حضرت ذوالکفل علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
ذوالكفل یکی از پيامبران الهى و از برگزيدگان خداوند می باشد. صبر این پیامبر، عاملى مؤثر در بهره مندى از رحمت الهى بود. او باخود عهد كرده بود كه روزها را روزه بگيرد و شب ها را به عبادت بپردازد، و تنها از روى حق قضاوت نمايد و جز براى رضاى خداوند خشمگين نشود و تا آخر به آن چه متكفل شده و تعهد كرده بود وفادار ماند، لذا او را «ذَاالْكِفْلِ» يعنى «داراى تعهد» ناميدند.
+
'''حضرت ذوالکفل علیه السلام''' یکی از پيامبران [[بنى اسرائيل]] است که در [[قرآن|قرآن کریم]] از صابرین، صالحین و اخیار شمرده شده است. او باخود عهد كرده بود كه روزها را [[روزه]] بگيرد و شبها را به [[عبادت]] بپردازد، و تنها از روى حق [[قضاوت]] نمايد و جز براى رضاى خداوند خشمگين نشود و تا آخر به آن چه متكفل شده و تعهد كرده بود وفادار ماند، لذا او را «ذَاالْكِفْلِ» يعنى «داراى تعهد» ناميدند.
  
==وجه تسميه ذوالکفل==
+
==وجه تسميه و شخصیت ذوالکفل==
  
 
در اين كه چرا او "ذوالكفل" ناميده شده، با توجه به اين كه "كفل" هم به معنى نصيب آمده و هم به معنى [[كفالت]] و عهده دارى، احتمالات مختلفى داده اند:
 
در اين كه چرا او "ذوالكفل" ناميده شده، با توجه به اين كه "كفل" هم به معنى نصيب آمده و هم به معنى [[كفالت]] و عهده دارى، احتمالات مختلفى داده اند:
  
گاه گفته اند: چون خداوند نصيب وافرى از ثواب و رحمتش به او مرحمت فرمود "ذاالكفل" يعنى "صاحب بهره وافى" ناميده شد. و گاه گفته  اند چون تعهد كرده بود كه شبها را به [[عبادت]] برخيزد و روزها را [[روزه]] دارد و هنگام [[قضاوت]] هرگز خشم نگيرد و بر سر اين عهد و پيمان باقيماند اين لقب به او داده شد.
+
گاهی گفته اند: چون [[الله|خداوند]] نصيب وافرى از [[ثواب]] و رحمتش به او مرحمت فرمود "ذاالكفل" يعنى "صاحب بهره وافى" ناميده شد. و گاه گفته  اند چون تعهد كرده بود كه شبها را به [[عبادت]] برخيزد و روزها را [[روزه]] دارد و هنگام [[قضاوت]] هرگز خشم نگيرد و بر سر اين عهد و پيمان باقيماند اين لقب به او داده شد.
  
و گاه گفته اند چون گروهى از انبياء [[بنى اسرائيل]] را كفالت كرد و جان آنها را در برابر پادشاه جبار زمان حفظ نمود او را به اين اسم ناميدند.<ref> [[تفسير نمونه]]، (مكارم شيرازى ناصر) ج19، ص312.</ref> مدت عمرش معلوم نيست و در ده فرسخى [[كوفه]] مدفون است.<ref>[[الفين]]/ترجمه وجدانى، ص 1009.</ref>
+
و گاه گفته اند چون گروهى از انبياء [[بنى اسرائيل]] را كفالت كرد و جان آنها را در برابر پادشاه جبار زمان حفظ نمود، او را به اين اسم ناميدند.<ref> [[تفسير نمونه]]، (مكارم شيرازى ناصر) ج19، ص312.</ref>  
  
==ذوالکفل چه کسی بوده است؟==
+
در مورد اینکه ذوالکفل چه کسی بوده است نیز، روایت ها و نظرات مختلفی وجود دارد. برخى گفته اند: او همان [[حضرت الیاس]] است و بعضى او را [[حضرت زکریا]] مى دانند و به [[امام رضا]] عليه السلام نسبت داده شده كه او [[يوشع بن نون]] است.
در مورد اینکه ذوالکفل چه کسی بوده است روایت ها و نظرات مختلفی وجود دارد. برخى گفته اند: او [[حضرت الیاس]] است و بعضى او را [[حضرت زکریا]] مى دانند و به [[امام رضا]] عليه السلام نسبت داده شده كه او [[يوشع بن نون]] است و [[مجمع البيان]] از كتاب [[نبوت]] از [[حضرت عبدالعظيم حسنى]] نقل كرده كه به أبى جعفر [[جواد الائمه]] عليه السلام نوشتم و از ذى الكفل سؤال كردم كه اسمش چه بود؟ آيا از مرسلين بود؟ امام در جواب نوشتند: خداوند صد و بيست چهار هزار نفر پيغمبر مبعوث كرده است، از آن ها سيصد و سيزده نفر مرسل بودند، ذوالكفل از آن هاست و بعد از سليمان بن داود زندگى مى كرد، مانند داود در ميان مردم [[قضاوت]] مى كرد، خشمگين نشد مگر از براى خدا نامش «ادويا پسر ادارين» بود. <ref> [[تفسير أحسن الحديث]] (قرشى سيد على اكبر)، ج6، ص542.</ref>
+
 
 +
[[مجمع البيان]] از كتاب «نبوت» [[حضرت عبدالعظيم حسنى]] نقل كرده كه به [[امام جواد علیه السلام|جواد الائمه]] عليه السلام نوشتم و از ذا الكفل سؤال كردم كه اسمش چه بود؟ آيا از مرسلين بود؟ امام در جواب نوشتند: خداوند صد و بيست چهار هزار نفر پيغمبر مبعوث كرده است، از آنها سيصد و سيزده نفر مرسل بودند، ذوالكفل از آنهاست و بعد از [[حضرت سلیمان علیه السلام|سليمان بن داود]] زندگى مى كرد، مانند [[حضرت داوود علیه السلام|حضرت داود]] در ميان مردم [[قضاوت]] مى كرد، خشمگين نشد مگر از براى خدا، نامش «ادويا پسر ادارين» بود.<ref> تفسير أحسن الحديث (قرشى سيد على اكبر)، ج6، ص542.</ref>
 +
 
 +
مدت عمر حضرت ذوالكفل معلوم نيست و چنانكه مشهور است قبر او در ده فرسخى [[كوفه]] در مسير [[كربلا]] به [[نجف]] قرار دارد.<ref>الفين، ترجمه وجدانى، ص 1009؛ تفسير نور، قرائتى، ج7، ص487.</ref> برخی نیز در شهرستان دزفول قبری را به او منسوب کرده‌اند.
  
 
==ذوالکفل در قرآن==
 
==ذوالکفل در قرآن==
  
در [[قرآن]] دو بار نام او آمده است:
+
نام «ذا الکفل» در [[قرآن|قرآن کریم]] دو بار آمده است:
  
# {{متن قرآن|«وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَاالْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ»}} و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را ياد كن كه همه از شكيبايان بودند. ([[سوره انبياء]]، آیه85)
+
*{{متن قرآن|«وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَاالْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ»}} و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را ياد كن كه همه از شكيبايان بودند. ([[سوره انبياء]]، آیه 85)
# {{متن قرآن|«وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَ ذَاالْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِّنْ الْأَخْيَارِ»}} و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به ياد آور كه همه از نيكانند. ([[سوره ص]]، آیه 48)
+
*{{متن قرآن|«وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَ ذَاالْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِّنْ الْأَخْيَارِ»}} و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به ياد آور كه همه از نيكانند. ([[سوره ص]]، آیه 48)
  
در سوره انبیاء آیه 85 خداى [[سبحان]] به رسولش خبر مي دهد كه اين پيمبران و آنچه را كه از نعمت ها به آن ها عطاء نموديم و تمام اينها از [[صابران]] بودند كه بر بلاهاى گوناگون و بر مشقت هاى طاعات و عبادات و اذيت هايى كه دشمنان [[دين]] به آنها مي نمودند صبر و استقامت مي نمودند.<ref>[[مخزن العرفان در تفسير قرآن]]، سيده [[نصرت امين]]، ج8، ص294.</ref>
+
در آیه 85 سوره انبیاء، خداى سبحان به رسولش خبر مي دهد كه اين پيامبران و آنچه را كه از نعمتها به آنها عطاء نموديم و تمام اينها از صابران بودند كه بر بلاهاى گوناگون و بر مشقت هاى طاعات و عبادات و اذيت هايى كه دشمنان [[دين]] به آنها مي نمودند صبر و استقامت مي نمودند.<ref>[[مخزن العرفان در تفسير قرآن]]، سيده [[نصرت امين]]، ج8، ص294.</ref> سپس در آیه 86 سوره انبیاء، بزرگترين موهبت الهى را در برابر اين صبر و استقامت براى آنان چنين بيان مى كند: {{متن قرآن|«وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ»}} و ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم، چرا كه آنها از صالحان بودند.<ref>[[برگزيده تفسير نمونه]]([[بابايى احمد على]])، ج3، ص185.</ref>
  
سپس در آیه 86، سوره انبیاء بزرگترين [[موهبت الهى]] را در برابر اين صبر و استقامت براى آنان چنين بيان مى كند: {{متن قرآن|«وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ»}} و ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم، چرا كه آنها از [[صالحان]] بودند.<ref>[[برگزيده تفسير نمونه]]([[بابايى احمد على]])، ج3، ص185.</ref>
+
هر چند بعضی معتقدند که ذا الکفل یکی از صالحان بوده، اما ظاهر آیات قرآن او را در ردیف پیامبران بزرگ می شمرد و بیشتر به نظر می رسد که او از پیامبران [[بنی اسرائیل]] بوده است.<ref>تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج ۱۳، ص ۴۸۳.</ref>
  
 
==حضرت ذوالکفل در روایات==
 
==حضرت ذوالکفل در روایات==
  
[[ابن بابويه]] رحمه الله به سند ديگر روايت كرده است كه: از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم سؤال نمودند از حال ذوالكفل، فرمود: مردى بود از [[حضرموت]] و نام او «عويديا» بود و پدرش «ادريم» بود و پيغمبرى پيش از او بود كه او را يسع مى گفتند، روزى گفت: كى [[خليفه]] من مى شود كه بعد از من [[هدايت]] مردم نمايد. به شرط آن كه به [[غضب]] نيايد؟ به شرط آن كه روزها [[روزه]] باشد و شب ها به [[عبادت]] بيدار باشد و از كسى به خشم نيايد.
+
[[ابن بابويه]] رحمه الله به سند خود روايت كرده است كه: از [[پیامبر اسلام|حضرت رسول]] صلى الله عليه و آله سؤال نمودند از حال ذوالكفل، فرمود: مردى بود از [[حضر موت|حضرموت]] و نام او «عويديا ابن ادريم» بود و پيغمبرى پيش از او بود كه او را [[حضرت یسع علیه السلام|يَسَع]] مى گفتند، روزى گفت: چه کسی جانشین من مى شود كه بعد از من هدايت مردم نمايد؛ به شرط آن كه به [[غضب]] نيايد، و به شرط آن كه روزها [[روزه]] باشد و شب ها به [[عبادت]] بيدار باشد و از كسى به خشم نيايد؟ پس عويديا برخاست و گفت: من اینکار را انجام می‌دهم. پس باز يسع اين سخن را اعاده كرد، باز آن جوان برخاست و گفت: من اینکار را انجام می‌دهم. پس يسع وفات نمود و خدا عويديا را به جاى او بعد از او پيغمبر گردانيد، او در اول روز ميان مردم حكم مى كرد.  
 
 
پس عويديا برخاست و گفت: من اینکار را انجام می‌دهم. پس باز يسع اين سخن را اعاده كرد، باز آن جوان برخاست و گفت: من اینکار را انجام می‌دهم. پس يسع وفات نمود و خدا عويديا را به جاى او بعد از او پيغمبر گردانيد، او در اول روز ميان مردم حكم مى كرد. روزى [[شيطان]] به اتباع خود گفت: كيست كه او را از عهد خود برگرداند و او را به خشم آورد؟ يكى از شياطين كه او را «[[ابيض]]» مى گفتند، گفت: من اين كار را مى كنم.
 
 
 
[[ابليس]] گفت: برو و سعى كن شايد او را به خشم آورى. چون ذوالكفل از حكم ميان مردم فارغ شد رفت به خانه خود و خوابيد كه استراحت كند، ابيض آمد و فرياد كرد كه: من مظلومم. ذوالكفل گفت: به خصم خود بگو به نزد من بيايد. گفت: به گفته من نمى آيد. پس انگشتر خود را به او داد كه: اين نشانه را به او بنما و بگو كه بيايد. ابيض رفت و ذوالكفل امروز خواب نتوانست كرد، و شب هم خواب نكرد.
 
 
 
روز ديگر چون از قضا فارغ شد رفت كه بخوابد، ابيض آمد فرياد كرد كه: بر من ظلم كرده است كسى و انگشتر تو را بردم قبول نكرد كه بيايد. پس دربان ذوالكفل به او گفت: بگذار استراحت كند كه ديروز و ديشب خواب نكرده است. ابيض گفت: نمى‌شود، من مظلومم مى‌بايد كه رفع ظلم از من بكند. پس حاجب رفت و ذوالكفل را اعلام كرد، ذوالكفل نامه اى نوشت به او داد كه برود و خصم خود را حاضر كند. امروز نيز خواب نكرد، شب را به عبادت احيا كرد. چون روز سوم از قضا فارغ شد به رختخواب رفت كه بخوابد، باز ابيض آمد و فرياد كرد كه: نامه تو را خصم من قبول نكرد.
 
 
 
پس آن حضرت برخاست از براى او بيرون آمد دست او را گرفت و همراه او روانه شد در روز بسيار گرمى كه اگر گوشت را به آفتاب مى  گذاشتند بريان مى شد، چون ابيض اين صبر را از آن حضرت مشاهده كرد از او نااميد شد و دست خود را از دست آن حضرت جدا كرد و ناپيدا شد.
 
 
 
پس به اين سبب او را ذوالكفل گفتند كه متكفل آن [[وصيت]] شد و به عمل آورد.<ref>[[حيوة القلوب]] ([[علامه مجلسی]])، ج2، ص851.</ref>
 
  
==محل دفن حضرت ذوالکفل==
+
روزى [[شيطان]] به اتباع خود گفت: كيست كه او را از عهد خود برگرداند و او را به خشم آورد؟ يكى از شياطين كه او را «ابيض» مى گفتند، گفت: من اين كار را مى كنم. [[ابليس]] گفت: برو و سعى كن شايد او را به خشم آورى. چون ذوالكفل از حكم ميان مردم فارغ شد رفت به خانه خود و خوابيد كه استراحت كند، ابيض آمد و فرياد كرد كه: من مظلومم. ذوالكفل گفت: به خصم خود بگو به نزد من بيايد. گفت: به گفته من نمى آيد. پس انگشتر خود را به او داد كه: اين نشانه را به او بنما و بگو كه بيايد. ابيض رفت و ذوالكفل امروز خواب نتوانست كرد، و شب هم خواب نكرد.
  
چنان كه مشهور است [[قبر]] او در مسير [[كربلا]] به [[نجف]] قرار دارد.<ref> قرائتى، محسن، تفسير نور، ج7، ص487.</ref>
+
روز ديگر چون از قضا فارغ شد رفت كه بخوابد، ابيض آمد فرياد كرد كه: بر من ظلم كرده است كسى و انگشتر تو را بردم قبول نكرد كه بيايد. پس دربان ذوالكفل به او گفت: بگذار استراحت كند كه ديروز و ديشب خواب نكرده است. ابيض گفت: نمى‌شود، من مظلومم مى‌بايد كه رفع ظلم از من بكند. پس حاجب رفت و ذوالكفل را اعلام كرد، ذوالكفل نامه اى نوشت به او داد كه برود و خصم خود را حاضر كند. امروز نيز خواب نكرد، شب را به عبادت احيا كرد. چون روز سوم از قضا فارغ شد به رختخواب رفت كه بخوابد، باز ابيض آمد و فرياد كرد كه: نامه تو را خصم من قبول نكرد. پس آن حضرت برخاست از براى او بيرون آمد دست او را گرفت و همراه او روانه شد در روز بسيار گرمى؛ چون ابيض اين صبر را از آن حضرت مشاهده كرد از او نااميد شد و دست خود را از دست آن حضرت جدا كرد و ناپيدا شد. پس به اين سبب او را ذوالكفل گفتند كه متكفل آن [[وصيت]] شد و به عمل آورد.<ref>[[حيوة القلوب]] ([[علامه مجلسی]])، ج2، ص851.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
* تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى؛ تهران: دارالكتب الإسلامية، اول، 1374 ش.
+
 
* ترجمه بيان السعادة فى مقامات العبادة، خانى رضا/حشمت الله رياضى؛ تهران: انتشارات دانشگاه پيام  نور، اول، 1372 ش.
+
*تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى؛ تهران: دارالكتب الإسلامية، اول، 1374 ش.
* تفسير أحسن الحديث، سيد على اكبر قرشى؛ تهران: بنياد [[بعثت]]، سوم، 1377 ش.
+
*ترجمه بيان السعادة فى مقامات العبادة، خانى رضا/حشمت الله رياضى؛ تهران: انتشارات دانشگاه پيام  نور، اول، 1372 ش.
* مخزن العرفان در تفسير قرآن، بانوى اصفهانى سيده نصرت امين؛ تهران: نهضت زنان مسلمان، 1361 ش.
+
*تفسير أحسن الحديث، سيد على اكبر قرشى؛ تهران: بنياد [[بعثت]]، سوم، 1377 ش.
* برگزيده تفسير نمونه، احمد على بابايى؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، سیزدهم، 1382 ش.
+
*مخزن العرفان در تفسير قرآن، بانوى اصفهانى سيده نصرت امين؛ تهران: نهضت زنان مسلمان، 1361 ش.
* حيوة القلوب، [[علامه مجلسى ]]؛ قم : سرور، ششم ، 1384 ش .
+
*برگزيده تفسير نمونه، احمد على بابايى؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، سیزدهم، 1382 ش.
* تفسير نور، محسن قرائتى؛ تهران: مركز فرهنگى درس هايى از [[قرآن]]، یازدهم، 1383 ش.
+
*حيوة القلوب، [[علامه مجلسى ]] ؛ قم : سرور، ششم ، 1384 ش .
* الفين/ترجمه وجدانى، جعفر وجدانى؛ تهران، سعدى و محمودى، اول.
+
*تفسير نور، محسن قرائتى؛ تهران: مركز فرهنگى درس هايى از [[قرآن]]، یازدهم، 1383 ش.
 +
*الفين، ترجمه وجدانى، جعفر وجدانى؛ تهران، سعدى و محمودى، اول.
 
{{پیامبران}}
 
{{پیامبران}}
 
{{قرآن}}
 
{{قرآن}}

نسخهٔ ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۴

حضرت ذوالکفل علیه السلام یکی از پيامبران بنى اسرائيل است که در قرآن کریم از صابرین، صالحین و اخیار شمرده شده است. او باخود عهد كرده بود كه روزها را روزه بگيرد و شبها را به عبادت بپردازد، و تنها از روى حق قضاوت نمايد و جز براى رضاى خداوند خشمگين نشود و تا آخر به آن چه متكفل شده و تعهد كرده بود وفادار ماند، لذا او را «ذَاالْكِفْلِ» يعنى «داراى تعهد» ناميدند.

وجه تسميه و شخصیت ذوالکفل

در اين كه چرا او "ذوالكفل" ناميده شده، با توجه به اين كه "كفل" هم به معنى نصيب آمده و هم به معنى كفالت و عهده دارى، احتمالات مختلفى داده اند:

گاهی گفته اند: چون خداوند نصيب وافرى از ثواب و رحمتش به او مرحمت فرمود "ذاالكفل" يعنى "صاحب بهره وافى" ناميده شد. و گاه گفته اند چون تعهد كرده بود كه شبها را به عبادت برخيزد و روزها را روزه دارد و هنگام قضاوت هرگز خشم نگيرد و بر سر اين عهد و پيمان باقيماند اين لقب به او داده شد.

و گاه گفته اند چون گروهى از انبياء بنى اسرائيل را كفالت كرد و جان آنها را در برابر پادشاه جبار زمان حفظ نمود، او را به اين اسم ناميدند.[۱]

در مورد اینکه ذوالکفل چه کسی بوده است نیز، روایت ها و نظرات مختلفی وجود دارد. برخى گفته اند: او همان حضرت الیاس است و بعضى او را حضرت زکریا مى دانند و به امام رضا عليه السلام نسبت داده شده كه او يوشع بن نون است.

مجمع البيان از كتاب «نبوت» حضرت عبدالعظيم حسنى نقل كرده كه به جواد الائمه عليه السلام نوشتم و از ذا الكفل سؤال كردم كه اسمش چه بود؟ آيا از مرسلين بود؟ امام در جواب نوشتند: خداوند صد و بيست چهار هزار نفر پيغمبر مبعوث كرده است، از آنها سيصد و سيزده نفر مرسل بودند، ذوالكفل از آنهاست و بعد از سليمان بن داود زندگى مى كرد، مانند حضرت داود در ميان مردم قضاوت مى كرد، خشمگين نشد مگر از براى خدا، نامش «ادويا پسر ادارين» بود.[۲]

مدت عمر حضرت ذوالكفل معلوم نيست و چنانكه مشهور است قبر او در ده فرسخى كوفه در مسير كربلا به نجف قرار دارد.[۳] برخی نیز در شهرستان دزفول قبری را به او منسوب کرده‌اند.

ذوالکفل در قرآن

نام «ذا الکفل» در قرآن کریم دو بار آمده است:

  • «وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَاالْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ» و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را ياد كن كه همه از شكيبايان بودند. (سوره انبياء، آیه 85)
  • «وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَ ذَاالْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِّنْ الْأَخْيَارِ» و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به ياد آور كه همه از نيكانند. (سوره ص، آیه 48)

در آیه 85 سوره انبیاء، خداى سبحان به رسولش خبر مي دهد كه اين پيامبران و آنچه را كه از نعمتها به آنها عطاء نموديم و تمام اينها از صابران بودند كه بر بلاهاى گوناگون و بر مشقت هاى طاعات و عبادات و اذيت هايى كه دشمنان دين به آنها مي نمودند صبر و استقامت مي نمودند.[۴] سپس در آیه 86 سوره انبیاء، بزرگترين موهبت الهى را در برابر اين صبر و استقامت براى آنان چنين بيان مى كند: «وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ» و ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم، چرا كه آنها از صالحان بودند.[۵]

هر چند بعضی معتقدند که ذا الکفل یکی از صالحان بوده، اما ظاهر آیات قرآن او را در ردیف پیامبران بزرگ می شمرد و بیشتر به نظر می رسد که او از پیامبران بنی اسرائیل بوده است.[۶]

حضرت ذوالکفل در روایات

ابن بابويه رحمه الله به سند خود روايت كرده است كه: از حضرت رسول صلى الله عليه و آله سؤال نمودند از حال ذوالكفل، فرمود: مردى بود از حضرموت و نام او «عويديا ابن ادريم» بود و پيغمبرى پيش از او بود كه او را يَسَع مى گفتند، روزى گفت: چه کسی جانشین من مى شود كه بعد از من هدايت مردم نمايد؛ به شرط آن كه به غضب نيايد، و به شرط آن كه روزها روزه باشد و شب ها به عبادت بيدار باشد و از كسى به خشم نيايد؟ پس عويديا برخاست و گفت: من اینکار را انجام می‌دهم. پس باز يسع اين سخن را اعاده كرد، باز آن جوان برخاست و گفت: من اینکار را انجام می‌دهم. پس يسع وفات نمود و خدا عويديا را به جاى او بعد از او پيغمبر گردانيد، او در اول روز ميان مردم حكم مى كرد.

روزى شيطان به اتباع خود گفت: كيست كه او را از عهد خود برگرداند و او را به خشم آورد؟ يكى از شياطين كه او را «ابيض» مى گفتند، گفت: من اين كار را مى كنم. ابليس گفت: برو و سعى كن شايد او را به خشم آورى. چون ذوالكفل از حكم ميان مردم فارغ شد رفت به خانه خود و خوابيد كه استراحت كند، ابيض آمد و فرياد كرد كه: من مظلومم. ذوالكفل گفت: به خصم خود بگو به نزد من بيايد. گفت: به گفته من نمى آيد. پس انگشتر خود را به او داد كه: اين نشانه را به او بنما و بگو كه بيايد. ابيض رفت و ذوالكفل امروز خواب نتوانست كرد، و شب هم خواب نكرد.

روز ديگر چون از قضا فارغ شد رفت كه بخوابد، ابيض آمد فرياد كرد كه: بر من ظلم كرده است كسى و انگشتر تو را بردم قبول نكرد كه بيايد. پس دربان ذوالكفل به او گفت: بگذار استراحت كند كه ديروز و ديشب خواب نكرده است. ابيض گفت: نمى‌شود، من مظلومم مى‌بايد كه رفع ظلم از من بكند. پس حاجب رفت و ذوالكفل را اعلام كرد، ذوالكفل نامه اى نوشت به او داد كه برود و خصم خود را حاضر كند. امروز نيز خواب نكرد، شب را به عبادت احيا كرد. چون روز سوم از قضا فارغ شد به رختخواب رفت كه بخوابد، باز ابيض آمد و فرياد كرد كه: نامه تو را خصم من قبول نكرد. پس آن حضرت برخاست از براى او بيرون آمد دست او را گرفت و همراه او روانه شد در روز بسيار گرمى؛ چون ابيض اين صبر را از آن حضرت مشاهده كرد از او نااميد شد و دست خود را از دست آن حضرت جدا كرد و ناپيدا شد. پس به اين سبب او را ذوالكفل گفتند كه متكفل آن وصيت شد و به عمل آورد.[۷]

پانویس

  1. تفسير نمونه، (مكارم شيرازى ناصر) ج19، ص312.
  2. تفسير أحسن الحديث (قرشى سيد على اكبر)، ج6، ص542.
  3. الفين، ترجمه وجدانى، ص 1009؛ تفسير نور، قرائتى، ج7، ص487.
  4. مخزن العرفان در تفسير قرآن، سيده نصرت امين، ج8، ص294.
  5. برگزيده تفسير نمونه(بابايى احمد على)، ج3، ص185.
  6. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج ۱۳، ص ۴۸۳.
  7. حيوة القلوب (علامه مجلسی)، ج2، ص851.

منابع

  • تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى؛ تهران: دارالكتب الإسلامية، اول، 1374 ش.
  • ترجمه بيان السعادة فى مقامات العبادة، خانى رضا/حشمت الله رياضى؛ تهران: انتشارات دانشگاه پيام نور، اول، 1372 ش.
  • تفسير أحسن الحديث، سيد على اكبر قرشى؛ تهران: بنياد بعثت، سوم، 1377 ش.
  • مخزن العرفان در تفسير قرآن، بانوى اصفهانى سيده نصرت امين؛ تهران: نهضت زنان مسلمان، 1361 ش.
  • برگزيده تفسير نمونه، احمد على بابايى؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، سیزدهم، 1382 ش.
  • حيوة القلوب، علامه مجلسى ؛ قم : سرور، ششم ، 1384 ش .
  • تفسير نور، محسن قرائتى؛ تهران: مركز فرهنگى درس هايى از قرآن، یازدهم، 1383 ش.
  • الفين، ترجمه وجدانى، جعفر وجدانى؛ تهران، سعدى و محمودى، اول.
پیامبران
پیامبران اولوالعزم
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم
سایر پیامبران
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن