منابع و پی نوشتهای متوسط
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

کاربر:Ghojavand/یادداشت

از دانشنامه‌ی اسلامی
< کاربر:Ghojavand
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ اوت ۲۰۲۵، ساعت ۱۹:۰۹ توسط Ghojavand (بحث | مشارکت‌ها) (تلبیس(مبهم نمودن کار))
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نَفْس در لغت

نفس در لغت به معنای ذات و حققیقت هر چیز و خود یک چیز است که برای تاکید به کار می برند.[۱]

نفس‌ در اصطلاح

در اصطلاح فرهنگ دینی ، کلمه نفس در قالب ترکیب روح و جسد به عنوان شخص انسان یا نفس انسان به کار رفته است.[۲] ملا محسن فيض كاشانى در تعريف «نَفْس» فرموده است: نفس، گوهرى لطيف و ملكوتى است كه اين بدن جسمانى را براى رفع نيازهايش بكار مى‌گيرد، همان طور كه مولا خادم خودش را به انجام كارى وامى‌دارد و ذات و حقيقت انسان‌ كه درك مى‌كند، همين جوهر ملكوتى است كه در بدن انسان داراى لشكرى جسمانى است كه اعضاى بدن است و داراى لشكرى روحانى است كه قوا و استعدادهاى انسان است و خداوند مى‌فرمايد: آيا در نفس هاى خودتان نمى‌نگريد؟ گاهى اين گوهر ملكوتى روح ناميده مى‌شود، چون حيات بدن متوقف بر اوست. و گاهى او را قلب مى‌نامند، چون حالات مختلف پيدا مى‌كند. و گاهى عقلش مى‌نامند چون معلوماتى كسب مى‌نمايد و ادراكاتى پيدا مى‌كند. بنابراين ملاک فضيلت و برترى انسان بر ساير حيوانات، نفس و روح انسانى است كه از روح الهى گرفته شده است.

نفس در قرآن

ذات و حقیقت شیء

«و تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ‏ »[۳]آنچه در نفسِ من است تو مى‏دانى؛ و آنچه در ذات توست من نمى‏دانم‏. خود و عین شیء درمقام تأکید. «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ‏»[۴]و خداوند، شما را از عذاب خود مى‏ترساند و «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُم»[۵])و خودتان را مكشيد.[۶] -

روح و جان، به عنوان حقیقت و ذات انسان

«أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ‏»[۷]جانهايتان را بيرون دهيد و « اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها »[۸]خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى بازمى‏ستاند.[۹] از آنجا که روح و جان، حقیقت انسان محسوب می شود روح را می توان در این قسمت معادل و جایگزین نفس شمرد.

شخص و انسانِ مرکب از روح و بدن

«يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة»[۱۰]»اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس: شخص واحدى» آفريد، پروا داريد. « و مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ»[۱۱] هر كس شخصی را جز به قصاص قتل، يا به كيفر فسادى در زمين بكشد. « يَوْمَ تَأْتي‏ كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ »[۱۲] روزى را كه هر شخص مى‏آيد و از خود دفاع مى‏كند، و هر شخص به آنچه كرده، بى كم و كاست پاداش مى‏يابد و بر آنان ستم نمى‏رود. در آیه اخیر مراد از نفس اول ، شخص انسان و از نفس دوم ، معنای مضاف الیه یعنی معنای تأکیدی مراد است.

نفس مطمئنه

نفس كه حقيقت انسان است، حالات گوناگون پيدا مى‌كند و در هر حالى نام مخصوصى دارد. در اينجا به برخى از حالات نفس اشاره مى‌كنيم: قرآن كريم، گاهى نفس را به صفت «مطمئنّه» مى‌خواند و مى‌فرمايد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة »[۱۳] اى نفس مطمئنّه‏ خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد. هرگاه حال نفس به گونه‌ای باشد که قوه عقل بر دیگر قوا یعنی غضب و شهوت غالب و پیروز باشد و نفس از مبارزه با آنها در حالت آرامش باشد در این موقعیت به آن نفس مطمئنه ‌گویند.[۱۴] انسان در اثر قرب به پروردگار، حالت اطمینان و آرامشى می یابد كه جز خدا به چيزى نمى‌انديشد و همه چيز را مقهور و مغلوب اراده الهى مى‌داند. به همين جهت، سختى و راحتى و غنا و فقر، آرامش او را بر هم نمى‌زند و او خود را تسليم امر الهى مى‌بيند.

نفس لوّامه

گاهى خداوند نفس را به صفت «لوّامه» مى‌خواند و مى‌فرمايد: «وَلا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»؛[۱۵] سوگند به نفس بسيار سرزنش كننده. اين وقتى است كه انسان قواى حيوانى طغيانگر را مورد اعتراض و انتقاد قرار مى‌دهد و نمى‌تواند ظلم و خيانت آنها را تحمل كند. هرگاه نفس در هنگام نزاع و مبارزه با قوای شهویه و غضبیه باشد و گاهی به خاطر گناهان مغلوب آن دو قوه گردد و در حالت پشیمانی و سرزنشگری خود باشد به آن نفس لوامه گویند.[۱۶]

