آیه 26 سوره آل عمران

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

مشاهده آیه در سوره


<<25 آیه 26 سوره آل عمران 27>>
سوره : سوره آل عمران (3)
جزء : 3
نزول : مدینه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

بگو (ای پیغمبر): بار خدایا، ای پادشاه ملک هستی، تو هر که را خواهی ملک و سلطنت بخشی و از هر که خواهی ملک و سلطنت بازگیری، و هر که را خواهی عزت دهی و هر که را خواهی خوار گردانی، هر خیر و نیکویی به دست توست و تنها تو بر هر چیز توانایی.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Say, ‘O Allah, Master of all sovereignty! You give sovereignty to whomever You wish, and strip of sovereignty whomever You wish; You make mighty whomever You wish, and You degrade whomever You wish; all choice is in Your hand. Indeed You have power over all things.’

معانی کلمات آیه

اللهم: بمعنى يا اللَّه است، «ميم» در آخر آن بجاى «ياء» در اول است، مجموعا پنج بار در قرآن مجيد آمده است (قاموس قرآن).

مالك: صاحب، تتمه سخن ذيل: مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (حمد/ 4) ملاحظه شود.

ملك: (بضم- م) حكومت و اداره امور (قاموس قرآن).

تنزع: نزع بمعنى كندن است «نزع الشيء من مكانه: قلعه» در آيه بمعنى گرفتن مى باشد.

تذل: ذلت و ذل بمعنى خوارى است مقابل عز و عزت، و آن در اصل معناى نرمى مى دهد.

الخير: خير در اينجا ظاهرا بمعنى اختيار است يعنى اختيار اين كارها در دست تو است، چيز خوب را از آن «خير» گويند كه مورد پسند و اختيار انسان است، پس در اصل معنى آن اختيار است (قاموس قرآن).[۱]

نزول

محل نزول:

اين آيه در همچون ديگر آيات سوره آل عمران در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است. [۲]

شأن نزول:

«شیخ طوسى» گوید: حسن بصرى و قتاده گويند: اين آيه در جواب سؤال رسول خدا صلى الله عليه و آله از ذات باري تعالى بوده، هنگامى كه از خداوند خواست كه ملك فارس و روم از براى امت وى باشد[۳].[۴]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


«26» قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ

بگو: خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتى. به هر كس (طبق مصلحت و حكمت خود) بخواهى حكومت مى‌دهى و از هر كس بخواهى حكومت را مى‌گيرى و هر كه را بخواهى عزّت مى‌بخشى و هر كه را بخواهى ذليل مى‌نمايى، همه خيرها تنها به دست توست. همانا تو بر هر چيز توانايى.

نکته ها

در تفاسير مى‌خوانيم كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پس از آنكه مكّه را فتح كرد، وعده‌ى فتح ايران وروم را به مسلمانان داد. در آن موقع منافقان با تعجّب به يكديگر نگاه مى‌كردند كه اين آيه نازل شد. گروهى از مفسّران، نزول آيه را در موقع حفر خندق دانسته‌اند. آن زمان كه پيامبر صلى الله عليه و آله كلنگ را بر سنگ زد واز آن جرقه‌اى برخاست، فرمود: من در اين جرقه‌ها فتح كاخ‌هاى مدائن ويمن را از جبرئيل دريافت كردم. منافقان با شنيدن اين سخن، لبخند تمسخر مى‌زدند كه اين آيه نازل شد.

آنچه در اين آيه در مورد اعطاى عزّت و ذلّت از جانب خداوند آمده، طبق قوانين و سنّت اوست وبدون جهت ودليل خداوند كسى عزيز يا ذليل نمى‌سازد. مثلًا در روايات مى‌خوانيم:

هركس براى خداوند تواضع و فروتنى كند، خداوند او را عزيز مى‌كند و هركس تكبّر نمايد، خدا او را ذليل مى‌گرداند. «1»

قرآن از كسانى كه از غير خدا عزّت مى‌خواهند به شدّت انتقاد كرده و مى‌فرمايد: «أيبتغون‌

«1». بحار، ج 16، ص 265.

جلد 1 - صفحه 492

عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» «1»

بنابراين عزّت و ذلّت از خداست، ولى ايجاد زمينه‌هاى آن به دست خود ماست.

پیام ها

1- مالك واقعى تمامى حكومت‌ها خداست. مُلك براى غير خدا، موقّتى و محدود است. «مالِكَ الْمُلْكِ»

2- اكنون كه مالك اوست پس ديگران امانتدارى بيش نيستند و بايد طبق رضاى مالك اصلى عمل كنند. «مالِكَ الْمُلْكِ»

3- اگر انسان مالك مُلك نيست چرا با داشتن آن مغرور و با از دست دادنش مأيوس شود! «مالِكَ الْمُلْكِ»

4- خداوند به هر كس كه شايسته و لايق باشد، حكومت مى‌دهد. همان گونه كه به سليمان، يوسف، طالوت و ذوالقرنين عطا نمود. «تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ»

5- حكومت و حاكميّت، دلبستگى‌آور است. «تَنْزِعُ الْمُلْكَ» «نزع» به معناى كندن است و نشانه يك نوع دلبستگى است.

6- عزّت و ذلّت به دست خداست، از ديگران توقّع عزّت نداشته باشيم. «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»

7- توحيد در دعا و عبادت يك ضرورت است. «بِيَدِكَ الْخَيْرُ» در مناجات شعبانيه مى‌خوانيم: «الهى بيدك لا بيد غيرك زيادتى و نقصى».

8- آنچه از اوست، چه دادن‌ها وگرفتن‌ها، همه خير است، گرچه در قضاوت‌هاى عجولانه‌ى ما فلسفه‌ى آن را ندانيم. «بِيَدِكَ الْخَيْرُ»

9- سرچشمه‌ى بدى‌ها عجز و ناتوانى است. از كسى كه بر هر كارى قدرت دارد چيزى جز خير سر نمى‌زند. «بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ»

«1». نساء، 139.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌1، ص: 493

پانویس

  1. پرش به بالا تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. پرش به بالا طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌2، ص 693.
  3. پرش به بالا صاحبان كشف الاسرار و روض الجنان و مجمع البيان بنا به روايت از عبدالله بن عباس و انس مالك چنين نقل نمايند: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله مكه را فتح نمود به امت وعده پيروزى بر سرزمين فارس و روم را داد. منافقين و يهوديان گفتند: آيا فتح مكه و مدينه براى محمد كافى نيست؟ كه تمناى ملك فارس و روم را هم براى امت خويش مي‌نمايد، خداوند اين آيه را نازل فرمود و نيز از عبدالله بن عمرو بن عوف او از پدر و جدش چنين نقل نمايند كه در جنگ احزاب (خندق) كه به اشاره سلمان فارسی اطراف و دور شهر مدينه را خندق مى كندند، پيامبر دستور داد كه هر چهل متر كندن خندق به ده نفر از مردان صحابى سپرده شود و سلمان هم براى نظارت در كندن گاهى به طرف مهاجرين مي‌رفت و گاهى به طرف انصار و گاهى به طرف اوس و گاهى به طرف خزرج مي‌رفت و ايشان را در كندن خندق تشويق و ترغيب مي‌نمود و به آن‌ها نشاط و شادى مى بخشيد. مهاجرين مى گفتند: سلمان از ما است، انصار مى گفتند: از ما است و اوس و خزرج هر يك مى گفتند: از ما است. كار پيوستگى سلمان به هر يك از آن‌ها بالا كشيد و نزديك بود خصومت و دشمنى پديد آيد. خبر به پيامبر رسيد فرمود: (السّلمان منّا اهل البيت؛ سلمان از اهل بيت ما مى باشد)، عمرو بن عوف گويد: من و سلمان و خديفة بن اليمان و نعمان بن مقرن المزنى با شش نفر انصار در فكر كندن چهل متر زمين سهم خود بوديم، ناگاه به سنگى عظيم برخورديم كه آهن به آن كارگر نبود به سلمان گفتيم كه به پيامبر خبر بدهد. رسول خدا كنار خندق مزبور آمد و در آن سنگ نگريست و كلنگ را از دست سلمان گرفت و خود داخل خندق شد كلنگ اول را كه به سنگ زد شكافى در سنگ پديد آمد و يك ثلث آن شكست و جرقه نورى از اثر اصابت محكم كلنگ به سنگ برخاست رسول خدا تكبير گفت: در زدن دوم دو ثلث سنگ شكست جرقه نور ديگرى از آن برخاست باز رسول خدا تكبير گفت و در كلنگ زدن سوم از ضربات اول و دوم محكم تر زد، سنگ به كلى از هم شكافته شد و جرقه نور زيادترى از آن برخاست باز رسول خدا تكبير گفت: سلمان دست پيامبر را گرفت و از خندق بيرون آورد و گفت: يا رسول الله موضوع عجيبى ديديم كه قبلا نديده بوديم. رسول خدا فرمود: بلى چون ضربت اول را زدم جرقه نورى از اثر اصطكاك كلنگ به سنگ پيدا شد و من در آن نور، مدائن كسرى را مشاهده كردم و جبرئيل به من خبر داد كه امت من بر آن پيروز خواهند گشت. ضربت دوم را كه زدم در نور آن جرقه كاخ‌هاى قيصر روم را مشاهده نمودم و جبرئيل به من خبر داد كه امت من بر آن نيز پيروز خواهند گشت، ضربت سوم را كه زدم در نور آن جرقه كاخ‌هاى صنعا را در يمن ديدم و جبرئيل به من خبر داد كه امت من بر آن نيز پيروز خواهند گشت و سپاس مي‌گذارم خداوند را كه به ما پس از گرفتارى و محصورى وعده نصر و پيروزى داده است، منافقين و يهوديان وقتى اين موضوع را شنيدند. گفتند: محمد تمنا و آرزوى باطل و بيهوده اى در سر مى پروراند. خداوند آيه 12 سوره احزاب «وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» را نازل گردانيد و همچنين براى از بين بردن تعجب و تمسخر آنان اين آيه را نازل فرمود، و نيز در تفسير ثعلبى از عمرو بن عوف و همچنين در تفسير ابن ابى حاتم از قتادة جريان ملك فارس و روم را درباره شأن و نزول اين آيه نقل نموده اند.
  4. پرش به بالا محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شيخ طوسي و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 112.

منابع