اسطوره
اسطوره، در اصطلاح یک پدیده اجتماعی با حالت سمبولیک[۱] و بهعنوان یک نظام فرهنگی است[۲] که بیانگر یک جهانبینی کلی در باب جهان، منشأ آن، مقام و موضع انسان در طبیعت و همچنین نیروهای برین است. اسطوره با موجودی کامل و ذهنی ژرفا (تخیل) سروکار دارد. تأویل اسطوره، متضمن فهم فرهنگها در دورانهای ماقبل منطق و نه غیرمنطقی است.[۳]
محتویات
اسطوره در لغت
واژه "Myth" از ریشۀ یونانی و در معنای "گفتار" یا "داستان شاعرانه" گرفته شده است.[۴] (اساطير) جمع «اسطوره» است.
تاریخچه انتقال اسطوره از عالم افسانهها به حوزه علم
تاریخنگاران یونانی مراقب بودند که خود را از "اسطورهنگاران" متمایز کنند؛ زیرا مدعی بودند که نویسندگان اساطیر، افسانهپردازی میکنند و اغلب افسانههایی نامحتمل، نادرست و بیشتر (چنانکه افلاطون میپنداشت) افسانههای غیراخلاقی را بازگو مینمایند. از سوی دیگر، همین تاریخنگاران هرگز در راستبودگی برخی اسطورهها، بهویژه داستانهای مربوط به جنگ تروا، تردید نداشتند. در سده نوزدهم میلادی بود که پژوهندگان مدعی شدند که همه اسطورهها غیرتاریخیاند، جنگ تروا هرگز رخ نداده و "هومر" که به زعم آنان اصلاً وجود خارجی نداشت، هیچ به جز پرتوی، سرشت یک "اسطوره خورشیدی" را رقم نزده است. آنگاه اشلیمان، در برابر چشم پژوهندگان، عملاً در شهر تروا به حفاری پرداخت و بسیاری از باستانشناسان ادوار متأخر تأیید کردهاند که بیشتر "اسطورهها"ی هومر و اسطورههای دیگر، مانند داستانهای کتاب مقدس درباره توفان و برج بابل اساساً راست بوده است.
امروزه عموماً پذیرفتهاند که اسطوره و افسانه میتواند ریشه در حقایق تاریخی داشته باشد و اغلب اینطور بوده است. ند که اسطوره و افسامنه میواند ریشه در حقایق تاریخی داشته باشد و اغلب اینطور بوده است.»[۵]
در قرن نوزدهم، اروپا رویکرد به اسطورهها بهمثابه افسانهها و خیالپردازیهای شاعرانه، پراکنده و کما بیش بیمعنا همچون خوابها و رؤیاها را کنار گذاشت و آنها را قالبهایی در نظر گرفت حامل معنایی که میتواند ما را به درک سازوکارهای درونی فرهنگهای جوامع انسانی راهنما باشند. در تغییر این رویکرد سه عامل اساسی وجود داشت:نخست روانشناسی فرویدی و تعبیر جدیدی که او از رؤیا مطرح کرد؛ سپس زبانشناسی تاریخی که شروع آن را در سال 1786 بود؛ و سرانجام زبانشناسی ساختی که تقریبا یک قرن بعد به همت زبانشناسانی چون دوسوسور و یاکوبسن شکل و قوام گرفت.[۶]
رویکرد تازه و مثبت، به اسطوره سخت دستاوردهای دانش نوین قومشناسی است.[۷] رولان بارت (1915-1980) منتقد و نشانهشناس فرانسوی در کتاب اسطورهشناسیها (1957) و کتاب نگارش درجه صفر (1953) به تحلیل اساطیر میپردازد.[۸]
عناصر مشترک اساطیر
عناصر مشترک اساطیر را میتوان به این شرح فهرست نمود:
1. اسطوره آفرینش؛ که میگوید جهان از کی آمده و چگونه آفریده شده است. این اسطورهها، جهانی به نظر میرسد، هرچند روایتش ممکن است متفاوت باشد:نخستین انسانها را مادرْزمین و پدرْآسمان یا ایزدی دو جنس آفرید، یا آفریدگاری آنها را از خاک، یا از گیاهان آفرید و غیره.
