافتاد، دوباره فال را از سر میگرفتند. امروزه به جای این چوبهها، از دانههای تسبیح، مهرههای نرد، جام قهوه، اوراق پاسور، و چیزهای نامشروع دیگر استفاده مینمایند و فرمان قرآن را فراموش میکنند. «مَخْمَصَةٍ»: گرسنگی. «مُتَجَانِفٍ»: متمایل، گراینده.
نزول
محل نزول:
این آیه در حجه الوداع در محل غدیر بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: از امامين باقر و صادق عليهماالسلام روايت گرديده كه اين آيه بعد از نصب امام على بن ابىطالب عليهالسلام به امامت در روز بعد از برگشتن از انجام مناسك حج در سال حجة الوداع نازل گرديده است و طاووس بن شهاب و شهر بن حوشب و اكثر مفسرين برآنند كه اين آيه در عرفه حجةالوداع نازل شد.
حنش از ابن عباس روايت كند كه تولد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روز دوشنبه بوده و خروج از مكه نيز روز دوشنبه بوده و ورود به مدينه نيز در روز دوشنبه بوده و سوره مائده هم در روز دوشنبه نازل گرديده و اين آيه هم در روز دوشنبه نازل شده است.[۳]
ربيع بن انس گويد: اين آيه در مسير حجةالوداع نازل گرديده است.[۴]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «3»
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 13
بعد از آن مستثنيات را كه محرمات باشد بيان مىفرمايد:
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ: 1- حرام كرده شد بر شما مردار حيوانى كه اذهاق روح او شود بدون ذبح شرعى.
وَ الدَّمُ: 2- و حرام شد بر شما خون ريخته شده لقوله «أَوْ دَماً مَسْفُوحاً» «1» و اهل جاهليت در حين قحطى خون را مىپختند و مىخوردند.
وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ: 3- و گوشت خوك با همه اجزاى آن، پيه و گوشت و پوست و استخوان و شير و پنير آن.
وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ: 4- و آنچه ذكر كرده شود و ببرند اسم غير خدا را در وقت ذبح او، مراد ذبيحه كفار است بنام لات و عزى و غير آن.
وَ الْمُنْخَنِقَةُ: 5- و حرام گردانيده شده است آنچه فشرده باشند گلوى او را تا مرده باشد، و اخناق اعم آنست كه به فعل شخصى باشد چنانكه مشركين گوسفند را خفه مىكردند و بعد مىخوردند؛ و يا بنفسه خفه شده باشد بواسطه عارضه.
وَ الْمَوْقُوذَةُ: 6- و حرام كرده شد حيوانى كه به چوب يا سنگ و مانند آن زده باشند تا مرده باشد.
وَ الْمُتَرَدِّيَةُ: 7- و آنچه از بلندى افتاده باشد و يا در چاه افتاده بميرد.
«1» انعام 145.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 14
وَ النَّطِيحَةُ: 8- و آنچه شاخ زده حيوان، كه مرده باشد.
وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ 9- و آنچه خورده باشد درنده، بعض آن را. و از اين سته متاخره اگر قبل از موت حيات مستقره نداشته باشد نيز حكم ميته دارد و اگر با آن حيات مستقره باشد بعد از تذكيه، اكل جايز است و هو المراد بقوله إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ: مگر آنچه دريابيد شما از اينها تذكيه آن را. و مراد به تذكيه قطع تمام اوداج اربعه است كه آن حلقوم و مرى و ودجان باشد با آنچه در حكم آن است، و اين در غير شتر است؛ اما در شتر نحر است كه فرو بردن كارد و غير آن در شكاف زير گلوى او. بدانكه كمترين ادراك تذكيه وقتى است كه دم حيوان يا گوش او حركت كند يا دو چشم او بهم زده شود، و اين منقول از حضرت صادق عليه السّلام و حضرت باقر عليه السّلام است. «1» وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ: 10- و از محرمات آنچه ذبح كرده باشند بر سنگها كه منصوب است بر حوالى بيت الحرام، و گويند نصب مفرد انصاب است، و آن سيصد و شصت سنگ بوده كه اهل جاهليت آنها را بر دور كعبه نصب كرده بودند و آنها را معظم داشته و بر آن قربانى مىكردند و گوشت را بالاى آن پاره پاره مىكردند و به قصد تقرب، خون آن را بر آن مىماليدند؛ و بعد از اسلام مسلمانان گفتند: يا رسول اللّه، اهل جاهليت خانه كعبه را تعظيم مىكردند و به قصد قربت خون را بر آن مىماليدند و ما اولىايم كه آن را تعظيم كنيم. خداوند آيه «لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها» «2» را نازل فرمود. و گفتهاند مراد به نصب اصنامند، و بنابر اين تقدير «على» به معنى «لام» باشد، يعنى حرام است آنچه براى بتان بكشند و يا «على» به اصل خود «اى ما ذبح مسمّى على الاصنام».
وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ: 11- و طلب قسمت كنيد به نيزههاى اقداح. و بدانكه عرب را سه تير بوده بىپر و پيكان كه آن را ازلام و اقداح مىگفتند و در يكى نوشته بود «امرنى ربّى» و در دوم «نهانى ربّى» و در سوم «غفل» بود،
«1» مجمع البيان ج 2 ص 157.
«2» حج 37.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 15
يعنى چيزى بر آن ننوشته بودند، و چون ايشان را سفرى يا مهمى پيش آمدى بدانها تفأل كردى، بدين طريق كه اين سه تير را در خريطه كردندى و يكى بيرون آوردى، اگر «امرنى ربّى» نوشته بود فى الحال بدان مهم اشتغال، و اگر «نهانى ربّى» بود يك سال ترك آن نمودى، و اگر «غفل» بيرون آمدى باز رجوع به خريطه كردى. و معنى استقسام به ازلام، طلب معرفت آن چيزى است كه قسمت كرده شود به ازلام براى ايشان. و اما قرعه شرعيه همچنانكه به روايت متواتره به صحت پيوسته كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله اراده سفر مىفرمود ميان زوجات قرعه مىزدند، به نام هر كدام مىآمد او را مستصحب خود قرار مىدادند «1»، از اين قسم نيست زيرا حضرت اخذ آن فرموده به اذن الهى، پس قرعه كاشف بود از معلوم حق تعالى، و همچنين آنچه اصحاب تداول مىنمودند از استخاره به رقاع و حصى و سبحه و آنچه فقها استعمال آن نمايند از رقاع در امور مشكله از شارع مقدس و اهل بيت او صلوات اللّه عليهم نقل نمودهاند، پس طعنى در آن نرود؛ زيرا هم مشروع و هم طلب خير و رشد است در امورات از ذات اقدس الهى. و تجربيات بسيار، اهل حق از استخاره نمودهاند و بر مؤمنين اين امر مخفى نيست. مجاهد گفته: مراد به ازلام، كعاب فارس و روم است كه به آن قمار بازى مىكنند. «2» و ابو سفيان بن وكيع گفته: مراد به آن نرد و شطرنج است. «3» و بهر تقدير ذلِكُمْ فِسْقٌ: اين استقسام به ازلام خروج از دائره اسلام است، زيرا آن، دخول در علم غيب و ضلال به اعتقاد آنكه طريق موصل است به قرب الهى؛ و ارتكاب آن افترا است بر او اگر مراد به «ربّى» در «امر ربّى» خداى تعالى باشد؛ و شرك است اگر مراد به آن صنم باشد؛ و اگر مراد به آن قمار و متناول باشد آنچه محرم است پس آن خروج است از امر حق تعالى و دخول در نهى او. و مىتواند بود كه مشار اليه «ذلكم» جميع محرمات مذكوره باشد، يعنى: ارتكاب محرمات مذكوره خروج از امر الهى است.
الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ: امروز و آنچه متصل به آن است از
«1» سيره ابن هشام، جلد 2، صفحه 297.
«2» مجمع البيان ج 2 ص 158.
«3» مجمع البيان ج 2 ص 158.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 16
ازمنه آتيه، نااميد شدند كافران از ابطال دين و رجوع شما به دين ايشان بتحليل اين خبائث و غير آن و يا از آنكه غالب گردانند شما را بر تحليل آن. و گويند مراد «اليوم» روز نزول آيه است، چه در روايت آمده كه نزول اين آيه بعد از عصر روز جمعه در عرفات در حجة الوداع «1» بود.
فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ: پس مترسيد از فتنه ايشان و از غلبه آنها بر شما، و بترسيد از من و خالص نمائيد خشيت را براى من در ارتكاب امور و اجتناب از منهيات. مروى است كه روز جمعه حضرت رسالت خطبهاى انشا فرمود و در آن مجلس جمعى بسيار حاضر بودند و حضرت به همه آنها نظر، و غير از مسلمان و موحد كسى را نديد، خوشحال شد. حق تعالى اين آيه نازل فرمود كه امروز مشركان را استيلا و تسلطى بر اهل اسلام نباشد تا روز قيامت. «2» الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ: امروز كامل گردانيدم براى شما دين شما را به نصرت و اظهار غلبيت آن بر همه اديان يا به تنصيص بر قواعد عقايد و توقيف بر اصول و قوانين شرايع كه ديگر احكام آن را رقم نسخ نباشد.
وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي: و تمام كردم بر شما نعمت خود را، يا تمام كردم بر شما هدايت و توفيق، و يا به اكمال احكام، و يا به فتح مكه معظمه و هدم منار جاهليت كه به اطمينان حج گذاريد و هيچ مشرك با شما حج نگذارد، و يا اتمام نعمت فرمود به دخول جنت كه اعظم نعم است.
وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً: و اختيار نمودم براى شما اسلام را و دين پاكيزهتر از همه اديان نزد من همين باشد تا روز قيامت نه دين ديگر.
تنبيه- به اتفاق خاصه و جمهور از مفسرين و محدثين عامه، آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» (الخ) در حجة الوداع در روز غدير خم نازل شد:
1- از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السّلام مروى است كه: اين آيه بعد از آنكه حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله امير المؤمنين عليه السّلام را خليفه خود گردانيد در غدير خم در حين انصراف از حجة الوداع و فرمود من كنت مولاه
«1» مجمع ج 2 ص 159.
«2» مجمع ج 2 ص 158.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 17
فعلىّ مولاه» و اين آخرين فريضهاى بود كه حق تعالى نازل فرمود، بعد از آن هيچ فريضه نازل نشد «1»؛ پس كمال فرائض الهى به نصب امامت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام بوده باشد؛ و «سيّد عالم» در وقت نزول اين آيه فرمود:
«اللّه اكبر على اكمال الدّين و اتمام النّعمة و رضى الرّب برسالتى و بولاية علىّ بن أبي طالب من بعدى» بعد فرمود «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» (الخ) «2».
2- حاكم ابو القاسم حسكانى در كتاب «شواهد التنزيل» به سند خود از ابى صالح از ابن عباس روايت نموده كه اين آيه در حق على عليه السّلام نازل شد، پس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله دست او را گرفت و فرمود «من كنت مولاه» (الخ) «3».
3- صدر الائمه خطيب خوارزمى به سند خود از ابو هريره روايت نموده كه حضرت، مردم را در غدير خم خواند در روز پنجشنبه و امر فرمود تا زير درختان را از خار و خاشاك پاك كردند، و مردم را به ولايت على عليه السّلام دعوت فرمود، و دست او را گرفته بلند نمود چنانكه مردم سفيدى زير بغل او را مشاهده كردند و مردم از آن مكان متفرق نشدند تا آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» (الخ) بر رسول نازل شد «4».
4- مالكى در فصول المهمه از ابو سعيد خدرى روايت نموده كه آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» (الخ) در خصوص على عليه السّلام نازل شد «5». و خداى تعالى پس از تبليغ امر ولايت فرمايد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» (الخ).
5- ثعلبى، امام مفسرين عامّه گفته: چون آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» (الخ) نازل شد، حضرت دست على بن أبي طالب عليه السّلام را گرفته
«1» مجمع ج 2 ص 159.
«2» مجمع ج 2 ص 159.
«3» بعضى از مدارك عامّى اين حديث در كتاب احقاق الحق، جلد 3 صفحات 320 تا 336 آمده است- و نيز رجوع شود به الغدير، جلد اوّل، صفحه 210 تا 217 (طبع نجف)
«4» الغدير، صفحه 213 از جلد اوّل.
«5» الفصول المهمّه، صفحه 42 (طبع نجف)
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 18
فرمود: «من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه» «1» 6- در ينابيع المودّه شيخ سليمان، معروف به خواجه كلان، باب 4 صفحه 36 طبع اسلامبول 1301، آمده است: ابو العباس احمد بن محمّد بن سعيد بن عقده كتابى مستقلّ در خبر غدير خمّ تأليف كرده و ناميده آن را به «الموالاة» و طرق آن 105 طريق مىباشد. حكايت نموده علّامه علىّ بن موسى و علىّ بن محمّد ابى المعالى الجوينى ملقّب به امام الحرمين استاد غزالى كه ديدم مجلّدى در بغداد در دست صحّافى و در آن روايات خبر غدير ثبت بود. بر جلد آن نوشته شده بود: مجلد بيست و هشتم از طرق فرمايش نبوى صلى اللّه عليه و آله «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» و مىآيد بعد از آن جلد بيست و نهم. او از ديدن اين كتاب به تعجّب آمده بود. «2» احمد بن حنبل در مسند خود روايت نموده از براء بن عازب كه گفت: با رسول خدا بوديم. پس در غدير خم فرود آمدند و ندا كردند در ميان مردم الصّلوة جامعة و ميان دو درخت را پاك كردند. حضرت نماز ظهر را نمود. پس دست على را گرفت و فرمود: آيا نمىدانيد من اولى هستم به مؤمنان از جانشان؟
گفتند: بلى. فرمود: آيا نمىدانيد من اولى هستم به هر مؤمنى از نفس او؟
گفتند: بلى، پس دست على را گرفت فرمود: هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست، پس فرمود: خدايا دوستى نما با هر كه با على دوستى كند، و دشمنى كن با هر كه دشمنى با على نمايد. پس عمر گفت: يا على، گوارا باد تو را اى پسر ابو طالب، گرديدى مولاى هر مؤمن و مؤمنه «3».
فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ: پس هر كه مضطر و بيچاره شود به تناول شيئى از اين محرمات در گرسنگى و نيافتن طعام غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ: در حالتى كه ميل كننده نباشد مر گناهى را، يعنى به تلذّذ آن را نخورد و يا زياده از سد رمق تناول نكند لقوله تعالى «غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ»* «4» پس اگر در حال ضرورت، بقدر سد رمق از
«1» احقاق الحقّ، جلد سوّم، صفحه 325 (بنقل از تفسير ثعلبى)
«2» ينابيع المودّة، صفحه 36.
«3» اين روايت، در كتاب شريف احقاق الحق، جلد 6، صفحه 234 تا 242 از كتب مختلف عامّه نقل شده است.
«4» سوره انعام، آيه 145.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 19
اين محرمات براى حفظ حيات تناول نمايد فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ: پس بدرستى كه خداى تعالى آمرزنده است مر او را در اين گناه، مهربان بر او كه به خوردن اين مقدار رخصت داد او را و بر آن مؤاخذه ننمايد، چه تضييق وقت و تشديد بنده و تكليف ما لا يطاق، خلاف حكمت و مصلحت الهى است، پس بر ذات مقدس او جايز نباشد.
عبرت- در حكاية الصالحين مروى است كه: مردى فقير پرده بر احوال خود كشيده بود و به حسب ظاهر چنان فرا مىنمود كه توانگر است، و حقيقت حال خود را به هيچكس ابراز نمىكرد. و در همسايگى او مردى غنى بود. پسرى داشت او را خيلى دوست و قرة العين پدر بود. روزى اين پسر به خانه آن فقير رفت. ديد طعامى مهيا ساخته خوردند، و به آن كودك چيزى ندادند. به خانه پدر آمد دلتنگ و گريان و صورت حال باز گفت. هر چند غذاهاى رنگارنگ براى او آوردند ساكت نشد و مىگفت: من از آن طعام همسايه خواهم. پدر پريشان، همسايه را حاضر نمود و گفت به او: چگونه روا باشد كه از تو صدمه بما رسد؟
فقير گفت: حاشا، اين سرّى است كه حالا ناچارم افشاى آن كنم، و اگر اين واقعه نشدى هرگز نگفتى. بدانكه ما طعام را كه خورديم بدان جهت به طفل تو نداديم كه اكل آن ما را حلال بود و بر تو و اولاد تو حرام. آن مرد گفت:
«سبحان اللّه» يك چيز چگونه بر يكى حلال و بر يكى حرام باشد؟ فقير اين آيه را تلاوت نمود كه «فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ» بعد از آن گفت كه: آن مردار بود، ما را به جهت اضطرار حلال بود. و بر شما به سبب عدم اضطرار حرام. آن مرد متأسف شده گفت: چگونه جايز باشد كه تو در همسايگى من باشى به اين حال و من مخبر نباشم. قسم خورد كه از اين خانه بيرون نروى تا آنچه دارم تنصيف كنم. پس جميع اموال خود را با او مناصفه نمود. چون وفات يافت او را در خواب ديدند، پرسيدند: خداى تعالى با تو چه كرد؟ گفت:
به جهت مواسات با همسايه، مرا خداى متعال به اعلى عليين رسانيده كه مرتبه صالحين است.
تنبيه- بدانكه خوردن حرام، اعظم حجابى است بندگان را از وصول به
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 20
درجه ابرار، و قوىتر مانعى است از اتصال به عالم انوار. سراچه دل را از آن تيرگى و ظلمت و خباثت و غفلت، حاصل؛ و نفس انسانى بسبب آن به اسفل دركات، هلاكت و ضلالت واصل مىگردد؛ عهد پروردگار به واسطه آن فراموش و در گمراهى و سرگردانى با شياطين به سبب آن هم آغوش. آرى، دلى كه از لقمه حرام روئيده شود كجا، و قابليت انوار عالم قدس كجا، و نطفهاى را كه از مال مردم بهم رسيده باشد يا مرتبه رفيعه انس با پروردگار چه كار، چگونه پرتو لمعان عالم نور، به دلى تابد كه بخار غذاى حرام آن را تاريك كرده، و كى صفا براى نفسى حاصل مىشود كه كثافات مال مشتبه، آن را آلوده و چرك نموده؛ بهمين جهت پيغمبران نهايت تحذير از او فرمودند.
از حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله مروى است كه در بيت المقدس ملكى هر شب ندا مىكند كه: هر كه بخورد چيز حرامى را، خدا از او قبول نمىفرمايد سنتى و نه واجبى را.
در حديث قدسى خداوند فرمايد: و من لم يبال من اين يأكل لم ابال من اين باب ادخله النّار «1»: يعنى هر كه باك ندارد كه از كجا مىخورد، باك ندارم كه از كدام در او را داخل آتش جهنم نمايم.
پس بر هر شخص عاقل لازم است نهايت اهتمام را در معاش خود بنمايد كه فرموده: عبادت هفتاد جزء است و افضل همه اجزاء، طلب حلال است. «2» و در حديث ديگر وارد است كه عبادت ده جزء است، نه جزء آن طلب حلال باشد. «3» و اموال حرام بر سه قسم است: اول- آنكه ذاتا حرام است مثل سگ و خوك مانند آن. دوم- آنكه صفتى عارضى حرام شده مثل طعام مخلوط به زهر.
سوم- آنكه به جهت نقص خللى كه در گرفتن و دادن مال بهم رسيده، مثل ماليات به اقسامه و آنچه گرفته مىشود به ظلم و عدوان و غصب و دزدى و خيانت و مكر و حيله و تدليس و تفتين و رشوه و غيره.
«1» بحار الانوار، جلد 103، صفحه 13، حديث 63 (با اندكى تفاوت)
«2» بحار الانوار، جلد 103، صفحه 7، حديث 25- جامع الاخبار، فصل 99.
«3» بحار الانوار، جلد 103، صفحه 4، حديث 13- جامع الاخبار، فصل 99.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 21
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «3»
ترجمه
حرام شد بر شما مردار و خون و گوشت خوك و آنچه بانك زده شود جز نام خدا بر آن و خفه كرده شده و بچوب مرده و بپرتاب مرده و بضرب شاخ مرده و آنچه خورده درنده مگر آنچه تذكيه نموديد و آنچه كشته شود براى بتان و آنكه قسمت گيريد به تيرها اين كار شما نافرمانى است امروز نااميد شدند آنانكه كافر شدند از دين شما پس نترسيد از آنها و بترسيد از من امروز كامل كردم براى شما دين شما را و تمام نمودم بر شما نعمت خود را و اختيار كردم براى شما اسلام را دين پس هر كه مضطر شد در گرسنگى با آنكه مايل نباشد مر گناه را پس همانا خداوند آمرزنده مهربان است.
