آیه 17 سوره هود

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

أَفَمَنْ كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً ۚ أُولَٰئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ۚ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ ۚ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ ۚ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<16 آیه 17 سوره هود 18>>
سوره : سوره هود (11)
جزء : 12
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

آیا پیغمبری که از جانب خدا دلیلی روشن (مانند قرآن) دارد و گواهی صادق (مانند علی علیه السّلام) در پی اوست و به علاوه کتاب تورات موسی هم که پیشوا و رحمت حق بر خلق بود پیش از او بوده و اینان (از اهل کتاب) به آن ایمان دارند (به آمدن آن پیامبر بشارت داده، چنین پیامبری مانند آن کس است که این امتیازات را ندارد)؟ و هر کس از طوایف بشر به او کافر شود وعده گاهش البته آتش دوزخ است، پس در آن هیچ شک مدار که این حق و درست از سوی پروردگار توست و لیکن اکثر مردم (به آن) ایمان نمی‌آورند.

آیا کسانی که از سوی پروردگارشان بر دلیلی روشن [از بصیرت و بینش] متکی هستند و شاهدی از سوی او [چون قرآن برای تأیید آن دلیل روشن] از پی درآید و پیش از قرآن [هم] کتاب موسی در حالی که [برای مؤمنان] پیشوا و رحمت بود [بر حقّانیّت قرآن گواهی داده مانند کسانی می باشند که چنین نیستند] اینان [که متکی بر دلیل روشن اند] به قرآن ایمان می آورند، و هر کس از گروه ها [چه یهود، چه نصاری و چه مشرکان] به آن کفر ورزد، وعده گاهش آتش است؛ پس [ای انسان!] درباره قرآن در تردید مباش که آن از سوی پروردگارت حق است، ولی بیشتر مردم [به خاطر کبر باطنی، لجاجت و جهل] ایمان [به آن] نمی آورند.

آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجتى روشن است و شاهدى از [خويشان‌] او، پيرو آن است، و پيش از وى [نيز] كتاب موسى راهبر و مايه رحمت بوده است [دروغ مى‌بافد]؟ آنان [كه در جستجوى حقيقت‌اند] به آن مى‌گروند، و هر كس از گروه‌هاى [مخالف‌] به آن كفر ورزد آتش وعده‌گاه اوست. پس در آن ترديد مكن كه آن حقّ است [و] از جانب پروردگارت [آمده است‌] ولى بيشتر مردم باور نمى‌كنند.

آيا آن كس كه از جانب پروردگار خويش دليلى روشن دارد و زبانش بدان گوياست و پيش از اين كتاب موسى كه خود پيشوا و رحمتى بوده است بدان شهادت داده، با آن كس كه دليلى ندارد برابر است؟ ايشان به آن كتاب روشن ايمان مى‌آورند. و هر گروه ديگرى كه به او كافر شود، جايگاهش در آتش است. در آن شك مكن، كه حق است و از جانب پروردگارت آمده است. ولى بيشتر مردم ايمان نمى‌آورند.

آیا آن کس که دلیل آشکاری از پروردگار خویش دارد، و بدنبال آن، شاهدی از سوی او می‌باشد، و پیش از آن، کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود (گواهی بر آن می‌دهد، همچون کسی است که چنین نباشد)؟! آنها [= حق‌طلبان و حقیقت‌جویان‌] به او (که دارای این ویژگیهاست،) ایمان می‌آورند! و هر کس از گروه‌های مختلف به او کافر شود، آتش وعده‌گاه اوست! پس، تردیدی در آن نداشته باش که آن حق است از پروردگارت! ولی بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Is he who stands on a manifest proof from his Lord, and whom a witness of his own [family] follows? And before him there was the Book of Moses, a guide and mercy. It is they who have faith in it, and whoever defies him from among the factions, the Fire is their tryst. So do not be in doubt about it; it is the truth from your Lord, but most people do not have faith.

Is he then who has with him clear proof from his Lord, and a witness from Him recites it and before it (is) the Book of Musa, a guide and a mercy? These believe in it; and whoever of the (different) parties disbelieves in it, surely it is the truth from your Lord, but most men do not believe.

Is he (to be counted equal with them) who relieth on a clear proof from his Lord, and a witness from Him reciteth it, and before it was the Book of Moses, an example and a mercy? Such believe therein, and whoso disbelieveth therein of the clans, the Fire is his appointed place. So be not thou in doubt concerning it. Lo! it is the Truth from thy Lord; but most of mankind believe not.

Can they be (like) those who accept a Clear (Sign) from their Lord, and whom a witness from Himself doth teach, as did the Book of Moses before it,- a guide and a mercy? They believe therein; but those of the Sects that reject it,- the Fire will be their promised meeting-place. Be not then in doubt thereon: for it is the truth from thy Lord: yet many among men do not believe!

