منابع و پی نوشتهای متوسط
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

کاربر:Ghojavand/یادداشت

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نَفْس در لغت

نفس در لغت به معنای ذات و حققیقت هر چیز و خود یک چیز است که برای تاکید به کار می برند.[۱]

نفس‌ در اصطلاح

در اصطلاح فرهنگ دینی ، کلمه نفس در قالب ترکیب روح و جسد به عنوان شخص انسان یا نفس انسان به کار رفته است.[۲] ملا محسن فيض كاشانى در تعريف «نَفْس» فرموده است: نفس، گوهرى لطيف و ملكوتى است كه اين بدن جسمانى را براى رفع نيازهايش بكار مى‌گيرد، همان طور كه مولا خادم خودش را به انجام كارى وامى‌دارد و ذات و حقيقت انسان‌ كه درك مى‌كند، همين جوهر ملكوتى است كه در بدن انسان داراى لشكرى جسمانى است كه اعضاى بدن است و داراى لشكرى روحانى است كه قوا و استعدادهاى انسان است و خداوند مى‌فرمايد: آيا در نفس هاى خودتان نمى‌نگريد؟ گاهى اين گوهر ملكوتى روح ناميده مى‌شود، چون حيات بدن متوقف بر اوست. و گاهى او را قلب مى‌نامند، چون حالات مختلف پيدا مى‌كند. و گاهى عقلش مى‌نامند چون معلوماتى كسب مى‌نمايد و ادراكاتى پيدا مى‌كند. بنابراين ملاک فضيلت و برترى انسان بر ساير حيوانات، نفس و روح انسانى است كه از روح الهى گرفته شده است.

نفس در قرآن

ذات و حقیقت شیء

«و تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ‏ »[۳]آنچه در نفسِ من است تو مى‏دانى؛ و آنچه در ذات توست من نمى‏دانم‏. خود و عین شیء درمقام تأکید. «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ‏»[۴]و خداوند، شما را از عذاب خود مى‏ترساند و «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُم»[۵])و خودتان را مكشيد.[۶] -

روح و جان، به عنوان حقیقت و ذات انسان

«أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ‏»[۷]جانهايتان را بيرون دهيد و « اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها »[۸]خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى بازمى‏ستاند.[۹] از آنجا که روح و جان، حقیقت انسان محسوب می شود روح را می توان در این قسمت معادل و جایگزین نفس شمرد.

شخص و انسانِ مرکب از روح و بدن

«يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة»[۱۰]»اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس: شخص واحدى» آفريد، پروا داريد. « و مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ»[۱۱] هر كس شخصی را جز به قصاص قتل، يا به كيفر فسادى در زمين بكشد. « يَوْمَ تَأْتي‏ كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ »[۱۲] روزى را كه هر شخص مى‏آيد و از خود دفاع مى‏كند، و هر شخص به آنچه كرده، بى كم و كاست پاداش مى‏يابد و بر آنان ستم نمى‏رود. در آیه اخیر مراد از نفس اول ، شخص انسان و از نفس دوم ، معنای مضاف الیه یعنی معنای تأکیدی مراد است.

نفس مطمئنه

نفس كه حقيقت انسان است، حالات گوناگون پيدا مى‌كند و در هر حالى نام مخصوصى دارد. در اينجا به برخى از حالات نفس اشاره مى‌كنيم: قرآن كريم، گاهى نفس را به صفت «مطمئنّه» مى‌خواند و مى‌فرمايد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة »[۱۳] اى نفس مطمئنّه‏ خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد. هرگاه حال نفس به گونه‌ای باشد که قوه عقل بر دیگر قوا یعنی غضب و شهوت غالب و پیروز باشد و نفس از مبارزه با آنها در حالت آرامش باشد در این موقعیت به آن نفس مطمئنه ‌گویند.[۱۴] انسان در اثر قرب به پروردگار، حالت اطمینان و آرامشى می یابد كه جز خدا به چيزى نمى‌انديشد و همه چيز را مقهور و مغلوب اراده الهى مى‌داند. به همين جهت، سختى و راحتى و غنا و فقر، آرامش او را بر هم نمى‌زند و او خود را تسليم امر الهى مى‌بيند.

نفس لوّامه

گاهى خداوند نفس را به صفت «لوّامه» مى‌خواند و مى‌فرمايد: «وَلا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»؛[۱۵] سوگند به نفس بسيار سرزنش كننده. اين وقتى است كه انسان قواى حيوانى طغيانگر را مورد اعتراض و انتقاد قرار مى‌دهد و نمى‌تواند ظلم و خيانت آنها را تحمل كند. هرگاه نفس در هنگام نزاع و مبارزه با قوای شهویه و غضبیه باشد و گاهی به خاطر گناهان مغلوب آن دو قوه گردد و در حالت پشیمانی و سرزنشگری خود باشد به آن نفس لوامه گویند.[۱۶]

نفس امّاره

گاهى نيز نفس را به صفت «امّاره» مى‌خواند. خداوند در داستان حضرت يوسف علیه السلام وقتى كه بى گناهى او ثابت شد از زبان همسر عزيز مصر نقل مى‌كند، كه گفت: «وَ ما اُبَرِّى‌ءُ نَفْسى‌ انَّ النَّفْسَ لَامَّارَةٌ بِالسُّوءِ الّا ما رَحِمَ رَبّى‌»[۱۷] من نفس خود را تبرئه نمى‌كنم، به درستى كه نفس فراوان انسان را به كارهاى زشت مى‌خواند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند. در اينجا به حالت امّاره بودن نفس اشاره شده است و در اين حالت است كه هواها و هوسها به انسان رو مى‌آورد و انسانها بيشتر گرفتار اين حالت نفس هستند و غالباً مقهور و مغلوب آنند و آنچه در روايات به مبارزه با آن سفارش شده، همين حالت نفس است و چون اين حالت نفس با قواى حيوانى و خواهش هاى مادّى انسان مناسبت زيادى دارد، انسان ها غالباً اسير آن مى‌شوند و از اين راه سقوط مى‌كنند.هرگاه نفس در مقابل قوه غضب و شهوت شکست خورده باشد بی آنکه مقابله و مبارزه‌ای با آنها داشته باشد در این موقعیت بدان نفس اماره گویند.[۱۸] کلمه نفس در قرآن معانی مختلف دارد و در برخی موارد به معنای نفس اماره می‌باشد.« وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏»[۱۹] هرشخصی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس خود را از هوا پرستی نهی کند، بهشت جایگاه اوست. یا در آیه‌ای دیگر می‌فرماید « أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ »[۲۰]آیا دیدی آن شخص را که هوای نفس خود را معبود خویش قرار داد. نفس اماره محرک به سمت امور ناشایست است. بنابراین نفس اماره همواره باید مورد سرزنش قرار گیرد زیرا همچون دشمن پنهان در کمین انسان است. نفس اماره یعنی اسارت. اسارت در خاک. اما از آنجا که انسان اهل عالم خاک نیست باید با کوشش پیوسته با بهره‌گیری از دستورات الهی از این اسارت رها شود. انسان در مرحله نفس اماره به وسیله خداوند چنین خطاب شده است: « وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ...» [۲۱] و چون كسانى مباشيدکه خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را از یاد خودشان برد. یعنی در مرحله امارگی انسان به خود فراموشی دچار می‌شود. غفلت از یاد خدا به غفلت از خود می‌انجامد. و باز در مرحله امارگی خداوند انسان را اینگونه توصیف می‌کند « قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة» [۲۲] به آنان‏ بگو: زيانكاران در حقيقت كسانى‏اند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رسانده‏اند. در این آیه زیان دیدگان کسانی‌اند که به خود و اهل خود آسیب زده‌اند یعنی حقیقت نفس انسان غیر نفس اماره‌ای است که مورد سرزنش است. نفس اماره دشمن انسان است. چون خواهان دلبستگی و چسبیدن به این عالم جسم است و از آنجا که مسکن و جایگاه انسان در حال حاضر این عالم است جاذبه و میل او به امور دنیوی قوی و رهایی از آن آسان نیست. و به همین خاطر تعبیر جهاد اکبر را برای خروج از این خواسته‌ها واجب خوانده‌اند. قرآن کریم، شیطان را هم دشمن انسان می‌خواند اما او را دشمن آشکار و ظاهر معرفی می‌کند.