عبدالرحمن حیدری ایلامی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۰۹ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: عبدالرحمن حیدری ایلامی، ایلام، دادگاه ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: ستارگان حرم، جلد 1

نویسنده: حسين ابراهيم زاده - محمد حيدرى

در محضر اهل بيت

حاج شيخ عبدالرحمن حيدرى ايلامى به سال 1304 ه.ش در شهر ايلام ديده به جهان گشود. تحصيلات را تا ششم نظام قديم ادامه داد و سپس در كسوت معلمى به تدريس مشغول شد اما رؤيايى صادق مسير زندگى او را تغيير داد. او در رؤيا، محضر دوازده امام معصوم را در حالى درك مى كند كه ائمه هدى با جمعى از مردم و دانش آموزان بر او وارد مى شود بقچه اى را كه به همراه داشته، باز كرده و قبايى را از آن خارج مى كنند و بر تن او مى پوشانند و عصايى به دستش مى سپارند؛ آن گاه به او امر مى كنند كه اين جمله را به مردم بياموز: ولايت على بن ابى طالب حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى.

وى از خواب برمى خيزد و چون قلم و كاغذ در دسترس نبود، زغالى را از بخارى بيرون مى آورد و اين جمله را بر ديوار منزل مى نگارد؛ جمله اى كه تاريخ هجرتش را رقم مى زند و سرآغاز راه ديگرى در زندگيش مى شود. راهى كه هستى به نيم نگاه راهبر و راهنمايش هست است و تلخي ها و سختي ها بر رهروانش از عسل شيرنتر.

در بارگاه نور

شيخ عبدالرحمن به هجرت به كربلاى معلى چون كبوترى گرد كعبه شش گوشه به طواف مى پردازد و واژه، واژه علم را با توسل و تعبد جهت مى بخشد. از آن جا كه مرهم شهريه، جراحت فقر خود و خانواده اش را التيام نمى بخشد، با خريد بيل كارگرى، روزها را در باغ هاى خارج شهر به آبيارى و شب ها را در صحن ابا عبدالله و حجره ها به تحصيل مى پردازد.

عرق روز را به مركب شب تبديل و طى دو سال از ابتداى جامع المقدمات تا پايان شرح لمعه را نزد استادان بنام آن زمان چون آيت الهه سعيد تنكابنى، آيت الله جعفر رشتى، آيت الله محمدحسن مازندرانى، آيت الله يوسف بيارجمندى، و والد آيت الله محمدهادى معرفت تلمذ مى كند و با رحلت حضرت آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى كربلا را به سوى سامرا ترك، و در مدرسه ميرزاى شيرازى فصلى ديگر از علم و عمل را آغاز مى كند.

او در مدت اقامت هشت ساله خود در كنار مرقد امام على النقى علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام ضمن تحصيل رسائل و مكاسب در درس خارج فقه و اصول آيت الله حاج شيخ مجتبى لنكرانى، آيت الله حاج شيخ عبدالرسول اصفهانى، و آيت الله حاج شيخ عبدالله اصفهانى (معروف به حاج شيخ) شركت كرده، از خرمن علم و ادب هر يك خوشه ها برمى چيند. در اين زمان است كه روح صيقل خورده شيخ عبدالرحمن در فقر و مصيبت فرزند او را به حريم نورانى اين دو امام همام نزديك كرده، مورد توجه و شاهد كرامات اين بارگاه نور مى شود.

پس از چندى عطش سيرى ناپذير علم و معرفت وى را به بارگاه اميرمؤمنان امام على علیه السلام و حوزه نجف اشرف مى كشاند و در درس خارج آيات عظام: سيد محسن حكيم، سيد ابوالقاسم موسوى خويى، حاج سيد محمود شاهرودى، آقا ميرزا باقر زنجانى و آقا شيخ حسين حلى شركت كرده، در مقابل استادان تفسير، كلام، فلسفه و عرفان نيز زانوى ادب بر زمين مى زند.

آوازه علم و تقواى شيخ عبدالرحمن او را در زمره هيئت استفتاى برخى از مراجع قرار مى دهد؛ آوازه اى كه در همان روزهاى آغازين ورود به حوزه در كربلاى معلا ورد زبان عام و خاص بود، آيت الله محمدهادى معرفت مى گويد: عبادت ايشان در حوزه علميه كربلا نمونه بود و همه ايشان را به پاكى و تعبد مى شناختند و چنان گرم تحصيل بودند كه حتى يك لحظه را تلف نمى كردند.

در محفل انس

با آغاز نهضت روحانيت در ايران و تبعيد امام راحل به نجف اشرف، آيت الله حيدرى گمشده خود را در وجود امام مى يابد و جاذبه روحانى اش او را به مدار و محفل انس او مى كشاند. وى ضمن شركت در درس خارج اصول و فقه امام در بحث ولايت فقيه امام نيز شركت مى كند و همين درس افقى نو را فراروى او مى گشايد و انديشه سريان فقه در گستره جامعه به عينيت رساندن احكام الهى در متن زندگى مردم را، در باورش بارور مى كند. او كه پس از سال ها تلاش و تحصيل به مقام اجتهاد مى رسيد، مى آيد تا رسالت الهى خويش را در جامعه به انجام رساند.

در ركاب ولايت

درخواست كردهاى فيلى بغداد از او به سال 1350 ه.ش براى ارشاد و تبليغ در مسجد ابوسيفين، آيت الله حيدرى را وارد مرحله تازه اى از حيات پربارش مى كند و او را به جرگه آنانى پيوند مى زند كه با كوله‌بارى از علم و عصاى تقوا، طلايه‌دار حركت هاى حماسه و عشق مى شوند.

دستگاه امنيتى عراق بيش از دو سال حضور وى را در پايتخت تحمل نمى كند و پس از دستگيرى در مرز بصره، او را به يكى از پاسگاه‌هاى ايرانى تحويل مي دهد. آيت الله حيدرى پس از آزادى از اردوگاه، راهى شهر جهاد و اجتهاد مى شود. و نزديك به دو سال بر كرسى تدريس فقه و اصول مى نشيند. در اين ايام است كه با درخواست مردم و روحانيت در ايلام به زادگاهش بازمى گردد. با ورود آيت الله حيدرى در سال 54 به شهر ايلام، انقلاب و نهضت روحانيت در اين منطقه جلوه تازه اى به خود مى گيرد و روحانيت مبارز ايلام شكل مى گيرد.

در آغاز ورود به شهر با بيان اين مطلب كه: من نماينده مراجع عظام هستم و حاضر به معرفى خود به ساواك و يا شهربانى نيستم. تهديد ساواك و شهربانى را تهديدى تو خالى حساب كرده، اولين ضربه روحانيت را بر پيكر دستگاه حكومت وارد مى كند. آيت الله حيدرى در نخستين گام خود در احياى امر به معروف و نهى از منكر با هميارى مردم خداجو بلندگوهايى را كه در سطح شهر موسيقى هاى مبتذل پخش مى كند را جمع آورى كردند.

خنثى كردن تبليغات بهائيت در استان، دعوت دهها روحانى از حوزه علميه قم چون آيت الله محمدرضا طبسى، حجت الاسلام كوشكى و...، تأسيس مدرسه علميه باقريه و تربيت طلاب، تأسيس بيش از 80 حسينيه و مسجد در سطح استان، تشكيل كلاس هاى تابستانى قرآن و احكام براى خواهران و برادران در مقاطع مختلف سنى و ترغيب و تشويق مردم در هر چه باشكوهتر برگزاركردن ايام الله، خصوصاً نيمه شعبان، شهر ايلام را به شهرى مذهبى و انقلابى تبديل مى كند و استان را در قلضه قدرت روحانيت مبارز و تبعيدى شهر قرار مى دهد.

ترك شهر از سوى آيت الله حيدرى به هنگام ورود شاه معدوم به ايلام خشم دستگاه را نسبت به او دو چندان مى كند و از همين زمان است كه وى مشتى تهاجمى خود را آغاز مى كند و اين روند ره گونه اى پيش مى رود كه شش ماه قبل از پيروزى انقلاب اداره هاى دولت و دستگاه هاى امنيتى نظام ستم شاهى تنها حضورى سمبليك را در منطقه ايلام ايفا مى كردند.

سپهبد مقدم رئيس دستگاه امنيت كه ايلام را از دست رفته مي ديد با نامه اى متظلمانه و عنوان اين مطلب كه اين كشور تنها كشور شيعى است و بايد از آشوب حفظ شود قرآنى را به همراه يك ميليون تومان براى او مى فرستند تا او را به سازش بكشاند. آيت الله حيدرى با عبارتى كوتاه و محتوايى رسانامه سپهبد مقدم را زيرنويس مى كند.

بعد از سلام كلام الله را بوسيده و بر ديده گذاشتم؛ ولى از قبول اين گونه پول هاى كه از بركت توجهات ولى عصر عجل الله تعالی فرجه شریف عادت ننموده ام، معذرت مى خواهم. خداوند متعال ما و شماها را به حق حقيقت و اسلام واقعى راهنمايى و از ظلم و ستم و خيانت به مسلمانان و دين مبين اسلام نگهدارى (و) محافظت فرمايد. حيدرى 57/1/26.

آيت الله حيدرى نخستين كسى است كه دادگاه عدل اسلامى را به همين نام شش ماه قبل از پيروزى انقلاب در منزل خود بنيان نهاد و به شكايات و اختلافات مردم رسيدگى مى كرد و نيز اولين كسى است كه حدود اسلامى را قبل از پيروزى انقلاب - بدون اعتنا به تهديدهاى ساواك و شهربانى وقت در مسجد ايلام در برابر ديدگان مردم - جارى ساخت.

وى قبل و پس از انقلاب فرماندهى امنيتى و حراستى استان ايلام را بدست گرفت و با تشكيل ستادهاى مقاومت و هسته هاى ضربت در تمام نقاط استان راه را بر سودجويان و ضدانقلاب ها بست. در پيش گرفتن روش پدرانه و گفتگوى محرمانه با كارمندان دولت و حتى نيروهاى نظامى و انتظامى براى جذب آنان همزمان با خروش مقدسش بر عليه دستگاه ستم شاهى - نه تنها نشان از هوشمندى سياسى و فردانگرى او داشت بلكه همين برخورد باعث گشت تا با پيروزى انقلاب اسلام، بافت ادارى استان با حفظ اسناد و مدارك در خدمت انقلاب باقى بماند.

هشدار او به نيروهاى زرهى كرمانشاه و دستور او مبنى بر روشن كردن آتش بر قله ها و تپه ها در شب هاى انقلاب، رعب و وحشت را در دل‌هاى نيروى اعزامى از پادگان كرمانشاه دوچندان ساخت. فرياد او در مسجد جامع در عكس العمل تهديد ساواك مبنى بر دستگيرى طلاب اعزامى با اين بيان كه: اگر طلبه اى را بگيرند كافى است تونل را ببنديم. با همين امكاناتى كه داريم، توان آن را داريم كه ماه‌ها با طاغوت بجنگيم. شورى وصف ناپذير در مردم ايجاد كرد و كوره انقلاب را تا روز 12 بهمن شعله‌ورتر نمود.

سرانجام رشادت هاى مردم و جوآن هاى ايلامى با تقديم شهيدانى به پيشگاه انقلاب به بار نشست و آيت الله حيدرى همزمان با ورود امام در روز 12 بهمن با آمدن به خيابان و شليك چند گلوله از فشنگ خود پيروزى انقلاب را اعلام نمود و پس از تشكيل شوراى انقلاب و هماهنگى با شهيد مظلوم بهشتى ماه‌ها، يكه و تنها با تنى خسته انقلاب را در استان ايلام هدايت كرد.

در مجلس خبرگان

آيت الله حيدرى در سال 1358 ه.ش با 95000 رأى از سوى مردم به مجلس خبرگان قانون اساسى راه يافت و از آن پس تا زمان حيات پربارش دو دوره متوالى نمايندگى مردم در مجلس خبرگان را عهده دار بود. نقطه نظرها و ديدگاه هاى او در مورد حاكميت ولايت مطلقه فقيه در خبرگان قانون اساسى و موضع گيرى او در مقابل تفكر ليبرالى كسانى چون بنى صدر، بيانگر ژرف‌انديشى اين پير فرزانه است. وى مى گويد: وقتى اصل ولايت فقيه مطرح شد، بنى صدر كه در صندلى جلوى من نشسته بود، به عقب برگشت و گفت: آقاى حيدرى ولايت فقيه ديگر چيست؟ من به او گفتم تو نمى فهمى يعنى چه؟ سخنان شجاعانه وى در اين مجلس در مقابل مناديان ولايت طاغوت و برخورد لفظى او با بنى صدر آغازگر رويارويى اين دو بود كه نقطه پايان آن را نيز در صالح آباد ايلام توسط جوانان حزب اللهى نهاد.

در ستيز با ليبراليزم

نبرد با التقاط و ابتذال سرلوحه برنامه هاى آيت الله حيدرى بشمار مى رفت. او همان گونه كه شجاعانه در عصر ستم شاهى پرچم مبارزه با فساد و ابتذال را به اهتزاز در آورده بود، در بحبوحه عصر سفسطه گيرى گروهك هاى الحادى و التقاطى براى گمراهى جوانان موضع خدا محورانه خويش را در سايه سار ولايت فقيه ادامه داد و شيرمردان شهر را در راستاى رويارويى با التقاط سازماندهى كرد.

از بين بردن جايگاه هاى فروش نشريات ضدانقلاب، مبارزه با كتابفروشى ها، كتابخانه ها، نوارخانه ها، و خانه هاى تيمى منافقين و ممانعت از سخنرانى سران كومله و دموكرات و خروج مفتضحانه آنان از شهر گامهاى آغازين نيروهاى تحت رهبرى او بود. وضعيت شهر به نفع نيروهاى انقلاب به گونه اى ورق خورد كه در زمان دولت موقت بازرگانان، هيئت نهضت آزادى به ايلام با ماشين هاى كذايى حتى جرأت پياده شدن از ماشين را پيدا نكردند.

اعزام جوانان ايلامى به كردستان در راستاى كمك رسانى به شهيد چمران در زمانى كه ايلام از سوى منافقين، قلب كردستان ناميده مى شد، از زيباترين حركت هاى سياسى اين فرزانه گمنام است كه تأثيرى بس شگرف در روحيه ياران انقلاب در منطقه غرب و شمال بر جاى نهاد. با اين همه فردانگرى، هوشمندى سياسى آيت الله حيدرى را بايد در موضع صريح و قاطع او در مقابل بنى صدر و حركت ليبراليزم جستجو كرد كه استان ايلام را به كانون تقابل و رويارويى با بنى صدر و خط منحط فكرى او تبديل كرد.

آيت الله حيدرى با شجاعتى وصف ناپذير در انتخابات رياست جمهورى اعلام كرد: بنده كه حيدرى باشم به ايشان رأى نخواهم داد. و اين سرآغاز حركتى شد كه منجر به ممانعت مردم از ورود بنى صدر در هنگام تصدى رياست جمهورى به شهر گشت. بنى صدر كه ورود به شهر را به سبب خشم مقدس مردم به صلاح خود نمى ديد تصميم به رفتن به مزار شهداى ايلام در 45 كيلومترى شهر گرفت كه در آن جا نيز با شورش خانواده هاى شهدا و حزب الله ايلام روبرو گشت كه به سمت هلى كوپتر حمله‌ور شدند و با پاشيدن خاك بر روى او و با سردادن شعار مرگ بر ضدولايت فقيه، فرمانده كل قوا خيمنى روح خدا او را مجبور به فرار كردند.

عزل بنى صدر از فرماندهى كل قوا از سوى امام خمينى در شامگاه همان روز بعد از اين واقعه، نقطه عطف و مدالى پرافتخار بر سينه مردمى است كه پيرشان را در اين حركت مطيع و فرمانبردار بودند. عشق آيت الله حيدرى به آيت الله خامنه اى، حجت الاسلام هاشمى رفسنجانى و شهيد مظلوم بهشتى در قاموس واژه ها نمى گنجد و همواره اين سه يار را امين امام و ياوران راستين انقلاب برمى شمرد و نسبت به تفكر مقابل اين سه رادمرد بزرگ تاريخ انقلاب هشدار مى داد.

آيت الله حيدرى حاكميت قانون خدا را در گرو حاكميت ولايت مطلقه فقيه مى دانست و سرافرازى در دنيا و آخرت را پيروى از ولايت مى دانست. همان گونه كه در وصيتنامه سياسى الهى خود مى نويسد: خدمت به اسلام و مسلمانان را در حد قدرت و قوه اى كه داريد، ترك نكنيد و همواره پيرو رهبر عظيم الشأن - امام خمينى بت شكن روحى فداه - باشيد، به او و فرامين آن حضرت عمل كنيد كه سرافرازى دنيا و آخرتتان در اين است.

در نگاه امام

عملكرد قاطعانه و شجاعانه آيت الله حيدرى در مقابل خطوط انحرافى براى برخى خوشايند نبود آنان با ايجاد جوى ناجوانمردانه در صدد به انزوا كشاندن آيت الله حيدرى از صحنه سياست برآمدند اينجا بود كه آيت الله حيدرى كه حفظ نظام و وحدت نيروهاى انقلاب را بر دفاع از موضع گيري هاى خود ترجيح مى داد به قم حجرت كرد تا مشغول تدريس و تحقيق شود.

شناخت امام نسبت به زهد و تقوا و موضع گيري هاى خدا محورانه آيت الله حيدرى و همچنين وضعيت حساس منطقه موجب گرديد تا امام با حكمى ديگر او را به استان ايلام بازگرداند تا تمام نقشه هاى ضدانقلاب نقش بر آب شود.

متن حكم حضرت امام چنين است: جناب مستطاب حجت الاسلام شيخ عبدالرحمان حيدرى دامت افاضاته مقتضى است جنابعالى در اين موقعيت حساس كه مردم احتياج بيشترى به راهنمايى و ارشاد دارند به ايلام برويد و همانند گذشته به ترويج شريعت مقدسه و اصلاح امور و رفع مشكلات مردم اشتغال ورزيد و با همكارى و كمك علماء دامت افاضاتهم و اهالى متدين و بالاخص جوانان عزيز جلوى تبليغات سوء دشمنان اسلام و مملكت را بگيريد و وحدت و يگانگى را به خواست خداى متعال حفظ كنيد. موفقيت و سعادت همگان را از خداى تعالى خواستارم. روح الله الموسوى الخمينى .

در سنگر جهاد

آيت الله حيدرى با پيروزى انقلاب اسلامى، عده اى را مأمور ديدبانى و سركشى مرز عراق كرد. وى در چند نوبت بازديد از پاسگاه هاى مرزى وضعيت منطقه و احتمال شروع جنگ را به اطلاع امام رساند و كم كارى و عدم توجه از سوى مسئولين امنيتى را گزارش داد. به جرأت مى توان گفت كه آيت الله حيدرى اولين مجتهدى است كه با به صدا درآمدن ناقوس جنگ با لباس رزم قامت بست.

وى بى درنگ در ساعات آغازين شروع جنگ و پس از سقوط شهر مهران، فرمان تشكيل خط پدافندى در تنگه گنجانچم را صادر كرد و با پوشيدن لباس رزم و فراخوانى مردم جوانان و عشاير و مسجد جامع با سخنرانى پرشور خويش فرمان بسيج مردمى را صادر كرد. و پس از پايان سخنرانى به همراه جوانان ايلامى به سمت مهران حركت كرد.

در اين هنگام نيروهاى ارتش كه با خيانت بنى صدر و عدم پشتيبانى او تا منطقه گلان عقب نشينى كرده بودند با آيت الله حيدرى و نيروهاى مردمى روبرو شدند. آيت الله حيدرى با تهديد نيروها به تشكيل دادگاه صحرايى در صورت عقب نشينى، خط پدافندى را به منطقه گنجانچم يعنى 20 كيلومتر جلوتر از ارتش انتقال دادند و آن گاه با مأمور كردن برخى در جهت ثبت نام و مسلح كردن عشاير، به جبهه حال و هوايى ديگر بخشيد كه همين جذب نيروهاى مردمى بناى آغازين لشكر مقتدرى به نام اميرالمؤمنين علیه السلام گشت كه در طول تاريخ دفاع مقدس حماسه هاى درخشان در دفتر مقاومت اين مرز و بوم به ثبت رساند.

آيت الله حيدرى نخستين كسى است كه ستاد جذب و هدايت كمك هاى مردمى را شكل داد. او مسئوليت اين امر خطير را از ساعت هاى نخست جنگ تا پايان عمر پربارش بر عهده داشت. در طى سال هاى دفاع مقدس و آوارگى مردم در كوه و دشت با تشكيل ستادى مركزى و تقسيم كردن آن به سه محور، به كمك مردم جنگ زده پرداخت. در عمليات پيروزمند فتح ميمك كه نخستين عمليات نيروهاى اسلام بشمار مى رود و با هماهنگى ارتش و نيروهاى عشايرى ايلام صورت گرفت. آيت الله حيدرى فرماندهى محورى آن را بر عهده داشت. از اين رو مى توان او را يكى از پايه گذاران جنگ هاى چريكى دفاع مقدس برشمرد.

او در همان آغاز انقلاب بارها مى گفت: من بنى صدر را خوب مى شناسم و همين شناخت او از بنى صدر او ار بر آن داشت تا زمانى كه بنى صدر در رأس فرماندهى كل قواست، يك لحظه جبهه جنگ را ترك نكند. حمايت هاى مادى و معنوى آيت الله حيدرى از رزمندگان اسلام و شركت او در عمليات فتح المبين، بيت المقدس خاطره عالمانى را زنده مى كند كه در جنگ هاى ضداستعمارى در طول تاريخ تسبيحشان قطار فشنگ و محرابشان سنگر و آب وضويشان خون رخسارشان بود.

در عينيت جامعه

در زندگى روشى زاهدانه و عارفانه داشت و وقتى از دنيا رفت جز تفنگ، پوستين، عصا، ساعت و تعدادى كتاب از خود چيزى برجاى ننهاد در وصيتنامه خود نوشت: خانه گلين و تير كلافى قم هم از آن من نيست و بايد در خصوص تصرف در كتاب ها و خانه از امام امت و حضرت آيت الله گلپايگانى اجازه گرفت.

همواره در متن جامعه قرار داشت و سوگ و سور مردم شريك بود. او در حقيقت نماد نماينده يكايك مردم بشمار مى رفت و اين تجلى يك امت در پيكره يك مرد پيش رفت كه هر قشر و صنف او را از خود و خود را از او مى دانستند. متواضع بود و كم سخن، ناگفته‌هايش بيش از گفته‌هايش بود. كارهايش را خود انجام مى داد، غذايش ساده و درب خانه اش در طول شبانه روز به روى همه باز بود.

اهل تهجد و شب زنده‌دارى بود؛ اما از هر گونه تظاهر و ظاهرسازى دورى مى جست و در عين حالى كه در قله اجتهاد، زهد و عرفان قرار داشت، با زبان ساده و عاميانه با مردم سخن مى گفت. به سادات احترامى ويژه مى گذاشت. اگر احساس مى كرد كه پرداخت كننده وجوهات شرعى نظرى دارد، از پذيرفتن آن ها خوددارى مى كرد. حلقه وصل ميان او و مسئولين و مردم بشمار مى رفت و اين از ويژگى هاى منحصر به فرد او بشمار مى آمد.

هرگاه با عامه مردم خلوت مى كرد، مردم را به پيروى از قانون و احترام به قانون گذاران دعوت مى كرد و مى گفت: اين ها مهمان شما هستند؛ از شهرهاى دور براى كمك به شما آمده اند؛ به آن ها احترام بگذاريد. گاه با سخنانى مليح به معترض نسبت به مسئولين مى گفت: بگو ببينم تو برا انقلاب چه كرده اى؟ هرگاه با مسئولين مى نشست، دردمندانه مى گفت: از ياد نبريم؛ اين ها ولى نعمت هاى ما هستند؛ اين ها ما را به اين جا رسانده اند.

از خودگذشتگى و به خداپيوستگى، او را به مرزى رسانده بود كه از اهانت به خود مى گذشت اما اهانت به نظام و مسئولين را تحمل نمى كرد. اجازه نمى داد كسى باورها و اعتقادات مردم را به مسخره بگيرد، با خرافه‌زدايى و پالايش و پيرايش اعتقادات مردم دردشناسانه و درمانگرانه برخورد مى كرد. بر اين عقيده بود كه بايد نخست زمينه پذيرش آن گاه، جايگزينى به فراخور زمان و مكان ايجاد كرد تا فرهنگ پويا و زاويه هاى واقعى در متن جامعه شكلى نهادينه به خود گيرد.

در مسير ناب سازى فرهنگ برخورد فيزيكى را جايز نمى دانست و آن را جزء وظايف و رسالت هاى روحانيت مى دانست، همين نگرش و روش و منش، او را در زمره محييان دين با روش خاص خود قرار داده است كه روشى صد در صد موفق در راستاى اهداف اسلام و انقلاب بود. امر به معروف، نهى از منكر، اقامه نماز، رسيدگى به اختلاف ها و شكايت هاى مردم، دستگيرى از مستمندان، حمايت از روحانيت و مسئولين نظام، پشتيبانى از حزب الله برنامه هر روز زندگى او بود. خاطرات و خطرات اين فصل از زندگى آيت الله حيدرى از جذاب ترين و شيرين ترين حكايات مردانى است كه حماسه حضور و در عينيت بودن جامعه را بر كنج عزلت و عافيت ترجيح دادند.

در وادى رحمت

دوستان آيت الله حيدرى، زمانى او را در مسير لقاء خدا يافتند كه حضرت امام در عكس العمل خبر بيمارى ايشان با تأسر فرمودند: دوستان ما يكى يكى مى روند. سرانجام اين مرد سنگر و محراب اين زاهد و همقدم امام در نيمه شب يازدهم دى ماه 1365 ش از اين جهان رخت برداشت و رخ بربست و استان ايلام، رزمندگان اسلام و حزب الله را در سوگ خود نشاند.

اصرار مردم براى انتقال پيكر مطهرش به ايلام با پا در ميانى حضرت آيت الله العظمى گلپايگانى پايان يافت. پيكر پاك و مطهرشان با تشييع باشكوه مردم ايلام و قم و نمايندگان بيت امام و رياست جمهورى به حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها منتقل و در جوار او به خدا سپرده شد. و او سرانجام با جسم نحيف به ديدار امامان معصومى شتافت كه يك لحظه ذكر و نامشان از لبش نيافتاد و با تمام فقر و تنگدستى دست نياز را جز بر در خانه آنان - كه واسطه فيض الهى بودند - دراز نكرد.

اميد است كتاب هاى او كه به گفته خود تنها سرمايه زندگيش بشمار مى رفته است و سال هاى سال با فقر و تنگدستى جمع كرده است در كتابخانه اى كه در سفر رهبر انقلاب حضرت آيت الله خامنه اى كلنگ آن توسط نماينده ايشان بر زمين زده شد مورد استفاده نسل فردا قرار گيرد. تا به تنها وصيت او كه شكوفاى علم و فرهنگ در اين استان است جامه عمل پوشيده شود.

عارف بزرگ آيت الله بهاءالدينى در ملاقات با جمعى از مردم ايلام فرمودند: بايد او را در قبرستان ايلام دفع مى كرديد تا خدا به يمن وجود او عذاب را از قبرستان شما دور مى داشت. پاينده باد حوزه هاى نور و حجره هاى كوچك مدارس علوم دينى كه در هر زمان خيزشگاه مردانى بزرگ و ژرف انديش بوده و هست و خواهد بود.