معانی کلمات آیه

مريه: شك. راغب آن را تردد معنى كرده و از شك اخص مى ‏داند.[۱]

نزول

محمد بن حسن الصفار بعد از دو واسطه از ابوالجارود و او از اصبغ بن نباته روایت کند که گفت: امیرالمومنین على علیه‌السلام مى فرمود: اگر بین اهل تورات باشم به تورات آن‌ها قضاوت نمایم و اگر بین اهل انجیل باشم به انجیل آن‌ها داورى کنم و بین اهل قرآن باشم به قرآن حکم نمایم و به خدا قسم هر آیه اى از آیات قرآن چه در روز نازل شده باشد و چه در شب من به علم آن واقف هستم که درباره چه کسى نازل شده و یا درباره چه موضوعى نزول یافته است. سپس مردى از جا برخاست و گفت یا على آیا در قرآن آیه اى در شأن تو نازل گردیده است؟ فرمود: اى مرد مگر آیه «أَفَمَنْ کانَ عَلى بَینَةٍ مِنْ رَبِّهِ» را در سوره هود نخوانده اى.[۲]

در یکى از روزهاى جمعه امیرالمؤمنین على علیه‌السلام روى منبر خطبه اى خواند و در ضمن آن فرمود: قسم به خدائى که دانه را در جوف زمین مى رویاند از براى هر مردى از قریش در کتاب خدا آیه اى نازل گردیده است و من آن آیات را می‌دانم. سپس مردى از جا برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین آیه اى که در قرآن درباره خودت نازل شده است کدام است؟ فرمود: مگر سوره هود را نخوانده اى؟ گفت: بلى خوانده ام. فرمود: به این آیه توجه نکردى که فرماید: «أَفَمَنْ کانَ عَلى بَینَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» باید بدانى کسى که از جانب خداوند بینه قرار گرفته است، محمد است و شاهد او نیز من هستم.[۳]

جابر بن عبدالله بن یحیى و عباد بن عبدالله الاسدى گویند: از على علیه‌السلام شنیدیم که می‌فرمود براى هر مردى از قریش در کتاب آسمانى یک آیه یا دو آیه نازل شده است. مردى از وى پرسید یا على آیا براى شما هم آیه اى نازل شده است؟ در جواب فرمود: آیا آیه اى که در سوره هود است، قرائت کرده اى؟ که می‌فرماید «أَفَمَنْ کانَ عَلى بَینَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» در این آیه مراد از بینة محمد است و من هم شاهدم.[۴]

از مجاهد و عبدالله بن شداد روایت شده و نیز کلبى از ابوصالح او از ابن عباس روایت نموده که مراد از «بینة من ربی» در این آیه، رسول خدا صلی الله علیه و آله است و مقصود از «یتلوه شاهد منه» على علیه‌السلام است[۵].[۶]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ فَمَنْ كانَ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‌ إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ «17»

آيا آن كس كه (همچون پيامبر اسلام) دليل روشنى (مثل قرآن) از طرف پروردگارش دارد و بدنبال او شاهدى از اوست، و پيش از او (نيز) كتاب موسى‌ (كه) رهبر و رحمت بوده است (بر آمدن او بشارت داده، مانند كسى است كه اين خصوصيات را نداشته باشد؟)، آنان (كسانى كه حق‌جو هستند) به او ايمان مى‌آورند، و هر كس از احزاب (و گروه‌هاى مختلف) كه به او كافر شود، وعدگاهش آتش است. پس، از آن در ترديد مباش (كه) قطعاً آن (وحى، كلامِ) حقّى است (كه) ازپروردگارت (نازل شده)، اگر چه اكثر مردم ايمان نياورند.

نکته ها

روايات بسيارى از ائمه معصومين عليهم السلام رسيده است كه مراد از «شاهِدٌ» در اين آيه على‌بن ابى‌طالب عليهما السلام است. «3» چنانكه خود حضرت على عليه السلام نيز در خطبه‌اى فرمود: مُراد از «شاهد» من هستم.


«3». كافى، ج 1، ص 190.

جلد 4 - صفحه 36

طبق اين آيه، شاهد و گواه پيامبر صلى الله عليه و آله از اوست، نه جداى از او. و طبق روايات شيعه و سنّى پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: من از علىّ هستم و علىّ از من است. «1»

در آخرين آيه‌ى سوره‌ى رعد آمده است كه وقتى كفّار به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: «لَسْتَ مُرْسَلًا» پيامبر صلى الله عليه و آله به امر خداوند پاسخ مى‌دهد: «كَفى‌ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» يعنى براى گواهى ميان من و شما، خداوند و كسى كه علم كتاب نزد اوست كافى است. در آنجا نيز طبق روايات شيعه و سنّى مُراد از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» على‌بن ابى‌طالب عليهما السلام است كه شهيد و گواه پيامبر صلى الله عليه و آله است. در آنجا شهيد و در اينجا شاهد است.

پیام ها

1- در تبليغ، با شيوه‌ى سؤال، وجدان‌هاى سالم را به قضاوت بطلبيم. «أَ فَمَنْ كانَ»

2- قرآن، حجّت خداوند بر مردم است. «بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ»

3- كسى كه در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله همراه و دنباله‌رو اوست، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله هم جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله است. «يَتْلُوهُ»

4- وجود پيروان راستين، وارسته و فداكار، يكى از راههاى شناخت و حقّانيّت پيامبران است. بَيِّنَةٍ ... شاهِدٌ مِنْهُ‌

5- خداوند حجّت را بر مردم تمام كرده است، هم خود قرآن معجزه است و هم گواهى چون على‌بن ابى‌طالب عليهما السلام دارد و هم تورات از قبل بشارت آن را داده‌است. بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ‌ ... شاهِدٌ مِنْهُ‌ ... وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‌

6- كتب آسمانى، مؤيّد يكديگرند. «مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‌»

7- در تبليغ، شناخت مخاطب يك اصل است، چون در حجاز يهوديان بيش از مسيحيان بوده‌اند، خطاب قرآن با آنان است، گرچه در انجيل هم بشارات‌بسيارى آمده است. «مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‌»


«1». صحيح بخارى، كتاب صلح، باب «كيف نكتب»؛ مسند احمد حنبل، ج 5، ص 356.

جلد 4 - صفحه 37

8- كتب آسمانى و قوانين الهى، راه هدايت و وسيله‌ى رحمت براى مردم هستند. «إِماماً وَ رَحْمَةً»

9- مردم بايد كتاب آسمانى را امام وپيشواى خود قرار دهند. «كِتابُ مُوسى‌ إِماماً»

10- امامت و رحمت بايد در كنار هم باشند. «إِماماً وَ رَحْمَةً»

11- ملاك و محور، حقّ باشد نه حزب. بجاى توجّه به حزب و نژاد و منطقه، بدنبال پيروى از حقّ باشيم. «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ»

12- همه‌ى مردم از هر گروه و طايفه و حزب بايد به قرآن رو آورند وگرنه گرفتار قهر الهى هستند. «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ»

13- كفر برخى از مردم سبب دلسردى و تزلزل مؤمنان نشود. وَ مَنْ يَكْفُرْ ... فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ‌

14- اكثريّت، نشانه‌ى حقانيّت نيست. الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ‌ ... أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَ فَمَنْ كانَ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‌ إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ «17»

بعد از آن حال مؤمن مخلص را كه افعال و اقوال او محض قربت، و بر منافق مرائى مزيد امتياز را دارد بيان مى‌فرمايد.

«1» اصول كافى، جلد 2، كتاب الايمان و الكفر، باب تعجيل عقوبة الذنب، صفحه 447، حديث 12.

جلد 6 - صفحه 40

أَ فَمَنْ كانَ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ‌: (استفهام به داعى تقرير است) يعنى آيا پس كسى باشد بر حجّت و برهانى از پروردگار خود كه او را دلالت كند به طريق ثواب. مراد به بيّنه در اين جا قرآن و صاحب آن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله است. نزد بعضى مراد مؤمنين اصحاب پيغمبر، يا هر محقّ بدين حق است. «1» وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ‌: و از پى درآيد حجت او را، كه برهان عقلى است، گواهى از جانب الهى كه شهادت به صحت آن دهد. مراد شاهد، خداى تعالى يا جبرئيل، يا على ابن أبي طالب عليه السّلام چنانچه روايت كافى از حضرت كاظم عليه السّلام و حضرت رضا عليه السلّام: مراد به شاهد امير المؤمنين عليه السّلام است. «2» حاصل آيه شريفه آنكه: آيا كسى كه بر حجتى باشد از جانب الهى و با شاهد سبحانى، برتر و بالاتر است؛ يا كسى كه طالب زينت دنيا و عمل را به ريا نمايد. و مسلما نزد عقل و عقلا، طالب سعادت دينيه و رضاى الهيه، اولى و احقّ خواهد بود؛ و وجدان منصف هم اين مطلب را شاهد صادقى است.

تبصره: احاديث بسيار از خاصه و عامه وارد شده كه مراد «بيّنه» حضرت رسالت، مراد «شاهد» حضرت على عليه السّلام است:

1- خوارزمى مشتهر به صدر الائمه، در مناقب خود نقل نموده كه:

عمرو عاص در جواب نامه معاويه نوشت كه: اى معاويه تو مى‌دانى خداوند در قرآن آياتى در شأن على بن ابى طالب عليه السّلام و فضايل او نازل فرموده كه هيچكس در آنها با او شريك نيست، مثل آيه‌ «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ» و «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» و «أَ فَمَنْ كانَ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ».

2- ثعلبى در تفسير خود سه روايت در تفسير اين آيه نقل نموده كه مراد به شاهد تالى حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حضرت على عليه السّلام است.

3- ابراهيم حموينى در فرائد السمطين به چهار سند روايت نموده.

4- ابن عباس و جابر و أبو البختري گفته كه: اين آيه مخصوص است به‌

«1» تفسير مجمع البيان ج 5 ص 150.

«2» اصول كافى، ج 1، كتاب الحجّة ص 190، حديث 3.

جلد 6 - صفحه 41

على بن أبي طالب عليه السّلام و هيچكس از صحابه با او شريك نيست.

5- واحدى در وسيط.

6- طبرى و نظيرى و حماد بن سلمه از انس بن مالك.

7- ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه به دو سند نقل نموده.

8- فخر رازى در تفسير كبير تصريح نموده كه مراد به شاهد كه از خود رسول خدا و بعض از او است، على بن ابى طالب مى‌باشد؛ و المراد منه تشريف هذا الشّاهد بانّه بعض من محمّد صلّى اللّه عليه و آله.