نفس امّاره

گاهى نيز نفس را به صفت «امّاره» مى‌خواند. خداوند در داستان حضرت يوسف علیه السلام وقتى كه بى گناهى او ثابت شد از زبان همسر عزيز مصر نقل مى‌كند، كه گفت: «وَ ما اُبَرِّى‌ءُ نَفْسى‌ انَّ النَّفْسَ لَامَّارَةٌ بِالسُّوءِ الّا ما رَحِمَ رَبّى‌»[۱۷] من نفس خود را تبرئه نمى‌كنم، به درستى كه نفس فراوان انسان را به كارهاى زشت مى‌خواند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند. در اينجا به حالت امّاره بودن نفس اشاره شده است و در اين حالت است كه هواها و هوسها به انسان رو مى‌آورد و انسانها بيشتر گرفتار اين حالت نفس هستند و غالباً مقهور و مغلوب آنند و آنچه در روايات به مبارزه با آن سفارش شده، همين حالت نفس است و چون اين حالت نفس با قواى حيوانى و خواهش هاى مادّى انسان مناسبت زيادى دارد، انسان ها غالباً اسير آن مى‌شوند و از اين راه سقوط مى‌كنند.هرگاه نفس در مقابل قوه غضب و شهوت شکست خورده باشد بی آنکه مقابله و مبارزه‌ای با آنها داشته باشد در این موقعیت بدان نفس اماره گویند.[۱۸] کلمه نفس در قرآن معانی مختلف دارد و در برخی موارد به معنای نفس اماره می‌باشد.« وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏»[۱۹] هرشخصی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس خود را از هوا پرستی نهی کند، بهشت جایگاه اوست. یا در آیه‌ای دیگر می‌فرماید « أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ »[۲۰]آیا دیدی آن شخص را که هوای نفس خود را معبود خویش قرار داد. نفس اماره محرک به سمت امور ناشایست است. بنابراین نفس اماره همواره باید مورد سرزنش قرار گیرد زیرا همچون دشمن پنهان در کمین انسان است. نفس اماره یعنی اسارت. اسارت در خاک. اما از آنجا که انسان اهل عالم خاک نیست باید با کوشش پیوسته با بهره‌گیری از دستورات الهی از این اسارت رها شود. انسان در مرحله نفس اماره به وسیله خداوند چنین خطاب شده است: « وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ...» [۲۱] و چون كسانى مباشيدکه خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را از یاد خودشان برد. یعنی در مرحله امارگی انسان به خود فراموشی دچار می‌شود. غفلت از یاد خدا به غفلت از خود می‌انجامد. و باز در مرحله امارگی خداوند انسان را اینگونه توصیف می‌کند « قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة» [۲۲] به آنان‏ بگو: زيانكاران در حقيقت كسانى‏اند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رسانده‏اند. در این آیه زیان دیدگان کسانی‌اند که به خود و اهل خود آسیب زده‌اند یعنی حقیقت نفس انسان غیر نفس اماره‌ای است که مورد سرزنش است. نفس اماره دشمن انسان است. چون خواهان دلبستگی و چسبیدن به این عالم جسم است و از آنجا که مسکن و جایگاه انسان در حال حاضر این عالم است جاذبه و میل او به امور دنیوی قوی و رهایی از آن آسان نیست. و به همین خاطر تعبیر جهاد اکبر را برای خروج از این خواسته‌ها واجب خوانده‌اند. قرآن کریم، شیطان را هم دشمن انسان می‌خواند اما او را دشمن آشکار و ظاهر معرفی می‌کند.[۲۳] در حالی که دشمنی نفس امّاره پنهان است و راز این پنهانی در این است که شیطان با توجه به تمایلات هر شخص، او را دعوت می‌کند. هرچه تمایلات شخص قوی‌تر باشد، شیطان به کوچک‌ترین اشاره‌ای انسان را شکست می‌دهد. اما اگر انسان تمایلات پست را کنترل کند و در مسیر الهی حرکت دهد حرکتی بنیادی و ریشه‌ای انجام داده که شیطان دیگر راه نفوذ به او پیدا نمی‌کند. نفس اماره را دارای نیرنگ‌های بسیار خوانده‌اند که باعث می‌شود در قالب و شکل‌های گوناگون انسان را در دام و اسارت بیندازد. در مواقع بسیاری انسان این دام بودن را درک نمی‌کند «  إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي‏ »[۲۴] که تنها در پرتو نظر لطف الهی می‌تواند از این تله‌های سخت رهایی یافت. در متون دینی عبارت نفس کش بسیار کورد مشاهده و چه بسا مورد تأمل واقع شده است. منظور از کشتن نفس، خودکشی نیست. همچنین منظور سرکوب کردن خواسته‌ها و تمایلات نیست. تا زمانی که ما در این عالم جسمانی زندگی می‌کنیم. خواسته‌های جسمانی هم به طور طبیعی وجود دارد؛ و خالق حکیم هیچگاه ما را از برآوردن آن نهی نکرده است، بلکه در اجرای صحیح پاسخ دهی به این تمایلات بحث هدایت و پیامبری و دین را به میان آورده تا نفس امّاره در حالت اعتدال پاسخ داده شود و از حالت و مرتبه امّارگی به سمت برتر حرکت کند. بنابراین علت قرار دادن عبادات مختلف نیز برای یک هدف واحد است و آن تعدیل نفس است. تقویت و پاسخدهی مکرر به نفس امّاره او را طغیانگر و فرعون درون ‌می کند که هر خواسته‌ای را امر نمود برآورده شود. این به بردگی انسان و بندگی او در برابر خواسته‌هایش می‌انجامد و خواهش‌ها و امیالش، خدای انسان می‌شود. و چه بسا در عین پذیرش خدای واحد، و انجام عبادات، معروف به بندگی خداوندی است. اما همه عباداتش برای خواسته‌های خودش است نه خدای یگانه. نفس اماره، خواهان حرکت در محدوده خود است. یعنی فقط من را داشته باش. منیّت و خود خواهی. و این کار اگر خوب نگریسته شود مانند رفتار کودکان می‌ماند که همه چیز را برای خود می‌خواهند و در نداشتن آن به گریه و زاری می‌پردازند. انسان بزرگسالی که تسلیم نفس اماره است، همچون کودک رشد نایافته است که محور زندگیش خودش است. محدوده دید نفس اماره تا آنجا قد می‌دهد که مایی و منی در کار باشد و آنجا که خود نباشد، نفس اماره نیز عطیل می‌شود. پس خدا آنجایی است که خودیت در آنجا نباشد. یکی دیگر از آیاتی که قرآن کریم بوسیله آن به وجود نفس اماره در انسان اشاره می‌نماید آیه 8 سوره شمس است. « فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها » سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏اش را به آن الهام كرد . آیه با سوگند الهی به وجود دو نوع گرایش در انسان و در پایان خوشبختی انسان را در پاکسازی تمایلات پست معرفی می کند. دو نوع بذر در وجود انسان قرار داده شده است. این امر نشان می‌دهد انسان صرفاً همین جسم خاکی نیست. حقیقتی برتر از این جسم و مادییت در انسان وجود دارد. گرایش‌های عالی انسانی و الهی که همواره در طول تاریخ انسان را به تکاپو و تلاش پیوسته ترغیب نموده است و او را از جهل به علم، از بردگی به آزادگی، از نقص به تکامل، از فقر به غنا خوانده است. این‌ها همه دلالت بر یک حقیقت باشکوه در وجود انسان است و انسان تا این حقیقت با عظمت را درک نکند نمی تواند نفس اماره و خواسته‌های کوتاه و محدود او را کنار بگذارد. انسان در درون خود این دو گرایش را با تمام وجود درک می‌کند و با آنها مآنوس است. چنانکه فردی در زمان پیامبر (ص) خواست از معانی برّ و تقوا و اثم و عدوان سوال کند. و پیامبر به او فرمود: خداوند حقیقت بر ّو تقوا و اثم و عدوان را در وجود انسان قرار داده است و با مراجعه به خود می‌توانی آن را درک کنی. انسان زمانی به ناشایست و سوء بودن نفس اماره اعتراف می‌کند و علیه آن اقدام می‌نماید که در مقابل آن امور شایسته و زیبا و عالی را درک کند و به آنها توجه نماید تا شخص خوبی زیبایی و پاکیزگی را درک نکند به رفع زشتی و آلودگی نمی‌پردازد. به همین دلیل مرتب به انسان تأکید شده که در تفکر و بررسی امور باشد تا زشت را با زیبا جابجا نکند به او تأکید شده، با زیبا صفتان همنشین ‌کند تا همواره ذائقه زیبابینی و زیباگزینی را داشته باشد.

نفس در روایات

اکنون روایات مربوط به نفس را از نظر می گذرانیم تا معنا و محل استعمال آن در کلام معصومین (ع) واضح شود و مورد تأمل قرار گیرد.

تکریم نفس به عنوان شخصیت معنوی

در کلام معصومین(ع) احادیثی در تکریم مقام نفس وجود دارد. مانند: « قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ » [۲۵] مقام و شرافت نفس به گونه ای است که شناخت آن همسنگ شناخت خداوند است. و نیز « عَجِبْتُ لِمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ كَيْفَ يَأْنَسُ بِدَارِ الْفَنَاء» [۲۶] تعجبم از شخصی که ارزش نفس خود را دانسته و در عین حال به دنیای فانی انس می گیرد. و كسى كه براى خود، كرامت و شخصيّت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بى‌مقدار خواهد بود.[۲۷] و چنین شخصی به آسانى تسليم هوى و هوس نمى‌شود. و در حديث ديگرى از امام هادى: کسی که برای خود ارزش قائل نیست، دیگران از شرش ایمن نخواهند بود.[۲۸] به تعبیری ارزش نفس چنان والاست که شناسنده آن خود را در امورپست و شر تلف نمی کند و نیز می فرماید: « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهَى إِلَى غَايَةِ كُلِّ مَعْرِفَةٍ وَ عِلْم»[۲۹] هر فردی که خود را شناخت به نهایت تمام علوم و حقایق رسید. شناخت نفس و نیل به معرفتش نهایت علم و حکمت را به ارمغان می آورد. و روایت دیگر در مورد نفس این است که: « إِنَّ النَّفْسَ لَجَوْهَرَةٌ ثَمِينَةٌ مَنْ صَانَهَا رَفَعَهَا وَ مَنِ ابْتَذَلَهَا وَضَعَه »[۳۰] نفس چیز با ارزشی است هر کس از آن مواظبت نماید به کمال می رسد و هر کس آن را در امور پست مشغول سازد سقوط می کند. بنابراین نفس جوهر گرانبهایی است که با حفاظت از آن بزرگی و برتری نصیب شخص می گردد و با کوتاهی و غفلت از آن، سقوط و خواری عاید وی می شود. همچنین « خَلَقَ الْإِنْسَانَ ذَا نَفْسٍ نَاطِقَةٍ إِنْ زَكَّاهَا بِالْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَوَاهِرَ أَوَائِل‏»[۳۱] خدا انسان را دارای نفس متفکری آفرید که در صورت تعلیم و تزکیه همچون جواهر اوائل یعنی موجودات ملکوتی می گردد. «التَّوْفِيقُ وَ الْخِذْلَانُ يَتَجَاذَبَانِ النَّفْسَ فَأَيُّهُمَا غَلَبَ كَانَتْ فِي حَيِّزِه»[۳۲] نفس که جوهر و حقیقت انسان محسوب می شود در مسیر گزینشهای لحظه به لحظه، خود را نمایان می کند. گاهی مورد توفیق الهی و گاهی در خواری و دوری از خالقش قرار می گیرد. در این روایات نفس همان شخصیت انسان است که با اعمال اختیاری خود عزیز یا ذلیل می شود.

