ناصر خسرو: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(الگوی دائره المعارف)
 
(۱۰ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
«حكیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی مروزی» (394ـ481 ق)، شاعر، ادیب، متكلم، فیلسوف، جهانگرد [[ایران|ایرانی]] و از مبلغان مذهب [[اسماعیلیه|اسماعیلی]] در قرن پنجم هجری است. او در جوانی به دربار غزنویان و سلجوقیان راه یافت. سپس در اثر خوابی که دید، به قول خود از خواب چهل ساله بیدار شد، کارهای [[دیوان (تشکیلات اداری)|دیوانی]] را رها کرد و به سیر آفاق و انفس پرداخت. «سفرنامه» از معروفترین آثار اوست.
{{مدخل دائرة المعارف|[[دانشنامه ادب فارسی]]}}
+
{{شناسنامه عالم
حكیم ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی بلخی مروزی، ملقب به حجت، قبادیان از نواحی بلخ 394 ـ یمگان بدخشان 481ق، شاعر و نویسنده، متكلم و فیلسوف، جهانگرد و مبلغ اسماعیلی ایرانی.
+
|نام کامل = ناصر خسرو قبادیانی
 +
|تصویر=[[پرونده:ناصر خسرو.jpg|۲۰۰px|center]]
 +
|زادروز = 394 قمری
 +
|زادگاه = قبادیان، بلخ
 +
|وفات =  481 قمری
 +
|مدفن =  یمگان، بدخشان
 +
|اساتید = 
 +
|شاگردان =
 +
|آثار =  سفرنامه، زاد المسافرین، وجه دین، روشنایی‌نامه، دلیل المتحیرین، جامع الحكمتین، دیوان شعر،...
 +
}}
 +
==زندگی‌نامه==
 +
ابومعین ناصر بن خسرو قبادیانی بلخی در سال ۳۹۴ قمری در بلخ تولد یافت. گویا او از خانواده محتشمی كه به كارهای دولتی و شغل [[دیوان (تشکیلات اداری)|دیوانی]] می پرداختند، برآمد و در بلخ دارای ثروت و املاكی بوده است. از كودكی به فراگیری دانش ها و فنون و ادبیات پرداخت و [[قرآن]] را از بر كرد و كمابیش در همه دانش های متداول عقلی و نقلی، مانند [[ریاضیات]] و [[طب]] و موسیقی و نجوم و [[فلسفه]] و [[كلام]] و [[حكمت]] متألهین استادی یافت. در جوانی به دربار شاهان و امیران راه یافت و به گفته خودش: «بارگاه ملوك عجم و سلاطین را چون سلطان محمود غزنوی (389-421 ق) و پسرش مسعود (421ـ432 ق)» دیده است.
  
 +
او در كارهای دیوانی دبیر پیشه و متصرف «در اموال و اعمال سلطانی» بود و عنوان «ادیب» و «دبیر فاضل» داشت و با پادشاهان وقت و وزرای برجسته هم مجلس و هم پیاله بود. گویا در آغاز در بلخ در خدمت غزنویان بسر می برد، ولی پس از افتادن آن شهر بدست سلجوقیان (432 ق)، به خدمت آنان درآمد و به مرو، مقر حكومت ابوسلیمان چغری بیگ سلجوق (451 ق) رفت و در درگاه او نیز مقامی درخور یافت.
  
== زندگی نامه ==
+
ظاهراً در دوره خدمتش نزد غزنویان یا سلجوقیان به هند و سند و تركستان سفر كرد (شاید به قصد آشنایی با ملل و ادیان و مذاهب گوناگون). از جوانی [[شعر]] می سرود و همچون بیشتر شاعران زمان به [[شراب خواری|باده نوشی]] و عشق ورزی و گفتن اشعار مدح و [[غزل]] و هزل می گذرانید و شاعر و دبیر ملازم دربار بود.
  
گویا از خانواده محتشمی كه به كارهای دولتی و شغل دیوانی می پرداختند، برآمد و در بلخ دارای ثروت و املاكی بوده است. از كودكی به فراگیری دانش ها و فنون و ادبیات پرداخت و قرآن را از بر كرد و كمابیش در همه دانش های متداول عقلی و نقلی، مانند ریاضیات و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و كلام و حكمت متألهین استادی یافت. در جوانی به دربار شاهان و امیران راه یافت و به گفته خودش ؛
+
رفته رفته از این نوع زندگی سرخورده شد و در پی یافتن حقیقت برآمد، ولی پاسخ هایی كه به پرسش های بی شمار وی درباره راز خلقت و [[حكمت]] شرایع در ظاهر تنزیل و طریقه ظاهریان داده می شد، وی را قانع نساخت. در 437 ق. كه در جوزجانان از توابع بلخ بود، یك ماه پیوسته شراب می خورد تا آن كه شبی در خواب دید كه یكی وی را گفت: «چند خواهی خوردن از این شراب كه خرد از مردم زایل كند، اگر بهوش باشی بهتر، من جواب گفتم كه حكما جز این چیزی نتوانستند ساخت كه اندوه دنیا كم كند، جواب داد كه بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حكیم نتوان گفت كسی را كه مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلكه چیزی باید طلبید كه خرد و هوش را به افزاید. گفتم كه من این را از كجا آرم؟ گفت: جوینده یابنده باشد و پس سوی [[قبله]] اشارت كرد و دیگر سخن نگفت».
  
« بارگاه ملوك عجم و سلاطین را چون سلطان محمود غزنوی (389 ـ 421) و پسرش مسعود (421 ـ432) » دیده است. در كارهای دیوانی دبیر پیشه و متصرف «در اموال و اعمال سلطانی» بود و عنوان «ادیب» و «دبیر فاضل» داشت و با پادشاهان وقت و وزرای برجسته هم مجلس و هم پیاله بود. گویا در آغاز در بلخ در خدمت غزنویان به سر می برد ولی پس از افتادن آن شهر به دست سلجوقیان (432) به خدمت آنان درآمد و به مرو، مقر حكومت ابوسلیمان چغری بیگ بن داود بن مكائیل بن سلجوق (451) رفت و در درگاه او نیز مقامی در خور یافت. ظاهراً در دوره خدمتش نزد غزنویان یا سلجوقیان به هند و سند و تركستان سفر كرد (شاید به قصد آشنایی با ملل و ادیان و مذاهب گوناگون). از جوانی شعر می سرود و همچون بیشتر شاعران زمان به باده نوشی و عشق ورزی و گفتن اشعار مدح و غزل و هزل می گذرانید و شاعر و دبیر ملازم دربار بود. رفته رفته از این نوع زندگی سرخورد و در پی یافتن حقیقت برآمد ولی پاسخ هایی كه به پرسش های بی شمار وی درباره راز خلقت و حكمت شرایع در ظاهر تنزیل و طریقه ظاهریان داده می شود. وی را قانع و مجاب نساخت. در 437 كه در جوزجانان از توابع بلخ بود یك ماه پیوسته شراب می خورد تا آنكه شبی در خواب دید كه یكی وی را گفت: «چند خواهی خوردن از این شراب كه خرد از مردم زایل كند اگر بهوش باشی بهتر، من جواب گفتم كه حكما جز این چیزی نتوانستند ساخت كه اندوه دنیا كم كند، جواب داد كه بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حكیم نتوان گفت كسی را كه مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلكه چیزی باید طلبید كه خرد و هوش را به افزاید. گفتم كه من این را از كجا آرم؟ گفت جوینده یابنده باشد و پس سوی قبله اشارت كرد و دیگر سخن نگفت.» پس از این خواب، ناصر خسرو دستخوش تحول روحی شدیدی شد و ترك شراب گفت و نخست به مرو رفت و از شغل دیوانی كناره گرفت و آنگاه رهسپار سفر حج شد (23 شعبان 437) و از راه نیشابور و سمنان و ری و قزوین به آذربایجان رفت و در تبریز، قطران شاعر را دید و از آنجا از راه مرند و خوی و وان و اخلاط و بتلیس و میافارقین و آمد و حران به سرزمین شامات رسید و در هنگامی كه هنوز ابوالعلای معری (363 ـ 449) زنده بود، وارد شهر معره النعمان شد. از معره النعمان به طرابلس و صیدا و فلسطین رفت و در 5 رمضان 438 به بیت المقدس رسید و از آنجا رهسپار مكه شد و پس از گزاردن حج به بیت المقدس بازگشت (5 محرم 439). آنگاه از راه خشكی به طینه و از آنجا با كشتی به تونس و از تونس به مصر رفت. در مصر سه سال به سر برد و به مذهب اسماعیلی گروید و به خدمت خلیفه فاطمی المستنصربالله ابوتمیم معد بن علی (427 ـ487) رسید.
+
پس از این خواب، ناصرخسرو دستخوش تحول روحی شدیدی شد و ترك شراب گفت و نخست به مرو رفت و از شغل دیوانی كناره گرفت و آنگاه در 23 [[شعبان]] 437 ق. رهسپار سفر [[حج]] شد. او از راه نیشابور و سمنان و ری و قزوین به آذربایجان رفت و در [[تبریز]]، قطران شاعر را دید و از آنجا از راه مرند و خوی و وان و اخلاط و بتلیس و میافارقین و آمد و حران به سرزمین [[شام|شامات]] رسید و در هنگامی كه هنوز ابوالعلای معری (363 ـ 449 ق) زنده بود، وارد شهر معره النعمان شد. از معره النعمان به طرابلس و صیدا و [[فلسطین]] رفت و در 5 [[رمضان]] 438 ق. به [[بیت المقدس]] رسید و از آنجا رهسپار [[مكه]] شد. پس از گزاردن حج، به بیت المقدس بازگشت (5 [[محرم]] 439 ق)، آنگاه از راه خشكی به طینه و از آنجا با كشتی به [[تونس]] و از تونس به [[مصر]] رفت. در مصر سه سال بسر برد و به مذهب [[اسماعیلیه|اسماعیلی]] گروید و به خدمت خلیفه فاطمی المستنصربالله ابوتمیم معد بن علی (427ـ487 ق) رسید.
  
+
ناصرخسرو از درجات هفتگانه اسماعیلیان، درجات مستجیب، مأذون وداعی را پیمود و به درجه حجتی رسید و از سوی امام فاطمی، اداره قسمت [[خراسان]] (یا «جزیره خراسان» در تقسیمات اسماعیلیان) بدو واگذار شد. هنگام اقامت در [[مصر]]، دوبار دیگر به مكه سفر كرد و [[حج]] گزارد (440-339 ق).
ناصر خسرو از درجات هفتگانه اسماعیلیان، درجات مستجیب، مأذون وداعی را پیمود و به درجه حجتی رسید و از سوی امام فاطمی اداره قسمت خراسان (یا «جزیره خراسان» در تقسیمات اسماعیلیان) بدو واگذار شد. هنگام اقامت در مصر دوبار دیگر به مكه سفر كرد و حج گزارد (339، 440). در 441 مصر را ترك گفت و پس از رفتن به مكه و گزاردن حج (442) از راه طائف و تهامه و یمن و لحساء و بصره و ارجان و اصفهان و نایین و تون و قاین و سرخس در 26 جمادی الاخری 444 ق به بلخ بازگشت. در بازگشت به وطن به ترویج مذهب اسماعیلی و دعوت به سوی خلیفه فاطمی و مباحثه با علمای اهل سنت پرداخت. اما دیری نگذشت كه بر اثر دشمنی و مخالفت متعصبان و علمای اهل سنت و حكام سلجوقی ناگزیر به ترك بلخ شد (پیش از 453) و به نیشابور و مازندران و سرانجام به یمگان در ناحیه بدخشان كه شهری استوار در میان كوه ها بود پناه برد و ظاهراً تا آخر عمر در آنجا بوده و به اداره كار دعوت اسماعیلی در خراسان سرگرم بوده است. پس از مرگ پیكرش را در یمگان به خاك سپردند و مزار وی در شمار زیارتگاه های معروف اسماعیلیان درآمد. سال مرگ وی را برخی منابع با اختلاف 458، 471 و جز آن نیز گفته اند. اقامت طولانی ناصر خسرو در یمگان كه برابر برخی منابع بیش از 25 سال به درازا كشید تأثیر فراوانی در ارتقای فكری مردم بدخشان و انتشار مذهب اسماعیلی در میان آنان داشته است و هنوز هم در آن ناحیه مذهب اسماعیلی هواداران بسیار دارد و اسماعیلیان آنجا ناصر خسرو را «پیر ناصر خسرو» یا «شاه ناصر خسرو» می گویند. ناصر خسرو بی گمان از شاعران بسیار توانا و سخن آور فارسی به ویژه در قصیده سرایی است. از ویژگی های شعر او شكوه در بیان، انسجام و آهنگ محكم جمله ها و روشنی عبارت ها است. در شعر ناصر خسرو مشخصات سبك خراسانی به وضوح دیده می شود. اشتراك او در شیوه بیان با رودكی ، فرخی، عنصری، كسایی و فردوسی بسیار است. اما شیوه او زهد و مناقب است، نه مدح و غزل و از این رو به مدیحه گویانی همچون عنصری می تازد و غزلگویان و شاد خواران را نكوهش می كند و آنها را به خودداری از وصف شمشاد و لاله و زلفك عنبری فرا می خواند. جهانی كه در منظره او پدیدار می شود، جهان خاصی است كه فرسنگ ها با جهان فرخی و منوچهری و عنصری فاصله دارد.
 
  
==شعر ناصر خسرو==
+
در 441 ق. مصر را ترك گفت و پس از رفتن به مكه و گزاردن حج (442 ق) از راه [[طائف]] و [[تهامه]] و [[یمن]] و لحساء و [[بصره]] و ارجان و [[اصفهان]] و نایین و تون و قاین و سرخس در 26 [[جمادی الثانی]] 444 ق. به بلخ بازگشت. در بازگشت به وطن، به ترویج مذهب اسماعیلی و دعوت به سوی خلیفه فاطمی و مباحثه با علمای [[اهل سنت]] پرداخت.
همان اندازه كه فردوسی به گذشته ایران دلبسته است، ناصر خسرو به اندیشه های مذهبی و اخلاقی (اسماعیلی) سرگرم است و سخن را دارای پایگاهی والا می شمرد كه نباید آن را بیهوده صرف كرد. شعر ناصرخسرو در واقع شعری خردمندانه است كه احساسات و عواطف در آن زیر نفوذ خرد و قوانین اخلاقی ویژه قرار دارد: «سخن حجت بشنو كه همی ماند ـ نرم و با قیمت و نیكو چو خزاد كن / سخن حكمتی و خوب چنین باید ـ صعب و بایسته و در تافته چو آهن.» وی از جوانی به دانش و فلسفه عشق می ورزید و در نوشته و اشعار او اصلاحات نجوم، ریاضیات، جبر و مقابله، فلسفه و دین های گوناگون جا به جا آمده است. با همه اینها، نباید پنداشت كه اندیشه های بلند و جلوه های تعقل و حكمت در شعر او چنان است كه مجال تجلی به صور خیال شاعرانه نمی دهد. در واقع در شعر او عنصر خیال در نقطه اوج قرار دارد، اما از آنجا كه در اشعارش تفكر و عاطفه در كنار عناصر خیال همواره در حركت است، مجال خودنمایی به صور خیال نمی رسد و این شاید به خاطر شیوه استفاده وی از عنصر خیال باشد؛ ناصر خسرو در بسیاری از موارد در همان اوج تخیل كه از چهره طبیعت تصویرهای شاعرانه و بدیع ارائه می دهد، كمابیش خیال را به علت تربیت فكری خاصی كه دارد به نوعی استدلال یا پرسش حكیمانه می آمیزد. از ویژگی های صور خیال در شعر ناصر خسرو و توجه فراوان وی به تشبیهات حروفی است. او همچنین به علت تعمق در مسایل دینی و توجه بسیار به قرآن، از مجازها و تشبیهات خاص قرآن در شعر خود كمابیش بهره برده است. شب و روز كه نماینده گذشت زمان هستند در شعر او تصویرهای خاصی دارند كه در شعر هیچ شاعری این مایه خیال های شاعرانه در باب زمان وجود ندارد؛ زیرا كمتر شاعری به اندازه او به گذشت زمان و اهمیت آن اندیشیده است، اما آنچه برای او محسوس است، گذشت بی امان روزها و شب ها تغییر فصول است؛ وقتی ناصر خسرو طبیعت را وصف می كند، اندیشه كامكاری از آن را ندارد و به نتیجه هایی كه منوچهری و فرخی و خیام به دست آورده اند اعتنایی نمی كند، بلكه بی درنگ ضدی در برابر زیبایی های آن می گذارد و نتیجه می گیرد كه باید رخت سفر بر بست و به جمع آوری توشه و زاد راه پرداخت. جهان ناصر خسرو جهانی است زاینده و میرنده و همین سبب اندوه بی پایان او است. روی هم رفته ناصر خسرو شاعری یگانه، هم در طرز فكر و هم در شیوه شاعری؛ به دیگر سخن شعر و زندگی او به هم پیوسته و همانند است. در واقع شعر او در محتوی و صورت، واژگان و آهنگ، اوج و فرود و شتاب و درنگ همان ساخت اندیشه او است در قالب وزن و كلمه. زبان وی به زبان شعرای آخر دوره سامانی می ماند، زیرا از به كارگیری واژه ها و تركیبات فصیح كهن كه به شعر او قدمت می بخشد ابا ندارد. با این همه، ناصر خسرو در جای جای شعرهایش از تركیب ها و واژگان عربی بیش از آنچه در اواخر دوره سامانی رواج داشته، بهره جسته است تا بهتر راه را بر ورود مباحث حكمی و اندیشه های فلسفی اش در شعر هموار سازد. از ناصر خسرو كتاب هایی به نثر در شرح عقاید اسماعیلی به جا مانده كه همه آنها همچون اشعارش فصیح و استوار است.
 
  
+
اما دیری نگذشت كه بر اثر دشمنی و مخالفت متعصبان و علمای اهل سنت و حكام سلجوقی، ناگزیر به ترك بلخ شد (پیش از 453 ق) و به نیشابور و مازندران و سرانجام به یمگان در ناحیه بدخشان كه شهری استوار در میان كوه ها بود، پناه برد و ظاهراً تا آخر عمر در آنجا بوده و به اداره كار دعوت اسماعیلی در خراسان سرگرم بوده است. اقامت طولانی ناصرخسرو در یمگان كه برابر برخی منابع بیش از 25 سال به درازا كشید، تأثیر فراوانی در ارتقای فكری مردم بدخشان و انتشار مذهب اسماعیلی در میان آنان داشته است و هنوز هم در آن ناحیه مذهب اسماعیلی هواداران بسیار دارد و اسماعیلیان آنجا ناصرخسرو را «پیر ناصرخسرو» یا «شاه ناصرخسرو» می گویند.
  
== آثار ==
+
ناصرخسرو سرانجام در سال 468 یا 481 قمری بدرود حیات گفت و پس از مرگ، پیكرش را در یمگان به خاک سپردند و مزار وی در شمار زیارتگاه های معروف [[اسماعیلیه|اسماعیلیان]] درآمد. از ناصرخسرو زن و فرزندی نماند، زیرا تا پایان زندگانی، مجرد بود.
  
 +
==شعر ناصر خسرو==
 +
ناصرخسرو بی گمان از شاعران بسیار توانا و سخن آور فارسی به ویژه در [[قصیده]] سرایی است. از ویژگی های [[شعر]] او شكوه در بیان، انسجام و آهنگ محكم جمله ها و روشنی عبارت ها است. در شعر ناصرخسرو مشخصات [[سبک خراسانی]] به وضوح دیده می شود. اشتراك او در شیوه بیان با [[رودکی]]، [[فرخی]]، [[عنصری]]، كسایی و [[فردوسی]] بسیار است. اما شیوه او [[زهد]] و مناقب است، نه مدح و [[غزل]] و از این رو به مدیحه گویانی همچون عنصری می تازد و غزلگویان و شاد خواران را نكوهش می كند و آنها را به خودداری از وصف شمشاد و لاله و زلفك عنبری فرا می خواند. جهانی كه در منظره او پدیدار می شود، جهان خاصی است كه فرسنگ ها با جهان فرخی و [[منوچهری دامغانی]] و عنصری فاصله دارد.
  
1ـ دیوان در 11047 بیت شامل قصاید و مقطعات و ابیات متفرقه. دیوان ناصر خسرو پر است از عقاید دینی، اخلاق انتقاد از شاهان و امیران ترك و شاعران مدیحه سرا، شكایت از مردم عامی و عالمان و فقیهان خراسانی و اعتراض به دستگاه خلفای عباسی و نیز وصف طبیعت، ستایش پیامبر و علی (ع) و خاندان او، پند و اندرز و سخنان حكیمانه. این دیوان تاكنون بارها و از جمله به كوشش سید نصرالله تقوی و مقدمه سید حسن تقی زاده و با همكاری مجتبی مینوی و علی اكبر دهخدا در 1304 ـ 1306 ش در تهران و به كوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق در 1353 ش در تهران به چاپ رسیده است؛
+
همان اندازه كه فردوسی به گذشته [[ایران]] دلبسته است، ناصرخسرو به اندیشه های مذهبی و اخلاقی ([[اسماعیلیه|اسماعیلی]]) سرگرم است و سخن را دارای پایگاهی والا می شمرد كه نباید آن را بیهوده صرف كرد. شعر ناصرخسرو در واقع شعری خردمندانه است كه احساسات و عواطف در آن زیر نفوذ خرد و قوانین اخلاقی ویژه قرار دارد.
 
 
2ـ جامع الحكمتین؛
 
 
 
3ـ زاد المسافرین؛
 
 
 
4ـ وجه دین؛
 
 
 
5ـ سفرنامه؛ كتابی از ناصر خسرو قبادیانی (394ـ481 ق) در شرح مسافرت هفت ساله وی (437ـ444) به ایران و آسیای صغیر و شامات و مصر و عربستان. این اثر كه به نثری بسیار ساده و بی آلایش و روان و دل انگیز نوشته شده ظاهراً نخستین كتاب ناصر خسرو به نثر است كه پس از پایان سفر از یادداشت های روزانه خود تنظیم كرده است. برخی قراین حكایت از آن دارند كه این سفرنامه خلاصه ای از یك متن اصلی است كه اینك در دست نیست. چنانكه در زندگینامه ناصر خسرو آمده است وی در پی خوابی كه در جوزجانان دید، آهنگ سفر حج كرد (6 جمادی الاخری 437) و نخست از راه شبورغان، ده باریاب، سمنگان، طالقان و مرورود به مرو بازگشت و از كار دیوانی كناره گرفت و در 23 شعبان همان سال سفرش را به همراه برادر كهترش و یك غلام هندی آغاز كرد و از قسمت های شمالی و غربی ایران به شهرهای ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، فلسطین، مصر ـ كه نزدیك سه سال در آنجا ماند ـ قیروان (تونس)، نوبه، سودان و عربستان رفت و در این مدت چهار بار حج گزارد و در حج آخر از راه طائف و یمن و لحسا به بصره رسید (443) و سپس از ارجان به اصفهان شتافت (444) و در جمادی الاخر همان سال به بلخ بازگشت. سفرنامه در واقع دستاورد این سفر است و حاوی اطلاعات دقیق و گرانبهای جغرافیایی و تاریخی و بیان عادات و آداب مردم ممالك و نواحی گوناگون است. ناصر خسرو در تنظیم و نگارش سفرنامه رعایت صداقت، امانت و بی طرفی را كرده و همچون مهندسی دقیق و معماری كار دیده و با تجربه و دانشمندی آگاه به دانش اقتصاد و جامعه شناسی در اوضاع و احوال شهرها و مساحت ها و مسافت ها و نحوه ساختمان ها و بناهای تاریخی و اوضاع جغرافیایی و شهرسازی و شیوه گذاردن زندگی مردم و میزان محصول و تجارت و اقتصاد سخت دقیق شده و نكته های باریك را از نظر دور نداشته است. نثر سفرنامه از تصنع و حشو و صناعات لفظی به دور است. مطلب همه جا با جمله های كوتاه و دلنشین و توصیف های كامل بیان شده است. سفرنامه سرشار از واژه های زیبای فارسی است كه بیشتر آنها تا به امروز رواج دارند. شیوه نثر این كتاب، تركیبی است از نثر دوره غزنوی و نثرهای دوره های بعد و آن را باید از سرمشق های گرانبهای ساده نویسی و ایجاز شمرد. سفرنامه ناصرخسرو تاكنون بارها و از جمله نخستین بار به كوشش شارل شفر با برگردانیده فرانسوی آن در 1881 م / 1298 ق در پاریس، سپس به كوشش خواجه الطاف حسین حالی با مقدمه ای بسیار مفصل از او در سرگذشت ناصر خسرو در 1882 م در دهلی، به كوشش محمود غنی زاده سلماسی در 1341 ق در برلین و به كوشش محمد دبیر سیاقی در 1335 ش در تهران به چاپ رسیده است. سفرنامه به زبان های مختلف برگردانیده شده است از جمله به فرانسوی (شارل شفر، پاریس 1881 م)، روسی (برتلس، لنینگراد 1933 م)، اردو (محمد ثروت الله، 1937م؛ عبدالرزاق كانی پور؛ دهلی 1941 م)، عربی (یحیی الخشناب، 1945م)، تركی (عبدالوهاب طرزی، استانبول 1950م)، انگلیسی (تاكسون ویلر، نیویورك 1985م) و آلمانی (فون ملزر، اتریش 1993).
 
 
 
6ـ گشایش و رهایش؛
 
 
 
7ـ خوان اخوان؛
 
 
 
8ـ روشنایی نامه؛
 
 
 
9ـ سعادتنامه؛
 
 
 
10ـ اختیار الامام و اختیار الایمان؛
 
 
 
11ـ بستان العقول؛
 
 
 
12ـ دلیل المتحیرین؛
 
 
 
13ـ عجایب الصنعه؛
 
 
 
14ـ عجایب الحساب و غرایب الحساب (نسخه خطی تابخانه ملك به شماره 640)؛
 
  
15ـ كتاب اندر رد مذهب محمد زكریا؛
+
وی از جوانی به دانش و [[فلسفه]] عشق می ورزید و در نوشته و اشعار او اصطلاحات نجوم، [[ریاضیات]]، جبر و مقابله، [[فلسفه]] و دینهای گوناگون جا به جا آمده است. با همه این ها، نباید پنداشت كه اندیشه های بلند و جلوه های تعقل و [[حكمت]] در شعر او چنان است كه مجال تجلی به صور خیال شاعرانه نمی دهد.
  
16ـ لسان العالم؛
+
در واقع در شعر او عنصر خیال در نقطه اوج قرار دارد، اما از آنجا كه در اشعارش تفكر و عاطفه در كنار عناصر خیال همواره در حركت است، مجال خودنمایی به صور خیال نمی رسد و این شاید به خاطر شیوه استفاده وی از عنصر خیال باشد؛ ناصرخسرو در بسیاری از موارد در همان اوج تخیل كه از چهره طبیعت تصویرهای شاعرانه و بدیع ارائه می دهد، كمابیش خیال را به علت تربیت فكری خاصی كه دارد به نوعی استدلال یا پرسش حكیمانه می آمیزد.
  
17ـ مصباح؛
+
از ویژگی های صور خیال در شعر ناصرخسرو و توجه فراوان وی به تشبیهات حروفی است. او همچنین به علت تعمق در مسایل دینی و توجه بسیار به [[قرآن]]، از مجازها و تشبیهات خاص قرآن در شعر خود كمابیش بهره برده است. شب و روز كه نماینده گذشت زمان هستند در شعر او تصویرهای خاصی دارند كه در شعر هیچ شاعری این مایه خیال های شاعرانه در باب زمان وجود ندارد؛ زیرا كمتر شاعری به اندازه او به گذشت زمان و اهمیت آن اندیشیده است اما آنچه برای او محسوس است، گذشت بی امان روزها و شب ها تغییر فصول است؛ وقتی ناصرخسرو طبیعت را وصف می كند، اندیشه كامكاری از آن را ندارد و به نتیجه هایی كه منوچهری و فرخی و خیام بدست آورده اند، اعتنایی نمی كند بلكه بی درنگ ضدی در برابر زیبایی های آن می گذارد و نتیجه می گیرد كه باید رخت سفر بربست و به جمع آوری توشه و زاد راه پرداخت.
  
18ـ مفتاح / مفتح الرساله؛
+
جهان ناصرخسرو جهانی است زاینده و میرنده و همین سبب اندوه بی پایان او است. روی هم رفته ناصرخسرو شاعری یگانه، هم در طرز فكر و هم در شیوه شاعری؛ به دیگر سخن، شعر و زندگی او به هم پیوسته و همانند است. در واقع شعر او در محتوی و صورت، واژگان و آهنگ، اوج و فرود و شتاب و درنگ همان ساخت اندیشه او است در قالب وزن و كلمه. زبان وی به زبان شعرای آخر دوره سامانی می ماند، زیرا از بكارگیری واژه ها و تركیبات فصیح كهن كه به شعر او قدمت می بخشد ابا ندارد. با این همه، ناصرخسرو در جای جای شعرهایش از تركیب ها و واژگان عربی بیش از آنچه در اواخر دوره سامانی رواج داشته، بهره جسته است تا بهتر راه را بر ورود مباحث حكمی و اندیشه های فلسفی اش در شعر هموار سازد.
  
19ـ رساله در جواب 99 سوال فلسفی كه همراه دیوان او در 1304 ـ 1306 ش به چاپ رسیده است. همچنین به ناصر خسرو كتاب های فراوانی منسوب است كه در صحت انتساب همه آنها بدو باید به دیده تردید نگریست. از جمله این كتاب ها عبارتند از 1ـ آفاق نامه/ آفاق و انفس (نسخه خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران به شماره 36/4736)؛ 2ـ ارشاد السالكین؛ 3ـ اكسیر اعظم؛ 4ـ الف نامه؛ 5ـ ترجیح بند (چاپ تهران 1274 ق، همراه عوارف المعارف)؛ 6ـ تفسیر قرآن؛ 7ـ چراغنامه (چاپ كراچی 1958م)؛ 8ـ خلق نیكو خلق بد؛ 9ـ دستور اعظم؛ 10ـ رساله الندامه فی زاد القیامه/ سوانح عمری؛ 11ـ رساله در تسخیر كواكب (چاپ بمبئی)؛ 12ـ رساله روحیه (چاپ كراچی 1958 م)؛ 13ـ شش فصل / روشنایی نامه مثنور؛ 14ـ عالم صغیر و عالم كبیر؛ 15ـ قانون اعظم؛ 16ـ كتاب در علم یونان؛ 17ـ كلام پیر؛ 18ـ كنز الحقایق؛ 20ـ مستوفی فی الفقه؛ 20ـ نور نامه؛ 21ـ هفت گناه.
+
==آثار و تألیفات==
 +
از ناصرخسرو علاوه بر شعر، كتاب هایی به نثر در شرح عقاید [[اسماعیلیه|اسماعیلی]] به جا مانده كه همه آنها همچون اشعارش فصیح و استوار است. برخی آثار او عبارتند از:
 +
#دیوان شعر، در 11047 [[بیت (شعر)|بیت]] شامل [[قصیده|قصاید]] و مقطعات و ابیات متفرقه: دیوان ناصرخسرو پر است از عقاید دینی، اخلاق انتقاد از شاهان و امیران ترك و شاعران مدیحه سرا، شكایت از مردم عامی و عالمان و فقیهان خراسانی و اعتراض به دستگاه خلفای [[حکومت بنی عباس|عباسی]] و نیز وصف طبیعت، ستایش [[پیامبر اسلام]] و [[امام علی]] علیه السلام و خاندان ایشان، پند و اندرز و سخنان حكیمانه.
 +
#سفرنامه: كتابی در شرح مسافرت هفت ساله ناصرخسرو (437ـ444) به [[ایران]] و آسیای صغیر و [[شام|شامات]] و [[مصر]] و [[عربستان]]. این اثر كه به نثری ساده و بی آلایش و روان و دل انگیز نوشته شده، ظاهراً نخستین كتاب ناصرخسرو به نثر است كه پس از پایان سفر از یادداشت های روزانه خود تنظیم كرده است. [[سفرنامه]] او حاوی اطلاعات دقیق و گرانبهای جغرافیایی و تاریخی و بیان عادات و آداب مردم ممالك و نواحی گوناگون است. ناصرخسرو در تنظیم و نگارش سفرنامه رعایت صداقت، امانت و بی طرفی را كرده و همچون مهندسی دقیق و معماری كار دیده و با تجربه و دانشمندی آگاه به دانش اقتصاد و جامعه شناسی در اوضاع و احوال شهرها و مساحت ها و مسافت ها و نحوه ساختمان ها و بناهای تاریخی و اوضاع جغرافیایی و شهرسازی و شیوه گذاردن زندگی مردم و میزان محصول و تجارت و اقتصاد سخت دقیق شده و نكته های باریك را از نظر دور نداشته است.
 +
#جامع الحكمتین
 +
#زاد المسافرین
 +
#وجه دین
 +
#گشایش و رهایش
 +
#خوان اخوان
 +
#روشنایی نامه
 +
#سعادتنامه
 +
#اختیار الامام و اختیار الایمان
 +
#بستان العقول
 +
#دلیل المتحیرین
 +
#عجایب الصنعه
 +
#عجایب الحساب و غرایب الحساب
 +
#كتاب اندر رد مذهب محمد زكریا
 +
#لسان العالم
 +
#مصباح
 +
#مفتاح/ مفتح الرساله
 +
#رساله در جواب 99 سوال فلسفی كه همراه دیوان او در 1304 ـ 1306 ش به چاپ رسیده است.  
  
 +
همچنین به ناصرخسرو كتاب های فراوانی منسوب است كه در صحت انتساب همه آنها بدو باید به دیده تردید نگریست. از جمله این كتاب ها عبارتند از:
  
== منبع ==
+
#آفاق نامه/ آفاق و انفس (نسخه خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران به شماره 36/4736)
 +
#ارشاد السالكین
 +
#اكسیر اعظم
 +
#الف نامه
 +
#ترجیح بند (چاپ تهران 1274 ق، همراه عوارف المعارف)
 +
#تفسیر قرآن
 +
#چراغنامه (چاپ كراچی 1958م)
 +
#خلق نیكو خلق بد
 +
#دستور اعظم
 +
#رساله الندامه فی زاد القیامه/ سوانح عمری
 +
#رساله در تسخیر كواكب (چاپ بمبئی)
 +
#رساله روحیه (چاپ كراچی 1958 م)
 +
#شش فصل/ روشنایی نامه مثنور
 +
#عالم صغیر و عالم كبیر
 +
#قانون اعظم
 +
#كتاب در علم یونان
 +
#كلام پیر
 +
#كنز الحقایق
 +
#مستوفی فی الفقه
 +
#نور نامه
 +
#هفت گناه
  
دانشنامه ادب فارسی در آسیای مركزی،به سرپرستی حسن انوشه، ج 1، ص 867 (نقل از سایت تبیان)
+
==منابع==
  
[[رده:شعرا]]
+
*دانشنامه ادب فارسی در آسیای مركزی، به سرپرستی حسن انوشه، ج 1، ص 867 (نقل از سایت تبیان).
[[رده:فیلسوفان]]
+
*[https://ganjoor.net/naserkhosro، "ناصر خسرو"، سایت گنجور].
 +
{{شعر فارسی}}
 +
[[رده:شعرای پارسی گو]]
 +
[[رده:شعرای پارسی گوی قرن پنجم]]
 +
[[رده:فیلسوفان]][[رده:ادیبان]]
 
[[رده:جهانگردان مسلمان]]
 
[[رده:جهانگردان مسلمان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۵:۵۶

«حكیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی مروزی» (394ـ481 ق)، شاعر، ادیب، متكلم، فیلسوف، جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی در قرن پنجم هجری است. او در جوانی به دربار غزنویان و سلجوقیان راه یافت. سپس در اثر خوابی که دید، به قول خود از خواب چهل ساله بیدار شد، کارهای دیوانی را رها کرد و به سیر آفاق و انفس پرداخت. «سفرنامه» از معروفترین آثار اوست.

۲۰۰px
نام کامل ناصر خسرو قبادیانی
زادروز 394 قمری
زادگاه قبادیان، بلخ
وفات 481 قمری
مدفن یمگان، بدخشان

Line.png


آثار

سفرنامه، زاد المسافرین، وجه دین، روشنایی‌نامه، دلیل المتحیرین، جامع الحكمتین، دیوان شعر،...

زندگی‌نامه

ابومعین ناصر بن خسرو قبادیانی بلخی در سال ۳۹۴ قمری در بلخ تولد یافت. گویا او از خانواده محتشمی كه به كارهای دولتی و شغل دیوانی می پرداختند، برآمد و در بلخ دارای ثروت و املاكی بوده است. از كودكی به فراگیری دانش ها و فنون و ادبیات پرداخت و قرآن را از بر كرد و كمابیش در همه دانش های متداول عقلی و نقلی، مانند ریاضیات و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و كلام و حكمت متألهین استادی یافت. در جوانی به دربار شاهان و امیران راه یافت و به گفته خودش: «بارگاه ملوك عجم و سلاطین را چون سلطان محمود غزنوی (389-421 ق) و پسرش مسعود (421ـ432 ق)» دیده است.

او در كارهای دیوانی دبیر پیشه و متصرف «در اموال و اعمال سلطانی» بود و عنوان «ادیب» و «دبیر فاضل» داشت و با پادشاهان وقت و وزرای برجسته هم مجلس و هم پیاله بود. گویا در آغاز در بلخ در خدمت غزنویان بسر می برد، ولی پس از افتادن آن شهر بدست سلجوقیان (432 ق)، به خدمت آنان درآمد و به مرو، مقر حكومت ابوسلیمان چغری بیگ سلجوق (451 ق) رفت و در درگاه او نیز مقامی درخور یافت.

ظاهراً در دوره خدمتش نزد غزنویان یا سلجوقیان به هند و سند و تركستان سفر كرد (شاید به قصد آشنایی با ملل و ادیان و مذاهب گوناگون). از جوانی شعر می سرود و همچون بیشتر شاعران زمان به باده نوشی و عشق ورزی و گفتن اشعار مدح و غزل و هزل می گذرانید و شاعر و دبیر ملازم دربار بود.

رفته رفته از این نوع زندگی سرخورده شد و در پی یافتن حقیقت برآمد، ولی پاسخ هایی كه به پرسش های بی شمار وی درباره راز خلقت و حكمت شرایع در ظاهر تنزیل و طریقه ظاهریان داده می شد، وی را قانع نساخت. در 437 ق. كه در جوزجانان از توابع بلخ بود، یك ماه پیوسته شراب می خورد تا آن كه شبی در خواب دید كه یكی وی را گفت: «چند خواهی خوردن از این شراب كه خرد از مردم زایل كند، اگر بهوش باشی بهتر، من جواب گفتم كه حكما جز این چیزی نتوانستند ساخت كه اندوه دنیا كم كند، جواب داد كه بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حكیم نتوان گفت كسی را كه مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلكه چیزی باید طلبید كه خرد و هوش را به افزاید. گفتم كه من این را از كجا آرم؟ گفت: جوینده یابنده باشد و پس سوی قبله اشارت كرد و دیگر سخن نگفت».

پس از این خواب، ناصرخسرو دستخوش تحول روحی شدیدی شد و ترك شراب گفت و نخست به مرو رفت و از شغل دیوانی كناره گرفت و آنگاه در 23 شعبان 437 ق. رهسپار سفر حج شد. او از راه نیشابور و سمنان و ری و قزوین به آذربایجان رفت و در تبریز، قطران شاعر را دید و از آنجا از راه مرند و خوی و وان و اخلاط و بتلیس و میافارقین و آمد و حران به سرزمین شامات رسید و در هنگامی كه هنوز ابوالعلای معری (363 ـ 449 ق) زنده بود، وارد شهر معره النعمان شد. از معره النعمان به طرابلس و صیدا و فلسطین رفت و در 5 رمضان 438 ق. به بیت المقدس رسید و از آنجا رهسپار مكه شد. پس از گزاردن حج، به بیت المقدس بازگشت (5 محرم 439 ق)، آنگاه از راه خشكی به طینه و از آنجا با كشتی به تونس و از تونس به مصر رفت. در مصر سه سال بسر برد و به مذهب اسماعیلی گروید و به خدمت خلیفه فاطمی المستنصربالله ابوتمیم معد بن علی (427ـ487 ق) رسید.

ناصرخسرو از درجات هفتگانه اسماعیلیان، درجات مستجیب، مأذون وداعی را پیمود و به درجه حجتی رسید و از سوی امام فاطمی، اداره قسمت خراسان (یا «جزیره خراسان» در تقسیمات اسماعیلیان) بدو واگذار شد. هنگام اقامت در مصر، دوبار دیگر به مكه سفر كرد و حج گزارد (440-339 ق).

در 441 ق. مصر را ترك گفت و پس از رفتن به مكه و گزاردن حج (442 ق) از راه طائف و تهامه و یمن و لحساء و بصره و ارجان و اصفهان و نایین و تون و قاین و سرخس در 26 جمادی الثانی 444 ق. به بلخ بازگشت. در بازگشت به وطن، به ترویج مذهب اسماعیلی و دعوت به سوی خلیفه فاطمی و مباحثه با علمای اهل سنت پرداخت.

اما دیری نگذشت كه بر اثر دشمنی و مخالفت متعصبان و علمای اهل سنت و حكام سلجوقی، ناگزیر به ترك بلخ شد (پیش از 453 ق) و به نیشابور و مازندران و سرانجام به یمگان در ناحیه بدخشان كه شهری استوار در میان كوه ها بود، پناه برد و ظاهراً تا آخر عمر در آنجا بوده و به اداره كار دعوت اسماعیلی در خراسان سرگرم بوده است. اقامت طولانی ناصرخسرو در یمگان كه برابر برخی منابع بیش از 25 سال به درازا كشید، تأثیر فراوانی در ارتقای فكری مردم بدخشان و انتشار مذهب اسماعیلی در میان آنان داشته است و هنوز هم در آن ناحیه مذهب اسماعیلی هواداران بسیار دارد و اسماعیلیان آنجا ناصرخسرو را «پیر ناصرخسرو» یا «شاه ناصرخسرو» می گویند.

ناصرخسرو سرانجام در سال 468 یا 481 قمری بدرود حیات گفت و پس از مرگ، پیكرش را در یمگان به خاک سپردند و مزار وی در شمار زیارتگاه های معروف اسماعیلیان درآمد. از ناصرخسرو زن و فرزندی نماند، زیرا تا پایان زندگانی، مجرد بود.

شعر ناصر خسرو

ناصرخسرو بی گمان از شاعران بسیار توانا و سخن آور فارسی به ویژه در قصیده سرایی است. از ویژگی های شعر او شكوه در بیان، انسجام و آهنگ محكم جمله ها و روشنی عبارت ها است. در شعر ناصرخسرو مشخصات سبک خراسانی به وضوح دیده می شود. اشتراك او در شیوه بیان با رودکی، فرخی، عنصری، كسایی و فردوسی بسیار است. اما شیوه او زهد و مناقب است، نه مدح و غزل و از این رو به مدیحه گویانی همچون عنصری می تازد و غزلگویان و شاد خواران را نكوهش می كند و آنها را به خودداری از وصف شمشاد و لاله و زلفك عنبری فرا می خواند. جهانی كه در منظره او پدیدار می شود، جهان خاصی است كه فرسنگ ها با جهان فرخی و منوچهری دامغانی و عنصری فاصله دارد.

همان اندازه كه فردوسی به گذشته ایران دلبسته است، ناصرخسرو به اندیشه های مذهبی و اخلاقی (اسماعیلی) سرگرم است و سخن را دارای پایگاهی والا می شمرد كه نباید آن را بیهوده صرف كرد. شعر ناصرخسرو در واقع شعری خردمندانه است كه احساسات و عواطف در آن زیر نفوذ خرد و قوانین اخلاقی ویژه قرار دارد.

وی از جوانی به دانش و فلسفه عشق می ورزید و در نوشته و اشعار او اصطلاحات نجوم، ریاضیات، جبر و مقابله، فلسفه و دینهای گوناگون جا به جا آمده است. با همه این ها، نباید پنداشت كه اندیشه های بلند و جلوه های تعقل و حكمت در شعر او چنان است كه مجال تجلی به صور خیال شاعرانه نمی دهد.

در واقع در شعر او عنصر خیال در نقطه اوج قرار دارد، اما از آنجا كه در اشعارش تفكر و عاطفه در كنار عناصر خیال همواره در حركت است، مجال خودنمایی به صور خیال نمی رسد و این شاید به خاطر شیوه استفاده وی از عنصر خیال باشد؛ ناصرخسرو در بسیاری از موارد در همان اوج تخیل كه از چهره طبیعت تصویرهای شاعرانه و بدیع ارائه می دهد، كمابیش خیال را به علت تربیت فكری خاصی كه دارد به نوعی استدلال یا پرسش حكیمانه می آمیزد.

از ویژگی های صور خیال در شعر ناصرخسرو و توجه فراوان وی به تشبیهات حروفی است. او همچنین به علت تعمق در مسایل دینی و توجه بسیار به قرآن، از مجازها و تشبیهات خاص قرآن در شعر خود كمابیش بهره برده است. شب و روز كه نماینده گذشت زمان هستند در شعر او تصویرهای خاصی دارند كه در شعر هیچ شاعری این مایه خیال های شاعرانه در باب زمان وجود ندارد؛ زیرا كمتر شاعری به اندازه او به گذشت زمان و اهمیت آن اندیشیده است اما آنچه برای او محسوس است، گذشت بی امان روزها و شب ها تغییر فصول است؛ وقتی ناصرخسرو طبیعت را وصف می كند، اندیشه كامكاری از آن را ندارد و به نتیجه هایی كه منوچهری و فرخی و خیام بدست آورده اند، اعتنایی نمی كند بلكه بی درنگ ضدی در برابر زیبایی های آن می گذارد و نتیجه می گیرد كه باید رخت سفر بربست و به جمع آوری توشه و زاد راه پرداخت.

جهان ناصرخسرو جهانی است زاینده و میرنده و همین سبب اندوه بی پایان او است. روی هم رفته ناصرخسرو شاعری یگانه، هم در طرز فكر و هم در شیوه شاعری؛ به دیگر سخن، شعر و زندگی او به هم پیوسته و همانند است. در واقع شعر او در محتوی و صورت، واژگان و آهنگ، اوج و فرود و شتاب و درنگ همان ساخت اندیشه او است در قالب وزن و كلمه. زبان وی به زبان شعرای آخر دوره سامانی می ماند، زیرا از بكارگیری واژه ها و تركیبات فصیح كهن كه به شعر او قدمت می بخشد ابا ندارد. با این همه، ناصرخسرو در جای جای شعرهایش از تركیب ها و واژگان عربی بیش از آنچه در اواخر دوره سامانی رواج داشته، بهره جسته است تا بهتر راه را بر ورود مباحث حكمی و اندیشه های فلسفی اش در شعر هموار سازد.

آثار و تألیفات

از ناصرخسرو علاوه بر شعر، كتاب هایی به نثر در شرح عقاید اسماعیلی به جا مانده كه همه آنها همچون اشعارش فصیح و استوار است. برخی آثار او عبارتند از:

  1. دیوان شعر، در 11047 بیت شامل قصاید و مقطعات و ابیات متفرقه: دیوان ناصرخسرو پر است از عقاید دینی، اخلاق انتقاد از شاهان و امیران ترك و شاعران مدیحه سرا، شكایت از مردم عامی و عالمان و فقیهان خراسانی و اعتراض به دستگاه خلفای عباسی و نیز وصف طبیعت، ستایش پیامبر اسلام و امام علی علیه السلام و خاندان ایشان، پند و اندرز و سخنان حكیمانه.
  2. سفرنامه: كتابی در شرح مسافرت هفت ساله ناصرخسرو (437ـ444) به ایران و آسیای صغیر و شامات و مصر و عربستان. این اثر كه به نثری ساده و بی آلایش و روان و دل انگیز نوشته شده، ظاهراً نخستین كتاب ناصرخسرو به نثر است كه پس از پایان سفر از یادداشت های روزانه خود تنظیم كرده است. سفرنامه او حاوی اطلاعات دقیق و گرانبهای جغرافیایی و تاریخی و بیان عادات و آداب مردم ممالك و نواحی گوناگون است. ناصرخسرو در تنظیم و نگارش سفرنامه رعایت صداقت، امانت و بی طرفی را كرده و همچون مهندسی دقیق و معماری كار دیده و با تجربه و دانشمندی آگاه به دانش اقتصاد و جامعه شناسی در اوضاع و احوال شهرها و مساحت ها و مسافت ها و نحوه ساختمان ها و بناهای تاریخی و اوضاع جغرافیایی و شهرسازی و شیوه گذاردن زندگی مردم و میزان محصول و تجارت و اقتصاد سخت دقیق شده و نكته های باریك را از نظر دور نداشته است.
  3. جامع الحكمتین
  4. زاد المسافرین
  5. وجه دین
  6. گشایش و رهایش
  7. خوان اخوان
  8. روشنایی نامه
  9. سعادتنامه
  10. اختیار الامام و اختیار الایمان
  11. بستان العقول
  12. دلیل المتحیرین
  13. عجایب الصنعه
  14. عجایب الحساب و غرایب الحساب
  15. كتاب اندر رد مذهب محمد زكریا
  16. لسان العالم
  17. مصباح
  18. مفتاح/ مفتح الرساله
  19. رساله در جواب 99 سوال فلسفی كه همراه دیوان او در 1304 ـ 1306 ش به چاپ رسیده است.

همچنین به ناصرخسرو كتاب های فراوانی منسوب است كه در صحت انتساب همه آنها بدو باید به دیده تردید نگریست. از جمله این كتاب ها عبارتند از:

  1. آفاق نامه/ آفاق و انفس (نسخه خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران به شماره 36/4736)
  2. ارشاد السالكین
  3. اكسیر اعظم
  4. الف نامه
  5. ترجیح بند (چاپ تهران 1274 ق، همراه عوارف المعارف)
  6. تفسیر قرآن
  7. چراغنامه (چاپ كراچی 1958م)
  8. خلق نیكو خلق بد
  9. دستور اعظم
  10. رساله الندامه فی زاد القیامه/ سوانح عمری
  11. رساله در تسخیر كواكب (چاپ بمبئی)
  12. رساله روحیه (چاپ كراچی 1958 م)
  13. شش فصل/ روشنایی نامه مثنور
  14. عالم صغیر و عالم كبیر
  15. قانون اعظم
  16. كتاب در علم یونان
  17. كلام پیر
  18. كنز الحقایق
  19. مستوفی فی الفقه
  20. نور نامه
  21. هفت گناه

منابع

شعر فارسی
Poetry1.jpg
شعرشناسی * شعر * علم عروض * قافیه * تخلص * دیوان * مصراع * بیت * مقفا * قالب * مطلع * تغزل * بحور شعری
قالب‌های شعر *مثنوی * قصیده * غزل * مسمط * مستزاد * ترجیع‌بند * ترکیب‌بند * قطعه * رباعی
سبک‌های شعر فارسی * سبک خراسانی * سبک عراقی * سبک هندی * سبک بازگشت ادبی * شعر نو
شاعران پارسی گو: همه*قرن 4 * قرن 5 * قرن 6 * قرن 7 * قرن 8 * قرن 9 * قرن 10 * قرن 11 * قرن 12 * قرن 13 * قرن 14