9- حافظ ابو نعيم در حلية الاولياء روايت نموده و مسلم داشته كه مراد «بيّنه» رسول خدا، و «شاهد» امير المؤمنين عليه السّلام است.

10- ابن مغازلى به ده سند، و موفق بن احمد به چهار سند، و ابراهيم بن محمد به هفت سند نقل نموده‌اند كه مراد «شاهد» على عليه السّلام است. «1» برهان: در مقام استدلال گوئيم: ظاهر آيه شريفه آنكه خداوند متعال توبيخ و ملامت منافقين و كفار، چنانچه سياق آيات شريفه قبل است مى‌فرمايد: آيا كسى كه بر بيّنه و معجزات از جانب پروردگار است كه نفس مقدسه حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است و كسى كه تلو در بعد او است شاهد و گواهى كه از خود او باشد، حال ايشان از كفار و منافقين از دنياپرستان مساوى خواهد بود، و لفظ «من» در آيه‌ «وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» يا مراد آن (من جنسيه يا بعضيّه يا بدليّه) است.

و على أىّ حال، آن شاهد تالى بعد رسول ظاهر بلكه نص در بعديت بلافصل است، چه آنكه تلو شى‌ء، ما بعد بلافصل شى‌ء را گويند. و حاصل معنى آنكه شاهد و گواهى تالى در بعد رسول يا از جنس رسول يا بعض رسول يا بدل رسول است، و از بديهيات است كه تالى بلافصل رسول كه از جنس رسول يا بدل رسول است، البته خليفه بلافصل حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله خواهد بود. و اگر مراد تالى در فضل باشد، باز دلالت بر امامت دارد، زيرا تفضيل مفضول بر فاضل قبيح است عقلا، و نيز دال است بر عصمت آن حضرت، زيرا به شهادت‌

«1» اين روايات را در تفسير برهان ج 2 ص 214 و كتاب غاية المرام باب 128 به همين ترتيب آورده.

جلد 6 - صفحه 42

يك نفر، هرگاه معصوم نباشد، مدعا ثابت نشود.

بعد از آن در صفت تورات كه شاهد بر حقيقت قرآن و پيغمبر آخر الزمان است مى‌فرمايد:

وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‌: و پيش از قرآن يا پيغمبر آخر الزمان عليه صلوات اللّه الملك المنان كتاب موسى عليه السّلام بود كه مصدق قرآن و مبشر سيد پيغمبران است. إِماماً وَ رَحْمَةً: در حالتى كه آن تورات پيشوا بود مر اهل دين را و سبب بخشايش و واسطه فيض الهى بود مر صاحبان يقين را در دنيا و آخرت. أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ‌: آن گروه صاحب بينه الهى ايمان مى‌آورند به قرآن يا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله. وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ‌: و هر كه كافر شود به قرآن يا پيغمبر آخر الزمان، مِنَ الْأَحْزابِ‌: از گروهها و ملل متفرقه يهود و نصارى و مشركين و منحرفين از دين مبين و دشمنان سيّد المرسلين بتمامه، فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ‌: پس آتش جهنم وعده‌گاه و بازگشت و مقر او است و لا محاله بدو خواهد رسيد.

ابو موسى اشعرى روايت نموده از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود: لا يسمع بى احد من الامّة لا يهودى و لا نصرانىّ ثم لم يؤمن بى‌الّا كان من اصحاب النّار. «1» يعنى: هيچ يهودى و نصرانى نباشد كه نام من شنود و ايمان نياورد مگر آنكه از اهل جهنم باشد. ابو موسى گويد: من با خود انديشه نمودم كه اين را پيغمبر از قرآن مى‌گويد، طلب آن بايد كرد. اين آيه به يادم آمد كه‌ «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ» گفتم: صدق اللّه و صدق رسول اللّه.

فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ‌: خطاب به پيغمبر و مراد امت است، يعنى پس مباش اى مكلف يا اى انسان يا اى شنونده در شك از اين موعد از امر پروردگار يا در انزال قرآن. عياشى از حضرت صادق عليه السّلام در تأويل اين آيه روايت نموده كه مباش در شك ولايت على السّلام. «2» إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ‌: بدرستى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله يا قرآن حق است از جانب پروردگار تو. يا خبرى كه تو

«1» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 150.

«2» تفسير عياشى ج 2 ص 142.

جلد 6 - صفحه 43

را آگاه كرده‌اند حق است از جانب خداوند سبحان. وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ‌: و لكن بيشتر مردمان ايمان نمى‌آورند به پيغمبر يا قرآن و تصديق نمى‌كنند حقانيت آن را به جهت كمى تدبر و تأمل و زيادتى انكار و لجاج. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


أَ فَمَنْ كانَ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‌ إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ «17»

ترجمه‌

آيا پس كسيكه واقف باشد بر دليل واضحى از پروردگارش و از پى در آيد آنرا گواهى از او و پيش از آن كتاب موسى باشد كه پيشوا و رحمت است آنگروه ميگروند بآن و هر كس كافر شود بآن از فرقه‌ها پس آتش وعده گاه او است پس مباش در شكّى از آن همانا آن حقّ است از پروردگارت ولى بيشتر مردم نميگروند.

تفسير

كسانيكه پايه اعتقاد و عمل آنها مبنى بر دليل و برهان قطعى است كه از جانب خداوند بتوسط عقل سليم و فهم مستقيم بآنها افاضه شده است و نيز براى ايشان در تعقيب آن شاهد و گواهى مانند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام عليه السّلام و قرآن از طرف خداوند فرستاده شده با آنكه قبلا هم كتابى براى آنها فرستاده شده باشد مانند كتاب حضرت موسى عليه السّلام كه هريك از آن شاهد و كتاب پيشوا و راهنما و هدايت و رحمت باشد براى آنها و تأييد و تقويت نمايد نظريّه عقلى ايشان را بتصديق نبوّت و بشارت بوجود آنحضرت ممكن نيست در عقائدشان شكّى روى دهد و مانند كسانى باشند كه مشغول بزخارف دنياى دنى شدند و از فكر در براهين و ادلّه دالّه بر حقّ و حقيقت بازماندند آن جماعت ايمان مى‌آورند بخدا و كتاب و پيغمبر و امام و كسانيكه كافر شوند بهر يك از اينها از فرق مختلفه و مذاهب متفرّقه و قبائل متشتّته موعد و جايگاه آنها آتش جهنّم است پس نبايد در شك بود از هيچيك از حقائق مذكوره كه خدا و پيغمبر و كتاب و امام و معاد باشد چون همه حق است ولى بيشتر مردم در فكر مبدء و معاد نيستند و ايمان نمى‌آورند و بنابراين استفهام انكارى و خبر محذوف است يعنى آيا كسانيكه از اين قبيل هستند مانند كسانى ميباشند كه بر خلاف آنانند نه چنين است و فرد اكمل اين جماعت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و شاهد براى او از جانب خداوند امير المؤمنين عليه السّلام است كه بمنزله نفس و جزء وجود او است و ائمّه‌

جلد 3 صفحه 69

اطهارند كه ذريّه او و اجزاء وجوديّه آنحضرتند و ايشان و قرآن هر يك شاهدند براى اهل علم و معرفت و تورية مؤيّد و راهنماى ديگرى است براى آنها كه قبلا بوده لذا بنظر حقير اختلافى بين اقوال و احاديث وارده در اينمقام نيست و ظاهرا ضمير مجرور در شاهد منه راجع به ربّ است و محتمل است راجع به كلمه من باشد به اعتبار اراده فرد اكمل كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و اتّحاد شاهد كه امام است با او و در مرية منه راجع بشاهد است به اعتبار هر يك از مصاديق متعدّده آن از قرآن و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام عليه السّلام و محتمل است راجع به موعد باشد و در يؤمنون به و يكفر به محتملات متعدّده‌اى دارد از مذكورات در آيه شريفه و مصاديق آنها كه از تأمّل در مفاد آن كه بيان شد واضح ميشود و كلمه اماما و رحمة كه عطف بر آنست ظاهرا حال است براى كتاب موسى ولى واقعا ممكن است حال باشد براى شاهد به اعتبار تخصيص آن به منه با آنكه انسب است بآن از جهاتى و ممكن است حال باشد براى هر دو بنابر تحقيق و اصلى كه در الفاظ قرآنيّه تأسيس شد در سوره بقره و مكرّر اشاره بآن شده است در هر حال ما اجمالا اقوال و احاديث وارده در اينمقام را نقل و تطبيق را با بيان مذكور محوّل بمطالعه خوانندگان مينمائيم.

در كافى از امام كاظم و رضا عليهما السلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام شاهد بر رسول خدا است و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داراى بيّنه است از پروردگارش و در مجمع از امير المؤمنين و امام باقر و رضا عليهم السلام نقل نموده كه شاهد از او على بن أبي طالب است كه شهادت ميدهد براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و او از او است و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نازل شد افمن كان على بيّنة من ربّه و يتلوه شاهد منه اماما و رحمة و من قبله كتاب موسى و نيز از امام باقر عليه السّلام نقل نموده حديث مرقوم را بعلاوه آنكه مراد از كسيكه واقف بر بيّنه است پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و آيه شريفه را مقدّم و مؤخر تأليف نموده‌اند و عيّاشى ره از آنحضرت نقل نموده كه آنكسيكه واقف بر بيّنه است پيغمبر است و آن كسيكه در پى او آيد بعد از او كه شاهد است از او امير المؤمنين عليه السّلام است و بعد از او اوصياء او هستند هر يك بعد از ديگرى و از امير المؤمنين عليه السّلام بطرق متعدّده رسيده كه اين آيه در شأن من نازل شده كسيكه داراى بيّنه است از پروردگارش محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و من شاهدم و در بعضى از اين روايات‌

جلد 3 صفحه 70

فرموده كه اين آيه افضل منقبت من است و ردّ فرموده است زنديقى را كه تمسّك نموده بود باين آيه بر بطلان دين اسلام باين تقريب كه خداوند در اين آيه فرموده بعد از پيغمبر شاهدى از خدا بر صدق او مى‌آيد و بعد از پيغمبر شما كسى آمد كه مدّتها بت پرست بود باين بيان كه اين آيه حجّت است از خداوند بر خلق كه كسى لياقت خلافت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را دارد كه مانند او باشد در طهارت و بمنزله نفس او باشد نه كسيكه آلوده به رجس كفر شده باشد در وقتى از اوقات چنانچه در جواب حضرت ابراهيم عليه السّلام فرمود عهد من بظالمين نميرسد و مراد از ظلم شرك است چون فرموده همانا شرك ظلم بزرگ است لذا حضرت ابراهيم عليه السّلام دعا كرد كه خداوند او و اولادش را از بت پرستى مجتنب فرمايد پس اين آيه دليل است بر حقيّت دين اسلام و مذهب شيعه و بطلان مذهب اهل سنّت نه بطلان دين اسلام حقير عرض ميكنم ملاحظه نمائيد چگونه امام عليه السّلام دليل طرف را گرفته و بر ردّ او اقامه فرموده است به بيانيكه محيّر العقول است و بنحو اختصار ذكر شد و بنابراين كلمه من در منه يا بيانيّه است يعنى شاهد از جنس پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و متّصف بصفات او است يا تبعيضيّه است يعنى جزء او و بمنزله نفس او است و بر هر تقدير دلالتش بر خلافت بلا فصل آن حضرت واضح است و مفاد اين روايات را علامه حلّى عليه الرحمة نسبت بجمهور مفسّرين اهل سنّت داده و در احقاق الحقّ قاضى ره اثبات نموده است آنرا بنقل از اكابر آنها از متقدّمين و متأخرين و بعضى گفته‌اند مراد از آنانكه واقف بر بيّنه‌اند مؤمنان اهل كتابند چون آنانند كه معتقد به تورات و ساير كتب سماوى هستند و خداوند فرموده آنگروه ايمان مى‌آورند به پيغمبر يا قرآن و بعضى يتلوه را مأخوذ از تلاوت گرفته‌اند و تلاوت كننده را امير المؤمنين عليه السّلام دانسته‌اند و روايتى هم بر طبق اين معنى از آنحضرت در بصائر نقل شده و بعضى تلاوت كننده را پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بعضى جبرئيل عليه السّلام دانسته‌اند و تلاوت شده بر اين تقادير قرآن است و آن مراد از بيّنه است و در مجمع از امام حسين عليه السّلام نقل نموده كه شاهد از خدا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است فيض ره فرموده بنابراين مراد از كسيكه واقف بر بيّنه است هر مؤمن مخلص داراى بصيرت در دين است و منافى نيست با نزول آيه در شأن نبى و وصى و باين تعميم نظر دارد كسيكه تفسير نموده است شاهد را بقرآن يعنى آن شاهدى است از خداوند كه شهادت ميدهد به صحّت خود

جلد 3 صفحه 71

و مخاطب به نهى از شك در ذيل آيه ظاهرا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و واقعا عموم مكلفين ميباشند و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد نهى از شك در ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است و با اينهمه موجبات وضوح حق، باز بيشتر مردم ايمان نمى‌آورند چون از فهم برهان عاجزند يا متعصّب در طريقه آباء و اجداد يا متكبّر و لجوج و عنودند يا اشتغال بدنيا بكلّى آنها را از فكر در مبدء و معاد باز داشته كه قبلا اشاره شد و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَ فَمَن‌ كان‌َ عَلي‌ بَيِّنَةٍ مِن‌ رَبِّه‌ِ وَ يَتلُوه‌ُ شاهِدٌ مِنه‌ُ وَ مِن‌ قَبلِه‌ِ كِتاب‌ُ مُوسي‌ إِماماً وَ رَحمَةً أُولئِك‌َ يُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ مَن‌ يَكفُر بِه‌ِ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ فَالنّارُ مَوعِدُه‌ُ فَلا تَك‌ُ فِي‌ مِريَةٍ مِنه‌ُ إِنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن‌ رَبِّك‌َ وَ لكِن‌َّ أَكثَرَ النّاس‌ِ لا يُؤمِنُون‌َ «17»

آيا ‌پس‌ كسي‌ ‌که‌ بوده‌ ‌باشد‌ ‌از‌ روي‌ بيّنه‌ و دليل‌ ‌از‌ جانب‌ پروردگار ‌خود‌ و تلو ‌او‌ و ‌در‌ اثر ‌او‌ شاهدي‌ ‌باشد‌ ‌از‌ ‌خود‌ ‌او‌ و ‌از‌ قبل‌ ‌او‌ كتاب‌ موسي‌ تورات‌ ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ امام‌ و رحمت‌ ‌باشد‌ اينها ايمان‌ باو ميآورند و كساني‌ ‌که‌ كافر شدند ‌از‌ طوائف‌ و احزاب‌ باو ‌پس‌ آتش‌ وعدگاه‌ ‌آنها‌ ‌است‌ ‌پس‌ نباش‌ ‌در‌ ريب‌ و شك‌ ‌از‌ ‌او‌ محققا ‌او‌ حق‌ ‌است‌ ‌از‌ پروردگار تو و لكن‌ اكثر ناس‌ ايمان‌ نميآورند.

أَ فَمَن‌ كان‌َ عَلي‌ بَيِّنَةٍ مِن‌ رَبِّه‌ِ ‌من‌ موصوله‌ مراد حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌است‌ و جواب‌ ‌اينکه‌ جمله‌ محذوف‌ ‌است‌ ‌يعني‌ مثل‌ كسيست‌ ‌که‌ بدون‌ بيّنة دعوي‌ كند و مراد ‌از‌ بيّنة قرآن‌ مجيد ‌است‌ ‌که‌ دلالت‌ ‌او‌ و معجزه‌ بودنش‌ واضح‌ و روشن‌ ‌است‌ و ميتوان‌ ‌گفت‌ تفسير ‌در‌ اخبار ‌از‌ باب‌ فرد اجلي‌ ‌است‌ و بيّنة ‌براي‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ جميع‌ معجزات‌ و اخلاق‌ حميده‌ ‌او‌ و احكام‌ و دستورات‌ متقنه‌ ‌او‌ و اخبار ‌از‌ گذشته‌ و آينده‌ و نصرت‌ خداوند ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ مقابل‌ دشمنهاي‌ كثير تمام‌ بيّنه‌ و دليل‌ ‌است‌ ‌بر‌ صدق‌ دعواي‌ ‌او‌.

وَ يَتلُوه‌ُ شاهِدٌ مِنه‌ُ اخبار بسيار ‌در‌ اغلب‌ كتب‌ ‌از‌ ائمه‌ طاهرين‌ (ع‌) و ‌از‌ طرق‌ مخالفين‌ ‌که‌ ‌در‌ برهان‌ نقل‌ كرده‌ ‌که‌ مراد ‌از‌ شاهد امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌است‌ ‌که‌ اوّل‌ مؤمنين‌ بخدا ‌است‌ و ‌رسول‌ و آيات‌ بسيار ‌در‌ شأن‌ ‌او‌ نازل‌ ‌شده‌ مثل‌ ‌آيه‌ انفسنا ‌در‌ مباهله‌، ‌آيه‌ ركوع‌، ‌آيه‌ عِندَه‌ُ عِلم‌ُ الكِتاب‌ِ، ‌آيه‌ بَلِّغ‌ ما أُنزِل‌َ إِلَيك‌َ، ‌آيه‌ اليَوم‌َ أَكمَلت‌ُ لَكُم‌ دِينَكُم‌، ‌آيه‌ كُل‌َّ شَي‌ءٍ أَحصَيناه‌ُ فِي‌ إِمام‌ٍ مُبِين‌ٍ، ‌آيه‌ كُونُوا

جلد 11 - صفحه 25

مَع‌َ الصّادِقِين‌َ ‌آيه‌ تطهير و بسيار آيات‌ ديگر مخصوص‌ بقرينه‌ ‌منه‌ ‌که‌ بمنزله‌ نفس‌ نفيس‌ پيغمبر ‌است‌ و برادر و پسر عم‌ و داماد ‌او‌ ‌است‌ و نسل‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌تا‌ دامنه‌ قيامت‌ ‌از‌ ‌او‌ بوجود آمده‌ و وصي‌ و خليفه‌ ‌او‌ ‌است‌ داراي‌ ولايت‌ كليه‌ الهيه‌ و ‌غير‌ اينها ‌که‌ ‌اگر‌ پيغمبر [ص‌] هيچ‌ معجزه‌ و دليلي‌ نداشت‌ فقط شهادت‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ لمكان‌ عصمت‌ و طهارتش‌ كافي‌ ‌بود‌ ‌بر‌ اثبات‌ نبوت‌ ‌او‌.

وَ مِن‌ قَبلِه‌ِ كِتاب‌ُ مُوسي‌ ‌که‌ ‌در‌ تورات‌ بشارتهاي‌ زيادي‌ ‌در‌ آمدن‌ پيغمبر داده‌ ‌که‌ يك‌ قسمت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌ما ‌در‌ مجلد اول‌ كلم‌ الطيب‌ نقل‌ كرده‌ايم‌، و ‌اينکه‌ جمله‌ عطف‌ بيتلوه‌ ‌است‌، ‌پس‌ معني‌ ‌اينکه‌ ميشود ‌کان‌ ‌علي‌ بيّنة ‌من‌ ربه‌ و ‌من‌ قبله‌ كتاب‌ موسي‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ ‌هم‌ يك‌ دليل‌ ‌است‌ ‌بر‌ صدق‌ ‌او‌.

إِماماً وَ رَحمَةً حال‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌براي‌ أ فمن‌ ‌کان‌ ‌يعني‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ پيشوا و مقتدا ‌است‌ ‌که‌ بايد جن‌ و انس‌ متابعت‌ ‌او‌ ‌را‌ كنند، و رحمت‌ ‌است‌ بدليل‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ وَ ما أَرسَلناك‌َ إِلّا رَحمَةً لِلعالَمِين‌َ أُولئِك‌َ كساني‌ ‌که‌ ‌از‌ روي‌ بينه‌ و شهادت‌ شاهد و اخبار تورات‌ يُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ مرجع‌ ضمير قرآن‌ ‌است‌ بدليل‌ جمله‌ ‌بعد‌ و بعضي‌ گفتند پيغمبر ‌است‌.

وَ مَن‌ يَكفُر بِه‌ِ مِن‌َ الأَحزاب‌ِ چه‌ مشرك‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ يهودي‌ ‌ يا ‌ نصراني‌ ‌ يا ‌ مجوسي‌ ‌ يا ‌ صابئي‌ ‌با‌ طبيعي‌ فَالنّارُ مَوعِدُه‌ُ وعده‌ گاه‌ ‌که‌ خداوند وعده‌ داده‌ آتش‌ ‌است‌.

فَلا تَك‌ُ فِي‌ مِريَةٍ مِنه‌ُ خطاب‌ ممكن‌ ‌است‌ بكسي‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌با‌ ‌اينکه‌ بيّنه‌ و ‌اينکه‌ شاهد و اخبار موسي‌ باز شبهه‌ كند ميفرمايد جاي‌ شبهه‌ نيست‌، و ‌اگر‌ گفتيم‌ خطاب‌ بپيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌است‌ ‌از‌ باب‌ ايّاك‌ اعني‌ و اسمعي‌ ‌ يا ‌ جارة ‌است‌ إِنَّه‌ُ الحَق‌ُّ مِن‌ رَبِّك‌َ قرآن‌ حق‌ ‌است‌ ‌از‌ جانب‌ پروردگار تو نازل‌ ‌شده‌، ‌ يا ‌ پيغمبر حق‌ ‌است‌ ‌از‌ طرف‌ پروردگار تو ارسال‌ ‌شده‌ وَ لكِن‌َّ أَكثَرَ النّاس‌ِ ‌با‌ ‌اينکه‌ بينه‌ و شاهد و اخبار انبياء سلف‌ ‌مع‌ ‌ذلک‌ لا يُؤمِنُون‌َ.

26

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 17)- در تفسیر این آیه نظرات گوناگونی وجود دارد ولی آنچه از همه روشنتر به نظر می‌رسد چنین است:

در آغاز آیه می‌گوید: «آیا کسی که دلیل روشنی از پروردگار خویش در اختیار دارد، و به دنبال آن شاهد و گواهی از سوی خدا آمده و قبل از آن کتاب موسی (تورات) به عنوان پیشوا و رحمت و بیانگر عظمت او آمده است» همانند کسی است که دارای این صفات و نشانه‌ها و دلائل روشن نیست (أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً).

این شخص همان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است و «بیّنه» و دلیل روشن او قرآن مجید و شاهد و گواه صدق نبوتش مؤمنان راستینی همچون علی علیه السّلام می‌باشند که پیش از او نشانه‌ها و صفاتش در تورات آمده است.

به این ترتیب از سه راه روشن حقانیت دعوتش به ثبوت رسیده است.

نخست قرآن که بینه و دلیل روشنی است در دست او.

ج2، ص333

دوم کتب آسمانی پیشین که نشانه‌های او را دقیقا بیان کرده، و پیروان این کتب در عصر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را به خوبی می‌شناختند.

سوم پیروان فداکار و مؤمنان مخلص که بیانگر صدق دعوت او و گفتار او می‌باشند.

آیا با جود این دلائل زنده می‌توان او را با مدعیان دیگر قیاس کرد و یا در صدق دعوتش تردید نمود؟

سپس به دنبال این سخن اشاره به افراد حق طلب و حقیقت جو کرده و از آنها دعوت ضمنی به ایمان می‌کند و می‌گوید: «آنها به چنین پیامبری (که این همه دلیل روشن در اختیار دارد) ایمان می‌آورند» (أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ).

و به دنبال آن سرنوشت منکران را به این صورت بیان می‌کند: «و هر کس از گروههای مختلف به او کافر شود موعد و میعادش آتش دوزخ است» (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ).

و در پایان آیه همان گونه که سیره قرآن در بسیاری از موارد است روی سخن را به پیامبر کرده، یک درس عمومی برای همه مردم بیان می‌کند و می‌گوید: «اکنون (که چنین است و این همه شاهد و گواه بر صدق دعوت تو وجود دارد) هرگز در آنچه بر تو نازل شده تردید به خود راه مده» (فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ).

«چرا که این سخن حقی است از سوی پروردگار تو» (إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).

«ولی بسیاری از مردم (بر اثر جهل و تعصب و خودخواهی) ایمان نمی‌آورند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).

بنابراین آیه اشاره به امتیازات اسلام و مسلمین راستین و اتکای آنها بر دلائل محکم در انتخاب این مکتب است، و در نقطه مقابل سرنوشت شوم منکران مستکبر را نیز بیان کرده است.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. البرهان فی تفسیر القرآن.
  3. کتاب امالى از شیخ طوسى.
  4. تفسیر عیاشى و کتاب کشف الغمه.
  5. ثعلبى و فلکى از مفسرین عامه و نیز موفق بن احمد و ابن المغازلى شافعى از علماى عامه.
  6. محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص456.

منابع