نفس، معادل روح انسانی

در برخی احادیث، نفس و روح به عنوان کلمات مترادف یکدیگر استفاده شده است.مانند: « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع السَّخَاءُ أَنْ تَسْخُوَ نَفْسُ الْعَبْدِ عَنِ الْحَرَامِ أَنْ تَطْلُبَهُ فَإِذَا ظَفِرَ بِالْحَلَالِ طَابَتْ نَفْسُهُ أَنْ يُنْفِقَهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏»[۳۳] سخاوتمند كسى را گويند كه خودش را از مال حرام باز دارد، و هر گاه مال حلالى پيدا كرد، جان و روحش با شادمانی آن را در راه خداوند انفاق كند. نفس درروایت فوق در دو موضع آمده در اولی تأکید لفظی و در دومی معنای جان و روح را افاده می کند؛ و البته در هر دو به عنوان شخص انسان مطرح است. همچنین امام صادق (ع) می فرماید: « لَمْ تَمُتْ نَفْسٌ مِنَّا إِلَّا وَ تُدْرِكُهُ السَّعَادَةُ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ نَفْسُهُ »[۳۴] امام می فرماید: کسی از ما نمی میرد، مگر اینکه سعادت را درک کند. در اینجا نفس اول برای شخص انسانی و نفس دوم مرادف روح است که از بدن خارج می شود. ومیز در حدیث « فَإِذَا خَرَجَتِ النَّفْسُ مِنَ الْجَسَدِ …..‏ »[۳۵] هنگامی که روح از بدن خارج شود..... ترادف کلمه نفس و روح دراین روایات به جهت اتحاد وجودی جسم و روح است و هرگاه این تعلق پایدار باشد این معادل گیری جایز است. در واقع نفس را ترکیبی از روح و جسد انسانی محسوب می کنند و روح را امری جدای از بدن. نفس به ذات الشیء یا خود شیء تعبیر می شود و ذات و حقیقت انسان علاوه بر روح، جسم او نیز می باشد، بنابراین نفس، زمانی معادل انسان به کار می رود که روح و کالبد انسانی همراه هم باشند، ولی زمانی که روح فارغ از بدن است به همان نام یعنی روح خوانده می شود. در نگاه به آیات و روایات نیز می توان این خط و سیر را ملاحظه نمود. در روایاتی که به عالم ذرّ اشاره دارد آمده: « َ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَام‏ » [۳۶] خداوند ارواح انسانها را دوهزار سال قبل از خلقت جسمشان آفرید.اما همین روح وقتی به بدن دنیوی تعلق می یابد با واژه نفس مورد خطاب قرار می گیرد « وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا »[۳۷] مرا لحظه ای به خودم مسپار. و باز بعد از جدایی از بدن در عالم برزخ با واژه روح به انسان اشاره می شود « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ فِي حُجُرَاتٍ فِي الْجَنَّةِ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا ....» همان . ابو بصير گويد: از امام صادق(ع) در مورد ارواح مومنان پس از مرگ (در عالم برزخ) پرسیدم. فرمود: در اتاقهای بهشت از خوردنیها و نوشیدنیای یش بهر ه می برند. و همین انسان که در عالم برزخ با واژه روح به او اشاره می شود به محض برپایی قیامت و تعلق به بدن جسمانی اش با نفس مورد خطاب قرار می گیرد. « وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا »(بقره /48 ) بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى از عذاب خدا را از كسى دفع نمى‏كند. آیت الله مکارم شیرازی در این باره می گوید: آنجا که سخن از ارتباط روح با جسم است و تأثیر متقابل آنها در یکدیگر بیان می‌شود، واژه نفس بر آن اطلاق می کنند و آنجا که پدیده‌های روحی، جدا از جسم مورد بحث قرار می‌گیرند نام روح را بر آن به کار می‌برند. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج12، ص255

نفسِ متعلق به بدن

از محتوای برخی روایات جسمانیت نفس یا تعلق نفس به بدن برداشت می شود و در مقابل آن، روح را امری معنوی معرفی می کند. مانند: «ثبات النّفس بالغذاء، و ثبات الرّوح بالغنى» ( إکمال غرر الحکم،ص 355 ح 183 توانمندی جسم به خوراك است و قدرت روح به بى‌نيازى. نفس در این حدیث مقابل روح است و از آنجا که انسان مرکب از جسم و روح است نفس در حدیث فوق به جسد برمی گردد؛ همچنین در روایت دیگر آمده پایندگی جسد در تغذیه، و حیات روح در فنا و انتقال از این دنیاست. (مشکینی، علی، تحرير المواعظ العددية، قم، نشر، الهادی ،1424ق، ص: 75 . خیری ذیل تفسیر آیه « يَوْمَ تَأْتي‏ كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها (نحل/ 111 »از معصوم (ع)گوید: نفس و روح برابر خدا آيند و با یکدیگر مجادله كنند، نفس گويد: من چون جامه بودم و تا زمانی که تو در من نبودى گناهى نمي كردم. روح گويد: من پيشتر از تو آفريده شده بودم و نمی دانستم گناه چيست تا در تو وارد شدم و در این حال خدا برایشان نمونه‏اى آورد از يك كور و يك فلج و يك انگور بر سر ديوار و به آنها فرمود انگور را بچينند، كور گفت: نمى‏بينم و فلج گفت: نمی توانم راه بروم. به فلج فرمود: بدوش كور برو و بچين و به آنها فرمود: اين نمونه حال شما است و چون چيدن انگور به هر دوى شما مرتبط بوده گناه از هر دو شناخته شود. مجلسی، بحار الأنوار، ج‏58 ، ص103

نفس، امری منفور

مطالعه نفس در روایات نشان می دهد که نفس در شرایطی مورد سرزنش قرار گرفته است. در قرآن هم این نوع خطاب به نفس مورد اشاره قرار گرفت. « إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء »[۳۸] على (ع) در این باره میفرماید: «نفس اماره مانند فرد منافق، تملق انسان را میگوید و در قالب دوست، جلوه میکند تا بر انسان مسلط شود و او را به مراحل ناشایست وارد کند. نیز می‌فرماید: مومن همواره در هر صبحگاه و شامگاه به نفس خود بدگمان است.[۳۹] در بررسی روایات ملاحظه می شود که هرگاه نفس مورد عتاب واقع شده یا به عنوان بٌعد مادی انسانی است که کم ارزش تلقی شده و به طبیعت جسمانی و سیر دنیوی انسان نظر دارد و اکثراً به عنوان هشدار و آسیب شناسی در تکامل انسان دلالت می کند. به عنوان نمونه احادیثی در این باب بیان می سشود. پیامبر(ص ) می فرماید: «أعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك» دشمن‌ترين دشمنانت همان نفس توست كه بين دو پهلويت قرار گرفته است.[۴۰] وامام علی (ع ): « نَفْسُكَ أَقْرَبُ أَعْدَائِكَ إِلَيْك‏ » نفس نزدیک ترین دشمنت می باشد. و « مَنْ أَهَانَ نَفْسَهُ أَكْرَمَهُ اللَّه‏»[۴۱] هر کس به نفس خود اهانت کند خداوند او را گرامی می دارد. و نیز می فرماید: « قَدْ احْيى عَقْلَهُ وَ اماتَ نَفْسَهُ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ وَ لَطُفَ غَليظُهُ »[۴۲] همانا عقل خود را زنده كرد و نفسش را ميراند، به طورى كه جسمش لاغر و دلش نرم و لطبف شد. روایات معصومین(ع) بزرگترین مانع در ترقی و تکامل انسان را نفس او درحرکت به سمت حیوانیت و بعد طبیعی او معرفی می کنند. و چون عموماً و اکثراً انسان به امور زمینی مشغول است، نفس وقتی در حال اداره بدن است در جلب رضایت طبع و بدن می کوشد و رنگ جسمانی گرفته و به امارگی شهرت می یابد.وقتی می‌بینیم روایات ما در مورد نفس دو دسته‌اند: در مواردی نفس را عزیز و گرامی می‌خواند و بر مواظبت آن تشویق می‌کند و در موارد دیگر انسان را بر مخالفت و دشمنی به آن دعوت می‌کند و اینکه دشمن ترین دشمن انسان و بزرگترین مانع و عایق در رشد و تکامل است. این دو گونه برداشت‌ها حاکی از همان تمایلات دوگانه انسان است یک انسان است که دو نوع خواسته در او قرار داده شده است. تمایلات انسان در بعد جسمانی قوی‌تر و پررنگ‌تر جلوه می‌کند زیرا آدمی در حال حاضر در عالم جسم است و تمایلات معنوی و ملکوتی با کنار رفتن این تمایلات ظاهر می‌شوند.

اهمبت شناخت نفس(خود)

خدای متعال در اهمیت شناخت و مراقبت از نفس تأکید می فرمایند: «یا أیُهاالَّذینَ آمَنوا قُوا أَنفُسَکُم و...»[۴۳] و نیز می فرمایند: «یا أَیُّها الَّذینَ آمَنوا عَلَیکُم أَنفُسَکُم...»[۴۴] امام علی (ع)، معرفت و شناخت نفس را سودمندترین دانشها می خواند.[۴۵] امام خمینی(ره) در اهمیت شناسایی نفس می فرماید: مکائد شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است، و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چکاره است.[۴۶] «در راه سعادت نخستين قدم خودشناسى است.»[۴۷] این جمله چنان پر اهمیت است که هم در آیات و روایات و هم در کلام بزرگان علم و معرفت به کثرت قابل مشاهده است. در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام آمده : كسى كه خود را بشناسد، به سعادت و رستگارى بزرگ نايل شده است. [۴۸] و در مقابل کسى كه خود را نشناسد، از طريق نجات دور مى‌شود و در گمراهى و جهل گرفتار مى‌آيد. [۴۹] برخی از موارد اهمیت خودشناسی عبارتند از:

خود شناسی عامل خداشناسی

طبق آیات الهی هر شخص خود را بیشتر و بهتر شناسایی کند در شناخت پروردگارش موفق تر خواهد بود. [۵۰] چنانکه خداوند می فرماید:« سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق» [۵۱] به زودى نشانه‏ هاى خود را در افقهاى گوناگون‏ و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خود حقّ است. و «وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ» [۵۲] و در درون وجود شما آيات خداست، آيا نمى‌بينيد؟ و حضرت رسول (ص): «من عرف نفسه فقد عرف ربه» [۵۳] هرکسی خود را شناخت خدایش را هم شناخته است. انسان با خود شناسی متوجه می شود که قوتها و داشته ایش از خودش نیست و آنچه در اطراف او آفریده شده نیز به یک موجود کامل و غیر مخلوق محتاج اند تا امورشان را اداره کند. این اولین قدمهای ورود در خودشناسی است و با شناسایی بیشترخود معارف برتر نیز به دست می آید. از طرفی طبق فرمایش الهی اگر انسان خدا را نشناسد به خود فراموشی دچار می شود « وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ » [۵۴] و چون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و او نيز آنان را دچار خودفراموشى كرد. و سرانجام كسى كه بيش از همه خود را بشناسد، بيش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت. [۵۵] زیرا تنها چنین کسی او را بیش از همه شناخته است و می تواند از او پروا داشته باشد. اینکه می فرماید: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» شناخت کدام خود ما را به خدا می‌رساند؟ آیا شناخت خودخواهی به خداشناسی می‌رساند؟ آیا بازی‌های کودکانه که در میان بزرگسالان رایج می‌باشد و در میدان خودخواهی رقابت می‌نمایند فرد و جامعه را به خدا می‌رساند؟ خودشناسی یعنی خروج از محدوده کدهای کودکانه و منیّت‌ ها و ورود به خواسته‌ها و محدوده های غیرخودی. همانند: همکاری، اتحاد و ایثار و دیگر صفاتی که انسانیت را در ابعاد مختلف تقویت می‌کند و جز رنگ الهی را نمی خواهد و نمی‌بیند.

خود شناسی عامل رشد اخلاقی

شناخت خود، موجب شوق به تحصيل كمالات و تهذيب اخلاق و باعث سعى در دفع صفات ناشایست مى‌گردد. [۵۶] انسان با تفکر در امور خویش به ارزش و قیمت خود پی می برد و در عین حال متوجه نقصهایش میشود؛ پس برای کسب جایگاه واقعی خود، به سمت حوبیها و صفات نیک حرکت می کند. حضرت علی (ع) می فرماید: كسى كه خود را بشناسد، به جهاد با نفس بر مى‌خيزد و كسى كه خود را نشناسد آن را رها مى‌سازد.غ[۵۷] یکی از معانی خودشماسی بررسی نقاط قوت و ضعف در هر شخص است. نفس اماره بدین جهت به بدیها دستور می دهد و برآن اصرار می کند که منبع و منشاء ضعفها و نقصهای انسان است بنابراین با شناخت بهتر ودقیق تر آن می توان بر ان غلبه نمود و آن را مدبریت نمود. بر طبق فرمایش علی (ع)عارف حقيقى یا انسان وارسته كسى است كه خود را بشناسد، و از قيد و بند اسارت آزاد سازد، و آن را از هر چيز كه او را از سعادت دور مى‌سازد پاك و پاكيزه كند. [۵۸]

راه و روش خود شناسی [۵۹]

آیا خودشناسی به معنای شناخت بدن و اعضای آن است ؟ در این صورت شناخت حیوانات و دیگر موجودات جهان طبیعت با خودشناسی چه تفاوتی دارد؟ جهان شناسی و هرچه به آن مربوط است با روش حسی و نجربی قابل دسترسی است. اما خود و حقبقت انسان امری غبر مادی است.«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا»[۶۰] و در باره روح از تو مى‏پرسند، بگو: «روح از [سنخ‏] فرمان پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است. پس روش شناخت آن هم متفاوت است و آن روش با تفکر و عمل به توصیه های معارف دینی به دست می آید. به همین خاطر تفکر، عبادتی بزرگ محسوب می شود، زیرا انسان را از امور مادی و دنیوی، به امور معقول و معنوی سیر می دهد. انسان جزئی نگر و حس گرا فقط پدیده های جزئی این جهان را مشاهده می کند و در این روش با حیوانات چندان تفاوتی ندارد. خروج از بدن و طبیعت و کلی نگری و توجه ویژه به علوم و معارف الهی راه خود یابی صحیح است که در دین الهی مورد تأکید می باشد. به عنوان نمونه، پيامبر خدا - صلى الله عليه و آله و سلّم - در روز بدر به شهداى بدر ندا مى‌فرمود: اى كشته شدگان در راه خدا! آيا آنچه را كه پروردگار شما به شما وعده داده بود حق و راست يافتيد؟ آنگاه بعضى از اصحاب عرض كردند: يا رسول الله ايشان مرده‌اند. چگونه ايشان را صدا مى‌کنى ؟ حضرت فرمود: ايشان از شما شنواترند و فهم و ادراك ايشان الآن از شما بيشتر است. [۶۱]و در روایتی میفرماید: اگر لشکر شیاطین انسان را احاطه نمی کردند هر لحظه انسان حقایق موجودات عالم طبیت و غیب را مشاهده می کرد. [۶۲]بنابراین خودشناسی حقیقی در پرتو وحی و گوش چان سپردن به کلام انبیا و اوصیا الهی میسر است.

آگاهی به عیوب و نقصها

آگاهی به عیوب و نقصهااز روشهای مهم خودشناسی است.اکثرانسانها تمایلی به شناسایی عیبهای خود ندارند در واقع این مرحله به اراده محکم و لطف الهی نیازمند است تا شخص به کشف نقص در خود بپردازد. پیامبر(ص) می فرماید: هنگامى كه خدا ارادۀ نيكى دربارۀ بنده‌اى كند او را در امور دين آگاه و در امور دنيا زاهد و نسبت به عيوبش آگاه مى‌سازد. [۶۳] و حضرت على عليه السلام، ناآگاهى انسان نسبت به عيوبش را از بزرگترين گناهان می خواند. [۶۴] نحوه شناخت عیوب از چند راه حاصل می شود: داشتن استاد حاذق که همچون پزشکی ماهر درشناسایی و درمان صفات نفس شخص را یاری نماید . داشتن دوستی مومن و صادق که همچون آینه صفات بد انسان را بر ایش بی غرض نشان دهد. چنانکه در حدیث آمده : محبوب‌ترين برادران دينى كسى است كه عيوب تو را به تو هديه كند. [۶۵] دیگر اینکه انسان عيوبش را از زبان و رفتار دشمنانش بشنود و بدون تعصب پذیرا باشد؛ چرا كه دشمنان با دقّت تمام، مراقب لغزشها و عيوب انسانند. [۶۶] و برطبق گفتار جالينوس كه خوبان، از دشمنان نيز سود مي برند، اين مطلب در این زمینه صحیح و بسیار سودمنداست. [۶۷]

شناخت فریب های نفس

یکی از راههای خودشناسی آگاهی و دقت به فریب کاریهای نفس است. علمای اسلامی تعبیری دارند و میگویند: «مکائد نفس» و مقصود مکّاریها، حیله گریها و ریاکاریهای نفس با خود انسان است. و این موضوع از نظر علم نفس شناسی مسأله جالبی است که آدمی خودش نسبت به خودش فریب کاری کند، و مستلزم آن است که انسان دو نوع شخصیت داشته باشد: شخصیت فریب دهنده و شخصیت فریب خورده، استاد مطهری براین موضوع تأکید میفرماید که روان انسان ظهوری دارد و بطونی و مسأله پنهان شدن میلها در اعماق شعور باطن و دیگر مسأله تغییر قیافه دادن و به اصطلاح روانکاوان ماسک به چهره زدن میلهای سرکوفته در کار است، و این حقیقتی است انکار ناپذیر. [۶۸] امام خمینی (ره) در این باره می فرماید: ای برادر در مکائد نفس و شیطان دقیق شو. بدان که نمی گذارند تو بیچاره یک عمل خالص بکنی؛ و همین اعمال غیر خالصه را که خداوند به فضلش از تو قبول کرده نمی گذارند به سر منزل مقصود برسانی. کاری می کنند که بواسطه عجب و تدلل بیجا همه اعمالت به باد فنا برود. [۶۹] فضای حاکم بر ارتباط نفس و انسان، فضای نیرنـگ و خیانـت اسـت. در روایـات متعدد به حیله گری نفس و عاقبت اعتماد به آن اشاره شـده اسـت. قطعا نفس تو بسیارخدعه گر و فریب کار است. ‌[۷۰] و بدرستى كه نفس بسيار امر كننده است به بدى و افعال قبيح پس هر كه امين گرداند آنرا خيانت كند آن به او، و هر كه آرام بگيرد بسوى آن و مطمئن گردد به آن هلاك گرداند او را، و هر كه خشنود گردد از آن فرود آورد او را به بدترين جايگاهها. [۷۱] وقتی فضا و بنای ارتباط بین دو کس فضای نیرنـگ باشـد، بـرای حفظ از آسیب طرف مقابل باید هشیار باشد و از غفلت دوری جوید. پـس اصـل اول مواظبت از نفس است و چشم برنداشتن از آن. امیرمومنان در فرمایشی به این اصل اشاره فرموده و نتیجه آن را غلبه بر شیطان دانسته است. ایشـان فرمودنـد: هرکه متهم دارد نفس خود را پس به تحقیق که غلبه کند برشیطان.[۷۲] و هرگاه نفست بر تو سركشى كند، از طـرف نفـس خـود (جنبه ای از نفس که پیرو عقل است) با نفس خود (جنبه ای از نفـس کـه پیـرو قـوای شهویه و غضبیه است) حیله گری کن و خدعه نما تا نفس(در جنبه دوم آن) بـرای تـو رام شود) [۷۳] زيرا كه هرگاه تو نيزدربرابر نفس سركشى كنى و سخت باشى، او مطیع و رام می گردد.چنانکه می فرمایند هرکه را اطاعت کنی مطیع تو کردد غیر از نفس که هر چه اطاعتش کنی سرکش تر شود. فریب کاریهای نفس بی شمار است و در اینجا صرفاً برخی از آنها را مورد ملاحظه و بررسی قرار می دهیم.

تسویف (به تأخیر انداختن توبه)

تسویف یا به تأخیر انداختن توبه به معنای تأخیر است و از جمله (سـوف افعـل کـذا: ) گرفتـه شـده اسـت. یعنی وعده انجام کاری در زمان آینده.[۷۴] تسویف به این معنا است که وقتی انسان مـیخواهـد بـه سمت کار خوبی برود نفس آدمی به بهانه فرصتی کـه هسـت، مـانع اقـدام به موقع او میشود و گویا به او میگوید حالا چه عجله ای داری؟! در مناجات الشاکین حضـرت امام سجاد در فرازی میفرمایند: «و تسوفنی بالتوبه» [۷۵] وقتی میخواهم توبه کنم، نفس توبه مرا به آینده موکول میکند. وقتی شخصی میخواهد کار خوبی انجام دهد نفس او همراهـی نمـیکنـد، گـاهی مـیخواهد مقاومت کند این درگیری درونی ادامه پیـدا مـیکنـد و کشمکشـی هسـت، در ایـن حالت، نفس برای حل این کشمکش میگوید: این کار را انجام میدهم ولی از فـردا!. بااین روش دعوا را حل میکند و پایرش و تسلیم شدن ما را در برابر نفس راحـتتـر میکند چون به تحقق کارها و تعهدهایمان امیدوار میشویم. امام سـجاد در دعـای ابوحمزه میفرمایند: «و قد افنیت بالتسویف و الآمال عمری» [۷۶] یك عمر را با تسویف و آرزوها به فنـا سـپردم. تسـویف و آرزو رابطـة بسـیار تنگاتنگی دارند؛ اساساً تسویف در زمینه آمال تحقق پیـدا مـیکنـد. اگـر انسان بداند فرصتی ندارد، آرزویی هم نمپروراند و به تعبیر امام سجاد در دعای چهلـم صـحیفه به هنگام شنيدن خبر مرگ و در ياد مرگ، می فرماید: « خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و ما را از آرزوهاى دراز باز دار و با عمل درست، آرزوهاى ما را كوتاه كن تا اينكه ساعتى پس از ساعت ديگر را آرزو نكنيم و فردا را بعد از امروز، و حياتى پس از اين حيات و قدمى بعد از اين قدم را انتظار نكشيم.» [۷۷] انسانی که آرزویی داشته باشد یقین دارد که نَفَسی بعد از نَفَسی می آید. پس گرفتار تسـویف مـی شوید، ولی وقتی این تصور در او نباشد که نَفَس بعدی هم می آید و روز و سـاعت بعدی هم می آید، این جا زمینه تسویف فراهم نخواهد بود. روايت شده كه نالۀ بيشتر اهل جهنم از به تأخیر انداختن توبه می باشد. چه بسیاری از اشخاص که عادت کرده اند به عقب انداختن کارها و اینکه فردا و پسین فردا انحام میدهم ،غافل از اینکه چه بسا فردایی نباشد و فریب نفس یا شیطان را خورده باشند. الهى، بر نفس خويش ستم كردم در اينكه براى تکاملش، بيجا مهلتش دادم. [۷۸]

تسویل(زیبا جلوه دادن کار)

واژة «تسویل» به معناى خوب جلوه دادن چیزى است که نفس آدمى بر آن حریص می شود، به گونه ای که زشتیهایش هم در نظر شخص زیبا می شود. [۷۹] در متون دینی، در تعابیر مختلفی به نفس نسبت فریب داده شده است؛ یکی از این تعابیر که در قرآن به آن اشاره شده، نسبت تسویل و تزیین به نفـس اسـت. دو مورد از این آیات نقل قول از حضرت یعقوب نبی است کـه بـه فرزنـدان خود خطـاب نموده و فرمودند: « بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ » [۸۰] بلكه نَفْس شما كارى بد را براى شما آراسته است‏. یک مورد هم نقل قول از شخصی به نام سامری است که در پاسخ حضرت موسی گفته«وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لی نَفْسی» [۸۱] و اینگونه نفـس مـن بـرایم تزیین نمود. در مورد دیگری آمده« إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُم‏ » [۸۲] بى‌گمان كسانى كه پس از آن كه راه هدايت بر آنان روشن شد، به آن پشت كردند و به گذشته برگشتند، شيطان آن را در نظرشان آراست و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت. از موارد تسويل نفس سركش، عمل قابيل نسبت به برادرش هابيل است. « فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرين‏ » [۸۳] پس نفسِ امّاره‏ اش او را به قتل برادرش ترغيب كرد، و وى را كشت و از زيانكاران شد. نفس قابيل، او را براى كشتن برادرش مطيع و تسليم خود قرار داد و اين عمل را در نزد وى چنان جلوه داد و كشتن برادر را برايش تزيين داد كه باعث شد در پاسخ به حسادت خود، برادرش را از بين ببرد. نفس انسان به هرچه علاقه شديد دارد، آن را زينت و زيور مى‌دهد و براى انسان به صورت زيبا درمى‌آورد و بد را خوب جلوه مى‌دهد و در این مسیر شیطان نیزچنانکه در آیه شریفه آمده دخالت می کند. در روایتی پیامبر (ص) از وضع گروهی خبر می‌دهد و می‌فرماید: زمانی فرا می‌رسد که جوانان شما فاسد می‌شوند و به کارهای زشت امر می‌کنند و از کارهای نیک باز می‌دارند. ناگهان مردی از روی تعجب می‌پرسد آیا به راستی چنین چیزی پیش خواهد آمد؟ رسول اکرم (ص) می‌فرماید: بدتر از این هم می‌شود و روزگاری می‌آید که شما تشخیص حق را از باطل و نیک را از زشت از دست می‌دهید سرانجام کارهای نیک در نظر شما بد و کارهای بد در نظر شما نیک جلوه می‌کند. و[۸۴] این روایت نشانگر نمونه ای از تسویل نفس است. علی (ع) میفرماید: نفْسِ بد فرمانِ ظاهر آرا، همچون منافق، چاپلوسى مى کند و خود را چون دوستى سازگار و دلسوز جلوه مى دهد و همین که فریب داد و بر انسان دست یافت، چون دشمن مسلّط مى شود و با خودخواهى و قلدرى فرمان میراند و شخص را به جایگاههاى بدى و هلاکت مى کشاند. امام علی(ع) یکی از راهها و شعبه های شبهه را در تسویل نفس معرفی نموده و آن را عاملی در افتادن به قعر شهوات می خواند. [۸۵] و در روایت دیگر، باز داشتن نفس از تسويل را ثمره زیرکی و نجابت دانسته است. ‌[۸۶] امام سجاد(ع) می فرماید من منكر خدا و فرمانش و عذاب و وعده‌اش نيستم، بلكه نفس فريبكار با تزيين و تسويلش مرا به اينجاها می کشاند و هواى نفس بر من غالب می شود. [۸۷] در بخشی از دعای هفدهم صحیفه سجادیه امام سجاد علیه السلام می‌فرماید: خدایا هر باطلی را که شیطان در پیش چشم ما زیبا جلوه دهد ما را بر آن آگاه گردان و چون آگاه کردی ما را از آن بازدار و ما را بینا گردان که چگونه با او نبرد کنیم و در دلمان افکن که به چه روشی آماده دفع او گردیم و ما را از خواب غفلت بیدار کن تا میل به او نکنیم. آیت الله جوادی آملی در این باره می‌فرماید: تسویل نفس به این معناست که نفس انسان زشت را زیبا نشان می‌دهد و یا تنها بعد زیبایی یک چیز دو بعدی را ارائه می‌دهد. مانند تابلوی لطیفی که یک طرف آن چهره زیبا و سمت دیگر آن زشت است. نفس می‌داند که انسان به چه چیز علاقه‌مند است چیزهای مورد علاقه را برای او از راه باطل زیبا می‌نمایاند و باطل را به صورت حق جلوه می‌دهد. [۸۸] «تسويل يك تعبير روان‌شناسانۀ بسيار دقيقى است كه در قرآن آمده است و به اين معنى است كه انسان گاهى خودش از درون خودش فريب مى‌خورد. اگر نفس انسان چيزى را مى‌خواهد، آن‌چنان آن را براى انسان جلوه مى‌دهد و آن‌چنان آن را آرايش و زينت و به اصطلاح توالت مى‌كند و آن‌چنان به دروغ به آن نقش و نگار مى‌بندد كه انسان خيال مى‌كند يك چيزى است، ولى همان درون خود انسان است كه اين كار را كرده، براى اينكه انسان خودش را فريب دهد. تعبير «تسويل» تعبير عجيبى است. امروز كه روان‌شناسى خيلى پيشرفت و ترقى كرده، عميقاً و دقيقاً به اين نكات رسيده‌اند.» [۸۹]

وسوسه

وسوسه به معنای انديشه زشت و ناروا كه اصلش از وَسْوَاس كه عبارت از صداى روشن و آهنگ مخفى و آرام است. شكارچى را هم به جهت روش آرام و صداى آهسته اش وَسْوَاس مى‌گویند. [۹۰] در سخن گفتن نفس انسان بـا خودش و نیـز در فریـب شیطان در درون انسان تعبیر وسوسه بـه کـار مـیرود. [۹۱] میتوان وسوسه را علاوه بر شیطان، بـه خـود نفـس آدمی نیز نسبت داد. بنابراین در فرهنگ دینی وسوسه القائات و خطوراتى است كه به وسيلۀ نفس یا شياطين به قلب انسان وارد مى‌شود. خداوند در آیات قرآن می فرماید:« وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد» [۹۲] و ما انسان را آفريده ‏ايم و مى‏دانيم كه نفس او چه وسوسه ‏اى به او مى‏كند، و ما از شاهرگ او به او نزديكتريم. و « مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاس‏»الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاس‏»[۹۳] از شرّ وسوسه ‏گر نهانى‏. آن كس كه در سينه ‏هاى مردم وسوسه مى‏كند. و «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ » [۹۴] و بگو: پروردگارا، از وسوسه‏ هاى شيطانها به تو پناه مى‏برم‏. روایات متعددی صـحت نسـبت وسوسـه بـه نفـس و شیطان را تأییـد مینمایند که به برخی از آنها اشاره می شود. حضرت علی بن الحسین در دعای پنجاه و یکم صحیفه مبارکه از وسوسه نفس به خدای بزرگ شکایت کرده و این چنـین عرضه میدارند: شـکایت میکنم به تو ای خدای من از ضعف نفسم و از وسوسه نفسم. در روایتی دیگر از امام رضا در آداب شانه کردن، آن حضرت دعـایی تعلـیم فرمودند که در ضمن آن تقاضای رهایی از وسوسه سینه ها مـورد تأکیـد قـرار گرفتـه است؛ و بگو خدایا غمها، ناراحتیها و وسوسه سینه هـا را از مـن جـدا کن. [۹۵] امام صادق(ع) در باب وسوسه و را ه خلاصی از آن می فرماید:: شيطان در راه وسوسه كردن برقرار و پابرجا نمى‏شود مگر آنكه انسان از ذكر پروردگار متعال اعراض كرده و فرمان‏ها و دستورهاى الهى را خوار شمرده و بر نواهى و مناهى او تكيه زده و از علم و آگاهى و احاطه خداوند متعال غفلت بورزد. [۹۶] طبق احادیث ائمه(ع) غفلت از یاد خدا و پرداختن به امور غیر الهی عامل مهم در القائات و وسوسه های نفسانی و شیطانی است و سرسپردن به سرپرستی خداوند و اطاعت از او و اولیائش موجب نجات و رستگاری است.

تلبیس(مبهم نمودن کار)

تلبیس به معنای آمیختن و مبهم کردن کار و درهم و مشتبه ساختن امور (تخلیط) و فریب دادن (تدلیس) است و از واژه لَبس برای مبالغه و تأکید، اشتقاق یافته است. واژه های لباس و لَبوس ولُبس به معنای پوشاندن نیز با لَبس وتلبیس از نظر معنایی اشتراک دارند. [۹۷] این اصطلاح در قرآن به صورت فعل به معنای آمیختن و مشتبه کردن امور چند بار به کار رفته است: « وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏» [۹۸] و حق را با باطل درنياميزيد، و حقيقت را با آنكه خود مى‏دانيد كتمان نكنيد. « يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏ » [۹۹] اى اهل كتاب، چرا حق را به باطل درمى‏آميزيد و حقيقت را كتمان مى‏كنيد، با اينكه خود مى‏دانيد؟ در واقع تلبیس و کتمان حق، دو روش متفاوت برای گمراه شدن و گمراه کردن دیگران است. « الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ » [۱۰۰] كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالوده ‏اند، آنان راست ايمنى و ايشان راه‏ يافتگانند. « وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ »[۱۰۱] و اين گونه براى بسيارى از مشركان، بتانشان كشتن فرزندانشان را آراستند، تا هلاكشان كنند و دينشان را بر آنان مشتبه سازند؛ و اگر خدا مى‏خواست چنين نمى‏كردند. پس ايشان را با آنچه به دروغ مى‏سازند رها كن. « أَ فَعَيينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ في‏ لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَديد» [۱۰۲] مگر از آفرينش نخستين خود به تنگ آمديم؟ نه! بلكه آنها از خلق جديد در شبهه ‏اند. در احادیث تلبیس و کلمات مشتق آن به معنای عمل شیطانی، نیرنگ، نفاق و ریا و غلّ و غشّ درکارها آمده است.[۱۰۳] امام علی (ع) کفر را برچهار پایه می خواند: 1 - فسق 2 - غلو 3 - شك 4 – شبهه و آنگاه شاخه های شبهه را برمی شمارد که یکی از آنها تلبیس یا پوشاندن حق با باطل است. و آميختن حق به باطل را تاريكيهائى كه روي هم انباشته شده توصیف می کند. [۱۰۴] ساز و کار تلبیس آن است که در تلبیس هوای نفس اقدام به پوشانیدن حق، از بین بردن وضوح و صراحت آن و در نتیجه مشتبه کردن امرکرده و از طریق ایجاد پوشش برای حق و باطل، بررسی واقعیت را دچار اختلال می نماید. قرآن کریم از این موضوع نهی کرده است آنجا که میفرماید: «شما که دانایید حق را با باطل نیامیزید و آن را کتمان نکنید» [۱۰۵] حضرت علی (ع) این موضوع را به بهترین وجه شرح میدهد و می فرماید: «اگرحق و باطل هر دوخالص باشند امکان انحراف وجود ندارد. در اثر تلبیس، نفس انسان حق را با باطل مخلوط مینماید و در نتیجه امر را مشتبه می سازد و موجب انحراف بعضی از افرادی که فطرت آنها قدرت کافی ندارد میگردد و البته آنان كه لطف حق شاملشان شده نجات می یابند.» [۱۰۶] در افرادی که دارای تقوا و ایمان هستند، زمینه بروز تلبیس کمتر میشود و در افرادی که رذائل و گناهان بر آنها غلبه میکند، به میزان شدت آن صفت، تأثیرپذیری آنها از فریب کاریهای نفس بیشتر است. فریب‌های نفس برای کسانی اثرگذار است که به مرور به آلودگی‌ها و گناهان انس گرفتند بنابراین کسانی که با گناهان مبارزه می‌کنند و به آن آلوده نمی‌شوند به راحتی می‌توانند فریب‌های نفس را دریافته و در برابر آن مقاومت کنند. فریبکاری نفس به صورت تدریجی و مستمر است به همین خاطر در متون دینی توصیه می‌شود که یک آنی از خود غافل نباشید. مثلاً چنانکه قرآن بیان می‌کند قابیل کم کم و آرام آرام برای کشتن برادرش آماده می‌شود. [۱۰۷] وسوسه‌های شیطان به عنوان ابزاری بیرونی است که با شناسایی صفات ناشایست و زشت در درون انسان، نفس را به عنوان عاملی درونی برای انجام گناه تحریک می‌کند. پیچیدگی فریب‌های نفس به قدری است که امام خمینی (ره) این نکته بسیار مهم را متذکر میشوند که حتی در مخالفت با کید نفس باید ملتفت باشی که او گاهی دام خود را باز کرده از راه دیگر تو را زمین می زند. مثلاً می بینی به طوری در پایین مجلس مینشیند که می فهماند به حضار که مقام من بالاتر از اینهاست، ولی تواضع کردم. و در تحصيل علم ديانت، كه از مهمات اطاعات و عبادات است، انسان گاهى مبتلا مى‌شود در اين عبادت بزرگ به ريا، در صورتى كه خودش هم ملتفت نيست. اینها و صدها قبیل از این، از مکائد نفس است. [۱۰۸] حیله گری های نفس بی شمار است. آرزو پروری از قالب‌های فریب دهنده نفس اماره است. نگرانی از آینده یکی دیگر از برنامه‌های نفس اماره در متوقف ساختن انسان از حرکت‌های معنوی است. علاقه‌ها و سلیقه‌ها وقتی از حد اعتدال خارج شوند از کلیدهای نفس اماره‌اند. آنچه بوی دوئیّت وتفرقه می‌دهد از سمت نفس اماره است. آنچه بوی منیّت و خودخواهی می‌دهد در حیطه امارگی است. عواطف و دوستی‌ها اگر رنگ معنوی نداشته باشد و انسان را در یک فرهنگ الهی جمع نکند، همچنان سمت امارگی دارند که سرانجام انسان‌ها را در اسارت خود خواهی نگه می‌دارند. نفس اماره مصرّ،لجوج و پر ادعاست. عادت‌های انسان بی‌شمار است و اگر آنها را در دایره عقل بررسی نکند و بدان‌ها انس بگیرد بر امارگی می‌ افزاید. بزرگان دین فرمودند « العبادات ترک العادات» عبادات حقیقی در ترک عادت‌هاست. عبادت‌های ما اگر از روی عادات انجام بگیرد به ریا و خودخواهی و سرانجام شرک می‌رسد. انتظار مدح و ستایش از دیگرانو انس با این صفت از قالب‌های نفس اماره است. از فرمول های نفس اماره در کمیت گرایی و کثرت طلبی است. لذا خداوند ما را هشدار می‌دهد که « اأَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ » [۱۰۹] تفاخر به بيشترداشتن، شما را غافل نمود. ‏ نفس اماره ظاهربین است و تنها چند قدم از خواسته‌های دنیوی را می‌خواهد اما حقیقت انسان چون از جنس معنوی و الهی است بهای خود را در همه دنیا هم نمی‌بیند. چرا که خداوند می‌فرماید: ای فرزند آدم این مخلوقات را برای تو آفریدم و تو را برای خودم. [۱۱۰] و امام علی علیه السلام بهای جان انسان را بهشت و بلکه بهشت آفرین می‌خواند. [۱۱۱] یکی از نتایج فریب کاریهای نفس اماره این است که وقتی انسان در برابر نفس خود به بردگی کشیده شود نهایتاً به بردگی و بندگی انسان‌های دیگر متمایل می‌شود. زیرا ابتداً به اسارت نفس اماره درآمده و عادت به پاسخ دهی به خواسته هایش او را به اسارت و بندگی در برابر دیگران ناچار می نماید. و این بردگی نسبت به کسانی است که آنان نیز دربند نفس اماره‌اند. یعنی بندگیِ بردگان. بنابراین انسان ابتدا در درونش بردگی امیالش را می‌پذیرد و سپس در جهان بیرون به اسارت بردگان بزرگتر که به تعبیر قرآن کریم، طاغوت‌های هر زمان هستند تن می‌دهد. امام علی علیه السلام در نامه ۳۱ نهج البلاغه می‌فرماید: بنده کسی مثل خودت نباش، زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است. اما این آزادی حقیقی، در پرتو آزادی از فرمان‌های نفس اماره محقق می‌شود.

جهاد با نفس

در آموزه های اسلام، «نفس امّارۀ» انسان که سرچشمه شهوات و خواسته های رنگارنگ و عامل انحراف از جاده اخلاق و انسانیت است، بزرگترین دشمن انسان دانسته شده است. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «أعدى عَدوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بَينَ جَنبَيكَ»؛[۱۱۲] دشمن ترين دشمن تو، نفسى است كه ميان دو پهلويت قرار دارد.

از این رو همواره مسلمانان به جهاد و مبازره با نفس و خواسته های نفسانی تشویق شده اند. رسول خدا می فرماید: « أَفْضَلُ الْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ.»[۱۱۳]؛ برترين جهاد اين است كه به خاطر خداوند متعال با نفْس و هواهاى نفسانيت جهاد كنى.

امام علی علیه السلام نیز می فرمایند: «اعلَموا أنَّ الجِهادَ الأكْبَرَ جِهادُ النَّفْسِ، فاشْتَغِلوا بجِهادِ أنْفُسِكُم تَسْعَدوا»؛[۱۱۴] بدانيد كه جهاد اكبر جهاد با نفْس است، پس به جهاد با نفْسهاى خويش پردازيد تا نيك بخت شوید.

جهاد به نفس،  مقابله و مقاومت با خواسته های آن است و رشد و صلاح نفس در بستر مخالفت با هوای نفس شکل می گیرد. امام على عليه السلام فرمود: «في خِلافِ النَّفسِ رُشدُها»؛[۱۱۵] هدايت نفْس، در مخالفت كردن با آن است.

روشن است که زندگی بر محور خواسته های نفس، انسان را از مسیر عقلانیت دور می سازد. به این جهت است که پیشوایان دین رشد خردمندی  و حفظ عقلانیت را در مخالفت با نفس  دانسته اند. امام على عليه السلام می فرمایند: «حِفظُ العَقلِ بِمُخالَفَةِ الهَوى»؛[۱۱۶] نگهدارى خرد، در گرو مخالفت با هواى نفس و دورى از دنياست.

حقیقت مجاهده با نفس:

مجاهده و ریاضت در اسلام، نه به معنای محرومیت از نعمت‌های الهی و سرکوب تمایلات مشروع مادی است -آن‌گونه که درپاره مسلک‌های افراطی ترویج شده است-، بلکه به معنای محدود ساختن و مهار کردن و به کار گرفتن این استعدادها در جهت رشد و کمال و تعالی آدمی است. در واقع، محدودیت که یک اصل منطقی در نظام آفرینش است و به طور خودکار و تحت تدبیر و امر الهی جریان دارد، رمز مصونیت و بقای موجودات و از جمله انسان است؛ مثلاً انسان با خصلت غریزی خود به خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های مطبوع تمایل نامحدود دارد، اما در همین حال، ساختار طبیعی بدن، او را محدود می‌سازد و آنگاه که نیاز بدن تامین شد و به مرز طبیعی رسید، آب و غذا را پس می‌زند.

پیامبران خدا برانگیخته شدند تا کاروان انسانی را در مسیر کمال همراهی کنند و محدوده هر یک از قوا را مشخص نمایند تا انسان در پرتو عقل و شرع، شهوت و غضب را مهار کند، نه آنکه به تعطیل بکشاند.

و نیز ناگفته نماند که اسارت و بردگی انسان در برابر امیال نفسانی، نه تنها سدّ راه تکامل و مقامات عالی انسانی است و موجب رکود توان نامحدود معنوی اوست و سعادت ابدی او را به مخاطره می‌افکند، بلکه در همین جهان مادی و زندگی دنیوی نیز موجب فساد و ویرانی و هرج و مرج اخلاقی خواهد بود و ادامه حیات اجتماعی را در فضایی از عواطف انسانی و تعهدات اخلاقی ناممکن می‌سازد؛ به همین دلیل است که هیچ یک از جوامع، ‌آزادی انسان را به طور مطلق نپذیرفته‌اند و همه مکاتب، نوعی محدودیت را الزامی می‌دانند.

تزکیه نفس

تزکیه از ریشه «زکا» به معنای رشد و نمو است؛ و از آن‌جا که امکان رشد منوط به نبود آفات و موانع و وجود شرایط است، در اصطلاح نیز، تزکیه نفس، پاکی آن از اوصاف رذیله (موانع رشد) و آرایش آن به صفات جمیله (شرایط رشد) معنا شده است. قرآن کریم تزکیه نفس را شرط رستگاری انسان دانسته و می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»؛[۱۱۷] بی تردید کسی که نفس را [از آلودگی پاک کرد و] رشد داد، رستگار شد.

امام على عليه السلام نیز می فرماید: «بِتَزكِيَةِ النَّفسِ يَحصُلُ الصَّفاءُ»؛[۱۱۸] با تزكيه نفس است كه صفا[ى دل و نفس] حاصل مى شود.

مربیان اخلاق و ارباب سلوک، برای تهذیب نفس و حرکت از نقص به سوی کمال، مراحلی ذکر کرده‌اند که عبارتند از: یقظه، تفکر، عزم، مشارطه، مراقبه، محاسبه و تذکر.[۱۱۹]

  • یقظه: یقظه یعنی بیداری و تنبه و خروج از غفلت و خودفراموشی که بدون آن، آدمی هیچ گاه به فکر تزکیه نخواهد افتاد،
  • تفکر: تفکر «سیر باطن انسان است از مبادی به مقاصد» و هیچ‌کس از مرتبه نقصان به مرتبه کمال جز به تفکر نتواند رسید. مبادی تفکر، یعنی نقطه آغازین‌ اندیشه، عبارت است از نظر در آیات «آفاق و انفس»،‌ تفکر در آثار خدا و نعمت‌های بیکران او که توجه به آن‌ها نفس را به خضوع و سپاس وا می‌دارد، و نیز‌ اندیشیدن انسان به سرنوشت خویش و وظیفه‌ای که در برابر آفریدگار خود دارد و این‌که هدف از این زندگی دنیوی چیست، مقصد نهایی حیات کجاست و برای وصول به آن مقصد چه باید کرد.
  • عزم: سومین مرحله تهذیب، عزم است؛ یعنی تصمیم بر ادای فرایض و ترک محرمات و جبران مافات و پایداری در راه حق. انسان بدون عزم و تصمیم، به هیچ یک از مقامات نخواهد رسید.
  • مشارطه: مشارطه که آن را معاهده نیز می‌گویند، عبارت است از شرط و تعهد انسان بر ترک معصیت و پایبندی به عهد و میثاقی که در این خصوص بسته است.
  • مراقبه: مراقبه آن است که در تمام مدتی که فرد شرط کرده است خلاف نکند، مراقب خود باشد و بر عهد و پیمان بایستد و به وسوسه‌های شیطان و نفس دل نسپارد و از شر آن‌ها به خدا پناه ببرد.
  • محاسبه: محاسبه آن است که انسان هر روز از خود حساب گیرد که چه طاعتی یا معصیتی مرتکب شده است. اگر طاعتی داشته بر آن بیفزاید و اگر گناهی مرتکب شده در جبران آن بکوشد
  • تذکر: تذکر یعنی متذکر عظمت خداوند بودن و نعمت‌های او را یاد کردن و توجه داشتن به اینکه انسان در محضر خداست و باید از گناه بپرهیزد.

پانویس

  1. راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن ، ص:818 و ابن منظور، لسان العرب ، ج‏6، ص: 233 و فراهیدی، العین، ج‏7 ، ص:270
  2. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، ج‏12، ص: 197 و طبا طبایی، الميزان ، ج‏14، ص: 285
  3. مائده/ 116
  4. آل عمران/ 30
  5. نساء/ 29
  6. طوسی، التبیان ، ج8 ص 240و299و زمخشری، الکشاف، ج‏1، ص: 59
  7. انعام/ 93
  8. زمر/42
  9. همان
  10. نساء/1
  11. مائده/ 32
  12. نحل/ 111
  13. فجر/28-27
  14. نراقی ،محمد مهدی، جامع السعادات ج1 ص63
  15. سوره قيامت: 2
  16. جامع السعادات ج1 ص63
  17. سوره يوسف: 53
  18. جامع السعادات ج1 ص63
  19. نازعات/40-41
  20. فرقان/43
  21. حشر/19
  22. زمر/15
  23. بقره /168 و 208و انعام/142
  24. یوسف/53
  25. بحار الأنوار، ج2،ص32
  26. آمدی، غرر الحكم و درر الكلم، ص136
  27. نهج البلاغه، حكمت 449
  28. تحف العقول ص483
  29. همان، ص231-232
  30. همان
  31. غرر الحکم، ص231
  32. همان
  33. (صدوق، معاني الأخبار، ص 256
  34. همان، ص392
  35. کلینی، كافي، ج‏3 ، ص130
  36. بحار الانوار، ج‏26، ص 320
  37. کلینی، کافی، ص345
  38. یوسف/ 53
  39. إرشاد القلوب إلى الصواب‏ ج1ص98
  40. پاينده، ابو القاسم، ‏ نهج الفصاحة ، ص 220
  41. آمدی، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 239و234
  42. نهج البلاغه،خطبه221
  43. تحریم/6
  44. مائده/105
  45. غررالحکم ص 712
  46. ام خمینی، شرح چهل حدیث، ص48
  47. ابن مسکویه، اخلاق و راه سعادت،ص2
  48. غرر الحکم ص 720
  49. همان ص656
  50. نراقی، معراج السعادة،ص17
  51. فصلت /53
  52. ذاریات/21
  53. بحار الانوار، ج 2، ص 32
  54. حشر/19
  55. غررالحکم، ص 201
  56. معراج السعادة،ص17
  57. ررالحکم ص 583
  58. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم‏ ص239
  59. معراج السعادة،ص20
  60. اسراء/85
  61. بحار الانوار، ج 6، ص 207
  62. بحار الانوار، ج 70، ص 59، ح 39
  63. کافی ج3 ص337
  64. بحار الانوار، ج 74، ص 419
  65. کافی ج2 ص639
  66. فیض کاشانی، محجّة البيضاء، ج 5، ص 112 تا 114
  67. اخلاق و راه سعادت ص318
  68. یادداشتهای استاد مطهری،ج2 ص110
  69. شرح چهل حدیث، ص75
  70. شرح غرر الحکم (خوانساری)، ج ۲، ص ۵۲۱
  71. همان
  72. همان ،ج5 ص369
  73. همان، ج 3ص163
  74. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌2،ص282
  75. کلیات مفاتیح الجنان، ص ۱۱۹
  76. همان، ص 193
  77. الصحيفة السجادية، ص172
  78. کلیات مفاتیح الجنان، ص۱۵۷
  79. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌2،ص285
  80. یوسـف/18
  81. طه/96
  82. محمد/25
  83. مائده/30
  84. وسائل الشیعه ج11ص397
  85. کافي، ج ۲ ص ۳۹۳
  86. شرح غرر الحکم (خوانساری)، ج ۴ ص ۸۸
  87. الإقبال بالأعمال الحسنة،ج1ص166
  88. جوادی آملی، حکمت علوی، ص ۱۳۵
  89. مطهری، مجموعه آثار ،ج23 ص231
  90. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن ج4 ص451
  91. قیومی،احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، ج6 ص76
  92. ق /16
  93. ناس/4-5
  94. مومنون/97
  95. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام‏، ص397
  96. مصباح الشریعه، ص163
  97. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌4،ص114-115
  98. بقره/42
  99. آل عمران/ 71
  100. انعام/82
  101. انعام/137
  102. ق/15
  103. کافی ج 5ص41و 416 و بحار الأنوار، ج‏69 ص 91
  104. بحار الأنوار، ج‏69 ص 122
  105. بقره/ 42
  106. نهج البلاغه، خطبه 50
  107. مائده / ۳۰
  108. شرح چهل حدیث،ص48
  109. تکاثر/1
  110. جواهرالسنیة فی احادیث القدسیه، ص 710
  111. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶
  112. الوافی، فیض کاشانی، ج‏12، ص: 216
  113. الأمالی، شیخ صدوق، ص: 467
  114. تصنيف غررالحكم و دررالكلم، آمدی، ص: 226
  115. تحف العقول، حرانی، ص: 98
  116. تصنيف غررالحكم و دررالكلم، ص: 53
  117. سوره شمس: 9
  118. مجموعة ورام، ج‏2، ص: 119
  119. رک: چهل حدیث، امام خمینی

منابع

  • الوافی، فيض كاشانى، اصفهان، چاپ اول، 1406ق.
  • الأمالی، شیخ صدوق، تهران، چاپ ششم، 1376ش.
  • تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، تميمى آمدى، قم، چاپ اول، 1366ش.
  • تحف العقول، ابن شعبه حرانى، قم، چاپ دوم، 1404ق.
  • مجموعة ورّام، ورام بن أبی فراس، قم، چاپ اول، 1410ق.
  • حکمت‌ها واندرزها، مرتضی مطهرى.
  • اصول اخلاق فردى، علی‌اصغر الهامی‌نیا.



قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه