اسعد بن زراره: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | '''«اَسعد بن زُراره»''' (م، ۱ ق)، از [[صحابی|صحابه]] بزرگوار [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه وآله و از نخستین بیعتکنندگان و ایمانآورندگان به آن حضرت بود که در [[مکه]] به دین [[اسلام]] گروید. به روایتی، پیامبر اکرم در [[بیعت عقبه]] دوم، اسعد را «نقیب النقباء» قرار داد و او پس از بازگشت به [[مدینه]]، به تبلیغ اسلام پرداخت. | |
+ | ==زندگینامه== | ||
+ | ابوامامة اسعد بن زراره بن عُدَس خزرجى، از تیره بنىنجار<ref> السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۲۹؛ المحبر، ص ۲۶۹.</ref> و از یکتاپرستان عصر [[جاهلیت|جاهلى]] بود.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۹؛ المنتظم، ج ۳، ص ۲۰۳.</ref> | ||
− | + | ===اسلام آوردن اسعد=== | |
+ | نقلها درباره [[اسلام]] آوردن وى متفاوت است؛ بنا به نقلى او همراه ذکوان بن عبد قیس به [[مکه]] آمد و با شنیدن آوازه [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه وآله نزد آن حضرت رفته، مسلمان شد<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۱۷۵ـ۱۷۶؛ قصص الانبیاء، ص ۳۲۹ـ۳۳۰.</ref> و براساس روایت دیگرى وى با ۶ یا ۸<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۹؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۰۶.</ref> نفر از مردم [[مدینه]] در مکه و در عقبه با پیامبر صلى الله علیه و آله ملاقات کرد و اسلام آورد. به هر روى وى از نخستین اسلام آورندگان مدینه بود و با تبلیغ او اسلام به آنجا راه یافت.<ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۱۷۵ـ۱۷۶؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۰۵.</ref> | ||
− | (اسعد | + | در کتاب «[[اعلام الورى (کتاب)|اعلام الورى]]» و «[[بحارالأنوار (کتاب)|بحارالانوار]]»، سرگذشتى از اسلام آوردن اسعد و جاذبه و تأثیر آیات [[قرآن]] در نفوس شنوندگان آمده است. جریان طبق نقل بحارالانوار به طور فشرده چنین است: |
− | + | «دو نفر از طایفه [[خزرج]] به نام اسعد بن زراره و ذکوان بن عبدقیس به مکه آمده بودند تا از مردم آنجا پیمانى بر ضد طایفه [[اوس]] که از رقیبان و دشمنان سرسخت خزرج در مدینه بودند، بگیرند؛ آنها به خانه عتبة بن ربیعه وارد شدند و منظور خود را از سفر به مکه براى او توضیح دادند. عتبه در پاسخ آنها گفت: «شهر ما از شهر شما دور است، مخصوصاً در این ایام گرفتارى تازه اى پیدا کرده ایم که ما را سخت به خود مشغول داشته، بنابراین توان یارى شما را نداریم». اسعد پرسید: «شما در حرم امن زندگى مى کنید، چه گرفتارى دارید؟». عتبه گفت: «مردى در میان ما ظهور کرده که مى گوید: «رسول خدا هستم». عقل ما را ناچیز مى داند، به خدایان و بت هاى ما بد مى گوید، اجتماع ما را پراکنده و جوانان ما را فاسد نموده است». اسعد پرسید: «او از کدام خانواده است؟»، عتبه گفت: «فرزند [[عبدالله بن عبدالمطلب]] است و اتفاقاً از خانواده شریفى است». | |
− | + | در اینجا اسعد و ذکوان در فکر فرو رفتند، و به خاطرشان آمد که از [[یهود|یهود]] مدینه شنیده بودند که به همین زودى پیامبرى در مکه ظهور خواهد کرد و به مدینه هجرت خواهد نمود؛ اسعد پیش خود گفت؛ نکند این همان کسى باشد که یهود از او خبر مى دادند! سپس رو به عتبه کرد و پرسید: «او الآن کجاست؟» گفت: «او و پیروانش هم اکنون در دره اى از کوه، محاصره شده اند و تنها در موسم [[حج]] و [[عمره]] ماه [[ماه رجب|رجب]]، مى توانند در [[مسجد الحرام]] و در میان جمعیت به راحتى ظاهر شوند، او الآن به مسجد الحرام آمده، اما اگر مى خواهى به آنجا بروى، به سخنان او گوش فرا مده، و حتى یک کلمه با او حرف نزن، که او ساحر زبر دستی است (و این در ایامى بود که مسلمانان در [[شعب ابوطالب|شعب ابیطالب]] در محاصره بودند)». اسعد به عتبه گفت: «من چاره اى ندارم [[احرام|مُحرِم]] شده ام و باید [[طواف کعبه|طواف]] خانه [[کعبه|کعبه]] کنم، او هم که در آنجا نشسته است، تو به من مى گویى من به او نزدیک نشوم، پس چه کنم؟» عتبه گفت: «مقدارى پنبه در گوش هاى خود قرار ده، تا سخنان او را نشنوى!». | |
− | اسعد در | + | اسعد وارد مسجد الحرام شد در حالى که هر دو گوش خود را با پنبه بسته بود و مشغول طواف خانه کعبه شد. [[پیامبر اسلام|پیامبر]](صلى الله علیه وآله) با جمعى از [[بنی هاشم|بنى هاشم]] در [[حجر اسماعیل|حجر اسماعیل]] در کنار خانه کعبه نشسته بودند، او نگاهى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) انداخت و به سرعت گذشت. |
− | + | در دور دوم طواف با خود گفت: «هیچ کس احمق تر از من نیست، آیا مى شود یک چنین داستان مهمى در مکه بر سر زبان ها باشد و من از آن خبر نگیرم، و قوم خود را در جریان نگذارم!» پنبه ها را از گوش بیرون آورد و در جلو پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) قرار گرفت و پرسید: تو ما را به چه چیز دعوت مى کنى؟! پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آرامى فرمود: «به شهادت بر یگانگى خدا و این که من فرستاده او هستم، و نیز شما را به این کارها دعوت مى کنم...» سپس آیات ۱۵۱ تا ۱۵۳ [[سوره انعام]]: {{متن قرآن|«قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ أَلاَّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَاناً...»}} تا آخر آیات ـ که مجموعه اى است از معارف عالى اسلامى و دستورات اجتماعى و مسائل اخلاقى است ـ را براى او [[تلاوت قرآن|تلاوت]] فرمود. هنگامى که اسعد این آیات روح پرور را که با [[فطرت|فطرتش]] آشنا بود، شنید به کلى منقلب شد و گفت: «أشهد أن لا إله اِلاّ اللّه و أشهد انَّ محمّداً رسول اللّه». | |
− | + | سپس افزود: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد. من اهل [[مدینه|یثرب]] و از طایفه [[خزرج]] هستم، روابط ما با برادرانمان از طایفه [[اوس]] بر اثر جنگ هاى طولانى به کلى از هم گسسته، و شاید خداوند به کمک تو آن پیوند گسسته را بر قرار سازد. ما وصف تو را از طایفه [[یهود|یهود]] مدینه شنیده بودیم که از ظهور تو بشارت ها مى دادند، و امیدواریم که شهر ما هجرتگاه تو گردد، زیرا یهود از کتب آسمانى خود چنین به ما خبر داده اند؛ من براى بستن پیمان جنگى بر ضد دشمنان آمده بودم، ولى خداوند مرا به پیروزى بزرگترى نایل کرد.»<ref>بحار الانوار، جلد ۱۹، صفحه ۸-۱۰.</ref> | |
− | به | + | اسعد در سال بعد با ۱۲ نفر از مردم [[خزرج]] به دیدار پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و در نخستین [[بیعت عقبه]] شرکت کرد<ref> السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۳۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۷۵.</ref> و چون پیامبر، [[مصعب بن عمیر|مصعب بن عمیر]] را براى تبلیغ اسلام با آنان همراه کرد، وى میزبانى مصعب را به عهده گرفت.<ref> السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۳۴؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۷۱؛ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۳۸.</ref> |
− | + | اسعد پیش از آمدن مصعب به مدینه و بنا به نقل [[محمد بن عمر واقدی|واقدى]]، حتى پس از آن، مسلمانان مدینه را در [[نماز|نمازهاى]] پنجگانه [[امام جماعت|امامت]] مىکرد.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۷۶، ۲۸۲.</ref> وى همچنین نخستین [[نماز جمعه]] مدینه را اقامه کرد.<ref> السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۵؛ روض الانف، ج ۴، ص ۱۰۰ـ۱۰۱؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۴۳۱.</ref> به نقلی دیگر، گویا امر تعلیم [[قرآن|قرآن]] با مصعب و نماز گزاردن با اسعد بوده است.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۳۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۵۷.</ref> | |
− | اسعد | + | اسعد بعد از رواج اسلام در مدینه، با ۷۰ نفر از مسلمانان این شهر به مکه آمد و در دومین بیعت عقبه شرکت جست.<ref> السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۵، ۴۶۶؛ مسنداحمد، ج ۴، ص ۲۶۸؛ انسابالاشراف، ج ۱، ص ۲۷۷ـ۲۷۸.</ref> بنا به روایتى، وى نخستین کسى بود که با پیامبر [[بیعت]] کرد و جزو یکى از نُقباى دوازدهگانه قرار گرفت.<ref> السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۶۶، ۴۷۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۷۲.</ref> به گفته [[احمد بن یحیی بلاذری|بلاذرى]]، پیامبر صلى الله علیه وآله او را نقیب النقباء قرار داد.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۹۶.</ref> شاید به همین جهت، برخى او را رأس النقباء خواندهاند.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۹.</ref> همچنین اسعد را گویا به سبب پیشقدمی در آوردن اسلام به مدینه، «اسعد الخیر» نیز گفتهاند.<ref>بلاذری، ج۱، ص۲۴۳.</ref> |
− | + | سخنان اسعد در شب بیعت عقبه<ref> مسند احمد، ج ۴، ص ۲۶۸؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۰۲.</ref> و هنگام ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به [[قبا]] و [[مدینه]] و نیکیهاى او به آن حضرت،<ref> اعلام الورى، ص ۷۶، ۷۸؛ البدایة والنهایه، ج ۳، ص ۱۵۹.</ref> حکایت از شدت [[ایمان]] و علاقهاش به ایشان دارد. وى در مدتى که رسول خدا صلى الله علیه و آله در قبا بود، همواره به زیارتش مىآمد و در [[نماز جماعت|نمازهاى جماعت]] حضرت نیز شرکت مىکرد.<ref> اعلام الورى، ص ۷۶.</ref> پیامبر صلى الله علیه و آله نیز به او علاقه فراوانى داشت، به طورى که به محض ورودش به مدینه درباره او پرسید<ref> مسند احمد، ج ۵، ص ۲۶.</ref> و در بیمارى از او [[عیادت بیماران|عیادت]] و براى درمانش اقدام کرد.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۱۷۵.</ref> | |
− | ==اسعد | + | ===وفات=== |
+ | از زندگانی اسعد، پس از [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت حضرت رسول]] (ص) به مدینه آگاهی خاصی در دست نیست، و به نقل مشهور، هنوز چند ماهی از هجرت نگذشته بود که اسعد بیمار شد. مداوای او تأثیری نبخشید و در ماه [[ماه شوال|شوال]] سال نخست هجری[[ماه شوال|]]، در حالی که هنوز بنای [[مسجد النبی (ص)|مسجد پیامبر]](ص) به پایان نرسیده بود، درگذشت.<ref> السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۵۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۹؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۲۹.</ref> پیامبر در [[تجهیز میت|تجهیز]] و [[تشییع جنازه|تشییع جنازه]] او حاضر شد<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۹.</ref> و بر وى نماز گزارد و این نخستین [[نماز میت|نماز میتى]] بود که پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه به جاى آورد.<ref> تاریخالمدینه، ج ۱، ص ۹۶؛ الاصابه، ج ۱، ص ۲۰۹.</ref> | ||
− | + | [[انصار]] معتقدند وى نخستین مسلمانى است که در [[بقیع]] به خاک سپرده شد. او هنگام [[مرگ]] درباره سه دخترش به [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله سفارش کرد و آن حضرت سرپرستى آنان را بر عهده گرفت.<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۸ـ۴۵۹.</ref> | |
− | + | ==اسعد بن زراره در شأن نزول== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | * ۱. گروهى از یاران پیامبر صلى الله علیه وآله از جمله اسعد بن زراره، قبل از [[تغییر قبله]] از دنیا رفتند. خانوادههاى آنان بر اثر [[وسوسه]] برخى علماى [[یهود]]<ref> تفسیر بغوى، ج ۱، ص ۱۲۳.</ref> از [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] درباره [[نماز|نمازهاى]] آنها که رو به [[بیت المقدس]] گزارده بودند، پرسیدند. در پاسخ آنان این بخش از آیه ۱۴۳ [[سوره بقره]] نازل شد:<ref> اسباب النزول، ص ۴۳؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۱۷.</ref> {{متن قرآن|«...وَمَا کانَ اللّهُ لِیضِیعَ إِیمَانَکمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»}} و از ضایع نشدن [[ایمان]] آنان خبر داد. | ||
+ | * ۲. از مقاتل بن سلیمان نقل است که ثعلبة بن غنم از قبیله [[اوس]] و اسعد بن زراره از [[خزرج]] با یکدیگر به [[تفاخر]] برخاستند. ثعلبه گفت: [[خزیمة بن ثابت|خزیمه ذوالشهادتین]] و حنظله غسیل الملائکه و عاصم بن ثابت که از [[دین]] حمایت کرد و [[سعد بن معاذ|سعد بن معاذ]] که خداوند به حکم او درباره [[بنی قریظه|بنىقریظه]] راضى شد از ما هستند. اسعد گفت: [[ابی بن کعب|ابىّ بن کعب]]، [[معاذ بن جبل|معاذ بن جبل]]، [[زید بن ثابت|زید بن ثابت]] و ابوزید که حامل و حافظ [[قرآن]] بودند و [[سعد بن عباده|سعد بن عباده]] رئیس و خطیب [[انصار]] از ما هستند. پس کارشان به مشاجره کشید و هر یک با [[خشم]]، قبیله خویش را به یارى خواسته، دست به سلاح بردند. در پى این ماجرا، آیات ۱۰۲ـ۱۰۳ [[سوره آل عمران]] بر پیامبر نازل شد و آنان را به [[تقوا|تقواى]] الهى، وحدت و همدلى فراخواند: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْاللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ * وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا...»}}. آنان پس از نزول این آیات، با یکدیگر صلح کردند.<ref> کشف الاسرار، ج ۲، ص ۲۲۹؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۰۴.</ref> اما با توجه به این که برخى از افتخارات نقل شده در روایت فوق، پس از وفات اسعد بن زراره (اول هجرى) اتفاق افتاده است، نسبت دادن چنین داستانى به او صحیح به نظر نمىرسد؛ مثلاً حنظله در [[غزوه احد|جنگ اُحد]] به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید و داستان بنىقریظه و داوری سعد بن معاذ در سال پنجم هجرى اتفاق افتاد. بعید نیست این واقعه به سعد برادر اسعد، مربوط باشد که به روایتى از [[منافقان]] بوده است.<ref>المغازى، ج ۳، ص ۱۰۰۹.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
− | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | سید عبدالرسول حسینىزاده، | + | *دائرةالمعارف قرآن کریم، سید عبدالرسول حسینىزاده، ج ۳، ص ۲۳۴-۲۳۶. |
− | + | *پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۶ش، ج ۸، ص ۹۳. | |
+ | *[https://www.cgie.org.ir/fa/article/230216/%D8%A7%D8%B3%D8%B9%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D8%B2%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D9%87 "اسعد بن زراره"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی]. | ||
[[رده: اصحاب پیامبر]] | [[رده: اصحاب پیامبر]] | ||
[[رده:شخصیتهای شان نزول آیات قرآن]] | [[رده:شخصیتهای شان نزول آیات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۵۷
«اَسعد بن زُراره» (م، ۱ ق)، از صحابه بزرگوار پیامبر صلى الله علیه وآله و از نخستین بیعتکنندگان و ایمانآورندگان به آن حضرت بود که در مکه به دین اسلام گروید. به روایتی، پیامبر اکرم در بیعت عقبه دوم، اسعد را «نقیب النقباء» قرار داد و او پس از بازگشت به مدینه، به تبلیغ اسلام پرداخت.
زندگینامه
ابوامامة اسعد بن زراره بن عُدَس خزرجى، از تیره بنىنجار[۱] و از یکتاپرستان عصر جاهلى بود.[۲]
اسلام آوردن اسعد
نقلها درباره اسلام آوردن وى متفاوت است؛ بنا به نقلى او همراه ذکوان بن عبد قیس به مکه آمد و با شنیدن آوازه پیامبر صلى الله علیه وآله نزد آن حضرت رفته، مسلمان شد[۳] و براساس روایت دیگرى وى با ۶ یا ۸[۴] نفر از مردم مدینه در مکه و در عقبه با پیامبر صلى الله علیه و آله ملاقات کرد و اسلام آورد. به هر روى وى از نخستین اسلام آورندگان مدینه بود و با تبلیغ او اسلام به آنجا راه یافت.[۵]
در کتاب «اعلام الورى» و «بحارالانوار»، سرگذشتى از اسلام آوردن اسعد و جاذبه و تأثیر آیات قرآن در نفوس شنوندگان آمده است. جریان طبق نقل بحارالانوار به طور فشرده چنین است:
«دو نفر از طایفه خزرج به نام اسعد بن زراره و ذکوان بن عبدقیس به مکه آمده بودند تا از مردم آنجا پیمانى بر ضد طایفه اوس که از رقیبان و دشمنان سرسخت خزرج در مدینه بودند، بگیرند؛ آنها به خانه عتبة بن ربیعه وارد شدند و منظور خود را از سفر به مکه براى او توضیح دادند. عتبه در پاسخ آنها گفت: «شهر ما از شهر شما دور است، مخصوصاً در این ایام گرفتارى تازه اى پیدا کرده ایم که ما را سخت به خود مشغول داشته، بنابراین توان یارى شما را نداریم». اسعد پرسید: «شما در حرم امن زندگى مى کنید، چه گرفتارى دارید؟». عتبه گفت: «مردى در میان ما ظهور کرده که مى گوید: «رسول خدا هستم». عقل ما را ناچیز مى داند، به خدایان و بت هاى ما بد مى گوید، اجتماع ما را پراکنده و جوانان ما را فاسد نموده است». اسعد پرسید: «او از کدام خانواده است؟»، عتبه گفت: «فرزند عبدالله بن عبدالمطلب است و اتفاقاً از خانواده شریفى است».
در اینجا اسعد و ذکوان در فکر فرو رفتند، و به خاطرشان آمد که از یهود مدینه شنیده بودند که به همین زودى پیامبرى در مکه ظهور خواهد کرد و به مدینه هجرت خواهد نمود؛ اسعد پیش خود گفت؛ نکند این همان کسى باشد که یهود از او خبر مى دادند! سپس رو به عتبه کرد و پرسید: «او الآن کجاست؟» گفت: «او و پیروانش هم اکنون در دره اى از کوه، محاصره شده اند و تنها در موسم حج و عمره ماه رجب، مى توانند در مسجد الحرام و در میان جمعیت به راحتى ظاهر شوند، او الآن به مسجد الحرام آمده، اما اگر مى خواهى به آنجا بروى، به سخنان او گوش فرا مده، و حتى یک کلمه با او حرف نزن، که او ساحر زبر دستی است (و این در ایامى بود که مسلمانان در شعب ابیطالب در محاصره بودند)». اسعد به عتبه گفت: «من چاره اى ندارم مُحرِم شده ام و باید طواف خانه کعبه کنم، او هم که در آنجا نشسته است، تو به من مى گویى من به او نزدیک نشوم، پس چه کنم؟» عتبه گفت: «مقدارى پنبه در گوش هاى خود قرار ده، تا سخنان او را نشنوى!».
اسعد وارد مسجد الحرام شد در حالى که هر دو گوش خود را با پنبه بسته بود و مشغول طواف خانه کعبه شد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) با جمعى از بنى هاشم در حجر اسماعیل در کنار خانه کعبه نشسته بودند، او نگاهى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) انداخت و به سرعت گذشت.
در دور دوم طواف با خود گفت: «هیچ کس احمق تر از من نیست، آیا مى شود یک چنین داستان مهمى در مکه بر سر زبان ها باشد و من از آن خبر نگیرم، و قوم خود را در جریان نگذارم!» پنبه ها را از گوش بیرون آورد و در جلو پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) قرار گرفت و پرسید: تو ما را به چه چیز دعوت مى کنى؟! پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آرامى فرمود: «به شهادت بر یگانگى خدا و این که من فرستاده او هستم، و نیز شما را به این کارها دعوت مى کنم...» سپس آیات ۱۵۱ تا ۱۵۳ سوره انعام: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ أَلاَّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَاناً...» تا آخر آیات ـ که مجموعه اى است از معارف عالى اسلامى و دستورات اجتماعى و مسائل اخلاقى است ـ را براى او تلاوت فرمود. هنگامى که اسعد این آیات روح پرور را که با فطرتش آشنا بود، شنید به کلى منقلب شد و گفت: «أشهد أن لا إله اِلاّ اللّه و أشهد انَّ محمّداً رسول اللّه».
سپس افزود: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد. من اهل یثرب و از طایفه خزرج هستم، روابط ما با برادرانمان از طایفه اوس بر اثر جنگ هاى طولانى به کلى از هم گسسته، و شاید خداوند به کمک تو آن پیوند گسسته را بر قرار سازد. ما وصف تو را از طایفه یهود مدینه شنیده بودیم که از ظهور تو بشارت ها مى دادند، و امیدواریم که شهر ما هجرتگاه تو گردد، زیرا یهود از کتب آسمانى خود چنین به ما خبر داده اند؛ من براى بستن پیمان جنگى بر ضد دشمنان آمده بودم، ولى خداوند مرا به پیروزى بزرگترى نایل کرد.»[۶]
اسعد در سال بعد با ۱۲ نفر از مردم خزرج به دیدار پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و در نخستین بیعت عقبه شرکت کرد[۷] و چون پیامبر، مصعب بن عمیر را براى تبلیغ اسلام با آنان همراه کرد، وى میزبانى مصعب را به عهده گرفت.[۸]
اسعد پیش از آمدن مصعب به مدینه و بنا به نقل واقدى، حتى پس از آن، مسلمانان مدینه را در نمازهاى پنجگانه امامت مىکرد.[۹] وى همچنین نخستین نماز جمعه مدینه را اقامه کرد.[۱۰] به نقلی دیگر، گویا امر تعلیم قرآن با مصعب و نماز گزاردن با اسعد بوده است.[۱۱]
اسعد بعد از رواج اسلام در مدینه، با ۷۰ نفر از مسلمانان این شهر به مکه آمد و در دومین بیعت عقبه شرکت جست.[۱۲] بنا به روایتى، وى نخستین کسى بود که با پیامبر بیعت کرد و جزو یکى از نُقباى دوازدهگانه قرار گرفت.[۱۳] به گفته بلاذرى، پیامبر صلى الله علیه وآله او را نقیب النقباء قرار داد.[۱۴] شاید به همین جهت، برخى او را رأس النقباء خواندهاند.[۱۵] همچنین اسعد را گویا به سبب پیشقدمی در آوردن اسلام به مدینه، «اسعد الخیر» نیز گفتهاند.[۱۶]
سخنان اسعد در شب بیعت عقبه[۱۷] و هنگام ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به قبا و مدینه و نیکیهاى او به آن حضرت،[۱۸] حکایت از شدت ایمان و علاقهاش به ایشان دارد. وى در مدتى که رسول خدا صلى الله علیه و آله در قبا بود، همواره به زیارتش مىآمد و در نمازهاى جماعت حضرت نیز شرکت مىکرد.[۱۹] پیامبر صلى الله علیه و آله نیز به او علاقه فراوانى داشت، به طورى که به محض ورودش به مدینه درباره او پرسید[۲۰] و در بیمارى از او عیادت و براى درمانش اقدام کرد.[۲۱]
وفات
از زندگانی اسعد، پس از هجرت حضرت رسول (ص) به مدینه آگاهی خاصی در دست نیست، و به نقل مشهور، هنوز چند ماهی از هجرت نگذشته بود که اسعد بیمار شد. مداوای او تأثیری نبخشید و در ماه شوال سال نخست هجری، در حالی که هنوز بنای مسجد پیامبر(ص) به پایان نرسیده بود، درگذشت.[۲۲] پیامبر در تجهیز و تشییع جنازه او حاضر شد[۲۳] و بر وى نماز گزارد و این نخستین نماز میتى بود که پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه به جاى آورد.[۲۴]
انصار معتقدند وى نخستین مسلمانى است که در بقیع به خاک سپرده شد. او هنگام مرگ درباره سه دخترش به رسول خدا صلی الله علیه و آله سفارش کرد و آن حضرت سرپرستى آنان را بر عهده گرفت.[۲۵]
اسعد بن زراره در شأن نزول
- ۱. گروهى از یاران پیامبر صلى الله علیه وآله از جمله اسعد بن زراره، قبل از تغییر قبله از دنیا رفتند. خانوادههاى آنان بر اثر وسوسه برخى علماى یهود[۲۶] از پیامبر اکرم درباره نمازهاى آنها که رو به بیت المقدس گزارده بودند، پرسیدند. در پاسخ آنان این بخش از آیه ۱۴۳ سوره بقره نازل شد:[۲۷] «...وَمَا کانَ اللّهُ لِیضِیعَ إِیمَانَکمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ» و از ضایع نشدن ایمان آنان خبر داد.
- ۲. از مقاتل بن سلیمان نقل است که ثعلبة بن غنم از قبیله اوس و اسعد بن زراره از خزرج با یکدیگر به تفاخر برخاستند. ثعلبه گفت: خزیمه ذوالشهادتین و حنظله غسیل الملائکه و عاصم بن ثابت که از دین حمایت کرد و سعد بن معاذ که خداوند به حکم او درباره بنىقریظه راضى شد از ما هستند. اسعد گفت: ابىّ بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید که حامل و حافظ قرآن بودند و سعد بن عباده رئیس و خطیب انصار از ما هستند. پس کارشان به مشاجره کشید و هر یک با خشم، قبیله خویش را به یارى خواسته، دست به سلاح بردند. در پى این ماجرا، آیات ۱۰۲ـ۱۰۳ سوره آل عمران بر پیامبر نازل شد و آنان را به تقواى الهى، وحدت و همدلى فراخواند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْاللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ * وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا...». آنان پس از نزول این آیات، با یکدیگر صلح کردند.[۲۸] اما با توجه به این که برخى از افتخارات نقل شده در روایت فوق، پس از وفات اسعد بن زراره (اول هجرى) اتفاق افتاده است، نسبت دادن چنین داستانى به او صحیح به نظر نمىرسد؛ مثلاً حنظله در جنگ اُحد به شهادت رسید و داستان بنىقریظه و داوری سعد بن معاذ در سال پنجم هجرى اتفاق افتاد. بعید نیست این واقعه به سعد برادر اسعد، مربوط باشد که به روایتى از منافقان بوده است.[۲۹]
پانویس
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۲۹؛ المحبر، ص ۲۶۹.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۹؛ المنتظم، ج ۳، ص ۲۰۳.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۱۷۵ـ۱۷۶؛ قصص الانبیاء، ص ۳۲۹ـ۳۳۰.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۹؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۰۶.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۱۷۵ـ۱۷۶؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۰۵.
- ↑ بحار الانوار، جلد ۱۹، صفحه ۸-۱۰.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۳۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۷۵.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۳۴؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۷۱؛ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۳۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۷۶، ۲۸۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۵؛ روض الانف، ج ۴، ص ۱۰۰ـ۱۰۱؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۴۳۱.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۳۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۵۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۵، ۴۶۶؛ مسنداحمد، ج ۴، ص ۲۶۸؛ انسابالاشراف، ج ۱، ص ۲۷۷ـ۲۷۸.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۶۶، ۴۷۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۷۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۹۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۹.
- ↑ بلاذری، ج۱، ص۲۴۳.
- ↑ مسند احمد، ج ۴، ص ۲۶۸؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۰۲.
- ↑ اعلام الورى، ص ۷۶، ۷۸؛ البدایة والنهایه، ج ۳، ص ۱۵۹.
- ↑ اعلام الورى، ص ۷۶.
- ↑ مسند احمد، ج ۵، ص ۲۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۱۷۵.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۴۵۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۹؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۲۹.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۹.
- ↑ تاریخالمدینه، ج ۱، ص ۹۶؛ الاصابه، ج ۱، ص ۲۰۹.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۴۵۸ـ۴۵۹.
- ↑ تفسیر بغوى، ج ۱، ص ۱۲۳.
- ↑ اسباب النزول، ص ۴۳؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۱۷.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۲، ص ۲۲۹؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۰۴.
- ↑ المغازى، ج ۳، ص ۱۰۰۹.
منابع
- دائرةالمعارف قرآن کریم، سید عبدالرسول حسینىزاده، ج ۳، ص ۲۳۴-۲۳۶.
- پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۶ش، ج ۸، ص ۹۳.
- "اسعد بن زراره"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.