ابوحمزه ثمالی: تفاوت بین نسخهها
(اولویت بندی و رتبه بندی) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− | + | '''«ثابت بن دينار»''' معروف به '''«ابوحمزه ثمالی»'''، از بزرگان [[کوفه]] و از اصحاب معروف [[امام سجاد]] علیهالسلام بود. او استاد علم [[حديث]] و [[فقه]] و [[تفسير]] بود و معارف [[اهل بيت]] عليهمالسلام را به [[شيعيان]] میآموخت. او [[دعا|دعای]] پر فضیلتی را از امام سجاد علیهالسلام آموخت و روایت کرد که به [[دعای ابوحمزه ثمالی]] شهرت یافت. | |
− | |||
− | |||
==ولادت و نسب== | ==ولادت و نسب== | ||
− | ثابت بن | + | ابوحمزه ثابت بن دينار، يكى از بزرگان کوفه است كه محضر چهار امام [[معصوم]] ([[امام سجاد]]، [[امام باقر]]، [[امام صادق]] و [[امام کاظم]] عليهمالسلام) را درك كرده است. [[شیخ صدوق]] او را از قبیله طی و تیره بنوثُعَل دانسته و دلیل شهرت ابوحمزه را به «ثمالی» سکونت وی در محله اقامت قبیله ثُماله از تیره اَزْد ذکر کرده است.<ref>ابن بابویه، الامالی، ج4، ص36 </ref> |
برخی دیگر معتقدند نسب ثابت بن دینار به شخصی به نام ثمالة بن اسلم بن کعب که از قبیله ازد می رسد و به همین دلیل به او ثمالی می گویند<ref> .مجله پاسدار اسلام،شماره 66، مقاله ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری </ref> | برخی دیگر معتقدند نسب ثابت بن دینار به شخصی به نام ثمالة بن اسلم بن کعب که از قبیله ازد می رسد و به همین دلیل به او ثمالی می گویند<ref> .مجله پاسدار اسلام،شماره 66، مقاله ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری </ref> | ||
− | سال دقیق تولد او معلوم | + | سال دقیق تولد او معلوم نیست، اما از آنجا که از زاذان کِنْدی (متوفی ۸۲ ق) روایت نقل کرده، ولادت او پیش از سال ۸۲ ق بوده است.<ref> رک: تهذیب الکمال فی اسماءالرجال ،مِزّی، ج۴، ص۳۵۸</ref> سال وفات او نیز به طور دقیق معلوم نیست، اما می توان گفت از آنجا که [[حسن بن محبوب]] (۱۴۹-۲۲۴ ق) از او نقل روایت کرده،<ref>نک: الکافی، ج1، ص88 </ref> تاریخ وفاتش باید بعد از ۱۵۰ ق. باشد. |
− | ابوحمزه سه فرزند داشته است که هر سه در قیام [[زید بن علی]] به شهادت رسیده اند <ref> .مجله پاسدار اسلام،شماره 66، مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری </ref> | + | ابوحمزه سه فرزند داشته است که هر سه در قیام [[زید بن علی بن الحسین]] به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسیده اند.<ref> .مجله پاسدار اسلام،شماره 66، مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری </ref> |
− | == فضیلت و دانش == | + | ==فضیلت و دانش== |
− | ابوحمزه ثمالى محضر | + | ابوحمزه ثمالى محضر چهار امام بزرگوار را درک کرده و مورد اعتماد و علاقه [[اهل بيت]] عليهمالسلام محسوب میشد. وى در علم [[حديث]] و [[تفسير]] به مراتب عالى دست يافته بود. برخی او را از فقهای [[کوفه]] برشمرده اند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج2، ص 362-390 </ref> |
− | از امام رضا(ع) درباره ابوحمزه ثمالى روایت شده است:{{متن حدیث|« ابوحمزه فى زمانه کلقمان فى زمانه و ذلک انه خدم اربعه منا على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد و برهه من عصر موسى بن جعفر »}}<ref> منتهى المقال, ج2, ص192. چاپ آل البیت. </ref> ابوحمزه در زمان خود همانند لقمان در زمان خویش | + | از [[امام رضا]](ع) درباره ابوحمزه ثمالى روایت شده است:{{متن حدیث|« ابوحمزه فى زمانه کلقمان فى زمانه و ذلک انه خدم اربعه منا على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد و برهه من عصر موسى بن جعفر »}}<ref> منتهى المقال, ج2, ص192. چاپ آل البیت. </ref> ابوحمزه در زمان خود همانند [[لقمان]] در زمان خویش بود، زیرا او در خدمت چهار تن از ما بوده است: [[امام سجاد]]، [[امام باقر]]، [[امام صادق]] و برهه اى از دوره [[امام کاظم]] عليهمالسلام. |
− | در روایت دیگرى آمده است:{{متن حدیث|« ابوحمزه فى زمانه مثل سلمان فى زمانه»}} <ref>29 رجال نجاشى, ص115. </ref> ابوحمزه در زمان خود مانند سلمان در زمانش است. | + | در روایت دیگرى آمده است:{{متن حدیث|« ابوحمزه فى زمانه مثل سلمان فى زمانه»}}<ref>29 رجال نجاشى, ص115. </ref> ابوحمزه در زمان خود مانند [[سلمان فارسی|سلمان]] در زمانش است. |
− | البته احتمال دارد روایت اول تصحیف شده و نام سلمان به لقمان تغییر کرده باشد. زیرا در آن سخن از همراهی و نزدیکی به | + | البته احتمال دارد روایت اول [[تصحیف و تحریف|تصحیف]] شده و نام سلمان به لقمان تغییر کرده باشد. زیرا در آن سخن از همراهی و نزدیکی به اهل بیت است که با ویژگی جناب سلمان همخوانی بیشتری دارد. روایت دوم هم مؤید این نظر است. |
− | نجاشی درباره | + | [[احمد بن علی نجاشی|نجاشی]] درباره ابوحمزه می گوید: او از بهترین یاران امامان و مردان موثق بود که در روایت به قول او اعتماد می کنند.<ref> .مجله پاسدار اسلام،شماره 66، مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری </ref> |
− | همچنین شیخ صدوق می گوید: ابوحمزه ثقه و عادل | + | همچنین [[شیخ صدوق]] می گوید: ابوحمزه ثقه و عادل است، او چهار امام را ملاقات کرده است: امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیهم السلام.<ref> .مجله پاسدار اسلام،شماره 66، مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری </ref> |
− | == درک محضر امام | + | ==درک محضر امام زینالعابدین== |
− | + | ابوحمزه اولین بار زمانی که [[امام سجاد]] علیه السلام از [[مدینه]] به [[کوفه]] سفر نمودند، ایشان را ملاقات نمود و شیفته ایشان شد. او ماجرای این ملاقات را اینگونه نقل می کند: «جلوى ستون هفتم [[مسجد كوفه]] نشسته بودم كه از سوى باب كنده مردى وارد شد كه من در طول عمر خويش شخصى زيباتر، خوشبوتر، پاكيزهتر و خوشلباستر از او نديده بودم. عمامهاى بر سر و پيراهنى عربى و قبايى بر تن داشت. كفشها را از پاى درآورد و در كنار ستون هفتم به [[نماز]] ايستاد. [[تکبیرة الاحرام|تكبيره الاحرام]] نماز را وقتى ادا كرد، آن چنان جذاب و موثر بود كه موهاى بدنم سيخ شد. شيفته نغمه زيبا و لهجه دلرباى وى شدم. نزديكتر شدم تا كلماتش را بهتر بشنوم. چهار ركعت نماز خواند با [[ركوع]] و [[سجود]] كامل و عالى. بعد از سلام نماز، شروع به [[دعا]] كرد: {{متن حدیث|«الهى ان كان قد عصيتك، فانى قد اطعتك فى احب الاشيأ اليك الاقرار بوحدانيتك...»}}.<ref>فرحه الغرى، سيد عبدالكريم بن طاووس، ص 47.</ref> | |
بعد از اين كه از دعا فارغ شد، از مسجد بيرون رفت. من با اشتياق تمام به دنبال وى به راه افتادم تا اين كه به مناخ (محل نگهدارى شتران در كنار شهر) [[كوفه]] رسيديم. در آن جا غلامی بود كه شتر اين مرد با عظمت را محافظت میكرد. از غلام پرسيدم: اين مرد كيست؟ جواب داد: آيا از شمائل و سيماى نورانىاش او را نشناختى؟ او حضرت [[زين العابدين]]، على بن الحسين علیه السلام است. | بعد از اين كه از دعا فارغ شد، از مسجد بيرون رفت. من با اشتياق تمام به دنبال وى به راه افتادم تا اين كه به مناخ (محل نگهدارى شتران در كنار شهر) [[كوفه]] رسيديم. در آن جا غلامی بود كه شتر اين مرد با عظمت را محافظت میكرد. از غلام پرسيدم: اين مرد كيست؟ جواب داد: آيا از شمائل و سيماى نورانىاش او را نشناختى؟ او حضرت [[زين العابدين]]، على بن الحسين علیه السلام است. | ||
− | وقتى آقا را شناختم، خود را به قدمهاى مباركش انداختم و خواستم پاهايش را ببوسم. حضرت با دستهاى مطهر خويش مرا از زمين بلند كرد و فرمود: نه! اى ابا حمزه! [[سجده]] مخصوص خداوند عزيز و جلال است. عرض كردم: اى فرزند رسول الله! براى چه به اين جا تشريف آوردهايد؟ فرمود: براى آن چه كه ديدى! اگر مردم میدانستند كه | + | وقتى آقا را شناختم، خود را به قدمهاى مباركش انداختم و خواستم پاهايش را ببوسم. حضرت با دستهاى مطهر خويش مرا از زمين بلند كرد و فرمود: نه! اى ابا حمزه! [[سجده]] مخصوص خداوند عزيز و جلال است. عرض كردم: اى فرزند رسول الله! براى چه به اين جا تشريف آوردهايد؟ فرمود: براى آن چه كه ديدى! اگر مردم میدانستند كه نماز خواندن در [[مسجد كوفه]] چه فضيلتى دارد، مثل كودكان چهار دست و پا به سوى آن میشتافتند. |
− | + | سپس [[امام سجاد]] علیه السلام به ابوحمزه فرمود: «آيا دوست دارى قبر جدم، [[امام علی علیه السلام|على ابن ابى طالب]] علیه السلام را [[زيارت]] كنى؟» با شنيدن اين پيشنهاد، شادى در چهره ابوحمزه موج زد و آن قدر خوشحال شد كه سر از پا نمیشناخت. وى با اين كه در كوفه و نزديك [[نجف]] بود، قبر [[امام على]] علیه السلام را نمیشناخت و همچنين تا آن لحظه ـ به علت موانعى ـ موفق به زيارت [[امام سجاد]] علیه السلام نشده بود. او كه مدتها انتظار وصال محضر يار را داشت، چنين فرصتى را غنيمت شمرد و با كمال ميل، همراهى با امام علیه السلام را قبول كرد و در ركاب پيشواى چهارم شيعيان به راه افتاد. ابوحمزه در طول راه از خرمن معارف آن حضرت بهره برد، تا اين كه به مرقد شريف اميرالمومنين علیه السلام رسيدند. امام سجاد علیه السلام محل دفن مولاى متقيان را ـ كه تا آن زمان مخفى بود ـ به ابوحمزه نشان داد و فرمود: «اين قبر جدم، على بن ابى طالب علیه السلام است».<ref>قبر امام على علیه السلام تا زمان هارون الرشيد بر عموم مردم مخفى بود؛ فقط شيعيان خاص با راهنمايى ائمه معصومين علیهمالسلام از قبر آن حضرت مطلع بودند و گاه به زيارت آن بزرگوار مشرف میشدند.</ref> | |
− | [[امام سجاد]] علیه السلام به ابوحمزه فرمود: «آيا دوست دارى قبر جدم، [[على ابن ابى طالب]] علیه السلام را [[زيارت]] كنى؟» با شنيدن اين پيشنهاد، شادى در چهره ابوحمزه موج زد و آن قدر خوشحال شد كه سر از پا نمیشناخت. وى با اين كه در كوفه و نزديك [[نجف]] بود، قبر [[امام على]] علیه السلام را نمیشناخت و همچنين تا آن لحظه ـ به علت موانعى ـ موفق به زيارت [[امام سجاد]] علیه السلام نشده بود. او كه مدتها انتظار وصال محضر يار را داشت، چنين فرصتى را غنيمت شمرد و با كمال ميل، همراهى با امام علیه السلام را قبول كرد و در ركاب پيشواى چهارم شيعيان به راه افتاد. ابوحمزه در طول راه از خرمن معارف آن حضرت بهره برد، تا اين كه به مرقد شريف اميرالمومنين علیه السلام رسيدند. امام سجاد علیه السلام محل دفن مولاى متقيان را ـ كه تا آن زمان مخفى بود ـ به ابوحمزه نشان داد و فرمود: «اين قبر جدم، على بن ابى طالب علیه السلام است».<ref>قبر امام على علیه السلام تا زمان هارون الرشيد بر عموم مردم مخفى بود؛ فقط شيعيان خاص | ||
− | ابوحمزه میگويد: «وقتى چشمانم به آن جا افتاد، بقعهاى سفيد ديدم كه نور از آن میدرخشيد. امام چهارم علیه السلام از شتر پياده شده و گونههاى مبارك را بر خاك قبر گذاشت؛ سپس شروع به خواندن زيارت كرد: {{متن حدیث|«السلام على اسم الله الرضى و نور وجهه المضيىء...»}} | + | ابوحمزه میگويد: «وقتى چشمانم به آن جا افتاد، بقعهاى سفيد ديدم كه نور از آن میدرخشيد. امام چهارم علیه السلام از شتر پياده شده و گونههاى مبارك را بر خاك قبر گذاشت؛ سپس شروع به خواندن زيارت كرد: {{متن حدیث|«السلام على اسم الله الرضى و نور وجهه المضيىء...»}}. |
− | ابوحمزه میگويد: بعد از زيارت، [[امام سجاد]] علیه السلام به [[مدينه]] تشريف برد و من هم به [[كوفه]] بازگشتم. ابوحمزه پس از آن، بارها همراه شمارى از فقيهان شيعه به زيارت قبر حضرت [[امام على]] علیه السلام رفت. وى در اين سفرها معارف اهل بيت | + | ابوحمزه میگويد: بعد از زيارت، [[امام سجاد]] علیه السلام به [[مدينه]] تشريف برد و من هم به [[كوفه]] بازگشتم. ابوحمزه پس از آن، بارها همراه شمارى از فقيهان [[شيعه]] به زيارت قبر حضرت [[امام على]] علیه السلام رفت. وى در اين سفرها معارف [[اهل بيت]] علیهم السلام؛ [[فقه]]، [[تفسير]] و [[حديث]] را به همسفران خود تعليم میداد.<ref>سفينه البحار، ج 2، ص 44.</ref> |
==ابوحمزه ثمالى صاحب كرامت== | ==ابوحمزه ثمالى صاحب كرامت== | ||
− | ابوحمزه در اثر مناجاتهاى عارفانه، نغمههاى شبانه، عبادتهاى عاشقانه، اطاعت خالق يگانه و شاگردى مكتب ائمه عليهمالسلام صاحب كرامت شد. ابوحمزه میگويد: «يكى از فرزندانم در اثر حادثهاى مصدوم شد و استخوانهاى دستش شكست. او را نزد يحيى بن عبدالله | + | ابوحمزه در اثر مناجاتهاى عارفانه، نغمههاى شبانه، عبادتهاى عاشقانه، اطاعت خالق يگانه و شاگردى مكتب ائمه عليهمالسلام صاحب كرامت شد. ابوحمزه میگويد: «يكى از فرزندانم در اثر حادثهاى مصدوم شد و استخوانهاى دستش شكست. او را نزد يحيى بن عبدالله مجبّر (معروفترين شكسته بند عصر) بردم. او بعد از معاينه دقيق، گفت: استخوانهاى دست اين كودك به شدت آسيب ديده و شكستگى سختى برداشته است. بايد صبر كنى تا وسائل معالجه را فراهم كنم. مدت معالجه طولانى خواهد بود». |
او به دنبال كار خود رفت و من همچنان با ناراحتى در اتاق منتظر بودم. در آن هنگام حال رقت بار طفل، كه در اثر شدت درد به خود میپيچيد، مرا دگرگون كرد و حالم منقلب شد. در همين موقع به ياد دعايى كه از مولايم، امام سيدالساجدين علیه السلام آموخته بودم، افتادم. با يك حالت معنوى، دست كودك را گرفتم و با تضرع آن [[دعا]] را خواندم و از خداوند متعال، بهبودى و شفاى فرزندم را خواستار شدم. همان لحظه به اذن پروردگار متعال، فرزندم صحت و سلامتى خود را بازيافت و من شكر الهى را به جا آوردم. | او به دنبال كار خود رفت و من همچنان با ناراحتى در اتاق منتظر بودم. در آن هنگام حال رقت بار طفل، كه در اثر شدت درد به خود میپيچيد، مرا دگرگون كرد و حالم منقلب شد. در همين موقع به ياد دعايى كه از مولايم، امام سيدالساجدين علیه السلام آموخته بودم، افتادم. با يك حالت معنوى، دست كودك را گرفتم و با تضرع آن [[دعا]] را خواندم و از خداوند متعال، بهبودى و شفاى فرزندم را خواستار شدم. همان لحظه به اذن پروردگار متعال، فرزندم صحت و سلامتى خود را بازيافت و من شكر الهى را به جا آوردم. | ||
سطر ۴۷: | سطر ۴۴: | ||
يحيى مجبر همراه وسايل درمان بازگشت و دست كودك را گرفت تا علاج كند. با شگفتى گفت: اين كه سالم است! شايد دست ديگرش شكسته است. شكستهبند دست ديگر طفل را به دقت نگاه كرد و اثر شكستگى را در آن نيافت. مات و مبهوت گفت: «سبحان الله! چند لحظه قبل، من دست اين بچه را ديدم، استخوانهايش به شدت شكسته بود؟! آرى، از شما شيعيان چنين جادوهايى تعجب ندارد! ابوحمزه به او گفت: واى بر تو! اين جادو و سحر نيست. | يحيى مجبر همراه وسايل درمان بازگشت و دست كودك را گرفت تا علاج كند. با شگفتى گفت: اين كه سالم است! شايد دست ديگرش شكسته است. شكستهبند دست ديگر طفل را به دقت نگاه كرد و اثر شكستگى را در آن نيافت. مات و مبهوت گفت: «سبحان الله! چند لحظه قبل، من دست اين بچه را ديدم، استخوانهايش به شدت شكسته بود؟! آرى، از شما شيعيان چنين جادوهايى تعجب ندارد! ابوحمزه به او گفت: واى بر تو! اين جادو و سحر نيست. | ||
− | شفاى دست پسرم در اثر دعاى جانبخشى است كه امام | + | شفاى دست پسرم در اثر دعاى جانبخشى است كه [[امام سجاد علیه السلام|امام على بن الحسين]] علیه السلام به من آموخته است. ابوحمزه میگويد: يحيى از من درخواست كرد كه آن [[دعا]] را به وى ياد بدهم. گفتم: «شگفت انگيزتر از اين حادثه، اظهار اين درخواست است. بعد از آن سوء ادب، كلمات خلاف مروت و كردار زشت؛ من نمیتوانم اسرار خفيه و امانتهاى الهى را به تو بسپارم». |
ابوحمزه میگويد: «روزى اين حكايت را براى [[امام صادق]] علیه السلام نقل كردم. آن حضرت فرمود: اى ابوحمزه! دعاى تو با رضايت خداوند موافق بود كه در كمتر از يك لحظه، دعايت را مستجاب كرد». | ابوحمزه میگويد: «روزى اين حكايت را براى [[امام صادق]] علیه السلام نقل كردم. آن حضرت فرمود: اى ابوحمزه! دعاى تو با رضايت خداوند موافق بود كه در كمتر از يك لحظه، دعايت را مستجاب كرد». | ||
− | حمران ابن اعين (راوى خبر) میگويد: «وقتى ابى حمزه اين حكايت را برايم نقل كرد، مشتاقانه به وى گفتم: اى ابوحمزه! تو را به خدا سوگند میدهم! آن در گرانمايه و هديه الهى را از من دريغ مدار و آن [[دعا]] را به من بياموز!» ابوحمزه گفت: «سبحان الله! اين سر را از آن جهت بر تو فاش كردم تا شوق تعليم در تو زياد شود و عطش آموزش بيابى! حالا بنويس!»: {{متن حدیث|«يا | + | حمران ابن اعين (راوى خبر) میگويد: «وقتى ابى حمزه اين حكايت را برايم نقل كرد، مشتاقانه به وى گفتم: اى ابوحمزه! تو را به خدا سوگند میدهم! آن در گرانمايه و هديه الهى را از من دريغ مدار و آن [[دعا]] را به من بياموز!» ابوحمزه گفت: «سبحان الله! اين سر را از آن جهت بر تو فاش كردم تا شوق تعليم در تو زياد شود و عطش آموزش بيابى! حالا بنويس!»: {{متن حدیث|«يا حىّ قبل كل حى، يا حى بعد كل حى... صلّ على محمد و على آل محمد وافعل بى ما انت اهله يا ارحم الراحمين»}}.<ref>مهج الدعوات، ص 165، نامه دانشوران، ج 1، ص 47؛ معجم رجال الحديث، ج 4، ص 294. اين دعا در حدود سه صفحه است و در كتاب مهج الدعوات سيد ابن طاووس آمده است.</ref> |
− | |||
− | |||
− | |||
==فقيه تيزبين بر كرسى تدريس== | ==فقيه تيزبين بر كرسى تدريس== | ||
− | ابوحمزه ثمالى در اثر زحمات طاقت فرسا و فعاليتهاى شبانهروزى در كسب علم و [[حكمت]]، به مرحلهاى رسيد كه به عنوان استاد علم [[حديث]] و [[فقه]] و | + | ابوحمزه ثمالى در اثر زحمات طاقت فرسا و فعاليتهاى شبانهروزى در كسب علم و [[حكمت]]، به مرحلهاى رسيد كه به عنوان استاد علم [[حديث]] و [[فقه]] و [[تفسير]]، بر كرسى تدريس تكيه زد و معارف [[اهل بيت]] عليهمالسلام را به شيعيان آموخت. |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | ابوجعفر محمد نيشابورى از سوى شيعيان نيشابور مأموريت داشت تا اجناسى را به [[امام صادق]] علیه السلام تقديم نمايد. وى در سر راه خود به [[مدينه]]، از [[كوفه]] عبور كرد و به [[زيارت]] قبر [[امام علی علیه السلام|امام على]] علیه السلام رفت. ابوجعفر میگويد: «در بين راه سفر به كوفه رسيدم و قبل از هر چيز به زيارت قبر اميرالمومنين علیه السلام مشرف شدم. در كنار قبر، پيرمردى را ديدم كه فقهاى [[شيعه]] اطراف او را گرفته بودند و از وى [[فقه]] و [[حديث]] مىآموختند. عدهاى از مردم اطراف آن پيرمرد روشن ضمير گردآمده بودند و [[احكام]] دينى را از وى سوال میكردند و او با الهام از مكتب على علیه السلام، آن ها را پاسخ میداد». | |
− | ابوجعفر | + | ابوجعفر از افرادى كه آنجا جمع شده بودند، پرسيد: اين مرد كيست؟ گفتند: ابوحمزه ثمالى. ابوجعفر سلام كرد و نشست. ابوحمزه پرسيد: «اى مرد! كيستى و چكارهاى؟» ابوجعفر خود را معرفى كرد و برنامه سفر خود را به اطلاع وى رسانيد. ابوحمزه خوشحال شد و او را در آغوش گرفت و پيشانيش را غرق بوسه ساخت و به او مژده داد كه بزودى به هدف خود خواهد رسيد. در همين حال ابوحمزه نگاهى به بيابان انداخته، به حاضران گفت: «آيا شما هم آن چه را كه من مشاهده میكنم، میبينيد يا نه؟» گفتند: چه میبينى؟ گفت: شترسوارى به اين سمت مىآيد. |
− | + | حاضران در جلسه به نقطهاى كه ابوحمزه نشان میداد، خيره شدند و شترسوار را ديدند. طولى نكشيد كه مرد شترسوار خود را به كنار جمعيت رسانيد و از مركب پياده شد و سلام كرد و در گوشهاى نشست. ابوحمزه پرسيد: اى مرد! از كجا مىآيى؟ يثرب ([[مدينه]]). از يثرب چه خبر؟ [[امام صادق علیه السلام|جعفر بن محمد]] علیه السلام از دنيا رفت. | |
− | + | ابوحمزه با سوزدل فریادی كشيده و دستش را به شدت به زمين كوبيد. ابوجعفر نيشابورى میگويد: من هم از شنيدن اين واقعه هولناك منقلب شدم، پشتم لرزيد و احساس ناراحتى شديد به من دست داد و با خود گفتم: پس حالا به كجا بايد بروم و اين همه امانتهاى مردم را بدست چه كسى بسپارم و بالاخره كار امامت و رهبرى امت به كجا منتهى خواهد شد؟! ابوحمزه در حالى كه اشكهايش را پاك میكرد، از شخص تازه وارد پرسيد: امام چه كسى را براى جانشينى خود انتخاب كرد؟ او جواب داد: آن حضرت سه نفر را جانشين خود قرار داد: [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور]] خليفه عباسى، فرزندش عبدالله افطح، فرزند كوچكش [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى]]. | |
− | ابوحمزه | + | ابوحمزه با شنيدن اين خبر خوشحال شد و گفت: «الحمدلله الذى لم يضلنا، دل على الصغير، و بين على الكبير، و ستر الامر العظيم»؛ خدا را سپاس میگويم كه ما را گمراه نكرد. ([[امام صادق]] علیه السلام) ما را به صغير راهنمايى فرمود و دليل مردودبودن كبير را بيان نمود و امر بزرگ را مخفى نگه داشت. سپس گفت: اى مرد نيشابورى! غمگين نباش! امام را شناختم. |
− | + | ابوحمزه در كنار قبر اميرالمومنين علیه السلام مشغول [[نماز]] شد. ما هم به نماز ايستاديم. پس از فراغت از نماز، به ابوحمزه گفتم: اى مرد بزرگوار! از كجا امام بعدى را تشخيص دادى؟! ابوحمزه پاسخ داد: وصيت امام به منصور براى كوتاهكردن شر اوست. امام صادق علیه السلام براى حفظ امام بعدى [[تقيه]] كرده است. از وصيت امام به دو فرزند بزرگتر و كوچكترش معلوم میشود كه فرزند كوچكتر امام است. زيرا پيامبر گرامی اسلام به على علیه السلام فرمود: در صورتى كه بزرگترين فرزندت عيبى نداشته باشد امامت از آن اوست. وقتى امام ششم علیه السلام درباره دو نفر، كه يكى از آنها بزرگتر از ديگرى است وصيت میكند، معلوم میشود كه فرزندش، موسى علیه السلام امام است؛ چون فرزند بزرگش، عبدالله در بدن و دين عيبى دارد؛ زيرا افطح (كسى كه سر يا بينى يا پايش از انسان معمولى پهنتر است) عيبى در بدن دارد و جاهل به [[احكام]] شريعت است». | |
− | + | ابوجعفر در ادامه سخنانش میافزايد: «من سخن ابوحمزه را به طور كامل نفهميدم تا اين كه اموال و وجوه اهدايى شيعيان را همراه خود به [[مدينه]] بردم. بعد از ورود، به مدينه در محلى ساكن شدم و به جستجو در مورد جانشين پيشواى ششم پرداختم. فرزندش، عبدالله را به من نشان دادند. وقتى با او ملاقات كردم، هيچ كدام از حركات، طرز رفتار، گفتار، آداب و معاشرت و جواب سوالات وى را مطابق با عمل [[امام]] معصوم علیه السلام نيافتم و سرگردان به قبر مطهر پيامبر صلی الله علیه و آله پناهنده شدم. غلامی مرا به محضر حجت [[حق]] و امام مطلق، حضرت [[امام كاظم]] علیه السلام راهنمايى كرد. وقتى به محضر موسى بن جعفر علیه السلام مشرف شدم، تمام علامات و نشانههاى امام [[معصوم]] را در او يافتم و قلبم آرام گرفت. اموال و وجوهات شيعيان نيشابور را به آن حضرت تقديم كردم. امام بعضى را قبول و تعدادى را رد كرد و موقع خداحافظى به من فرمود: آيا ابوحمزه ثمالى در نزديك [[كوفه]] و موقع [[زيارت]] اميرالمومنين علیه السلام چنين و چنان نگفت؟ و سخنان ابوحمزه را تماماً برايم بازگو كرد. گفتم: بلى. امام كاظم علیه السلام فرمود: «مومن چنين است: هرگاه خداوند قلبش را نورانى كند او با اشارات و كنايات همه چيز را میفهمد. حالا بلند شو و از اصحاب بزرگ پدرم تصريح وى را در مورد جانشين خويش تحقيق كن».<ref>مدينه المعاجز، ص 463؛ بحارالانوار، ج 47، ص 252؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 11.</ref> | |
− | == | + | ==آثار ابوحمزه== |
− | + | ابوحمزه بيشتر اوقات خود را به [[عبادت]] و تدريس [[علوم اسلامی]] میگذرانيد. او از كسب فيوضات معنوى و تربيتى از محضر [[ائمه اطهار|ائمه]] عليهمالسلام به ويژه [[امام سجاد]] علیه السلام غافل نبود. از [[سند حدیث|سند]] دعاى معروف به «[[دعای ابوحمزه ثمالی|ابوحمزه ثمالى]]» معلوم میشود كه ابوحمزه در آن شبهاى نورانى ملازم محضر امام چهارم علیه السلام بود. | |
− | + | او در اين رابطه میگويد: [[امام سجاد]] علیه السلام شبهاى ماه مبارك [[رمضان]] تا سحر مشغول به [[نماز]] بود. و چون وقت سحر فرامیرسيد اين [[دعا]] را قرائت مینمود: «الهى لاتؤدّبنى بعقوبتك ولاتمكر بى فى حيلتك، من أين لى الخير يارب ولايوجد الا من عندك...؛ خدايا مرا با مجازات خويش ادب نفرما، و با عقوبتهاى پنهانى كه من نمیفهمم، مجازاتم نكن. خداوندا! كجا خيرى توانم يافت، در حالى كه خير جز پيش تو نيست...». | |
− | |||
− | |||
− | |||
+ | [[دعای ابوحمزه ثمالی|دعای ابوحمزه]] دعایی طولانى و برابر با دو جزء [[قرآن كريم]] است. فرازهاى آخر دعا با اين مضامين [[عرفان|عرفانى]] به پايان میرسد: {{متن حدیث|««...اللهم انى اسئلك ايمانا تُباشر به قلبى و يقينا حتى اعلم انه لن يصيبنى الا ما كتبت لى و رضّنى من العيش بما قسمت لى يا ارحم الراحمين»}}؛<ref> مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ص 401؛ مفاتيح الجنان، اعمال ماه رمضان.</ref> پروردگارا! من از تو ايمانى ثابت و يقينى كامل درخواست میكنم كه هميشه در قلبم استوار باشد، تا بدانم كه به من جز آن چه كه قلم تقدير تو نگاشته است، نخواهد رسيد و مرا در زندگانى به هر چه قسمتم كردى راضى و خشنود گردان. اى مهربانترين مهربانان!». | ||
+ | [[احمد بن علی نجاشی|نجاشی]] از دیگر آثار ابوحمزه به تفسیر القرآن، کتاب النوادر و [[رسالة الحقوق (کتاب)|رسالة الحقوق عن علی بن الحسین]](ع) اشاره کرده است.<ref> رجال نجاشی ص 115 و 116</ref> | ||
+ | متن [[تفسیر قرآن|تفسیر]] ابوحمزه تا قرن ششم قمری وجود داشته است. [[شیخ طبرسی|طبرسی]] در [[مجمع البیان]]<ref> برای نمونه مراجعه کنید به ج3 ص 150 و 152</ref> و [[ابن شهر آشوب|ابن شهرآشوب]] (متوفی ۵۸۸) در [[مناقب ابن شهر آشوب (کتاب)|مناقب آل ابی طالب]]،<ref> برای نمونه مراجعه کنید به ج1 ص 11 و 17</ref> از این تفسیر، روایاتی نقل کردهاند. | ||
+ | عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، روایات منقول از ابوحمزه را که صبغه تفسیری داشته یا در منابع به نقل آنها از تفسیر ابوحمزه اشاره شده در کتابی با عنوان «تفسیر القرآن الکریم لابی حمزة بن ثابت بن دینار الثمالی» گردآوری کرده است. | ||
+ | در تفسیر ابوحمزه، بر خلاف [[تفسیر مأثور|تفاسیر مأثور]] دیگر، [[حدیث مرسل|احادیث مرسل]] کمتری دیده میشود. ابوحمزه به [[اسباب نزول]] توجه داشته و ضمن توجه به فضائل [[اهل بیت]](ع)، از شیوه [[تفسیر قرآن به قرآن]] استفاده کرده و به اجتهاد، قرائت، لغت، [[نحو]] و نقل آرای مختلف در معنای آیات اهتمام ویژه داشته است.<ref>رجوع کنید به مقدمه تفسیر حرزالدین ص 60 -66 </ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ ۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۳۶
«ثابت بن دينار» معروف به «ابوحمزه ثمالی»، از بزرگان کوفه و از اصحاب معروف امام سجاد علیهالسلام بود. او استاد علم حديث و فقه و تفسير بود و معارف اهل بيت عليهمالسلام را به شيعيان میآموخت. او دعای پر فضیلتی را از امام سجاد علیهالسلام آموخت و روایت کرد که به دعای ابوحمزه ثمالی شهرت یافت.
محتویات
ولادت و نسب
ابوحمزه ثابت بن دينار، يكى از بزرگان کوفه است كه محضر چهار امام معصوم (امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام کاظم عليهمالسلام) را درك كرده است. شیخ صدوق او را از قبیله طی و تیره بنوثُعَل دانسته و دلیل شهرت ابوحمزه را به «ثمالی» سکونت وی در محله اقامت قبیله ثُماله از تیره اَزْد ذکر کرده است.[۱] برخی دیگر معتقدند نسب ثابت بن دینار به شخصی به نام ثمالة بن اسلم بن کعب که از قبیله ازد می رسد و به همین دلیل به او ثمالی می گویند[۲]
سال دقیق تولد او معلوم نیست، اما از آنجا که از زاذان کِنْدی (متوفی ۸۲ ق) روایت نقل کرده، ولادت او پیش از سال ۸۲ ق بوده است.[۳] سال وفات او نیز به طور دقیق معلوم نیست، اما می توان گفت از آنجا که حسن بن محبوب (۱۴۹-۲۲۴ ق) از او نقل روایت کرده،[۴] تاریخ وفاتش باید بعد از ۱۵۰ ق. باشد.
ابوحمزه سه فرزند داشته است که هر سه در قیام زید بن علی بن الحسین به شهادت رسیده اند.[۵]
فضیلت و دانش
ابوحمزه ثمالى محضر چهار امام بزرگوار را درک کرده و مورد اعتماد و علاقه اهل بيت عليهمالسلام محسوب میشد. وى در علم حديث و تفسير به مراتب عالى دست يافته بود. برخی او را از فقهای کوفه برشمرده اند.[۶]
از امام رضا(ع) درباره ابوحمزه ثمالى روایت شده است:« ابوحمزه فى زمانه کلقمان فى زمانه و ذلک انه خدم اربعه منا على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد و برهه من عصر موسى بن جعفر »[۷] ابوحمزه در زمان خود همانند لقمان در زمان خویش بود، زیرا او در خدمت چهار تن از ما بوده است: امام سجاد، امام باقر، امام صادق و برهه اى از دوره امام کاظم عليهمالسلام. در روایت دیگرى آمده است:« ابوحمزه فى زمانه مثل سلمان فى زمانه»[۸] ابوحمزه در زمان خود مانند سلمان در زمانش است.
البته احتمال دارد روایت اول تصحیف شده و نام سلمان به لقمان تغییر کرده باشد. زیرا در آن سخن از همراهی و نزدیکی به اهل بیت است که با ویژگی جناب سلمان همخوانی بیشتری دارد. روایت دوم هم مؤید این نظر است.
نجاشی درباره ابوحمزه می گوید: او از بهترین یاران امامان و مردان موثق بود که در روایت به قول او اعتماد می کنند.[۹]
همچنین شیخ صدوق می گوید: ابوحمزه ثقه و عادل است، او چهار امام را ملاقات کرده است: امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیهم السلام.[۱۰]
درک محضر امام زینالعابدین
ابوحمزه اولین بار زمانی که امام سجاد علیه السلام از مدینه به کوفه سفر نمودند، ایشان را ملاقات نمود و شیفته ایشان شد. او ماجرای این ملاقات را اینگونه نقل می کند: «جلوى ستون هفتم مسجد كوفه نشسته بودم كه از سوى باب كنده مردى وارد شد كه من در طول عمر خويش شخصى زيباتر، خوشبوتر، پاكيزهتر و خوشلباستر از او نديده بودم. عمامهاى بر سر و پيراهنى عربى و قبايى بر تن داشت. كفشها را از پاى درآورد و در كنار ستون هفتم به نماز ايستاد. تكبيره الاحرام نماز را وقتى ادا كرد، آن چنان جذاب و موثر بود كه موهاى بدنم سيخ شد. شيفته نغمه زيبا و لهجه دلرباى وى شدم. نزديكتر شدم تا كلماتش را بهتر بشنوم. چهار ركعت نماز خواند با ركوع و سجود كامل و عالى. بعد از سلام نماز، شروع به دعا كرد: «الهى ان كان قد عصيتك، فانى قد اطعتك فى احب الاشيأ اليك الاقرار بوحدانيتك...».[۱۱]
بعد از اين كه از دعا فارغ شد، از مسجد بيرون رفت. من با اشتياق تمام به دنبال وى به راه افتادم تا اين كه به مناخ (محل نگهدارى شتران در كنار شهر) كوفه رسيديم. در آن جا غلامی بود كه شتر اين مرد با عظمت را محافظت میكرد. از غلام پرسيدم: اين مرد كيست؟ جواب داد: آيا از شمائل و سيماى نورانىاش او را نشناختى؟ او حضرت زين العابدين، على بن الحسين علیه السلام است.
وقتى آقا را شناختم، خود را به قدمهاى مباركش انداختم و خواستم پاهايش را ببوسم. حضرت با دستهاى مطهر خويش مرا از زمين بلند كرد و فرمود: نه! اى ابا حمزه! سجده مخصوص خداوند عزيز و جلال است. عرض كردم: اى فرزند رسول الله! براى چه به اين جا تشريف آوردهايد؟ فرمود: براى آن چه كه ديدى! اگر مردم میدانستند كه نماز خواندن در مسجد كوفه چه فضيلتى دارد، مثل كودكان چهار دست و پا به سوى آن میشتافتند.
سپس امام سجاد علیه السلام به ابوحمزه فرمود: «آيا دوست دارى قبر جدم، على ابن ابى طالب علیه السلام را زيارت كنى؟» با شنيدن اين پيشنهاد، شادى در چهره ابوحمزه موج زد و آن قدر خوشحال شد كه سر از پا نمیشناخت. وى با اين كه در كوفه و نزديك نجف بود، قبر امام على علیه السلام را نمیشناخت و همچنين تا آن لحظه ـ به علت موانعى ـ موفق به زيارت امام سجاد علیه السلام نشده بود. او كه مدتها انتظار وصال محضر يار را داشت، چنين فرصتى را غنيمت شمرد و با كمال ميل، همراهى با امام علیه السلام را قبول كرد و در ركاب پيشواى چهارم شيعيان به راه افتاد. ابوحمزه در طول راه از خرمن معارف آن حضرت بهره برد، تا اين كه به مرقد شريف اميرالمومنين علیه السلام رسيدند. امام سجاد علیه السلام محل دفن مولاى متقيان را ـ كه تا آن زمان مخفى بود ـ به ابوحمزه نشان داد و فرمود: «اين قبر جدم، على بن ابى طالب علیه السلام است».[۱۲]
ابوحمزه میگويد: «وقتى چشمانم به آن جا افتاد، بقعهاى سفيد ديدم كه نور از آن میدرخشيد. امام چهارم علیه السلام از شتر پياده شده و گونههاى مبارك را بر خاك قبر گذاشت؛ سپس شروع به خواندن زيارت كرد: «السلام على اسم الله الرضى و نور وجهه المضيىء...».
ابوحمزه میگويد: بعد از زيارت، امام سجاد علیه السلام به مدينه تشريف برد و من هم به كوفه بازگشتم. ابوحمزه پس از آن، بارها همراه شمارى از فقيهان شيعه به زيارت قبر حضرت امام على علیه السلام رفت. وى در اين سفرها معارف اهل بيت علیهم السلام؛ فقه، تفسير و حديث را به همسفران خود تعليم میداد.[۱۳]
ابوحمزه ثمالى صاحب كرامت
ابوحمزه در اثر مناجاتهاى عارفانه، نغمههاى شبانه، عبادتهاى عاشقانه، اطاعت خالق يگانه و شاگردى مكتب ائمه عليهمالسلام صاحب كرامت شد. ابوحمزه میگويد: «يكى از فرزندانم در اثر حادثهاى مصدوم شد و استخوانهاى دستش شكست. او را نزد يحيى بن عبدالله مجبّر (معروفترين شكسته بند عصر) بردم. او بعد از معاينه دقيق، گفت: استخوانهاى دست اين كودك به شدت آسيب ديده و شكستگى سختى برداشته است. بايد صبر كنى تا وسائل معالجه را فراهم كنم. مدت معالجه طولانى خواهد بود».
او به دنبال كار خود رفت و من همچنان با ناراحتى در اتاق منتظر بودم. در آن هنگام حال رقت بار طفل، كه در اثر شدت درد به خود میپيچيد، مرا دگرگون كرد و حالم منقلب شد. در همين موقع به ياد دعايى كه از مولايم، امام سيدالساجدين علیه السلام آموخته بودم، افتادم. با يك حالت معنوى، دست كودك را گرفتم و با تضرع آن دعا را خواندم و از خداوند متعال، بهبودى و شفاى فرزندم را خواستار شدم. همان لحظه به اذن پروردگار متعال، فرزندم صحت و سلامتى خود را بازيافت و من شكر الهى را به جا آوردم.
يحيى مجبر همراه وسايل درمان بازگشت و دست كودك را گرفت تا علاج كند. با شگفتى گفت: اين كه سالم است! شايد دست ديگرش شكسته است. شكستهبند دست ديگر طفل را به دقت نگاه كرد و اثر شكستگى را در آن نيافت. مات و مبهوت گفت: «سبحان الله! چند لحظه قبل، من دست اين بچه را ديدم، استخوانهايش به شدت شكسته بود؟! آرى، از شما شيعيان چنين جادوهايى تعجب ندارد! ابوحمزه به او گفت: واى بر تو! اين جادو و سحر نيست.
شفاى دست پسرم در اثر دعاى جانبخشى است كه امام على بن الحسين علیه السلام به من آموخته است. ابوحمزه میگويد: يحيى از من درخواست كرد كه آن دعا را به وى ياد بدهم. گفتم: «شگفت انگيزتر از اين حادثه، اظهار اين درخواست است. بعد از آن سوء ادب، كلمات خلاف مروت و كردار زشت؛ من نمیتوانم اسرار خفيه و امانتهاى الهى را به تو بسپارم».
ابوحمزه میگويد: «روزى اين حكايت را براى امام صادق علیه السلام نقل كردم. آن حضرت فرمود: اى ابوحمزه! دعاى تو با رضايت خداوند موافق بود كه در كمتر از يك لحظه، دعايت را مستجاب كرد».
حمران ابن اعين (راوى خبر) میگويد: «وقتى ابى حمزه اين حكايت را برايم نقل كرد، مشتاقانه به وى گفتم: اى ابوحمزه! تو را به خدا سوگند میدهم! آن در گرانمايه و هديه الهى را از من دريغ مدار و آن دعا را به من بياموز!» ابوحمزه گفت: «سبحان الله! اين سر را از آن جهت بر تو فاش كردم تا شوق تعليم در تو زياد شود و عطش آموزش بيابى! حالا بنويس!»: «يا حىّ قبل كل حى، يا حى بعد كل حى... صلّ على محمد و على آل محمد وافعل بى ما انت اهله يا ارحم الراحمين».[۱۴]
فقيه تيزبين بر كرسى تدريس
ابوحمزه ثمالى در اثر زحمات طاقت فرسا و فعاليتهاى شبانهروزى در كسب علم و حكمت، به مرحلهاى رسيد كه به عنوان استاد علم حديث و فقه و تفسير، بر كرسى تدريس تكيه زد و معارف اهل بيت عليهمالسلام را به شيعيان آموخت.
ابوجعفر محمد نيشابورى از سوى شيعيان نيشابور مأموريت داشت تا اجناسى را به امام صادق علیه السلام تقديم نمايد. وى در سر راه خود به مدينه، از كوفه عبور كرد و به زيارت قبر امام على علیه السلام رفت. ابوجعفر میگويد: «در بين راه سفر به كوفه رسيدم و قبل از هر چيز به زيارت قبر اميرالمومنين علیه السلام مشرف شدم. در كنار قبر، پيرمردى را ديدم كه فقهاى شيعه اطراف او را گرفته بودند و از وى فقه و حديث مىآموختند. عدهاى از مردم اطراف آن پيرمرد روشن ضمير گردآمده بودند و احكام دينى را از وى سوال میكردند و او با الهام از مكتب على علیه السلام، آن ها را پاسخ میداد».
ابوجعفر از افرادى كه آنجا جمع شده بودند، پرسيد: اين مرد كيست؟ گفتند: ابوحمزه ثمالى. ابوجعفر سلام كرد و نشست. ابوحمزه پرسيد: «اى مرد! كيستى و چكارهاى؟» ابوجعفر خود را معرفى كرد و برنامه سفر خود را به اطلاع وى رسانيد. ابوحمزه خوشحال شد و او را در آغوش گرفت و پيشانيش را غرق بوسه ساخت و به او مژده داد كه بزودى به هدف خود خواهد رسيد. در همين حال ابوحمزه نگاهى به بيابان انداخته، به حاضران گفت: «آيا شما هم آن چه را كه من مشاهده میكنم، میبينيد يا نه؟» گفتند: چه میبينى؟ گفت: شترسوارى به اين سمت مىآيد.
حاضران در جلسه به نقطهاى كه ابوحمزه نشان میداد، خيره شدند و شترسوار را ديدند. طولى نكشيد كه مرد شترسوار خود را به كنار جمعيت رسانيد و از مركب پياده شد و سلام كرد و در گوشهاى نشست. ابوحمزه پرسيد: اى مرد! از كجا مىآيى؟ يثرب (مدينه). از يثرب چه خبر؟ جعفر بن محمد علیه السلام از دنيا رفت.
ابوحمزه با سوزدل فریادی كشيده و دستش را به شدت به زمين كوبيد. ابوجعفر نيشابورى میگويد: من هم از شنيدن اين واقعه هولناك منقلب شدم، پشتم لرزيد و احساس ناراحتى شديد به من دست داد و با خود گفتم: پس حالا به كجا بايد بروم و اين همه امانتهاى مردم را بدست چه كسى بسپارم و بالاخره كار امامت و رهبرى امت به كجا منتهى خواهد شد؟! ابوحمزه در حالى كه اشكهايش را پاك میكرد، از شخص تازه وارد پرسيد: امام چه كسى را براى جانشينى خود انتخاب كرد؟ او جواب داد: آن حضرت سه نفر را جانشين خود قرار داد: منصور خليفه عباسى، فرزندش عبدالله افطح، فرزند كوچكش موسى.
ابوحمزه با شنيدن اين خبر خوشحال شد و گفت: «الحمدلله الذى لم يضلنا، دل على الصغير، و بين على الكبير، و ستر الامر العظيم»؛ خدا را سپاس میگويم كه ما را گمراه نكرد. (امام صادق علیه السلام) ما را به صغير راهنمايى فرمود و دليل مردودبودن كبير را بيان نمود و امر بزرگ را مخفى نگه داشت. سپس گفت: اى مرد نيشابورى! غمگين نباش! امام را شناختم.
ابوحمزه در كنار قبر اميرالمومنين علیه السلام مشغول نماز شد. ما هم به نماز ايستاديم. پس از فراغت از نماز، به ابوحمزه گفتم: اى مرد بزرگوار! از كجا امام بعدى را تشخيص دادى؟! ابوحمزه پاسخ داد: وصيت امام به منصور براى كوتاهكردن شر اوست. امام صادق علیه السلام براى حفظ امام بعدى تقيه كرده است. از وصيت امام به دو فرزند بزرگتر و كوچكترش معلوم میشود كه فرزند كوچكتر امام است. زيرا پيامبر گرامی اسلام به على علیه السلام فرمود: در صورتى كه بزرگترين فرزندت عيبى نداشته باشد امامت از آن اوست. وقتى امام ششم علیه السلام درباره دو نفر، كه يكى از آنها بزرگتر از ديگرى است وصيت میكند، معلوم میشود كه فرزندش، موسى علیه السلام امام است؛ چون فرزند بزرگش، عبدالله در بدن و دين عيبى دارد؛ زيرا افطح (كسى كه سر يا بينى يا پايش از انسان معمولى پهنتر است) عيبى در بدن دارد و جاهل به احكام شريعت است».
ابوجعفر در ادامه سخنانش میافزايد: «من سخن ابوحمزه را به طور كامل نفهميدم تا اين كه اموال و وجوه اهدايى شيعيان را همراه خود به مدينه بردم. بعد از ورود، به مدينه در محلى ساكن شدم و به جستجو در مورد جانشين پيشواى ششم پرداختم. فرزندش، عبدالله را به من نشان دادند. وقتى با او ملاقات كردم، هيچ كدام از حركات، طرز رفتار، گفتار، آداب و معاشرت و جواب سوالات وى را مطابق با عمل امام معصوم علیه السلام نيافتم و سرگردان به قبر مطهر پيامبر صلی الله علیه و آله پناهنده شدم. غلامی مرا به محضر حجت حق و امام مطلق، حضرت امام كاظم علیه السلام راهنمايى كرد. وقتى به محضر موسى بن جعفر علیه السلام مشرف شدم، تمام علامات و نشانههاى امام معصوم را در او يافتم و قلبم آرام گرفت. اموال و وجوهات شيعيان نيشابور را به آن حضرت تقديم كردم. امام بعضى را قبول و تعدادى را رد كرد و موقع خداحافظى به من فرمود: آيا ابوحمزه ثمالى در نزديك كوفه و موقع زيارت اميرالمومنين علیه السلام چنين و چنان نگفت؟ و سخنان ابوحمزه را تماماً برايم بازگو كرد. گفتم: بلى. امام كاظم علیه السلام فرمود: «مومن چنين است: هرگاه خداوند قلبش را نورانى كند او با اشارات و كنايات همه چيز را میفهمد. حالا بلند شو و از اصحاب بزرگ پدرم تصريح وى را در مورد جانشين خويش تحقيق كن».[۱۵]
آثار ابوحمزه
ابوحمزه بيشتر اوقات خود را به عبادت و تدريس علوم اسلامی میگذرانيد. او از كسب فيوضات معنوى و تربيتى از محضر ائمه عليهمالسلام به ويژه امام سجاد علیه السلام غافل نبود. از سند دعاى معروف به «ابوحمزه ثمالى» معلوم میشود كه ابوحمزه در آن شبهاى نورانى ملازم محضر امام چهارم علیه السلام بود.
او در اين رابطه میگويد: امام سجاد علیه السلام شبهاى ماه مبارك رمضان تا سحر مشغول به نماز بود. و چون وقت سحر فرامیرسيد اين دعا را قرائت مینمود: «الهى لاتؤدّبنى بعقوبتك ولاتمكر بى فى حيلتك، من أين لى الخير يارب ولايوجد الا من عندك...؛ خدايا مرا با مجازات خويش ادب نفرما، و با عقوبتهاى پنهانى كه من نمیفهمم، مجازاتم نكن. خداوندا! كجا خيرى توانم يافت، در حالى كه خير جز پيش تو نيست...».
دعای ابوحمزه دعایی طولانى و برابر با دو جزء قرآن كريم است. فرازهاى آخر دعا با اين مضامين عرفانى به پايان میرسد: ««...اللهم انى اسئلك ايمانا تُباشر به قلبى و يقينا حتى اعلم انه لن يصيبنى الا ما كتبت لى و رضّنى من العيش بما قسمت لى يا ارحم الراحمين»؛[۱۶] پروردگارا! من از تو ايمانى ثابت و يقينى كامل درخواست میكنم كه هميشه در قلبم استوار باشد، تا بدانم كه به من جز آن چه كه قلم تقدير تو نگاشته است، نخواهد رسيد و مرا در زندگانى به هر چه قسمتم كردى راضى و خشنود گردان. اى مهربانترين مهربانان!».
نجاشی از دیگر آثار ابوحمزه به تفسیر القرآن، کتاب النوادر و رسالة الحقوق عن علی بن الحسین(ع) اشاره کرده است.[۱۷]
متن تفسیر ابوحمزه تا قرن ششم قمری وجود داشته است. طبرسی در مجمع البیان[۱۸] و ابن شهرآشوب (متوفی ۵۸۸) در مناقب آل ابی طالب،[۱۹] از این تفسیر، روایاتی نقل کردهاند. عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، روایات منقول از ابوحمزه را که صبغه تفسیری داشته یا در منابع به نقل آنها از تفسیر ابوحمزه اشاره شده در کتابی با عنوان «تفسیر القرآن الکریم لابی حمزة بن ثابت بن دینار الثمالی» گردآوری کرده است. در تفسیر ابوحمزه، بر خلاف تفاسیر مأثور دیگر، احادیث مرسل کمتری دیده میشود. ابوحمزه به اسباب نزول توجه داشته و ضمن توجه به فضائل اهل بیت(ع)، از شیوه تفسیر قرآن به قرآن استفاده کرده و به اجتهاد، قرائت، لغت، نحو و نقل آرای مختلف در معنای آیات اهتمام ویژه داشته است.[۲۰]
پانویس
- ↑ ابن بابویه، الامالی، ج4، ص36
- ↑ .مجله پاسدار اسلام،شماره 66، مقاله ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری
- ↑ رک: تهذیب الکمال فی اسماءالرجال ،مِزّی، ج۴، ص۳۵۸
- ↑ نک: الکافی، ج1، ص88
- ↑ .مجله پاسدار اسلام،شماره 66، مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 362-390
- ↑ منتهى المقال, ج2, ص192. چاپ آل البیت.
- ↑ 29 رجال نجاشى, ص115.
- ↑ .مجله پاسدار اسلام،شماره 66، مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری
- ↑ .مجله پاسدار اسلام،شماره 66، مقاله یاران امام، ابوحمزه ثمالی، سید محمدجواد مهری
- ↑ فرحه الغرى، سيد عبدالكريم بن طاووس، ص 47.
- ↑ قبر امام على علیه السلام تا زمان هارون الرشيد بر عموم مردم مخفى بود؛ فقط شيعيان خاص با راهنمايى ائمه معصومين علیهمالسلام از قبر آن حضرت مطلع بودند و گاه به زيارت آن بزرگوار مشرف میشدند.
- ↑ سفينه البحار، ج 2، ص 44.
- ↑ مهج الدعوات، ص 165، نامه دانشوران، ج 1، ص 47؛ معجم رجال الحديث، ج 4، ص 294. اين دعا در حدود سه صفحه است و در كتاب مهج الدعوات سيد ابن طاووس آمده است.
- ↑ مدينه المعاجز، ص 463؛ بحارالانوار، ج 47، ص 252؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 11.
- ↑ مصباح المتهجد، شيخ طوسى، ص 401؛ مفاتيح الجنان، اعمال ماه رمضان.
- ↑ رجال نجاشی ص 115 و 116
- ↑ برای نمونه مراجعه کنید به ج3 ص 150 و 152
- ↑ برای نمونه مراجعه کنید به ج1 ص 11 و 17
- ↑ رجوع کنید به مقدمه تفسیر حرزالدین ص 60 -66
منابع
عبدالكريم پاك نيا، فرهنگ كوثر، شماره 45، آذر 1379.