آیه 77 سوره نساء: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ...» ایجاد کرد) |
|||
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | + | كفوا: كف به معنى دست باز داشتن است. كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ: يعنى دست از جنگ باز داريد . | |
+ | |||
+ | فتيل: فتل: تابيدن. فتيل: تابيده، نخ هسته خرما. چركى كه ميان دو انگشت مى تابد. چيز جزئى را با آن مثل زنند.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref> | ||
+ | |||
==نزول== | ==نزول== | ||
سطر ۴۸: | سطر ۵۱: | ||
این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در [[مدینه]] بر [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. <ref> طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 3.</ref> | این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در [[مدینه]] بر [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. <ref> طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 3.</ref> | ||
− | '''شأن نزول:''' | + | '''شأن نزول:''' |
«[[شیخ طوسى]]» گوید: در سبب نزول آيه دو وجه ذكر نموده اند: اول، ابن عباس و حسن بصرى و عكرمة و قتادة و سدى گويند: درباره عده اى از صحابه است كه اجازه جهاد با مشركين را از پيامبر خواسته بودند كه از آن جمله عبدالرحمن بن عوف بود كه در [[مكه]] اقامت داشته است وقتى كه حكم قتال و جهاد در [[مدينه]] به آنها داده شد بر عده اى از آنها دشوار و سخت آمد. | «[[شیخ طوسى]]» گوید: در سبب نزول آيه دو وجه ذكر نموده اند: اول، ابن عباس و حسن بصرى و عكرمة و قتادة و سدى گويند: درباره عده اى از صحابه است كه اجازه جهاد با مشركين را از پيامبر خواسته بودند كه از آن جمله عبدالرحمن بن عوف بود كه در [[مكه]] اقامت داشته است وقتى كه حكم قتال و جهاد در [[مدينه]] به آنها داده شد بر عده اى از آنها دشوار و سخت آمد. | ||
− | دوم، مجاهد گويد: درباره يهود نازل گرديده كه خداوند امت پيامبر خود را از اين كه روشى مانند روش يهود اتخاذ نمايند، نهى فرمود | + | دوم، مجاهد گويد: درباره يهود نازل گرديده كه خداوند امت پيامبر خود را از اين كه روشى مانند روش يهود اتخاذ نمايند، نهى فرمود<ref> صاحبان مجمع البيان و كشف الاسرار از كلبى نقل نمايند كه اين آيه درباره عبدالرحمن بن عوف الزهرى و مقداد بن الاسود الكندى و قدامة بن مظعون الجمحى و سعد بن ابىوقاص نازل شده و صاحب كشف الاسرار افزوده كه كسى كه اصرار بر شركت نكردن در جهاد داشته طلحة بن عبيدالله بود كه به خاطر ثروت زياد و علاقه شديد به زندگى از رفتن به جهاد كراهت داشته است، - نسائى و حاكم نيز از ابن عباس موضوع نزول آيه را درباره عبدالرحمن بن عوف روايت كرده اند. -</ref><ref> صاحب برهان از محمد بن يعقوب كلينى و او بعد از چهار واسطه از محمد بن مسلم او از [[امام باقر]] عليهالسلام روايت كند كه فرمود: به خدا قسم روشى را كه [[امام حسن]] مجتبى عليهالسلام درباره اين امت اتخاذ فرمود بسيار نيكو و خير بود و براى چنين روش پسنديده اى اين آيه نازل گرديده است ولى وقتى كه بر مردم واجب شد كه در ركاب [[امام حسين]] عليهالسلام به قتال و جهاد بپردازند، گفتند: رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ و نيز حسن بن زياد العطار از [[امام صادق]] عليهالسلام نيز نظير چنين روايت را نقل نموده است.</ref>.<ref> محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص 220.</ref> |
== تفسیر آیه == | == تفسیر آیه == | ||
<tabber> | <tabber> | ||
سطر ۲۲۲: | سطر ۲۲۵: | ||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | ===برگزیده تفسیر نمونه=== | ||
{{نمایش فشرده تفسیر| | {{نمایش فشرده تفسیر| | ||
+ | (آیه 77) | ||
+ | |||
+ | '''شأن نزول:''' | ||
+ | |||
+ | از إبن عباس نقل شده که: جمعی از مسلمانان هنگامی که در مکه بودند، و تحت فشار و آزار شدید مشرکان قرار داشتند، خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند و گفتند: ما قبل از اسلام عزیز و محترم بودیم، اما آن عزت و احترام را از دست دادیم، و همواره مورد آزار دشمنان قرار داریم، اگر اجازه دهید با دشمن میجنگیم تا عزت خود را باز یابیم آن روز پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: من فعلا مأمور به مبارزه نیستم- ولی هنگامی که دستور جهاد نازل گردید بعضی از آن افراد داغ و آتشین برای شرکت در میدان جهاد مسامحه میکردند، آیه نازل شد و به عنوان تشجیع مسلمانان و ملامت از افراد مسامحه کار حقایقی را بیان نمود. | ||
+ | |||
+ | '''تفسیر:''' | ||
+ | |||
+ | '''آنها که مرد سخنند''' | ||
+ | |||
+ | قرآن در اینجا میگوید: «راستی شگفت انگیز است حال جمعیتی که در یک موقعیت نامناسب با حرارت و شور عجیبی تقاضا میکردند که به آنها اجازه جهاد داده شود، و به آنها دستور داده شد که فعلا خودداری کنید و به خودسازی و انجام نماز و تقویت نفرات خود و ادای زکات بپردازید، اما هنگامی که زمینه از هر جهت آماده شد و دستور جهاد نازل گردید، ترس و وحشت یکباره وجود آنها را فرا گرفت، و زبان به اعتراض در برابر این دستور گشودند» (أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُم کفُّوا أَیدِیکم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمّا کتِبَ عَلَیهِمُ القِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنهُم یخشَونَ النّاسَ کخَشیةِ اللّهِ أَو أَشَدَّ خَشیةً). | ||
+ | |||
+ | آنها در اعتراض خود صریحا «میگفتند: خدایا چرا به این زودی دستور جهاد را نازل کردی! چه خوب بود این دستور مدتی به تأخیر میافتاد؟» و یا این که این رسالت به عهده نسلهای آینده واگذار میشد؟ (وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کتَبتَ عَلَینَا القِتالَ لَو لا أَخَّرتَنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ). | ||
+ | |||
+ | قرآن به این گونه افراد دو جواب میدهد: نخست جوابی است که لابلای عبارت: یخشون النّاس کخشیة اللّه او اشدّ خشیة. گذشت یعنی آنها به جای این که از خدای قادر قاهر بترسند از بشر ضعیف و ناتوان وحشت دارند، بلکه وحشتشان از چنین بشری بیش از خداست؟ دیگر این که به چنین افراد باید گفته شود به فرض این که با ترک جهاد چند روزی آرام زندگی کنید، بالاخره «این زندگی فانی و بیارزش است، ولی جهان ابدی برای پرهیزکاران با ارزشتر است، به خصوص این که پاداش خود را بطور کامل خواهند یافت و کمترین ستمی به آنها نمیشود» (قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلِیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا تُظلَمُونَ فَتِیلًا). | ||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۸ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۱۸
<<76 | آیه 77 سوره نساء | 78>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آیا نمینگری به حال مردمی که (گفتند: به ما اجازه جنگ ده و) به آنها گفته شد: اکنون از جنگ خودداری کرده، به نماز و زکات قیام کنید؛ پس آنگاه که بر آنها حکم جهاد آمد در آن هنگام گروهی از آنان به همان اندازه که باید از خدا ترسند یا بیش از آن، از مردم ترسیدند و گفتند: ای خدا، چرا بر ما حکم جنگ را فرض کردی؟ چرا عمر ما را تا اجل نزدیک طبیعی به تأخیر نیفکندی؟ بگو: زندگانی دنیا متاعی اندک است و جهان آخرت برای هر کس که خداترس باشد بهتر از دنیاست، و (در آنجا) کمترین ستمی به شما نخواهد شد.
آیا ندیدی کسانی را که [پیش از اعلام حکم جهاد] به آنان گفته شد: [چون زمینه جنگ فراهم نیست] دست از جنگ بازدارید و [در این شرایط] نماز را بر پا دارید، و زکات بپردازید. ولی هنگامی که جنگ بر آنان لازم و مقرّر شد، ناگاه گروهی از آنان مانند ترس از [عقوبت] خدا یا ترسی سخت تر از آن از مردمِ [مُشرک] ترسیدند و گفتند: پروردگارا! چرا جنگ را بر ما لازم و مقرّر کردی؟ و چرا ما را تا زمانی نزدیک [که زمان مرگ طبیعی است] مهلت ندادی؟ بگو: متاع دنیا اندک، و آخرت برای آنان که تقوا ورزیده اند بهتر است؛ و به اندازه رشته میان هسته خرما مورد ستم قرار نمی گیرند.
آيا نديدى كسانى را كه به آنان گفته شد: «[فعلاً] دست [از جنگ] بداريد، و نماز را برپا كنيد و زكات بدهيد»، و[لى] همين كه كارزار بر آنان مقرر شد، بناگاه گروهى از آنان از مردم [=مشركان مكّه] ترسيدند مانند ترس از خدا يا ترسى سختتر. و گفتند: «پروردگارا، چرا بر ما كارزار مقرّر داشتى؟ چرا ما را تا مدتى كوتاه مهلت ندادى؟» بگو: «برخوردارى [از اين] دنيا اندك، و براى كسى كه تقوا پيشه كرده، آخرت بهتر است، و [در آنجا] به قدر نخ هسته خرمايى بر شما ستم نخواهد رفت.»
آيا نديدى كسانى را كه به آنها گفته شد كه اكنون از جنگ بازايستيد و نماز بخوانيد و زكات بدهيد، كه چون جنگيدن بر آنان مقرر شد، گروهى چنان از مردم ترسيدند كه بايد از خدا مىترسيدند؟ حتى ترسى بيشتر از ترس خدا. و گفتند: اى پروردگار ما، چرا جنگ را بر ما واجب كردهاى و ما را مهلت نمىدهى تا به مرگ خود -كه نزديك است- بميريم؟ بگو: متاع اينجهانى اندك است و آخرت از آن پرهيزگاران است و به شما حتى به قدر رشتهاى كه در ميان هسته خرماست ستم نمى شود.
آیا ندیدی کسانی را که (در مکّه) به آنها گفته شد: «فعلا) ً دست از جهاد بدارید! و نماز را برپا کنید! و زکات بپردازید!» (امّا آنها از این دستور، ناراحت بودند)، ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعی از آنان، از مردم میترسیدند، همان گونه که از خدا میترسند، بلکه بیشتر! و گفتند: «پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتی؟! چرا این فرمان را تا زمان نزدیکی تأخیر نینداختی؟!» به آنها بگو: «سرمایه زندگی دنیا، ناچیز است! و سرای آخرت، برای کسی که پرهیزگار باشد، بهتر است! و به اندازه رشته شکافِ هسته خرمایی، به شما ستم نخواهد شد!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
كفوا: كف به معنى دست باز داشتن است. كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ: يعنى دست از جنگ باز داريد .
فتيل: فتل: تابيدن. فتيل: تابيده، نخ هسته خرما. چركى كه ميان دو انگشت مى تابد. چيز جزئى را با آن مثل زنند.[۱]
نزول
محل نزول:
این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲]
شأن نزول:
«شیخ طوسى» گوید: در سبب نزول آيه دو وجه ذكر نموده اند: اول، ابن عباس و حسن بصرى و عكرمة و قتادة و سدى گويند: درباره عده اى از صحابه است كه اجازه جهاد با مشركين را از پيامبر خواسته بودند كه از آن جمله عبدالرحمن بن عوف بود كه در مكه اقامت داشته است وقتى كه حكم قتال و جهاد در مدينه به آنها داده شد بر عده اى از آنها دشوار و سخت آمد.
دوم، مجاهد گويد: درباره يهود نازل گرديده كه خداوند امت پيامبر خود را از اين كه روشى مانند روش يهود اتخاذ نمايند، نهى فرمود[۳][۴].[۵]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا «77» آيا نمىنگرى كسانى را كه (پيش از هجرت) به آنان گفته شد (اكنون) دست نگهداريد و نماز به پا داريد و زكات بپردازيد. ليكن چون جهاد (در مدينه) بر آنان مقرّر شد، گروهى از آنان از مردم (مشرك مكّه) چنان مىترسيدند كه گويا از خدا مىترسند، بلكه بيش از خدا (از كفّار مىترسيدند) و (از روى اعتراض) گفتند:
پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب كردى؟ چرا ما را تا سرآمدى نزديك (مرگ طبيعى) مهلت ندادى؟ بگو: برخوردارى دنيا اندك و ناچيز است و براى كسى كه تقوا پيشه كند آخرت بهتر است، و به اندازهى رشتهى ميان هسته خرما، به شما ستم نخواهد شد.
نکته ها
مسلمانان صدر اسلام در دوران سخت مكّه، از پيامبر اسلام اجازهى جنگ با مشركان را مىخواستند و مىگفتند: پيش از اسلام عزيز بوديم، اينك به خاطر اسلام گرفتار فشاريم، بگذار بجنگيم تا عزّت خود را به دست آوريم. پيامبر صلى الله عليه و آله كه آن هنگام مأمور به جنگ نبود، اجازه نمىداد، ولى پس از هجرت كه فرمان جهاد آمد، جمعى از همان جهاد طلبان، دست به اعتراض و بهانه جويى زدند و كفّار مكّه را بزرگ شمرده و از آنان به شدّت مىترسيدند.
«خَشْيَةِ» به ترسى گفته مىشود كه برخاسته از عظمت و بزرگ دانستن طرف مقابل باشد.
امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ»، «كفّوا السنتكم» است، گويا شعارهاى توخالى مىدادند كه آيه نازل شد، دست برداريد. «1»
«1» تفسير نوالثقلين كافى ج 2 ص 114.
جلد 2 - صفحه 110
امام باقر عليه السلام يكى از نمونهها را صلح امام حسن عليه السلام معرّفى فرمودند كه آن صلح از آنچه خورشيد بر آن مىتابد براى امّت اسلام بهتر بود. «1»
آرى، رهبر معصوم گاهى مثل امام حسن عليه السلام فرمان آتشبس مىدهد و گاهى مانند امام حسين عليه السلام جنگ و شهادت را لازم مىداند.
در روايات متعددى مىخوانيم كه مراد از اجل قريب كه مردم تقاضاى تأخير جهاد را تا آن زمان دارند، قيام حضرت مهدى عليه السلام است. «2» يعنى افرادى مىگويند: تا زمان قيام امام زمان عليه السلام نبايد حكم قتال بيايد.
پیام ها
1- توجّه به تاريخ، سازنده است. أَ لَمْ تَرَ ...
2- در آغاز هر انقلابى، تحمل مشكلات و سعهى صدر لازم است. «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ»
3- بايد احساسات زودرس و شعارهاى توخالى را كنترل كرد. «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ»
4- دستورهاى خداوند، طبق مصالح واقعى است، نه تقاضاى مردم. «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ» (با توجّه به شأن نزول)
5- هميشه و همه جا شمشير كارساز نيست. در شرايط بحرانى و عدم آمادگى، نبايد بهانه به دشمن قوى پنجه داد. «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ»
6- از رسول خدا و فرمان خدا جلو نيفتيد و در امور دينى، اظهار سليقهى شخصى نكنيد. «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ»
7- با نماز كه ياد خداست، آرامش درونى كسب كنيد و با زكات، خلاهاى اقتصادى را پر كنيد. «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»
8- مسائل عبادى اسلام با مسائل اقتصادى آن بهم پيوسته است. «الصَّلاةَ، الزَّكاةَ»
9- در ميان عبادات، نماز و زكات جايگاه ويژه دارد. «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»
10- نماز بر زكات مقدّم است. (هر كجا نامى از اين دو است، اوّل نام نماز است)
«1». كافى ج 8 ص 330.
«2». تفسير عيّاشى، ج 1، ص 257.
جلد 2 - صفحه 111
11- فرمان نماز وزكات قبل از جهاد صادر وتشريع شده است. كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ ...
12- خودسازى، مقدّم بر جامعهسازى است، آنكه اهل نماز و زكات نباشد، اهل اخلاص و ايثار نخواهد بود. «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» 13- آنان كه زود داغ مىشوند، زود هم سرد مىشوند. آرى هر داغى، سرد مىشود، ولى هيچ پختهاى خام نمىشود. كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ ... فَلَمَّا كُتِبَ ... لِمَ كَتَبْتَ
14- انقلابى بودن مهم نيست، انقلابى ماندن مهم است. گاهى از شعار تا عمل فاصله زياد است. فَلَمَّا كُتِبَ ... إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ
15- فرمان جهاد، وسيلهى آزمايش مردم است. كُتِبَ ... الْقِتالُ ... فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ
16- سرچشمه اعتراض بهفرمان جهاد، ترس است. يَخْشَوْنَ ... لِمَ كَتَبْتَ
17- عامل مهم ترك جبهه و جهاد، دلبستگىهاى دنيوى است. «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ»
18- به فرمانهاى خدا و زمان صدور آنها اعتراض نكنيد. در برابر امر الهى، محاسبات زمانى و مكانى خود را كنار بگذاريد. «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ»
19- اعتراض به فرمان خدا، نشانهى بىتقوايى است. لِمَ كَتَبْتَ ... خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى
20- اگر چشم اندازتان را وسيعتر از اين جهان مادّى قرار دهيد، به متاع اندك دنيا دلبسته نمىشويد. «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ»
21- كاميابان آخرت، تنها اهل تقوايند. «خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلاً (77)
شأن نزول: آوردهاند كه عبد اللّه بن عوف زهرى، و مقداد بن اسود كندى، و قدامة بن مطعون حجمى، و سعيد بن ابى وقاص و اتباع ايشان در مكه، قبل از مهاجرت اذيت بسيار از كفار مىيافتند. خدمت حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به شكايت عرضه داشتند كه يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 507
را دستورى ده كه با اهل شرك حرب كنيم، آزار و ايذاء آنها از حد گذشت.
فرمود: من مأمور نشدهام براى قتال، صبر كنيد تا وقت جهاد رسد. چون از مكه به مدينه مهاجرت كردند، حق تعالى همه مسلمانان را امر فرمود به حرب «بدر» بعضى از آنها كه در مكه آرزوى قتال مىكردند، چون دانستند به جهاد مأمور شدهاند، اظهار كراهت و ضعف در جبين ظاهر كردند، آيه شريفه نازل شد:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ: آيا نظر نكردى به سوى كسانى كه گفته شد مر ايشان را، باز داريد دستهاى خود را از مقاتله كفار تا فرمان الهى در جهاد صادر گردد، وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ: و بپا داريد نماز را با شرايط و اركان، وَ آتُوا الزَّكاةَ: و بدهيد زكات را به مستحقان، و در مراقبت اين دو امر، سعى و كوشش نمائيد. فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ: پس آن هنگام كه در مدينه واجب شد بر ايشان مقاتله و محاربه كردن با كفار، إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ: آن وقت گروهى از ايشان كه ضعيف الاسلام بودند، يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ:
مىترسيدند از جنگ مشركان، چنان ترسيدنى كه بايد ترسيد از خدا، أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً: بلكه ترسى سختتر از آن، بر حسب فرض. از حسن روايت است كه خشيت ايشان محمول بر ضعف بشريت بود، نه به جهت كراهت امر الهى، يعنى بالطبع از فوت و موت ترسيدند. وَ قالُوا: و گفتند از روى جبانت و تزلزل، يا بر وجه اقتضاى طبيعت، يا بر سبيل استفهام نه انكار، رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ: اى پروردگار ما، براى چه چيز واجب گردانيدى بر ما مقاتله كفار را، لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ: چرا ما را باز نگذاشتى ايمن و فارغ تا به اجلى كه نزديك است به همه كس، يعنى مرگ.
«كاشفى» در تفسير خود آورده كه: اگر اين سؤال از منافقان صادر شده، عجب نيست. و اگر از مؤمنان وقوع يافته، از روى خوف و بد دلى گفته و بعد توبه كرده باشند. قولى آنست كه جمعى از مؤمنان بعد از نزول آيه قتال، منافق شده، از جهاد تخلف ورزيدند. و اين سخن ايشان بوده؛ و اصحّ آن است كه سؤال را محمول بر تمنّاى تخفيف تكليف دارند، نه بر وجه انكار. و محتمل
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 508
است اين كلام را بر زبان جارى نكردهاند، لكن چون در قلوب آنها بوده، حق تعالى از آن حكايت نموده باشد.
قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ: بگو اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مر اين ترسندگان را كه دل به دنيا بستهاند، آنچه بدان متمتع شويد از دنيا، اندك و سريع الزوال است در جنب نعم آخرت. وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى: و دار آخرت و نعيم آن بهتر و فاضلتر است از دنيا و متاع آن براى كسى كه پرهيز نمايد از شرك و يا تمام معاصى و منهيات الهى، وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا: و ظلم نخواهد شد به شما، يعنى از ثواب جهاد شما كم نخواهند كرد، به مقدار رشتهاى كه بر دانه خرما است، يا به مقدار چرك ميان انگشتان. پس به وعده ثواب و استيفاى ثواب جهاد منتظر باشيد و از مرگ كه به ضرورت وقوع خواهد يافت، مينديشيد كه هيچ گردنى را از اين كمند رهائى ميسر نيست و در هيچ پناهى، از حدوث اين واقعه خلاصى متصور نه.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلاً (77)
ترجمه
آيا نديدى آنانرا كه گفته شد بآنها باز داريد دستهاى خود را و بر پا كنيد نماز را و بدهيد زكوة را پس چون نوشته شد بر آنها جهاد آنگاه پاره از ايشان ميترسيدند از مردم مانند ترسيدن از خدا يا شديدتر در ترسيدن و گفتند اى پروردگار ما براى چه نوشتى بر ما جهاد را چرا تاخير نيانداختى ما را تا مدت نزديكى بگو بهره دنيا اندك است و آخرت بهتر است براى كسيكه پرهيزكار شد و ستم كرده نميشويد مقدار كمى.
تفسير
اصحاب پيغمبر (ص) وقتى در مكه بودند مأمور بصبر و سكون و ترك مقاتله با كفار و اقامه نماز و اداء زكوة بودند و چون از مشركين بآنها آزار و اذيت ميرسيد شكايت به پيغمبر (ص) مينمودند و اذن مقاتله با آنها را ميطلبيدند و چون مصلحت نبود مأذون نميشدند تا آنكه بمدينه هجرت نمودند و مرخص در جهاد شدند يكعده از آنها اظهار خوف از جنگ با كفار مينمودند آنعده هم مختلف بودند بعضى از آنها بقدريكه از خداوند ميترسيدند كه مبادا بر آنها عذاب نازل فرمايد از كفّار ميترسيدند كه مبادا در جنگ با آنها كشته شوند و بعضى كه ضعف ايمانشان زيادتر از اين بود از كفار بيشتر ميترسيدند لذا جمعا گفتند خدايا بچه سبب ما را مأمور بجهاد فرمودى چرا نگذاشتى ما باجل الهى كه نزديك است بميريم با آنكه ميدانستند كه اگر ايشان مبادرت بقتال با مشركين ننمايد آنها بجنگ مسلمين ميآيند و پيغمبر (ص) را بحال خود وانميگذارند چون بنظر حقير در صدر اسلام غزوات از اين قبيل بوده و پيغمبر (ص) نميخواسته بشمشير دين خود را بر مردم تحميل نمايد خلاصه چون عده مسلمين كم و وسائل جنگ از قبيل
جلد 2 صفحه 85
اسلحه و مركوب و ثروت نداشتند بالطبع خائف بودند و اين مناجات را بحال طبيعى ميكردند لذا بنظر حقير خداوند بسه بيان جواب از آنها فرموده اولا آنكه اين امرى است كه خودتان از پيغمبر (ص) تقاضا مينموديد و آنحضرت شما را منع مينمود پس سببش تقاضاى خودتان است ببينيد براى چه اين خواهش را مينموديد ثانيا آنكه شما ميگوئيد ما مؤمنانيم و مؤمن كسى است كه جز از خداوند از احدى نترسد چون اراده و قوه و قدرتى فوق اراده و قوه و قدرت او نيست و اين نهايت ضعف ايمان است كه از يك مشت بندگان ضعيف خداوند كسى بقدر خدا بترسد يا نعوذ باللّه بيشتر بترسد پس معلوم ميشود اين خوف شما منشأ عقلى ندارد بلكه ناشى از جهل و ضعف ايمان است بايد آنرا بتحصيل علم و معرفت بشأن خالق و خلق رفع نمائيد ثالثا آنكه از چه ميترسيد اگر از جان و مال و عيال ميترسيد همه اينها متاع دنيا است كه فانى و پوچ و هيچ است بالنسبه بمتاع آخرت كه باقى و ثابت و عالى است و آن موقوف بترس از خدا و اطاعت امر او و جهاد با كفار و فوز بشهادت و نيل بجنت است و اينراهم بدانيد كه هر قدر سعى نمائيد در اعلاء كلمه حق و جهاد با اعداء خدا همان اندازه بشما اجر داده خواهد شد و بقدر ذره بشما تعدى نميشود و از حق شما كاسته نخواهد گرديد در كافى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه بازداريد دستهاى خودتان را يعنى زبانهاى خودتان را آيا راضى نيستيد كه نماز بخوانيد و زكوة بدهيد و خوددارى كنيد و داخل بهشت شويد و از حضرت باقر (ع) روايت نموده كه فرمود شما بخدا قسم اهل اين آيه هستيد حقير عرض ميكنم ظاهرا مقصود آندو امام عليهما السلام آنستكه آيه اختصاص بمردم مكه و ترك قتال ندارد هر وقت صلاح در معارضه با اعداء بدست و زبان نباشد همين حال را دارد ماداميكه در چنگال اعداء دين گرفتاريد بايد تقيّه نمائيد و جان و مال و عيال خود را حفظ كنيد تا موقع ظفر شيعيان برسد كه ظهور امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه است و مؤيد اين معنى است روايت كافى و عياشى از آنحضرت كه فرمود يعنى باز داريد خود را از جهاد با حسن (ع) و واجب است بر شما جهاد با حسين (ع) و اجل قريب ظهور قائم (ع) است كه ظفر موعود با اوست خلاصه آنكه بر حسب اقتضاء وقت از صلح و جنگ و سكوت و اظهار بايد عمل نمود و مشخّص اولياء امور بر حقند كه بايد تكليف رعيت را معلوم نمايند.
جلد 2 صفحه 86
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ لَم تَرَ إِلَي الَّذِينَ قِيلَ لَهُم كُفُّوا أَيدِيَكُم وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَيهِمُ القِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنهُم يَخشَونَ النّاسَ كَخَشيَةِ اللّهِ أَو أَشَدَّ خَشيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبتَ عَلَينَا القِتالَ لَو لا أَخَّرتَنا إِلي أَجَلٍ قَرِيبٍ قُل مَتاعُ الدُّنيا قَلِيلٌ وَ الآخِرَةُ خَيرٌ لِمَنِ اتَّقي وَ لا تُظلَمُونَ فَتِيلاً (77)
آيا توجه نميكني بكساني که گفته شد بآنها دست باز داريد از طرفيت با كفار و بپردازيد باقامه نماز و اداء زكاة پس زماني که دستور قتال و جهاد آمد جماعتي از آنها خوف و خشيتي از مردم يعني كفار در قلوب آنها وارد شد مثل خوف از خدا بلكه بيشتر و گفتند پروردگارا چرا براي ما حكم قتال نوشتي اگر يك مقدار قليلي تأخير انداخته بودي تا مدت نزديكي بگو متاع دنيا كم است و آخرت براي اهل تقوي بهتر است و از مثوبات شما چيزي كم نميكند و بشما ذرهاي ظلم نميشود.
ظاهر اينکه آيه در مورد مسلماناني بود که قبل از هجرت بشرف اسلام مشرف شده بودند چه از اهل مكه و چه از خارج و ميديدند که حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم
جلد 5 - صفحه 140
و اتباعش در شكنجه كفار گرفتارند مكرر از آن حضرت تقاضا ميكردند که امر بفرمايد بجهاد با آنها و حضرت ميفرمود مأموريت باين ندارم و شما بايد بتكاليف شخصي خود بپردازيد باقامه صلوة و ايتاء زكاة و صبر كنيد بر اذيت كفار و خودداري كنيد از طرفيت با آنها لسانا و يدا لذا ميفرمايد أَ لَم تَرَ إِلَي الَّذِينَ مسلمانان قبل از هجرت (قيل لهم) قائل يا خود حضرت بوده يا خصيصين آن حضرت كُفُّوا أَيدِيَكُم ظاهر در خودداري از معارضه و مقاتله با آنها است لكن در بعض اخبار تفسير شده بلسان يعني با كلام درشت و زشت با آنها تكلم نكنيد که بهانه دست آنها بيايد و بيشتر از پيش بشما اذيت كنند فقط بحفظ دين خود بكوشيد.
وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ که عملا بتوانيد آنها را هدايت كنيد چنانچه بسياري بواسطه اخلاق پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و اعمال حسنه آن حضرت بشرف اسلام مشرف شدند، و در حديث دارد
كونوا دعاة النّاس باعمالكم لا باقوالكم
و امروز هم نظر به اينكه مسلمين بالاخص شيعه قوت و قدرت بر مدافعه و معارضه و مقاتله با كفار ندارند اگر بوظائف ديني خود عمل ميكردند و بصحت عمل و حسن اخلاق با آنها معاشرت ميكردند بسياري از آنها بشرف اسلام مشرف ميشدند لكن قضيه بر عكس است بسياري از مسلمين باعث ننگ اسلام شدند که بقول آن فرانسوي «الاسلام محجوب بالمسلمين» در قرآن خداوند تعالي ميفرمايد وَ لا تَستَوِي الحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادفَع بِالَّتِي هِيَ أَحسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَينَكَ وَ بَينَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ فصلت آيه 34.
فَلَمّا كُتِبَ عَلَيهِمُ القِتالُ اذا زمانيه، يعني زماني که واجب شد بر آنها جهاد که حضرت هجرت بمدينه فرمود و عده مسلمين زياد شدند و قوت و قدرتي پيدا كردند و كفار قريش هم حركت كردند براي جنگ با مسلمين چون عده و عده آنها زيادتر بود جماعتي از همين مسلمين که تقاضاي جهاد داشتند از كفار بشدت
جلد 5 - صفحه 141
خوف پيدا كردند لذا ميفرمايد إِذا فَرِيقٌ مِنهُم يَخشَونَ النّاسَ يعني كفار قريش (كَخَشيَةِ اللّهِ) يعني چنانچه از مرگ الهي ميترسيدند از قتل بدست كفار ترسيدند (أَو أَشَدَّ خَشيَةً) زيرا در رسيدن اجل مجرد احتمال بود بلكه ظن ببقاء داشتند و در قتال با كفار ظن بقتل يا يقين بآن داشتند و اعتراض نمودند بحكم جهاد وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبتَ عَلَينَا القِتالَ و تعجيل كردي در قتل و فناء ما بدست كفار لَو لا أَخَّرتَنا إِلي أَجَلٍ قَرِيبٍ ميخواستي حكم جهاد نفرمايي و بگذاري ما بموت طبيعي فاني شويم و بميريم و اينکه چند روزه باقي مانده بعمر ما زنده بمانيم و اينکه توهم در بسياري از مسلمين هست موقعي که گرفتار ظلم ظلمه و كفار ميشوند اعتراض ميكنند بعلماء اعلام که چرا ساكت نشسته و حكم دفاع نميدهند و قيام نميكنند پس از آنكه يك نفر از آنها قيام كنند اطاعت نميكنند بلكه اعتراض شديد که چرا قيام كرد و خود و مسلمانان را در معرض هلاكت انداخت.
قُل مَتاعُ الدُّنيا قَلِيلٌ بر فرض که در جهاد كشته شويد و اگر جهاد نبود چهار روزي در دنيا زيست ميكردند بالاخره اجل گريبان شما را ميگرفت و دنيا بقاء و ثباتي ندارد و بزودي خواهيد رفت مرگ بانسان از همه چيز نزديكتر است بالاخص در اينکه زمان که تصادفات بسيار، مرگ مفاجات فراوان، بليات مهلكه از سيل و زلزله و مرضهاي گوناگون بيشمار انسان خبر از يك دقيقه ندارد.
وَ الآخِرَةُ خَيرٌ لِمَنِ اتَّقي زيرا دار بقاء و نعم دائميه و سعادت ابدي و نجات از كليه مهالك بشرط ايمان و تقوي است.
وَ لا تُظلَمُونَ فَتِيلًا از حق شما و ثواب جهاد كاسته نميشود و بقدر فتيلي بشما ظلم نميشود.
142
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 77)
شأن نزول:
از إبن عباس نقل شده که: جمعی از مسلمانان هنگامی که در مکه بودند، و تحت فشار و آزار شدید مشرکان قرار داشتند، خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند و گفتند: ما قبل از اسلام عزیز و محترم بودیم، اما آن عزت و احترام را از دست دادیم، و همواره مورد آزار دشمنان قرار داریم، اگر اجازه دهید با دشمن میجنگیم تا عزت خود را باز یابیم آن روز پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: من فعلا مأمور به مبارزه نیستم- ولی هنگامی که دستور جهاد نازل گردید بعضی از آن افراد داغ و آتشین برای شرکت در میدان جهاد مسامحه میکردند، آیه نازل شد و به عنوان تشجیع مسلمانان و ملامت از افراد مسامحه کار حقایقی را بیان نمود.
تفسیر:
آنها که مرد سخنند
قرآن در اینجا میگوید: «راستی شگفت انگیز است حال جمعیتی که در یک موقعیت نامناسب با حرارت و شور عجیبی تقاضا میکردند که به آنها اجازه جهاد داده شود، و به آنها دستور داده شد که فعلا خودداری کنید و به خودسازی و انجام نماز و تقویت نفرات خود و ادای زکات بپردازید، اما هنگامی که زمینه از هر جهت آماده شد و دستور جهاد نازل گردید، ترس و وحشت یکباره وجود آنها را فرا گرفت، و زبان به اعتراض در برابر این دستور گشودند» (أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُم کفُّوا أَیدِیکم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمّا کتِبَ عَلَیهِمُ القِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنهُم یخشَونَ النّاسَ کخَشیةِ اللّهِ أَو أَشَدَّ خَشیةً).
آنها در اعتراض خود صریحا «میگفتند: خدایا چرا به این زودی دستور جهاد را نازل کردی! چه خوب بود این دستور مدتی به تأخیر میافتاد؟» و یا این که این رسالت به عهده نسلهای آینده واگذار میشد؟ (وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کتَبتَ عَلَینَا القِتالَ لَو لا أَخَّرتَنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ).
قرآن به این گونه افراد دو جواب میدهد: نخست جوابی است که لابلای عبارت: یخشون النّاس کخشیة اللّه او اشدّ خشیة. گذشت یعنی آنها به جای این که از خدای قادر قاهر بترسند از بشر ضعیف و ناتوان وحشت دارند، بلکه وحشتشان از چنین بشری بیش از خداست؟ دیگر این که به چنین افراد باید گفته شود به فرض این که با ترک جهاد چند روزی آرام زندگی کنید، بالاخره «این زندگی فانی و بیارزش است، ولی جهان ابدی برای پرهیزکاران با ارزشتر است، به خصوص این که پاداش خود را بطور کامل خواهند یافت و کمترین ستمی به آنها نمیشود» (قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلِیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا تُظلَمُونَ فَتِیلًا).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 3.
- ↑ صاحبان مجمع البيان و كشف الاسرار از كلبى نقل نمايند كه اين آيه درباره عبدالرحمن بن عوف الزهرى و مقداد بن الاسود الكندى و قدامة بن مظعون الجمحى و سعد بن ابىوقاص نازل شده و صاحب كشف الاسرار افزوده كه كسى كه اصرار بر شركت نكردن در جهاد داشته طلحة بن عبيدالله بود كه به خاطر ثروت زياد و علاقه شديد به زندگى از رفتن به جهاد كراهت داشته است، - نسائى و حاكم نيز از ابن عباس موضوع نزول آيه را درباره عبدالرحمن بن عوف روايت كرده اند. -
- ↑ صاحب برهان از محمد بن يعقوب كلينى و او بعد از چهار واسطه از محمد بن مسلم او از امام باقر عليهالسلام روايت كند كه فرمود: به خدا قسم روشى را كه امام حسن مجتبى عليهالسلام درباره اين امت اتخاذ فرمود بسيار نيكو و خير بود و براى چنين روش پسنديده اى اين آيه نازل گرديده است ولى وقتى كه بر مردم واجب شد كه در ركاب امام حسين عليهالسلام به قتال و جهاد بپردازند، گفتند: رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ و نيز حسن بن زياد العطار از امام صادق عليهالسلام نيز نظير چنين روايت را نقل نموده است.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص 220.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.