کاربر:Ghojavand/یادداشت
محتویات
نَفْس در لغت
نفس در لغت به معنای ذات و حققیقت هر چیز و خود یک چیز است که برای تاکید به کار می برند.[۱]
نفس در اصطلاح
در اصطلاح فرهنگ دینی ، کلمه نفس در قالب ترکیب روح و جسد به عنوان شخص انسان یا نفس انسان به کار رفته است.[۲] ملا محسن فيض كاشانى در تعريف «نَفْس» فرموده است: نفس، گوهرى لطيف و ملكوتى است كه اين بدن جسمانى را براى رفع نيازهايش بكار مىگيرد، همان طور كه مولا خادم خودش را به انجام كارى وامىدارد و ذات و حقيقت انسان كه درك مىكند، همين جوهر ملكوتى است كه در بدن انسان داراى لشكرى جسمانى است كه اعضاى بدن است و داراى لشكرى روحانى است كه قوا و استعدادهاى انسان است و خداوند مىفرمايد: آيا در نفس هاى خودتان نمىنگريد؟ گاهى اين گوهر ملكوتى روح ناميده مىشود، چون حيات بدن متوقف بر اوست. و گاهى او را قلب مىنامند، چون حالات مختلف پيدا مىكند. و گاهى عقلش مىنامند چون معلوماتى كسب مىنمايد و ادراكاتى پيدا مىكند. بنابراين ملاک فضيلت و برترى انسان بر ساير حيوانات، نفس و روح انسانى است كه از روح الهى گرفته شده است.
نفس در قرآن
ذات و حقیقت شیء
«و تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ »[۳]آنچه در نفسِ من است تو مىدانى؛ و آنچه در ذات توست من نمىدانم. خود و عین شیء درمقام تأکید. «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»[۴]و خداوند، شما را از عذاب خود مىترساند و «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُم»[۵])و خودتان را مكشيد.[۶] -
روح و جان، به عنوان حقیقت و ذات انسان
«أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ»[۷]جانهايتان را بيرون دهيد و « اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها »[۸]خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى بازمىستاند.[۹] از آنجا که روح و جان، حقیقت انسان محسوب می شود روح را می توان در این قسمت معادل و جایگزین نفس شمرد.
شخص و انسانِ مرکب از روح و بدن
«يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة»[۱۰]»اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس: شخص واحدى» آفريد، پروا داريد. « و مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ»[۱۱] هر كس شخصی را جز به قصاص قتل، يا به كيفر فسادى در زمين بكشد. « يَوْمَ تَأْتي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ »[۱۲] روزى را كه هر شخص مىآيد و از خود دفاع مىكند، و هر شخص به آنچه كرده، بى كم و كاست پاداش مىيابد و بر آنان ستم نمىرود. در آیه اخیر مراد از نفس اول ، شخص انسان و از نفس دوم ، معنای مضاف الیه یعنی معنای تأکیدی مراد است.
نفس مطمئنه
نفس كه حقيقت انسان است، حالات گوناگون پيدا مىكند و در هر حالى نام مخصوصى دارد. در اينجا به برخى از حالات نفس اشاره مىكنيم: قرآن كريم، گاهى نفس را به صفت «مطمئنّه» مىخواند و مىفرمايد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة »[۱۳] اى نفس مطمئنّه خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد. هرگاه حال نفس به گونهای باشد که قوه عقل بر دیگر قوا یعنی غضب و شهوت غالب و پیروز باشد و نفس از مبارزه با آنها در حالت آرامش باشد در این موقعیت به آن نفس مطمئنه گویند.[۱۴] انسان در اثر قرب به پروردگار، حالت اطمینان و آرامشى می یابد كه جز خدا به چيزى نمىانديشد و همه چيز را مقهور و مغلوب اراده الهى مىداند. به همين جهت، سختى و راحتى و غنا و فقر، آرامش او را بر هم نمىزند و او خود را تسليم امر الهى مىبيند.
نفس لوّامه
گاهى خداوند نفس را به صفت «لوّامه» مىخواند و مىفرمايد: «وَلا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»؛[۱۵] سوگند به نفس بسيار سرزنش كننده. اين وقتى است كه انسان قواى حيوانى طغيانگر را مورد اعتراض و انتقاد قرار مىدهد و نمىتواند ظلم و خيانت آنها را تحمل كند. هرگاه نفس در هنگام نزاع و مبارزه با قوای شهویه و غضبیه باشد و گاهی به خاطر گناهان مغلوب آن دو قوه گردد و در حالت پشیمانی و سرزنشگری خود باشد به آن نفس لوامه گویند.[۱۶]
نفس امّاره
گاهى نيز نفس را به صفت «امّاره» مىخواند. خداوند در داستان حضرت يوسف علیه السلام وقتى كه بى گناهى او ثابت شد از زبان همسر عزيز مصر نقل مىكند، كه گفت: «وَ ما اُبَرِّىءُ نَفْسى انَّ النَّفْسَ لَامَّارَةٌ بِالسُّوءِ الّا ما رَحِمَ رَبّى»[۱۷] من نفس خود را تبرئه نمىكنم، به درستى كه نفس فراوان انسان را به كارهاى زشت مىخواند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند. در اينجا به حالت امّاره بودن نفس اشاره شده است و در اين حالت است كه هواها و هوسها به انسان رو مىآورد و انسانها بيشتر گرفتار اين حالت نفس هستند و غالباً مقهور و مغلوب آنند و آنچه در روايات به مبارزه با آن سفارش شده، همين حالت نفس است و چون اين حالت نفس با قواى حيوانى و خواهش هاى مادّى انسان مناسبت زيادى دارد، انسان ها غالباً اسير آن مىشوند و از اين راه سقوط مىكنند.هرگاه نفس در مقابل قوه غضب و شهوت شکست خورده باشد بی آنکه مقابله و مبارزهای با آنها داشته باشد در این موقعیت بدان نفس اماره گویند.[۱۸] کلمه نفس در قرآن معانی مختلف دارد و در برخی موارد به معنای نفس اماره میباشد.« وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى»[۱۹] هرشخصی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس خود را از هوا پرستی نهی کند، بهشت جایگاه اوست. یا در آیهای دیگر میفرماید « أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ »[۲۰]آیا دیدی آن شخص را که هوای نفس خود را معبود خویش قرار داد. نفس اماره محرک به سمت امور ناشایست است. بنابراین نفس اماره همواره باید مورد سرزنش قرار گیرد زیرا همچون دشمن پنهان در کمین انسان است. نفس اماره یعنی اسارت. اسارت در خاک. اما از آنجا که انسان اهل عالم خاک نیست باید با کوشش پیوسته با بهرهگیری از دستورات الهی از این اسارت رها شود. انسان در مرحله نفس اماره به وسیله خداوند چنین خطاب شده است: « وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ...» [۲۱] و چون كسانى مباشيدکه خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را از یاد خودشان برد. یعنی در مرحله امارگی انسان به خود فراموشی دچار میشود. غفلت از یاد خدا به غفلت از خود میانجامد. و باز در مرحله امارگی خداوند انسان را اینگونه توصیف میکند « قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة» [۲۲] به آنان بگو: زيانكاران در حقيقت كسانىاند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رساندهاند. در این آیه زیان دیدگان کسانیاند که به خود و اهل خود آسیب زدهاند یعنی حقیقت نفس انسان غیر نفس امارهای است که مورد سرزنش است. نفس اماره دشمن انسان است. چون خواهان دلبستگی و چسبیدن به این عالم جسم است و از آنجا که مسکن و جایگاه انسان در حال حاضر این عالم است جاذبه و میل او به امور دنیوی قوی و رهایی از آن آسان نیست. و به همین خاطر تعبیر جهاد اکبر را برای خروج از این خواستهها واجب خواندهاند. قرآن کریم، شیطان را هم دشمن انسان میخواند اما او را دشمن آشکار و ظاهر معرفی میکند.[۲۳] در حالی که دشمنی نفس امّاره پنهان است و راز این پنهانی در این است که شیطان با توجه به تمایلات هر شخص، او را دعوت میکند. هرچه تمایلات شخص قویتر باشد، شیطان به کوچکترین اشارهای انسان را شکست میدهد. اما اگر انسان تمایلات پست را کنترل کند و در مسیر الهی حرکت دهد حرکتی بنیادی و ریشهای انجام داده که شیطان دیگر راه نفوذ به او پیدا نمیکند. نفس اماره را دارای نیرنگهای بسیار خواندهاند که باعث میشود در قالب و شکلهای گوناگون انسان را در دام و اسارت بیندازد. در مواقع بسیاری انسان این دام بودن را درک نمیکند « إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي »[۲۴] که تنها در پرتو نظر لطف الهی میتواند از این تلههای سخت رهایی یافت. در متون دینی عبارت نفس کش بسیار کورد مشاهده و چه بسا مورد تأمل واقع شده است. منظور از کشتن نفس، خودکشی نیست. همچنین منظور سرکوب کردن خواستهها و تمایلات نیست. تا زمانی که ما در این عالم جسمانی زندگی میکنیم. خواستههای جسمانی هم به طور طبیعی وجود دارد؛ و خالق حکیم هیچگاه ما را از برآوردن آن نهی نکرده است، بلکه در اجرای صحیح پاسخ دهی به این تمایلات بحث هدایت و پیامبری و دین را به میان آورده تا نفس امّاره در حالت اعتدال پاسخ داده شود و از حالت و مرتبه امّارگی به سمت برتر حرکت کند. بنابراین علت قرار دادن عبادات مختلف نیز برای یک هدف واحد است و آن تعدیل نفس است. تقویت و پاسخدهی مکرر به نفس امّاره او را طغیانگر و فرعون درون می کند که هر خواستهای را امر نمود برآورده شود. این به بردگی انسان و بندگی او در برابر خواستههایش میانجامد و خواهشها و امیالش، خدای انسان میشود. و چه بسا در عین پذیرش خدای واحد، و انجام عبادات، معروف به بندگی خداوندی است. اما همه عباداتش برای خواستههای خودش است نه خدای یگانه. نفس اماره، خواهان حرکت در محدوده خود است. یعنی فقط من را داشته باش. منیّت و خود خواهی. و این کار اگر خوب نگریسته شود مانند رفتار کودکان میماند که همه چیز را برای خود میخواهند و در نداشتن آن به گریه و زاری میپردازند. انسان بزرگسالی که تسلیم نفس اماره است، همچون کودک رشد نایافته است که محور زندگیش خودش است. محدوده دید نفس اماره تا آنجا قد میدهد که مایی و منی در کار باشد و آنجا که خود نباشد، نفس اماره نیز عطیل میشود. پس خدا آنجایی است که خودیت در آنجا نباشد. یکی دیگر از آیاتی که قرآن کریم بوسیله آن به وجود نفس اماره در انسان اشاره مینماید آیه 8 سوره شمس است. « فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها » سپس پليدكارى و پرهيزگارىاش را به آن الهام كرد . آیه با سوگند الهی به وجود دو نوع گرایش در انسان و در پایان خوشبختی انسان را در پاکسازی تمایلات پست معرفی می کند. دو نوع بذر در وجود انسان قرار داده شده است. این امر نشان میدهد انسان صرفاً همین جسم خاکی نیست. حقیقتی برتر از این جسم و مادییت در انسان وجود دارد. گرایشهای عالی انسانی و الهی که همواره در طول تاریخ انسان را به تکاپو و تلاش پیوسته ترغیب نموده است و او را از جهل به علم، از بردگی به آزادگی، از نقص به تکامل، از فقر به غنا خوانده است. اینها همه دلالت بر یک حقیقت باشکوه در وجود انسان است و انسان تا این حقیقت با عظمت را درک نکند نمی تواند نفس اماره و خواستههای کوتاه و محدود او را کنار بگذارد. انسان در درون خود این دو گرایش را با تمام وجود درک میکند و با آنها مآنوس است. چنانکه فردی در زمان پیامبر (ص) خواست از معانی برّ و تقوا و اثم و عدوان سوال کند. و پیامبر به او فرمود: خداوند حقیقت بر ّو تقوا و اثم و عدوان را در وجود انسان قرار داده است و با مراجعه به خود میتوانی آن را درک کنی. انسان زمانی به ناشایست و سوء بودن نفس اماره اعتراف میکند و علیه آن اقدام مینماید که در مقابل آن امور شایسته و زیبا و عالی را درک کند و به آنها توجه نماید تا شخص خوبی زیبایی و پاکیزگی را درک نکند به رفع زشتی و آلودگی نمیپردازد. به همین دلیل مرتب به انسان تأکید شده که در تفکر و بررسی امور باشد تا زشت را با زیبا جابجا نکند به او تأکید شده، با زیبا صفتان همنشین کند تا همواره ذائقه زیبابینی و زیباگزینی را داشته باشد.
نفس در روایات
اکنون روایات مربوط به نفس را از نظر می گذرانیم تا معنا و محل استعمال آن در کلام معصومین (ع) واضح شود و مورد تأمل قرار گیرد.
تکریم نفس به عنوان شخصیت معنوی
در کلام معصومین(ع) احادیثی در تکریم مقام نفس وجود دارد. مانند: « قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ » [۲۵] مقام و شرافت نفس به گونه ای است که شناخت آن همسنگ شناخت خداوند است. و نیز « عَجِبْتُ لِمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ كَيْفَ يَأْنَسُ بِدَارِ الْفَنَاء» [۲۶] تعجبم از شخصی که ارزش نفس خود را دانسته و در عین حال به دنیای فانی انس می گیرد. و كسى كه براى خود، كرامت و شخصيّت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بىمقدار خواهد بود.[۲۷] و چنین شخصی به آسانى تسليم هوى و هوس نمىشود. و در حديث ديگرى از امام هادى: کسی که برای خود ارزش قائل نیست، دیگران از شرش ایمن نخواهند بود.[۲۸] به تعبیری ارزش نفس چنان والاست که شناسنده آن خود را در امورپست و شر تلف نمی کند و نیز می فرماید: « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهَى إِلَى غَايَةِ كُلِّ مَعْرِفَةٍ وَ عِلْم»[۲۹] هر فردی که خود را شناخت به نهایت تمام علوم و حقایق رسید. شناخت نفس و نیل به معرفتش نهایت علم و حکمت را به ارمغان می آورد. و روایت دیگر در مورد نفس این است که: « إِنَّ النَّفْسَ لَجَوْهَرَةٌ ثَمِينَةٌ مَنْ صَانَهَا رَفَعَهَا وَ مَنِ ابْتَذَلَهَا وَضَعَه »[۳۰] نفس چیز با ارزشی است هر کس از آن مواظبت نماید به کمال می رسد و هر کس آن را در امور پست مشغول سازد سقوط می کند. بنابراین نفس جوهر گرانبهایی است که با حفاظت از آن بزرگی و برتری نصیب شخص می گردد و با کوتاهی و غفلت از آن، سقوط و خواری عاید وی می شود. همچنین « خَلَقَ الْإِنْسَانَ ذَا نَفْسٍ نَاطِقَةٍ إِنْ زَكَّاهَا بِالْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَوَاهِرَ أَوَائِل»[۳۱] خدا انسان را دارای نفس متفکری آفرید که در صورت تعلیم و تزکیه همچون جواهر اوائل یعنی موجودات ملکوتی می گردد. «التَّوْفِيقُ وَ الْخِذْلَانُ يَتَجَاذَبَانِ النَّفْسَ فَأَيُّهُمَا غَلَبَ كَانَتْ فِي حَيِّزِه»[۳۲] نفس که جوهر و حقیقت انسان محسوب می شود در مسیر گزینشهای لحظه به لحظه، خود را نمایان می کند. گاهی مورد توفیق الهی و گاهی در خواری و دوری از خالقش قرار می گیرد. در این روایات نفس همان شخصیت انسان است که با اعمال اختیاری خود عزیز یا ذلیل می شود.
نفس، معادل روح انسانی
در برخی احادیث، نفس و روح به عنوان کلمات مترادف یکدیگر استفاده شده است.مانند: « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع السَّخَاءُ أَنْ تَسْخُوَ نَفْسُ الْعَبْدِ عَنِ الْحَرَامِ أَنْ تَطْلُبَهُ فَإِذَا ظَفِرَ بِالْحَلَالِ طَابَتْ نَفْسُهُ أَنْ يُنْفِقَهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»[۳۳] سخاوتمند كسى را گويند كه خودش را از مال حرام باز دارد، و هر گاه مال حلالى پيدا كرد، جان و روحش با شادمانی آن را در راه خداوند انفاق كند. نفس درروایت فوق در دو موضع آمده در اولی تأکید لفظی و در دومی معنای جان و روح را افاده می کند؛ و البته در هر دو به عنوان شخص انسان مطرح است. همچنین امام صادق (ع) می فرماید: « لَمْ تَمُتْ نَفْسٌ مِنَّا إِلَّا وَ تُدْرِكُهُ السَّعَادَةُ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ نَفْسُهُ »[۳۴] امام می فرماید: کسی از ما نمی میرد، مگر اینکه سعادت را درک کند. در اینجا نفس اول برای شخص انسانی و نفس دوم مرادف روح است که از بدن خارج می شود. ومیز در حدیث « فَإِذَا خَرَجَتِ النَّفْسُ مِنَ الْجَسَدِ ….. »[۳۵] هنگامی که روح از بدن خارج شود..... ترادف کلمه نفس و روح دراین روایات به جهت اتحاد وجودی جسم و روح است و هرگاه این تعلق پایدار باشد این معادل گیری جایز است. در واقع نفس را ترکیبی از روح و جسد انسانی محسوب می کنند و روح را امری جدای از بدن. نفس به ذات الشیء یا خود شیء تعبیر می شود و ذات و حقیقت انسان علاوه بر روح، جسم او نیز می باشد، بنابراین نفس، زمانی معادل انسان به کار می رود که روح و کالبد انسانی همراه هم باشند، ولی زمانی که روح فارغ از بدن است به همان نام یعنی روح خوانده می شود. در نگاه به آیات و روایات نیز می توان این خط و سیر را ملاحظه نمود. در روایاتی که به عالم ذرّ اشاره دارد آمده: « َ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَام » [۳۶] خداوند ارواح انسانها را دوهزار سال قبل از خلقت جسمشان آفرید.اما همین روح وقتی به بدن دنیوی تعلق می یابد با واژه نفس مورد خطاب قرار می گیرد « وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا »[۳۷] مرا لحظه ای به خودم مسپار. و باز بعد از جدایی از بدن در عالم برزخ با واژه روح به انسان اشاره می شود « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ فِي حُجُرَاتٍ فِي الْجَنَّةِ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا ....» همان . ابو بصير گويد: از امام صادق(ع) در مورد ارواح مومنان پس از مرگ (در عالم برزخ) پرسیدم. فرمود: در اتاقهای بهشت از خوردنیها و نوشیدنیای یش بهر ه می برند. و همین انسان که در عالم برزخ با واژه روح به او اشاره می شود به محض برپایی قیامت و تعلق به بدن جسمانی اش با نفس مورد خطاب قرار می گیرد. « وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا »(بقره /48 ) بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى از عذاب خدا را از كسى دفع نمىكند. آیت الله مکارم شیرازی در این باره می گوید: آنجا که سخن از ارتباط روح با جسم است و تأثیر متقابل آنها در یکدیگر بیان میشود، واژه نفس بر آن اطلاق می کنند و آنجا که پدیدههای روحی، جدا از جسم مورد بحث قرار میگیرند نام روح را بر آن به کار میبرند. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج12، ص255
نفسِ متعلق به بدن
از محتوای برخی روایات جسمانیت نفس یا تعلق نفس به بدن برداشت می شود و در مقابل آن، روح را امری معنوی معرفی می کند. مانند: «ثبات النّفس بالغذاء، و ثبات الرّوح بالغنى» ( إکمال غرر الحکم،ص 355 ح 183 توانمندی جسم به خوراك است و قدرت روح به بىنيازى. نفس در این حدیث مقابل روح است و از آنجا که انسان مرکب از جسم و روح است نفس در حدیث فوق به جسد برمی گردد؛ همچنین در روایت دیگر آمده پایندگی جسد در تغذیه، و حیات روح در فنا و انتقال از این دنیاست. (مشکینی، علی، تحرير المواعظ العددية، قم، نشر، الهادی ،1424ق، ص: 75 . خیری ذیل تفسیر آیه « يَوْمَ تَأْتي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها (نحل/ 111 »از معصوم (ع)گوید: نفس و روح برابر خدا آيند و با یکدیگر مجادله كنند، نفس گويد: من چون جامه بودم و تا زمانی که تو در من نبودى گناهى نمي كردم. روح گويد: من پيشتر از تو آفريده شده بودم و نمی دانستم گناه چيست تا در تو وارد شدم و در این حال خدا برایشان نمونهاى آورد از يك كور و يك فلج و يك انگور بر سر ديوار و به آنها فرمود انگور را بچينند، كور گفت: نمىبينم و فلج گفت: نمی توانم راه بروم. به فلج فرمود: بدوش كور برو و بچين و به آنها فرمود: اين نمونه حال شما است و چون چيدن انگور به هر دوى شما مرتبط بوده گناه از هر دو شناخته شود. مجلسی، بحار الأنوار، ج58 ، ص103
نفس، امری منفور
مطالعه نفس در روایات نشان می دهد که نفس در شرایطی مورد سرزنش قرار گرفته است. در قرآن هم این نوع خطاب به نفس مورد اشاره قرار گرفت. « إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء »[۳۸] على (ع) در این باره میفرماید: «نفس اماره مانند فرد منافق، تملق انسان را میگوید و در قالب دوست، جلوه میکند تا بر انسان مسلط شود و او را به مراحل ناشایست وارد کند. نیز میفرماید: مومن همواره در هر صبحگاه و شامگاه به نفس خود بدگمان است.[۳۹] در بررسی روایات ملاحظه می شود که هرگاه نفس مورد عتاب واقع شده یا به عنوان بٌعد مادی انسانی است که کم ارزش تلقی شده و به طبیعت جسمانی و سیر دنیوی انسان نظر دارد و اکثراً به عنوان هشدار و آسیب شناسی در تکامل انسان دلالت می کند. به عنوان نمونه احادیثی در این باب بیان می سشود. پیامبر(ص ) می فرماید: «أعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك» دشمنترين دشمنانت همان نفس توست كه بين دو پهلويت قرار گرفته است.[۴۰] وامام علی (ع ): « نَفْسُكَ أَقْرَبُ أَعْدَائِكَ إِلَيْك » نفس نزدیک ترین دشمنت می باشد. و « مَنْ أَهَانَ نَفْسَهُ أَكْرَمَهُ اللَّه»[۴۱] هر کس به نفس خود اهانت کند خداوند او را گرامی می دارد. و نیز می فرماید: « قَدْ احْيى عَقْلَهُ وَ اماتَ نَفْسَهُ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ وَ لَطُفَ غَليظُهُ »[۴۲] همانا عقل خود را زنده كرد و نفسش را ميراند، به طورى كه جسمش لاغر و دلش نرم و لطبف شد. روایات معصومین(ع) بزرگترین مانع در ترقی و تکامل انسان را نفس او درحرکت به سمت حیوانیت و بعد طبیعی او معرفی می کنند. و چون عموماً و اکثراً انسان به امور زمینی مشغول است، نفس وقتی در حال اداره بدن است در جلب رضایت طبع و بدن می کوشد و رنگ جسمانی گرفته و به امارگی شهرت می یابد.وقتی میبینیم روایات ما در مورد نفس دو دستهاند: در مواردی نفس را عزیز و گرامی میخواند و بر مواظبت آن تشویق میکند و در موارد دیگر انسان را بر مخالفت و دشمنی به آن دعوت میکند و اینکه دشمن ترین دشمن انسان و بزرگترین مانع و عایق در رشد و تکامل است. این دو گونه برداشتها حاکی از همان تمایلات دوگانه انسان است یک انسان است که دو نوع خواسته در او قرار داده شده است. تمایلات انسان در بعد جسمانی قویتر و پررنگتر جلوه میکند زیرا آدمی در حال حاضر در عالم جسم است و تمایلات معنوی و ملکوتی با کنار رفتن این تمایلات ظاهر میشوند.
اهمبت شناخت نفس(خود)
خدای متعال در اهمیت شناخت و مراقبت از نفس تأکید می فرمایند: «یا أیُهاالَّذینَ آمَنوا قُوا أَنفُسَکُم و...»[۴۳] و نیز می فرمایند: «یا أَیُّها الَّذینَ آمَنوا عَلَیکُم أَنفُسَکُم...»[۴۴] امام علی (ع)، معرفت و شناخت نفس را سودمندترین دانشها می خواند.[۴۵] امام خمینی(ره) در اهمیت شناسایی نفس می فرماید: مکائد شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است، و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چکاره است.[۴۶] «در راه سعادت نخستين قدم خودشناسى است.»[۴۷] این جمله چنان پر اهمیت است که هم در آیات و روایات و هم در کلام بزرگان علم و معرفت به کثرت قابل مشاهده است. در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام آمده : كسى كه خود را بشناسد، به سعادت و رستگارى بزرگ نايل شده است. [۴۸] و در مقابل کسى كه خود را نشناسد، از طريق نجات دور مىشود و در گمراهى و جهل گرفتار مىآيد. [۴۹] برخی از موارد اهمیت خودشناسی عبارتند از:
جهاد با نفس
در آموزه های اسلام، «نفس امّارۀ» انسان که سرچشمه شهوات و خواسته های رنگارنگ و عامل انحراف از جاده اخلاق و انسانیت است، بزرگترین دشمن انسان دانسته شده است. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «أعدى عَدوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بَينَ جَنبَيكَ»؛[۵۰] دشمن ترين دشمن تو، نفسى است كه ميان دو پهلويت قرار دارد.
از این رو همواره مسلمانان به جهاد و مبازره با نفس و خواسته های نفسانی تشویق شده اند. رسول خدا می فرماید: « أَفْضَلُ الْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ.»[۵۱]؛ برترين جهاد اين است كه به خاطر خداوند متعال با نفْس و هواهاى نفسانيت جهاد كنى.
امام علی علیه السلام نیز می فرمایند: «اعلَموا أنَّ الجِهادَ الأكْبَرَ جِهادُ النَّفْسِ، فاشْتَغِلوا بجِهادِ أنْفُسِكُم تَسْعَدوا»؛[۵۲] بدانيد كه جهاد اكبر جهاد با نفْس است، پس به جهاد با نفْسهاى خويش پردازيد تا نيك بخت شوید.
جهاد به نفس، مقابله و مقاومت با خواسته های آن است و رشد و صلاح نفس در بستر مخالفت با هوای نفس شکل می گیرد. امام على عليه السلام فرمود: «في خِلافِ النَّفسِ رُشدُها»؛[۵۳] هدايت نفْس، در مخالفت كردن با آن است.
روشن است که زندگی بر محور خواسته های نفس، انسان را از مسیر عقلانیت دور می سازد. به این جهت است که پیشوایان دین رشد خردمندی و حفظ عقلانیت را در مخالفت با نفس دانسته اند. امام على عليه السلام می فرمایند: «حِفظُ العَقلِ بِمُخالَفَةِ الهَوى»؛[۵۴] نگهدارى خرد، در گرو مخالفت با هواى نفس و دورى از دنياست.
حقیقت مجاهده با نفس:
مجاهده و ریاضت در اسلام، نه به معنای محرومیت از نعمتهای الهی و سرکوب تمایلات مشروع مادی است -آنگونه که درپاره مسلکهای افراطی ترویج شده است-، بلکه به معنای محدود ساختن و مهار کردن و به کار گرفتن این استعدادها در جهت رشد و کمال و تعالی آدمی است. در واقع، محدودیت که یک اصل منطقی در نظام آفرینش است و به طور خودکار و تحت تدبیر و امر الهی جریان دارد، رمز مصونیت و بقای موجودات و از جمله انسان است؛ مثلاً انسان با خصلت غریزی خود به خوردنیها و آشامیدنیهای مطبوع تمایل نامحدود دارد، اما در همین حال، ساختار طبیعی بدن، او را محدود میسازد و آنگاه که نیاز بدن تامین شد و به مرز طبیعی رسید، آب و غذا را پس میزند.
پیامبران خدا برانگیخته شدند تا کاروان انسانی را در مسیر کمال همراهی کنند و محدوده هر یک از قوا را مشخص نمایند تا انسان در پرتو عقل و شرع، شهوت و غضب را مهار کند، نه آنکه به تعطیل بکشاند.
و نیز ناگفته نماند که اسارت و بردگی انسان در برابر امیال نفسانی، نه تنها سدّ راه تکامل و مقامات عالی انسانی است و موجب رکود توان نامحدود معنوی اوست و سعادت ابدی او را به مخاطره میافکند، بلکه در همین جهان مادی و زندگی دنیوی نیز موجب فساد و ویرانی و هرج و مرج اخلاقی خواهد بود و ادامه حیات اجتماعی را در فضایی از عواطف انسانی و تعهدات اخلاقی ناممکن میسازد؛ به همین دلیل است که هیچ یک از جوامع، آزادی انسان را به طور مطلق نپذیرفتهاند و همه مکاتب، نوعی محدودیت را الزامی میدانند.
تزکیه نفس
تزکیه از ریشه «زکا» به معنای رشد و نمو است؛ و از آنجا که امکان رشد منوط به نبود آفات و موانع و وجود شرایط است، در اصطلاح نیز، تزکیه نفس، پاکی آن از اوصاف رذیله (موانع رشد) و آرایش آن به صفات جمیله (شرایط رشد) معنا شده است. قرآن کریم تزکیه نفس را شرط رستگاری انسان دانسته و می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»؛[۵۵] بی تردید کسی که نفس را [از آلودگی پاک کرد و] رشد داد، رستگار شد.
امام على عليه السلام نیز می فرماید: «بِتَزكِيَةِ النَّفسِ يَحصُلُ الصَّفاءُ»؛[۵۶] با تزكيه نفس است كه صفا[ى دل و نفس] حاصل مى شود.
مربیان اخلاق و ارباب سلوک، برای تهذیب نفس و حرکت از نقص به سوی کمال، مراحلی ذکر کردهاند که عبارتند از: یقظه، تفکر، عزم، مشارطه، مراقبه، محاسبه و تذکر.[۵۷]
- یقظه: یقظه یعنی بیداری و تنبه و خروج از غفلت و خودفراموشی که بدون آن، آدمی هیچ گاه به فکر تزکیه نخواهد افتاد،
- تفکر: تفکر «سیر باطن انسان است از مبادی به مقاصد» و هیچکس از مرتبه نقصان به مرتبه کمال جز به تفکر نتواند رسید. مبادی تفکر، یعنی نقطه آغازین اندیشه، عبارت است از نظر در آیات «آفاق و انفس»، تفکر در آثار خدا و نعمتهای بیکران او که توجه به آنها نفس را به خضوع و سپاس وا میدارد، و نیز اندیشیدن انسان به سرنوشت خویش و وظیفهای که در برابر آفریدگار خود دارد و اینکه هدف از این زندگی دنیوی چیست، مقصد نهایی حیات کجاست و برای وصول به آن مقصد چه باید کرد.
- عزم: سومین مرحله تهذیب، عزم است؛ یعنی تصمیم بر ادای فرایض و ترک محرمات و جبران مافات و پایداری در راه حق. انسان بدون عزم و تصمیم، به هیچ یک از مقامات نخواهد رسید.
- مشارطه: مشارطه که آن را معاهده نیز میگویند، عبارت است از شرط و تعهد انسان بر ترک معصیت و پایبندی به عهد و میثاقی که در این خصوص بسته است.
- مراقبه: مراقبه آن است که در تمام مدتی که فرد شرط کرده است خلاف نکند، مراقب خود باشد و بر عهد و پیمان بایستد و به وسوسههای شیطان و نفس دل نسپارد و از شر آنها به خدا پناه ببرد.
- محاسبه: محاسبه آن است که انسان هر روز از خود حساب گیرد که چه طاعتی یا معصیتی مرتکب شده است. اگر طاعتی داشته بر آن بیفزاید و اگر گناهی مرتکب شده در جبران آن بکوشد
- تذکر: تذکر یعنی متذکر عظمت خداوند بودن و نعمتهای او را یاد کردن و توجه داشتن به اینکه انسان در محضر خداست و باید از گناه بپرهیزد.
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن ، ص:818 و ابن منظور، لسان العرب ، ج6، ص: 233 و فراهیدی، العین، ج7 ، ص:270
- ↑ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، ج12، ص: 197 و طبا طبایی، الميزان ، ج14، ص: 285
- ↑ مائده/ 116
- ↑ آل عمران/ 30
- ↑ نساء/ 29
- ↑ طوسی، التبیان ، ج8 ص 240و299و زمخشری، الکشاف، ج1، ص: 59
- ↑ انعام/ 93
- ↑ زمر/42
- ↑ همان
- ↑ نساء/1
- ↑ مائده/ 32
- ↑ نحل/ 111
- ↑ فجر/28-27
- ↑ نراقی ،محمد مهدی، جامع السعادات ج1 ص63
- ↑ سوره قيامت: 2
- ↑ جامع السعادات ج1 ص63
- ↑ سوره يوسف: 53
- ↑ جامع السعادات ج1 ص63
- ↑ نازعات/40-41
- ↑ فرقان/43
- ↑ حشر/19
- ↑ زمر/15
- ↑ بقره /168 و 208و انعام/142
- ↑ یوسف/53
- ↑ بحار الأنوار، ج2،ص32
- ↑ آمدی، غرر الحكم و درر الكلم، ص136
- ↑ نهج البلاغه، حكمت 449
- ↑ تحف العقول ص483
- ↑ همان، ص231-232
- ↑ همان
- ↑ غرر الحکم، ص231
- ↑ همان
- ↑ (صدوق، معاني الأخبار، ص 256
- ↑ همان، ص392
- ↑ کلینی، كافي، ج3 ، ص130
- ↑ بحار الانوار، ج26، ص 320
- ↑ کلینی، کافی، ص345
- ↑ یوسف/ 53
- ↑ إرشاد القلوب إلى الصواب ج1ص98
- ↑ پاينده، ابو القاسم، نهج الفصاحة ، ص 220
- ↑ آمدی، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 239و234
- ↑ نهج البلاغه،خطبه221
- ↑ تحریم/6
- ↑ مائده/105
- ↑ غررالحکم ص 712
- ↑ ام خمینی، شرح چهل حدیث، ص48
- ↑ ابن مسکویه، اخلاق و راه سعادت،ص2
- ↑ غرر الحکم ص 720
- ↑ همان ص656
- ↑ الوافی، فیض کاشانی، ج12، ص: 216
- ↑ الأمالی، شیخ صدوق، ص: 467
- ↑ تصنيف غررالحكم و دررالكلم، آمدی، ص: 226
- ↑ تحف العقول، حرانی، ص: 98
- ↑ تصنيف غررالحكم و دررالكلم، ص: 53
- ↑ سوره شمس: 9
- ↑ مجموعة ورام، ج2، ص: 119
- ↑ رک: چهل حدیث، امام خمینی
منابع
- الوافی، فيض كاشانى، اصفهان، چاپ اول، 1406ق.
- الأمالی، شیخ صدوق، تهران، چاپ ششم، 1376ش.
- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، تميمى آمدى، قم، چاپ اول، 1366ش.
- تحف العقول، ابن شعبه حرانى، قم، چاپ دوم، 1404ق.
- مجموعة ورّام، ورام بن أبی فراس، قم، چاپ اول، 1410ق.
- حکمتها واندرزها، مرتضی مطهرى.
- اصول اخلاق فردى، علیاصغر الهامینیا.




