کلمات مکنونه (کتاب): تفاوت بین نسخهها
(اضافه کردن رده) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
| (۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده) | |||
| سطر ۱: | سطر ۱: | ||
| − | { | + | {{مشخصات کتاب |
| − | + | |عنوان= | |
| − | + | |تصویر= [[پرونده:كلمات مكنونه.jpg|240px|وسط]] | |
| − | + | |نویسنده= فیض کاشانی | |
| − | + | |موضوع= حکمت و عرفان | |
| − | [[رده: | + | |
| + | |زبان= فارسی-عربی | ||
| + | |||
| + | |تعداد جلد=۱ | ||
| + | |||
| + | |عنوان افزوده1= تصحیح | ||
| + | |||
| + | |افزوده1= علی علیزاده | ||
| + | |||
| + | |عنوان افزوده2= | ||
| + | |||
| + | |افزوده2= | ||
| + | |||
| + | |لینک= | ||
| + | }} | ||
| + | |||
| + | '''«کلمات مکنونة من علوم أهل الحکمة و المعرفة»'''، از آثار مهم [[فیض کاشانی|ملا محسن فیض کاشانى]] (م، ۱۰۹۱ ق) است که در آن، [[عرفان]] و [[حکمت|حکمت]] و [[شریعت|شریعت]] بهنحو خاصى به هم آمیخته شده است. مؤلف در این کتاب، ادوار کامل عرفان نظرى را مورد بحث قرار داده است. | ||
| + | ==مؤلف== | ||
| + | محمّد بن مرتضى مشهور به [[فیض کاشانی|ملامحسن فیض کاشانى]] (۱۰۹۱-۱۰۰۷ ق)، حکیم، [[محدث]]، فقیه، مفسر، عارف و شاعر بزرگ [[شیعه]] در قرن یازدهم هجری است. | ||
| + | |||
| + | از اساتید برجسته او می توان به [[ملاصدرا|ملاصدرای شیرازی]]، [[محمدتقی مجلسی]]، [[شیخ بهایی]]، [[میرفندرسکی]] و [[ميرداماد|میرداماد]] اشاره کرد. و علمای بزرگی چون [[علامه مجلسی]]، [[سید نعمت الله جزایری]] و [[قاضی سعید قمی]]، از شاگردان او هستند. | ||
| + | |||
| + | برخی از آثار مهم ایشان عبارتند از: [[تفسیر صافی]]، [[تفسیر اصفی]]، [[الوافى (کتاب)|الوافی]]، [[المحجة البیضاء]]، [[نوادر الاخبار فيما يتعلق باصول الدين]] و '''کلمات مکنونة من علوم أهل الحکمة و المعرفة'''. | ||
| + | |||
| + | ملامحسن فیض در سن ۸۴ سالگى، در ۲۲ [[ربیع الثانی]] سال ۱۰۹۱ در شهر کاشان از دنیا رفت و در قبرستانى که در زمان حیاتش زمین آن را خریدارى و [[وقف]] نموده بود، به خاک سپرده شد. | ||
| + | |||
| + | ==محتوای کتاب== | ||
| + | کتاب «کلمات مکنونه»، مشتمل بر یک [[خطبه]] و ۱۰۰ کلمه است. در این اثر، [[فیض کاشانی|فیض کاشانی]]، از اسرار سربهمهر، بر وفاق اهل معنا سخن گفته و در جاى جاى آن، به کلمات [[اولیاء الله|اولیاء الله]] و عرفاى محقق استشهاد نموده و از نظریات علمى [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصیرالدین طوسى]] و اندیشههاى [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین شیرازى]] و آراى عرفانى [[محیی الدین ابن عربی|محىالدین بن عربى]] استفاده نموده است. برخى از مکنونات مهم کتاب حاضر چنین است: | ||
| + | |||
| + | #جمع بین امتناع رؤیت و امکان آن: اکتناه حقیقت میسور نیست، چرا که او به همه چیز محیط است و ادراک چیزى بىاحاطه به آن صورت نمىپذیرد، اما به اعتبار تجلى در مظاهر اسماء و صفات در هر موجودى، رویى دارد و در هر مرآتى جلوهاى مىنماید: {{متن قرآن|«فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه»}}<ref>[[سوره بقره]]، ۱۱۵.</ref> و این تجلى، شامل همه است، ولى خواص مىدانند که چه مىبینند و لذا مىفرمایند: «ما رایتُ شیئاً الا و رایتُ اللهَ قبلَه و بعدَه و معه»، اما عوام نمىدانند که چه مىبینند. | ||
| + | #جمع بین ظهور و خفاى [[حق]] سبحانه: هستى او، پیداتر از هستى سایر اشیاست، زیرا که هستى او به خود پیداست، ولى هستى سایر اشیاء به او هویداست. اشیاى بىهستى، عدم محضند و مبدأ ادراک همه، هستى است؛ هم از جانب مُدرَک و هم از جانب مُدرِک و انسان هر چه ادراک مىکند، اول، هستى مُدرَک مىشود؛ اگرچه، از ادراک این ادراک، غافل باشد و از غایت ظهور مخفى ماند. | ||
| + | #جمع بین معانى وجود و اینکه عین حق سبحانه است: بدون شک هر چه غیر هستى است، در هست شدن و هست بودن محتاج به هستى است و هستى، بهخود هست، نه به هستى دیگر و هر چه محتاج است، نه حق است؛ پس حق، عین هستى است که بهخود هست و همه چیزها، به او هستند و از اینجا سر معیت حق با اشیاء ظاهر مىشود. | ||
| + | #استغناى [[الله|حق تعالى]] از ما سوا: مطلق، بىمقید نمىباشد و مقید، بىمطلق صورت نبندد، اما مقید، محتاج است به مطلق و مطلق، مستغنى است از مقید، پس استلزام از طرفین است و احتیاج از یک طرف. مطلق، مستلزم مقیدى است از مقیدات بر سبیل بدلیت، نه مستلزم مقیدى مخصوص. استغناى مطلق را مقید به اعتبار ذات است والا اسماى الوهیت و تحقق نسبت ربوبیت بىمقید صورت نبندد. در [[حدیث قدسی|حدیث قدسى]] آمده است که: «کنتُ کنزاً مخفیاً فاَحببتُ اَن اُعرَف فخلقتُ الخلقَ لِکى اُعرَف»؛ جمیل، از جمال خود آن زمان بهره یابد که حُسن خود را در آئینه مشاهده کند. | ||
| + | #معناى [[توحید|توحید]] وجودى و تفاوت مراتب آن: اهل [[معرفت]] مىگویند: حقیقت وجود، اگرچه در جمیع موجودات ذهنى و خارجى یک معنى بیش نیست، اما او را مراتب متفاوت است و در هر مرتبه، او را اسماء و صفات و احکام و اعتبارات مخصوصه است که در سایر مراتب نیست، چون مرتبه الوهیت و مرتبهى عبودیت و خلقیت، پس اطلاق اسماى مرتبه الوهیت بر مراتب کونیه، عین [[کفر|کفر]] و محض زندقه مىباشد. | ||
| + | #جمع بین تنزیه و تشبیه: تنزیه حق از بعضى امور، به مقتضاى عقل عرفى و استحسان فکر عادى، تقیید آن جناب است به ما عداى آن امور، پس همچنانکه قائل به تشبیه بلاتنزیه، ناقص المعرفة است، همچنین قائل به تنزیه بلاتشبیه، ناقص المعرفة است، از آن جهت که مقید حق مطلق است و محدد حق غیرمحدود، پس به مقدار آن امور که حق را از آن تنزیه کرده است، از معرفت تعینات نور و تنوعات ظهور او سبحانه، محروم و مهجور است و نمىداند که تنزیه او از جسمانیات، تشبیه اوست به عقول و نفوس و تنزیه او از عقول و نفوس، تشبیه اوست به معانى مجرد از صُور عقلیه و نفسیه. | ||
| + | #مراتب احدیت: [[توحید|احدیت]]، داراى سه مرتبه است: اول، احدیت ذات که در آن مرتبه بههیچوجه کثرت را اعتبار و گنجایى نیست؛ دوم، احدیت اسماء و صفات است؛ یعنى همهى اسماء و صفات با ذات یکى و در آن مستهلک است؛ سوم؛ احدیت افعال و تأثیرات و مؤثرات است؛ یعنى آن ذات متعالیه است که فى الحقیقه مصدر جمیع افعال و مؤثر در منفعلات است و به حسب ترتیب، هر یکى را به حسب قابلیات، بهسوى حضرت ذات مىکشاند. | ||
| + | #کیفیت تعلق [[علم الهی|علم ازلى]] به اشیاء: اهل معرفت مىگویند: حضرت ذو الجلال، در ازل الآزال، ذات خود را مىدانست و به همان دانستن، هر چه از آغاز آفرینش باز پرتو هستى بر آن الى ابد الآباد افتاده، در این جهان یا در آن جهان، حتى المحسوسات، مجموع را مىدانست، زیرا که ذات حق سبحانه به اعتبار مبدئیت، عبارت از تعین کلى است که جامع جمیع تعینات کلیه و جزئیه، ازلیه و ابدیه است که آن را تعین اول گویند، پس علم او به تعینات نامتناهى، عین علم او باشد به ذات. | ||
| + | #اشاره به کلیات موجودات و مراتب آنها: موجودات، منحصر در پنج است و آن را، «حضرات خمسه» مىخوانند: اول، حضرت ذات است که در آن، بروز حق به ذات خود اوست و در این حضرت، اعیان، بالکلیه منتفىاند و آن را، «غیب مطلق» گویند که از آن، هیچکس نمىتواند حکایت کند؛ دوم، حضرت اسماء است که در آن، بروز حق به الوهیت است و در این حضرت، اعیان، ثبوت علمى دارند؛ سوم، حضرت افعال است؛ یعنى عالم ارواح که در آن، بروز حق به ربوبیت است؛ چهارم، حضرت مثال و خیال که آن، جاى بروز حق به صور مختلفهى داله بر معانى و حقایق است؛ پنجم، حضرت حس و مشاهده است که جاى بروز به صور متعینهى کونیه است. | ||
| + | #اکمل افراد انسانى، [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]](ص) و [[ائمه اثنی عشر|اوصیاى اثنا عشر]] هستند: اصل و منشأ و [[معاد]] و مبدأ همهى خلایق، حضرت حقیقة الحقائق است و آن حقیقت محمدى و نور احمدى است که صورت حضرت واحد و اَحدى است و جامع جمیع کمالات الهى و کیانى و واضع میزان همهى مراتب اعتدالات ملکى و حیوانى و انسانى است. عالم و عالمیان صور و اجزاء تفصیل او و آدم و آدمیان مسخر براى تکمیل او و الیه الاشارة بقوله(ص): «انا سید وُلد [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]]» و بقوله: «آدم و من دونه تحت لوائى» و میان او و حضرت حق هیچ واسطهاى نیست و مقصود از همهى افعال اوست. | ||
| + | #دار وجود و ایجاد، ابدى است: فیض و قبول فیض، دائم است و هر قابلى که به صفت وجود متصف شد، به وجودِ حق دایم، واجبالوجود گشت، پس عدم بر وى طارى نمىشود، ولى تعینات و ظهورات و نشآت بر وى طارى مىشود و این مخالف آیهى کریمه {{متن قرآن|«کُلّ مَن علیها فانٍ»}}<ref>[[سوره الرحمن]]، ۲۶.</ref> نیست، زیرا که متعلق فناء، تعین شخصیت است، نه متعین، پس وجود متعین بعد از زوال تعینى، در تعینى دیگر ظهور مىکند، اعم از آنکه [[برزخ|برزخى]] باشد یا [[حشر|حشرى]] یا [[بهشت|جنانى]] یا [[جهنم|جهنمى]] و این تجلیات و ظهورات تا ابد الآبدین باقى است. | ||
| + | #حقیقت انسان کامل: چون آدمى از صفات کونى به صفات حقانى مبدل شود و دیدهى بصیرتش به ذرور وحدت مکحل گردد، به جمیع قوا و مشاعر در جمیع محالى و مظاهر، مشاهده جمال حق و ادراک وجود مطلق کند و بالجمله، حق سبحانه در آینه دل انسان کامل که خلیفهى اوست تجلى مىکند و عکس انوار تجلیات، از آئینه دل او بر عالم فایض مىگردد و به وصول آن فیض باقى مىماند و تا این کامل در عالم باقى استمداد مىکند از حق تجلیات ذاتیه و رحمت رحمانیه و رحیمیه به واسطه اسماء و صفاتى که این موجودات مظاهر و محل استوارى آنهاست، پس بدین استمداد و فیضان تجلیات محفوظ مىماند مادام که این انسان کامل، در وى است، پس معنایى از معناى باطن، به ظاهر بیرون نیاید، مگر به حکم او و هیچ چیز از ظاهر به باطن درنیاید، مگر به امر او. | ||
| + | #تفاوت موجودات در مظهریت: موجودات خارجى، در صلاحیت مظهریت اسماء و صفات الهى متفاوتند، زیرا که ایشان مظاهر اعیان ثابتهاند و اعیان ثابته، صور شئونات ذاتیه و شئونات، در اطلاق و کلیت و جمعیت و مقابلات آنها مختلفند؛ بعضى، از آن قبیلند که در کمال اطلاقند که در مراتب تعینات، فوق آن، تعینى دیگر نیست؛ بعضى، در کمال جمعیتند و فضیلت کمال جمعیت، از خصایص کمّل افراد انسانى است، چون [[پیامبران|انبیاء]] و [[اولیاء الله|اولیاء]] و ایشان نیز در این فضیلت متفاوتند، زیرا که اگرچه، همه در مظهریت همه اسماء متساویند، اما در برخى از آنها، احکام و آثار بعضى اسماء، ظاهرتر و غالبتر است و باقى اسماء، در تحت آن مغلوب و مندرج است، چون انبیاى [[بنی اسرائیل|بنى اسرائیل]] و بعضى، چنان هستند که ظهور اسماء و صفات در ایشان، بر سبیل اعتدال است، بدون غالبیت و مغلوبیت، چون نبى ما حضرت [[پیامبر اسلام|محمد مصطفى]](صلی الله علیه وآله). | ||
| + | #تبیین معناى فناى فى [[الله]]: مراد به فناى عبد در حق، نه فناى ذات اوست، بلکه فناى جهت بشریت او، در جهت ربوبیت حق است؛ چه، هر بنده را جهتى از حضرت الهیه هست: {{متن قرآن|«و لکلٍّ وِجهةٌ هو مُوَلّیها»}}<ref>[[سوره بقره]]، ۱۴۸.</ref> و این فناء، حاصل نمىشود مگر به توجّه تام به جناب حق مطلق تا جهت حقیقت غالب شود و جهت خلقیت مقهور گردد. | ||
| + | |||
| + | ==پانویس== | ||
| + | {{پانویس}} | ||
| + | ==منابع== | ||
| + | *[[نرم افزار کتابخانه حکمت اسلامی]]، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی. | ||
| + | [[رده:کتابهای عرفانی]][[رده:کتابهای فلسفی]][[رده:آثار فیض کاشانی]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ ژوئن ۲۰۲۵، ساعت ۱۴:۱۸
| نویسنده | فیض کاشانی |
| موضوع | حکمت و عرفان |
| زبان | فارسی-عربی |
| تعداد جلد | ۱ |
| تصحیح | علی علیزاده |
|
| |
«کلمات مکنونة من علوم أهل الحکمة و المعرفة»، از آثار مهم ملا محسن فیض کاشانى (م، ۱۰۹۱ ق) است که در آن، عرفان و حکمت و شریعت بهنحو خاصى به هم آمیخته شده است. مؤلف در این کتاب، ادوار کامل عرفان نظرى را مورد بحث قرار داده است.
محتویات
مؤلف
محمّد بن مرتضى مشهور به ملامحسن فیض کاشانى (۱۰۹۱-۱۰۰۷ ق)، حکیم، محدث، فقیه، مفسر، عارف و شاعر بزرگ شیعه در قرن یازدهم هجری است.
از اساتید برجسته او می توان به ملاصدرای شیرازی، محمدتقی مجلسی، شیخ بهایی، میرفندرسکی و میرداماد اشاره کرد. و علمای بزرگی چون علامه مجلسی، سید نعمت الله جزایری و قاضی سعید قمی، از شاگردان او هستند.
برخی از آثار مهم ایشان عبارتند از: تفسیر صافی، تفسیر اصفی، الوافی، المحجة البیضاء، نوادر الاخبار فيما يتعلق باصول الدين و کلمات مکنونة من علوم أهل الحکمة و المعرفة.
ملامحسن فیض در سن ۸۴ سالگى، در ۲۲ ربیع الثانی سال ۱۰۹۱ در شهر کاشان از دنیا رفت و در قبرستانى که در زمان حیاتش زمین آن را خریدارى و وقف نموده بود، به خاک سپرده شد.
محتوای کتاب
کتاب «کلمات مکنونه»، مشتمل بر یک خطبه و ۱۰۰ کلمه است. در این اثر، فیض کاشانی، از اسرار سربهمهر، بر وفاق اهل معنا سخن گفته و در جاى جاى آن، به کلمات اولیاء الله و عرفاى محقق استشهاد نموده و از نظریات علمى خواجه نصیرالدین طوسى و اندیشههاى صدرالمتألهین شیرازى و آراى عرفانى محىالدین بن عربى استفاده نموده است. برخى از مکنونات مهم کتاب حاضر چنین است:
- جمع بین امتناع رؤیت و امکان آن: اکتناه حقیقت میسور نیست، چرا که او به همه چیز محیط است و ادراک چیزى بىاحاطه به آن صورت نمىپذیرد، اما به اعتبار تجلى در مظاهر اسماء و صفات در هر موجودى، رویى دارد و در هر مرآتى جلوهاى مىنماید: «فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه»[۱] و این تجلى، شامل همه است، ولى خواص مىدانند که چه مىبینند و لذا مىفرمایند: «ما رایتُ شیئاً الا و رایتُ اللهَ قبلَه و بعدَه و معه»، اما عوام نمىدانند که چه مىبینند.
- جمع بین ظهور و خفاى حق سبحانه: هستى او، پیداتر از هستى سایر اشیاست، زیرا که هستى او به خود پیداست، ولى هستى سایر اشیاء به او هویداست. اشیاى بىهستى، عدم محضند و مبدأ ادراک همه، هستى است؛ هم از جانب مُدرَک و هم از جانب مُدرِک و انسان هر چه ادراک مىکند، اول، هستى مُدرَک مىشود؛ اگرچه، از ادراک این ادراک، غافل باشد و از غایت ظهور مخفى ماند.
- جمع بین معانى وجود و اینکه عین حق سبحانه است: بدون شک هر چه غیر هستى است، در هست شدن و هست بودن محتاج به هستى است و هستى، بهخود هست، نه به هستى دیگر و هر چه محتاج است، نه حق است؛ پس حق، عین هستى است که بهخود هست و همه چیزها، به او هستند و از اینجا سر معیت حق با اشیاء ظاهر مىشود.
- استغناى حق تعالى از ما سوا: مطلق، بىمقید نمىباشد و مقید، بىمطلق صورت نبندد، اما مقید، محتاج است به مطلق و مطلق، مستغنى است از مقید، پس استلزام از طرفین است و احتیاج از یک طرف. مطلق، مستلزم مقیدى است از مقیدات بر سبیل بدلیت، نه مستلزم مقیدى مخصوص. استغناى مطلق را مقید به اعتبار ذات است والا اسماى الوهیت و تحقق نسبت ربوبیت بىمقید صورت نبندد. در حدیث قدسى آمده است که: «کنتُ کنزاً مخفیاً فاَحببتُ اَن اُعرَف فخلقتُ الخلقَ لِکى اُعرَف»؛ جمیل، از جمال خود آن زمان بهره یابد که حُسن خود را در آئینه مشاهده کند.
- معناى توحید وجودى و تفاوت مراتب آن: اهل معرفت مىگویند: حقیقت وجود، اگرچه در جمیع موجودات ذهنى و خارجى یک معنى بیش نیست، اما او را مراتب متفاوت است و در هر مرتبه، او را اسماء و صفات و احکام و اعتبارات مخصوصه است که در سایر مراتب نیست، چون مرتبه الوهیت و مرتبهى عبودیت و خلقیت، پس اطلاق اسماى مرتبه الوهیت بر مراتب کونیه، عین کفر و محض زندقه مىباشد.
- جمع بین تنزیه و تشبیه: تنزیه حق از بعضى امور، به مقتضاى عقل عرفى و استحسان فکر عادى، تقیید آن جناب است به ما عداى آن امور، پس همچنانکه قائل به تشبیه بلاتنزیه، ناقص المعرفة است، همچنین قائل به تنزیه بلاتشبیه، ناقص المعرفة است، از آن جهت که مقید حق مطلق است و محدد حق غیرمحدود، پس به مقدار آن امور که حق را از آن تنزیه کرده است، از معرفت تعینات نور و تنوعات ظهور او سبحانه، محروم و مهجور است و نمىداند که تنزیه او از جسمانیات، تشبیه اوست به عقول و نفوس و تنزیه او از عقول و نفوس، تشبیه اوست به معانى مجرد از صُور عقلیه و نفسیه.
- مراتب احدیت: احدیت، داراى سه مرتبه است: اول، احدیت ذات که در آن مرتبه بههیچوجه کثرت را اعتبار و گنجایى نیست؛ دوم، احدیت اسماء و صفات است؛ یعنى همهى اسماء و صفات با ذات یکى و در آن مستهلک است؛ سوم؛ احدیت افعال و تأثیرات و مؤثرات است؛ یعنى آن ذات متعالیه است که فى الحقیقه مصدر جمیع افعال و مؤثر در منفعلات است و به حسب ترتیب، هر یکى را به حسب قابلیات، بهسوى حضرت ذات مىکشاند.
- کیفیت تعلق علم ازلى به اشیاء: اهل معرفت مىگویند: حضرت ذو الجلال، در ازل الآزال، ذات خود را مىدانست و به همان دانستن، هر چه از آغاز آفرینش باز پرتو هستى بر آن الى ابد الآباد افتاده، در این جهان یا در آن جهان، حتى المحسوسات، مجموع را مىدانست، زیرا که ذات حق سبحانه به اعتبار مبدئیت، عبارت از تعین کلى است که جامع جمیع تعینات کلیه و جزئیه، ازلیه و ابدیه است که آن را تعین اول گویند، پس علم او به تعینات نامتناهى، عین علم او باشد به ذات.
- اشاره به کلیات موجودات و مراتب آنها: موجودات، منحصر در پنج است و آن را، «حضرات خمسه» مىخوانند: اول، حضرت ذات است که در آن، بروز حق به ذات خود اوست و در این حضرت، اعیان، بالکلیه منتفىاند و آن را، «غیب مطلق» گویند که از آن، هیچکس نمىتواند حکایت کند؛ دوم، حضرت اسماء است که در آن، بروز حق به الوهیت است و در این حضرت، اعیان، ثبوت علمى دارند؛ سوم، حضرت افعال است؛ یعنى عالم ارواح که در آن، بروز حق به ربوبیت است؛ چهارم، حضرت مثال و خیال که آن، جاى بروز حق به صور مختلفهى داله بر معانى و حقایق است؛ پنجم، حضرت حس و مشاهده است که جاى بروز به صور متعینهى کونیه است.
- اکمل افراد انسانى، پیامبر اکرم(ص) و اوصیاى اثنا عشر هستند: اصل و منشأ و معاد و مبدأ همهى خلایق، حضرت حقیقة الحقائق است و آن حقیقت محمدى و نور احمدى است که صورت حضرت واحد و اَحدى است و جامع جمیع کمالات الهى و کیانى و واضع میزان همهى مراتب اعتدالات ملکى و حیوانى و انسانى است. عالم و عالمیان صور و اجزاء تفصیل او و آدم و آدمیان مسخر براى تکمیل او و الیه الاشارة بقوله(ص): «انا سید وُلد آدم» و بقوله: «آدم و من دونه تحت لوائى» و میان او و حضرت حق هیچ واسطهاى نیست و مقصود از همهى افعال اوست.
- دار وجود و ایجاد، ابدى است: فیض و قبول فیض، دائم است و هر قابلى که به صفت وجود متصف شد، به وجودِ حق دایم، واجبالوجود گشت، پس عدم بر وى طارى نمىشود، ولى تعینات و ظهورات و نشآت بر وى طارى مىشود و این مخالف آیهى کریمه «کُلّ مَن علیها فانٍ»[۲] نیست، زیرا که متعلق فناء، تعین شخصیت است، نه متعین، پس وجود متعین بعد از زوال تعینى، در تعینى دیگر ظهور مىکند، اعم از آنکه برزخى باشد یا حشرى یا جنانى یا جهنمى و این تجلیات و ظهورات تا ابد الآبدین باقى است.
- حقیقت انسان کامل: چون آدمى از صفات کونى به صفات حقانى مبدل شود و دیدهى بصیرتش به ذرور وحدت مکحل گردد، به جمیع قوا و مشاعر در جمیع محالى و مظاهر، مشاهده جمال حق و ادراک وجود مطلق کند و بالجمله، حق سبحانه در آینه دل انسان کامل که خلیفهى اوست تجلى مىکند و عکس انوار تجلیات، از آئینه دل او بر عالم فایض مىگردد و به وصول آن فیض باقى مىماند و تا این کامل در عالم باقى استمداد مىکند از حق تجلیات ذاتیه و رحمت رحمانیه و رحیمیه به واسطه اسماء و صفاتى که این موجودات مظاهر و محل استوارى آنهاست، پس بدین استمداد و فیضان تجلیات محفوظ مىماند مادام که این انسان کامل، در وى است، پس معنایى از معناى باطن، به ظاهر بیرون نیاید، مگر به حکم او و هیچ چیز از ظاهر به باطن درنیاید، مگر به امر او.
- تفاوت موجودات در مظهریت: موجودات خارجى، در صلاحیت مظهریت اسماء و صفات الهى متفاوتند، زیرا که ایشان مظاهر اعیان ثابتهاند و اعیان ثابته، صور شئونات ذاتیه و شئونات، در اطلاق و کلیت و جمعیت و مقابلات آنها مختلفند؛ بعضى، از آن قبیلند که در کمال اطلاقند که در مراتب تعینات، فوق آن، تعینى دیگر نیست؛ بعضى، در کمال جمعیتند و فضیلت کمال جمعیت، از خصایص کمّل افراد انسانى است، چون انبیاء و اولیاء و ایشان نیز در این فضیلت متفاوتند، زیرا که اگرچه، همه در مظهریت همه اسماء متساویند، اما در برخى از آنها، احکام و آثار بعضى اسماء، ظاهرتر و غالبتر است و باقى اسماء، در تحت آن مغلوب و مندرج است، چون انبیاى بنى اسرائیل و بعضى، چنان هستند که ظهور اسماء و صفات در ایشان، بر سبیل اعتدال است، بدون غالبیت و مغلوبیت، چون نبى ما حضرت محمد مصطفى(صلی الله علیه وآله).
- تبیین معناى فناى فى الله: مراد به فناى عبد در حق، نه فناى ذات اوست، بلکه فناى جهت بشریت او، در جهت ربوبیت حق است؛ چه، هر بنده را جهتى از حضرت الهیه هست: «و لکلٍّ وِجهةٌ هو مُوَلّیها»[۳] و این فناء، حاصل نمىشود مگر به توجّه تام به جناب حق مطلق تا جهت حقیقت غالب شود و جهت خلقیت مقهور گردد.
پانویس
منابع
- نرم افزار کتابخانه حکمت اسلامی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.