تفسير
بيان است براى ما يتلى عليكم در آيه اوّل سوره و ذكر شده است محرمات ذاتى و عرضى از حيوان كه متداول بوده است تناول آنها در عرب مانند گوشت مردار كه با آداب شرعى ذبح نشده است و خون غير از آنچه باقى بماند در بدن حيوان بعد از ذبح شرعى كه آن پاك و حلال است گفتهاند معمول بوده در عرب حيوان را كه مىكشتند خون آنرا در رودههايش مىريختند و كباب مىكردند و مىخوردند و گوشت خوك كه مطلقا حرام است و قابل تذكيه نيست و داراى مضارى است كه در جسم و روح خورنده تأثير مينمايد و خوردن آن در ميان عرب و غيره متعارف بوده و هست براى
جلد 2 صفحه 171
آنكه گفتهاند لذيذ و چرب است و باين جهت از بين حيواناتى كه گوشت آنها با لذات حرام است تخصيص بذكر يافته است و آن حيوانيكه در موقع ذبح آن بجاى آنكه بسم اللّه بگويند گفته شود بنام لات يا عزّى و يا ساير بتها و از حضرت باقر (ع) در عيون روايت نموده كه آن حيوانيست كه براى بتها كشته شود و شايد مراد همين معنى باشد چون وقتى نام بت در موقع ذبحش برده شد صادق است براى بت كشته شده يعنى براى تعظيم او كشته شده است و محتمل است مراد آن باشد كه براى تقرب به بتها كشته شود و باين عنوان اعلان شده باشد و انصاف آنستكه لفظ احل در آيه كه بمعنى رفع صوت است مشعر باين معنى است و آن حيوانيكه بفشردن گلو بميرد چنانچه معمول مجوس بوده و در آنزمان باين نحو كشتار ميكردند و آن حيوانيكه بضرب شديد چوب مرده باشد كه آنهم متعارف بوده است و آن حيوانيكه از بلندى پرتاب شود و بميرد و آن حيوانى كه بضرب شاخ حيوان ديگر بميرد و آن حيوانيكه حيوان درنده آن را پاره كرده باشد و باين سبب مرده باشد و آن حيوانيكه براى تقرب بآنچه منصوب شده است براى پرستش كشته شود مانند آتشكده و درخت و سنگهائى كه بديوار كعبه يا ساير معابد نصب مينمودند و عناوين مذكوره بعد از نقل روايت عيون باين تقريب در آنحديث تفسير شده و كيفيت تقسيم با تير را باين نحو بيان فرمودهاند كه كشتار را باسم ده نفر ده قسمت مىكردند هفت نفر از آنها بتفاوت از يك سهم تا هفت سهم داشتند و سه نفر بىسهم بودند و ده تير هم بوده و هر يك از آن تيرها اسمى داشته كه بواسطه آن اسم معلوم مىشد كه صاحب آن بىسهم است يا سهمدار و بر فرض داشتن چند سهم دارد و اين تيرها را يك يك از محل خود بيرون ميآوردند و بالاخره هر يك از آن سه نفر كه سهم نداشتند بايد ثلث قيمت آنحيوان را بدهند و سايرين گوشت آن را بخورند و اين چون قمار بود خداوند حرام فرمود و قمى مثل روايت عيون را نقل نموده و در فقيه و تهذيب هم قريب بمعناى اين روايت را از حضرت جواد (ع) نقل نموده تفاوتى كه دارد موقوذه را تفسير فرموده بآنحيوانيكه بواسطه مرض مرده باشد و بعضى گفتهاند مراد از استقسام بازلام طلب قسمت رزق است چون معمول بوده كه وقتى مىخواستند بامرى اقدام نمايند از قبيل سفر براى طلب رزق و غيره سه تير انتخاب مينمودند بيكى مينوشتند خدا مرا امر كرده است بديگرى مينوشتند خدا مرا نهى فرموده و سومى را ننوشته مىگذاردند اگر
جلد 2 صفحه 172
امر بيرون ميآمد اقدام مينمودند و اگر نهى بيرون مىآمد اجتناب مىكردند و اگر ننوشته بيرون ميآمد عمل را تكرار مينمودند تا تكليف معلوم شود و اين عمل را در غير محلّ مينمودند و در بعضى از اخبار باين امر اشاره شده است و در اواخر سوره ذكر خواهد شد انشاء اللّه تعالى و اين مقدار از اختلاف بنظر حقير موجب تعارض بين روايات نيست زيرا ممكن است مراد معنى اعم باشد يا هر يك مستقلا اراده شده باشد چنانچه مكرر اشاره شده است كه استعمال لفظ در اكثر از يك معنى جائز و در معانى قرآنيه شايع است و در مجمع از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه هر يك از محرمات مذكوره در آيه اگر تذكيه شود حلال است غير از خوك و خون كه قابل تذكيه نيست و عياشى از حضرت رضا (ع) نقل نموده كه متردّيه و نطيحه و آنچه خورده است او را درنده وقتى تذكيه آن را ادراك نمودى حلال است و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه كمتر چيزيكه بسبب آن ادراك تذكيه ميشود آنستكه وقتى بحيوان برسى گوش يا دم يا چشم خود را حركت بدهد و در كافى از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه وقتى چشم بهمزند يا پا بزمين بسايد يا دم تكان دهد تذكيهاش ادراك شده است و باين معنى روايات ديگرى هم نقل شده است كه خلاصه آنها آنستكه هر يك از عناوين مذكوره در صورتى موجب تحريم است كه بآن سبب حيوان بميرد ولى اگر حيوان بآن سبب نمرد و تذكيه شرعيه در حال حياة بر آن واقع شد حلال ميشود و در جمله ذلكم فسق ممكن است مشار اليه تمام مذكورات باشد ولى اقرب آنستكه همان طلب قسمت بتوسط تيرها باشد كه بيان شد و انصاف آنستكه نسبت فسق باين عمل با معنى اول كه صريحا در روايات عيون و فقيه و تهذيب و قمى ذكر شده است انسب و اوضح است زيرا كه عمل بمعنى مذكور در كلام مفسرين كه ثانيا ذكر شد صريح در فسق نيست زيرا كه ممكن است مراد قرعه و استخاره و تفال و امثال اينها باشد مگر آنكه گفته شود اين عمل را بعنوان استعلام از غيب بتوسط خداهاى باطله خودشان مينمودند يا بعنوان كهانت و اخبار قطعى از غيب ميكردند و آثار خارجى از قبيل ملكيت و نسب و نفى آندو و امثال اينها بر آن مرتب ميكردند و در هر حال معنى اوّل انسب بمفاد آيه و اسلم از اشكال و صريح روايات است و معنى دوم عنوان كلى است كه مربوط بعناوين مذكوره در آيه نيست و بايد بتكلف تطبيق شود و الّا اجنبى از آنها و امر مستقلى ميشود كه از آن نهى شده است و اين خلاف ظاهر و خارج از اسلوب محاورات است
جلد 2 صفحه 173
و اللّه اعلم و ياس كفار از مداخله در عقايد مسلمانان وقتى است كه ثبات قدم آنها در دين واضح و آشكار شود و خداوند فتح و ظفر را نصيب آنها فرمايد و آخرين دستور كلى دينى آنها مبين گردد كه در هر حكمى و حادثه كه براى آنها روى دهد بدانند تكليف خود را و اين ميسور نگردد مگر به نصب امام و مرجع احكام چنانچه قمى فرموده كه فرمود يعنى امام (ع) اين معنى وقتى محقق شد كه ولايت امير المؤمنين (ع) نازل گرديد پس ديگر جاى ترس از كفار كه اخلال در دين مسلمانان نمايند باقى نميماند و ترس منحصر بعقوبت الهى ميشود در مخالفت اوامر و نواهى او و ولىّ وقت كه اطاعت او مقرون باطاعت خدا است و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده در ذيل اليوم اكملت لكم دينكم كه نازل شد بعد از آنكه نصب فرمود پيغمبر (ص) امير المؤمنين (ع) را بخلافت خود در روز غدير خم وقتى كه از حجة الوداع مراجعت ميفرمود و اين آخر حكمى بود كه خداوند فرمود و بعد از آن ديگر حكمى نفرمود و در كافى از حضرت باقر (ع) روايت نموده كه احكام بتدريج پى در پى نازل شد و آخر آنها ولايت بود پس نازل شد اليوم اكملت لكم دينكم و بعد از آن ديگر حكمى نازل نشد و عياشى و قمى نيز اين معنى را از آنحضرت نقل نمودهاند و در برهان اخبارى از عامه و خاصه باين معنى نقل نموده است كه متواتر بلكه زايد از حد تواتر است و فيض ره فرموده همانا كامل شد فرائض الهى بولايت براى آنكه پيغمبر (ص) آنچه را بوديعت گذارده بود خداوند نزد او از علم به على (ع) و ذريه اطهار او كه هر يك بعد از ديگرى اوصياء آنحضرت بودند سپرد و چون آنها قائم مقام آن حضرت شدند و مردم متمكن از رجوع بآنها در حلال و حرام گرديدند و اين سيره مرضيه مستمر گرديد دين كامل و نعمت تمام شد و اين معنى بعينه از ائمه عليهم السلام وارد شده است و در خطبه غدير خواهد آمد انشاء اللّه تعالى و الحمد للّه على نعمائه حقير عرض ميكنم معلوم ميشود دين بدون ولايت ناقص است و نعمت بىوجود امام ناتمام و اسلام بدون امامت مرضى خداوند نيست لذا روايت شده است كه بعد از نزول اين آيه عمر گريه كرد پيغمبر (ص) فرمود چرا گريه مىكنى او عرض كرد براى اينكه دين ناقص بود و امروز كامل شد پيغمبر (ص) تصديق فرمود او را و بعد از اين آيه پيغمبر (ص) هشتاد و يكروز بيشتر حيات نداشت و در روز دوشنبه بيست و هشتم يا بيست و نهم ماه صفر بجوار رحمت الهى مستقر گرديد و ظاهر اين روايات آنستكه اين جمله از اين آيه مستقلا نازل شده است
جلد 2 صفحه 174
و مربوط بسابق نيست اگر چه ممكن است در وجه ربط آن بما قبل گفته شود كه چون اين آيه آخرين آيات نازله در احكام است پس شريعت و دين كامل و نعمت الهى تمام شده است ولى انصاف آنستكه ذكر محرمات چندى مناسب با اين مقدار اهميّت نيست و مطلب همانستكه در روايات متواتره از خاصه و عامه نقل شده است كه اين جمله در روز غدير خم نازل گرديده و بمناسبت امر ولايت اكمال دين شده است و منافى نيست با آنكه صدر آيه هم در همان روز نازل شده باشد و در هر حال اين قسمت بمنزله جمله معترضه است كه بآن اثبات كمال دين اصولا و فروعا ميشود كه ديگر نسخ در آن راه ندارد و مزيدى بر آن متصور نيست و اين دين باقى است تا روز قيامت و حلقه رسالت ختم شده بوجود خاتم انبياء و مرسلين و بعد از اين حكم اضطرار در خوردن محرمات مذكوره را بيان ميفرمايد كه كسيكه مضطر شود بخوردن يكى از آن محرمات در قحطى با آنكه متعمد بگناه نباشد چنانچه قمّى ره از امام باقر (ع) نقل نموده همانا خداوند آمرزنده و مهربانست و مؤاخذه نمىفرمايد فيض ره فرموده متمايل بگناه و متعمد نبودن بآنستكه براى لذت نخورد و زياده از حد رخصت تناول ننمايد چنانچه در تفسير قول خداوند غير باغ و لا عاد در سوره بقره گذشت و بنظر حقير قيد براى تحقق معنى اضطرار است و تأكيد همان معنى را مينمايد يعنى اضطرار موجب اينعمل شده باشد نه ميل بگناه و رغبت بمعصيت و در كلام امام (ع) تفسير بلازم شده است و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
حُرِّمَت عَلَيكُمُ المَيتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحمُ الخِنزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيرِ اللّهِ بِهِ وَ المُنخَنِقَةُ وَ المَوقُوذَةُ وَ المُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَكَّيتُم وَ ما ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالأَزلامِ ذلِكُم فِسقٌ اليَومَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِ اليَومَ أَكمَلتُ لَكُم دِينَكُم وَ أَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسلامَ دِيناً فَمَنِ اضطُرَّ فِي مَخمَصَةٍ غَيرَ مُتَجانِفٍ لِإِثمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «3»
حرام شده است بر شما مؤمنين حيواناتي که بدون تزكيه مردهاند و خون و گوشت خوك و آنچه قرباني ميكنند و نام خدا را نميبرند و حيواناتي که خفه شدهاند و حيواناتي که بتوسط سنگ و چوب که بآنها ميزنند تا بميرند و حيواناتي که از جاي مرتفع مياندازند يا در چاه ميافتند و ميميرند و حيواناتي که بيك ديگر شاخ ميزنند تا يكي از آنها بميرد و حيواناتي که درندگان آنها را پاره ميكنند و ميخورند مگر آنها را تذكيه كنيد تا نيمه جاني دارند و حيواناتي که براي بتها و خدايان مشركين قرباني ميكنند و حيواناتي که بطريق قمار تقسيم ميكنند اينکه فسق و معصيت و خروج از طاعت است امروز مأيوس شدند كساني که كافر شدند از دين شما از آنها بيم نداشته باشيد و از من که خداي شما هستم بترسيد امروز كامل كردم براي شما دين شما را و تمام كردم بر شما نعمت خود را و راضي شدم براي شما دين اسلام را پس كسي که مضطر شد در قحطي و نميخواهد مرتكب حرام شود مانعي ندارد بقدر رفع اضطرار از ميته بخورد پس محققا خدا آمرزنده و مهربان است كلام در اينکه آيه در چند مقام واقع ميشود:
(مقام اول)
آنكه معاندين ترتيب نزول اينکه آيه را از روي عناد با امير المؤمنين عليه السّلام
جلد 6 - صفحه 296
و غصب خلافت بر هم زدند، جمله اليَومَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا و اليَومَ أَكمَلتُ لَكُم دِينَكُم مربوط باين آيه نيست و بعد از آيه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَيكَ در غدير خم هيجدهم ذي الحجه نازل شده و اينکه آيه بعد از جمله وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالأَزلامِ جمله فَمَنِ اضطُرَّ فِي مَخمَصَةٍ بوده، و شاهد بر اينکه مدعي اموري است:
امر اول- آيات شريفه قرآن که مشابه اينکه است در سوره بقره آيه 172 إِنَّما حَرَّمَ عَلَيكُمُ المَيتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحمَ الخِنزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيرِ اللّهِ فَمَنِ اضطُرَّ غَيرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثمَ عَلَيهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ و در سوره انعام آيه 145 قُل لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلي طاعِمٍ يَطعَمُهُ إِلّا أَن يَكُونَ مَيتَةً أَو دَماً مَسفُوحاً أَو لَحمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجسٌ أَو فِسقاً أُهِلَّ لِغَيرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضطُرَّ غَيرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ و در سوره نحل آيه 115 إِنَّما حَرَّمَ عَلَيكُمُ المَيتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحمَ الخِنزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضطُرَّ غَيرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ و از واضحات و بديهيات است که اينکه حكم موجب يأس كفار و اكمال دين و اتمام نعمت نيست بلكه بايد امر مهمي که روح ايمان باشد مثل ولاية امير المؤمنين و نصب او بر خلافت و آخرين فريضه الهي باشد و اللّه الهادي.
امر دوم- اخباري که از خود عامه در اينکه باب وارد شده که فعلا آنچه در نظر است شش حديث است: 1- صدر الأئمه موفق إبن احمد خوارزمي.
2- ابراهيم بن محمّد حمويني از شيخ تاج الدين. 3- ابو نعيم از علي بن عامر.
4- حمويني از ابو منصور بن شهردار. 5- ابو نعيم رفعه تا قيس بن ربيع.
6- صاحب المناقب از محمّد بن اسحق.
و مضمون اينکه اخبار اينكه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در غدير خم علي عليه السّلام را بقدري بلند كرد که زير بغل پيغمبر نمايان شد و فرمود
(من كنت مولاه فهذا علي مولاه)
جلد 6 - صفحه 297
تا آخر دعاء آن حضرت و اشعار حسان بن سامت را که در محضر رسول اللّه سروده نقل كردند و متفرق نشدند تا اينكه نازل شد اليَومَ أَكمَلتُ لَكُم دِينَكُم الايه و پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود
(اللّه اكبر علي اكمال الدين و تمام النعمة و رضا الرب برسالتي و الولاية لعلي الخبر).
امر سوم- اخباري که در كتب شيعه نقل شده که فعلا 15 حديث در نظر است 1- علي بن ابراهيم در تفسيرش. 2- إبن بابويه از محمّد بن ابراهيم بن اسحق.
3- طبرسي از مهدي بن نزار الحسني. 4- طبرسي از دو امام بزرگوار حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع). 5- شيخ طوسي در امالي از شيخ مفيد از احمد إبن محمّد بن حسن بن وليد. 6- طوسي از ابي المفضل. 7- طوسي از غضائري.
8- عياشي بسند خود از زرارة. 9- عياشي از خزاعي. 10- عياشي از إبن اذينة 11- عياشي از هشام بن سالم. 12- سليم بن قيس از امير المؤمنين عليه السلام.
13- احتجاج طبرسي از مهدي بن ابي حرب الحسيني. 14- إبن بابويه از سعد بن عبد اللّه. 15- إبن بابويه از حسن بن محمّد بن سعيد هاشمي. و اينکه اخبار بسيار مفصل است بايد رجوع كنيد بغاية المرام، و اخبار در اينکه باب بسيار است و در كتب مفصله مسطور است.
(مقام دوم)
اشكال كردند مگر دين اسلام قبل از اينکه روز ناقص و غير مرضي الهي بوده که امروز كامل و مرضي شده.
جواب- مكرر گفتهايم که دين اسلام عبارت از مجموعه عقائد حقه و اخلاق فاضله و احكام شرعيه است و تا آخرين حكم الهي نيايد تمام و كامل نيست و بالاخص مسئله ولايت که بمنزله روح است در كالبد پيكر اسلام که اگر كسي معتقد بجميع عقائد حقه باشد و متخلق بجميع اخلاق فاضله و متعبد بجميع عبادات و داراي
جلد 6 - صفحه 298
ولايت نباشد دينش و اسلامش مرده بي روح است، بعين مثلش مثل نماز است که جامع جميع آداب و وظائف باشد ولي قصد قربت و خلوص در او نباشد اينکه نماز همان نمازيست که در اخبار دارد (سوداء مظلمة) و امر ميشود که بزنيد بصورت صاحبش و نماز در حق او نفرين ميكند ميگويد ضيعتني ضيعك اللّه و علة او را خدا بيان ميفرمايد لانه يريد به غيري.
و نيز اشكال كردند که وجه يأس كفار در اينکه روز چه بوده.
جواب- كفار بگمان خود ميپنداشتند که تمام اينکه عظمت و پيش رفت اسلام دائر مدار وجود شخص رسالت است و انتظار داشتند که پس از رحلتش چون اولادي و جاي گيري ندارد يك مرتبه حمله كنند باسلام و مسلمين متفرق ميشوند و بر ميگردند بهمان كفر اولي و بعد از اينكه فهميدند جانشين معين فرمود و سر پرست براي مسلمين مقرر شد لذا مأيوس شدند، و علت اينكه امير المؤمنين عليه السّلام در مقام معارضه و مدافعه و مجاهده و مقاتله بر نيامد و خانه نشين شد همين بود که اختلاف بين مسلمين ايجاد نشود و كفار حمله باسلام و مسلمين نكنند و اساس دين برهم نخورد و بعد اينکه بيان روشن احتياج بتمحلات و توجيهات بعض مفسرين نداريم
(مقام سوم)
در شرح الفاظ آيه شريفه سؤال- غير از دم و لحم خنزير ساير حيوانات مذكوره در آيه مثل ما اهل لغير اللّه و منخنقة و موقوذة و متردية و نطيحة و ما اكل السبع تماما ميته است که اولاد مذكور شده وجه بيان اينها چيست.
جواب- ميته در لغت و عرف و نزد ملل عالم همان حيوانيست که بمرگ طبيعي از دنيا برود و اينکه افراد را جزو ميته نميشمارند بلكه هر طائفهاي بيك طريق حيوان ميكشند و مذكي ميدانند، يك دسته در دوره جاهليت بسنگ و چوب ميكشتند
جلد 6 - صفحه 299
و ميخوردند که آن را قتل صبر ميگويند و بهمين مطلب اشاره دارد فرمايش حضرت زين العابدين عليه السّلام که فرمود
(انا إبن من قتل صبرا و كفي بذلك فخرا)
اينست مراد موقوذة، و مشركين در كشتن حيوانات اسامي بتها را ميبردند و اينکه معني ما اهل لغير اللّه است، و بعضي ريسمان يا چوب بگردن حيوان فشار ميدادند تا خفه شود که منخنقة باشد، و بعضي از كوه يا مكان مرتفعي او را ميانداختند تا بميرد که متردية باشد، و بعضي دو گوسفند ميآوردند که بيكديگر شاخ بزنند و آن گوسفندي که مغلوب و مقتول ميگشت ميخوردند که نطيحة باشد، و بعضي بقيه مأكولات سباع را ميخوردند و امروز هم عقيده بسياري از ملل خارجه است که حيوانات را بايد طوري كشت که خون از او خارج نشود و تمام قوت او در خون او است، و اينكه در لسان متشرعه تمام را ميته مينامند يعني حكم ميته را دارد از جهت حرمت اكل و نجاست و عدم جواز نماز در آن و عدم جواز بيع و امثال اينها چنانچه مذبوح غير مسلم را هم احكام ميته بر او بار ميكنند مثل يهود و نصاري و مجوس و ساير كفار، و از اينجا معلوم ميشود که استثناء الا ما ذكيتم استثناء منقطع است.
و اما جمله وَ ما ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ عطف بر الميتة است يعني حرمت عليكم ما ذبح علي النصب، و نصب بتهاي مشركين بود که از سنگ تراشيده بودند و بر آنها قرباني ميكردند و خون او را ببت ميماليدند و از اينجا است خدا ميفرمايد لَن يَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها حج آيه 37.
و اما جمله وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالأَزلامِ در روايت حضرت عبد العظيم (ع) از حضرت جواد عليه السّلام دارد که ده نفر ميشدند و يك شتر ميخريدند و ده رقعه مينوشتند هر كدام بيك نامي: فذ، توام، نافس، حلس، مسبل، معلي، رقيب، سفيح، منيح و غد. هفت اول سهم ميبردند يك سهم دو سهم تا هفت سهم، و سه آخر سهم
جلد 6 - صفحه 300
نداشتند و ثمن شتر در عهده اينها بود و اينکه يك قمار است و مشابه آن هم فعلا در اهل قمار هست، بنا بر اينکه استقسام قسمت كردن و ازلام قرعهها که بر حسب قرعه سهم بردن است لكن اينکه مورد از جهت قمار حرام است ولي شتر اگر بميزان شرع تذكيه شود حكم ميته ندارد.
و اما جمله فَمَنِ اضطُرَّ فِي مَخمَصَةٍ اضطرار عنوان ثانوي است حكومت بر احكام اوليه دارد و يكي از نه چيز است که در حديث رفع مذكور است
(رفع عن امتي تسعة الي قوله صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ما اضطر و اليه
و البته حلية اشياء مذكوره بواسطه اضطرار بمقدار رفع اضطرار است آنهم مشروط بر اينست که اضطرار بسوء اختيار خود نباشد و اينست مراد (غير متجانف لاثم) تجانف بمعني تمايل است يعني بميل خود و اسباب اختياريه و تمايل بارتكاب حرام خود را مضطر كند که گفتند (الامتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار) عقابا لا خطابا يعني در حال اضطرار خطاب لا تفعل باو متوجه نيست مثل كسي که خود را از مكان مرتفعي اسقاط كند خطاب لا تسقط باو نميشود متوجه شود ولي عقوبت اهلاك نفس را دارد و اللّه العالم فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.
برگزیده تفسیر نمونه
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 3، ص 231.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 266.
- ↑ در تفسير على بن ابراهيم درباره اين قسمت از آية «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ» چنين ذكر شده كه درباره ولايت امیرالمومنین على عليهالسلام نازل شده است و شيخ ما در امالى خود از ابوموسى المجاشعى او از محمد بن جعفر بن محمد او از پدر بزرگوارش امام صادق عليهالسلام و ايشان از جد بزرگوارش امام مرتضى عليهالسلام نقل نموده كه فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود اساس اسلام بر پنج خصلت بنا نهاده شده است: اول، شهادتين؛ دوم، قرينتين؛ از پيامبر سؤال كردند و گفتند شهادتين را ميدانيم ولى مراد از قرينتين چيست؟ فرمود: نماز و زكات است كه هيچ يك بدون ديگرى نزد خدا قبول نميشود، سوم، روزه؛ چهارم، حج بيت اللَه درباره كسانى كه استطاعت داشته باشند و به پنجمين قسمتى كه اين فرائض و واجبات ختم مى گردد همانا ولايت على بن ابىطالب عليهالسلام است كه خداوند درباره آن آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» را نازل گردانيده است و نيز سيد رضى در كتاب مناقب از محمد بن اسحق او از امام باقر عليهالسلام و ايشان از جد بزرگوارش چنين نقل فرمايد كه وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از حجةالوداع مراجعت فرمود، به سرزمينى كه آن را ضوجان مى گفتند، رسيد و آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» نازل گرديد. وقتى كه پيامبر با نزول اين آيه از شر مردم، خويشتن را در امان ديد، دستور فرمود كه منادى ندا كند كه مردم براى نماز حاضر شوند. پس از حضور مردم براى نماز چنين فرمود، ايّها النّاس در ميان شما چه كسى برتر و بالاتر است؟ همه يك دل و يك زبان فرياد برآوردند و گفتند: خدا و رسول او، سپس دست على بن ابىطالب را گرفت و فرمود: اى گروه مردم هر كس كه من مولاى او و برتر از او هستم بعد از من على مولاى او بوده و برتر از او خواهد بود سپس به دعا پرداخت و فرمود: خدايا دوست بدار كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه با على دشمنى نمايد و يارى كن كسى را كه على را يارى كند و خوار گردان كسى را كه در صدد خواركردن على برآيد. سپس فرمود: ايّها الناس على از من است و من از او هستم و على نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى است با اين تفاوت كه بعد از من پيامبرى وجود نخواهد داشت، سپس امام فرمود: ولايت على بن ابىطالب آخرين فريضه و امر واجبى بود كه خداوند بر امت محمد واجب فرمود: و سپس آيه «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» را نازل گردانيد و همه از رسول خدا صلی الله علیه و آله تمام فرائض را از نماز و زكات و روزه و حج قبول كردند و او را بر اين امور تصديق نمودند، سپس ابن اسحق گويد: از امام سؤال كردم در چه تاريخى اين قضيه اتفاق افتاد. فرمود: پس از گذشت هفده روز از ماه ذى الحجه در سال دهم هجرت هنگام بازگشت از حجةالوداع و سپس بعد از اين واقعه تا رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم صد روز طول كشيد و پيامبر آن روز را غدیرخم ناميد و نيز در تفسير عياشى از زرارة او از امام باقر عليهالسلام نقل كند كه فرمود: آخرين فريضه و امر واجبى كه خداوند نازل فرمود، ولايت على بن ابىطالب بود كه طى آيه شريفه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» نازل گرديد و خداوند بعد از موضوع ولايت على بن ابىطالب موضوع واجب و فريضه اى را نازل نفرمود تا اين كه رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رحلت فرمود. چنان كه ابن اذينه نيز نظير آن را از زرارة و او از امام باقر عليهالسلام نقل و روايت نموده است، صاحب مجمع البيان از ابوالحمد مهدى بن نزارالحسينى بعد از هشت واسطه از ابوسعيد الخدرى روايت كند كه وقتى كه اين آيه نازل گرديد، پيامبر فرمود: (اللَّه اكبر على اكمال الدّين و اتمام النّعمة و رضا الرّبّ برسالتى و ولاية على بن ابى طالب من بعدى) سپس فرمود: (من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله).
- ↑ موفق بن احمد كه يكى از بزرگترين علماى اهل سنت است در كتاب المناقب خود بعد از هشت واسطه از ابوسعيد الخدرى روايت كند كه پيامبر مردم را در غديرخم نزد خود خواند و در زير درختى ايستاد و آن در روز پنجشنبه اى بود سپس على را با دست خويش بلند كرد به قسمى كه سفيدى زير بغل او نمودار گرديد و آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» را كه در آن روز نازل شده بود، قرائت فرمود و سپس فرمود: (اللّه اكبر على اكمال الدّين و اتمام النعمة و رضى الرّب برسالاتى و ولاية على)، سپس فرمود: (اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؛ خداوند از هر چيز و از هر كسى بزرگتر است كه دين خود را تكميل نمود و نعمت خود را بر خلق تمام كرد و به رسالت و پيامبرى من و ولايت على خشنود گرديد، خدايا دوست بدار كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه با على دشمنى كند و يارى كن كسى را كه على را يارى كند و خوار گردان كسى را كه در صدد خوار كردن على برآيد.) در اين ميان حسان بن ثابت شاعر معروف گفت: يا رسول الله اجازه بده كه اشعارى در اين باره بگويم، پيامبر اجازه فرمود. حسان بن ثابت بالبديهه اين اشعار را سرود: يناديهم يوم الغدير نبيّهم × بخمّ و اسمع بالنّبى مناديا؛ و قال فمن مولاكم و وليّكم × فقالوا و لم يبدوا هناك التّعاديا؛ الهك مولانا و انت وليّنا × و لن تجدن منّا لك اليوم عاصيا؛ فقال له قم يا علىّ و إنّني × رضيتك من بعدى اماما و هاديا؛ فخصّ بها دون البريّة كلّها × عليّا و سمّاه الوزير المواخيا؛ فمن كنت مولاه فهذا وليّه × فكونوا له اتباع صدق مواليا؛ هناك دعا اللّهمّ وال وليّه × و كن للّذى عادى عليّا معاديا. (ترجمه، پيامبر در روز غديرخم مردم را ندا داد و چنين ندائى را از رسول خدا بشنويد و فرمود اى گروه مردم مولاى شما و ولى امر شما كيست؟ همه يكدل و يكزبان بدون كوچكترين دشمنى گفتند: خداى ما مولاى ما و ولى ما است و تو نيز كه رسول و پيامبر ما هستى مولا و ولى ما مى باشى و هرگز برخلاف اين گفتار از ما چيزى نخواهى يافت، سپس فرمود: يا على از جاى برخيز كه بعد از من امام و هادى و راهنماى اين خلق تو مى باشى و بدين ترتيب على بن ابىطالب در ميان مردم به اين سمت برگزيده شد و اختصاص يافت و پيامبر او را برادر و وزير خويش خواند و فرمود هر كس كه من مولاى او هستم على ولى و مولاى اوست و شما مردم بايد از او پيروى كنيد. سپس دعا كرد و فرمود خدايا دوست بدار دوستدار على را و دشمن بدار دشمن او را) بعد از سرودن اين اشعار، پيامبر به حسان فرمود: (لاتزال يا حسّان مؤيّدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك؛ خداوند تو را به روح القدس مؤيد بدارد (آن هم) مادامى كه به زبان خود ما را يارى كنى)، چه آن كه پيامبر ميدانست كه حسان بر عقيده خويش ثابت نخواهد ماند چنانكه بعد از وفات پيامبر اثرش ظاهر شد و نيز ابن المغازلى شافعى كه يكى ديگر از علماى اهل سنت است در مناقب خود در خبرى كه سند آن را به ابوهريره ميرساند چنين گويد: هر كس در روز هيجدهم ذىالحجه روزه بگيرد. خداوند ثواب شصت ماه روزه به او ميدهد زيرا آن روز، روز غديرخم است كه پيامبر براى ولايت على بن ابىطالب از مردم بيعت گرفت و فرمود: (من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره)، سپس عمر بن الخطاب گفت: بخّ بخّ لك يا بن ابىطالب اصبحت مولاى و مولى كلّ مؤمن و مؤمنة؛ بهبه اى پسر ابوطالب كه مولاى من و مولاى هر مرد مؤمن و زن مؤمنه قرار گرفته اى. سپس خداوند آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» را نازل فرمود، چنان كه سايرين از علماى اهل سنت مانند ابوبكر بن مردويه در مناقب و ابوعبدالله المرزبانى در كتاب سرقات الشعر در آخر جزء رابع آن روايتى مانند موفق بن احمد ذكر نموده اند و همچنين در كتاب سبط بن الجوزى كه از شيوخ علماى اهل سنت است چنين آمده كه جميع علماى اهل سير موضوع غدير را بعد از مراجعت رسول خدا صلى الله عليه و آله از حجةالوداع در روز هيجدهم ذی الحجه ذكر نموده و گفته اند كه اجتماع مسلمين در آن روز به صد و بيست هزار نفر ميرسيد كه همه آنها گفتار رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را به (من كنت مولاه فعلى مولاه) شنيدند، صاحب روض الجنان از خاصه درباره اين قسمت از آيه «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ» گويد: سبب نزول اين آيه چنين بوده كه اعراب و سايرين خون حيوانات را در روده ها مى كردند و بر آتش مى نهادند و ميخوردند و خداوند اين آيه را فرستاد و چنين كارى را حرام نمود و نيز ابن منده در كتاب الصحابة درباره همين قسمت از آيه به روايتى كه آن را به حبان ميرساند، گويد: كه ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله بوديم من در وسط راه ديگى را بر روى آتشى كه افروخته بودم، گذاشتم و در ميان آن ديگ گوشت مرده اى را گذاشته بودم تا پخته شود سپس اين آيه نازل گرديد و من آن ديگ را برداشتم.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.