مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابوالاسود دئلى: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تغییرات اساسی در عناوین و مطالب)
 
(۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
شاعر، ادیب، دانشمند و محدث سرشناس در صدر اسلام و از یاران امام علی، امام حسن، امام حسین و امام زین العابدین علیهم السلام است. او علم نحو را با راهنمایی و دستور امام علی علیه السلام برای اولین بار تدوین نمود.  
+
'''«ظالم بن عمرو بن سفیان»''' معروف به '''«ابوالاسود دئلی»''' (م، ۶۹ ق)، شاعر، ادیب و محدث سرشناس [[تابعین|تابعی]] [[شیعه]] و از اصحاب [[امام علی]] علیه السلام است. او [[علم نحو]] را با راهنمایی و دستور امام علی علیه السلام برای اولین بار تدوین نمود.  
==نسب و ولادت==
+
==زندگی‌نامه==
او ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل بن یعمر کنانی معروف به ابوالاسود دئلی <ref>اسدالغابة، ج3، ص113</ref> است. ابوالاسود از قبیله مضر و از تیره بنی کنانه بود که در اطراف مکه سکونت داشتند.  
+
ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل بن یعمر کنانی معروف به ابوالاسود دئلی،<ref>اسدالغابة، ج۳، ص۱۱۳</ref> در سال [[فتح مکه]] به دنیا آمد.<ref>ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴.</ref> او از قبیله مضر و از تیره بنی کنانه بود که در اطراف [[مکه]] سکونت داشتند. ابوالاسود پیش از رحلت [[پیامبر]] صلی الله علیه وآله ایمان آورد اما ایشان را ندید، بنابراین از [[صحابه]] رسول الله نبوده و در زمره [[تابعین]] به حساب می آید.<ref> أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج‏۲، ص: ۴۸۵ </ref>  
ابوالاسود پیش از رحلت پیامبر ایمان آورد اما ایشان را ندید بنابراین از صحابه رسول الله نبوده و در زمره تابعین به حساب می آید <ref> أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج‏2، ص: 485 </ref>           
 
==ابوالاسود در دوران امام علی(ع)==
 
ابوالاسود، یکی از شیعیان و پیروان سرشناس امیرالمؤمنین[[علی]] علیه السلام بود. <ref>رجال الكشى، ج‏2، ص: 476</ref>
 
در منابع تاریخی حکایاتی از شدت علاقه مندی او به امام(ع) نقل شده است.
 
از آن جمله گفتگوی او با ابن زیاد است که از ابوالاسود پرسید:  محبت و علاقه تو نسبت به علی ابن ابی‌طالب چگونه است؟ او در پاسخ  گفت: من، علی را همان ‌طور دوست دارم که تو معاویه را دوست داری و من به او همان ‌قدر عشق می‌ورزم که تو با او دشمنی می‌ورزی. ولی خداوند متعال شاهد است که من از محبت خود جز [[آخرت]] هیچ نمی‌جویم و تو جز دنیا چیزی نمی‌خواهی. <ref> نیازمند منبع</ref>
 
  
او علاوه بر کسب علم و نقل روایات از ایشان در امور سیاسی و اجتماعی و  در جنگها نیز در کنار حضرت بود.
+
ابوالاسود، یکی از [[شیعه|شیعیان]] و پیروان سرشناس [[امام علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی]] علیه السلام بود.<ref>رجال الکشى، ج‏۲، ص: ۴۷۶</ref> پیوند صادقانۀ ابوالاسود با امام علی (ع) و نیز شرکت او در [[جنگ جمل]] و چند قطعه شعری که در مدح یا [[مرثیه|مرثیۀ]] امام علی (ع) و [[امام حسین]] (ع) سروده، موجب آن شده است که وی را از شیفتگان حضرت علی (ع) بدانند؛<ref>جاحظ، البرصان، ۱۲۲، ۲۷۹؛ صدر، ۴۳-۴۶.</ref> و برخی منابع، او را در شمار اصحاب این امامان نهاده‌اند.<ref>رجال شیخ طوسی، ۴۶.</ref> در منابع تاریخی حکایاتی از شدت علاقه مندی او به امام(ع) نقل شده است.
===ابوالاسود در جنگ جمل===
+
از آن جمله گفتگوی او با [[ابن زیاد]] است که از ابوالاسود پرسید: محبت و علاقه تو نسبت به علی ابن ابی‌طالب چگونه است؟ او در پاسخ گفت: من علی را همان ‌طور دوست دارم که تو [[معاویه]] را دوست داری و من به او همان ‌قدر عشق می‌ورزم که تو با او دشمنی می‌ورزی. ولی خداوند متعال شاهد است که من از محبت خود جز [[آخرت]] هیچ نمی‌جویم و تو جز [[دنیا]] چیزی نمی‌خواهی.
با ورود سپاه جمل به شهر بصره ابوالاسود با عایشه و طلحه و زبیر گفتگو کرد و با دلایل محکم اشتباهشان را به آنان گوشزد کرد و از نبرد با امام علی بر حذر داشت. <ref> امامت‏وسياست/ترجمه،ص:91</ref>  اما تلاش او بی فایده بود. او در این جنگ در کنار علی علیه السلام جنگید. <ref> الوافي بالوفيات، ج‏16، ص: 534</ref>                      
 
=== ابوالاسود در جنگ صفین===
 
در زمان جنگ صفین ابن عباس از سوی امام حاکم بصره  بود. او  ابوالاسود را در بصره جانشین خود کرد و خود به یاری امام شتافت <ref> اخبارالطوال/ترجمه،ص:206 </ref> ابوالاسود شروع به جمع آوری نیرو برای امام نمود و اما فقط توانست 1700 را با خود به اردوگاه سپاه  امام علی در نخیله بیاورد  <ref> الإمامةوالسياسة،ج‏1،ص:84 </ref>  
 
نقل است که ابوالأسود در نخیله، معاویه را ملاقات نمود و معاویه به او گفت: تو به نتیجه داوری در صفین اعتراض کردی، هرگاه داوری آن روز را به عهده تو می‌گذاشتند، چگونه داوری می‌کردی؟
 
اگر تو این کار را بکنی، من هزاران نفر از مهاجر و انصار و اولاد آنان را جمع می‌کنم و بعد فریاد می‌زنم: «یا معشر من حضر، أرجل من المهاجرین السابقین أحق بالخلافه أم رجل من الطلقاء؛ ای حاضران! بگویید تا بدانم آیا مردی که جزو مهاجران و از سابقین به اسلام است (امام علی علیه السلام)، سزاوار به خلافت است یا کسی که از طلقا است و به دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله آزاد شده (معاویه)؟».<ref>  روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، ج‏4، ص: 168</ref>
 
===مبارزه با خوارج===
 
پس از پایان جنگ صفین و پیش آمدن ماجرای حکمیت، فتنه خوارج از بصره و دیگر نقاط آغاز شد که مدتی بعد به جنگ نهروان انجامید. با خارج شدن خوارج از بصره، ابن عباس که حاکم بصره بود ابو الاسود را به همراه هزار سوار به تعقيب آنان فرستاد و او در محل پل شوشتر به آنها رسيد، اما شب فرارسيد و خوارج از چنگ او گريختند و از دجله گذشتند و خود را به نهروان رساندند. <ref> اخبارالطوال/ترجمه،ص:251</ref>
 
  
==ابو الاسود  در دوران امام حسن و امام حسین علیهما السلام==
+
ابوالاسود علاوه بر کسب علم و نقل روایات از حضرت علی علیه السلام، در امور سیاسی و اجتماعی و در جنگها نیز در کنار ایشان بود.  
ابوالاسود بعد از شهادت امام علی علیه السلام حضور کمتری در صحنه سیاسی و اجتماعی جامعه ایفا نمود به همین دلیل گزارشهای اندکی از زندگی او در این دوران وجود دارد. البته همین گزارشهای اندک نشان دهنده گرایش او به ائمه اطهار علیهم السلام است. از جمله اینکه  بعد از شهادت امام علی علیه السلام ابو الاسود مردم بصره را به بیعت با امام حسن علیه السلام دعوت نمود. عده ای سخن او را پذیرفتند  و عده ای دیگر به معاویه پیوستند.<ref>نیازمند منبع</ref>
 
  
از زندگی ابوالاسود در دوران امام حسین تنها مرثیه ای که در شهادت ایشان سروده به جای مانده است. در بخشی از این مرثیه آمده است:
+
با ورود سپاه جمل به شهر [[بصره]]، ابوالاسود با [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] گفتگو کرد و با دلایل محکم اشتباهشان را به آنان گوشزد کرد و از نبرد با امام علی بر حذر داشت. او در زمان صحبت با عایشه بسیار درشت برخورد نمود.<ref> امامت‏ و سیاست/ترجمه،ص:۹۱</ref> او در این جنگ در کنار علی علیه السلام جنگید.<ref> الوافی بالوفیات، ج‏۱۶، ص: ۵۳۴</ref> پس از پایان جنگ، ابوالأسود می‌گوید: من شاهد بودم و دیدم وقتی زبیر بر بیت المال [[بصره]] دست یافت و اموال آن را دید، این [[آیه]] را تلاوت کرد: «وعدکم الله مغانم کثیرة تأخذونها فعجّل لکم هذه» ([[سوره فتح]]، ۲۰) و می‌گفت: آن چیزی که خداوند به ما وعده داده، این‌هاست. و دیدم وقتی [[امام علی]] علیه السلام طلا و جواهرات خزانه را دید، چنان با آنان برخورد کرد که گویا خاک‌اند. با خود گفتم: آن‌ها طلب [[دنیا]] می‌کنند و علی علیه السلام طلب [[آخرت]]، و بصیرتم نسبت به مولا علی علیه السلام بیشتر شد.<ref>تاریخ من دفن فی العراق، ص۲۸۷ به بعد؛ به نقل از فرهنگ کوثر ۱۳۸۹ شماره ۸۲</ref>
{{بیت|أ يرجو معشر قتلوا حسينا|شفاعه جده يوم الحساب}}
 
آیا گروهی که حسین را کشتند امیدی به شفاعت جد او به روز حساب خواهند داشت؟<ref>الطبقات‏الكبرى،جلد5،ص:513</ref>
 
  
==فضل و دانش ابوالأسود==
+
در زمان [[جنگ صفین]]، [[ابن عباس]] از سوی امام حاکم بصره بود. او ابوالاسود را در بصره جانشین خود کرد و خود به یاری امام شتافت.<ref> اخبارالطوال/ترجمه،ص:۲۰۶ </ref> ابوالاسود شروع به جمع آوری نیرو برای امام نمود و اما فقط توانست ۱۷۰۰ را با خود به اردوگاه سپاه امام علی در [[نخیله]] بیاورد.<ref> الإمامةوالسیاسة،ج‏۱،ص:۸۴ </ref> نقل است که ابوالأسود در نخیله، [[معاویه]] را ملاقات نمود و معاویه به او گفت: تو به نتیجه داوری در صفین اعتراض کردی، هرگاه داوری آن روز را به عهده تو می‌گذاشتند، چگونه داوری می‌کردی؟
او یکی از دانشمندان صدر اسلام بوده است.[[ذهبی]] دانشمند رجالی قرن هشتم درباره او می نویسد: او از شیعیان سرشناس علی و از کاملترین آنها از حیث عقل و نظر بود. <ref>  
+
اگر تو این کار را بکنی، من هزاران نفر از [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار]] و اولاد آنان را جمع می‌کنم و بعد فریاد می‌زنم: «یا معشر من حضر، أ رجل من المهاجرین السابقین أحق بالخلافه أم رجل من الطلقاء؛ ای حاضران! بگویید تا بدانم آیا مردی که جزو مهاجران و از سابقین به اسلام است (امام علی علیه السلام)، سزاوار به خلافت است یا کسی که از طلقا است و به دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله آزاد شده (معاویه)؟».<ref>  روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات، ج‏۴، ص: ۱۶۸</ref>
                    تاريخ‏الإسلام،ج‏5،ص:278  </ref>  
 
[[جاحظ]] نیز درباره او می گوید: «خطیب عالم و کان قد جمع شدّة العقل و صواب الرأی و جودة اللسان و قول الشعر والظرف».<ref> تاريخ الأدب العربي(فروخ)، ج‏1، ص: 348 </ref>؛ او سخنگویی دانشمند بود و عقل توانا  و درستی نظر و کیفیت زبان و شعر و نکته گویی در او جمع شده بود.
 
او اولین کسی بود که علم نحو را تدوین نمود. <ref>  رياض العلماء و حياض الفضلاء، ج‏3، ص: 24 </ref>
 
وی در زمره محدثانی است که شیعه و اهل سنت از او نقل روایت نموده اند <ref>ر.ک: بحار الأنوار (ط - بيروت): ج‏18، ص124؛ ج‏28، ص: 232؛ مستدرک حاکم، ج3، ص261، 308، ج4، ص550.</ref>
 
  
[[علامه امینی]] درباره او می نویسد: «تابعی متفق علی ثقته من رجال الصحاح الست؛<ref>الغدیر، ج3، ص93 و ج8، ص318.</ref> وی تابعی است که اهل سنت بر ثقه بودن وی اتفاق نظر دارند و از رجال صحاح شش گانه است».
+
پس از پایان جنگ صفین و پیش آمدن ماجرای [[حکمیت]]، فتنه [[خوارج]] از بصره و دیگر نقاط آغاز شد که مدتی بعد به [[جنگ نهروان]] انجامید. با خارج شدن خوارج از بصره، ابن عباس که حاکم بصره بود، ابوالاسود را به همراه هزار سوار به تعقیب آنان فرستاد و او در محل پل شوشتر به آنها رسید، اما شب فرارسید و خوارج از چنگ او گریختند و از دجله گذشتند و خود را به نهروان رساندند.<ref> اخبارالطوال/ترجمه،ص:۲۵۱</ref>
اکثر احادیثی که وی روایت کرده از امام علی علیه السلام می‌باشد ولی از عمر، عبدالله بن مسعود، اُبی بن کعب، ابوموسی، ابن عباس، عمران بن حصین و زبیر بن عوام نیز حدیث نقل کرده است.<ref> تاریخ مدینة دمشق، ج25، ص176.</ref>
 
او را از حیث سخنوری و فصاحت نیز فصیح‌ترین مردم دانسته‌اند. قتاده درباره او می گوید: «کان ابوالاسود الدؤلی من افصح الناس»؛ ابوالاسود از فصیح ترین مردم بود <ref> تاریخ مدینة دمشق، ج25، ص190.</ref> ابوالاسود خود در این باره می گوید:«إنی لأجد للحن غمزا کغمز اللحم»؛من در لحن، نرمی احساس می‌کنم (و برایم بسیار راحت و هموار است و) مثل نرمی گوشت می‌باشد».<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج 25، ص 190.</ref>
 
==وفات==
 
در تاریخ وفات او اختلاف نظر وجود دارد. اما بیشتر مآخذ مرگ او را در ۶۹ق می‌دانند که طاعونِ کشنده‌ای بصره را فرا گرفت و بسیاری در آن جان باختند.<ref> تاریخ مدینة دمشق، ج 25، ص 211. </ref>
 
  
== حکایاتی از زندگی ابوالاسود==
+
ابوالاسود بعد از [[شهادت امام علی علیه السلام|شهادت امام علی]] علیه السلام حضور کمتری در صحنه سیاسی و اجتماعی جامعه ایفا نمود به همین دلیل گزارشهای اندکی از زندگی او در این دوران وجود دارد. البته همین گزارشهای اندک نشان دهنده گرایش او به [[ائمه اطهار]] علیهم السلام است. از جمله اینکه بعد از شهادت امام علی علیه السلام، ابوالاسود مردم بصره را به بیعت با [[امام حسن]] علیه السلام دعوت نمود. عده ای سخن او را پذیرفتند و عده ای دیگر به معاویه پیوستند.
در تاریخ حکایات فراوانی از دوستی و محبت ابوالاسود به اهل بیت پیامبر و نیز طبع شاعرانه و حاضر جوابی و سخنوری او بیان شده است.در اینجا  برخی از این حکایات را نقل می نماییم: 
 
=== چشم پوشیدن از بیت المال===
 
ابوالأسود، دوستی به نام حرث بن خلید داشت که بسیار بخشنده و کریم بود. او روزی خطاب به ابوالأسود گفت: چرا از بیت المال بهره نمی‌بری و سود نمی‌جویی که هم خیر است و هم باعث بی‌نیازی؟ ابوالأسود پاسخ داد: خداوند من را با قناعت غنی و بی‌نیاز نمود و احتیاجی به بیت المال ندارم و بعد در ادامه گفت: بدان ای حرث! من بیت المال را ترک کردم و از آن استفاده نمی‌کنم به خاطر محبت به علی بن ابی‌طالب علیه السلام و به دلیل کینه و بغض این‌ها که بر بیت المال سیطره دارند.<ref>تاریخ من دفن فی العراق، ص287 به بعد؛ به نقل از فرهنگ کوثر 1389 شماره 82</ref>
 
=== بصیرت ابوالاسود نسبت به امام علی(ع)  ===
 
ابوالأسود می‌گوید: من شاهد بودم و دیدم وقتی زبیر بر بیت المال [[بصره]] دست یافت و اموال آن را دید، این آیه را تلاوت کرد: «وعدکم مغانم کثیرة تأخذونها فجعل لکم هذه» و می‌گفت: آن چیزی که خداوند به ما وعده داده، این‌هاست. و دیدم وقتی [[امام علی]] علیه السلام طلا و جواهرات خزانه را دید، چنان با آنان برخورد کرد که گویا خاک‌اند. با خود گفتم: آن‌ها طلب دنیا می‌کنند و حضرت علی علیه السلام طلب [[آخرت]] و بصیرتم نسبت به مولا علی علیه السلام بیشتر شد <ref>تاریخ من دفن فی العراق، ص287 به بعد؛ به نقل از فرهنگ کوثر 1389 شماره 82</ref>
 
  
 +
با پیش آمدن واقعۀ شهادت [[امام حسین]] علیه السلام گفته‌اند که ابوالاسود شعرهایی در رثای امام (ع) سروده و ابن زیاد را هجو گفت. در بخشی از این [[مرثیه]] آمده است:
 +
{{بیت|أ یرجو معشر قتلوا حسینا|شفاعة جده یوم الحساب}}
 +
آیا گروهی که حسین را کشتند امیدی به شفاعت جد او به روز حساب خواهند داشت؟<ref>الطبقات ‏الکبرى، جلد۵، ص:۵۱۳</ref>
 +
 +
در تاریخ وفات او اختلاف نظر وجود دارد؛ اما بیشتر مآخذ، سال مرگ او را در ۶۹ قمری می‌دانند که طاعونِ کشنده‌ای [[بصره]] را فرا گرفت و بسیاری در آن جان باختند.<ref> تاریخ مدینة دمشق، ج ۲۵، ص ۲۱۱. </ref>
 +
 +
==جایگاه علمی==
 +
ابوالأسود دوئلی یکی از دانشمندان صدر اسلام بوده است. ذهبی دانشمند رجالی [[اهل سنت]] درباره او می نویسد: او از [[شیعه|شیعیان]] سرشناس [[امام علی علیه السلام|علی]] (ع) و از کاملترین آنها از حیث عقل و نظر بود.<ref> 
 +
                    تاریخ ‏الإسلام، ج‏۵، ص:۲۷۸  </ref> [[جاحظ]] نیز درباره او می گوید: «خطیب عالم و کان قد جمع شدّة العقل و صواب الرأی و جودة اللسان و قول الشعر والظرف»؛<ref>  تاریخ الأدب العربی(فروخ)، ج‏۱، ص: ۳۴۸ </ref> او سخنگویی دانشمند بود و عقل توانا و درستی نظر و کیفیت زبان و [[شعر]] و نکته گویی در او جمع شده بود.
 +
او اولین کسی بود که [[علم نحو]] را تدوین نمود.<ref>  ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج‏۳، ص: ۲۴ </ref>
 +
وی در زمره محدثانی است که شیعه و اهل سنت از او نقل روایت نموده اند.<ref>ر.ک: بحار الأنوار (ط - بیروت): ج‏۱۸، ص۱۲۴؛ ج‏۲۸، ص: ۲۳۲؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۲۶۱، ۳۰۸، ج۴، ص۵۵۰.</ref>
 +
 +
[[علامه امینی]] درباره او می نویسد: «تابعی متفق علی ثقته من رجال الصحاح الست؛<ref>الغدیر، ج۳، ص۹۳ و ج۸، ص۳۱۸.</ref> وی [[تابعین|تابعی]] است که بر ثقه بودن وی اتفاق نظر دارند و از رجال [[صحاح سته]] است».
 +
 +
اکثر احادیثی که وی روایت کرده از امام علی علیه السلام می‌باشد، ولی از [[عبدالله بن مسعود]]، [[ابی بن کعب|اُبی بن کعب]]، [[ابوموسی اشعری|ابوموسی]]، [[ابن عباس]]، عمران بن حصین و [[زبیر بن عوام]] نیز [[حدیث]] نقل کرده است.<ref> تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۷۶.</ref>
 +
 +
او را از حیث سخنوری و فصاحت نیز فصیح‌ترین مردم دانسته‌اند. قتاده درباره او می گوید: «کان ابوالاسود الدؤلی من افصح الناس»؛ ابوالاسود از فصیح ترین مردم بود.<ref> تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۹۰.</ref> ابوالاسود خود در این باره می گوید: «إنی لأجد للحن غمزا کغمز اللحم»؛ من در لحن، نرمی احساس می‌کنم (و برایم بسیار راحت و هموار است و) مثل نرمی گوشت می‌باشد».<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج ۲۵، ص ۱۹۰.</ref>
 +
 +
همچنین نقش و تأثیر ابوالاسود بر پیدایش [[علم نحو]] معروف است. خط عربى علاوه بر آنکه در ابتدا از نقطه خالى بود، نشانه و علامت نیز نداشت و طبعا مُصحف نیز از هر گونه علامتى که نشان دهنده حرکت و اِعراب کلمه باشد، عارى بود. از سویی مسلمانان در صدر اسلام، [[قرآن]] را از [[پیامبر اسلام|پیامبر]](ص) فرا گرفته و حفظ می کردند، لذا قرآن را به طور صحیح مى خواندند؛ اما در پایان قرن اول که مسلمانانِ غیر عربِ جامعه اسلامى فزونى یافت، نیاز مبرم به وضع علائم و نشانه هایى براى کلمات قرآن، پیدا شد. از این رو «ابوالاسود دوئلی» به وضع حرکات حروف پرداخت و پس از وی، «نصر بن عاصم» به نقطه گذاری مُصحف پرداخت.
 +
 +
ابوالاسود از شاگردان مکتب امام علی (علیه‌السّلام) محسوب شده و امام [[علم نحو]] و رسم آن را به او آموخته است. برخی او را واضع حرکات و تنوین در نحو می‌دانند.<ref>زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۳، ص۲۳۶.</ref> در تاریخ الاسلام ذهبی آمده است که فاعل و مفعول، مضاف و حرف رفع و نصب و جر و جزم از ابداعات ابوالاسود است.<ref>محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۵، ص۲۷۸.</ref> در واقع ابوالاسود دوئلی نخستین کسی بود که در مورد نحو تالیف از خود به جا گذاشت و این دستوری بود که امام علی (علیه‌السّلام) به او داده بود.<ref>ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، ج۲، ص۱۱۶۰.</ref>
 +
 +
درباره علت این امر در کتاب «[[الغارات (کتاب)|الغارات]]» آمده است: ابوالاسود می‌گوید: یکی از روزها خدمت علی (علیه‌السّلام) رسیدم و دیدم آن حضرت در حال تفکر و اندیشه است، عرض کردم یا امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در چه موضوعی فکر می‌کنی؟ فرمودند: امروز یکی از نزدیکان من در هنگام محاوره و مکالمه مرتکب اغلاطی شد و الفاظ و کلمات را درست تلفظ نکرد و من از این جهت در فکر فرو رفته‌ام و باید برای این کار چاره‌ای بیندیشم. ابوالاسود گوید: در این هنگام علی (علیه‌السّلام) صفحه‌ای به من داد که در آن نوشته بودند: کلام بر سه قسم است. اسم، فعل و حرف و بعد از این اصول و قوانینی به من تعلیم دادند.<ref>ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴ - ۳۵۵.</ref>
 +
 +
وقتی ابوالاسود آن چه درباره نحو نوشته بود را خدمت امام آورد، امام فرمود: «ما احسن هذا النحو الذی نحوتَ»؛ چه زیبا این نحو را ترتیب داده‌ای، و از این گفتار امام بود که این علم به «علم نحو» نامیده شد.<ref>محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۸۲.</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
* الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415/1995.
+
* [https://www.cgie.org.ir/fa/article/226154/%D8%A7%D8%A8%D9%88-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%AF-%D8%AF%D9%88%D9%84%DB%8C "ابوالاسود دؤلی"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی].
* ابن اثير، على بن محمد، أسد الغابة في معرفة الصحابة، 6جلد، دار الفكر - لبنان - بيروت، چاپ: 1، 1409 ه.ق.
+
* [http://pajoohe.ir/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%AF-%D8%AF%D9%88%D8%A6%D9%84%DB%8C__a-45479.aspx#_ftnref2 "ابوالاسود دؤلی"، سایت پژوهه].
* كشى، محمد بن عمر، اختيار معرفة الرجال، 2جلد، موسسة آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث - ايران - قم، چاپ: 1، 1404 ه.ق.
+
{{سنجش کیفی
* خوانسارى، محمد باقر بن زين العابدين، روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، 8جلد، دهاقانى (اسماعيليان) - ايران - قم، چاپ: 1، 1390 ه.ق.
+
|سنجش=شده
* اخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود دينورى (م 283)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، چ چهارم، 1371ش
+
|شناسه= خوب
* مامقانى، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، 36جلد، موسسة آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث - ايران - قم، چاپ: 1، 1431 ه.ق.
+
|عنوان بندی مناسب= خوب
* تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، شمس الدين محمد بن احمد الذهبى (م 748)، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، 1413/1993.
+
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
* فروخ، عمر، تاريخ الأدب العربي(فروخ)، 6جلد، دار العلم للملايين - لبنان - بيروت، چاپ: 8، 2006 م.
+
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
* مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بيروت) - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
+
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
*الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد بن صامل السلمى، الطائف ، مكتبة الصديق، ط الأولى، 1414/1993.
+
|جامعیت= خوب
*سید رسول علوی، فرهنگ كوثر، شماره 82، تابستان 1389.
+
|رعایت اختصار= خوب
 
+
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده=دارد
 +
}}
  
 
[[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]]
[[رده:اصحاب امام حسن علیه السلام]]
+
[[رده:اصحاب امام حسن علیه السلام]][[رده:اصحاب امام حسین علیه السلام]]
 +
[[رده:ادیبان]][[رده:نحویون]][[رده:شعرای عرب]][[رده:شعرای اهل البیت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۳

«ظالم بن عمرو بن سفیان» معروف به «ابوالاسود دئلی» (م، ۶۹ ق)، شاعر، ادیب و محدث سرشناس تابعی شیعه و از اصحاب امام علی علیه السلام است. او علم نحو را با راهنمایی و دستور امام علی علیه السلام برای اولین بار تدوین نمود.

زندگی‌نامه

ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل بن یعمر کنانی معروف به ابوالاسود دئلی،[۱] در سال فتح مکه به دنیا آمد.[۲] او از قبیله مضر و از تیره بنی کنانه بود که در اطراف مکه سکونت داشتند. ابوالاسود پیش از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله ایمان آورد اما ایشان را ندید، بنابراین از صحابه رسول الله نبوده و در زمره تابعین به حساب می آید.[۳]

ابوالاسود، یکی از شیعیان و پیروان سرشناس امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود.[۴] پیوند صادقانۀ ابوالاسود با امام علی (ع) و نیز شرکت او در جنگ جمل و چند قطعه شعری که در مدح یا مرثیۀ امام علی (ع) و امام حسین (ع) سروده، موجب آن شده است که وی را از شیفتگان حضرت علی (ع) بدانند؛[۵] و برخی منابع، او را در شمار اصحاب این امامان نهاده‌اند.[۶] در منابع تاریخی حکایاتی از شدت علاقه مندی او به امام(ع) نقل شده است. از آن جمله گفتگوی او با ابن زیاد است که از ابوالاسود پرسید: محبت و علاقه تو نسبت به علی ابن ابی‌طالب چگونه است؟ او در پاسخ گفت: من علی را همان ‌طور دوست دارم که تو معاویه را دوست داری و من به او همان ‌قدر عشق می‌ورزم که تو با او دشمنی می‌ورزی. ولی خداوند متعال شاهد است که من از محبت خود جز آخرت هیچ نمی‌جویم و تو جز دنیا چیزی نمی‌خواهی.

ابوالاسود علاوه بر کسب علم و نقل روایات از حضرت علی علیه السلام، در امور سیاسی و اجتماعی و در جنگها نیز در کنار ایشان بود.

با ورود سپاه جمل به شهر بصره، ابوالاسود با عایشه و طلحه و زبیر گفتگو کرد و با دلایل محکم اشتباهشان را به آنان گوشزد کرد و از نبرد با امام علی بر حذر داشت. او در زمان صحبت با عایشه بسیار درشت برخورد نمود.[۷] او در این جنگ در کنار علی علیه السلام جنگید.[۸] پس از پایان جنگ، ابوالأسود می‌گوید: من شاهد بودم و دیدم وقتی زبیر بر بیت المال بصره دست یافت و اموال آن را دید، این آیه را تلاوت کرد: «وعدکم الله مغانم کثیرة تأخذونها فعجّل لکم هذه» (سوره فتح، ۲۰) و می‌گفت: آن چیزی که خداوند به ما وعده داده، این‌هاست. و دیدم وقتی امام علی علیه السلام طلا و جواهرات خزانه را دید، چنان با آنان برخورد کرد که گویا خاک‌اند. با خود گفتم: آن‌ها طلب دنیا می‌کنند و علی علیه السلام طلب آخرت، و بصیرتم نسبت به مولا علی علیه السلام بیشتر شد.[۹]

در زمان جنگ صفین، ابن عباس از سوی امام حاکم بصره بود. او ابوالاسود را در بصره جانشین خود کرد و خود به یاری امام شتافت.[۱۰] ابوالاسود شروع به جمع آوری نیرو برای امام نمود و اما فقط توانست ۱۷۰۰ را با خود به اردوگاه سپاه امام علی در نخیله بیاورد.[۱۱] نقل است که ابوالأسود در نخیله، معاویه را ملاقات نمود و معاویه به او گفت: تو به نتیجه داوری در صفین اعتراض کردی، هرگاه داوری آن روز را به عهده تو می‌گذاشتند، چگونه داوری می‌کردی؟ اگر تو این کار را بکنی، من هزاران نفر از مهاجر و انصار و اولاد آنان را جمع می‌کنم و بعد فریاد می‌زنم: «یا معشر من حضر، أ رجل من المهاجرین السابقین أحق بالخلافه أم رجل من الطلقاء؛ ای حاضران! بگویید تا بدانم آیا مردی که جزو مهاجران و از سابقین به اسلام است (امام علی علیه السلام)، سزاوار به خلافت است یا کسی که از طلقا است و به دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله آزاد شده (معاویه)؟».[۱۲]

پس از پایان جنگ صفین و پیش آمدن ماجرای حکمیت، فتنه خوارج از بصره و دیگر نقاط آغاز شد که مدتی بعد به جنگ نهروان انجامید. با خارج شدن خوارج از بصره، ابن عباس که حاکم بصره بود، ابوالاسود را به همراه هزار سوار به تعقیب آنان فرستاد و او در محل پل شوشتر به آنها رسید، اما شب فرارسید و خوارج از چنگ او گریختند و از دجله گذشتند و خود را به نهروان رساندند.[۱۳]

ابوالاسود بعد از شهادت امام علی علیه السلام حضور کمتری در صحنه سیاسی و اجتماعی جامعه ایفا نمود به همین دلیل گزارشهای اندکی از زندگی او در این دوران وجود دارد. البته همین گزارشهای اندک نشان دهنده گرایش او به ائمه اطهار علیهم السلام است. از جمله اینکه بعد از شهادت امام علی علیه السلام، ابوالاسود مردم بصره را به بیعت با امام حسن علیه السلام دعوت نمود. عده ای سخن او را پذیرفتند و عده ای دیگر به معاویه پیوستند.

با پیش آمدن واقعۀ شهادت امام حسین علیه السلام گفته‌اند که ابوالاسود شعرهایی در رثای امام (ع) سروده و ابن زیاد را هجو گفت. در بخشی از این مرثیه آمده است:

أ یرجو معشر قتلوا حسینا شفاعة جده یوم الحساب

آیا گروهی که حسین را کشتند امیدی به شفاعت جد او به روز حساب خواهند داشت؟[۱۴]

در تاریخ وفات او اختلاف نظر وجود دارد؛ اما بیشتر مآخذ، سال مرگ او را در ۶۹ قمری می‌دانند که طاعونِ کشنده‌ای بصره را فرا گرفت و بسیاری در آن جان باختند.[۱۵]

جایگاه علمی

ابوالأسود دوئلی یکی از دانشمندان صدر اسلام بوده است. ذهبی دانشمند رجالی اهل سنت درباره او می نویسد: او از شیعیان سرشناس علی (ع) و از کاملترین آنها از حیث عقل و نظر بود.[۱۶] جاحظ نیز درباره او می گوید: «خطیب عالم و کان قد جمع شدّة العقل و صواب الرأی و جودة اللسان و قول الشعر والظرف»؛[۱۷] او سخنگویی دانشمند بود و عقل توانا و درستی نظر و کیفیت زبان و شعر و نکته گویی در او جمع شده بود. او اولین کسی بود که علم نحو را تدوین نمود.[۱۸] وی در زمره محدثانی است که شیعه و اهل سنت از او نقل روایت نموده اند.[۱۹]

علامه امینی درباره او می نویسد: «تابعی متفق علی ثقته من رجال الصحاح الست؛[۲۰] وی تابعی است که بر ثقه بودن وی اتفاق نظر دارند و از رجال صحاح سته است».

اکثر احادیثی که وی روایت کرده از امام علی علیه السلام می‌باشد، ولی از عبدالله بن مسعود، اُبی بن کعب، ابوموسی، ابن عباس، عمران بن حصین و زبیر بن عوام نیز حدیث نقل کرده است.[۲۱]

او را از حیث سخنوری و فصاحت نیز فصیح‌ترین مردم دانسته‌اند. قتاده درباره او می گوید: «کان ابوالاسود الدؤلی من افصح الناس»؛ ابوالاسود از فصیح ترین مردم بود.[۲۲] ابوالاسود خود در این باره می گوید: «إنی لأجد للحن غمزا کغمز اللحم»؛ من در لحن، نرمی احساس می‌کنم (و برایم بسیار راحت و هموار است و) مثل نرمی گوشت می‌باشد».[۲۳]

همچنین نقش و تأثیر ابوالاسود بر پیدایش علم نحو معروف است. خط عربى علاوه بر آنکه در ابتدا از نقطه خالى بود، نشانه و علامت نیز نداشت و طبعا مُصحف نیز از هر گونه علامتى که نشان دهنده حرکت و اِعراب کلمه باشد، عارى بود. از سویی مسلمانان در صدر اسلام، قرآن را از پیامبر(ص) فرا گرفته و حفظ می کردند، لذا قرآن را به طور صحیح مى خواندند؛ اما در پایان قرن اول که مسلمانانِ غیر عربِ جامعه اسلامى فزونى یافت، نیاز مبرم به وضع علائم و نشانه هایى براى کلمات قرآن، پیدا شد. از این رو «ابوالاسود دوئلی» به وضع حرکات حروف پرداخت و پس از وی، «نصر بن عاصم» به نقطه گذاری مُصحف پرداخت.

ابوالاسود از شاگردان مکتب امام علی (علیه‌السّلام) محسوب شده و امام علم نحو و رسم آن را به او آموخته است. برخی او را واضع حرکات و تنوین در نحو می‌دانند.[۲۴] در تاریخ الاسلام ذهبی آمده است که فاعل و مفعول، مضاف و حرف رفع و نصب و جر و جزم از ابداعات ابوالاسود است.[۲۵] در واقع ابوالاسود دوئلی نخستین کسی بود که در مورد نحو تالیف از خود به جا گذاشت و این دستوری بود که امام علی (علیه‌السّلام) به او داده بود.[۲۶]

درباره علت این امر در کتاب «الغارات» آمده است: ابوالاسود می‌گوید: یکی از روزها خدمت علی (علیه‌السّلام) رسیدم و دیدم آن حضرت در حال تفکر و اندیشه است، عرض کردم یا امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در چه موضوعی فکر می‌کنی؟ فرمودند: امروز یکی از نزدیکان من در هنگام محاوره و مکالمه مرتکب اغلاطی شد و الفاظ و کلمات را درست تلفظ نکرد و من از این جهت در فکر فرو رفته‌ام و باید برای این کار چاره‌ای بیندیشم. ابوالاسود گوید: در این هنگام علی (علیه‌السّلام) صفحه‌ای به من داد که در آن نوشته بودند: کلام بر سه قسم است. اسم، فعل و حرف و بعد از این اصول و قوانینی به من تعلیم دادند.[۲۷]

وقتی ابوالاسود آن چه درباره نحو نوشته بود را خدمت امام آورد، امام فرمود: «ما احسن هذا النحو الذی نحوتَ»؛ چه زیبا این نحو را ترتیب داده‌ای، و از این گفتار امام بود که این علم به «علم نحو» نامیده شد.[۲۸]

پانویس

  1. اسدالغابة، ج۳، ص۱۱۳
  2. ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴.
  3. أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج‏۲، ص: ۴۸۵
  4. رجال الکشى، ج‏۲، ص: ۴۷۶
  5. جاحظ، البرصان، ۱۲۲، ۲۷۹؛ صدر، ۴۳-۴۶.
  6. رجال شیخ طوسی، ۴۶.
  7. امامت‏ و سیاست/ترجمه،ص:۹۱
  8. الوافی بالوفیات، ج‏۱۶، ص: ۵۳۴
  9. تاریخ من دفن فی العراق، ص۲۸۷ به بعد؛ به نقل از فرهنگ کوثر ۱۳۸۹ شماره ۸۲
  10. اخبارالطوال/ترجمه،ص:۲۰۶
  11. الإمامةوالسیاسة،ج‏۱،ص:۸۴
  12. روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات، ج‏۴، ص: ۱۶۸
  13. اخبارالطوال/ترجمه،ص:۲۵۱
  14. الطبقات ‏الکبرى، جلد۵، ص:۵۱۳
  15. تاریخ مدینة دمشق، ج ۲۵، ص ۲۱۱.
  16. تاریخ ‏الإسلام، ج‏۵، ص:۲۷۸
  17. تاریخ الأدب العربی(فروخ)، ج‏۱، ص: ۳۴۸
  18. ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج‏۳، ص: ۲۴
  19. ر.ک: بحار الأنوار (ط - بیروت): ج‏۱۸، ص۱۲۴؛ ج‏۲۸، ص: ۲۳۲؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۲۶۱، ۳۰۸، ج۴، ص۵۵۰.
  20. الغدیر، ج۳، ص۹۳ و ج۸، ص۳۱۸.
  21. تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۷۶.
  22. تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۹۰.
  23. تاریخ مدینة دمشق، ج ۲۵، ص ۱۹۰.
  24. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۳، ص۲۳۶.
  25. محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۵، ص۲۷۸.
  26. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، ج۲، ص۱۱۶۰.
  27. ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴ - ۳۵۵.
  28. محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۸۲.

منابع