و اگر از آنها بپرسی (که چرا سخریه و استهزاء میکنید؟) پاسخ دهند که ما به مزاح و مطایبه سخن میراندیم. بگو: آیا با خدا و آیات و رسول او تمسخر میکردید؟!
و اگر [نسبت به اعمال ناهنجار و گفتار باطلشان] از آنان بازخواست کنی، قاطعانه می گویند: فقط شوخی و بازی کردیم! بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره می کردید؟!
و اگر از ايشان بپرسى، مسلماً خواهند گفت: «ما فقط شوخى و بازى مىكرديم.» بگو: «آيا خدا و آيات او و پيامبرش را ريشخند مىكرديد؟»
اگر از آنها بپرسى كه چه مىكرديد؟ مىگويند: ما با هم حرف مىزديم و بازى مىكرديم. بگو: آيا خدا و آيات او و پيامبرش را مسخره مىكرديد؟
و اگر از آنها بپرسی (: «چرا این اعمال خلاف را انجام دادید؟!»)، میگویند: «ما بازی و شوخی میکردیم!» بگو: «آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره میکردید؟!»
If you question them [regarding their conduct], they will surely say, ‘We were just gossiping and amusing ourselves.’ Say, ‘Were you deriding Allah, His signs, and His apostles?
And if you should question them, they would certainly say: We were only idly discoursing and sporting. Say: Was it at Allah and His communications and His Apostle that you mocked?
And if thou ask them (O Muhammad) they will say: We did but talk and jest. Say: Was it at Allah and His revelations and His messenger that ye did scoff?
If thou dost question them, they declare (with emphasis): "We were only talking idly and in play." Say: "Was it at Allah, and His Signs, and His Messenger, that ye were mocking?"
معانی کلمات آیه
نخوض: خوض: داخل شدن در آب. غوطه خوردن در آب.
به طور استعاره به وارد شدن در كارها اطلاق مى شود. اكثر موارد آن در قرآن، داخل شدن در كار مذموم است.
نلعب: لعب: بازى. كارى كه مقصد صحيحى در آن نباشد.[۱]
نزول
شأن نزول آیات 64 و 65:
قتاده گوید: درباره غزوه تبوک جماعتى از منافقین با یکدیگر از مسافتى بسیار دور سخن مى گفتند و با یکدیگر چنین گفت و شنود مینمودند که این مرد یعنى رسول خدا صلی الله علیه و آله گمان مى برد در این جنگ به دیوارهاى شام و کاخهاى آن تسلط پیدا خواهد کرد در صورتى که گمان خطائى بیش نیست و تمناى محال در سر مى پروراند.
خداوند موضوع گفتگوى نهانى را به رسول خویش خبر داد. پیامبر دستور فرمود: اینان را به حضور بیاورند وقتى که حاضر گردیدند، پیامبر فرمود: درباره چه چیزى سخن مى گفتید؟ اینان به دروغ چیزهائى در جواب رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان داشتند. پیامبر فرمود: چرا دروغ مى گوئید؟ آیا شما چنین و چنان نمى گفتید؟ در جواب گفتند: یا رسول اللّه ما قصدى جز شوخى و خوشمزگى نداشتیم.
برخى گویند: این عده دوازده نفر بودند که خود را مخفى و در عین حال آماده نموده بودند تا در صورت بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از جنگ تبوک به وى صدمه برسانند و خداوند رسول خویش را از این توطئه خبر داد ولذا از طرف پیامبر به عمار دستور داده شد، مهار ناقه پیامبر را بدست گیرد و حذیفه آن را سوق دهد و نیز دستور فرمود که منافقین مزبور را از روى قیافه آنها بشناسند ولى آنان به خاطر مخفى نگهداشتن و پوشیده داشتن خود شناخته نشدند و حذیفه مأیوس گردید و نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بازگشت.
اما پیامبر همه آنها را به اسم معرفى فرمود زیرا جبرئیل به وى گفته و خبر داده بود، چنان که ابن کیسان روایت نموده و نظیر و مانند آن را نیز از امام محمدباقر علیهالسلام روایت کرده اند با اضافه بر آن که امام فرمود منافقین مزبور نقشه توطئه قتل رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را هم در سر مى پرورانیدند.[۲]
جابر جعفى از امام محمدباقر علیهالسلام نقل نماید که آیه 65 درباره بنىامیه و دشمنان پیامبر نازل گردید که بر روى هم دوازده نفر از آنان اجتماع کردند و نقشه قتل پیامبر را طرح کرده بودند سپس به یکدیگر مى گفتند اگر این نقشه پنهانى ما آشکار شود، گوئیم که ما قصدى جز شوخى و خوشمزگى نداشته ایم[۳].[۴]
اگر از منافقان بپرسى (چرا مسخره كرديد؟) قطعاً مىگويند: ما فقط شوخى و بازى مىكرديم (و غرضى نداشتيم). بگو: آيا خداوند و آيات او و پيامبرش را مسخره مىكرديد!؟
نکته ها
«خوض» در زبان عربى به معناى، پانهادن در گِل است و در قرآن به ورود در كارهاى ناپسند گفته مىشود.
آيه، مربوط به جنگ تبوك است كه منافقان قصد كشتن پيامبر را در بازگشت داشتند. يكى از آنان گفته بود: اگر توطئه فاش شد، چه كنيم؟ ديگرى گفت: مىگوييم مزاح و شوخى بود.
در واقع عذرى بدتر از گناه آوردند. «1»
«1». تفسير مجمعالبيان.
جلد 3 - صفحه 456
پیام ها
1- دروغ و توجيهگرى، از كارهاى دائمى منافقان است. «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ»
2- عقبنشينى، احساس ضعف و تزوير و اصرار بر خلاف، حتّى پس از افشاى توطئه نشانهى منافق است. «لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ»
3- خداوند از توجيهگرىها و آينده منافقان خبر داده و آنان را رسوا كرده است.
«لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ»
4- منافقان براى تبرئه خود هم سوگند خوردند و هم قصد خود را صددرصد شوخى دانستند. (لام در «لَيَقُولُنَّ» حرف قسم و «إِنَّما» حصر را مىرساند)
شأن نزول- منهج- در غزوه تبوك «ذريعة بن ثابت» با جمعى از منافقان در پيش حضرت حركت و با هم مىگفتند: ببينيد اين شخص را يعنى پيغمبر مىخواهد حصار شام را تصرف و در قصور ملوك مقام سازد. اين سخن به نور نبوت بر باطن حضرت ظاهر و به عمار ياسر امر فرمود كه از اين جماعت استفسار كن چه مىگفتند. اگر انكار نمايند، بگو اينطور مىگفتند. عمار پيغام رسانيده، ايشان خدمت حضرت آمده، اعتذار نمودند كه سخنى بر سبيل هزل و بازى و شوخى، چنانكه دأب رهگذران است مىگفتيم؛ آيه شريفه نازل شد:
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ: و اگر سؤال كنى اى پيغمبر منافقين را كه چه مىگفتند.
لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ: هر آينه گويند جز اين نيست كه بوديم ما همچه مسافران گفتگو مىكرديم نه بر طريق جد، بلكه بر طريق لهو. وَ نَلْعَبُ: و بازى مىكرديم و سخنان بىفايده مىگفتيم و مزاح و شوخى مىنموديم. بعد از آن بر سبيل توعيد و تهديد و الزام حجت بر ايشان فرمايد: قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ: بگو اى پيغمبر به اين ملعبين، آيا به مقام حضرت الهى و آيات فرقانى. وَ رَسُولِهِ: و رسول سبحانى. كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ: هستيد كه استهزاء و سخريه مىكنيد.
تبصره- بنابر قاعده اشتراك در تكليف و اصل اينكه آيات قرآنى عبرت به عموم لفظ است نه بخصوص، سبب آيه شريفه توعيد و تهديد عظيم است نسبت به عموم مستهزئين به خدا و پيغمبر و آيات الهى، و تشديد غضب سبحانى بر ايشان؛ زيرا استهزاء دلالت بر استخفاف، و استخفاف هر يك از ثلاثه موجب كفر است، چه عمده در ايمان استعظام خدا و رسول و قرآن و مقدسات مذهبى باشد، و جمع بين استعظام و استخفاف محال است؛ پس بايد شخص انديشه نمايد و مراقب باشد در افعال و اقوال خود، مباد تراوشاتى صادر گردد تا موجب شود وقوع در ورطه سخط و غضب الهى، كه فرار و خلاصى از آن نخواهد بود.
در عيون اخبار الرضا عليه السّلام- قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله انّى اخاف عليكم استخفافا بالدّين و بيع الحكم و قطيعة الرّحم و ان تتّخذوا القران مزامير، تقدّمون احدكم و ليس بافضلكم فى الدّين.
ج5، ص 136
فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله: بدرستى كه من مىترسم بر شما استخفاف به دين و تبديل دادن احكام الهى (يا رشوه در احكام) و قطع نمودن رحم و اينكه فراگيريد قرآن را مزامير يعنى با آلات مزامير ادا كنيد (چنانچه امروزه مشاهده شود) و مقدم داريد يكى از خود را و حال آنكه افضل از شما نباشد، يعنى اهليت تقدم و افضليت را نداشته باشد.
ميترسند منافقان كه نازل شود بر آنها سوره كه آگاه كند ايشانرا بآنچه در دلهاى آنها است بگو استهزاء كنيد همانا خداوند ظاهر كننده چيزى است كه ميترسيد
جلد 2 صفحه 596
و اگر بپرسى از ايشان هر آينه ميگويند جز اين نيست كه بوديم صحبت ميكرديم و بازى مينموديم بگو آيا بخدا و آيتهاى او و پيغمبرش باشيد كه استهزاء مينمائيد.
تفسير
قمى ره فرموده بعضى از منافقان وقتى پيغمبر (ص) بجانب تبوك حركت فرمود با خودشان صحبت نمودند كه محمد تصور نمود جنگ با روم هم مانند اين جنگها است يكنفر از آنها برنمىگردد و بعضى از آنها بطور استهزاء گفتند ميترسم كه خدا محمد را از گفتار و باطن ما خبردار كند و قرآنى در اين باب بر او نازل شود كه مردم بخوانند و پيغمبر (ص) عمّار بن ياسر را از حال آنها آگاه و مأمور بمعاودت نزد آنها نمود و او نزد آنها آمد و سؤال نمود آنها گفتند ما سخنى نگفتيم صحبتى بر سبيل شوخى و بازى بود پس اين آيه نازل شد و در مجمع از امام باقر (ع) نقل نموده كه نازل شد در باره دوازده نفر از منافقان كه با مشورت يكديگر عازم بقتل پيغمبر (ص) شده بودند در مراجعت از تبوك و با خود گفتند اگر ملتفت شد ميگوئيم ما مشغول گردش و بازى بوديم و اگر متوجه نشد كار خودمان را انجام ميدهيم و در گردنه كوهى توقف نمودند پس جبرئيل نازل شد و آنحضرت را مطلع فرمود و حذيفه مأمور شد كه آنها را طرد نمايد و چون مراجعت نمود پيغمبر (ص) از او سؤال نمود كه شناختى از آن جماعت كسى را عرض كرد خير و آنحضرت يك يك آنها را معرفى نمود تا دوازده نفر تمام شد پس حذيفه عرض كرد ما نرويم آنها را بكشيم حضرت فرمود خوش ندارم كه عرب بگويند چون بر اصحابش مسلّط شد آنها را كشت و هشت نفر آنها از قريش بودند و چهار نفر از عرب و در جوامع نقل نموده كه آنها لثام بسته بودند و گفتهاند قصد داشتند تنگ راحله پيغمبر (ص) را قطع نمايند و باو آسيبى برسانند و ضمير در عليهم و تنبّئهم محتمل است راجع به پيغمبر (ص) و مسلمانان باشد و محتمل است راجع بمنافقان باشد و بنابر اين نزول بر آنها باعتبار آنستكه بر ضرر آنها است چون كشف سرّ و اتمام حجّت بر آنها ميشود و خبر ميدهد آن سوره و قرآن نازل آنها را از باطنشان و امر باستهزاء براى تهديد و وعيد است و مراد از خروج چيزيكه ميترسند از آن ظهور كفر باطنى آنها است و مراد از خوض فرو رفتن در صحبت يا كار است و لعب شوخى و بازى است و محتمل است اين دوازده نفر همان اشخاصى باشند كه آن كفريات را گفتند و بنابر اين تعارضى بين دو شأن نزول كه ذكر شد نيست و محتمل است شأن نزول
جلد 2 صفحه 597
اول راجع بهر دو آيه و دوم راجع بآيه دوم باشد و اللّه اعلم ..
و هر آينه اگر آنها را حاضر كني و بپرسي که اينکه چه عملي بود كرديد و از گفتارهاي آنها بآنها خبر دهي که چرا گفتيد هر آينه ميگويند ما بازي ميكرديم و شوخي و واردي داشتيم بآنها بگو آيا با خدا و آيات الهيه و رسول او استهزاء ميكنيد.
وَ لَئِن سَأَلتَهُم که در اخبار سابقه دارد که حضرت آنها را حاضر فرمود و از آنها پرسيد از گفتار و رفتار آنها که جبرئيل عليه السّلام خبر داده بود لَيَقُولُنَّ آنها در جواب حضرت گفتند إِنَّما كُنّا نَخُوضُ در گفتار خود که مزاح و شوخي
جلد 8 - صفحه 258
بود نه تصميم و جدّي وَ نَلعَبُ در كردار خود بازي ميكرديم قصدي و عمدي نبود قل در جواب آنها بفرما که بر فرض محال که راست بگوئيد و قصد جدي نداشتيد أَ بِاللّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ آيا با خدا و آيات شريفه قرآن و با رسول خدا كُنتُم تَستَهزِؤُنَ که استهزاء بخدا و قرآن و رسول و ساير مقدسات دين كفر و ارتداد ميآورد، بقول مردم شوخي جايي دارد بعضي امور است شوخي بردار نيست ميگويند بازي بازي با ريش بابا هم بازي، در نظر دارم با يك نفر از علماء بزرگ در ماشين بودم راننده از آن عالم بزرگ پرسيد که من بمادرم گفتم که چرا فلان كلام را با عيال من گفتي قسم خورد من نگفتم باور نكردم او رفت قرآن را آورد که باين قرآن من نگفتم من قرآن را از او گرفتم و پرتاب كردم آيا بر من چيزيست آن عالم فرمود كافر شدي گفت از روي غيظ و غضب بود فرمود چرا سنگ بر سر خود نزدي.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 65)- در این آیه به یکی دیگر از برنامههای منافقان اشاره کرده،
ج2، ص224
میگوید: «اگر از آنها بپرسی (که چرا چنین سخن نادرستی را گفتهاند، و یا چنین کار خلافی را انجام دادهاند) میگویند: ما مزاح و شوخی میکردیم و در واقع قصد و غرضی نداشتیم»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ).
منافقان امروز و منافقان هر زمان که برنامههای یکنواختی دارند از این روش بهرهبرداری فراوان میکنند، حتی گاه میشود جدیترین مطالب را در لباس مزاحها و شوخیهای ساده مطرح کنند، اگر به هدفشان رسیدند چه بهتر، و الّا با عنوان کردن شوخی و مزاح میخواهند از چنگال مجازات فرار کنند.
اما قرآن با تعبیری قاطع و کوبنده، به آنها پاسخ میگوید، و به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که «به آنها بگو: آیا خدا، و آیات او، و رسولش، را مسخره میکنید و به شوخی میگیرید»؟! (قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ).
یعنی آیا با همه چیز میتوان شوخی کرد، حتی با خدا و پیامبر و آیات قرآن! آیا مسأله رم دادن شتر، و سقوط پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از آن گردنه خطرناک، چیزی است که بتوان زیر نقاب شوخی آن را پوشاند؟
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: