سید محمدباقر موسوی همدانی
سید محمدباقر موسوی همدانی (1304-1379ش)، از مجتهدين و محققين و مدرسان حوزه علمیه در دوران معاصر است. از جمله آثار وی می توان به ترجمه «تفسیرالمیزان» تألیف علامه طباطبائی اشاره کرد.
نام کامل | سید محمدباقر موسوی همدانی |
زادروز | 1304 شمسی مطابق با چهارم محرم 1344 قمری |
زادگاه | روستاي آل كبود از بخش گروس، نزديك شهرستان بيجار |
وفات | هفتم دي 1379 شمسی مطابق با اول شوال 1421 قمری |
مدفن | قم، حرم حضرت معصومه عليهاالسلام |
اساتید |
امام خمينی، سيد محمدرضا گلپايگاني، سيد محمد محقق داماد، شيخ عبدالرّزاق قائني،... |
| |
آثار |
ترجمه كامل تفسيرالميزان، ترجمه كتاب تحرير الوسيله،... |
محتویات
ولادت
سید محمدباقر موسوی همدانی در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی (چهارم محرم ۱۳۴۴ ق) به دنیا آمد. خاندان او از سادات معروف روستای آل کبود از بخش گروس، نزدیک شهرستان بیجار بود. سلسله نسب این خاندان به بدیع الزمان، از سادات و شخصیت های قرن پنجم و از نوادههای امام سجاد علیه السلام، میرسد. پدرش آیت الله سید هادی موسوی گروسی از علمای صاحب کرامت و برجسته آن عصر و امام جماعت و مدرس حوزه علمیه آخوند همدانی[۱] و مادرش، بلقیس، از بانوان پارسا و پاک سرشت بشمار میرفت.
کودکی و نوجوانی
دوران کودکی را در زادگاهش همدان، در کنار پدر و مادری متدین و اهل کمال و ادب گذراند. تا قبل از نه سالگی برای آموزش آیات قرآن به مکتبخانه میرفت، در همین سن برای تحصیل به دبستان رفت و کلاس ششم ابتدایی را به پایان رسانید. او در دوازده سالگی یعنی در سال ۱۳۱۶ ش، مادرش را از دست داد. پس از مدتی به همدان نزد پدر بازگشت و در مدرسه علمیه آخوند سکونت گزید و به خواندن کتاب جامع المقدمات، که نخستین کتاب درسی حوزههای علمیه است، مشغول شد. روزها در بازار کار میکرد و شبها، در آن مدرسه کتاب مذکور را نزد پدر و استادان آن مدرسه میخواند؛ سال ۱۳۲۰ ش در شانزده سالگی به طور کلی کار در بازار را رها کرد و تمام وقت به تحصیل علوم حوزوی پرداخت. او پس از جامع المقدمات، کتاب مغنی و معالم را نیز در همدان خواند.[۲] استادان ایشان در این وقت عبارت بودند از: پدرش و مرحوم سید حسین شورینی و... او در یکی از مصاحبههای خود میگوید: «تا کتاب مغنی را در همدان خواندم، آنگاه به ابوی گفتم میخواهم معمم بشوم.
تحصیلات در قم
سید محمدباقر در سال ۱۳۲۰ ش برای زیارت مرقد حضرت امام رضا علیه السلام، از همدان عازم مشهد شد. هنگام مراجعت، به قم آمد و چند روزی از نزدیک با چگونگی درس و بحث حوزویان قم آشنا شد. او در این مدت چنان شیفته حوزه علمیه قم گشت که تصمیم گرفت در قم به تحصیل ادامه دهد. از این رو، در مدرسه دارالشفاء ساکن شد. کمکم دوره مقدمات را به پایان رساند و وارد درس سطح شد. کتاب مطول را در محضر استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری آموخت و در جلسه درس مرحوم حجت الاسلام عبدالکریم حق پناه، که شرح لمعه را تدریس میکرد، شرکت جست. طولی نکشید که برادرش مرحوم سید احمد موسوی، از همدان به قم آمد و برای ادامه تحصیل به او پیوست. آنها برای هزینه زندگی خود، بسیار در مضیقه بودند و با شهریه مختصری از مراجع آن عصر، آیات عظام: حجت کوهکمری، سید محمدتقی خوانساری، سید صدرالدین صدر، اعلی الله مقامهم الشریف، با کمال زهد و با شور و شوق فراوان به تحصیل ادامه میدادند. او خود میگوید: «در آن عصر مجموع شهریهای که به او میدادند شش تومان بود و آن هم با خریداری نان خالی تمام میشد».[۳]
تحصیلات در تهران
در سال سوم تحصیل به تهران مسافرت کردند و در مدرسه علمیه مروی تهران سکونت گزیدند. سید تا مدت سه سال و نیم (از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۵ ش) در تهران ماند و به تحصیل ادامه داد. در آن جا کتاب فقهی الرّیاض را در جلسه درس مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالرزاق قائنی قدس سره خواند و کتابهای کفایه و شرح منظومه را در جلسه درس آیت الله العظمی حاج شیخ محمدتقی آملی قدس سره آموخت.
در آن ایام، آوازه مبارزاتی فداییان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی در همه جا به گوش میرسید، سید محمدباقر به همراه دانشمندان ارجمند شیخ مهدی سراج انصاری تبریزی، محیی الدین انواری و... با آن ها ارتباط پیدا کرد. خود او میگوید: «در قم با آقای عبدالحسین واحدی (یکی از اعضاء اصلی فداییان اسلام) هم مباحثه بودم. فداییان اسلام در تهران هیئتی داشتند به نام مبارزه با بیدینی. در هیئت آن ها که در مسجد عباس آباد تهران برگزار میشد، شرکت میکردم و سخنرانی مرحوم شهید نواب صفوی را گوش مینمودم. محور سخنان ایشان این بود که به هر قیمتی که شده باید جلو منکرات را گرفت».
بازگشت به قم و استادان
سه سال و نیم از سکونت او در تهران میگذشت که اطلاع یافت آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی قدس سره در قم ساکن شده است.[۴] استادش شیخ عبدالرّزاق قائنی، به عشق بهرهمندی از درس مرحوم بروجردی عازم قم شد. ناگزیر آقای موسوی نیز در سال ۱۳۲۵ ش به دنبال استاد به قم رفت و تا آخر عمر در همین شهر ماند و به تحصیل و تحقیق ادامه داد.
استاد موسوی بقیه دروس سطح را نزد استادان قم خواند؛ از جمله بقیه مکاسب را نزد آیت الله حاج آقا روح الله کمالوند خرم آبادی (متوفای ۱۳۸۳ ق) از اصحاب استفتای مرحوم بروجردی و استادان برجسته فراگرفت. سپس به درس خارج فقه و اصول حضرت آیت الله العظمی بروجردی راه یافت و از این درس پربرکت بهرههای فراوان برد.
استادان دیگر ایشان در درس خارج فقه و اصول عبارت بودند از آیات عظام: امام خمینی، سید محمدرضا گلپایگانی، سید محمد محقق داماد، شیخ محمدعلی اراکی و... . وی در درس آیت الله بروجردی با شخصیت های برجستهای چون: شهید سعیدی، شهید بهشتی، عبدالرحیم ربانی شیرازی و حاج میرزا علی مشکینی و محمد شاه آبادی آشنا گردید و در شبهای جمعه، در خانه همدیگر جلساتی تشکیل میدادند.[۵]
آیت الله شیخ محمدتقی ستوده (متوفای ۱۴۲۰ ق) از اساتید بسیار وارسته و پرتلاش حوزه علمیه قم در مصاحبهای فرموده است: «همراه چند نفر جلسه مباحثه فقه استدلالی داشتیم. افراد آن جلسه عبارت بودند از آقایان: حاج میرزا علی مشکینی، حاج شیخ اسدالله امراللهی، حاج سید محمدباقر موسوی همدانی، مرحوم شهید سید محمدرضا سعیدی خراسانی و خودم. این مباحثه در منزل شهید سعیدی برگزار میشد».[۶]
آغاز نویسندگی
آقای موسوی علاوه بر این که دانشمندی محقق، فقیه اصولی و مدرسی عالی مقام بود، نویسندهای زبر دست و توانمند بود. از این رو، کتابهای مختلفی به عربی و فارسی، از خود به یادگار گذاشت. یکی از آثار ارزشمند وی ترجمه چهل جلدی تفسیرالمیزان تألیف علامه طباطبایی است که بعداً از آن سخن میگوییم.
در این باره، از ایشان خاطرات جالبی نقل شده است که دو نمونه آن را ذکر میکنیم:
۱. وقتی که در تهران در مدرسه مروی (از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۵ ش) به تحصیل اشتغال داشتم در خود ذوق نویسندگی احساس میکردم و میخواستم مطالب اسلام نوشته شود و در دسترس همگان قرار گیرد. در همان سنین جوانی، قلم بدست گرفتم و در تهران سخنرانی واعظ شهیر آقای محمدتقی فلسفی را، که در انجمن دانشجویان اسلامی پیرامون احقاق حق ایراد شده بود، به عربی ترجمه کردم و برای آیت الله ملا علی آخوند همدانی (متوفای ۱۳۵۷ ش) فرستادم. ایشان گفتند: نوشته شما خیلی جلب توجه کرد و دست به دست در میان علمای شهر میگشت و مورد توجه خاص قرار گرفت».[۷]
۲. در سال ۱۳۲۷ ش. در محضر درس مرحوم آیت الله کمالوند در قم حاضر میشدم. آن وقتها بر حسب عادتی که از همان اول طلبگی داشتم، همزمان با درس و بحث، گاهی مقاله و کتاب مینوشتم (و از جمله) کتابی پیرامون اصول عقاید به صورت رُمان نوشته بودم. روزی آن کتاب را به استادم آقای کمالوند دادم تا نظر کنند و نواقص کار مرا به من تذکر دهند. ایشان پس از چند روز به من فرمودند: امشب بعد از نماز به منزل آقای بروجردی بیا! با تو کاری دارم. بعد از نماز رفتم و دیدم مرحوم امام خمینی قدس سره و آیات عظام: سید محمدرضا گلپایگانی، حاج آقا روح الله کمالوند و حائری کرمانی و فاضل قفقازی رحمهم الله حضور دارند و پیرامون استفتایی گفتگو میکردند... چیزی نگذشت که آیت الله العظمی بروجردی وارد اتاق شد و کنار همان در نشست. آقای کمالوند کتاب مرا به دست ایشان داد. من که انتظار داشتم آن مرد بزرگ، یک صفحه یا دو صفحه از آن را بخواند، دیدم پی در پی صفحات را میخوانند و ورق میزنند. مشاهده این رفتار مرا سرشار از شوق کرد. آن گاه رو کردند به آقای کمالوند و پرسیدند: این را چه کسی نوشته؟ آقای کمالوند با اشاره به من عرض کرد: این آقا نوشتهاند. آقای بروجردی نگاه به حقیر کردند و به طور مکرر، آفرین گفتند. آن گاه به امام خمینی که در آن وقت از اداره کنندگان حوزه بودند، رو کردند و فرمودند: آقا! به طلاب دستور بفرمایید قلم در دست بگیرند و به خواندن درس های مرسوم اکتفا نکنند که اسلام به نویسنده احتیاج دارد. و سپس آقای بروجردی چند بار برای من دعا کردند. آن گاه خنده شیرینی نموده، فرمودند: اجازه میدهی یک قصه برایت بگویم؟ عرض کردم: بفرمایید. فرمود: در نجف اشرف که بودیم، با استادم مرحوم حاج میرزا اسماعیل محلاتی از راه آب به سوی کربلا به زیارت سیدالشهداء علیه السلام رفتیم. یکی از روضهخوانهای نجف نیز در قایق حضور داشت. طلاب به استاد عرض کردند، اجازه دهید این آقا برایمان روضه بخوانند. استاد فرمود: بخوانند و آن آقا روضه غرایی خواندند. بعد از آن که روضهاش تمام شد، استاد ما دست به محاسن شریف خود گرفت و فرمود: «احسنت احسنت» خیلی خوب روضهای خواندی، اما حیف که همهاش دروغ بود!! و شروع کردند به خندیدن. ولی من در هم شدم که نکند از نظر این مرد بزرگ (آقای بروجردی) رُمان نویسی دروغ و نامشروع است. گویا ایشان نگرانی مرا دریافت، بیدرنگ فرمود: نه، منظورم تنها تفریح بود، نه این که نوشتن رُمان اشکال دارد. در نتیجه تمامی جلسه پیرامون نوشته حقیر گذشت. و آقایان بعد از رفتن آقای بروجردی، از منزل بیرون رفتند. من که میخواستم از منزل خارج شوم، آقای کمالوند فرمود: شما باشید! آقا با شما کار دارند. من نشستم. پس از چند دقیقه دیدم آقا از اندرون به بیرون آمد؛ در حالی که پولی بدست من گذاشت، پیاپی مرا دعا کردند و آن پول تقریباً سه برابر شهریه آن روز طلاب، یعنی مبلغ هشتاد تومان بود که صرف امر ازدواج من شد و من موفقیتهای خود در زندگی را نتیجه دعای آیت الله بروجردی، آن بنده مقرب درگاه الهی میدانم».[۸]
تألیفات
استاد موسوی همدانی، آثار فرهنگی ارزشمندی از خود به یادگار گذاشت که بخشی از آن چاپ و منتشر شده و بخشی مخطوط باقی مانده است. آثار چاپ شده ایشان عبارتند از:
- کتابی در اصول اعتقادات به صورت رُمان؛
- ترجمه کامل تفسیرالمیزان، تحت نظر علامه طباطبایی، در چهل جلد؛
- علی فی کتب اهل السّنه (به عربی) که بنا به توصیه علامه امینی تألیف شده است؛
- ترجمه کتاب تحریر الوسیله حضرت امام خمینی، در چهار جلد؛
- عزاداری امام حسین علیه السلام و رد شبهات وهابیان در این راستا؛
- درسهایی از اصول عقاید، در سه جلد؛
- قصص قرآن و داستان انبیا؛
- پاسخ به پرسش های دینی (برای جوانان)؛
- محرم از دیدگاه عارفان، ترجمه و شرح فصل اول کتاب المراقبات از تألیفات حاج میرزا جواد تبریزی ملکی؛
- پیام سوره حمد؛
- یتیم، درباره خدمت به ایتام؛
- الهدایه الی المرام الی مبهمات جواهر الکلام. جلد اول این کتاب چاپ شده و جلد دوم، آماده چاپ است و در مجموع ۲۲ جلد میباشد.[۹]
- مقالات متعدد در علوم مختلف اسلامی که در مجلات و روزنامهها به چاپ رسیده است.
آشنایی با علامه طباطبایی
ایشان در سال ۱۳۲۶ ش. با علامه طباطبایی آشنا شد و در بحث تفسیر ایشان شرکت میکرد. کمکم ارتباطی تنگاتنگ و صمیمی میان آنها برقرار شد و تا آخر عمر علامه (۱۳۶۰ ش) یعنی ۳۴ سال ادامه یافت. از محضر علامه کمال استفاده را برد. و از فیوضات عرفانی، فلسفی، اخلاقی و علوم قرآنی و سایر کمالات علامه بهرهمند شد.
آقای موسوی در زمینه ترجمه تفسیر المیزان چنین میگوید: «در طول بیست و سه سال و در خلال مقابله چهل جلد، مکررا مرحوم استاد از حقیر تشکر میکرد و میفرمود: زحمتی که شما در ایـن کـار تـحمل کرده و میکنید خیلی بیشتر از زحماتی است که من در متن آن تحمل نمودم. در طول این مدت بسیار میشد که متن عربی مفهوم نمیشد و با ایشان در میان میگذاشتم و ایشان دو روز و سه روز در معنای عبارتی که خود نـوشته بـودند مـطالعه میکردند و سرانجام با تبادل نظر، چیزی قریب به آن الفاظ مینوشتم و ایشان میپسندیدند.
اما شـیوه ترجمه من در کار تفسیر و سایر کارهایی که کردهام این است که متن عربی را به دقت میخواندم، به طوری که هـیچ نـقطه ابهامی بـرایم باقی نماند، آنگاه آن معنا را به فارسی کوچه و بازار مینوشتم. اقرار میکنم که در نـوشتن آن رعـایت دستور زبان فارسی نشده است زیرا میخواستم به همان زبانی کتاب را ترجمه کنم که مردم با آن محاوره مـیکنند؛ هر چـند مـطابق با دستور زبان رسمی نباشد.»[۱۰] استاد همدانی در جای دیگر میگوید: «هر سال دو جلد ترجمه میکردم و دو ماه هم مقابله مینمودم».
استاد موسوی همدانی درباره سرآغاز آشنایی خود با علامه طباطبایی میگوید: «آقای علامه طباطبایی در سال ۱۳۲۵ به قم آمد. و من در سال ۱۳۲۶ یک روز در مدرسه فیضیه، ایشان را در حال نماز دیدم، از رفقا پرسیدم که این آقا کیست؟ گفتند: آقای طباطبایی است و استاد فلسفه است. برای سؤالی خدمتشان رسیدم. عرض کردم: این نظریه انیشتین دانشمند معروف غربی که میگوید: به طور کلی هیچ قاعده کلی در علوم وجود ندارد، تا چه اندازه صحیح است؟ فرمود: این نظریه خودش را باطل میکند؛ زیرا آیا خود این سخن کلیت دارد یا نه؟ در هر دو صورت خود را ابطال میکند. من از این جواب خوشم آمد و از آن تاریخ مرتب خدمتشان میرسیدم، در درس تفسیر و اسفار ایشان شرکت میکردم. یک روز هم برای صرف ناهار دعوت مرا پذیرفتند و به منزل ما آمدند و از آن تاریخ با ایشان آشنایی نزدیک پیدا کردم. در رابطه با تفسیر قرآن، من به طور مکرر از علامه شنیدم میفرمود: از صدر اسلام تاکنون، علمای گذشته ما در زمینه تفسیر زحمات زیادی کشیدند اما با توجه به اهمیت قرآن، به نظر من تاکنون کاری صورت نگرفته است، مگر این که در آینده علما تحقیقاتی را پیرامون تفسیر قرآن انجام دهند».
استاد همدانی میفرمود: «تفسیر المیزان، یک کتاب عادی نیست؛ بلکه کتابی درسی است؛ باید در محافل علمی از حوزه و دانشگاه تدریس شود و جزء برنامههای درسی قرار گیرد». به هر حال استاد موسوی همدانی در مدت بیست سال و اندی خستگی ناپذیر، کار مهم ترجمه المیزان را به پایان برد. حاصل سالهای طولانی و پربرکت همراهی با علامه طباطبایی، انبوه خاطرات و آموختههای علمی و عملی و اندوختههای آموزنده و دلنشینی است که چند نمونه از آن ها ذکر میشود.
چند خاطره از علامه طباطبایی
۱. در یکی از روزها که به ترجمه المیزان اشتغال داشتم، قرآن در دستم بود و تفسیر هم در روبرویم قرار داشت. در این حالت میخواستم کتاب دیگری باز کنم، اما چون احتمال داشت آن صفحه مورد نظر قرآن بسته شود، قرآن را پشت رو، بر روی زمین نهادم. علامه که این رفتار را دید، بیدرنگ قرآن را برداشت و بوسید و به من فرمود: دیگر از این کارها نکنید.[۱۱]
۲. وقتی که در محضر علامه به آیات رحمت یا غضب میرسیدیم، ایشان دگرگون میشد و گاهی سرشک از دیدگانش جاری میگردید. در این مواقع، میکوشید من متوجه نشوم؛ با این حال، در یکی از روزها بیاختیار با صدای بلند گریه طولانی نمود.[۱۲]
۳. روزی به استاد علامه عرض کردم، خاطرهای به نقل از شما شنیدهام؛ خواستم آن را از شخص شما بشنوم، فرمود: کدام خاطره؟ عرض کردم: جریان «شاه حسین ولی». فرمود: «بله هنگام اقامت در نجف اشرف، هزینه زندگیام از تبریز میرسید، اما دو سه ماه چیزی نرسید و هر چه پس انداز داشتم، خرج کردم و کارم به استیصال کشید. روزی در منزل نشسته بودم و کتابی را مطالعه میکردم که ناگهان رشته افکارم پاره شد و به خود گفتم: «تا کی میتوانی بدون پول زندگی کنی؟» به محض این که این فکر از خاطرم گذشت، شنیدم کسی محکم در خانه را میکوبد. در را باز کردم. با مردی روبرو شدم، دارای محاسن حنایی و قد بلند. فرم لباسش امروزی نبود، نه لباس آخوندی بود و نه لباس درویشی. پس از سلام به من، گفت: «من شاه حسین ولیام. خدای تبارک و تعالی میفرماید: در این هیجده سال، کی تو را گرسنه گذاشتم که درس و مطالعه را رها کردی و به فکر رزق و روزی افتادی؟ خداحافظ». به خانه برگشتم و پشت میز نشستم و آن گاه به خود آمدم. به فکر فرورفتم و سه سؤال در فکرم پدیدار شد: آیا من برخاستم و با پاهایم به طرف در خانه رفتم؟ دوم، آیا شیخ حسین ولی گفت یا شاه حسین ولی؟ سوم، ایشان از جانب خدا پیام داد که: در این هیجده سال، کی تو را گرسنه گذاشتم؟ در فکر بودم که مبدأ این هیجده سال چه وقت بوده است؟ در مورد سؤال اول اطمینان یافتم که حالت کشف در بیداری بود؛ در مورد سؤال دوم، فهمیدم نام او شاه حسین ولی بود؛ زیرا پس از این واقعه در تابستان به تبریز رفتم، مانند سابق برای فاتحه خوانی در قبرستان قدم میزدم که ناگاه دیدم بر سنگ قبری نوشته است: «مرحوم مغفور فلان و فلان شاه حسین ولی» و تاریخ وفاتش سیصد سال قبل از روزی بود که به در خانه ما در نجف اشرف آمد؛ در مورد سؤال سوم، پس از فکر دریافتم که آغاز هیجده سال، همان وقتی بود که معمم شدم و به لباس خدمتگزاری دین درآمدم.[۱۳] به هر حال، بعد از این ماجرا، از تبریز نامه و هم مخارج معاش رسید.
فعالیتهای علمی-اجتماعی
تدریس و تحقیق
آیت الله موسوی همدانی همزمان با تحصیل از سال ۱۳۳۸ ش. تا آخر عمر، یعنی - سال ۱۳۷۹ به تدریس علوم حوزوی اشتغال داشت. او در سالهای آخر (از سال ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۹ ش) جلسه درسی در خانه خود داشت که در واقع درس خارج فقه بود. ایشان به روش خاصی متن کتاب جواهرالکلام را میخواند و مبهمات آن را توضیح میداد. محصول این تدریس، تألیف ۲۲ جلد کتاب، به نام «الهدایه الی المرام من مبهمات جواهرالکلام» است که جلد اول آن انتشار یافته است. به این ترتیب وی تا آخر عمر به تدریس و تحقیق مشغول بود.
بر کرسی وعظ و ارشاد
آیت الله موسوی همدانی، با این که از مجتهدین و محققین و مدرسان والامقام بود، از وظیفه تبلیغ دین و بیان حلال و حرام، و وعظ و ارشاد غافل نمیشد. از سال ۱۳۲۲ ش. تا هنگامی که پدرش در قید حیات بود، بیشتر به همدان میرفت و در آن جا به وعظ و ارشاد مردم میپرداخت. ایشان غالباً در ماههای محرم، صفر و رمضان، تابستان و ایام تعطیلات به تبلیغ میپرداخت و بدین منظور، هجرتهای بسیار به نقاط دور دست کشور کرد؛ مانند هجرت به تویسرکان، بیجار (کردستان) رستم رود (مازندران) و جابان (یکی از روستاهای پرجمعیت دماوند) که چهار ماه در سال در آن جا ساکن میشد و به امامت جماعت و وعظ و تبلیغ احکام و حل و فصل امور اجتماعی میپرداخت. به علاوه، در قم جلسات هفتگی داشت که در ارتقا و رشد فکری و مکتبی مردم بسیار مؤثر بود.[۱۴]
امامت جمعه و حضور در جبهه
آیت الله موسوی همدانی مدتی در شهر نراق، امامت جمعه را بر عهده داشت. در آن جا منشأ آثار و برکات معنوی و فرهنگی چشمگیری شد، اما بعداً به دلیل اشتغالات بسیار، استعفا کرد. در سالهای دفاع مقدس، بارها به مناطق جنگی سفر کرد و با حضور در کنار رزمندگان، موجب تقویت روحیه رزمندگان میشد و با سخنرانیهای روان و شیرین و عرفانی خود، آنها را برای آمادگی رزمی و کسب نورانیت معنوی و صفای باطن فرامیخواند و بدین ترتیب رزمندگان را در دفاع از کیان اسلام و کشور اسلامی، پرشورتر و استوارتر میساخت. به علاوه، در قم و مراکز دیگر، کمکهای مالی و مساعدتهای مردمی را به طور مکرر جمعآوری نموده و به جبهه میفرستاد.
تأسیس دار الایتام
آیت الله موسوی به دلیل امانتداری و صداقت و اخلاص، مورد اعتماد مردم و بازاریان بود و از این موقعیت، به منظور تأسیس مراکز خدماتی، دادن قرض الحسنه به نیازمندان، و مساعدتهای لازم برای طبقات محروم بهره فراوان برد. از دوستان بازاری، مبالغی را به عنوان قرض الحسنه میگرفت و به نیازمندان قرض میداد. او در قم مرکزی را برای رسیدگی به ایتام تأسیس کرد.
همچنین استاد موسوی همدانی، در آبادی جابان (نزدیک دماوند) خدمات اجتماعی و رفاهی متعددی مانند ساختن مسجد، پل، نهر آب و... داشت که از سالها قبل تاکنون، مورد بهرهبرداری مردم است.[۱۵]
سفر به کشورهای خارج
استاد موسوی همدانی، شش بار برای انجام مراسم حج و عمره، به مکه مکرمه و مدینه منوره مشرف شد، سه بار به عتبات عالیات سفر کرد. یک بار به کشور اردن و یک بار به کشور مصر مسافرت کرد.
اندیشه سیاسی
موسوی همدانی، همزمان از همان آغاز انقلاب در سال ۱۳۴۲ ش. بسیاری فراز و فرودهای انقلاب، در کنار امام خمینی حضور داشت. او قبل و بعد از انقلاب، در درسهای فقهی و اصولی امام خمینی شرکت میکرد و با یاران بزرگ انقلاب آیات بزرگوار: شهید سید محمدرضا سعیدی، شهید سید محمد بهشتی، میرزا علی مشکینی، محمد شاهآبادی و مرحوم شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی رابطه قوی داشت و در نشر و تبلیغ برنامههای انقلاب اسلامی، پرتلاش و کوشا بود. نمونههای زیر گواه روشنی بر فعالیتهای انقلابی او است:
۱. پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسؤلیت پاسخ به نامهها را در دفتر امام خمینی در قم بر عهده گرفت و این وظیفه را تا آن هنگام که امام در قم بودند ادامه داد.
۲. مدت دو سال از طرف امام، مسؤلیت امامت جمعه شهر نراق را بر عهده گرفت و با شخصیت های مبارزی همچون آیات و حجج الاسلام: عراقچی همدانی، سید ابوالحسن موسوی همدانی و مرحوم سید حسین شورینی در حوزه علمیه قم در راستای انقلاب، همکاری میکرد.[۱۶]
۳. در میان خاطرات آیت الله موسوی، گاه مطالبی از علامه نقل شده که نشان میدهد هر دو توجه ویژهای به تحولات سیاسی داشتهاند. آقای موسوی در ضمن مصاحبهای در رابطه با علامه طباطبایی فرمود: «در طی ۳۵ سال ارتباطم با ایشان، او هیچ گاه از کسی بدگویی نکرد، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت».[۱۷] نیز میفرمود: «علامه طباطبایی از پیروزی انقلاب به حدی خوشحال بود که نمیتوانست از اظهار آن خودداری کند. روزی به من فرمود: دلم میخواهد رژه ارتشیان را در برابر حضرت امام در قم ببینم. وقتی صدای موزیک ارتشیان در برابر حضرت امام برخاست، عبا را بر دوش انداخت و جلو در منزلش، مدتی طولانی به تماشای رژه ایستاد و مکرر میفرمود: چقدر جالب است!». استاد همدانی، درباره تفسیرالمیزان و مسئله سیاست میگفت: «کمتر مسئلهای از مسائل حکومتی و اجتماعی و سیاسی اسلام است که در تفسیر المیزان، بررسی نشده باشد».[۱۸]
۴. ارتباط با امام خمینی: مرحوم آیت الله موسوی نقل کرده است: «یک روز با مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی (فرزند امام خمینی) مسجد جامع همدان ملاقات کردم که اثاثیه مورد نیاز امام را که در آن وقت در همدان بود، به همدان آورده بود. ایشان را به منزل بردم. سپس به طرف عباس آباد همدان حرکت کردیم. وقتی خواستیم از بیراهه به بالای تپه عباس آباد برویم، آقا مصطفی پرسید: چرا از بیراهه برویم؟ گفتم: در راه اصلی چند قهوهخانه وجود دارد و معمولاً در آن جا افراد نابابی هستند که صلاح نیست ما در آن جا عبور کنیم. آقا مصطفی بدون توجه به حرف بنده از همان راه اصلی حرکت کرد. من هم همراه او بودم. وقتی به جلو یکی از قهوهخانهها رسیدیم، ناگاه دیدم تمام جمعیت حاضر در آن جا نزد حاج آقا مصطفی آمدند و دست ایشان را بوسیدند و خیلی به ایشان احترام نمودند. از ایشان پرسیدم: چنین صحنهای را تا به حال ندیده بودم. این ها شما را از کجا میشناسند؟ حاج آقا مصطفی فرمود: ما دیروز از قم به همدان رسیدیم و به اتفاق آقای لواسانی و آقای مروارید به این جا آمدیم. وقتی من جلو قهوهخانه رسیدم، جمعیتی را در آن جا دیدم که مشغول عیش و نوش هستند. با صدای بلند قهوه چی را صدا زدم گفتم: «عرق داری؟» همه حاضران تعجب کردند که یک روحانی از عرق میپرسد؟ همه حاضران قهوهچی را تشویق کردند که بگو: دارم. سرانجام جواب داد: دارم حاج آقا بفرمایید! من گفتم: پس کتت را بپوش که سرما نخوری (منظورم عرق بدنش بود). با همین یک کلمه و برخورد مناسب، این آقایان به دور من جمع شده و به من لطف میکنند».[۱۹]
۵. استاد موسوی، تحریرالوسیله امام خمینی قدس سره را از عربی به فارسی در چهار جلد ترجمه کرد که تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است. ایشان میفرمود: خدمت امام خمینی قدس سره رفتم و عرض کردم: میخواهم تحریرالوسیله را ترجمه کنم؛ آیا اجازه میدهید؟ فرمود: هر چه صلاح میدانید، انجام دهید.» این پاسخ امام بیانگر هوشیاری و تیزبینی حضرت امام است.
ویژگیهای اخلاقی و عرفانی
مرحوم آیت الله موسوی همدانی از نظر اخلاقی و معنوی، دارای ویژگیهایی در سطح بالا بود که در این جا نظر شما را به چند نمونه جلب میکنم:
زهد و پارسایی
او بسیار ساده میزیست و از زرق و برق دنیا دوری میجست و به تعبیر یکی از شاگردانش: «او فارغ از دنیا بود.» او با این که میتوانست از موقعیت برجسته خود، استفاده فراوان کند، ولی به همه پشت کرد و موقعیت خود را پلی برای خدمات اجتماعی و رسیدگی به امور ایتام و مستضعفین و گرهگشایی از مشکلات مردم قرار داد. نظرش این بود که پول باید در خدمت انسان قرار بگیرد، نه این که انسان در خدمت پول باشد. او همیشه خود را از شائبه این که او را به عنوان مرجع دینی مطرح کنند، اجتناب میکرد و کسانی را که چنین تصمیمی داشتند، نهی مینمود.
وقتی از دوستان و آشنایان او، درباره شرح حال استاد موسوی جویا میشدیم، نخستین سخن آن ها این بود که او بسیار بیآلایش، زاهد و بیتکلیف بود و سادهزیستی را شیوه زندگی خود قرار داده بود. و همین روحیه باعث شد که فارغ از هیاهوی دنیا، منشأ خدمات فراوان اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گردد.
شیفته اهل بیت علیهم السلام
او رابطه معنوی و عرفانی بسیار خوبی با خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام داشت؛ به طوری که شیفته آن ها بود. همواره در جلسات روضه و توسل به آن ها شرکت میکرد و خود این گونه جلسات هفتگی را برقرار میکرد. کارهای فرهنگی او، در مسیر و محور صراط اهل بیت علیهم السلام انجام میشد.
از او در مصاحبهای از نعمت همجواری با حضرت معصومه علیهاالسلام پرسیدند، گفت: «کرامتهای فراوان از این بیبی به ما رسیده؛ نمونه زنده آن همین خانه است که من در آن ساکن هستم. این خانه با توسل به حضرت معصومه علیهاالسلام بدست آمده و مهمتر از آن برکاتی است که این خانه برای ما داشته. مؤسسه ایتام قم در همین خانه پایه گذاری شد که از سال ۵۱ تاکنون حدود ۲۵ سال است ایتام قم را تحت پوشش دارد. کتابهایی که نوشتهام همه از برکات این خانه است که با توسل به حضرت معصومه علیهاالسلام بدست آمده است.[۲۰]
تواضع
اگر با استاد به جلسهای میرفتیم، در صدر جلسه نمینشست، در همان قسمتهای پایین در هر قسمتی که جا بود، همان جا مینشست و سعی داشت بدون جلب توجه مردم، در گوشهای بنشیند.[۲۱] هنگامی که برای حج به مکه میرفت، همه کوشش او این بود که خدمتگزار زائران باشد و از خدمت و کمک به زائران لذت میبرد.
توجه به فقرا و محرومان
استاد موسوی توجه خاص به فقرا و محرومان داشت و از این رو، ستاد مبارزه با فقر، تأسیس نمود. مبلغ کلانی پول در صندوق قرض الحسنه علوی قم گذاشته بود، تا به نیازمندان قرض الحسنه بدهند. از ایشان علت این کار را پرسیدند: فرمود: «طبق روایات معصومین علیهم السلام صدقه ده برابر ثواب دارد؛ ولی ثواب قرض الحسنه هیجده برابر است.» او مقداری پول نزد قصاب محل گذاشته بود؛ هرگاه بعضی از مستمندان به استاد مراجعه میکردند، او برای آن قصاب حواله مینوشت، تا او به آنان کمک کند.
پشتکار و همت
یکی از مهمترین دلایل موفقیت ایشان که موجب آثار فراوان، از جمله ترجمه تفسیر المیزان، شد پشتکار و استقامت ایشان در کارها بود. او را از فرصتها و فراغتها نهایت استفاده میبرد؛ حتی در سفر به مکه و حج، هر فرصتی پیش میآمد به ترجمه و تفسیر میپرداخت. شبانه روز به دنبال مطالعه و نوشتن بود. در سالهای آخر عمر به نوشتن حاشیه و شرح بر جواهرالکلام مشغول شد و این کار را تا حدود شش سال آخر عمر، شب و روز ادامه داد. در نشستی به حضرت آیت الله میرزا علی مشکینی، گفتند: «تشریف بیاورید تا مشغول نوشتن حاشیه بر جواهرالکلام شویم.» آقای مشکینی از همت بلند ایشان در آن سن و سال، تعجب کرده بود.[۲۲]
برآورده شدن سه حاجت
استاد به یکی از بستگان گفته بود: «من در یکی از سفرهای حج، سه حاجت را از درگاه الهی خواستم: خانه وسیع، بدست آوردن عقیق یمنی خالص و ملاقات با امام عصر علیه السلام. به دو حاجت اول رسیدم و اما در مورد دیدار با امام عصر علیه السلام فقط فرمود: «وقتی کنار کعبه رسیدم و با خانه خدا روبرو شدم، زبانم بند آمد. هر چه خواستم با خدا راز و نیاز کنم نتوانستم. ناگهان دیدم شخصی ظاهراً عرب در کنار من ایستاده و راز و نیاز میکند. گوش دادم، دیدم مدتی طولانی با زبان فصیح عربی با خدا راز و نیاز کرد و کلماتش مثل همین دعاهایی بود که در کتاب دعاها از معصومین علیهم السلام نقل شده است. خوب همین مقدار کافی است».[۲۳]
از نصایح استاد
استاد موسوی اهل نصیحت بود و سخنانش بر دل مینشست. چند فراز از نصایح او از این قرار است: «- حتی به اندازه یک چشم به هم زدن از خدا غافل نباشیم. - همیشه خواسته حضرت حق را بر خواسته خودمان مقدم بداریم. - حتی یک دقیقه از عمر گرانمایه خود را هدر ندهید. - حتی هنگام غذا خوردن، برای خشنودی خدا بخورید تا عبادت بشمار آید؛ با این نیت که چنین غذایی موجب توانایی برای کسب علم و معرفت و خدمت به دین خدا و بندگان الهی میشود. - به عموم مردم، مخصوصاً مبلغان دین و به ویژه دوستداران اهل بیت علیهم السلام احسان کنید. - روز به روز خود را به زیورهای فضایل انسانی و کمالات مانند صبر، رضا، توکل به خدا، تواضع، قناعت و... بیشتر بیارایید. - هرگز نماز شب را سبک نشمرید و تا میتوانید با روی گشاده با مردم برخورد کنید. حداقل هفتهای یکبار کتابهایی را که در آن احادیث خاندان عصمت علیهم السلام است، مطالعه نمایید. - تا میتوانید به علمای دین احترام نمایید که موجب برکات فراوان است و از اهانت و بیاحترامی به آن ها بپرهیزید که باعث نکبت در دنیا و آخرت میشود».[۲۴]
وفات
آیت الله موسوی همدانی، از بیوفایی و بیاعتباری دنیا بسیار سخن میگفت و به آخرت و لقای الهی دل بسته و همواره آماده بود. سرانجام در چهارشنبه، هفتم دی ۱۳۷۹ ش. (۱۴۲۱ ق) در سن ۷۷ سالگی (به سال قمری) در صبح عید فطر، پس از وضو برای نماز، بر اثر سکته قلبی به فرمان حق لبیک گفت و در بیمارستان کامکار قم به دار باقی شتافت و به آرزوی دیدار با اجداد پاکش نایل گردید.
جنازه مطهر او باشکوه کمنظیر، با حضور علمای بزرگ و شاگردان و گروههای مختلف مردم به طرف حرم حضرت معصومه علیهاالسلام تشییع شد. پس از طواف در حرم و نماز به وسیله حضرت آیت الله حسین نوری مدظله در راهروی سوم بین صحن نو و صحن عتیق به خاک سپرده شد.
پانویس
- ↑ منظور، مدرسه آخوند کوچک است که در محله حاجی آباد همدان قرار گرفته است.
- ↑ الهدایة الی المرام من مبهمات جواهرالکلام، آیت الله سید محمدباقر موسوی، ج ۱، مقدمه.
- ↑ برگرفته از سخنرانی آن مرحوم، که از نوار پیاده شده، ص ۱۴.
- ↑ آیت الله العظمی حاج آقای حسین بروجردی در چهاردهم محرم سال ۱۳۶۴ ق. (۹ دی ماه ۱۳۲۳ ش) وارد قم شد و تا آخر عمر (سال ۱۳۸۰ ق) در قم بود و در همین سال رحلت کرد.
- ↑ الهدایة الی المرام، ج ۱، مقدمه، ص کد.
- ↑ برگرفته از نوار مصاحبه مرحوم آیت الله ستوده.
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی، ش ۴۴۵۷، تاریخ ۷۳/۷/۲۵، ص ۱۲.
- ↑ فصلنامه میراث جاویدان، سال اول، شماره اول، بهار ۱۳۷۲، ص ۲۵.
- ↑ الهدایة الی المرام، ج ۱، مقدمه، ص کح و کط.
- ↑ فصلنامه وقف میراث جاویدان، شماره ۱، ص ۲۳
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی، صحیفه حوزه، تاریخ ۷۹/۱۱/۲۴، ص ۶.
- ↑ یادها و یادگارها، علی تاجدینی، ص ۹۹.
- ↑ فصلنامه میراث جاودان، سال اول، شماره اول، ص ۲۵.
- ↑ الهدایة الی المرام، مقدمه، ص کد و کح.
- ↑ همان، ص کو و کذ.
- ↑ همان، ص ل.
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی، صحیفه حوزه، تاریخ ۷۹/۱۱/۲۴، ص ۶.
- ↑ فصلنامه میراث جاویدان، سال اول، ش ۱، سال ۱۳۷۲، ص ۲۳.
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی، صحیفه حوزه، ۷۹/۱۱/۲۴، ص ۷.
- ↑ فصلنامه میراث جاودان، سال ۱، ش ۱، سال ۱۳۷۹؛ مجله کوثر، سال ۱، ش ۱۰، ص ۷.
- ↑ برگرفته از دست نوشتههای آقای سید احمد میرشریفی، ص ۷ و ۸.
- ↑ همان، ص ۹.
- ↑ برگرفته از سخنرانی آن مرحوم که از نوار پیاده شده، ص ۲۸.
- ↑ برگرفته از دست نوشتههای آقای سید احمد میرشریفی، ص ۱۰.
منابع
- محمد محمدي اشتهاردي، ستارگان حرم، جلد 15، صفحه 237-266
- المیزان یک کتابخانه کتاب (مصاحبه با سید محمد باقر موسوی همدانی)، مجله وقف میراث جاویدان، بهار 1372 - شماره 1 (از صفحه 22 تا 25)، در دسترس در نور مگز، بازیابی: 20 خرداد 1394