شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اجداد رسول خدا (ص): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{نیازمند ویرایش فنی}} {{الگو:بخشی از یک کتاب}} از رسول خدا(ص ) روايت شده است كه فرم...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
{{خوب}}
 +
نسب [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه وآله به [[حضرت اسماعیل]] فرزند [[حضرت ابراهیم]] علیهماالسلام می‌رسد.<ref>ابن‌ هشام‌، السیره النبویة، ج۱، ص۴</ref> نیاکان رسول خدا تا بیست و یک پشت - تا به عدنان - ذکر شده‌ است، اما از عدنان تا حضرت اسماعیل درست روشن نیست. به اتفاق علمای [[شیعه]]، اجداد پیامبر اکرم تا [[حضرت آدم]] همگی [[توحید|موحّد]] بوده‌‌اند.
  
{{الگو:بخشی از یک کتاب}}
+
==شرح حال اجداد پیامبر==
 +
نیاکان پیامبر تا بیست و یک پشت شناخته شده‌اند. بدین گونه: [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]]، [[عبدالمطلب]]، [[هاشم]]، [[عبدمناف]]، [[قصی بن کلاب|قُصىّ]]، کلاب، مره، کعب، لؤى، غالب، فهر، مالک، نضر، کنانه، خزیمه، مدرکه، الیاس، مضر، نزار، معد، عدنان. اما از عدنان تا حضرت اسماعیل درست روشن نیست.<ref>علی دوانی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت.</ref>
  
از رسول خدا(ص ) روايت شده است كه فرمود:
+
[[ابن عباس]] از [[رسول خدا]] صلی الله علیه وآله روایت کرده که ایشان فرمودند: هر گاه نسب من به عدنان رسید، توقف کنید.<ref>بحارالأنوار، مجلسی، ج۱۵، ص۱۰۵.</ref> در صورت درست بودن این روایت، علت آن می‌تواند این باشد که بین نسابین آن زمان هم در ترتیب اجداد پیامبر تا حضرت اسماعیل اختلاف بوده است و پیامبر برای دفع این اختلاف، ذکر نسبشان را از عدنان به بعد نهی کرده‌اند. اما آنچه همه نسب دانان اتفاق دارند، آن است که نسب عدنان به حضرت اسماعیل علیه السلام می‌رسد.
«هرگاه نسب من بـه عـدنان رسيد از ذكر اجداد جلوتر خوددارى كنيد».
 
  
به اين جهت ، شرح حال اجداد پيامبر اسلام (ص ) را از جد بيستم ، يعنى «عدنان » شروع مى كنيم .
+
شرح حال اجداد [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله از جد بیستم یعنى «عدنان»، بدین شرح است:
  
20 ـ عـدنـان :
+
===عدنان===
پـدر عـرب عـدنـانـى است كه در تهامه ، نجد و حجاز تا شارف الشام وعراق مسكن داشـتـه انـد و آنان را عرب معدى ، عرب نزارى ، عرب مضرى ، عرب اسماعيلى ، عرب شمالى ، عرب مـتـعـربـه و مـسـتـعـربـه ، بـنـى اسـمـاعـيـل ، بـنـى مشرق ، بنى قيدارمى گويند و نسبشان به اسماعيل بن ابراهيم (ع ) مى رسد.
 
عدنان دو پسر داشت : «معد» و «عك » كه «بنى غافق » از «عك » پديد آمده بودند.
 
  
19 ـ معدبن عدنان :
+
پدر عرب عدنانى است که در [[تهامه]]، [[نجد]] و [[حجاز]] تا شارف الشام و [[عراق]] مسکن داشته اند و آنان را عرب معدى، عرب نزارى، عرب مضرى، عرب اسماعیلى، عرب شمالى، عرب متعربه و مستعربه، بنى اسماعیل، بنى مشرق، بنى قیدار مى گویند و نسبشان به [[حضرت اسماعیل علیه السلام|اسماعیل بن ابراهیم]] علیه السلام مى رسد. عدنان دو پسر داشت: «معد» و «عک» که «بنى غافق» از «عک» پدید آمده بودند.
«عدنان » با فرزندان خويش به سوى يمن رفت و همان جا بودتاوفات يافت او را چند پسر بـود كه معد بر همه آنان سرورى داشت مادر معد از قبيله «جرهم » بود و ده فرزند داشت و كنيه معد «ابوقضاعه » بود.
 
بـه قـول ابـن اسحاق : معدبن عدنان چهارپسر به نامهاى ، «نزار»، «قضاعه »، «قنص » و«اياد» داشت .
 
  
18 ـ نـزاربـن مـعـد: سـرور و بـزرگ فرزندان پدرش بود و درمكه جاى داشت و او راچهار پسر به نـامهاى : «مضر»، «ربيعه »، «انمار» و «اياد» بود دو قبيله «خشعم » و«بجيله » از انمار به وجود آمده اند و دو قبيله بزرگ ربيعه و مضر از نزار پديدارگشته اند.
+
به گفته [[ابن واضح یعقوبی|یعقوبى]]، عدنان نخستین کسى است که براى کعبه پوششى قرار داد. فرزندان عدنان از [[حجاز]] به سایر نقاط رفتند و سکونت ورزیدند، از جمله گروهى از آنها به [[یمن]] رفتند، معد پسر عدنان شریفترین فرد اولاد اسماعیل بود و او از منطقه حرم بیرون نرفت.<ref>تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵۳.</ref>
  
17 ـ مضربن نزار: دو پسر داشت : «الياس » «4» و «عيلان » و مادرشان از قبيله «جرهم » بود از رسـول اكـرم (ص ) روايت شده است كه فرمود: «مضر و ربيعه را دشنام ندهيد، چه آن دو مسلمان بوده اند. «مضر» سرور فرزندان پدرش و مردى بخشنده ودانا بود و فرزندانش را به صلاح و پرهيزگارى نصيحت مى كرد.
+
===معد بن عدنان===
  
16 ـ الياس بن مضر: پس از پدر در ميان قبايل بزرگى يافت و او را «سيدالعشيرة »لقب دادند، سه پـسـر به نامهاى : «مدركه »، «طابخه » و «قمعه » داشت (نامشان به ترتيب : عامر، عمرو وعمير اسـت) و مـادرشـان «خـنـدف » و نـام اصـلى وى «ليلى » بود وقبايلى را كه نسبشان به الياس مى رسد «بنى خندف » گويند.
+
«عدنان» با فرزندان خویش به سوى [[یمن]] رفت و همان جا بود تا اینکه وفات یافت. او را چند پسر بود که مَعَد بر همه آنان سرورى داشت. مادر معد از قبیله «جرهم» بود و ده فرزند داشت و [[کنیه|کنیه]] معد «ابوقضاعه» بود. به قول [[ابن اسحاق]]: معد بن عدنان چهار پسر به نام هاى، «نزار»، «قضاعه»، «قنص» و «ایاد» داشت.
قـبـيـلـه هـاى «بـنـى تـمـيـم »، «بـنـى ضبه »، «مزينه »، «رباب »، «خزاعه »، «اسلم»، ازالياس بن مضر منفصل مى شوند.
 
  
15- مـدركـة بـن الـيـاس : نـامـش «عـامـر»  و كـنـيـه اش «ابـوالـهـذيـل » و «ابـوخـزيـمـه »بـود«مـدركـه » چـهـارفـرزنـد داشـت : «خزيمه » و «هذيل »، «حارثه » و «غالب ».
+
===نزار بن معد===
نسب قبيله «هذيل » و «عبداللّه بن مسعود» صحابى معروف به «مدركة بن الياس »مى رسد.
 
  
14 ـ خزيمة بن مدركه : مادرش «سلمى » دختر«اسدبن ربيعة بن نزار» و به قول ابن اسحاق زنى از «بنى قضاعه » بود، بعد از پدر حكومت قبايل عرب را داشت و او راچهار پسر به نامهاى : «كنانه »، «اسد»، «اسده »، «هون » بود.
+
سرور و بزرگ فرزندان پدرش معد بود و در [[مکه]] جاى داشت و او را چهار پسر به نامهاى: «مضر»، «ربیعه»، «انمار» و «ایاد» بود. دو قبیله «خشعم» و «بجیله» از انمار به وجود آمده اند و دو قبیله بزرگ ربیعه و مضر از نزار پدیدار گشته اند.
  
13 ـ كنانة بن خزيمه : كنيه اش «ابومضر» و مادرش «عوانه » دختر «سعد بن قيس بن عيلان بن مـضـر» بـود از «كنانه » فضايل بى شمارى آشكار گشت و عرب او را بزرگ مى داشت فرزندانش عـبـارت بـودند از: «نضر»، «مالك »، «عبدمناة »، «ملكان » و«حدال » قبايل «بنى ليث » و «بنى عامر» از كنانة بن خزيمه پديد آمده اند.
+
===مضر بن نزار===
  
12 ـ نضربن كنانه : مادرش به قول يعقوبى «هاله » دختر «سويدبن غطريف » و به قول ابن اسحاق و طـبرى و ديگران «بره » دختر «مربن ادبن طابخه » بود و فرزندان وى :«مالك »، «يخلد» و «صلت » و كنيه اش «ابوالصلت » بوده است .
+
«مُضَر» سرور فرزندان پدرش و مردى بخشنده و دانا بود و فرزندانش را به صلاح و پرهیزگارى نصیحت مى کرد. دو پسر داشت: «الیاس» و «عیلان» و مادرشان از قبیله «جرهم» بود. از رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: «مُضَر و ربیعه را [[سب و فحش دادن|دشنام]] ندهید، چه آن دو مسلمان بوده اند».  
يعقوبى مى گويد: نضربن كنانه ، اول كسى است كه «قريش » ناميده شد و به اين ترتيب كسى كه از فرزندان نضربن كنانه نباشد «قرشى » نيست .
 
  
11 ـ مـالـك بـن نـضر: مادر وى «عاتكه » دختر «عدوان بن عمروبن قيس بن عيلان » وفرزند وى «فهربن مالك » بود.
+
===الیاس بن مضر===
 +
الیاس پس از پدر در میان قبایل بزرگى یافت و او را «سیدالعشیرة» لقب دادند، سه پسر به نام هاى: «مدرکه»، «طابخه» و «قمعه» داشت (نامشان به ترتیب: عامر، عمرو و عمیر است) و مادرشان «خندف» و نام اصلى وى «لیلى» بود و قبایلى را که نسبشان به الیاس مى رسد، «بنى خندف» گویند. قبیله هاى «[[بنی تمیم|بنى تمیم]]»، «بنى ضبه»، «مزینه»، «رباب»، «[[خزاعه]]»، «اسلم» از الیاس بن مضر منفصل مى شوند.  
  
10 ـ فهربن مالك : مادر وى «جندله » دختر «حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى »بود و فرزندان وى : «غالب »، «محارب »، «حارث »، «اسد» و دخترى به نام «جندله »مى باشند.
+
===مدرکة بن الیاس===
  
9 ـ غـالـب بـن فـهـر: مـادر وى «لـيـلى » دختر «سعدبن هذيل » بود و فرزندان وى : «لؤى »و «تيم الادرم » و فرزندان تيم بن غالب ، «بنوادرم بن غالب » معروف شده اند.
+
نامش «عامر» و کنیه اش «ابوالهذیل» و «ابوخزیمه» بود «مدرکه» چهار فرزند داشت: «خزیمه» و «هذیل»، «حارثه» و «غالب». نسب قبیله «هذیل» و «[[عبدالله بن مسعود|عبداللّه بن مسعود]]» [[صحابی|صحابى]] معروف پیامبر به «مدرکة بن الیاس» مى رسد.
  
8 ـ لـؤى بـن غـالب : مادر وى «سلمى » دختر «كعب بن عمرو خزاعى » بود وفرزندانش عبارت بودند از: «كعب »، «عامر»، «سامه »، «عوف » و «خزيمه ».
+
===خزیمة بن مدرکه===
  
7 ـ كعب بن لؤى : مادر وى «ماوية » دختر «كعب بن قيس بن جسر» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «مره »، «عدى » و «هصيص » و كنيه اش «ابوهصيص »بود.
+
مادرش «سلمى» دختر «اسد بن ربیعة بن نزار» و به قول ابن اسحاق زنى از «بنى قضاعه» بود. وی بعد از پدر حکومت قبایل عرب را داشت و او را چهار پسر به نام هاى: «کنانه»، «اسد»، «اسده» و «هون» بود.
  
كـعـب بـن لـؤى از هـمه فرزندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولين كسى است كه روز جمعه را «جمعه » ناميد.
+
===کنانة بن خزیمه===
  
6 ـ مـرة بـن كعب : مادر وى : «وحشية » دختر«شيبان بن محارب بن فهربن مالك بن نضر» است و فرزندان وى : «كلاب »، «تيم »،«يقظه »،و كنيه اش «ابويقظه » مى باشد.
+
کنیه اش «ابومضر» و مادرش «عوانه» دختر «سعد بن قیس بن عیلان بن مضر» بود. از «کنانه» فضایل زیادى آشکار گشت و عرب او را بزرگ مى داشت. فرزندانش عبارت بودند از: «نضر»، «مالک»، «عبدمناة»، «ملکان» و «حدال» قبایل «بنى لیث» و «بنى عامر» از کنانة بن خزیمه پدید آمده اند.
  
5 ـ كـلاب بـن مـره : مـادرش «هـنـد» دخـتـر «سـريـربـن ثـعـلـبـة بـن حـارث بـن (فـهـربن ) مالك (بن نضر)بن كنانة بن خزيمه » است و فرزندانش : «قصى بن كلاب » و «زهرة بن كلاب » و يك دختر، و كنيه اش «ابو زهره » و نامش «حكيم » است .
+
===نضر بن کنانه===
رسـول اكرم (ص ) درباره دو فرزند «كلاب بن مره » يعنى : «قصى » و «زهره » گفت: دوبطن خالص قريش دو پسر كلاب اند.
 
  
4 ـ قـصى بن كلاب : مادرش : «فاطمه » دختر «سعد بن سيل » است و فرزندانش :«عبدمناف »، «عبدالدار»، «عبدالعزى » و «عبدقصى » و دو دختر، و كنيه اش «ابوالمغيره » بود.
+
مادرش به قول یعقوبى «هاله» دختر «سوید بن غطریف» و به قول ابن اسحاق و [[محمد بن جریر طبری|طبرى]]، «بَره» بود و فرزندان وى: «مالک»، «یخلد» و «صلت» و کنیه اش «ابوالصلت» بوده است. یعقوبى مى گوید: نضر بن کنانه، اول کسى است که «قریش» نامیده شد و به این ترتیب کسى که از فرزندان نضر بن کنانه نباشد «قرشى» نیست.
قصى بزرگ و بزرگوار شد در اين موقع دربانى و كليددارى خانه كعبه با قبيله «خزاعه » بود كه پس از «جرهميان » بر مكه غالب شده بودند و اجازه حج با قبيله «صوفه » بود.
 
«قـصـى »زيـر بـار «صوفه » نرفت و پس از جنگى سخت بر آنان پيروز گشت و دست آنان را از اجـازه حـج كـوتـاه سـاخـت ، «خزاعه » نيز حساب كار خويش كردند و از قصى كناره گرفتند و سرانجام «قصى » امور كعبه و مكه را به داورى «يعمربن عوف بن كعب كنانى » دردست گرفت و از آن روز «شداخ » ناميده شد.
 
  
« قصى » مناصب را در ميان فرزندان خويش تقسيم كرد، آب دادن و سرورى را به «عبدمناف »، «دارالـنـدوه » را بـه «عـبـدالـدار»، پـذيرايى حاجيان را به «عبدالعزى » و دوكنار وادى را به «عبدقصى » واگذاشت.
+
===مالک بن نضر===
قريش ازنظر بزرگوارى «قصى بن كلاب » مرگ وى را مبدا تاريخ خود قرار دادند.
 
  
3 ـ عـبـدمـناف بن قصى : مادرش : «حبى » دختر «حليل خزاعى » است و فرزندانش :«هاشم »، «عـبـدشـمـس »، «مطلب »، «نوفل »، «ابوعمرو» و شش دختر كنيه اش «ابوعبدشمس » و نامش «مغيره » و او را «قمرالبطحا» مى گفتند.
+
مادر وى «عاتکه» دختر «عدوان بن عمرو بن قیس بن عیلان» و فرزند وى «فهر بن مالک» بود.
  
2 ـ هـاشـم بـن عـبـدمناف : مادرش : «عاتكه » دختر «مرة بن هلال بن فالج » است وفرزندان وى : «عـبدالمطلب »، «اسد»، «ابوصيفى »، «نضله » و پنج دختر، وكنيه اش :«ابونضله » و نامش : «عمرو» و معروف به عمروالعلى » بود.
+
===فهر بن مالک===
  
نسب «بنى هاشم » عموما به «هاشم بن عبد مناف » مى رسد و مادراميرالمؤمنين (ع ) «فاطمه » دختر «اسدبن هاشم » است .
+
مادر وى «جندله» دختر «حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى» بود و فرزندان وى: «غالب»، «محارب»، «حارث»، «اسد» و دخترى به نام «جندله» مى باشند.
  
1 ـ عبد المطلب بن هاشم : مادرش : «سلمى » دختر «عمرو بن زيد بن لبيد (بن حرام )بن خداش بـن عـامـر بـن غـنم بن عدى بن نجار، تيم اللات بن ثعلبة بن عمرو بن خزرج » بودو فرزندانش «عـبـاس »، «حـمـزه »، «عبداللّه »، «ابوطالب » (عبد مناف )، «زبير»،«حارث »، «حجل » (غيداق )، «مقوم » (عبدالكعبه )، «ضرار ابولهب » (عبدالعزى )،«قشم » وشش دختر.
+
===غالب بن فهر===
كنيه عبدالمطلب «ابوالحارث » و نامش «شيبة الحمد» است .عـبـدالـمـطلب ، سرور قريش بود و رقيبى نداشت وى پس از آن كه داستان اصحاب فيل به انجام رسيد، اشعارى گفت كه حاکی از موحد بودن وی بود. وفـات عبدالمطلب ، در دهم ماه ربيع الاول (هشت سالگى رسول اكرم ) سال ششم عام الفيل اتفاق افـتـاد او صـد و بيست سال عمركرد. قبرش در «حجون » واقع شده كه به قبرستان ابوطالب معروف است.
 
  
== منابع ==
+
مادر وى «لیلى» دختر «سعد بن هذیل» بود و فرزندان وى: «لؤى» و «تیم الادرم» و فرزندان تیم بن غالب، «بنو ادرم بن غالب» معروف شده اند.
  
آیتی، ابراهیم؛ تاریخ پیامبر اسلام؛انتشارات دانشگاه تهران.
+
===لؤى بن غالب===
 +
 
 +
مادر وى «سلمى» دختر «کعب بن عمرو خزاعى» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «کعب»، «عامر»، «سامه»، «عوف» و «خزیمه».
 +
 
 +
===کعب بن لؤى===
 +
 
 +
مادر وى «ماویة» دختر «کعب بن قیس بن جسر» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «مره»، «عدى» و «هصیص» و کنیه اش «ابوهصیص» بود. کعب بن لؤى از همه فرزندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولین کسى است که روز [[جمعه‌‌‌‌|جمعه]] را «جمعه» نامید.
 +
 
 +
===مرة بن کعب===
 +
 
 +
مادر وى: «وحشیة» دختر «شیبان بن محارب بن فهر بن مالک بن نضر» است و فرزندان وى: «کلاب»، «تیم»، «یقظه» و کنیه اش «ابویقظه» مى باشد.
 +
 
 +
===کلاب بن مره===
 +
 
 +
مادرش «هند» دختر «سریر بن ثعلبة بن حارث بن مالک بن کنانة بن خزیمه» است و فرزندانش: «[[قصى بن کلاب]]» و «زهرة بن کلاب» و یک دختر و کنیه اش «ابوزهره» و نامش «حکیم» است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره دو فرزند «کلاب بن مره» یعنى: «قصى» و «زهره» گفت: دو بطن خالص قریش دو پسر کلاب اند.
 +
 
 +
===قصى بن کلاب===
 +
بیشتر شهرت [[قریش]]، مربوط به مرد نامى آنها «[[قصى بن کلاب]]» جد چهارم پیغمبر است که در حقیقت سر سلسله قریش بود. برادر او «زهره» نیز از سران قریش به شمار مى رفت. مادرش «فاطمه» دختر «سعد بن سیل» است و فرزندانش: «[[عبدمناف]]»، «عبدالدار»، «عبدالعزى» و «عبدقصى» و دو دختر و کنیه اش «ابوالمغیره» بود.
 +
 
 +
قصى بزرگ و بزرگوار شد، در این موقع دربانى و کلیددارى خانه [[کعبه]] با قبیله «[[خزاعه]]» بود که پس از «جرهمیان» بر مکه غالب شده بودند و اجازه [[حج]] با قبیله «صوفه» بود. «قصى» زیر بار «صوفه» نرفت و پس از جنگى سخت بر آنان پیروز گشت و دست آنان را از اجازه حج کوتاه ساخت. «خزاعه» نیز حساب کار خویش کردند و از قصى کناره گرفتند و سرانجام «قصى» امور کعبه و مکه را به داورى «یعمر بن عوف بن کعب کنانى» در دست گرفت و از آن روز «شداخ» نامیده شد.
 +
 
 +
«قصى» مناصب را در میان فرزندان خویش تقسیم کرد، آب دادن و سرورى را به «[[عبدمناف]]»، «[[دارالندوه]]» را به «عبدالدار»، پذیرایى حاجیان را به «عبدالعزى» و دو کنار وادى را به «عبدقصى» واگذاشت. قریش از نظر بزرگوارى قصى بن کلاب، [[مرگ]] وى را مبدا تاریخ خود قرار دادند.
 +
 
 +
===عبدمناف بن قصى===
 +
 
 +
نام [[عبدمناف]] «مغیره»، کنیه اش «ابوعبدشمس» و او را «قمرالبطحا» نیز مى گفتند. مادرش «حبى» دختر «حلیل خزاعى» است و فرزندانش: «[[هاشم بن عبد مناف|هاشم]]»، «عبدشمس»، «مطلب»، «نوفل»، و شش دختر بودند. این چهار برادر سرانجام هر کدام دور از هم در نقطه اى جان سپردند. هاشم در غزه، عبدشمس در [[مکه]]، نوفل در [[عراق]]، و مطلب در [[یمن|یمن]] زندگانى را بدرود گفتند، و همان جاها دفن شدند.
 +
 
 +
===هاشم بن عبدمناف===
 +
 
 +
[[هاشم بن عبد مناف|هاشم بن عبدمناف]] - نیاى دوم [[پیامبر اسلام|پیامبر]] - که نامش «عمرو» بود با برادرش عبدشمس به هنگام ولادت به هم چسبیده بودند. وقتى آن ها را از هم جدا کردند، خون زیادى از آنها به زمین ریخت، و عرب آن را به فال بد گرفت. اتفاقا این تطیر هم بی جا نبود و میان فرزندان هاشم و عبدشمس ([[بنى امیه]]) نزاع و کشمکش و خون ریزى همیشه جریان داشت. این مخالفت ها در زمان پیغمبر میان آن حضرت و [[ابوسفیان]] نوه امیه و بعد میان [[امام على]] علیه السلام و [[معاویه]] و میان [[یزید بن معاویه|یزید]] و [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام نیز ادامه داشت. حتى در [[احادیث]] پیش از ظهور [[امام زمان]] علیه السلام آمده است که هنگام ظهور آن حضرت، شخصى که از نسل ابوسفیان است ([[خروج سفیانی|سفیانى]]) با مهدى موعود به مخالفت برخاسته که در نبرد با آن حضرت نابود مى شود.
 +
 
 +
هاشم چهره درخشان [[قریش]] بود. عقل و ادراک و هوش و استعداد زایدالوصفى داشت. در مردم دارى و [[مهمانی و مهمانداری|مهمان نوازى]] و دستگیرى از مستمندان نظیر نداشت. به همین جهت مردم عرب و قریش به او لقب سید دادند. یعنى آقاى عرب. لقب «[[سادات|سید]]» در اولاد او باقى ماند، و این سیادت از او به فرزندانش [[عبدالمطلب]] و اولاد او و بعدها به پیغمبر و [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیهماالسلام و دودمان آنها رسید.
 +
 
 +
از کارهاى برجسته هاشم این است که قریش را به کار تجارت واداشت، و جهت بازاریابى شخصا در [[اردن]] با امیر غسانى که عرب و [[مسیحیت|مسیحى]] بود، پیمان بازرگانى بست تا تجار عرب در قلمرو او آزادانه آمد و رفت کنند، و مال التجاره آنها از خطر مصون بماند. کار عاقلانه هاشم در انعقاد این قرارداد بازرگانى موجب شد که برادران دیگر او هم به وى تأسى جویند و عبدشمس با پادشاه [[حبشه]] و نوفل با پادشاه [[ایران]]، و مطلب با حکمران یمن نیز چنین پیمانى منعقد سازند. از آن زمان مردم قریش در [[سوریه]] و یمن و عراق و حبشه به کار تجارت پرداختند. ولى بیشتر تجارت آنها در ناحیه شمال یعنى اردن و سوریه و [[فلسطین]] و در جنوب با یمن بود. خداوند از این سفرهاى تابستانى و زمستانى تجار قریش که موجب تالیف و تجمع و تمدن آن ها گردید، و از گرسنگى و سرگردانى نجات یافتند در [[سوره قریش]] یاد مى کند.
 +
 
 +
یعقوبى مى‌نویسد: چون هاشم در غزه وفات یافت، قریش پریشان شدند که مبادا سایر قبائل بر آنها چیره شوند. به همین جهت عبدشمس به حبشه رفت و پیمانى را که با نجاشى بسته بود تجدید کرد و به [[مکه]] بازگشت. نوفل برادر دیگر هم به عراق رفت و با پادشاه ایران پیمان بست و در راه بازگشت درگذشت، و به جاى آنها مطلب بن عبدمناف برادر چهارم ریاست مکه را به عهده گرفت.<ref>تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۸۱</ref>
 +
 
 +
===عبدالمطلب بن هاشم===
 +
 
 +
[[عبدالمطلب]] پسر هاشم که نامش «شیبه» بود، و «سرور بطحا» خوانده مى شد، جد نخست [[پیامبر اسلام]] است. عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت. [[ابوطالب]] و [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]] پدر پیامبر و پنج دخترش از فاطمه دختر عمرو بن عائذ مخزومى بود، و بقیه پسران و [[صفیه دختر عبد المطلب|صفیه]] مادر [[زبیر بن عوام]] از زنان دیگر بودند.
 +
 
 +
عبدالمطلب [[چاه زمزم]] را که مدت ها مسدود بود، حفر کرد و یک شمشیر و دو گوساله طلائى را از درون آن بیرون آورد که [[وقف]] [[کعبه]] شد، و آب زمزم بار دیگر در اختیار مردم قرار گرفت و این بر اعتبار عبدالمطلب افزود.
 +
 
 +
[[ابن واضح یعقوبی|یعقوبى]] مورخ نامى مى نویسد: [[قریش]] عبدالمطلب را [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] ثانی مى نامیدند. عبدالمطلب ۱۲۰ سال در جهان زیست. در زمان زندگی عبدالمطلب که نامى ترین و عاقل ترین فرد عرب [[حجاز]] به شمار مى رفت، [[ابرهه]] فرمانرواى حبشى [[یمن]] با هفتاد هزار سپاهى آهنگ تخریب کعبه نمود. ابرهه مى خواست کعبه را ویران کند و قبائل عرب را وادارد تا به جاى زیارت آن، [[کلیسا|کلیسائى]] را که او در شهر صنعا پایتخت یمن ساخته بود، [[زیارت]] کنند. بدین گونه مرکز تجارت و محل اعتبار و زیارت ملت عرب را به یمن و صنعا منتقل سازد.
 +
 
 +
ولی به طورى که خداوند در [[قرآن مجید]] ([[سوره فیل]]) یادآور مى شود، ابرهه و کلیه افراد سپاهش با پرتاب کلوخ هائى که پرندگانى همچون پرستوها ([[ابابیل]]) از جانب خداوند بر آنها فرو ریختند به کلى نابود شدند. هنگامى که عبدالمطلب در بیرون مکه براى استرداد شترانش که سربازان ابرهه تصاحب کرده بودند، به ملاقات او آمد، ابرهه گفت: من تصور مى کردم شخصى مانند شما براى شفاعت از مردم شهر و جلوگیرى از تخریب خانه کعبه به دیدار ما آمده آست؟ و عبدالمطلب گفت: «أنا ربّ الابل و للبیت ربّ ان شاء یحفظه»؛ من صاحب شتران خود هستم و خانه را نیز صاحبى است که اگر بخواهد آن را حفظ مى کند. همین جمله کوتاه ابرهه را سخت تحت تاثیر قرار داد و پریشان ساخت و آن را دلیل بر عقل و بزرگوارى عبدالمطلب دانست.
 +
 
 +
عبدالمطلب علاقه سرشارى به «[[پیامبر اسلام|محمد]]» نوه عظیم الشان خود داشت و بارها سفارش او را به فرزندانش مى نمود و مى گفت: او آینده اى درخشان دارد (و انّ لَه لَشأنا عظیما).
 +
 
 +
==دین اجداد پیامبر==
 +
 
 +
[[شیخ طبرسى]] در [[مجمع البیان]] در مورد «[[آزر]]» که در [[قرآن]] به عنوان پدر [[حضرت ابراهیم علیه السلام|حضرت ابراهیم]] علیه السلام نامش ذکر گردیده می گوید: «ان آزر کان جد ابراهیم علیه السلام لامّه، او کان عمه من حیث صح عندهم ان آباء النبی صلى الله علیه و آله الى آدم کلهم کانوا موحدین، و اجمعت الطائفة على ذلک...<ref> مجمع البیان، ج ۴، ص ۳۲۲. </ref>؛ اصحاب ما - علماء [[شیعه|شیعه]] - گفته‌‌اند که ‌«آزر» جد مادرى ابراهیم و یا عموى آن حضرت بوده چون این ‌مطلب نزد آن‌ها ثابت‌ شده که پدران [[رسول خدا]] صلى الله ‌علیه و آله تا [[حضرت آدم]] همه‌شان موحد بوده‌‌اند و طائفه شیعه بر این مطلب ‌[[اجماع]] دارند...».
 +
 
 +
[[ملا محمدباقر مجلسى]] نیز در [[بحارالانوار]] فرموده: «اتفقت الامامیة رضوان الله علیهم على ان والِدَى الرسول و کل‌ اجداده الى آدم علیه السلام کانوا مسلمین بل کانوا من الصدیقین، اِمّا انبیاء مرسلین او اوصیاء معصومین، ولعل بعضهم لم یظهر الاسلام‌ لتقیة او لمصلحة دینیة»؛<ref> بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۱۷. </ref> شیعه [[امامیه|امامیه]] متفقا گفته‌‌اند که پدر و مادر رسول خدا و همه ‌اجداد آن بزرگوار تا [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]] ابوالبشر همگى مسلمان (و معتقد به خداى یکتا) بوده و بلکه از «صدیقین‌» بوده‌‌اند که یا پیامبر مرسل و یا از اوصیاء معصومین بوده‌‌اند و شاید برخى از ایشان‌ به خاطر [[تقیه]] یا مصالح دینى دیگرى [[اسلام]] خود را اظهار نکرده‌‌اند.
 +
 
 +
چنان چه مشاهده مى ‌کنید در گفتار این دو عالم بزرگوار شیعه ‌ادعاى اجماع و اتفاق بر این مطلب شده و بلکه این مطلب نزد دانشمندان [[اهل سنت]] نیز معروف بوده، چنانکه [[فخر رازى]] در تفسیر [[مفاتیح الغیب]] خود گوید: «... و قالت الشیعه: ان احدا من آباء الرسول صلى الله علیه و آله ‌و اجداده ما کان کافرا...<ref> مفاتیح الغیب، ج ۴، ص ۱۰۳. </ref>؛ شیعه گفته‌‌اند که احدى از پدران رسول خدا و اجداد آن حضرت کافر نبوده‌‌اند...».
 +
 
 +
ولى در میان علماء اهل سنت در این باره اختلاف زیادى ‌است، و جمعى از آن ها مانند [[سیوطى]] و برخى دیگر همانند شیعه ‌عقیده دارند که پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگى‌ موحد بوده‌‌اند، و به خصوص  سیوطى در این باره به طور تفصیل سخن ‌گفته و این مطلب را از نظر عقل و نقل به اثبات رسانده،<ref> ر ج. مسالک الحنفاء، سیوطى، ص ۱۷. </ref> ولی جمعى ‌نیز آن‌ها را و حتى [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]] پدر آن حضرت را [[کفر|کافر]] و مشرک ‌دانسته‌‌اند!<ref> ر ج. فخر رازى، مفاتیح الغیب، ج ۴، ص ۱۰۳. </ref><ref>سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هایى از تاریخ تحلیلى اسلام.</ref>
 +
 
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
 
 +
==منابع==
 +
 
 +
*ابراهیم آیتی؛ تاریخ پیامبر اسلام؛ انتشارات دانشگاه تهران.
 +
*علی دوانی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت.
 +
*سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هایى از تاریخ تحلیلى اسلام
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= متوسط
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
 +
 
 +
[[رده:پیامبر اکرم]]
 
[[رده:نیاکان پیامبر]]
 
[[رده:نیاکان پیامبر]]
 +
[[رده:وابستگان پیامبر]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۳۲

نسب پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم علیهماالسلام می‌رسد.[۱] نیاکان رسول خدا تا بیست و یک پشت - تا به عدنان - ذکر شده‌ است، اما از عدنان تا حضرت اسماعیل درست روشن نیست. به اتفاق علمای شیعه، اجداد پیامبر اکرم تا حضرت آدم همگی موحّد بوده‌‌اند.

شرح حال اجداد پیامبر

نیاکان پیامبر تا بیست و یک پشت شناخته شده‌اند. بدین گونه: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبدمناف، قُصىّ، کلاب، مره، کعب، لؤى، غالب، فهر، مالک، نضر، کنانه، خزیمه، مدرکه، الیاس، مضر، نزار، معد، عدنان. اما از عدنان تا حضرت اسماعیل درست روشن نیست.[۲]

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت کرده که ایشان فرمودند: هر گاه نسب من به عدنان رسید، توقف کنید.[۳] در صورت درست بودن این روایت، علت آن می‌تواند این باشد که بین نسابین آن زمان هم در ترتیب اجداد پیامبر تا حضرت اسماعیل اختلاف بوده است و پیامبر برای دفع این اختلاف، ذکر نسبشان را از عدنان به بعد نهی کرده‌اند. اما آنچه همه نسب دانان اتفاق دارند، آن است که نسب عدنان به حضرت اسماعیل علیه السلام می‌رسد.

شرح حال اجداد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جد بیستم یعنى «عدنان»، بدین شرح است:

عدنان

پدر عرب عدنانى است که در تهامه، نجد و حجاز تا شارف الشام و عراق مسکن داشته اند و آنان را عرب معدى، عرب نزارى، عرب مضرى، عرب اسماعیلى، عرب شمالى، عرب متعربه و مستعربه، بنى اسماعیل، بنى مشرق، بنى قیدار مى گویند و نسبشان به اسماعیل بن ابراهیم علیه السلام مى رسد. عدنان دو پسر داشت: «معد» و «عک» که «بنى غافق» از «عک» پدید آمده بودند.

به گفته یعقوبى، عدنان نخستین کسى است که براى کعبه پوششى قرار داد. فرزندان عدنان از حجاز به سایر نقاط رفتند و سکونت ورزیدند، از جمله گروهى از آنها به یمن رفتند، معد پسر عدنان شریفترین فرد اولاد اسماعیل بود و او از منطقه حرم بیرون نرفت.[۴]

معد بن عدنان

«عدنان» با فرزندان خویش به سوى یمن رفت و همان جا بود تا اینکه وفات یافت. او را چند پسر بود که مَعَد بر همه آنان سرورى داشت. مادر معد از قبیله «جرهم» بود و ده فرزند داشت و کنیه معد «ابوقضاعه» بود. به قول ابن اسحاق: معد بن عدنان چهار پسر به نام هاى، «نزار»، «قضاعه»، «قنص» و «ایاد» داشت.

نزار بن معد

سرور و بزرگ فرزندان پدرش معد بود و در مکه جاى داشت و او را چهار پسر به نامهاى: «مضر»، «ربیعه»، «انمار» و «ایاد» بود. دو قبیله «خشعم» و «بجیله» از انمار به وجود آمده اند و دو قبیله بزرگ ربیعه و مضر از نزار پدیدار گشته اند.

مضر بن نزار

«مُضَر» سرور فرزندان پدرش و مردى بخشنده و دانا بود و فرزندانش را به صلاح و پرهیزگارى نصیحت مى کرد. دو پسر داشت: «الیاس» و «عیلان» و مادرشان از قبیله «جرهم» بود. از رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: «مُضَر و ربیعه را دشنام ندهید، چه آن دو مسلمان بوده اند».

الیاس بن مضر

الیاس پس از پدر در میان قبایل بزرگى یافت و او را «سیدالعشیرة» لقب دادند، سه پسر به نام هاى: «مدرکه»، «طابخه» و «قمعه» داشت (نامشان به ترتیب: عامر، عمرو و عمیر است) و مادرشان «خندف» و نام اصلى وى «لیلى» بود و قبایلى را که نسبشان به الیاس مى رسد، «بنى خندف» گویند. قبیله هاى «بنى تمیم»، «بنى ضبه»، «مزینه»، «رباب»، «خزاعه»، «اسلم» از الیاس بن مضر منفصل مى شوند.

مدرکة بن الیاس

نامش «عامر» و کنیه اش «ابوالهذیل» و «ابوخزیمه» بود «مدرکه» چهار فرزند داشت: «خزیمه» و «هذیل»، «حارثه» و «غالب». نسب قبیله «هذیل» و «عبداللّه بن مسعود» صحابى معروف پیامبر به «مدرکة بن الیاس» مى رسد.

خزیمة بن مدرکه

مادرش «سلمى» دختر «اسد بن ربیعة بن نزار» و به قول ابن اسحاق زنى از «بنى قضاعه» بود. وی بعد از پدر حکومت قبایل عرب را داشت و او را چهار پسر به نام هاى: «کنانه»، «اسد»، «اسده» و «هون» بود.

کنانة بن خزیمه

کنیه اش «ابومضر» و مادرش «عوانه» دختر «سعد بن قیس بن عیلان بن مضر» بود. از «کنانه» فضایل زیادى آشکار گشت و عرب او را بزرگ مى داشت. فرزندانش عبارت بودند از: «نضر»، «مالک»، «عبدمناة»، «ملکان» و «حدال» قبایل «بنى لیث» و «بنى عامر» از کنانة بن خزیمه پدید آمده اند.

نضر بن کنانه

مادرش به قول یعقوبى «هاله» دختر «سوید بن غطریف» و به قول ابن اسحاق و طبرى، «بَره» بود و فرزندان وى: «مالک»، «یخلد» و «صلت» و کنیه اش «ابوالصلت» بوده است. یعقوبى مى گوید: نضر بن کنانه، اول کسى است که «قریش» نامیده شد و به این ترتیب کسى که از فرزندان نضر بن کنانه نباشد «قرشى» نیست.

مالک بن نضر

مادر وى «عاتکه» دختر «عدوان بن عمرو بن قیس بن عیلان» و فرزند وى «فهر بن مالک» بود.

فهر بن مالک

مادر وى «جندله» دختر «حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى» بود و فرزندان وى: «غالب»، «محارب»، «حارث»، «اسد» و دخترى به نام «جندله» مى باشند.

غالب بن فهر

مادر وى «لیلى» دختر «سعد بن هذیل» بود و فرزندان وى: «لؤى» و «تیم الادرم» و فرزندان تیم بن غالب، «بنو ادرم بن غالب» معروف شده اند.

لؤى بن غالب

مادر وى «سلمى» دختر «کعب بن عمرو خزاعى» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «کعب»، «عامر»، «سامه»، «عوف» و «خزیمه».

کعب بن لؤى

مادر وى «ماویة» دختر «کعب بن قیس بن جسر» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «مره»، «عدى» و «هصیص» و کنیه اش «ابوهصیص» بود. کعب بن لؤى از همه فرزندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولین کسى است که روز جمعه را «جمعه» نامید.

مرة بن کعب

مادر وى: «وحشیة» دختر «شیبان بن محارب بن فهر بن مالک بن نضر» است و فرزندان وى: «کلاب»، «تیم»، «یقظه» و کنیه اش «ابویقظه» مى باشد.

کلاب بن مره

مادرش «هند» دختر «سریر بن ثعلبة بن حارث بن مالک بن کنانة بن خزیمه» است و فرزندانش: «قصى بن کلاب» و «زهرة بن کلاب» و یک دختر و کنیه اش «ابوزهره» و نامش «حکیم» است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره دو فرزند «کلاب بن مره» یعنى: «قصى» و «زهره» گفت: دو بطن خالص قریش دو پسر کلاب اند.

قصى بن کلاب

بیشتر شهرت قریش، مربوط به مرد نامى آنها «قصى بن کلاب» جد چهارم پیغمبر است که در حقیقت سر سلسله قریش بود. برادر او «زهره» نیز از سران قریش به شمار مى رفت. مادرش «فاطمه» دختر «سعد بن سیل» است و فرزندانش: «عبدمناف»، «عبدالدار»، «عبدالعزى» و «عبدقصى» و دو دختر و کنیه اش «ابوالمغیره» بود.

قصى بزرگ و بزرگوار شد، در این موقع دربانى و کلیددارى خانه کعبه با قبیله «خزاعه» بود که پس از «جرهمیان» بر مکه غالب شده بودند و اجازه حج با قبیله «صوفه» بود. «قصى» زیر بار «صوفه» نرفت و پس از جنگى سخت بر آنان پیروز گشت و دست آنان را از اجازه حج کوتاه ساخت. «خزاعه» نیز حساب کار خویش کردند و از قصى کناره گرفتند و سرانجام «قصى» امور کعبه و مکه را به داورى «یعمر بن عوف بن کعب کنانى» در دست گرفت و از آن روز «شداخ» نامیده شد.

«قصى» مناصب را در میان فرزندان خویش تقسیم کرد، آب دادن و سرورى را به «عبدمناف»، «دارالندوه» را به «عبدالدار»، پذیرایى حاجیان را به «عبدالعزى» و دو کنار وادى را به «عبدقصى» واگذاشت. قریش از نظر بزرگوارى قصى بن کلاب، مرگ وى را مبدا تاریخ خود قرار دادند.

عبدمناف بن قصى

نام عبدمناف «مغیره»، کنیه اش «ابوعبدشمس» و او را «قمرالبطحا» نیز مى گفتند. مادرش «حبى» دختر «حلیل خزاعى» است و فرزندانش: «هاشم»، «عبدشمس»، «مطلب»، «نوفل»، و شش دختر بودند. این چهار برادر سرانجام هر کدام دور از هم در نقطه اى جان سپردند. هاشم در غزه، عبدشمس در مکه، نوفل در عراق، و مطلب در یمن زندگانى را بدرود گفتند، و همان جاها دفن شدند.

هاشم بن عبدمناف

هاشم بن عبدمناف - نیاى دوم پیامبر - که نامش «عمرو» بود با برادرش عبدشمس به هنگام ولادت به هم چسبیده بودند. وقتى آن ها را از هم جدا کردند، خون زیادى از آنها به زمین ریخت، و عرب آن را به فال بد گرفت. اتفاقا این تطیر هم بی جا نبود و میان فرزندان هاشم و عبدشمس (بنى امیه) نزاع و کشمکش و خون ریزى همیشه جریان داشت. این مخالفت ها در زمان پیغمبر میان آن حضرت و ابوسفیان نوه امیه و بعد میان امام على علیه السلام و معاویه و میان یزید و امام حسین علیه السلام نیز ادامه داشت. حتى در احادیث پیش از ظهور امام زمان علیه السلام آمده است که هنگام ظهور آن حضرت، شخصى که از نسل ابوسفیان است (سفیانى) با مهدى موعود به مخالفت برخاسته که در نبرد با آن حضرت نابود مى شود.

هاشم چهره درخشان قریش بود. عقل و ادراک و هوش و استعداد زایدالوصفى داشت. در مردم دارى و مهمان نوازى و دستگیرى از مستمندان نظیر نداشت. به همین جهت مردم عرب و قریش به او لقب سید دادند. یعنى آقاى عرب. لقب «سید» در اولاد او باقى ماند، و این سیادت از او به فرزندانش عبدالمطلب و اولاد او و بعدها به پیغمبر و حضرت على علیهماالسلام و دودمان آنها رسید.

از کارهاى برجسته هاشم این است که قریش را به کار تجارت واداشت، و جهت بازاریابى شخصا در اردن با امیر غسانى که عرب و مسیحى بود، پیمان بازرگانى بست تا تجار عرب در قلمرو او آزادانه آمد و رفت کنند، و مال التجاره آنها از خطر مصون بماند. کار عاقلانه هاشم در انعقاد این قرارداد بازرگانى موجب شد که برادران دیگر او هم به وى تأسى جویند و عبدشمس با پادشاه حبشه و نوفل با پادشاه ایران، و مطلب با حکمران یمن نیز چنین پیمانى منعقد سازند. از آن زمان مردم قریش در سوریه و یمن و عراق و حبشه به کار تجارت پرداختند. ولى بیشتر تجارت آنها در ناحیه شمال یعنى اردن و سوریه و فلسطین و در جنوب با یمن بود. خداوند از این سفرهاى تابستانى و زمستانى تجار قریش که موجب تالیف و تجمع و تمدن آن ها گردید، و از گرسنگى و سرگردانى نجات یافتند در سوره قریش یاد مى کند.

یعقوبى مى‌نویسد: چون هاشم در غزه وفات یافت، قریش پریشان شدند که مبادا سایر قبائل بر آنها چیره شوند. به همین جهت عبدشمس به حبشه رفت و پیمانى را که با نجاشى بسته بود تجدید کرد و به مکه بازگشت. نوفل برادر دیگر هم به عراق رفت و با پادشاه ایران پیمان بست و در راه بازگشت درگذشت، و به جاى آنها مطلب بن عبدمناف برادر چهارم ریاست مکه را به عهده گرفت.[۵]

عبدالمطلب بن هاشم

عبدالمطلب پسر هاشم که نامش «شیبه» بود، و «سرور بطحا» خوانده مى شد، جد نخست پیامبر اسلام است. عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت. ابوطالب و عبدالله پدر پیامبر و پنج دخترش از فاطمه دختر عمرو بن عائذ مخزومى بود، و بقیه پسران و صفیه مادر زبیر بن عوام از زنان دیگر بودند.

عبدالمطلب چاه زمزم را که مدت ها مسدود بود، حفر کرد و یک شمشیر و دو گوساله طلائى را از درون آن بیرون آورد که وقف کعبه شد، و آب زمزم بار دیگر در اختیار مردم قرار گرفت و این بر اعتبار عبدالمطلب افزود.

یعقوبى مورخ نامى مى نویسد: قریش عبدالمطلب را ابراهیم ثانی مى نامیدند. عبدالمطلب ۱۲۰ سال در جهان زیست. در زمان زندگی عبدالمطلب که نامى ترین و عاقل ترین فرد عرب حجاز به شمار مى رفت، ابرهه فرمانرواى حبشى یمن با هفتاد هزار سپاهى آهنگ تخریب کعبه نمود. ابرهه مى خواست کعبه را ویران کند و قبائل عرب را وادارد تا به جاى زیارت آن، کلیسائى را که او در شهر صنعا پایتخت یمن ساخته بود، زیارت کنند. بدین گونه مرکز تجارت و محل اعتبار و زیارت ملت عرب را به یمن و صنعا منتقل سازد.

ولی به طورى که خداوند در قرآن مجید (سوره فیل) یادآور مى شود، ابرهه و کلیه افراد سپاهش با پرتاب کلوخ هائى که پرندگانى همچون پرستوها (ابابیل) از جانب خداوند بر آنها فرو ریختند به کلى نابود شدند. هنگامى که عبدالمطلب در بیرون مکه براى استرداد شترانش که سربازان ابرهه تصاحب کرده بودند، به ملاقات او آمد، ابرهه گفت: من تصور مى کردم شخصى مانند شما براى شفاعت از مردم شهر و جلوگیرى از تخریب خانه کعبه به دیدار ما آمده آست؟ و عبدالمطلب گفت: «أنا ربّ الابل و للبیت ربّ ان شاء یحفظه»؛ من صاحب شتران خود هستم و خانه را نیز صاحبى است که اگر بخواهد آن را حفظ مى کند. همین جمله کوتاه ابرهه را سخت تحت تاثیر قرار داد و پریشان ساخت و آن را دلیل بر عقل و بزرگوارى عبدالمطلب دانست.

عبدالمطلب علاقه سرشارى به «محمد» نوه عظیم الشان خود داشت و بارها سفارش او را به فرزندانش مى نمود و مى گفت: او آینده اى درخشان دارد (و انّ لَه لَشأنا عظیما).

دین اجداد پیامبر

شیخ طبرسى در مجمع البیان در مورد «آزر» که در قرآن به عنوان پدر حضرت ابراهیم علیه السلام نامش ذکر گردیده می گوید: «ان آزر کان جد ابراهیم علیه السلام لامّه، او کان عمه من حیث صح عندهم ان آباء النبی صلى الله علیه و آله الى آدم کلهم کانوا موحدین، و اجمعت الطائفة على ذلک...[۶]؛ اصحاب ما - علماء شیعه - گفته‌‌اند که ‌«آزر» جد مادرى ابراهیم و یا عموى آن حضرت بوده چون این ‌مطلب نزد آن‌ها ثابت‌ شده که پدران رسول خدا صلى الله ‌علیه و آله تا حضرت آدم همه‌شان موحد بوده‌‌اند و طائفه شیعه بر این مطلب ‌اجماع دارند...».

ملا محمدباقر مجلسى نیز در بحارالانوار فرموده: «اتفقت الامامیة رضوان الله علیهم على ان والِدَى الرسول و کل‌ اجداده الى آدم علیه السلام کانوا مسلمین بل کانوا من الصدیقین، اِمّا انبیاء مرسلین او اوصیاء معصومین، ولعل بعضهم لم یظهر الاسلام‌ لتقیة او لمصلحة دینیة»؛[۷] شیعه امامیه متفقا گفته‌‌اند که پدر و مادر رسول خدا و همه ‌اجداد آن بزرگوار تا آدم ابوالبشر همگى مسلمان (و معتقد به خداى یکتا) بوده و بلکه از «صدیقین‌» بوده‌‌اند که یا پیامبر مرسل و یا از اوصیاء معصومین بوده‌‌اند و شاید برخى از ایشان‌ به خاطر تقیه یا مصالح دینى دیگرى اسلام خود را اظهار نکرده‌‌اند.

چنان چه مشاهده مى ‌کنید در گفتار این دو عالم بزرگوار شیعه ‌ادعاى اجماع و اتفاق بر این مطلب شده و بلکه این مطلب نزد دانشمندان اهل سنت نیز معروف بوده، چنانکه فخر رازى در تفسیر مفاتیح الغیب خود گوید: «... و قالت الشیعه: ان احدا من آباء الرسول صلى الله علیه و آله ‌و اجداده ما کان کافرا...[۸]؛ شیعه گفته‌‌اند که احدى از پدران رسول خدا و اجداد آن حضرت کافر نبوده‌‌اند...».

ولى در میان علماء اهل سنت در این باره اختلاف زیادى ‌است، و جمعى از آن ها مانند سیوطى و برخى دیگر همانند شیعه ‌عقیده دارند که پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگى‌ موحد بوده‌‌اند، و به خصوص سیوطى در این باره به طور تفصیل سخن ‌گفته و این مطلب را از نظر عقل و نقل به اثبات رسانده،[۹] ولی جمعى ‌نیز آن‌ها را و حتى عبدالله پدر آن حضرت را کافر و مشرک ‌دانسته‌‌اند![۱۰][۱۱]

پانویس

  1. ابن‌ هشام‌، السیره النبویة، ج۱، ص۴
  2. علی دوانی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت.
  3. بحارالأنوار، مجلسی، ج۱۵، ص۱۰۵.
  4. تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵۳.
  5. تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۸۱
  6. مجمع البیان، ج ۴، ص ۳۲۲.
  7. بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۱۷.
  8. مفاتیح الغیب، ج ۴، ص ۱۰۳.
  9. ر ج. مسالک الحنفاء، سیوطى، ص ۱۷.
  10. ر ج. فخر رازى، مفاتیح الغیب، ج ۴، ص ۱۰۳.
  11. سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هایى از تاریخ تحلیلى اسلام.

منابع

  • ابراهیم آیتی؛ تاریخ پیامبر اسلام؛ انتشارات دانشگاه تهران.
  • علی دوانی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت.
  • سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هایى از تاریخ تحلیلى اسلام