2. نخستین انسان؛ که میگوید انسان اولیه چه بوده و از کجا آمده است؛ مثلاً یک اسطوره هندی میگوید انسان اولیه از نور خورشید به جود آمده است و عهد عتقیق، انسان را مخلوق بهشتی و هبوط یافته میداند. و سنت زرتشتی ایرانی، کیومرث را اسطوره انسان نخستین میداند.
3. قهرمان؛ اسطوره قهرمان در سرگذشت افسانهای بسیاری از پادشاهان سدههای میانه وجود دارد و چون هالهای بر محور یک اصلاحطلب، انقلابی، شهید وطن و رهبر حزبی را فراگرفته است. مانند هرکول قهرمان که یونانیان را از بسیاری خطرات نجات داده است، و از معاصرین مثل زیگفرید، آرتورشاه و رابینهود.
4. زن؛ در اسطورههای گوناگونی زن، اغواگر، روسپی، مرگآفرین و نیز زندگیبخش هستند.
5. ایزدبانو- مادر؛ این اسطوره، وجهه معمولاً غیرجنسی زن را در نظر دارد و در یونان، مصر، روم، مدیترانه و... تقریباً عنصر مشترک آنها همگی در زایندگی و باروری است، و همواره توسط فرزندان بزرگ داشته میشود. در ایران نیز ایزدبانوی "آناهیتا" وجود داشته است.
6. توفان؛ اسطورههای مربوط به توفانهای بزرگ کیهانی که چگونگی نابودی جهان و انهدام نوع انسان به جز یک زوج یا چندین زوج یا چندین تن محدود را بیان میکنند و به شیوهای واضح یا گاه مبهم، بازآفرینی کیهان جدید را نشان میدهند.
7. مرگ؛ این اسطورهها تبیین میکنند که مرگ چرا به وجود آمده و معمولاً چند درونمایه مشترک برای این مسأله دارند.
8. پایان جهان؛ این اساطیر هر یک پایان جهان را به عللی و کیفیتی تبیین میکنند.
9. بهشت؛ که در اساطیر مختلف هر یک به بیانی آن را جایگاهی آسمانی که لذایذ مادی را کاملتر و بهتر و بدون درد و رنج دارد دانستهاند.
علاوهبر اینها درونمایههای مشترک، هزاران اسطوره در مورد انسانها، گیاهان، جانوارن و جمادات و ستارگان و... وجود دارد که هر یک حکایت و پیامی در بطن خود دارند و آن موجود، نماد آن معنی است. [۹]
تبیین اساطیری از دین
جامعهشناسان دین، از مناسک و آیینهای دینی که دارای اسرار باطنی هستند با نام اسطوره یاد میکنند،[۱۰] و برخی مانند ارنست کاپسرو و نیز پل تیلیش، زبان دین را کلاً اسطورهای میدانند و تمام گزارههای آن را نمادین میشمارند که سبب احضار تجارب عرفانی در شخص میشود.[۱۱]
اما به نظر میرسد اساطیر، بخش بسیار مهم از معرفت بشر نسبت به خدا، انسان و جهان است که در پاسخ به بنیادیترین دغدغههای فکری انسان یعنی معرفت نسبت به شش سوال اصلی (من کی هستم؟ از کجا آمدهام؟ در کجا هستم؟ برای چه آمدهام؟ چه میکنم؟ کجا میروم؟) به وجود آمدهاند و رگههای فراوانی از حقیقت در آنها یافته میشود و به نظر میرسد بسیاری از آنها تعالیم و تبیینهایی از انبیای الهیعلیهمالسلام بوده است که در طول زمان تحریف و تغییر یافتهاند. با این مقدمه به دو نکته اساسی پرداخته میشود:
1. وجه اشتراک اساطیر با ادیان هرگز به معنی وجهه اساطیری دین نسبت به مشرکان که میگفتند:«دین وحی الهی است نه اسطوره»، نیست.
2. تعالیمی که دین بهویژه اسلام درباره آغاز و پایان جهان، انسان و زن و مرد و... ارائه نموده است، میتوانند به بازآفرینی چهره اصلی اساطیر کمک کنند و تحلیل تطبیقی و استفاده از روشهای کیفی تحقیق و ژرفکاوی متون در این راستا کمک فراوان میکند؛ به عنوان نمونه به یک تحقیق از نویسنده درباره تطبیق اسطوره زن و رویکرد زنشناختی اشاره میشود:
از نظر اساطیر زن مظهر شر و فساد و وسوسه آدم و... است در ابتدا به نظر میرسد که این همان چیزی است که اسلام میگوید اما نظر اسلام این است:
اولاً، هر یک از زن و مرد شر و خوبی دارند.[۱۲]
ثانیاً، قرآن کریم دو زن را الگو و نمونه برای خیر معرفی کرده و مومنین را به درس گرفتن از شخصیت آنان تشویق میکند و نیز دو زن دیگر را هم به عنوان الگو برای شر معرفی نموده است.[۱۳]
ثالثاً، در جریان گناه حضرت آدمعلیهالسلام، قرآن وسوسه را به هر دو نسبت داده است نهتنها به زن (بانو حوا سلاماللهعلیها).[۱۴]
رابعاً، از نظر اسلام، زن و مرد هر دو میتوانند منشا اغوا و فساد هم باشند و در روایت پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآلهوسلّم نیز فرموده است:هر روز فرشتهای ندا میکند وای بر زنان از دست مردان و فرشته دیگر ندا میکند وای از دست زنان بر مردان.[۱۵]
اسطوره در قرآن
قرآن میفرماید:[۱۶] این کتاب هیچ شک و تردیدی در آن نیست، هدایت برای متقیان است، افرادی که از حقیقت تقوی روگردان هستند همواره در هر عصری در مقابل واقعیّات الهی موضع گرفته، و چون خود قابلیّت درک حقیقت را نداشته، تهمت اساطیر به آن زدهاند. به طور قطع همین مهم سبب آن شده است که درباره علل پیدایش مذاهب نظراتی داده شود که محکوم به بطلان و فساد است، عدهای خواستهاند علّت ایجاد آن را عوامل اقتصادی یا ضد استعماری یا نیازهای اخلاقی، اجتماعی و یا جعل و بیاطلاعی از اسرار طبیعت و... بیان نمایند[۱۷].
اسطوره در قرآن 9 بار تکرار شده است. و به معنای افسانه یا داستان یا خیال آمده است. در تمام این آیات نه گانه قرآن نخست در پی اثبات حقایقی میباشد که اسطوره نیست، علت اینکه افرادی چنین نسبتی به آن دادهاند. کفر و تأثیر اعمال زشت ایشان است.
در آیه 31 انفال خبر از مشرکانی میدهد که نقشة قتل حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را داشتهاند و در مقابل تحدّی قرآن ادعا نمودهاند چیز مهمی نیست، ما مثل آن را میآوریم ولی همین که عاجز ماندند عوض ایمان به آن، تهمت اسطوره به آن چسباندند.
در آیه 24 سوره نحل از اوّل سوره در مورد عظمت نعمتهای خدا سخن میگوید تا آنجا که قابل شمارش نیست ولی کافران دنبال عبادت مخلوق رفته و قیامت را که حق است انکار نمود و قرآن را اسطوره میپندارند و با توجه به اینکه معاد و قرآن حق است نمیتواند این مطلب حق اسطوره باشد ولی کافران که در گناه غلطیدهاند حق را نادیده میگیرند، نظیر همین آیه، آیات 83 سوره مومنون و 68 سوره نحل است.[۱۸]
در آیه 5 سوره فرقان به قرآن نسبت اسطوره دادهاند که دست نوشت خود پیامبر یا املاءصبح و شام دیگران به او است خداوند در پاسخ این سخن میفرماید:خدائی آن را نازل نمود که از حقیقت آسمان و زمین آگاه است و اوست غفور رحیم در هر صورت این قرآن اعجاز پیامبر است، با خرافه و افسانه حسابش جداست[۱۹].
در آیه 17 سوره احقاف درباره کسی می باشد که عواطف انسانی خود را از دست داده، زیرا به والدین و ولی نعمت خود احترام نمیکنند و چون مادر و پدر سوی خدا استغاثه میکنند و انذار به قیامت میکنند او میگوید قیامت از اساطیر است و سپس اصل عذاب قیامت برای آنها مسلّم میگیرد و آنها را به عذاب عرضه میکند به خاطر استفاده نامشروع از نعمت الهی و استکباری که دارند. یعنی در حقیقت همان استکباری که نسبت به والدین داشته سبب استکبار به خدا شده است[۲۰].
در آیه 15 سوره قلم یاد میکند از کسانی که بخاطر کارهای زشت قابلیت فهم و درک حقیقت قرآنی را ندارند. وقتی قرآن به آنها عرضه میشود، میگویند:اساطیر اولین است[۲۱]. چه بسا اینکه در آیة سورة مطففین، همین افرادی که قلب آنها زنگار زده از گناه چنین نسبت به قرآن داده شده است.
در پایان اضافه میکنیم که پاکی درون از صفات رذیله در درک انسان از واقعیّات تأثیر مستقیم دارد، لذا قرآنی که نور است، همواره از سوی عدّهای که از گناه غفلت نمیورزیدهاند مورد تهمت قرار گرفته و اسطوره نامیده شده است.
پانویس
- ↑ . محسنی، منوچهر؛ جامعهشناسی عمومی، تهران، طهوری، 1380، چاپ هفدهم، ص132-130.
- ↑ . استریناتی، دومینیک؛ مقدمهای بر نظریههای فرهنگ عامه، ثریا پاکنظر، تهران، گام نو، 1388، چاپ پنجم، ص130.
- ↑ . بیرو، آلن؛ پیشین، ص235.
- ↑ . بیرو، آلن؛ فرهنگ علوم اجتماعی، باقر ساروخانی، تهران، کیهان، 1370، چاپ دوم، ص 235.
- ↑ . وارنر، رکی؛ دانشنامه اساطیر جهان، ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران، اسطوره، 1387، چاپ سوم، ص65-19.
- ↑ . فکوهی، ناصر؛ تحلیلی ساختی از یک اسطوره سیاسی، نامه علوم اجتماعی، شماره 16، پاییز و زمستان 1379، ص139-138.
- ↑ . وارنر، رکی؛ پیشین، ص16.
- ↑ . استریناتی، دومینیک؛ پیشین، ص153.
- ↑ . همان، ص588-172.
- ↑ . واخ، یوآخیم؛ جامعهشناسی دین، جمشید آزادگان، تهران، سمت، 1380، چاپ اول، ص64.
- ↑ . علیزمانی، امیرعباس؛ زبان دین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1375، چاپ اول، ص39.
- ↑ . تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1366، چاپ اول، ص105.
- ↑ . قرآن کریم، سوره تحریم:آیات 11-10.
- ↑ . قرآن کریم، سوره اعراف:آیه 20.
- ↑ . حاکم نیشابوری، حافظ ابیعبدالله محمد بن عبدالله؛ المستدرک علیالصحیحین، بیروت، دارالکتاب العربی، 1429ق، ج4، ص431.
- ↑ . بقره/2.
- ↑ . مکارم شیرازی، ناصر، انگیزه پیدایش مذاهب، مؤسسه مطبوعاتی هدف، ص 11 و 12.
- ↑ . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دار الکتب اسلامی، چاپ هشتم، ج11، ص168، و ج14، ص 293 و ج15، ص 528.
- ↑ . همان، ج15، ص 21.
- ↑ . همان، ج21، ص377.
- ↑ . همان، ج24، ص387.
منابع
- مصطفي همداني،اسطوره،پژوهشکده باقرالعلوم بازیابی: 5 بهمن ماه 1392.
- اسطوره در قرآن به چه معنا است؟اندیشه قم