بنی عامر
«بنیعامر» از قبایل مهم شبه جزیره عربستان و از اعراب عدنانی در منطقه نجد بودند. بنیعامر نیز مانند بسیاری از قبایل شبه جزیره، بتپرست بوده و برای خود عاداتی ویژه داشتند؛ از این رو آیاتی از قرآن کریم در انکار رفتار آنان نازل شد. با بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله، برخی از بنیعامر عناد ورزیدند و گروهی نیز اسلام آوردند.
محتویات
نسب بنیعامر
«بنیعامر» از فرزندان عامر بن صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن بودند که از شاخه قیس بن عیلان منشعب شدند.[۱] منسوبان به آنان را عامری میگفتند.[۲]
ریاست در قبایل قیس بن عیلان پس از عَدوانی ها و بنی فَزاره و عبس در اختیار بنیعامر بود.[۳] مُرّه، غالب و ربیعه از دیگر فرزندان صعصعه بودند که در عرض بنی عامر سرمنشأ قبایل و بطون مهمی شدند.
از عامر بن صعصعه که در جد نهم خود (عیلان) به جد هفدهم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میرسد، ۴ پسر به نامهای هلال، ربیعه، نُمَیر و سوائه باقی ماند که از آنها تیرههایی چون بنیکلاب بن ربیعه، بنینمیر بن عامر، بنیجعفر بن کلاب، بنی سوائة بنعامر، بنی قُشیر بن کعب، بنی هلال بن عامر شکل گرفت.
در مجموعههای منتسب به بنی عامر بیشترین آمار جمعیتی به ربیعة بن عامر تعلق دارد. از یهودیان بنی نضیر[۴]، بنیقریظه[۵] و همچنین قبایل و تیرههای بنی غنی بن اعصر[۶]، بجیله[۷]، ثقیف[۸] و ایاد[۹] به عنوان متحدان بنیعامر یاد شده است.
بنیعامر همچنین از سخنوران و شاعران بنامی در عرب برخوردار بودند که از آنها خطابهها و اشعار ماندگاری موجود است.[۱۰]
موقعیت جغرافیایی بنیعامر
گستردگی و پراکندگی بنیعامر، تعیین دقیق مناطق مسکونی آنان را دشوار میسازد؛ ولی میتوان عمده حضور آنان را در منطقه جنوب نجد و بین منازل قبایل هوازن، سُلیم و ثقیف دانست. اینان همچنین در برههای از زمان در طائف، در ۱۲ فرسخی مکه[۱۱] سکنا داشتند.
منابع در این خصوص آوردهاند که وقتی بنیعامر به سبب جمعیت انبوه خود توانستند بر عدوانی های هوازنی ساکن در طائف چیره شوند و آنان را از طائف بیرون رانند، این شهر را مسکن تابستانی خود، در کنار نجد به عنوان مسکن زمستانی خود قرار دادند؛ ولی پس از آنکه حاضر شدند در برابر نیمی از محصولات کشاورزی سالانه طائف، شهر را به ثقیف و اطرافیان او واگذارند، به واقع طائف را از دست دادند و از لشکرکشی بر ضد ثقیف نیز چیزی عایدشان نشد.[۱۲]
در منابع جغرافیایی از نجد به عنوان عمده منطقه مسکونی بنیعامر یاد کردهاند و در کنار آن از مناطق بسیاری نام بردهاند که از مهمترین آنها میتوان به «یمامه»، «تربه» در نزدیک مکه، «حرّه بنی هلال» در شرق طائف، «حِمَی ضریّه» که عبارت بود از حِمَی رَبَذَه و حمی کلیب در اطراف مدینه (در جهات مدینه، فدک و عوالی) اشاره کرد.[۱۳] چنانکه برخی از بنیعامر چون تیره بنیعقیل در بحرین ساکن بودند؛[۱۴] همچنین از ذویقن، شرَف، شُریف، بئر معونه همگی در نجد و اطراف آن، خرّاء در غرب یمامه، نامیه، ابرقان و صُفیّه در وسط حمی بنی کلاب به عنوان برخی از مهمترین آبهای بنی عامر نام برده شده است.[۱۵]
از کوههای آنان نیز میتوان به «نبکاء» در نجد، «اَخرجان»، «جَبَلّه» و «جشر» در ضریه و همچنین «ذات السواس» و «بدومان» یاد کرد.[۱۶]
«قرماء» از حواشی یمامه، «اُضاح» در یمامه، «اُسن» چسبیده به یمن، «تربه» در نزدیکی مکه و «جلذان» در شرق طائف از وادیهای بنیعامر و «ملهم» و «قران» در نجد و «اُکمه» و «صداره» در یمامه از روستاهای بنیعامراند.[۱۷]
جنگهای جاهلی بنیعامر
درگیری ها و جنگهای فراوان و مهم بنی عامر در عصر جاهلیت را که خود بیانگر گستردگی و قدرت آنان است، میتوان در سه گروه اصلی جنگ با کانونهای قدرت در شمال، در جنوب و همچنین نبردهای داخلی دستهبندی کرد.
