اخلاق و فضایل امام حسن عسکری علیه السلام
(تغییرمسیر از اخلاق و فضایل امام حسن عسکری)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
امام حسن عسکری (علیهالسلام) مانند اجداد بزرگوارش در بخشندگی و خدمت به مردم یگانه روزگار بود و دوستان و دشمنان، ایشان را به فضل و پارسایى و بزرگوارى میشناختند.
امام عسکری در نظر دشمنان
- احمد بن عبیدالله بن خاقان با اینکه از جانب خلفای عباسی، والی اوقاف و صدقات در قم بود و نسبت به اهل بیت علیهم السلام، نهایت مرتبه عداوت را داشت، درباره امام حسن عسکری علیه السلام گفته است: «در سُرّ من رأى (سامرا)، هیچ یک از علویان را ندیدم و نشناختم که به مانند «حسن بن على بن محمد» باشد، و در آرامش و وقار و پارسایى و نجابت و بزرگوارى در نزد خاندانش و سلطان و تمام بنى هاشم، نام کسى را بهتر از او نشنیدم. آنان وى را بر سالخوردگان خود مقدم مى داشتند و نیز همواره بر امیران و وزیران و نویسندگان مردم عامى و معمولى مقدم داشته مى شد. و از هیچیک از بنى هاشم و نیز امیران و نویسندگان و قاضیان و فقیهان و سایر مردمان درباره وى نپرسیدم جز آن که پى بردم او در نزد مردم در غایت تجلیل و تعظیم و در جایگاهى والا قرار دارد و همه درباره او به نیکى یاد مى کنند و او را بر اهل بیت و مشایخش مقدم مى دارند. هیچ کس از دوستان و دشمنان او را ندیدم جز آن که به نیکویى درباره اش سخن مى گفتند و او را مى ستودند.»
- همچنین پدر احمد بن عبیدالله یعنی عبیدالله بن خاقان که وزیر معتمد عباسی بود در این باره گوید: «اگر خلافت از خاندان بنى عباس بیرون شود، هیچ کس از بنى هاشم سزاوار خلافت نیست مگر حسن عسکرى، زیرا او با فضل و دانش و پارسایى و خویشتندارى و زهد و عبادت و اخلاق پسندیده است و نیکویی هایش استحقاق تصدى مقام خلافت را داراست.»
- علامه مجلسی از کتاب «مناقب ابن شهرآشوب» از محمد بن عباس نقل می نماید: درباره نشانه های امام مذاکره می کردیم، یک ناصبی گفت: من نامه ای بدون مرکب برای او (امام عسکری علیه السلام) می نویسم، اگر جواب داد یقین می کنم که او امام است. پس ما مسایلی را خدمت حضرت نوشتیم و آن ناصبی نامه ای بدون مرکب بر روی کاغذی نوشت و در میان نامه ها گذارد و نامه ها را خدمت حضرت فرستادیم. حضرت مسایل را جواب داد و بر ورقه ای نام آن ناصبی و نام پدر و مادرش را نوشت. آن ناصبی از دیدن آن بیهوش گردید وقتی که به هوش آمد به حق معتقد گردید.[۱]
- بعضی از دشمنان آن حضرت درباره وی گفته اند: چه بگوییم درباره کسی که روزها روزه و شب ها به قیام و عبادت مشغول است، نه سخنی بیهوده می گوید و نه اشتغالی به جز عبادت دارد.[۲]
- شیخ مفید از محمد بن اسماعیل نقل نموده که امام حسن عسکری علیه السلام را نزد علی بن اوتاش (اوتامش) زندانی کردند و این شخص سخت با آل محمد علیهم السلام دشمن بود و خشونت به خرج می داد. به علی بن اوتاش دستور داده بودند که به حضرت عسکری آزار برساند. بیش از یک روز از زندانی بودن آن حضرت نزد او نگذشت که در مقابل ایشان خاضع و فروتن گردید و دقیقه ای از احترام حضرت فروگذار نمی نمود. وقتی که امام را آزاد کردند علی بن اوتاش بیش از همه به آل محمد علیهم السلام شناخت پیدا کرده و به ایشان معتقد شده بود.[۳]
سیره اخلاقی امام عسکری
- شخصی به نام محمد بن علی همراه پدرش ـ که از خاندان علویان بودند، ولی از گروه واقفیه به شمار می رفتند ـ در زندگی دچار بحران شدند و در مضیقه مالی سختی قرار گرفتند. وی می گوید: پدرم گفت: برویم نزد این مرد ـ امام حسن عسکری علیه السلام ـ چون خصلت «بخشندگی» او را زیاد شنیده بودیم. در راه که می رفتیم، پدرم گفت: ای کاش آن حضرت برای برآورده شدن سه نیاز من، کمکم کند! من هم با خود گفتم: ای کاش به سه نیاز من توجّه و عنایت کند! نزد آن حضرت رفتیم، از حال ما پرسید، پاسخ دادیم. هنگامی که با امام خداحافظی کرده و از خانه خارج شدیم، خادم حضرت آمد و به اندازه ای که نیاز داشتیم و آرزو کرده بودیم، کیسه هایی از اشرفی به ما داد.
- شیخ کلینی از «اسماعیل بن محمد بن علی بن اسماعیل بن علی بن عبدالله بن عباس» نقل می کند که سر راه امام حسن عسکری علیه السلام نشستم، وقتی که حضرت تشریف آورد اظهار نیاز کردم و سوگند یاد کردم که حتی یک درهم هم ندارم، نه نان شب و نه نهار دارم. حضرت فرمود: سوگند دروغ به خدا می خوری در حالی که دویست دینار زیر زمین دفن نموده ای! و این را که گفتم برای این جهت نیست که به تو چیزی ندهم. آنگاه به غلامش فرمود: آنچه با خود داری به او بده. غلام آن حضرت صد دینار به من داد، پس حضرت رو به من نمود و فرمود: در وقتی که سخت به آن دویست دینار نیاز داری از آن محروم خواهی شد. آنچه آن حضرت فرمود راست بود، دویست دینار زیر زمین دفن کرده بودم که روز گرفتاری پشتوانه ای باشد. نیاز شدیدی به آن پیدا کردم و راههای روزی بر من بسته شد، آنجایی که آن دویست دینار را دفن کرده بودم حفر نمودم چیزی نیافتم، بعد معلوم شد پسرم جای آن را یاد گرفته و آن را برداشته و فرار کرده است.[۴]
- شیخ طوسى در «الغیبة» به سند خود از ابوهاشم جعفرى در ضمن حدیثى نقل کرده است که گفت: تنگدست شده بودم و مى خواستم چند دینار از ابو محمد علیه السلام طلب کنم اما شرم داشتم. چون به خانه ام رسیدم صد دینار برایم فرستاده شد و این پیغام نیز همراه آن نوشته شده بود که اگر حاجتى داشتى شرم مکن و بیم نداشته باش و طلب کن که آنچه دوست دارى خواهى دید ان شاء الله.
- علامه مجلسی از کتاب «کشف الغمه» نقل نموده که ابویوسف شاعر متوکل گوید: برایم فرزندی متولد گردید، تنگدست بودم، به جماعتی نامه نوشتم و از آنان درخواست کمک کردم، ولی با زیان رو به رو شدم چیزی کمک نکردند. به خودم گفتم: می روم اطراف خانه امام حس عسکری دوری می زنم، به در خانه رسیدم ابوحمزه بیرون آمد، کیسه سیاه رنگی به من داد در آن چهارصد درهم بود، گفت: سیدم به تو می گوید: این را برای نوزاد هزینه کن، خداوند او را برایت مبارک گرداند.[۵]
- علامه مجلسی از کتاب «تاریخ قم» نقل نموده: حسین بن حسن بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق علیه السلام که در قم ساکن بود آشکارا شرب خمر می کرد. یک روز برای عرض حاجتی در خانه احمد بن اسحاق اشعری که در قم وکیل امام حسن عسکری علیه السلام بود آمد. احمد بن اسحاق به او اجازه ورود نداد، وی با حالت حزن به خانه خود برگشت. پس از آن احمد بن اسحاق برای انجام عمل حج به راه افتاد و وقتی که به سامرا رسید در منزل امام عسکری علیه السلام آمد و اجازه ورود خواست، حضرت به او اجازه نداد، احمد بن اسحاق گریه زیادی نمود و التماس کرد تا حضرت به او اجازه داد. وقتی که خدمت حضرت شرفیاب شد، عرض کرد: یابن رسول الله با اینکه من از شیعیان و دوستان شما هستم چرا مرا از تشرف حضورتان منع نمودید؟ حضرت فرمود: برای اینکه تو پسرعموی ما را از در خانه ات راندی. احمد بن اسحاق گریه کرد و سوگند یاد نمود که من او را از ورود به خانه ام منع ننمودم مگر برای اینکه از شرب خمر توبه نماید. حضرت فرمود: راست گفتی ولی چاره ای نیست جز اینکه باید آنان را گرامی داشت و احترام نمود، نباید به آنها بی احترامی نمود و تحقیر کرد زیرا به ما منسوبند، اگر آنان را مورد اهانت قرار دهی از زیانکاران خواهی بود. وقتی که احمد به قم برگشت بزرگان به دیدن او آمدند حسین بن حسن نیز همراه آنان بود، وقتی که چشم احمد به او افتاد به طرف او دوید و از وی استقبال نمود و به او احترام کرد و او را در صدر مجلس نشاند. حسین از کار احمد در شگفت شد و این کار را از او بعید دانست. از سبب کار احمد بن اسحاق پرسید، احمد جریان میان خود و امام عسکری علیه السلام را نقل نمود، وقتی حسین آن را شنید از اعمال زشت خویش پشیمان شد و توبه نمود، به منزل برگشت، شراب ها را ریخت و ابزار آن را شکست و از پرهیزکاران و صلحا و عابدان گردید و ملازمت مساجد را اختیار نمود تا وقتی که از دنیا رفت و نزدیک قبر حضرت معصومه علیهاالسلام دفن گردید.[۶]
- امام عسکری علیه السلام به نماز اول وقت بسیار اهتمام می داد و نماز را بزرگ می داشت. ابوهاشم جعفری که یکی از یاران خاصّ و ویژه آن بزرگوار بود، می گوید: نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود که وقت اداء نماز فرارسید، آن بزرگوار نامه را به سوئی نهاد و برای خواندن نماز حرکت کرد. از نماز که فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع کرد به نوشتن نامه.
- مرحوم مجلسی از کتاب «غیبت شیخ طوسی» جریانی را از یکی از نوکران امام حسن عسکری علیه السلام به نام محمد شاکری نقل می نماید در آخر آن جریان آمده است: امام علیه السلام در محراب عبادت می نشست و سجده می نمود، من به خواب می رفتم و بیدار می شدم و حضرت همچنان در حال سجده بود.[۷]
پانویس
منابع
- سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه: على حجتى کرمانى.
- امام عسکری علیه السلام نماد فضیلتها، ابوالحسن ربانی سبزواری، فرهنگ کوثر، زمستان ۸۲، شماره ۶۰.
- زندگانی حضرت امام حسن عسکری(ع)، پایگاه دانشکده اصول دین، بازیابی: ۲۹ آذر ۱۳۹۴.
- نمونههایی از سیره امام حسن عسکری علیهالسلام، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهلالبیت علیهمالسلام.