جامعیت مقاله متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

قوم تبع: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'لقب پادشاهان یمن است از سلسه حمیر و گاه جمع آن‌ها را تبابعه گویند. از تاریخ آن...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
لقب پادشاهان [[یمن]] است از سلسه حمیر و گاه جمع آن‌ها را تبابعه گویند. از تاریخ آن‌ها اطلاعی در دست نیست. (نثر طوبی، علامه شعرانی، ذیل واژه تبع)
+
{{خوب}}
 +
منظور از '''«قوم تُبَّع»'''، گروهی از مردم [[یمن]] است؛ زیرا «تُبَّع» و «تبابعه» لقبی برای گروهی از پادشاهان یمن بوده است. [[قرآن کریم]] سرنوشت این گروه را که به خاطر گناهکاری و تکذیب [[پیامبران|پیامبران]] به [[عذاب]] الهی گرفتار شده‌اند، به عنوان [[عبرت]] مسلمانان نقل می‌نماید.
  
راغب گويد: علت اين تسميه آنست كه شاهان تبّع در سياست و زمامدارى تابع يكديگر بوده و از يك نقشه پيروى مي‌كرده اند و گويند: تبّع پادشاهى است كه ملت از وى پيروى نمايد. [[طبرسى]] علت اين تسميه را كثرت پيروان دانسته و قول راغب را به طور احتمال آورده است. (قاموس قرآن، علی‌اکبر قرشی، ذیل واژه تبع)
+
==قوم تُبّع در قرآن==
  
'''تبع در قرآن:'''
+
در [[قرآن]] دو بار به قوم تُبّع و هلاک آنها اشاره کوتاه شده است و از بیان جزئیات، معیشت، خصوصیات و نوع [[عذاب]] آنها سخنی به میان نیاورده است:
  
اين كلمه دو بار در [[قرآن مجيد]] در آیات زیر آمده:
+
«{{متن قرآن|{{آیه|۴۴|۳۷}}}}» ([[سوره دخان]]، آیه ۳۷) «آیا آنان بهترند یا قوم «تبّع» و کسانی که پیش از آنها بودند؟! آنان را هلاک کردیم، آنها قومی گناهکار بودند».
  
* '''''«أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ  تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ».''''' ([[سوره دخان]]: 37)
+
«{{متن قرآن|وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ}}» ([[سوره ق]]، آیه ۱۴) «و "[[اصحاب الايكه|اصحاب الایکه]]" و قوم تبّع، که هر یک از آنها فرستادگان الهی را تکذیب کردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق یافت».
  
* '''''«وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ  تُبَّعٍ  كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ».''''' ([[سوره ق]]: 14)
+
از این آیات معلوم می گردد که قوم تبّع که از مردم [[مکه|مکه]] در ثروت و قدرت و ... بالاتر بودند، مردمی طاغی و گنهکار بودند که پیامبران الهی را تکذیب می نمودند و سرانجام آنان به عذاب الهی گرفتار شدند. در آیات فوق به دنبال بحثی که پیرامون مشرکان مکه و لجاجت و انکار آنها نسبت به معاد آمده با اشاره به سر گذشت قوم تبّع آنها را تهدید می ‌کند که نه تنها عذاب الهی در [[قیامت]] در انتظار شان است که در این دنیا نیز سر نوشتی همچون قوم گنه کار و کافر تبّع پیدا خواهند کرد.<ref>تفسیر نمونه، ج۲۱، ص ۱۹۱-۱۹۲.</ref>   
  
از [[قرآن]] معلوم می‌گردد که قوم تبع و رعایای او مردمی طاغی و گناهکار بودند و از مردم [[مکه]] در قدرت و ثروت و فراخی معیشت بهتر و بالاتر با این حال خدا آن‌ها را هلاک کرد خداوند از قوم تبع در قرآن موضع عبرت را نقل کرده و از تفاصیل خودداری کرده است. (نثر طوبی، علامه شعرانی، ذیل واژه تبع)
+
==تبّع چه کسی است؟==
  
'''تبع در روایات:'''
+
"تُبّع" از ریشه "تَبِعَ" است؛ [[راغب اصفهانی|راغب]] در کتاب «[[مفردات قرآن راغب (کتاب)|مفردات الفاظ قرآن]]» می گوید: "تَبِعَهُ" یعنی دنباله روی او را کرد و تبعیت، گاهی جسمی است و گاهی با پذیرفتن دستور و اطاعت کردن است. و تُبّع رؤسایی بودند که به خاطر پیروی بعضی از آنها از بعضی دیگر در ریاست و سیاست این چنین نامیده شده‌اند و جمع آن "تبابعه" است.<ref>راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالعلم، ۱۴۱۲ ق‌، ص۱۶۲-۱۶۳</ref> اما در تاریخ، تبّع لقبی برای پادشاهان [[یمن]] از سسلسله حمیر است.<ref>نثر طوبی، علامه شعرانی، کتابفروشی اسلامیه، چاپ پنجم، ۱۳۸۸ ش، ج۱، ص ۱۰۴.</ref>
  
در [[مجمع البيان]] از سهل بن سعد از [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: تبّع را فحش نگوئيد كه او [[اسلام]] آورده، وليد بن صبيح از [[امام صادق]] عليه‌السلام نقل كرده كه: تبّع به طايفه اوس و خزرج گفت در همين جا باشيد تا اين پيامبر بيايد و اگر او را درك مي‌كردم در خدمتش بودم و با او به پا مي‌خواستم.
+
اما اینکه تُبّعی که خداوند نام او را برده در چه عهدی و در کدام شهر بوده است، معلوم نیست. در [[تفسیر]] «[[مجمع البیان (کتاب)|مجمع البیان]]» آمده است: نام این تبّع «اسعد ابو کرب» بوده است. [[سهل بن سعد]] از [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه وآله روایت می کند که فرمودند: تبّع را نفرین نکنید، زیرا تبع [[اسلام]] آورده است. و کعب می گوید: تبّع مردى صالح بوده است، خداوند او را مذمت نکرده است، بلکه خداوند قوم او را مذمّت کرده است. ولید بن صبیح از [[امام صادق علیه السلام|حضرت صادق]] علیه السلام روایت می کند که فرمودند: تبّع به دو قبیله [[اوس و خزرج]] گفت اینجا سکونت کنید تا پیامبر [[آخر الزمان]] ظهور کند و اگر من او را درک کنم باو [[ایمان|ایمان]] خواهم آورد، و در خدمت او خواهم بود.<ref>طبرسی، فضل بن حسن؛ تفسیر مجمع البیان، ترجمه گروهی از مترجمان، تهران، فراهانی، ۱۳۶۰ش، اول، ج۲۲، ص۳۱۲.</ref>
  
در تفسير برهان نيز چند [[حديث]] در همين مضمون منقول است. در كمال الدين صدوق، ص 169، باب 11 سه حديث در مدح تبّع آمده از جمله از ابن عباس كه گفت: كار تبّع بر شما مشتبه نشود او مسلم بود. (قاموس قرآن، علی‌اکبر قرشی، ذیل واژه تبع)
+
در تفسیر «[[البرهان (کتاب)|البرهان]]» نیز چند [[حدیث|حدیث]] در همین مضمون منقول است. در «[[کمال الدین و تمام النعمه (کتاب)|کمال الدین]]» [[شیخ صدوق]] ص ۱۶۹ باب ۱۱ سه حدیث در مدح تبّع آمده از جمله از [[ابن عباس]] که گفت کار تبّع بر شما مشتبه نشود، او مسلم بود.<ref>قاموس قرآن، علی‌اکبر قرشی، ج۱، ص۲۶۶.</ref>
  
===منابع===
+
و در «[[الدر المنثور]]» روایت است که گفت: تبّع از دنیا نرفت تا آنکه [[نبوت]] رسول الله صلی الله علیه وآله را تصدیق کرد، چون [[یهود|یهودیان]] (که از [[شام]] به [[مدینه]] مهاجرت کرده بودند تا ظهور پیامبر را درک کنند)، جریان نبوت آن جناب را به وى گفته بود ند.<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۳۲.</ref> جمعی معتقد ند او مردم را به پیروی از دعوت انبیاء فرا می خواند، هر چند با او مخالفت می کردند.<ref>تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۲۴۰.</ref>
  
* نثر طوبی، علامه شعرانی.
+
در تواریخ آمده: "تبّع" در قرن پنجم میلادی به سوی [[مکه|مکه]] لشکرکشی می‌کند تا خانۀ خدا را خراب کند ولی به بیماری سختی مبتلا می‌شود، پزشکان چاره و درمان او را، انصراف از سوء قصدش به [[کعبه]] می‌بینند، چون منصرف می‌شود، بهبودی می‌یابد و کعبه را محترم می‌دارد و برای نخستین بار بر آن پرده یا پیراهن می‌پوشاند.<ref> خرمشاهی، بهاءالدین؛ دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، ۱۳۷۷ش، اول، ج ۱، ص ۴۷۲. </ref> او مدت یک ماه هر روز صد شتر را نحر می‌کرد و با گوشت آن مردم را [[اطعام]] می‌نمود. بعد از مدتی، رو به جانب [[مدینه]] نهاد و اقوامی از مردم یمن بنام «غسان» را در آنجا اسکان داد، آنها کسانی بودند که بعدها در زمان [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه وآله هسته‌های اولیه [[انصار]] را تشکیل دادند.<ref>عزیزی، یوسف؛ ‌داستان پیامبران یا قصه‌های قرآن از آدم تا خاتم‌، تهران،‌ هاد، ۱۳۸۰ ش،‌ اول،‌ ص۶۶۹.</ref> اکنون در مکه نیز محلی است که آن را «دار التّبابعه» می‌گویند.<ref> تفسیر نمونه، پیشین، ج ۲۱، ص ۱۹۶.</ref><ref>قوم تُبّع، دانشنامه پژوهه، بازیابی: ۳۰ دی ماه ۱۳۹۲.</ref>
  
* قاموس قرآن، علی‌اکبر قرشی.
+
در برخی منابع آمده است تُبّع (اسعد ابوکرب) در یکى از سفرهاى کشورگشایى خود براى فتح مدینه، نزدیک مدینه آمد و مدینه را محاصره کرد، براى علماى [[یهود|یهود]] پیام فرستاد که من سرزمین مدینه را ویران مى ‏کنم، تا هیچ یهودى در آن نماند و فقط آیین عرب در آن‏جا حاکم گردد. اعلم علماى یهود به نام شامول در آن جا بود گفت: اى پادشاه! اینجا شهرى است که هجرتگاه پیامبرى از دودمان [[حضرت اسماعیل علیه السلام|اسماعیل]] است که در مکه متولد مى‏ شود. سپس بخشى از اوصاف [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] صلى الله علیه وآله را بر شمرد. تُبّع گویا سابقه ذهنى در این باره داشت، گفت: بنابر این من از تخریب این شهر صرف نظر مى‏ کنم. اسعد به بعضى از قبیله [[اوس و خزرج]] که در کنارش بودند فرمان داد که در این شهر بمانید و هنگامى که پیامبر موعود، خروج کرد او را یارى کنید و فرزندان خود را به این موضوع سفارش نمایید و حتى در ضمن نامه‏ اى به آن‏ها، ایمان خود نسبت به آن پیامبر موعود را اعلام نمود.<ref>تفسیر روح المعانى، ج ۲۵، ص ۱۱۸، نقل از قصه‏ هاى قرآن به قلم روان، محمد محمدى اشتهاردى.‏</ref>
  
 +
==پانویس==
 +
{{پانویس}}
 +
==منابع==
 +
*[http://www.pajoohe.ir "قوم تبّع"، علی محمودی، دانشنامه پژوهه].   
 +
*"قصه قوم تبّع"، فرهنگ‌نامه علوم قرآنی.   
 +
{{قرآن}}
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 +
[[رده: اقوام در قرآن]]
 +
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 +
{{خوب}}
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= متوسط
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ نوامبر ۲۰۲۵، ساعت ۰۹:۲۷

منظور از «قوم تُبَّع»، گروهی از مردم یمن است؛ زیرا «تُبَّع» و «تبابعه» لقبی برای گروهی از پادشاهان یمن بوده است. قرآن کریم سرنوشت این گروه را که به خاطر گناهکاری و تکذیب پیامبران به عذاب الهی گرفتار شده‌اند، به عنوان عبرت مسلمانان نقل می‌نماید.

قوم تُبّع در قرآن

در قرآن دو بار به قوم تُبّع و هلاک آنها اشاره کوتاه شده است و از بیان جزئیات، معیشت، خصوصیات و نوع عذاب آنها سخنی به میان نیاورده است:

«أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ أَهْلَكْنَاهُمْ ۖ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ» (سوره دخان، آیه ۳۷) «آیا آنان بهترند یا قوم «تبّع» و کسانی که پیش از آنها بودند؟! آنان را هلاک کردیم، آنها قومی گناهکار بودند».

«وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ» (سوره ق، آیه ۱۴) «و "اصحاب الایکه" و قوم تبّع، که هر یک از آنها فرستادگان الهی را تکذیب کردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق یافت».

از این آیات معلوم می گردد که قوم تبّع که از مردم مکه در ثروت و قدرت و ... بالاتر بودند، مردمی طاغی و گنهکار بودند که پیامبران الهی را تکذیب می نمودند و سرانجام آنان به عذاب الهی گرفتار شدند. در آیات فوق به دنبال بحثی که پیرامون مشرکان مکه و لجاجت و انکار آنها نسبت به معاد آمده با اشاره به سر گذشت قوم تبّع آنها را تهدید می ‌کند که نه تنها عذاب الهی در قیامت در انتظار شان است که در این دنیا نیز سر نوشتی همچون قوم گنه کار و کافر تبّع پیدا خواهند کرد.[۱]

تبّع چه کسی است؟

"تُبّع" از ریشه "تَبِعَ" است؛ راغب در کتاب «مفردات الفاظ قرآن» می گوید: "تَبِعَهُ" یعنی دنباله روی او را کرد و تبعیت، گاهی جسمی است و گاهی با پذیرفتن دستور و اطاعت کردن است. و تُبّع رؤسایی بودند که به خاطر پیروی بعضی از آنها از بعضی دیگر در ریاست و سیاست این چنین نامیده شده‌اند و جمع آن "تبابعه" است.[۲] اما در تاریخ، تبّع لقبی برای پادشاهان یمن از سسلسله حمیر است.[۳]

اما اینکه تُبّعی که خداوند نام او را برده در چه عهدی و در کدام شهر بوده است، معلوم نیست. در تفسیر «مجمع البیان» آمده است: نام این تبّع «اسعد ابو کرب» بوده است. سهل بن سعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت می کند که فرمودند: تبّع را نفرین نکنید، زیرا تبع اسلام آورده است. و کعب می گوید: تبّع مردى صالح بوده است، خداوند او را مذمت نکرده است، بلکه خداوند قوم او را مذمّت کرده است. ولید بن صبیح از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند که فرمودند: تبّع به دو قبیله اوس و خزرج گفت اینجا سکونت کنید تا پیامبر آخر الزمان ظهور کند و اگر من او را درک کنم باو ایمان خواهم آورد، و در خدمت او خواهم بود.[۴]

در تفسیر «البرهان» نیز چند حدیث در همین مضمون منقول است. در «کمال الدین» شیخ صدوق ص ۱۶۹ باب ۱۱ سه حدیث در مدح تبّع آمده از جمله از ابن عباس که گفت کار تبّع بر شما مشتبه نشود، او مسلم بود.[۵]

و در «الدر المنثور» روایت است که گفت: تبّع از دنیا نرفت تا آنکه نبوت رسول الله صلی الله علیه وآله را تصدیق کرد، چون یهودیان (که از شام به مدینه مهاجرت کرده بودند تا ظهور پیامبر را درک کنند)، جریان نبوت آن جناب را به وى گفته بود ند.[۶] جمعی معتقد ند او مردم را به پیروی از دعوت انبیاء فرا می خواند، هر چند با او مخالفت می کردند.[۷]

در تواریخ آمده: "تبّع" در قرن پنجم میلادی به سوی مکه لشکرکشی می‌کند تا خانۀ خدا را خراب کند ولی به بیماری سختی مبتلا می‌شود، پزشکان چاره و درمان او را، انصراف از سوء قصدش به کعبه می‌بینند، چون منصرف می‌شود، بهبودی می‌یابد و کعبه را محترم می‌دارد و برای نخستین بار بر آن پرده یا پیراهن می‌پوشاند.[۸] او مدت یک ماه هر روز صد شتر را نحر می‌کرد و با گوشت آن مردم را اطعام می‌نمود. بعد از مدتی، رو به جانب مدینه نهاد و اقوامی از مردم یمن بنام «غسان» را در آنجا اسکان داد، آنها کسانی بودند که بعدها در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هسته‌های اولیه انصار را تشکیل دادند.[۹] اکنون در مکه نیز محلی است که آن را «دار التّبابعه» می‌گویند.[۱۰][۱۱]

در برخی منابع آمده است تُبّع (اسعد ابوکرب) در یکى از سفرهاى کشورگشایى خود براى فتح مدینه، نزدیک مدینه آمد و مدینه را محاصره کرد، براى علماى یهود پیام فرستاد که من سرزمین مدینه را ویران مى ‏کنم، تا هیچ یهودى در آن نماند و فقط آیین عرب در آن‏جا حاکم گردد. اعلم علماى یهود به نام شامول در آن جا بود گفت: اى پادشاه! اینجا شهرى است که هجرتگاه پیامبرى از دودمان اسماعیل است که در مکه متولد مى‏ شود. سپس بخشى از اوصاف پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله را بر شمرد. تُبّع گویا سابقه ذهنى در این باره داشت، گفت: بنابر این من از تخریب این شهر صرف نظر مى‏ کنم. اسعد به بعضى از قبیله اوس و خزرج که در کنارش بودند فرمان داد که در این شهر بمانید و هنگامى که پیامبر موعود، خروج کرد او را یارى کنید و فرزندان خود را به این موضوع سفارش نمایید و حتى در ضمن نامه‏ اى به آن‏ها، ایمان خود نسبت به آن پیامبر موعود را اعلام نمود.[۱۲]

پانویس

  1. تفسیر نمونه، ج۲۱، ص ۱۹۱-۱۹۲.
  2. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالعلم، ۱۴۱۲ ق‌، ص۱۶۲-۱۶۳
  3. نثر طوبی، علامه شعرانی، کتابفروشی اسلامیه، چاپ پنجم، ۱۳۸۸ ش، ج۱، ص ۱۰۴.
  4. طبرسی، فضل بن حسن؛ تفسیر مجمع البیان، ترجمه گروهی از مترجمان، تهران، فراهانی، ۱۳۶۰ش، اول، ج۲۲، ص۳۱۲.
  5. قاموس قرآن، علی‌اکبر قرشی، ج۱، ص۲۶۶.
  6. ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۳۲.
  7. تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۲۴۰.
  8. خرمشاهی، بهاءالدین؛ دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، ۱۳۷۷ش، اول، ج ۱، ص ۴۷۲.
  9. عزیزی، یوسف؛ ‌داستان پیامبران یا قصه‌های قرآن از آدم تا خاتم‌، تهران،‌ هاد، ۱۳۸۰ ش،‌ اول،‌ ص۶۶۹.
  10. تفسیر نمونه، پیشین، ج ۲۱، ص ۱۹۶.
  11. قوم تُبّع، دانشنامه پژوهه، بازیابی: ۳۰ دی ماه ۱۳۹۲.
  12. تفسیر روح المعانى، ج ۲۵، ص ۱۱۸، نقل از قصه‏ هاى قرآن به قلم روان، محمد محمدى اشتهاردى.‏

منابع

قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن


مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه