قصه هابیل و قابیل: تفاوت بین نسخهها
(←منابع) |
|||
سطر ۱۱۵: | سطر ۱۱۵: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=38010 هابیل و قابیل، یوسف دهقان، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)] تاریخ بازیابی: 30 دی 1391. | [http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=38010 هابیل و قابیل، یوسف دهقان، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)] تاریخ بازیابی: 30 دی 1391. | ||
+ | |||
+ | {{قرآن}} | ||
[[رده:قصههای قرآنی]] | [[رده:قصههای قرآنی]] |
نسخهٔ ۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۷:۴۰
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
"هابیل و قابیل" نام دو فرزند از فرزندان حضرت آدم ابوالبشر است؛ نام این دو برادر در قرآن نیامده بلکه با تعبیر "إبنی آدم" از آن دو یاد شده که خطاب به پیامبر اسلام میفرماید: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ»[۱]؛ و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان.
اما در روایات نام آنها بیان شده كه نامشان، "هابیل و قابیل" بوده است.[۲]
محتویات
داستان هابیل و قابیل در قرآن
ماجرای آن دو برادر فقط در آیات 27 إلی 31 سوره مائده ذكر شده با بیان این که، وقتی حضرت آدم علیه السلام اولین پیامبر الهی، از طرف خدا مأمور شد كه "هابیل" را به عنوان وصی و جانشین خود انتخاب كند، حسادت قابیل كه ناشی از انتخاب هابیل به عنوان وصی آدم و إعطای اسم أعظم و اختصاصات نبوت به هابیل بود، او را به مخالفت با این دستور خدا برانگیخت و به این امر اعتراض كرد؛ چون توهّم شایستگی خود بر هابیل را داشت اما خداوند جهت نشان دادن مقام و منزلت "هابیل" بر "قابیل"، دستور داد كه برای خدا قربانی انجام دهند. قربانی هر كس پذیرفته شد، وصی حضرت آدم است؛ در نتیجه قربانی هابیل پذیرفته شد، اما قربانی قابیل مورد قبول واقع نشد و این امر موجب شد كه قابیل دست به قتل برادر خود بزند.[۳] بنابر مطالب گفته شده در این داستان، ابتدا دو مسأله مورد بررسی قرار میگیرد:
1. حسادت قابیل بر هابیل:
قرآن از این مسأله سخنی به میان نیاورده و فقط از قربانی سخن گفته است ولی در روایتی، امام صادق علیهالسلام به زراره فرمودند: خداوند به آدم وحى فرمود كه اختصاصات نبوت را به هابیل تسلیم نماید و إسم اعظم را به او تعلیم دهد و او را وصى خود قرار بدهد؛ قابیل چون از حیث سنی بزرگتر از هابیل بود و خود را شایستهتر از برادرش میدانست، به هابیل حسادت كرد.
حضرت آدم بنا به فرمان خداوند به آن دو برادر دستور داد كه در راه خدا قربانى كنند؛ قربانی هر كدام مورد قبول واقع شد وصى و جانشین پدر گردد؛ نتیجهی آزمایش الهی به نفع هابیل شد به همین سبب حسادت قابیل شعلهور شد.[۴]
در ابتدای همین روایت، وقتی زراره به حضرت عرض میكند: مردم عقیده دارند كه اختلاف هابیل و قابیل به خاطر ازدواج آنها با خواهرشان بوده،[۵]
حضرت در جواب این سخن زراره میفرماید: این عقیده، نادرست و سخیف است كه با كمال بىشرمى چنین نسبت ناروائى به حضرت آدم، اولین پیغمبر و خلیفهی خدا میدهند و حال آن كه ده هزار سال پیش از خلقت آدم خداوند به قلم قدرت، حوادث و امورى را كه تا روز قیامت در عالم باید جارى شود، در لوح محفوظ نوشته و حلالها و حرامها تعین نموده که از جملهی محرّمات، ازدواج برادر با خواهر و فرزند با مادر است كه تا روز قیامت حرام خواهد بود.[۶]
2. قربانی هابیل و قابیل:
بعد از ماجرای حسادت[۷] و اعتراض قابیل، قرار بر این شد كه آنها برای خدا قربانی انجام دهند و پذیرش قربانی دلیل بر برتری او نزد خداست:[۸]
«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا...»؛[۹] و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان: در آن هنگام كه هر كدام كارى براى تقرب (به پروردگار) انجام دادند...
در بحث قربانی، دو نكته قابل توجه است:
الف. مفهوم قربان:
"قربان" به معنى چیزى است كه موجب تقرب به پروردگار میشود؛ اما در قرآن کریم دربارهی نوع قربانی آن دو برادر اسمی به میان نیامده بلکه بر مبنای روایات اسلامى،[۱۰] "هابیل" چون دامدارى داشت یكى از بهترین گوسفندان و فراوردههاى آن را براى این كار انتخاب نمود و "قابیل" كه مردى كشاورز بود، از بدترین قسمت زراعت خود (خوشه یا آرد) براى این منظور تهیه كرد.[۱۱]
ب. نحوهی پذیرش قربانی:
در قرآن کریم از نحوهی پذیرش قربانی نیز سخن به میان نیامده، بلکه به طور مطلق فرموده:«...فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ»[۱۲]؛ ...اما از یكى پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد.
در روایات اینگونه آمده كه قربانی هر كس را آتش سوزاند، قربانی او پذیرفته شده است؛ بنابراین وقتی هابیل و قابیل قربانی خود را تقدیم كردند، آتشی نازل شد و قربانی هابیل را سوزاند و معلوم شد كه از بین این دو قربانی، قربانی هابیل پذیرفته شده و قربانی قابیل مورد قبول واقع نشده است.[۱۳]
منطق قابیل و هابیل در برابر آزمایش الهی
قابیل از پذیرفته شدن قربانی هابیل بسیار ناراحت شد، در نتیجه تصمیم به قتل ایشان گرفت و به هابیل گفت: «به خدا سوگند كه تو را خواهم كشت».[۱۴]
اما هابیل در پاسخ برادرش، به تقوای الهی اشاره کرده و گفت: «...قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»[۱۵]؛ ...(برادر دیگر) گفت: (من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران میپذیرد.
هابیل در حقیقت با این کلام ارادهی داشت که برادرش را هدایت کند تا وی دست از اذیت و جنایت بردارد؛ پس این تعلیل كه خداوند قربانی اهل تقوا را میپذیرد، ضابطهی قطعی است که استثناپذیر نیست؛ یعنی این نوع قضاوت بر اساس معیار تقواست که وابسته به اعمال خود انسانهاست؛[۱۶] و در ادامه افزود: «اگر تو براى كشتن من، دست دراز كنى من هرگز به قتل تو دست نمىگشایم و مرتكب این گناه نمیشوم».[۱۷]
بعد هابیل دلیل عدم ارتكابش به این گناه عظیم را به قابیل گوشزد كرده و میگوید: «إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ»[۱۸]؛ چون از پروردگار جهانیان مىترسم.
هابیل در ادامهی این گفتگو، به حقیقت این نقشهی شوم قابیل (تصمیم وی به قتل برادر) اشاره کرده و خطاب به او گفت: «اگر تو مرا ظالمانه بكشى، گناه خودت و گناه من نیز به گردن تو خواهد بود و خواست من این است كه تو مرتكب این جنایت بزرگ شوی و اگر این گناه را عملی کنی از ستمگران خواهی بود و پاداش ستمگران آتش جهنم است.[۱۹]
جواب اهل این است که "هابیل" اراده نکرد که برادرش کار قبیح انجام دهد و او را بکشد؛ بلکه ارادهاش این بود که "قابیل" جزاء و عقاب آن کار قبیحی را که خواست اقدام آن را دشت به دوش بکشد؛ پس قبیح نیست بر این که کسی اراده بر نزول عذاب بر شخصی بکند که مستحق آن است؛ لذا مراد از "أن تَبُوأَ بِإثمِی" در آیهی شریفه به دوش کشیدن عقوبت قتل هابیل است که جواز این اراده، مشروط به تحقق و وقوع این امری است که مستحق عقاب بوده و مراد از "إثمِکَ" به دوش کشیدن عقاب معصیتی است که قابیل قبل از این عمل اقدام کرده بود و موجب عدم پذیرش قربانی وی شده بود؛ چون قرآن دارا بودن تقوای الهی را تعلیل بر پذیرش قربانی انسان ها از ناحیه خدای تبارک آورد.[۲۰]
در روایتی نیز امام باقر علیهالسلام نقل شده که هر کس مؤمنی را به عمد بکشد، خداوند همهی گناهان مقتول را به اسم قاتل مینویسد و مقتول از گناهان پاک میشود و این همان قول خدای متعال است. (سوره مائده/29)[۲۱]
إتمام حجّت از طرف خدا
خداوند دربارهی تعلیم و تهدید بشر هرگز به حكم فطرت اكتفاء نمیکند؛ یعنى به مجرد حكم عقل، كسى را به سبب گناهى عقوبت و عذاب نمىكند؛ تا پیامبرى را بفرستد که بشر را تهدید و انذار کرده و از عواقب آن جرم آگاه سازد. در این ماجرا نیز هابیل زبان به نصیحت قابیل گشود و عواقب ننگین قتل را به قابیل گوشزد نمود و خود از آن تبرّى جست؛ اما وقتی نصایح دلسوزانه و تهدید او بر دل آهنین قابیل اثرى نكرد و آتش حسدِ او را فرو ننشاند، دست به جنایت برادر زد و پروردگار متعال نیز او را رسواى جهان ساخت تا وسیلهی عبرت برای انسانهای دیگر گردد.[۲۲]
جنایت قابیل
سخنان هابیل همان ندای فطرت پاك هر انسانی است؛ اما وقتی این ندای توحیدی تأثیری در قلب قابیل نگذاشت، مرتكب قتل برادر خود شده و نسبت به برادرش حسادت ورزید که ریشهی آن پذیرش قربانی هابیل و ردّ قربانی او بود؛[۲۳] از این رو سه مطلب مهم در این جنایت شوم قابل توجه است:
1. سركشی نفس:
طغیان نفسِ سركشِ قابیل، او را به سوی گناه بزرگ كشاند و موجب شد که اولین جنایت و خونریزی را روی این كرهی خاكی رقم زند و در زمرهی زیانكاران قرار بگیرد: «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ...»[۲۴]؛ نفس سركش تدریجا او را مصمم به كشتن برادر كرد و او را كشت...
كلمهی "طوع" به معناى مطیع بودن است؛ یعنی نفس قابیل او را سرکش و رام کرده و تسلیم خود نمود و مسألهی كشتن برادر را برای او زینت داده و حیا را از وی برداشت، در نتیجه مطیع نفس شد.[۲۵]
2. جنایت و خسارت:
قابیل با ارتكاب قتل برادر مؤمن خود، موجب خسارت بزرگی شد؛ چون قتل و گناهان مثل آن، سبب زیان در دنیا و آخرت میشود:[۲۶]
«...فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ»؛[۲۷] ...و از زیانكاران شد.
قابیل که مرتكب اولین قتل روی زمین شد با این عمل شوم خود در دنیا و آخرت زیانكار شده و از خیر دنیا و آخرت محروم گشت.[۲۸]
3. سرگردانی بعد از قتل:
وقتی كه قابیل برادر خود را كشت، او را در بیابان رها كرد و نمىدانست با او چه كند؟ تا این كه حیوانات درنده، قصد دریدن آن را نمودند؛ از این رو مدتى جسد برادر را بر دوش خود حمل میكرد تا این كه بوى آن جسد بلند شده و پرندگان و حیوانات درنده اطراف جسد را گرفتند؛ در آن هنگام خداوند دو كلاغ را فرستاد و آنها با یكدیگر جنگیدند تا این كه یكى از آن دو، دیگرى را كشت؛ آن گاه با منقار و دو پاى خود گودالى را حفر كرد و جسد كلاغ مرده را درون گودال گذاشت و او را پوشاند؛ قابیل که ناظر این صحنه بود، درس خوبی از کلاغ گرفته و برادرش را دفن كرد:[۲۹]
«فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ...»؛[۳۰] سپس خداوند زاغى را فرستاد كه در زمین جستجو (و كند و كاو) مىكرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن كند...
پشیمانی قابیل
قابیل بعد از آموزش و تعلیمی كه از كلاغ دید و فهمید كه جسد برادرش را چگونه پنهان كند، به عجز و ناتوانی خود پی برده و درك و شعور خود را ضعیفتر از كلاغ دیده و نالهی عجز و ضعفش بلند شد:[۳۱]
«قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي»؛[۳۲] او گفت: واى بر من! آیا من نتوانستم، مثل این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن كنم؟
ظلم، بالآخره گریبان ظالم را میگیرد و انسانی كه مرتكب ظلمى شده و نمىخواهد مردم بر عمل او آگاه شوند، پشیمان شده و سرگردان میماند؛ چون چنین اعمالی طبیعتاً از امورى است كه نظام جاری جامعه آن را نمىپذیرد؛ چرا که اجزاى یك جامعه به هم پیوسته و مرتبط است و خواه ناخواه اثر چنین كارهایى كه با نظام جامعهی بشری منافات دارد، ظاهر مىشود؛ مثل تغذیهی طعام سمّى و بروز اثر آن در بدن انسان.[۳۳]
انسانى كه در انجام واجبات الهی و مراقبت آنچه رعایتش لازم است، نقص تدبیر داشته باشد. در موقع خود اثر نقص ظاهر شده و انسان دچار پشیمانى مىگردد و اگر بخواهد آن نقص را جبران كند، خرابى دیگرى پیدا مىشود. این گناهان و حرمت شكنیهای پىدرپى همچنان ادامه مىیابد تا خداى تعالى او را در أنظار عموم رسوا سازد؛[۳۴] چون عاقبت هر جنایتی، رسوایی است.[۳۵]
«...فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ»؛[۳۶] ...و سرانجام (از ترس رسوایى و بر اثر فشار وجدان، از كار خود) پشیمان شد.
پشیمانى قابیل یا به خاطر این بود كه عمل زشت و ننگینش، سرانجام بر پدر و مادر و دیگران آشكار شده و مورد سرزنش قرار خواهد گرفت یا به دلیل بر دوش كشیدن جسد برادر بود كه چرا مدتى آن را دفن نكرده است و یا به این دلیل است كه اصولا انسان بعد از انجام هر كار زشتى یك نوع حالت ناراحتى و ندامت در دل خویش احساس میكند؛ ولى روشن است كه انگیزهی ندامت او به هر احتمالی كه باشد، دلیل بر توبهی وی از گناهش نخواهد بود؛ چون توبهی واقعی این است كه شخص گناهکار از ترس خدا و به خاطر زشتى عمل توبه کند و در آینده هرگز به سراغ چنین اعمال زشت و ننگینی نرود؛ اما در قرآن هیچ نشانهاى از وقوع چنین توبهاى از جانب قابیل به چشم نمىخورد.[۳۷]
حکمت یاد کرد قرآن از داستان هابیل و قابیل
خدای متعال بعد از بیان داستان عبرتآموز دو تا از فرزندان حضرت آدم علیه السلام، طی بیان یک حكم کلی میفرماید: «مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا...»؛[۳۸] بخاطر همین موضوع بر بنىاسرائیل مقرر داشتیم كه هرگاه كسى انسانى را بدون ارتكاب قتل و بدون فساد در روى زمین به قتل برساند، چنان است كه گویا همهی انسانها را كشته است و كسى كه انسانى را از مرگ نجات دهد، گویا همهی انسانها را از مرگ نجات داده است...
ظهور سیاق آیه اشاره به اینست که مراد از "من أجل ذلک" داستان پسران حضرت آدم علیه السلام است که در آیات قبل بیان شد؛ یعنی وقوع آن حادثهی فجیع سبب شد تا خدای متعال بر بنیاسرائیل همچون حکمی را بکند؛ و وجه اشارهاش به طبیعت نوع انسانی است که انسان را به پیروی از هوای نفس، حسد و کینهتوزی میکشاند؛ پس افراد در نوع انسانیت حقیقت واحدی دارند که یک انسان حقیقت همهی انسانها را بر دوش خود دارد و ارادهی الهی بر این است که این حقیقت و طبیعت انسانیت با کثرت نسل بشریت حفظ شود؛ بنابراین شخص قاتل با قتل خود در خلقت بشریت فساد به وجود آورده و غرض الهی را که بقاء کثرت افراد و انسانیت بر طریق جانشینی آنهانست، باطل میکند که "هابیل" در منطق خود به این قتل ناحق که در حقیقت منازعهی با خداست، اشاره نمود.
لذا حقیقت انسانیت است که زنده میشود و میمیرد و آن حقیقت در تمام بشریت، یک حقیقت است و لازمهاش اینست که قتل یک فرد به منزلهی کشتن نوع انسانیت و حقیقت بشریت است و در مقابل زنده کردن یک فرد به منزلهی زنده کردن حقیقت تمام بشریت است.[۳۹]
دو روایت تفسیری که مربوط به بطون آیات بوده و جنبهی هدایتی و تربیتی دارد:
1. اگر کسی یك نفر را گمراه نماید، مثل آن است كه تمام مردم را گمراه كرده و اگر یك نفر را هدایت نماید، گویا تمام مردم را هدایت كرده که هدایت مانند حیات و گمراهی مانند قتل است.[۴۰]
2. هر كس پیغمبر یا امام عادلی را بكشد، گویا همهی مردم را به قتل رسانده؛ چرا كه مردم را از هدایت ایشان محروم گردانیده و هر كه نبى یا امامى را یاری كند مانند این است كه همهی مردم را زنده گذاشته است.[۴۱]
پانویس
- ↑ سوره مائده/27.
- ↑ عروسى حویزى، عبدعلى بن جمعه؛ تفسیر نورالثقلین، تحقیق سید هاشم رسولى محلاتى، قم، اسماعیلیان، 1415 ق، چاپ چهارم، ج1، ص610.
- ↑ همان.
- ↑ عیاشى، محمد بن مسعود؛ كتاب التفسیر، تحقیق سید هاشم رسولى محلاتى، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ق، ج1، ص312 و تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص610. بر اساس آیات و روایات آنچه در انتخاب وصی مهم است، اراده و انتخاب الهی است كه بر اساس لیاقت و شایستگی افراد است نه خواست خود افراد.
- ↑ زراره به امام علیه السلام عرض كرد: مردم عقیده دارند كه قابیل، هابیل را به این دلیل به قتل رساند كه آدم خواهر قابیل لوزا را كه دخترى زیبا بود به هابیل داد و اقلیما را كه زشت بود به قابیل تزویج نمود؛ سپس خداوند تزویج خواهر بر برادر را حرام فرمود؛ لذا این جریان سبب شد که قابیل نسبت به برادرش هابیل كینه ورزى نمود و او را به قتل رسانید.
- ↑ عیاشى، محمد بن مسعود؛ كتاب التفسیر، ج1، ص312 و تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص610.
- ↑ بیان شد كه زمینهی اصلی حسادت قابیل، وصایت و اختصاصات نبوت بر هابیل بود که او با این اعطای الهی از این بهرهی عظیم بینصیب میماند.
- ↑ طباطبایى(علامه)، سید محمدحسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن، قم، جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج 5، ص298.
- ↑ سوره مائده/27.
- ↑ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص609. حضرت آدم، طبق فرمان خدا به آنها دستور داد كه به درگاه خدا قربانى تقدیم كنند، آنها قبول كردند؛ پس هابیل كه داراى گوسفندانى بود، بامدادان بهترین گوسفند را انتخاب كرد و قابیل كه صاحب مزرعهاى بود، قسمتى از بدترین زراعت خود را جدا كرد و بر سر كوهى رفتند و قربانىها را بر سر كوه نهادند؛ در این وقت آتشى آمد و قربانى هابیل را بسوزانید و به قربانى قابیل نزدیك نشد.
- ↑ مكارم شیرازى، ناصر و همكاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج4، ص348.
- ↑ سوره مائده/27.
- ↑ طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تحقیق با مقدمهی محمدجواد بلاغى، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج3، ص283.
- ↑ سوره مائده/27.
- ↑ سوره مائده/27.
- ↑ صادقی تهرانی محمد؛ الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، 1365ش، چاپ دوم، ج8، ص291.
- ↑ سوره مائده/28.
- ↑ سوره مائده/28.
- ↑ سوره مائده/29. قرشى، سید علىاكبر؛ تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377ش، چاپ سوم، ج3، ص56.
- ↑ موسوی علوی، سید مرتضی علی بن حسین؛ أمالی المرتضی، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت قم، ذوی القربی، 1428ق، چاپ دوم، ج2، ص43.
- ↑ قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا؛ تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1368ش، چاپ اول، ج4، ص85 و شیخ صدوق، محمد بن علی؛ ثواب الاعمال، قم، شریف رضی، 1364ش، چاپ دوم، ص278.
- ↑ حسینى همدانى، سید محمدحسین،؛ انوار درخشان، تحقیق محمدباقر بهبودى، تهران، كتابفروشى لطفى، 1404ق، چاپ اول، ج4، ص415.
- ↑ المیزان فى تفسیر القرآن، ج5، ص301 و تفسیر نمونه، ج4، ص349.
- ↑ سوره مائده/30.
- ↑ راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودى، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص529 و 531.
- ↑ فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1420ق، چاپ سوم، ج11، ص314.
- ↑ سوره مائده/30.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص285.
- ↑ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص610 و طبرسى، فضل بن حسن؛ تفسیر جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377ش، چاپ اول، ج1، ص325.
- ↑ سوره مائده/31.
- ↑ انوار درخشان، ج4، ص412.
- ↑ سوره مائده/31.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص307.
- ↑ همان.
- ↑ أنوار درخشان، ج4، ص415.
- ↑ سوره مائده/31.
- ↑ تفسیر نمونه، ج4، ص352 – 353.
- ↑ سوره مائده/32.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص341 - 343.
- ↑ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص618 – 619.
- ↑ سیوطى، جلال الدین؛ الدرالمنثور فى تفسیر المأثور، قم، كتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، 1404ق، ج2، ص277 و كاشانى، ملا فتحالله، تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین، تهران، كتابفروشى محمدحسن علمى، 1336ش، ج3، ص227.
منابع
هابیل و قابیل، یوسف دهقان، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی) تاریخ بازیابی: 30 دی 1391.