[۲۳] در حالی که دشمنی نفس امّاره پنهان است و راز این پنهانی در این است که شیطان با توجه به تمایلات هر شخص، او را دعوت می‌کند. هرچه تمایلات شخص قوی‌تر باشد، شیطان به کوچک‌ترین اشاره‌ای انسان را شکست می‌دهد. اما اگر انسان تمایلات پست را کنترل کند و در مسیر الهی حرکت دهد حرکتی بنیادی و ریشه‌ای انجام داده که شیطان دیگر راه نفوذ به او پیدا نمی‌کند. نفس اماره را دارای نیرنگ‌های بسیار خوانده‌اند که باعث می‌شود در قالب و شکل‌های گوناگون انسان را در دام و اسارت بیندازد. در مواقع بسیاری انسان این دام بودن را درک نمی‌کند «  إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي‏ »[۲۴] که تنها در پرتو نظر لطف الهی می‌تواند از این تله‌های سخت رهایی یافت. در متون دینی عبارت نفس کش بسیار کورد مشاهده و چه بسا مورد تأمل واقع شده است. منظور از کشتن نفس، خودکشی نیست. همچنین منظور سرکوب کردن خواسته‌ها و تمایلات نیست. تا زمانی که ما در این عالم جسمانی زندگی می‌کنیم. خواسته‌های جسمانی هم به طور طبیعی وجود دارد؛ و خالق حکیم هیچگاه ما را از برآوردن آن نهی نکرده است، بلکه در اجرای صحیح پاسخ دهی به این تمایلات بحث هدایت و پیامبری و دین را به میان آورده تا نفس امّاره در حالت اعتدال پاسخ داده شود و از حالت و مرتبه امّارگی به سمت برتر حرکت کند. بنابراین علت قرار دادن عبادات مختلف نیز برای یک هدف واحد است و آن تعدیل نفس است. تقویت و پاسخدهی مکرر به نفس امّاره او را طغیانگر و فرعون درون ‌می کند که هر خواسته‌ای را امر نمود برآورده شود. این به بردگی انسان و بندگی او در برابر خواسته‌هایش می‌انجامد و خواهش‌ها و امیالش، خدای انسان می‌شود. و چه بسا در عین پذیرش خدای واحد، و انجام عبادات، معروف به بندگی خداوندی است. اما همه عباداتش برای خواسته‌های خودش است نه خدای یگانه. نفس اماره، خواهان حرکت در محدوده خود است. یعنی فقط من را داشته باش. منیّت و خود خواهی. و این کار اگر خوب نگریسته شود مانند رفتار کودکان می‌ماند که همه چیز را برای خود می‌خواهند و در نداشتن آن به گریه و زاری می‌پردازند. انسان بزرگسالی که تسلیم نفس اماره است، همچون کودک رشد نایافته است که محور زندگیش خودش است. محدوده دید نفس اماره تا آنجا قد می‌دهد که مایی و منی در کار باشد و آنجا که خود نباشد، نفس اماره نیز عطیل می‌شود. پس خدا آنجایی است که خودیت در آنجا نباشد. یکی دیگر از آیاتی که قرآن کریم بوسیله آن به وجود نفس اماره در انسان اشاره می‌نماید آیه 8 سوره شمس است. « فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها » سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏اش را به آن الهام كرد . آیه با سوگند الهی به وجود دو نوع گرایش در انسان و در پایان خوشبختی انسان را در پاکسازی تمایلات پست معرفی می کند. دو نوع بذر در وجود انسان قرار داده شده است. این امر نشان می‌دهد انسان صرفاً همین جسم خاکی نیست. حقیقتی برتر از این جسم و مادییت در انسان وجود دارد. گرایش‌های عالی انسانی و الهی که همواره در طول تاریخ انسان را به تکاپو و تلاش پیوسته ترغیب نموده است و او را از جهل به علم، از بردگی به آزادگی، از نقص به تکامل، از فقر به غنا خوانده است. این‌ها همه دلالت بر یک حقیقت باشکوه در وجود انسان است و انسان تا این حقیقت با عظمت را درک نکند نمی تواند نفس اماره و خواسته‌های کوتاه و محدود او را کنار بگذارد. انسان در درون خود این دو گرایش را با تمام وجود درک می‌کند و با آنها مآنوس است. چنانکه فردی در زمان پیامبر (ص) خواست از معانی برّ و تقوا و اثم و عدوان سوال کند. و پیامبر به او فرمود: خداوند حقیقت بر ّو تقوا و اثم و عدوان را در وجود انسان قرار داده است و با مراجعه به خود می‌توانی آن را درک کنی. انسان زمانی به ناشایست و سوء بودن نفس اماره اعتراف می‌کند و علیه آن اقدام می‌نماید که در مقابل آن امور شایسته و زیبا و عالی را درک کند و به آنها توجه نماید تا شخص خوبی زیبایی و پاکیزگی را درک نکند به رفع زشتی و آلودگی نمی‌پردازد. به همین دلیل مرتب به انسان تأکید شده که در تفکر و بررسی امور باشد تا زشت را با زیبا جابجا نکند به او تأکید شده، با زیبا صفتان همنشین ‌کند تا همواره ذائقه زیبابینی و زیباگزینی را داشته باشد.

نفس در روایات

اکنون روایات مربوط به نفس را از نظر می گذرانیم تا معنا و محل استعمال آن در کلام معصومین (ع) واضح شود و مورد تأمل قرار گیرد.

تکریم نفس به عنوان شخصیت معنوی

در کلام معصومین(ع) احادیثی در تکریم مقام نفس وجود دارد. مانند: « قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ » [۲۵] مقام و شرافت نفس به گونه ای است که شناخت آن همسنگ شناخت خداوند است. و نیز « عَجِبْتُ لِمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ كَيْفَ يَأْنَسُ بِدَارِ الْفَنَاء» [۲۶] تعجبم از شخصی که ارزش نفس خود را دانسته و در عین حال به دنیای فانی انس می گیرد. و كسى كه براى خود، كرامت و شخصيّت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بى‌مقدار خواهد بود.[۲۷]


جهاد با نفس

در آموزه های اسلام، «نفس امّارۀ» انسان که سرچشمه شهوات و خواسته های رنگارنگ و عامل انحراف از جاده اخلاق و انسانیت است، بزرگترین دشمن انسان دانسته شده است. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «أعدى عَدوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بَينَ جَنبَيكَ»؛[۲۸] دشمن ترين دشمن تو، نفسى است كه ميان دو پهلويت قرار دارد.

از این رو همواره مسلمانان به جهاد و مبازره با نفس و خواسته های نفسانی تشویق شده اند. رسول خدا می فرماید: « أَفْضَلُ الْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ.»[۲۹]؛ برترين جهاد اين است كه به خاطر خداوند متعال با نفْس و هواهاى نفسانيت جهاد كنى.

امام علی علیه السلام نیز می فرمایند: «اعلَموا أنَّ الجِهادَ الأكْبَرَ جِهادُ النَّفْسِ، فاشْتَغِلوا بجِهادِ أنْفُسِكُم تَسْعَدوا»؛[۳۰] بدانيد كه جهاد اكبر جهاد با نفْس است، پس به جهاد با نفْسهاى خويش پردازيد تا نيك بخت شوید.

جهاد به نفس،  مقابله و مقاومت با خواسته های آن است و رشد و صلاح نفس در بستر مخالفت با هوای نفس شکل می گیرد. امام على عليه السلام فرمود: «في خِلافِ النَّفسِ رُشدُها»؛[۳۱] هدايت نفْس، در مخالفت كردن با آن است.

روشن است که زندگی بر محور خواسته های نفس، انسان را از مسیر عقلانیت دور می سازد. به این جهت است که پیشوایان دین رشد خردمندی  و حفظ عقلانیت را در مخالفت با نفس  دانسته اند. امام على عليه السلام می فرمایند: «حِفظُ العَقلِ بِمُخالَفَةِ الهَوى»؛[۳۲] نگهدارى خرد، در گرو مخالفت با هواى نفس و دورى از دنياست.

حقیقت مجاهده با نفس:

مجاهده و ریاضت در اسلام، نه به معنای محرومیت از نعمت‌های الهی و سرکوب تمایلات مشروع مادی است -آن‌گونه که درپاره مسلک‌های افراطی ترویج شده است-، بلکه به معنای محدود ساختن و مهار کردن و به کار گرفتن این استعدادها در جهت رشد و کمال و تعالی آدمی است. در واقع، محدودیت که یک اصل منطقی در نظام آفرینش است و به طور خودکار و تحت تدبیر و امر الهی جریان دارد، رمز مصونیت و بقای موجودات و از جمله انسان است؛ مثلاً انسان با خصلت غریزی خود به خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های مطبوع تمایل نامحدود دارد، اما در همین حال، ساختار طبیعی بدن، او را محدود می‌سازد و آنگاه که نیاز بدن تامین شد و به مرز طبیعی رسید، آب و غذا را پس می‌زند.

پیامبران خدا برانگیخته شدند تا کاروان انسانی را در مسیر کمال همراهی کنند و محدوده هر یک از قوا را مشخص نمایند تا انسان در پرتو عقل و شرع، شهوت و غضب را مهار کند، نه آنکه به تعطیل بکشاند.

و نیز ناگفته نماند که اسارت و بردگی انسان در برابر امیال نفسانی، نه تنها سدّ راه تکامل و مقامات عالی انسانی است و موجب رکود توان نامحدود معنوی اوست و سعادت ابدی او را به مخاطره می‌افکند، بلکه در همین جهان مادی و زندگی دنیوی نیز موجب فساد و ویرانی و هرج و مرج اخلاقی خواهد بود و ادامه حیات اجتماعی را در فضایی از عواطف انسانی و تعهدات اخلاقی ناممکن می‌سازد؛ به همین دلیل است که هیچ یک از جوامع، ‌آزادی انسان را به طور مطلق نپذیرفته‌اند و همه مکاتب، نوعی محدودیت را الزامی می‌دانند.

تزکیه نفس

تزکیه از ریشه «زکا» به معنای رشد و نمو است؛ و از آن‌جا که امکان رشد منوط به نبود آفات و موانع و وجود شرایط است، در اصطلاح نیز، تزکیه نفس، پاکی آن از اوصاف رذیله (موانع رشد) و آرایش آن به صفات جمیله (شرایط رشد) معنا شده است. قرآن کریم تزکیه نفس را شرط رستگاری انسان دانسته و می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»؛[۳۳] بی تردید کسی که نفس را [از آلودگی پاک کرد و] رشد داد، رستگار شد.

امام على عليه السلام نیز می فرماید: «بِتَزكِيَةِ النَّفسِ يَحصُلُ الصَّفاءُ»؛[۳۴] با تزكيه نفس است كه صفا[ى دل و نفس] حاصل مى شود.

مربیان اخلاق و ارباب سلوک، برای تهذیب نفس و حرکت از نقص به سوی کمال، مراحلی ذکر کرده‌اند که عبارتند از: یقظه، تفکر، عزم، مشارطه، مراقبه، محاسبه و تذکر.[۳۵]

  • یقظه: یقظه یعنی بیداری و تنبه و خروج از غفلت و خودفراموشی که بدون آن، آدمی هیچ گاه به فکر تزکیه نخواهد افتاد،
  • تفکر: تفکر «سیر باطن انسان است از مبادی به مقاصد» و هیچ‌کس از مرتبه نقصان به مرتبه کمال جز به تفکر نتواند رسید. مبادی تفکر، یعنی نقطه آغازین‌ اندیشه، عبارت است از نظر در آیات «آفاق و انفس»،‌ تفکر در آثار خدا و نعمت‌های بیکران او که توجه به آن‌ها نفس را به خضوع و سپاس وا می‌دارد، و نیز‌ اندیشیدن انسان به سرنوشت خویش و وظیفه‌ای که در برابر آفریدگار خود دارد و این‌که هدف از این زندگی دنیوی چیست، مقصد نهایی حیات کجاست و برای وصول به آن مقصد چه باید کرد.
  • عزم: سومین مرحله تهذیب، عزم است؛ یعنی تصمیم بر ادای فرایض و ترک محرمات و جبران مافات و پایداری در راه حق. انسان بدون عزم و تصمیم، به هیچ یک از مقامات نخواهد رسید.
  • مشارطه: مشارطه که آن را معاهده نیز می‌گویند، عبارت است از شرط و تعهد انسان بر ترک معصیت و پایبندی به عهد و میثاقی که در این خصوص بسته است.
  • مراقبه: مراقبه آن است که در تمام مدتی که فرد شرط کرده است خلاف نکند، مراقب خود باشد و بر عهد و پیمان بایستد و به وسوسه‌های شیطان و نفس دل نسپارد و از شر آن‌ها به خدا پناه ببرد.
  • محاسبه: محاسبه آن است که انسان هر روز از خود حساب گیرد که چه طاعتی یا معصیتی مرتکب شده است. اگر طاعتی داشته بر آن بیفزاید و اگر گناهی مرتکب شده در جبران آن بکوشد
  • تذکر: تذکر یعنی متذکر عظمت خداوند بودن و نعمت‌های او را یاد کردن و توجه داشتن به اینکه انسان در محضر خداست و باید از گناه بپرهیزد.

پانویس

  1. راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن ، ص:818 و ابن منظور، لسان العرب ، ج‏6، ص: 233 و فراهیدی، العین، ج‏7 ، ص:270
  2. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، ج‏12، ص: 197 و طبا طبایی، الميزان ، ج‏14، ص: 285
  3. مائده/ 116
  4. آل عمران/ 30
  5. نساء/ 29
  6. طوسی، التبیان ، ج8 ص 240و299و زمخشری، الکشاف، ج‏1، ص: 59
  7. انعام/ 93
  8. زمر/42
  9. همان
  10. نساء/1
  11. مائده/ 32
  12. نحل/ 111
  13. فجر/28-27
  14. نراقی ،محمد مهدی، جامع السعادات ج1 ص63
  15. سوره قيامت: 2
  16. جامع السعادات ج1 ص63
  17. سوره يوسف: 53
  18. جامع السعادات ج1 ص63
  19. نازعات/40-41
  20. فرقان/43
  21. حشر/19
  22. زمر/15
  23. بقره /168 و 208و انعام/142
  24. یوسف/53
  25. بحار الأنوار، ج2،ص32
  26. آمدی، غرر الحكم و درر الكلم، ص136
  27. نهج البلاغه، حكمت 449
  28. الوافی، فیض کاشانی، ج‏12، ص: 216
  29. الأمالی، شیخ صدوق، ص: 467
  30. تصنيف غررالحكم و دررالكلم، آمدی، ص: 226
  31. تحف العقول، حرانی، ص: 98
  32. تصنيف غررالحكم و دررالكلم، ص: 53
  33. سوره شمس: 9
  34. مجموعة ورام، ج‏2، ص: 119
  35. رک: چهل حدیث، امام خمینی

منابع

  • الوافی، فيض كاشانى، اصفهان، چاپ اول، 1406ق.
  • الأمالی، شیخ صدوق، تهران، چاپ ششم، 1376ش.
  • تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، تميمى آمدى، قم، چاپ اول، 1366ش.
  • تحف العقول، ابن شعبه حرانى، قم، چاپ دوم، 1404ق.
  • مجموعة ورّام، ورام بن أبی فراس، قم، چاپ اول، 1410ق.
  • حکمت‌ها واندرزها، مرتضی مطهرى.
  • اصول اخلاق فردى، علی‌اصغر الهامی‌نیا.



قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه