محمد بن عبدالله حمیری قمی
«محمد حِمْیری قمی» فرزند عبدالله بن جعفر حمیرى، از محدثان نامدار شیعه اهل قم در قرن سوم هجری است. وی به واسطه نائبان امام زمان (علیهالسلام)، با آن حضرت در ارتباط بود و نامههایی در مسائل شرعی ارسال میکرد و امام هم جواب میداد. نجاشی ضمن توثیق محمد حمیرى، کتابهایی را برای او برمیشمرد، از جمله: کتاب الحقوق، الاوائل، ابلیس و جنوده، الاحتجاج. جعفر بن محمد بن قولویه قمی صاحب «کامل الزیارات» از شاگردان اوست.
محتویات
ولادت و خاندان
تاریخ دقیق ولادت محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى قمى در مآخذ و مدارک ذکر نشده است. حمیری اهل قم و منسوب به قبیله ای در یمن به نام «حِمْیر» است. در مجمع البحرین می خوانیم: «حمیر پدر یکی از قبائل یمن است که از آنان پادشاهانی در آن سرزمین به سلطنت رسیدند.» برخی از خاندان حمیری از یمن به قم آمدند و کم کم سلسله معروف حمیری در این شهر پا گرفت.
خاندان حمیری در قم، خاندانی اصیل و معتبر بودند. پدرش عبدالله بن جعفر حمیرى قمى از اصحاب امام عسکری(ع) شمرده می شد؛ اما درباره خودش مشخص نیست که به شرف ملاقات امام عسکری(ع) نائل شده باشد. بر این اساس، شیخ طوسی او را در شمار محدثان و عالمانی قرار می دهد که مستقیماً از امامان معصوم روایت نقل نکرده اند. البته طبق آنچه گفته خواهد شد، او با ناحیه مقدسه حضرت ولی عصر(ع) ارتباط داشته، ولی از صحابی معصوم به شمار نمی رود.
محمد بن عبدالله، سه برادر دیگر به نام های: جعفر، حسین و احمد داشت. نجاشی درباره آنان می گوید: «برای هر یک از آنها با حضرت ولی عصر (علیه السلام) مکاتبه ای است و به دست می آید که براداران او نیز در زمره محدّثان و اهل فقه و فضل بوده اند.»[۱]
از تاریخ و مکان رحلت محمد حمیری، چیزی در دست نیست؛ البته می دانیم که او تا سال ۳۰۸ قمری زنده بوده است.
اساتید و شاگردان
نام چندانی از استادان این محدث بزرگوار در تذکره ها و تراجم رجال، ذکر نشده و گویا بیش از دو یا سه استاد روایی نداشته است. این اساتید عبارتند از:
- عبدالله بن جعفر حمیری قمی (پدر بزرگوارش): او از یاران امام عسکری(ع) و نویسنده کتاب معروف «قرب الاسناد» است.
- احمد بن محمد بن خالد برقی: او دانشمند مورد وثوق شیعه و مؤلف کتاب معروف «المحاسن» است.
همچنین، محمد بن عبدالله قمی خود در حوزه تعلیم به توفیقات بلندی دست یافت و جمعی از تشنگان معرفت دینی دور چشمه وجود او گرد آمدند و از محضرش فیض بردند. نام برخی از آنان چنین است:
- علی بن حسین بن شاذویه: شاگرد روایتی محمد بن عبدالله بن جعفر است و در شمار استادان مرحوم شیخ صدوق قرار دارد.
- احمد بن هارون: از استادان شیخ صدوق است و جناب صدوق بیشتر روایات کتاب «کمال الدین و تمام النعمه» را از وی نقل می کند.
- جعفر بن محمد بن قولویه قمی: او استاد شیخ مفید است. نجاشی او را این چنین ستوده است: «از یاران موثق شیعه و بزرگان آنان است، در حوزه حدیث و فقه، هر چه انسان درباره خوبی های او و فقه و معرفتش بگوید، باز او بالاتر از اینها است. وی صاحب کتاب های بسیار خوبی است و کتاب معروف «کامل الزیارات» از این جناب است.»[۲]
- حسن بن حمزه علوی حسینی طبری: از اساتید برجسته جناب شیخ مفید است و در «امالی» از ایشان به عنوان «شریف صالح» یاد می کند.[۳] شیخ طوسی درباره اش چنین می گوید: حسن بن حمزه علوی طبری، مردی فاضل، ادیب، عارف به اخبار، فقیه در دین و دارای زهد و ورع فراوان بود و کتاب های زیادی تألیف و تصنیف کرد.[۴]
- علی بن حاتم بن ابی حاتم.
از منظر عالمان
اکثر رجال شناسان معروف، از این محدّث به خوبی یاد کرده اند:
- نجاشی درباره اش می گوید: «محمد بن عبدالله حمیری، از محدّثان مورد اعتماد است و در میان دانشمندان قم، از برجسته ها و نمونه ها است. او آن چنان شخصیتی است که باب مکاتبه اش با حضرت ولی عصر(ع) باز بوده و با آن بزرگوار ارتباط داشت. مسائل گوناگونی را در زمینه های دینی، از آن حضرت سؤال کرد. استادم، احمد بن حسین غضائری برایم می گفت: من اصل سؤال ها و جواب های حضرت را که در بین سطرها نوشته بودند، دیده ام.»[۵]
- شیخ طوسی (متوفای ۴۶۰) در سه جا از کتاب رجال خود از وی نام برده است.[۶]
- علامه حلّی (متوفای ۷۲۶) هم درباره اش می گوید: «او محدّثی است فرزانه که با حضرت ولی عصر(ع) مکاتبه و ارتباط داشت.»[۷]
ارتباط با امام زمان
محمد بن عبدالله حمیری قمی از جمله عالمان و فقیهان شیعه است که گرایش عمیقی به امام مهدی(علیه السلام) داشت و در این راستا بود که به واسطه سفیران امام زمان، با آن حضرت رابطه برقرار کرد، خدمت ایشان نامه هایی ارسال می کرد و مسائل شرعی و نیازهای دینی خود را از آن بزرگوار سؤال می کرد و امام هم در توقیعاتی جواب می داد. وی در سه نوبت خدمت امام زمان نامه فرستاد و آخرین نامه اش که به پیشگاه امام ارسال کرد، در تاریخ ۳۰۸ قمری بود.[۸]
او در یکی از نامه هایش، این چنین به حضرت مهدی، اظهار اخلاص و محبت می کند: «خداوند متعال عمر مبارک شما را طولانی کند و عزّت شما را مستدام فرماید. نعمت هایش را بر شما کامل کند. ای امام! هر کس در آستانه شما تسلیم شد و شما او را قبول کردید، او قطعاً انسانی شایسته و لایق است و هر کس را که شما دست رد بر سینه اش زدید، بیچاره و ذلیل است.»
در آخر یکی از نامه ها که حضرت جوابش را می دهد، او را این گونه دعا می کند: «خداوند برای تو و برادرانت خیر دنیا و آخرت را جمع فرماید.»[۹]
اینک گزیده ای از سؤالات حمیری از امام عصر و جواب های آن حضرت ذکر می شود:
- بعضی از اصحاب ما (شیعه) می گویند که سجده شکر، بدعت و کاری ناروا است. آیا انسان نمازگزار می تواند، بعد از خواندن نماز واجب یا بعد از خواندن نافله ها، سجده شکر به جا آورد؟ امام در پاسخ فرمود: «سجده شکر یکی از مستحبات مؤکّده است. کسی می تواند بگوید بدعت است که خود بدعت گذار باشد.»[۱۰]
- آیا در بهشت هم زاد و ولد وجود دارد؟ جواب حضرت چنین بود: «در آنجا، برای زنان نه حامله شدن است و نه تولد فرزند. در بهشت آنچه دل ها میل می کند و چشم ها را خوش می آید، وجود دارد.»
- آیا مرد می تواند با دختر زن خود ازدواج کند؟ جواب: «اگر آن دختر در دامن این مرد بزرگ شده که "ربیبه" او حساب می شود، جایز نیست».[۱۱]
- نماز جعفر طیار را می شود در مسافرت خواند؟ جواب: «جایز است.»[۱۲]
آثار و تألیفات
شیخ طوسی می نویسد: «برای محمد بن عبدالله حمیری تصنیفات و روایاتی است.»[۱۳] مرحوم نجاشی هم می گوید: «از برای محمد کتاب هایی است: کتاب الحقوق، الاوائل، السماء، الارض، المساحه، البلدان، ابلیس و جنوده، الاحتجاج». وی آن گاه سند خویش را به این تألیفات، به ترتیب ذکر می کند.[۱۴]
همچنین «مسائل حمیری»، یعنی مجموع مطالبی که این محدّث عظیم از امام عصر(ع) سؤال کرد، حدود ۶۷ سؤال است که ناظر به ابواب مختلف فقه و مسائل دینی است.[۱۵] این روایات و جواب های امام از روزگار صدور تا عصر ما مورد مراجعه مراجع شیعه است و اصحاب فتوا، مطابق این روایات و سؤالات فتوا می دهند و این نیز جلوه ای دیگر از شخصیت محمد بن عبدالله حمیری قمی است.
برگزیدهای از روایات
ایمان یک جوان:
این روایت را با واسطه از امام صادق(ع) نقل می کند: در زمانی که سلمان از کوی آهنگران کوفه می گذشت، دید جوانی در کنار راه بر زمین افتاده است و مردم دورش را گرفته اند. وقتی سلمان را دیدند، به او گفتند: ای سلمان! گویا این جوان دیوانه شده که به این حالت افتاده است. اگر ممکن است، دعایی در گوش او بخوانید . سلمان به نزدیک جوان رفت و او یک مرتبه به هوش آمد و گفت: ای ابا عبدالله! (کنیه سلمان) این چنین نیست که این ها می گویند و من دیوانه نشده ام. من وقتی از این جا می گذشتم، چشمم به پُتک های آهنگران که آهن را در سندان می کوبند، افتاد تا این حال را مشاهده کردم، سخن خداوند در قرآن یادم آمد که فرموده است: «برای اهل جهنم گرزها و پتک هایی از آهن است.» (حج - ۲۱) ناگهان ترس از جهنم بر من مستولی شد و بیهوش شدم. این جا بود که وقتی سلمان این جوان خدا ترس را شناخت، او را به عنوان برادر دینی اش برگزید و این دوستی ادامه داشت تا وقتی که آن جوان مریض شد و جناب سلمان به عیادتش رفت و بالای سر او نشست. آن دوست مهربان در حال وداع با دنیا و در حالت جان دادن بود. سلمان گفت: ای عزرائیل، ای فرشته مرگ! با بردار من مدارا کن... .[۱۶]
مظلومیت سیدالشهداء (ع):
از امام صادق(ع) با واسطه چنین نقل می کند: هنگامی که به امام حسن(ع) زهر داده شده بود، امام حسین(ع) به ملاقات برادر آمد. وقتی امام حسن را با آن مظلومت مشاهده کرد، شروع کرد به گریه کردن و اشک از گوشه چشمهای مقدس حضرت سرازیر شد. امام حسن متوجه برادر شد و فرمود: برادرم! چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: بر مظلومیت شما اشک می ریزم. امام فرمود: «به من زهر دادند و به شهادت خواهم رسید؛ ولی هیچ روزی مانند روز تو نیست. سی هزار سپاه تو را محاصره می کنند و ادعای مسلمانی هم دارند؛ ولی اجتماع می کنند تا خون تو را بر زمین ریزند، به اهل بیت تو ستم کنند و آن ها را به اسارت ببرند. آن زمان است که لعنت خدا بر بنی امیه نازل می شود... بر تو حتی جانوران بیابان ها و ماهیان دریا گریه می کنند.»[۱۷]
پانویس
- ↑ رجال نجاشی، ص ۲۵۲.
- ↑ رجال نجاشی، ص ۹۰.
- ↑ امالی، ص ۲۵۳ حدیث ۳.
- ↑ الفهرست، ص ۵۲.
- ↑ رجال نجاشی، ص ۲۵۱.
- ↑ رجال شیخ طوسی، ص ۵۰۷ و ۴۹۵ و ۵۱۳.
- ↑ خلاصه علّامه، ص ۱۵۷.
- ↑ احتجاج طبرسی، ج ۲ ص ۳۰۹.
- ↑ غیبت شیخ طوسی، ص ۳۳۹؛ احتجاج طبرسی، ج ۲ص ۳۰۳.
- ↑ احتجاج طبرسی، ج ۲ ص ۳۰۸.
- ↑ احتجاج طبرسی، ج ۲ ص ۳۱۳.
- ↑ احتجاج طبرسی، ج ۲ ص ۳۱۵.
- ↑ فهرست طوسی، ص ۱۵۶.
- ↑ رجال نجاشی، ص ۲۵۴.
- ↑ احتجاج طبرسی، ج ۲ ص ۳۰۹.
- ↑ امالی شیخ مفید، ص ۱۳۶؛ بحار، ج ۲۲ ص ۳۸۶-۳۸۵.
- ↑ امالی صدوق، ص ۱۰۱، مجلس ۲۴.
منابع
- ستارگان حرم، "محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى قمى"، نوشته ابوالحسن ربانى صالحآبادى، جلد ۷.