منتصر (خلیفه عباسی): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
(وفات منتصر)
 
(۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
+
«ابوجعفر محمد بن جعفر» ملقب به «منتصر بالله»، یازدهمین خلیفه [[عباسیان|عباسی]] است که پس از کشتن پدرش [[متوکل]]، در [[شوال]] سال ۲۴۷ قمری به [[خلافت]] رسید. منتصر برخلاف متوکل، در دوره شش ماهه خلافتش، دوستی با [[اهل البیت|خاندان پیامبر]] را آشکار ساخت و [[فدک]] را به [[علویان]] پس داد.
ابوجعفر محمدبن جعفر المتوکل. یازدهمین خلیفه ٔ عباسی که پس از کشتن پدر، شش ماه بیش خلافت نکرد و در سال 247 هَ . ق . وفات نمود. <ref> لغتنامه دهخدا، منتصر عباسی</ref>
 
== به خلافت رسیدن==
 
علت این که او پدرش متوکل را کشت این بود که؛ روزی در مجلس هارون یکی از ندیمانش به نام عباده مخنث، خود را به شکل امام علی علیه السلام در آورده بود و در مجلس می رقصید و آوازه خوانان همصدا می خواندند: این مرد طاس شکم گنده آمده تا امیرالمؤمنین مسلمانان شود. متوکل هم در حال خوردن شراب بود و از این برنامه خندان بود.
 
  
منتصر از دیدن این صحنه ناراحت شد و با اشاره عباده را تهدید کرد. او از ترس ساکت شد. منتصر به متوکل گفت: ای امیر المؤمنین آن کسی که این مرد ادای او را در می آورد و مردم می خندند، پسر عموی تو و بزرگ خاندان تو است و مایه افتخار تو محسوب می شود. اگر خودت می خواهی گوشت او را بخوری بخور ولی اجازه نده این سگ و امثال او از آن بخورند. متوکل با تمسخر به آوازه خوانان دستور داد این شعر را بخوانند:
+
==قتل متوکل و خلافت منتصر==
  
غار الفتی لابن عمه            رأس الفتی فی حر امه
+
[[متوکل (خلیفه عباسی)|متوکل عباسى]] که در دشمنى با [[اهل بیت]] علیهم‌السلام و [[شیعه|شیعیان]] و محبان آنان معروف، و در ستمکارى و سخت‌گیرى بر عموم مردم زبانزد همگان بود، چند سال پیش از هلاکت خود فرزندش "محمد منتصر" را به ولایت‌عهدى برگزید. ولیکن پس از مدتى از این کار پشیمان شد و در صدد خلع منتصر از ولایت‌عهدى برآمد زیرا مى‌ پنداشت که منتصر در انتظار مردن اوست تا هر چه زودتر، خود به خلافت برسد. از این رو همیشه وى را به جاى "المنتصر"، "المستعجل" مى‌ خواند. منتصر از این که پدرش متوکل عباسى راه ناسپاسى و انحراف از مسیر حقیقت را در پیش گرفته و با خاندان "[[پیامبر اکرم]]" صلی الله علیه و آله دشمنى نموده و نسبت به مقام شامخ "[[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان على بن ابى‌ طالب]]" علیه‌السلام جانب ادب را رعایت نمى‌ کرد، بسیار ناراحت بود و بر او اعتراض مى‌ کرد و مى‌ گفت: على علیه‌السلام، سرور ما و شیخ [[بنی هاشم|بنى‌هاشم]] است.
  
این پسر به خاطر پسر عمویش به غیرت آمد      سر این جوان در ... مادرش باد.
+
بدین جهت اگر از خادمان و ندیمان دربار کسى نسبت به حضرت على علیه‌السلام بى‌ احترامى مى‌ نمود، منتصر وى را تهدید و حتى تنبیه مى‌ کرد. متوکل عباسى که از رویه پسرش خشمگین بود، در صدد خلع وى از ولایت‌عهدى و جانشینى فرزند دیگر خود "[[معتز|معتز عباسى]]" برآمد و منتصر را تحقیر مى‌ کرد و دشنام مى‌ داد و به قتل تهدیدش مى‌ نمود.
  
به دنبال این جریان بود که منتصر شب هنگامی که متوکل در بزم شراب به مستی فرو رفته بود، با نقشه قبلی و همکاری ترک ها، به همراه وزیرش فتح بن خاقان در شوال سال 247 متوکل را به قتل رساند.<ref> [http://www.ahl-ul-bayt.org/fa.php/page,27457A65441.html?PHPSESSID=d487f33cdae549668c4374e0a59ece70 منصر، پورتال اهل البیت علیهم السلام]، بازیابی: 16 دیماه 1391 به نقل از سیره پیشوایان </ref>
+
سرانجام، منتصر و فرماندهان معروف دربار همانند "بُغا" و "وصیف" از رفتار و کردار متوکل به تنگ آمده و در صدد قتلش برآمدند. منتصر در شب چهارم شوال در حالى که پدرش در حال مستى بود، بر او هجوم آورده و وى را در همان حال به هلاکت رسانید و "فتح بن خاق" را که به دفاع از متوکل برخاسته بود، به متوکل ملحق کرد.
  
در نقل دیگری در مورد علت اقدام منتصر به قتل پدرش متوکل گفته اند: منتصر روزي شنيد که متوکل به حضرت فاطمه عليهاالسّلام بدگوئي مي کند از شخصي (عالم در مورد حکم او) سئوال کرد آن مرد گفت: قتل او جايز است ولي هر که پدرش را بکشد عمرش طولاني نخواهد بود، منتصر گفت: اگر با کشتن پدرم اطاعت خدا را مي کنم از کوتاهي عمر نگران نيستم، به همين جهت متوکل را کشت و خودش نيز بيش از هفت ماه زنده نماند. امام علی علیه السلام قتل متوکل توسط پسرش را پیشگوئی نموده بود<ref>
+
همچنین در علت این که او پدرش متوکل را کشت گفته اند که روزی در مجلس متوکل یکی از ندیمانش به نام عباده مخنث، خود را به شکل [[امام علی ]] علیه السلام درآورده بود و در مجلس می رقصید و آوازه خوانان همصدا می خواندند: این مرد طاس شکم گنده آمده تا امیرالمؤمنین مسلمانان شود. متوکل هم در حال خوردن [[شراب خواری|شراب]] بود و از این برنامه خندان بود.
نجفي‌ يزدي‌، محمد،پيشگويي هاي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب در دسترس در [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/41394/%D9%BE%D9%8A%D8%B4%DA%AF%D9%88%D9%8A%D9%8A_%D9%87%D8%A7%D9%8A_%D8%A7%D9%85%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A4%D9%85%D9%86%D9%8A%D9%86_%D8%B9%D9%84%D9%8A_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%A8%D9%8A_%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8/preview/16826/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A_%D8%AF%D9%8A%D8%AC%D9%8A%D8%AA%D8%A7%D9%84%D9%8A/#!page=179 کتابخانه دیجیتال اهل البیت علیهم السلام]، بازیابی:16 دیماه 1391
 
</ref>
 
  
 +
منتصر از دیدن این صحنه ناراحت شد و با اشاره عباده را تهدید کرد. او از ترس ساکت شد. منتصر به متوکل گفت: ای امیرالمؤمنین آن کسی که این مرد ادای او را درمی آورد و مردم می خندند، پسرعموی تو و بزرگ خاندان تو است و مایه افتخار تو محسوب می شود. اگر خودت می خواهی گوشت او را بخوری بخور ولی اجازه نده این سگ و امثال او از آن بخورند. متوکل با تمسخر به آوازه خوانان دستور داد این شعر را بخوانند:
 +
{{بیت|غار الفتی لابن عمه|رأس الفتی فی حرّ امه}}
  
==منتصر و علویان==
+
این پسر به خاطر پسرعمویش به غیرت آمد؛ سر این جوان در (...) مادرش باد.
  
منتصر بر خلاف پدر، دوستی با علی و خاندان او را آشکار ساخت و به مردم دستور داد به زیارت حسین بن علی علیه السلام بروند وبه علویان که در زمان پدرش در بیم و وحشت به سرمی بردند، ایمنی داد.
+
به دنبال این جریان بود که منتصر شب هنگامی که متوکل در بزم شراب به مستی فرو رفته بود با نقشه قبلی و همکاری ترکها، در [[شوال]] سال ۲۴۷ متوکل را به همراه وزیرش فتح بن خاقان به قتل رساند.<ref> [http://ahlolbait.com/article/14864/%D9%88%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%B9-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%B3%D9%88%D9%85-%D8%B4%D9%88%D8%A7%D9%84 وقایع روز سوم شوال، پورتال اهل البیت علیهم السلام].</ref>
  
از این گذشته، سه اقدام بزرگ را به مورد اجرا گذاشت:
+
در نقل دیگری در مورد علت اقدام منتصر به قتل پدرش متوکل گفته اند: منتصر روزی شنید که متوکل به [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت فاطمه]] علیهاالسلام بدگوئی می کند، از شخصی (عالم در مورد حکم او) سئوال کرد، آن مرد گفت: قتل او جایز است ولی هر که پدرش را بکشد عمرش طولانی نخواهد بود. منتصر گفت: اگر با کشتن پدرم اطاعت خدا را می کنم از کوتاهی عمر نگران نیستم، به همین جهت متوکل را کشت و خودش نیز بیش از هفت ماه زنده نماند. گفته شده [[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام قتل متوکل توسط پسرش را پیشگوئی کرده بود.<ref>
 +
پیشگویی های امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، محمد نجفی یزدی، [http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource/41394/%D9%BE%D9%8A%D8%B4%DA%AF%D9%88%D9%8A%D9%8A_%D9%87%D8%A7%D9%8A_%D8%A7%D9%85%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A4%D9%85%D9%86%D9%8A%D9%86_%D8%B9%D9%84%D9%8A_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%A8%D9%8A_%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8/preview/16826/%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%8A_%D8%AF%D9%8A%D8%AC%D9%8A%D8%AA%D8%A7%D9%84%D9%8A/#!page=179 کتابخانه دیجیتال اهل البیت علیهم السلام]، بازیابی: ۱۶ دی ماه ۱۳۹۱.</ref>
  
1- فدک را به علویان پس داد.
+
در همان شب قتل متوکل، فرماندهان عالى رتبه با منتصر عباسى بیعت کردند و از سایر فرزندان و خانواده متوکل، از جمله از [[معتز]] و مؤید، پسران دیگر متوکل عباسى نیز بیعت گرفتند. منتصر، پس از استقرار در مقام خلافت دستور داد شهرک "جعفریه" را که پدرش براى خود و خانواده خویش بنا کرده بود، تخریب کنند و همه ساکنان آن را به سامرا انتقال دهند. همچنین برادرانش معتز و مؤید را از ولایت‌عهدى خلع کرد و جهت خرسندى سپاهیان خلافت، مواجب ده ماهه آنان را یک جا پرداخت کرد و به اقدامات اساسى همت نمود.
  
2- موقوفات علویان را به آنها مسترد کرد.
+
==منتصر و علویان==
  
3- والی مدینه بنام «صالح بن علی » را که با بنی هاشم بدرفتاری می کرد، برکنار کرد و به جای او «علی بن الحسین» را به این سمت منصوب کرد و توصیه نمود که از نیکی و خدمت به بنی هاشم دریغ نورزد.
+
منتصر برخلاف متوکل، دوستی با [[امام علی علیه السلام|حضرت علی]] علیه السلام و خاندان او را آشکار ساخت و به مردم دستور داد به زیارت [[امام حسین علیه السلام|حسین بن علی]] علیه السلام بروند و به [[علویان]] که در زمان پدرش در بیم و وحشت بسر می بردند، ایمنی داد. از این گذشته، سه اقدام بزرگ را به مورد اجرا گذاشت:
 +
*[[فدک]] را به علویان پس داد.
 +
*موقوفات علویان را به آنها مسترد کرد.
 +
*والی [[مدینه]] بنام «صالح بن علی» را که با [[بنی هاشم]] بدرفتاری می کرد، برکنار کرد و به جای او «علی بن الحسین» را به این سمت منصوب کرد و توصیه نمود که از نیکی و خدمت به بنی هاشم دریغ نورزد.
  
ولی از آنجا که دوران خلافت منتصر کوتاه مدت بود،پس از وی باز اختناق و فشار از سر گرفته شد.
+
ولی به دلیل این که دوران خلافت منتصر کوتاه بود، پس از وی باز اختناق و فشار از سر گرفته شد. پس از مرگ منتصر، ترک ها احمد بن محمد بن معتصم را به عنوان خلیفه انتخاب کردند.<ref> [http://www.hawzah.net/fa/article/articleview/53009 شرح مختصری از زندگی امام هادی علیه السلام، سایت حوزه]، بازیابی: ۱۶ دی ماه ۱۳۹۱.</ref>
  
ولی به دلیل این که دوران خلافت منتصر کوتاه بود، پس از وی با اختناق و فشار از سر گرفته شد. پس از مرگ منتصر، ترک ها احمد فرزند محمد بن معتصم را به عنوان خلیفه انتخاب کردند.[http://www.hawzah.net/fa/article/articleview/53009 شرح مختصری از زندگی امام هادی علیه السلام، سایت حوزه]، بازیابی:16 دیماه 1391
+
یزید مهلبی در باب رفتار خوب منتصر با علویان شعری گفت، بدین مضمون: «با طالبیان از پس آن که مدت ها مورد نکوهش بودند نیکی کردی و الفت را بخاندان [[هاشم بن عبد مناف|هاشم]] بازآوردی و آنها را از پس دشمنی های مستمر به برادری کشانیدی».<ref name="ابراهیم حسن">حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج۲.</ref>
  
یزید مهلبی در باب رفتار خوب منتصر با علویان شعری گفت، بدین مضمون:
+
==خصوصیات اخلاقی ==
  
«با طالبیان از پس آنکه مدتها مورد نکوهش بودند نیکی کردی و الفت را بخاندان هاشم باز آوردی و آنها را از پس دشمنیهای مستمر ببرادری کشانیدی.»<ref>ابراهیم حسن،حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 </ref>
+
به گفته [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] «منتصر» بردبار و خردمند و نیکوکار و بخشنده و منصف و نیک محضر بود. [[مسعودی]] از زبان علی بن یحیی منجم گوید: «کسی را چون منتصر ندیدم که نیکی بی تظاهر و منت و تکلف کند».<ref name="ابراهیم حسن" />  
  
== خصوصیات اخلاقی منتصر ==
+
==وفات منتصر ==
  
به گفته ابن اثیر «منتصر» بردبار و خردمند و نیکوکار و بخشنده و منصف و نیک محضر بود. «مسعودی از زبان علی بن یحیی منجم گوید: «کسی را چون منتصر ندیدم که نیکی بی تظاهر و منت و تکلف کند».<ref>ابراهیم حسن،حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 </ref>
+
خلافت منتصر دوام نیافت و براى تغییرات اساسى و اصطلاحات بنیادى در خلافت [[عباسیان]] و جبران ستمکارى‌ ها و ناکارآمدى‌ هاى پدر و پدران خویش، مهلتى نیافت. زیرا ورمى در دو جانب گلوى او پدید آمد و همان، بلاى جانش گردید.  
  
==قتل منتصر بدست ترکان==
+
اما در نقل دیگری آمده است: منتصر قبل از خلافت با ترکان روابط گرم داشت اما از آن پس که بخلافت رسید دل با ایشان بد داشت و پیوسته می گفت اینان قاتل خلیفگان اند و ترکان کینه اش را در دل گرفتند و ابن طیفور طبیب خاص خلیفه را سی هزار دینار دادند تا با نشتر زهرآلود منتصر را رگ زد و او در چهارم یا پنجم [[ربیع الثانی]] و به روایت [[ابن خلدون]] در ۲۵ [[ربیع الاول]] سال ۲۴۸ قمری وفات نمود و در آن هنگام ۲۶ سال داشت.<ref name="ابراهیم حسن" />
  
منتصر قبل از خلافت با ترکان روابط گرم داشت اما از آن پس که بخلافت رسید دل با ایشان بد داشت و پیوسته میگفت اینان قاتل خلیفگانند و ترکان کینه اش را در دل گرفتند و ابن طیفور طبیب خاص خلیفه را سی هزار دینار دادند تا با نشتر زهر آلود منتصر را رگ زد و او بمرد (ربیع الاول 248) و در آن هنگام بیست و شش سال داشت.<ref>ابراهیم حسن،حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 </ref>
 
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
+
== منابع ==
 +
* سید تقى واردى، روزشمار تاریخ اسلام، جلد سوم، ماه ربیع الثانی.
 +
{{خلفای بنی عباس}}
 
[[رده:خلفای عباسی]]
 
[[رده:خلفای عباسی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۵

«ابوجعفر محمد بن جعفر» ملقب به «منتصر بالله»، یازدهمین خلیفه عباسی است که پس از کشتن پدرش متوکل، در شوال سال ۲۴۷ قمری به خلافت رسید. منتصر برخلاف متوکل، در دوره شش ماهه خلافتش، دوستی با خاندان پیامبر را آشکار ساخت و فدک را به علویان پس داد.

قتل متوکل و خلافت منتصر

متوکل عباسى که در دشمنى با اهل بیت علیهم‌السلام و شیعیان و محبان آنان معروف، و در ستمکارى و سخت‌گیرى بر عموم مردم زبانزد همگان بود، چند سال پیش از هلاکت خود فرزندش "محمد منتصر" را به ولایت‌عهدى برگزید. ولیکن پس از مدتى از این کار پشیمان شد و در صدد خلع منتصر از ولایت‌عهدى برآمد زیرا مى‌ پنداشت که منتصر در انتظار مردن اوست تا هر چه زودتر، خود به خلافت برسد. از این رو همیشه وى را به جاى "المنتصر"، "المستعجل" مى‌ خواند. منتصر از این که پدرش متوکل عباسى راه ناسپاسى و انحراف از مسیر حقیقت را در پیش گرفته و با خاندان "پیامبر اکرم" صلی الله علیه و آله دشمنى نموده و نسبت به مقام شامخ "امیرمؤمنان على بن ابى‌ طالب" علیه‌السلام جانب ادب را رعایت نمى‌ کرد، بسیار ناراحت بود و بر او اعتراض مى‌ کرد و مى‌ گفت: على علیه‌السلام، سرور ما و شیخ بنى‌هاشم است.

بدین جهت اگر از خادمان و ندیمان دربار کسى نسبت به حضرت على علیه‌السلام بى‌ احترامى مى‌ نمود، منتصر وى را تهدید و حتى تنبیه مى‌ کرد. متوکل عباسى که از رویه پسرش خشمگین بود، در صدد خلع وى از ولایت‌عهدى و جانشینى فرزند دیگر خود "معتز عباسى" برآمد و منتصر را تحقیر مى‌ کرد و دشنام مى‌ داد و به قتل تهدیدش مى‌ نمود.

سرانجام، منتصر و فرماندهان معروف دربار همانند "بُغا" و "وصیف" از رفتار و کردار متوکل به تنگ آمده و در صدد قتلش برآمدند. منتصر در شب چهارم شوال در حالى که پدرش در حال مستى بود، بر او هجوم آورده و وى را در همان حال به هلاکت رسانید و "فتح بن خاق" را که به دفاع از متوکل برخاسته بود، به متوکل ملحق کرد.

همچنین در علت این که او پدرش متوکل را کشت گفته اند که روزی در مجلس متوکل یکی از ندیمانش به نام عباده مخنث، خود را به شکل امام علی علیه السلام درآورده بود و در مجلس می رقصید و آوازه خوانان همصدا می خواندند: این مرد طاس شکم گنده آمده تا امیرالمؤمنین مسلمانان شود. متوکل هم در حال خوردن شراب بود و از این برنامه خندان بود.

منتصر از دیدن این صحنه ناراحت شد و با اشاره عباده را تهدید کرد. او از ترس ساکت شد. منتصر به متوکل گفت: ای امیرالمؤمنین آن کسی که این مرد ادای او را درمی آورد و مردم می خندند، پسرعموی تو و بزرگ خاندان تو است و مایه افتخار تو محسوب می شود. اگر خودت می خواهی گوشت او را بخوری بخور ولی اجازه نده این سگ و امثال او از آن بخورند. متوکل با تمسخر به آوازه خوانان دستور داد این شعر را بخوانند:

غار الفتی لابن عمه رأس الفتی فی حرّ امه

این پسر به خاطر پسرعمویش به غیرت آمد؛ سر این جوان در (...) مادرش باد.

به دنبال این جریان بود که منتصر شب هنگامی که متوکل در بزم شراب به مستی فرو رفته بود با نقشه قبلی و همکاری ترکها، در شوال سال ۲۴۷ متوکل را به همراه وزیرش فتح بن خاقان به قتل رساند.[۱]

در نقل دیگری در مورد علت اقدام منتصر به قتل پدرش متوکل گفته اند: منتصر روزی شنید که متوکل به حضرت فاطمه علیهاالسلام بدگوئی می کند، از شخصی (عالم در مورد حکم او) سئوال کرد، آن مرد گفت: قتل او جایز است ولی هر که پدرش را بکشد عمرش طولانی نخواهد بود. منتصر گفت: اگر با کشتن پدرم اطاعت خدا را می کنم از کوتاهی عمر نگران نیستم، به همین جهت متوکل را کشت و خودش نیز بیش از هفت ماه زنده نماند. گفته شده امام علی علیه السلام قتل متوکل توسط پسرش را پیشگوئی کرده بود.[۲]

در همان شب قتل متوکل، فرماندهان عالى رتبه با منتصر عباسى بیعت کردند و از سایر فرزندان و خانواده متوکل، از جمله از معتز و مؤید، پسران دیگر متوکل عباسى نیز بیعت گرفتند. منتصر، پس از استقرار در مقام خلافت دستور داد شهرک "جعفریه" را که پدرش براى خود و خانواده خویش بنا کرده بود، تخریب کنند و همه ساکنان آن را به سامرا انتقال دهند. همچنین برادرانش معتز و مؤید را از ولایت‌عهدى خلع کرد و جهت خرسندى سپاهیان خلافت، مواجب ده ماهه آنان را یک جا پرداخت کرد و به اقدامات اساسى همت نمود.

منتصر و علویان

منتصر برخلاف متوکل، دوستی با حضرت علی علیه السلام و خاندان او را آشکار ساخت و به مردم دستور داد به زیارت حسین بن علی علیه السلام بروند و به علویان که در زمان پدرش در بیم و وحشت بسر می بردند، ایمنی داد. از این گذشته، سه اقدام بزرگ را به مورد اجرا گذاشت:

  • فدک را به علویان پس داد.
  • موقوفات علویان را به آنها مسترد کرد.
  • والی مدینه بنام «صالح بن علی» را که با بنی هاشم بدرفتاری می کرد، برکنار کرد و به جای او «علی بن الحسین» را به این سمت منصوب کرد و توصیه نمود که از نیکی و خدمت به بنی هاشم دریغ نورزد.

ولی به دلیل این که دوران خلافت منتصر کوتاه بود، پس از وی باز اختناق و فشار از سر گرفته شد. پس از مرگ منتصر، ترک ها احمد بن محمد بن معتصم را به عنوان خلیفه انتخاب کردند.[۳]

یزید مهلبی در باب رفتار خوب منتصر با علویان شعری گفت، بدین مضمون: «با طالبیان از پس آن که مدت ها مورد نکوهش بودند نیکی کردی و الفت را بخاندان هاشم بازآوردی و آنها را از پس دشمنی های مستمر به برادری کشانیدی».[۴]

خصوصیات اخلاقی

به گفته ابن اثیر «منتصر» بردبار و خردمند و نیکوکار و بخشنده و منصف و نیک محضر بود. مسعودی از زبان علی بن یحیی منجم گوید: «کسی را چون منتصر ندیدم که نیکی بی تظاهر و منت و تکلف کند».[۴]

وفات منتصر

خلافت منتصر دوام نیافت و براى تغییرات اساسى و اصطلاحات بنیادى در خلافت عباسیان و جبران ستمکارى‌ ها و ناکارآمدى‌ هاى پدر و پدران خویش، مهلتى نیافت. زیرا ورمى در دو جانب گلوى او پدید آمد و همان، بلاى جانش گردید.

اما در نقل دیگری آمده است: منتصر قبل از خلافت با ترکان روابط گرم داشت اما از آن پس که بخلافت رسید دل با ایشان بد داشت و پیوسته می گفت اینان قاتل خلیفگان اند و ترکان کینه اش را در دل گرفتند و ابن طیفور طبیب خاص خلیفه را سی هزار دینار دادند تا با نشتر زهرآلود منتصر را رگ زد و او در چهارم یا پنجم ربیع الثانی و به روایت ابن خلدون در ۲۵ ربیع الاول سال ۲۴۸ قمری وفات نمود و در آن هنگام ۲۶ سال داشت.[۴]

پانویس

  1. وقایع روز سوم شوال، پورتال اهل البیت علیهم السلام.
  2. پیشگویی های امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، محمد نجفی یزدی، کتابخانه دیجیتال اهل البیت علیهم السلام، بازیابی: ۱۶ دی ماه ۱۳۹۱.
  3. شرح مختصری از زندگی امام هادی علیه السلام، سایت حوزه، بازیابی: ۱۶ دی ماه ۱۳۹۱.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج۲.

منابع

  • سید تقى واردى، روزشمار تاریخ اسلام، جلد سوم، ماه ربیع الثانی.
خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)