گروه اول که شامل جنگهای متعدد بنیعامر با بنیتمیم، غطفان و همچنین نُعمان بن منذر حاکم حیره است عبارتند از:
- ۱. «یوم شعب جَبَله»؛ در این جنگ که به نظر برخی منابع از سختترین و بزرگترین ایام جنگی عرب بود و ۵۷ سال قبل از اسلام رخ داد، بر بنیتمیم غالب آمدند.[۱۸]
- ۲. «یوم ذی نَجَب»؛ در این جنگ که یک سال پس از شعب جَبَله روی داد. بنیتمیم انتقام شکست پیشین خود را گرفت.[۱۹]
- ۳. «لیلة الوَتِدَه»؛ در این جنگ نیز بنیتمیم ضمن غلبه بر بنیعامر ۸۰ تن از بزرگان بنی هلالبن عامر را کشتند.[۲۰]
- ۴. از «یوم المروت» نیز به عنوان یکی دیگر از جنگهای دو قبیله نام بردهاند.[۲۱]
- ۵ و ۶ و ۷. «یوم قَرَن»[۲۲]، «یوم ساحوق»[۲۳] و «یوم النباه» یا «النباءه»[۲۴] که هر سه در رویارویی با غطفانیان بود.
- ۸. «یوم منعج» که در آن بنی عامر با حمایت از بنی غنیّ ابن اعصر به عنوان قاتل شأس بن زهیر بن جذیمه عَبْسی به جنگ با عبسی های غطفانی پرداخت.[۲۵]
- ۹. «یوم السُلان»؛ در این جنگ که در پی تجاوز بنیعامر به کالای تجاری نعمان بن منذر حاکم حیره رخ داد سپاه نُعمان رو در روی بنیعامر قرار گرفت.[۲۶] ابوعبیده از این جنگ با عنوان یوم القرنتین نام برده است.[۲۷]
در گروه دوم نیز میتوان از این جنگها یاد کرد:
- ۱. «یوم خزاز»؛ بطون ربیعة بن عامر بن صعصعه و مُضر در انتخاب حاکمی از میان خود اختلاف کردند، پس تصمیم گرفتند که حاکمی از یمن از فرزندان شراحیل بن حارث آکل المرار را انتخاب کنند؛ ولی هر یک برای خود فرزندی از فرزندان مرار را برگزیدند و پس از مدتی حاکمان خود را کشتند. در پی مرگ حاکمان یمنی، یمنی ها به خونخواهی آنان سپاهی به سوی مضریان و بنیعامر به راه انداختند؛ ولی این سپاه با تحمل خسارات سنگین به یمن بازگشت.[۲۸] برخی از منابع «یوم خزاز» را با شرحی متفاوت آوردهاند.[۲۹]
- ۲. جنگ با سپاه یمنی اعزامی از سوی ابرهه به فرماندهی بشر بن حصن رهبر بنیسعد و ابوجابر رهبر کنده که در منطقه «تربه» صورت گرفت. این نبرد در ۵۴۷ میلادی یعنی ۱۶ سال قبل از اعزام سپاه ابرهه برای تخریب کعبه روی داد. عامریان در این نبرد دچار شکست سنگینی شدند. البته برخی گمان دارند که این جنگ در ارتباط با سپاه فیل است.[۳۰]
- ۳. از «یوم سفوان» بین تیرههای عامری بنی جعده و بنی قشیر با لخمیان یمن به عنوان دیگر جنگ بنیعامر با یمنیها یاد کردهاند.[۳۱]
- ۴. از دیگر جنگهای بنی عامر به «جنگ فجار» (که در مقابله با قریش و بنی کنانه روی داد)[۳۲] میتوان اشاره کرد.
در گروه سوم نیز میتوان به جنگهای درون قبیلهای بنی عامر اشاره کرد:
بنیعامر در درون بطون و تیرههای خود شاهد جنگهای متعددی بود که «یوم الفتاة»[۳۳] (روز غلبه بنیعامر بر بنی خالد بن جعفر بن کلاب)، «یوم الهرامیث»[۳۴] و «یوم حرابیب»[۳۵] (هر دو بین بنیضباب و بنی جعفر بن کلاب) و «یومفیف الریح»[۳۶] (روز غلبه بنی عامر بر بنی حارث بن کعب) از جمله آنهاست.
آداب و عقاید بنیعامر
بنیعامر نیز مانند بسیاری از قبایل شبه جزیره، بتپرست بودند. اینان متولی نگهداری بتی به نام «ذواللبا» بودند؛[۳۷] همچنین در کنار قریش، کنانه، خزاعه، ثقیف و... از حُمْسیها بودند.[۳۸]
این قبایل که بر اثر تعصب و اهتمام فراوان در مناسک حج، به حُمْس مشهور شده بودند، برای خود عاداتی ویژه، چون ترک وقوف در عرفات و عریان طواف کردن داشتند، ضمن آنکه برای دیگران نیز احکامی خاص چون حرمت خوردن غذایی که از بیرون حرم به داخل میآوردند یا وجوب طواف در لباس تهیه شده در حرم جعل کرده بودند.[۳۹]
خداوند با نزول آیه ۲۶ سوره اعراف، اینان را از طواف عریان برحذر داشت و لباس را وسیله ستر عورت و تقوا را برترین لباس دانست:[۴۰] «یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیکمْ لِبَاسًا یوَارِی سَوْآتِکمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِک خَیرٌ ذَٰلِک مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ».
حمسی ها همچنین مقرر کرده بودند که فرد مُحرم حق ندارد از درِ خانه وارد آن شود، بلکه باید از پشت خیمه یا بالای سقف وارد خانه شود. خداوند با نزول آیه ۱۸۹ سوره بقره، ضمن رد این سنت جاهلی، از همه مسلمانان میخواهد که ضمن رعایت تقوا برخلاف سنت گذشتگان از درِ خانهها وارد آنها شوند:[۴۱] «وَلَیسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَٰکنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ وَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ».
از دیگر اعتقادات بنیعامر و قبایلی چون ثقیف و خزاعه، حرمت خوردن قسمتی از زراعت خود و همچنین گوشت برخی از حیوانات بود؛ مانند بحیره (ناقهای که پس از دهمین زایمان خود گوشش را میشکافتند و رهایش میکردند) یا سائبه (شتریکه بر اثر نذری آن را رها میکردند یا چون ۱۰ بچه ماده زاییده بود، آن را رها میکردند و دیگر نه بر آن سوار میشدند و نه از شیر آن میخوردند) یا وصیله (بچه هفتم گوسفند اگر نر بود آن را نذر بتها میکردند) یا حام (حیوانی نر که ۱۰ فرزند داشت و از آن پس بر پشت آن بار نمیبردند).
خداوند با نزول آیه ۱۶۸ سوره بقره، با رد اینگونه عقاید، مردم را به استفاده صحیح و حلال از نعمت های خود توصیه میکند:[۴۲] «یا أَیهَا النَّاسُ کلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» برخی با عطف ضمیر «هُم» در آیه ۱۷۰ سوره بقره، به مخاطبان آیه ۱۶۸، این آیه را نیز در شأن بنی عامر میدانند.[۴۳]
خداوند در این آیه ضمن بیان گفتار این افراد که با رد احکام خداوند عمل به سنتها و گفتههای پیشینیان خود را لازم میدانستند، اعمال و گفتار گذشتگان آنان را مردود و آنان را گمراه خوانده است: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَینَا عَلَیهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کانَ آبَاؤُهُمْ لَا یعْقِلُونَ شَیئًا وَلَا یهْتَدُونَ» (سوره بقره، ۱۷۰).
بنیعامر و دین اسلام
با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله، بنیعامر نیز مانند بسیاری از قبایل حجاز و شبه جزیره عربستان از ظهور دین جدید آگاه شده، عکس العملهای متفاوتی از خود نشان دادند؛ برخی از عامریان اسلام آوردند و گروهی عناد ورزیده، به توهین و ایذای آن حضرت و مسلمانان پرداختند؛ ولی بسیاری نیز موضع بیطرفانه اتخاذ کردند و احتمالا در انتظار روشن شدن ارتباط پیامبر و قریش بودند. با توجه به گستردگی قبیله بنیعامر و حضور آنان در نقاط گوناگون میتوان نوع واکنش آنان به ظهور اسلام را با توجه به شرایط زیست محیطی و منطقه سکونت آنان بررسی کرد.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله پس از اعلام علنی دعوت به اسلام، از موسم حج و حضور قبایل مختلف در مکه بهره میجست و به تبیین و تبلیغ دین خود میپرداخت. بنیعامر نیز از این دعوت پیامبر بینصیب نماندند، زیرا در یکی از این اوقات، حضرت با حضور در میان تیره بنیکعب بن ربیعه، اصول و اعتقادات اسلامی را به اطلاع آنان رساند؛[۴۴] ولی این دعوت که در ابتدا با اقبال بنی عامر آغاز شده بود، در پی حضور بیحرة بن فراس از بنی قشیر و توهین وی به پیامبر صلی الله علیه و آله بینتیجه ماند.[۴۵]
برخی منابع با پرداختن جزئیتر به این واقعه آوردهاند که پس از بی ادبی بیحره به پیامبر صلی الله علیه و آله، زنی از بنی عامر بنام ضباعه دختر عامر بن قرط که از زنان مسلمان بود بنیعامر را به حمایت از حضرت فراخواند. پس سه تن از جوانان عامری به نامهای غطیف و غطفان (از فرزندان سهل) و عروه یا عذره (فرزند عبدالله بن سلمه) به مقابله با بیحره برخاستند؛ ولی در آن سو دو نفر از مردان تیره بنی قشیر و بنیعقیل در حمایت از بیحره با اینان درگیر شدند که به شهادت یاوران پیامبر انجامید. پیامبر صلی الله علیه و آله در این خصوص فرمود: «اللهم بارک هؤلاء والعن هؤلاء».[۴۶] همچنین آوردهاند که این تیره عامری در بازگشت به سرزمین خود اخبار موسم حج و حضور پیامبر صلی الله علیه و آله را برای پیری از مردمان خود نقل کردند. پیرمرد با شنیدن سخنان آن حضرت از زبان راویان، ضمن شهادت بر حقانیت پیامبر به نکوهش کسانی پرداخت که به آن بیحرمتی کرده بودند.[۴۷] این اخبار خود مؤیدی بر اسلام برخی از بنی عامر تا قبل از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه است.
تاریخ نگاران همچنین به دفعات از حضور مردان و بزرگانی از بنی عامر در نزد پیامبر و پرسش از دعوت آن حضرت و دین جدید و حتی درخواست معجزه خبر دادهاند.[۴۸] در این خصوص آمده است که بزرگی از بنی عامر نزد پیامبر آمد و از آن جناب در خصوص ماهیت و حقیقت دینش در مقایسه با دینهای ابراهیم، عیسی و موسی علیهم السلام و... پرسید؛ پیامبر نیز با تشریح دعوت خود به یکایک پرسشهای او پاسخ گفت. آن مرد نیز با پذیرش اسلام و اعلام آن، مجلس را ترک گفت.[۴۹]
با هجرت پیامبر به مدینه و گسترش و تقویت اسلام، رویکرد بنیعامر به پیامبر شکل گستردهتر و منسجمتری به خود گرفت، به نحوی که در سال چهارم هجرت، ابوبراء عامر بن مالک بن جعفر ملقب به ملاعب الاسنّه از بزرگان بنیعامر و تیره بنیکلاب با حضور در مدینه و ملاقات با حضرت، از پیامبر درخواست اعزام مسلمانانی برای تبلیغ اسلام در بنی عامر مستقر در نجد کرد و ضمن قبول حمایت از مبلغان، نگرانی پیامبر صلی الله علیه و آله را از احتمال وقوع خطر جانی برای آنان برطرف کرد.[۵۰] این حرکتِ رئیس و بزرگ بنیعامر خود میتواند بیانگر پدید آمدن زمینه گسترش اسلام در بنیعامر در سال چهارم هجری باشد. از سوی دیگر[۵۱] برخی از عامریان نیز با آنکه اسلام نیاورده بودند، در جوار و حمایت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفتند که در این رابطه میتوان به داستان دو عامری اشاره کرد که به دست عمرو بن امیه ضمری پس از واقعه بئر معونه کشته شدند[۵۲] و این امر موجب شد که حضرت برای پرداخت دیه آنان از بنینضیر (متحد بنی عامر) کمک بگیرد.[۵۳]
در مقابل این گروه از عامریان مسلمان یا متمایل به اسلام، افراد و تیرههایی نیز از آنان تمام توان خود را در رویارویی با اسلام و مسلمانان صرف کردند. اگرچه این برخوردهای منفی حتی در سال نهم هجری و در جریان اعزام هیئت به مدینه نیز گزارش شده؛ اما گستردگی آن به حدی نبوده که بتوان در گزارشی کلی بنیعامر را به طور غالب، معاند اسلام معرفی کرد، در هر صورت به اسارت درآمدن دو تن از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بدست بنیعامر که در جواب آن، حضرت نیز مردی از ثقیف، متحد بنیعامر را اسیر کرد،[۵۴] تهییج و تحریک بنی عامر به وسیله عامر بن طفیل (از بزرگان بنی عامر و از تیره بنیجعفر بن کلاب) برای قتل مبلغان پیامبر صلی الله علیه و آله[۵۵] و شرکت بنی هلال بن عامر در جنگ حنین در کنار هوازن در سال هشتم هجری،[۵۶] نمونههایی از عنادورزی عامریان با اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله است؛ همچنین برخی از اینان در واکنش به اسلام قبایلی چون غفار، اسلم و جهینه، ضمن انکار خداوند و تکذیب پیامبر صلی الله علیه و آله، مدعی میشدند که اگر در این دین خیر و نفعی بود ما خود زودتر به آن ایمان میآوردیم.
خداوند با نزول آیه ۱۱ سوره احقاف به این امر اشاره میکند:[۵۷] «وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیرًا مَا سَبَقُونَا إِلَیهِ وَإِذْ لَمْ یهْتَدُوا بِهِ فَسَیقُولُونَ هَٰذَا إِفْک قَدِیمٌ». همچنین در منابع از تدارک دو سریه یکی به فرماندهی ابوبکر به سوی بنیکلاب در ناحیه ضریه[۵۸] و دیگری به فرماندهی ضحاک بن سفیان کلابی به سوی تیره قرطاء از بنیکلاب[۵۹] گزارش شده است.
ضمن آنکه از سریههای عمر بن خطاب[۶۰] و شجاع بن وهب[۶۱] به تربه و رکبه از اراضی بنیعامر سخن به میان آمده است؛ ولی در گزارشها هیچ اشارهای به بنیعامر نشده، از این رو این احتمال وجود دارد که این اعزامها با هدف برخورد با ساکنان غیرعامری این مناطق بوده باشد.
با فتح مکه در سال هشتم هجری، گروهی از بزرگان تازه مسلمان شده بنی عامر در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله در غزوه حنین رودرروی خویشاوندان هوازنی خود قرار گرفتند. پیامبر صلی الله علیه و آله با هدف نرم کردن قلبهای این دسته از عامریان پس از بدست آوردن غنایم حنین، مقداری از آن را به برخی از بزرگان و سران بخشید،[۶۲] که به آنان مؤلفة القلوب میگفتند. مفسران آیه ۶۰ سوره توبه را در این خصوص میدانند:«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ ...».[۶۳] ابن هشام به افرادی از تیره بنی ربیعة بن عامر بن صعصعه، چون علقمة بن علاثه، لبید بن ربیعه و خالد بن هوزه، در میان تألیف قلوب شدگان اشاره کرده است.[۶۴]
با شروع سال نهم هجری و ورود هیئت های متعدد قبایل به مدینه با هدف اعلام اسلام و تابعیت از حکومت مدینه، قبیله بنی عامر و تیرههای متعدد آن نیز هر یک جداگانه هیئت هایی را اعزام داشتند که در آن میان میتوان به هیئت های تیرههایی چون بنی روأس بن کلاب، بنی عقیل بن کعب، بنی جعدة بن کعب، بنی بکاء، بنی نمیر بن عامر، بنی قشیر بن کعب و بنی کلاب اشاره کرد.[۶۵] پیامبر نیز پس از اعلام اسلام از سوی هر گروه افرادی از آنها را مأمور جمعآوری زکات قبیله خود میکرد.[۶۶] و به برخی از بزرگان آنها هدایایی میداد؛[۶۷] همچنین به دستور آن حضرت نامههایی در تأیید اسلام آنان نوشته و در اختیار آنان قرار میگرفت تا به قبیله خود عرضه کنند.[۶۸]
در میان هیئت های بنیعامر، هیئتی که به وفد بنی عامر بن صعصعه معروف شده و ریاست آن را عامر بن طفیل و اربد بن قیس و جبار بن سَلَمی که هر سه از تیره بنی جعفر بن کلاب بودند بر عهده داشتند، قابل توجه است، زیرا عامر بن طفیل وقتی با درخواست مردم خود مبنی بر روآوردن به اسلام روبرو شد ضمن اعلام عدم تبعیت از پیامبر صلی الله علیه و آله، با هدف کشتن آن حضرت با کمک اربد بن قیس در قالب هیئتی وارد مدینه شد و چون به نزد رسول خدا رسیدند، عامر گفت: ای محمد! با من خلوت کن؛ ولی پیامبر این امر را مشروط به ایمان عامر کرد. عامر تقاضای خود را تکرار میکرد، به این امید که اربد از فرصت بهره جوید و با شمشیر خود حضرت را بکشد.[۶۹] به گفته برخی منابع عامر خواهان جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و دریافت یک چهارم غنایمی بود که در جاهلیت «مرباع» خوانده میشد[۷۰] و چون حضرت برای او هیچ سهمی در این امر قائل نشد با تهدید پیامبر مبنی بر این که مدینه را پر از سواره و پیاده خواهد کرد از محضر پیامبر صلی الله علیه و آله خارج شد.
با خروج عامر بن طفیل پیامبر از خداوند هدایت بنیعامر و دفع شر عامر بن طفیل را خواست.[۷۱] برخی از گزارش ها نیز از نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله در خصوص عامر بن طفیل خبر دادهاند.[۷۲] به هر روی عامر در راه بازگشت به سرزمین خود بر اثر غدهای که در گردن او پدیدار شد در منزل زنی از بنیمسلول مُرد.[۷۳] اربد نیز وقتی به نزد قوم خود بازگشت بر اثر صاعقهای هلاک شد.[۷۴]
بنیعامر پس از پیامبر اسلام
در پی رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و ارتداد دینی و سیاسی بسیاری از نومسلمانان در شبه جزیره، گروهی از بنیعامر پس از تردید بسیار بین باقی ماندن بر اسلام و بازگشت از آن، سرانجام با پیروی از طلیحة بن خویلد اسدی، پیامبر دروغینِ سرزمین نجد، از اسلام روی گردانیدند و ضمن نالایق شمردن ابوبکر[۷۵] از دادن زکات به حکومت مدینه سرباز زدند.
گروهی از آنان حتی از کشتن و سوزاندن برخی از کارگزاران پیامبر نیز خودداری نکردند.[۷۶] ابوبکر با شنیدن خبر ارتداد بنیعامر، ضمن نامهای به خالد بن ولید او را مأمور سرکوب آنان کرد و به او فرمان قتل عام بنی عامر و سوزاندن آنان را داد.[۷۷] خالد نیز در مسیر حرکت خود جهت سرکوب بنیعامر ابتدا با طلیحه مواجه شد.
قرة بن هبیره عامل جمعآوری زکات بنی قشیر بن کعب از تیرههای بنیعامر که خود از ارسال زکات قوم خود به مدینه خودداری کرده بود و رهبری مرتدان بنیکعب را عهدهدار بود، با دیدن سپاه خالد از کرده خود هراسناک شد و از بنیعامر نیز خواست تا از ارتداد دست بردارند و در حمایت از طلیحه جان خود را به خطر نیندازند؛ ولی عامریان گفتههای او و قرة بن سلمه را رد کرده، همچنان تا روشن شدن وضعیت طلیحه، بنیاسد، غطفان و فزاره به اقدامات خود ادامه دادند.[۷۸]
با شکست سپاهیان طلیحه و بازگشت پیروان او به اسلام، بنیعامر نیز چارهای جز اظهار اسلام ندیدند. پس به دنبال تسلیم کردن آن دسته از مرتدان خود که به کشتن و سوزاندن مسلمانان اقدام کرده بودند، با اعلام اسلام، با حکومت مدینه بیعت کردند. سپاه خالد نیز که به فرماندهی هشام بن عاصی به سرزمین بنیعامر وارد شده بود با به اسارت گرفتن قرة بن هبیره و اطرافیانش به مدینه بازگشتند[۷۹] و بدین شکل شورش و ارتداد بنیعامر دفع گردید. در این میان علقمة بن علاثه نیز که رهبری تیره بنیکلاب را در ماجرای ارتداد بر عهده داشت متواری شد و خانواده او پس از تبرّی جستن از اعتقادات و اقدامات او از اسارت مسلمانان آزاد شدند.[۸۰]
پس از آن بنیعامر را میتوان در بسیاری از رخدادهای دوران پس از پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر دید. از برخی از آنان به عنوان عمّال و حکّام منصوب از سوی خلفا نام برده شده.[۸۱] و گروههایی از آنان در فتوحات دوره خلفا و پس از آن حضور داشتند.[۸۲] با شروع حکومت امام علی علیه السلام و درگیری آن حضرت با معاویه در هر دو سو افرادی از بنیعامر دیده میشوند.[۸۳] در حوادث قیام امام حسین علیه السلام نیز حضور بنیعامر با فردی چون شمر بن ذیالجوشن از بنیضباب که از تیرههای بنی عامر بود کاملاً مشهود است.[۸۴]
شخصیتهای معروف بنیعامر
از زنان معروف قبیله بنیعامر چند تن را از جمله همسران پیامبر صلی الله علیه و آله میتوان یاد کرد:
- زینب دختر خزیمة بن حارث از بنیهلال، معروف به امّالمساکین که در سال سوم هجری خود را به پیامبر بخشید[۸۵] و خداوند با حلال شمردن این زنان برای آن حضرت چنین ازدواج هایی را فقط در خصوص پیامبر صلی الله علیه و آله جایز دانست (سوره احزاب، ۵۰).
- میمونه دختر حارث بن حزن، که در سال هفتم پس از عمرةالقضاء در منطقه سَرِف به ازدواج آن حضرت درآمد.[۸۶] وی از جمله زنانی بود که گاه با درخواست های خود برای زیاد شدن نفقه، پیامبر صلی الله علیه و آله را در وضعیتی سخت قرار میدادند، به نحوی که خداوند از پیامبر صلی الله علیه و آله میخواهد زنانی را که تنها خواهان زندگانی دنیوی هستند به وجهی نیکو رها سازد[۸۷] (سوره احزاب، ۲۹). همچنین میمونه از آن دسته همسرانی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی خداوند مجاز بود که هرگاه بخواهد موعد آنان را به تأخیر اندازد[۸۸] (سوره احزاب، ۵۱).
- ضُباعه دختر عامر بن قُرْط از بنی کعب که از حمایت او از پیامبر صلی الله علیه و آله در سالهای حضور در مکه سخن به میان آمده است.[۸۹]
- امالبنین همسر حضرت علی و مادر ابوالفضل العباس علیهماالسلام[۹۰]
- امّ سعید همسر عقیل بن ابی طالب[۹۱]
- صفیّه همسر عبدالمطلب[۹۲]
- امالفضل همسر عباس بن عبدالمطلب.[۹۳]
در میان مردان عامری نیز می توان از اینان یاد کرد:
- ابوبراء عامر بن مالک رئیس بنیعامر در جنگ فجار بر ضدّ قریش و کنانه[۹۴] و حامی مبلغان اعزامی پیامبر به نجد در واقعه بئر معونه.[۹۵]
- قُرّة بن هُبیره عامل جمعآوری زکات از سوی پیامبر در بنیکعب از تیرههای بنی عامر[۹۶] که پس از رحلت پیامبر از دادن زکات قوم خود امتناع ورزید.[۹۷]
- عامر بن طفیل از بزرگترین خطیبان عرب[۹۸] و از دشمنان سرسخت پیامبر و عامل قتل مبلغان پیامبر در حادثه بئر معونة[۹۹]،
- لبید بن ربیعه از شعرای بزرگ عرب و از کسانی که پیامبر در تقسیم غنایم حنین برای متمایل ساختن قلب او به اسلام غنایم بیشتری به او داد.[۱۰۰]
- ابومطرّف عبدالله بن الشِّخِّیر از بزرگان بنیعامر و از راویان احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله.[۱۰۱]
- علقمة بن عُلاثه از اشراف بنی ربیعه و از مؤلفة القلوب که پس از بازگشت پیامبر از طائف و بنابر نقلی پس از رحلت پیامبر مرتد شد و به شام گریخت.[۱۰۲] وی را از بزرگترین سخنوران عرب میدانند که خطابهاش نزد قیصر روم مشهور است.[۱۰۳]
- ضحاک بن سفیان مأمور تبلیغ اسلام تیره بنیجعفر بن کلاب[۱۰۴] و عامل جمعآوری زکات آنان.[۱۰۵]
- نابِغَه جَعْدِی که پیش از اسلام از حنفاء بود[۱۰۶] و به سبب نبوغش در شعر به نابغه مشهور شد.
- وهب بن عبدالله از تیره بنی سوائه که پس از مهاجرت به کوفه در شمار یاران امام علی علیه السلام قرار گرفت و حضرت او را وهبالخیر نامید.[۱۰۷]
پانویس
- ↑ المعارف، ص۸۶؛ جمهرة النسب، ج۲، ص۱.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۱۵۳؛ اسدالغابه، ج۳، ص۱۳۸؛ الثقات، ج۳، ص۳۱۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۳، ص۱۹۰؛ المغازی، ج۱، ص۳۶۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۳، ص۱۶۶.
- ↑ المفصل، ج۳، ص۲۱۳.
- ↑ النسب، ص۲۶۴.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۱۹۰.
- ↑ المفصل، ج۱، ص۵۱۵.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۱۴۹. اسدالغابه، ج۵، ص۲۷۶.
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۹.
- ↑ الکامل، ج۱، ص۶۸۴-۶۸۵؛ معجمالبلدان، ج۴، ص۱۱-۱۲.
- ↑ معجمالبلدان، ج۳، ص۲۴؛ معجم قبایلالعرب، ج۱، ص۱۹۴، ۲۶۷؛ المفصل، ج۴، ص۴۹۸، ۵۲۲.
- ↑ المفصل، ج۴، ص۴۹۸، ۵۲۲.
- ↑ معجمالبلدان، ج۲، ص۱۰۴؛ معجم قبایل العرب، ج۱، ص۱۹۴-۱۹۵؛ ج۳، ص۱۱۹۵.
- ↑ معجمالبلدان، ج۱، ص۱۲۰؛ ج۲، ص۱۰۴-۱۴۱؛ معجم قبایل العرب، ج۱، ص۱۹۴؛ ج۲، ص۴۲۳؛ ج۳، ص۱۱۹۵.
- ↑ معجمالبلدان، ج۱، ص۱۹۰؛ معجم قبایل العرب، ج۱، ص۱۹۴؛ ج۳، ص۱۱۹۵-۱۲۲۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۲۰۰؛ الکامل، ج۱، ص۵۸۳؛ معجمالبلدان، ج۲، ص۱۰۴.
- ↑ السیرةالنبویه، ج۱، ص۲۰۱؛ الکامل، ج۱، ص۵۹۵؛ معجمقبایل العرب، ج۲، ص۷۰۹.
- ↑ معجمالبلدان، ج۵، ص۳۶۰.
- ↑ الکامل، ج۱، ص۶۳۱.
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ معجم ما استعجم، ج۱، ص۲۲۶.
- ↑ الکامل، ج۱، ص۶۴۶؛ المفصل، ج۵، ص۳۶۲.
- ↑ ایام العرب، ص۴۵۷؛ المفصل، ج۳، ص۲۱۳.
- ↑ الکامل، ج۱، ص۶۳۹؛ المفصل، ج۳، ص۲۷۵.
- ↑ ایامالعرب، ص۵۴۹.
- ↑ معجم البلدان، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.
- ↑ ایام العرب، ص۳۷۹-۳۸۱.
- ↑ المفصل، ج۳، ص۴۹۵-۴۹۸.
- ↑ معجم قبایل العرب، ج۱، ص۱۹۴.
- ↑ الکامل، ج۱، ص۶۱۹؛ الطبقات، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲.
- ↑ معجم قبایل العرب، ج۱، ص۳۲۸.
- ↑ معجم قبایل العرب، ج۲، ص۶۶۰؛ المفصل، ج۵، ص۵۲۲.
- ↑ معجم قبایل العرب، ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ الکامل، ج۱، ص۶۳۲.
- ↑ المفصل، ج۶، ص۲۱۴.
- ↑ السیرةالنبویه، ج۱، ص۲۰۰؛ النسب، ص۲۵۹؛ المنمق، ص۱۲۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳؛ المنمق، ص۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ الدرالمنثور، ج۳، ص۴۳۳؛ مبهمات القرآن، ج۱، ص۴۷۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج۲، ص۵۰۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۴۵۹؛ زادالمسیر، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ زادالمسیر، ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد۶، صفحه۲۰۱.
- ↑ السیرةالنبویه، ج۲، ص۴۲۴.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۳، ص۱۱۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۲۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱، ص۴۵۸؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۳۶۲-۳۶۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱، ص۴۵۶-۴۵۷؛ تاریخدمشق، ج۳، ص۴۶۹-۴۷۳.
- ↑ السیرةالنبویه، ج۳، ص۱۸۴؛ الطبقات، ج۲، ص۴۰؛ المغازی، ج۱، ص۳۴۶.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد۶، صفحه۲۰۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۵۱؛ السیرةالنبویه، ج۳، ص۱۸۶؛ الطبقات، ج۲، ص۴۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۶۴؛ السیرة النبویه، ج۳، ص۱۹۰.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۱۹۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۴۷؛ السیرةالنبویه، ج۳، ص۱۸۵؛ الطبقات، ج۲، ص۴۰.
- ↑ التنبیه والاشراف، ص۲۳۵.
- ↑ التبیان، ج۹، ص۲۷۳؛ مجمع البیان، ج۹، ص۱۲۹؛ مبهمات القرآن، ج۲، ص۴۸۹.
- ↑ التنبیه والاشراف، ص۲۲۷.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۱۶۲؛ تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۹۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۴، ص۶۰۹؛ التنبیه والاشراف، ص۲۲۷.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۷۰.
- ↑ السیرةالنبویه، ج۴، ص۴۹۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۶۵؛ تفسیر قرطبی، ج۸، ص۱۱۴.
- ↑ السیرةالنبویه، ج۴، ص۴۹۵.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۱؛ تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۹۲-۵۹۹.
- ↑ اسدالغابه، ج۴، ص۳۸۳؛ الطبقات، ج۱، ص۲۳۱؛ تاریخ ابن خیاط، ص۶۳.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۳۰-۲۳۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۴، ص۵۶۸.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۱۹؛ الطبقات، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۲۰؛ السیرة النبویه، ج۴، ص۵۶۸؛ الطبقات، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۱۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج۴، ص۵۶۸؛ الطبقات، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ السیرةالنبویه، ج۴، ص ۵۶۹؛ الطبقات، ج۱، ص۲۳۶؛ تاریخالمدینه، ج۲، ص۵۲۰.
- ↑ الفتوح، ج۱، ص۱۲.
- ↑ مسند ابی یعلی، ج۱۳، ص۱۴۶.
- ↑ مسند ابی یعلی، ج۱۳، ص۱۴۶.
- ↑ الفتوح، ج۱، ص۱۱؛ الرده، ص۱۳۰-۱۳۱؛ الثقات، ج۲، ص۱۶۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۶۵؛ فتوح البلدان، ص۱۰۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۶۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۱۴۱.
- ↑ اسدالغابه، ج۲، ص۳۱۳.
- ↑ المنتظم، ج۳، ص۳۳۸؛ تاریخ دمشق، ج۱۸، ص۴۴۷؛ ج۱۹، ص۳۴؛ ج۴۰، ص۲۸۶.
- ↑ الطبقات، ج۶، ص۱۱۸.
- ↑ المحبر، ص۸۳؛ النسب، ص۲۶۴؛ تاریخ دمشق، ج۳، ص۲۰۶؛ المنتخب، ص۸۸.
- ↑ المحبر، ص۹۱؛ النسب، ص۲۶۳؛ السیرةالنبویه، ج۴، ص۶۴۴ -۶۴۶؛ الطبقات، ج۸، ص۱۰۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۴-۵۴۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۵۷۳-۵۷۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۳، ص۲۴۴؛ البدایة والنهایه، ج۳، ص۱۱۲.
- ↑ المعارف، ص۸۸.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۳۱.
- ↑ اسدالغابه، ج۱، ص۱۴۲.
- ↑ السیرةالنبویه، ج۴، ص۶۴۶؛ الطبقات، ج۸، ص۱۰۴.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۰۲.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۴۰؛ اسدالغابه، ج۳، ص۱۳۸.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ فتوح البلدان، ص۱۰۶.
- ↑ المفصل، ج۸، ص۷۷۶.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۶، ص۱۰۳؛ المغازی، ج۱، ص۳۴۸؛ السیرةالنبویه، ج۳، ص۱۸۵.
- ↑ اسدالغابه، ج۴، ص۴۸۳-۴۸۵؛ الطبقات، ج۶، ص۱۰۷.
- ↑ اسدالغابه، ج۳، ص۲۷۵؛ الطبقات، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ اسدالغابه، ج۴، ص۸۳؛ تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۱۴۵.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۱۴۸-۱۵۰.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۹۸.
- ↑ تاریخ ابن خیاط، ص۶۳.
- ↑ المنتخب، ص۶۶؛ اسدالغابه، ج۵، ص۲۷۶-۲۷۷.
- ↑ اسدالغابه، ج۵، ص۴۲۹.
منابع
- "بنی عامر"، دائرةالمعارف قرآن کریم، سید علی خیرخواه علوی، ج۶، ص۱۹۷.