محمد بن صالح همدانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فقیه و محدث برجسته شیعه و جزء اصحاب برجسته و مورد اعتماد ائمه (علیهم السلام) بوده است. او پس از پدرش صالح بن محمّد از طرف امام حسن عسکری علیه السلام و پس از آن نیز توسط حضرت حجت (عج) به عنوان وکیل ایشان در امور مردم و ارتباط دهنده آنان با امام قرار داشته است.

زندگی نامه

وی اصالتا ایرانی است و چنان که از لقب «همدانی» او برمی آید، در این شهر تولّد یافت، اما تاریخ دقیق آن برای ما روشن نیست. او تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز نمود، سپس از طریق پدرش با برخی از عالمان قزوین، قم و ری ارتباط یافت و هنگامی که به عراق سفر نمود، دوران میان سالی خود را می گذراند. پدرش صالح بن محمّد، وکیل امامان پیشین بود و پس از مرگ پدرش، مسئولیت وکالت به او سپرده شد. ظاهرا وی پیش از وفات پدرش سفری به عراق نداشته؛ زیرا گزارشی درباره ارتباط او با امامان پیش از امام حسن عسکری علیه السلام دیده نشده است، در حالی که اگر وی به عراق سفر کرده بود، طبعا به واسطه موقعیت پدرش نزد امامان پیشین، با آنان ارتباط می یافت. بنابراین، می توان گفت: وی بخش عمده ای از حیات علمی خود را در شهرهای ایران به انجام رساند، سپس وارد بغداد شد و تحصیلات فقهی و حدیثی خود را در آنجا تکمیل نمود.

وکالت امام حسن عسکری علیه السلام

در نامه ای که امام حسن عسکری علیه السلام برای وکلای منطقه نگاشت، به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری (حامل نامه) دستور فرمود: «وقتی وارد بغداد شدی، آن را برای وکیل مورد اعتماد ما "دهقان" قرائت کن.» منظور از «دهقان» کسی جز او نمی تواند باشد؛ زیرا کسانی که ملقّب به «دهقان» هستند یا اصلاً وکیل نبوده اند؛ مانند ابراهیم دهقان و عبیداللّه بن عبداللّه دهقان و یا مورد اعتماد آن امام نبوده اند؛ مانند عروة بن یحیی دهقان که فردی خبیث و ملعون بوده است. به هر حال، از لقب «دهقان» استفاده می شود که وی به کار باغبانی اشتغال داشته و از این راه هزینه زندگی را تأمین می نموده است.

محمد بن صالح در دوران غیبت صغری

محمد بن صالح همدانی از شخصیت های دوره غیبت صغرا (260 - 329 ق) است. او پس از وفات امام یازدهم علیه السلام نیز همچنان در این مقام باقی ماند و به عنوان وکیل امام عصر(عج) فعالیت می نمود. در گزارش شیخ صدوق (م 381 ق) آمده که وی از جمله وکلایی است که به طور حضوری با امام عصر(عج) ملاقات داشته و با آن حضرت صحبت کرده است.

دست کم تا سال 260 ه زنده بوده، بلکه بر اساس سوابق او در سازمان وکالت، احتمال می دهیم که بخش زیادی از دوره غیبت را درک کرده باشد. بنابراین، می توان گفت: وی حداقل تا 270 ه حیات داشته و سپس در بغداد وفات یافته است.

ظاهرا فعالیت سیاسی و اجتماعی او در عصر غیبت چندان بود که فرصت رسیدگی به امور خانواده اش را نداشت. به همین دلیل، خانواده اش با دست مایه قرار دادن حدیث «خُدّامنا و قوامنا شرارُ خلق اللّه» (خدمتگزاران و نمایندگان ما بدترین مردم هستند)، وی را مورد اذیت و آزار قرار می دادند. اما او طی نامه ای به امام عصر(عج) زبان به گلایه گشود و ماجرا را به آن امام خاطر نشان کرد. امام ضمن انکار حدیث مذکور و با استشهاد به آیه «و جَعلنا بینَهم و بینَ القریَ الّتی بارکنا فیها قریً ظاهرةً» (سبأ: 18)، از وکلای خویش ستایش به عمل آورد.

وی بیشتر تعلیمات و آموخته هایش را به طور مستقیم از امامان عصر خود فرا گرفت. به همین دلیل، گزارشی از نام استادان او در منابع یافت نمی شود. تنها در یک مورد سراغ داریم که وی از سلیمان بن احمد نقل حدیث نموده است. از جلمه شاگردان او، احمد بن محمّد خلیلی و عبداللّه بن جعفر حمیری (م. بعد 297 ق) هستند. وی ظاهرا دارای اثر تألیفی نبوده است.

داستانی از تقیه محمد بن صالح همدانی

شیخ عباس قمی در منتهی الامال به نقل از ارشاد شیخ مفید می آورد:

شیخ مفید روايت كرده از او كه گفت: چون پدرم مرد و امر راجع به من شد، براى پدرم بر مردم دستكى بودم از مال (غريم). (شيخ مفيد فرموده اين رمزى بود كه شيعه در قديم آن را مى‌شناختند ميان خود و خطاب ايشان حضرت را به آن براى تقيه بود.) پس من بعد از وفات پدر عريضه‌اى به خدمت حضرت نوشتم در باب آن مال‌ها، حضرت در جواب نوشت كه آن‌ها را مطالبه كن از آن‌ها كه مى‌خواهى. و من آن‌ها را مطالبه كردم و همه ادا كردند مگر يك مرد كه در تمسك او نوشته بود كه چهارصد اشرفى بايد بدهد، من به نزد او رفتم و آن مال را از او طلب كردم او در دادن تأخير مى‌نمود و پسر او به من استخفاف و سفاهت نمود، شكايت او را به پدرش كردم گفت: چه شده يعنى استخفاف به تو سهل است و چيزى نيست.

پس من چنگ زدم به ريش او و پاى او را گرفتم و كشيدم او را تا وسط خانه، پسر او در آن حال از خانه بيرون رفت، استغاثه كرد به اهل بغداد مى‌گفت قمى رافضى پدر مرا كشت. پس خلق بسيارى از ايشان دور من جمع شدند، من بر مركب خود سوار شدم و گفتم: احسنتم اى اهل بغداد خوب كارى كرديد، طرفدارى ظالم را مى‌كنيد و او را مسلط مى‌گردانيد بر غريب مظلوم كه طلب از او دارد. من مردى مى‌باشم از اهل همدان از اهل سنت و اين مرد مرا نسبت به قم مى‌دهد و مى‌گويد رافضى است و مى‌خواهد كه حق مرا ضايع گرداند و به من ندهد، چون اهل بغداد اين را شنيدند بر او هجوم آوردند و خواستند داخل دكانش شوند، من ايشان را ساكن گردانيدم. پس آن مرد طلبيد تمسك و صورت طلب را و سوگند ياد كرد به طلاق كه آن مال را در حال ادا كند، پس من مال را از او گرفتم.[۱]

پانویس

  1. حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال به نقل از ارشاد شیخ مفید، 2/362، 363.

منبع

  • حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، قسمت دوم، باب سيزدهم: در تاريخ امام يازدهم
  • رحیم ابوالحسینی، عالمان شیعه، مجله شیعه شناسی، شماره 9، در دسترس در سایت حوزه، بازیابی: ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