جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فی تفسیر القرآن (کتاب): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
+
{{مشخصات کتاب
  
==معرفي مفسر==
+
|عنوان=
  
شيخ «ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجاني»، فاضل، عالم، متكلم، محدث و مفسّر معروف از مشاهير علماي اماميّه و صاحب تفسير «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان في تفسير القرآن» مي‌‌باشد. با تتبع در كتب تراجم، متأسفانه به شرح حال درستي از ايشان دست نيافتيم. تنها علامه «محسن امين» به طور خلاصه به شرح حال مختصري از او اشاره كرده است. لذا درباره عصر حيات مؤلف اختلاف نظراتي وجود دارد. در عين حال از اسلوب و سبك نگارش تفسير و كاربرد واژه‌ها و اصطلاحات و نيز قرائتي كه گاه در ذيل توضيحات ايشان استنباط مي‌شود، بايد اذعان كرد احتمالاً وي از مفسران قرن نهم يا دهم هجري باشد.
+
|تصویر= [[پرونده:تفسیر گازر.jpg|240px|وسط]]
  
مرحوم «ابوالمحاسن جرجاني»، از جمله مفسران بزرگ اماميّه بوده كه به طور گسترده در تبيين آيات روح‌بخش الهي از روايات روشنگر مروي از ائمه بزرگوار [[شيعه]] بهره‌هاي وافري برده است كه اين امر در گرايش تفسيري ايشان به روش روايي تأثير بسزايي داشته است. وي در خطبه‌اي كه در مقدمه تفسير خود آورده است به حديث نبوي ثقلين به عنوان يكي از دو وزنه‌اي كه لازم است مسلمانان جهت رهنمون شدن به حقيقت، بدان تمسك جويند نام مي‌برد. لذا هرگاه ايشان در تفسير آيه‌اي با ابهام مواجه مي‌شود به ويژه در تفسير آيات متشابه، تنها ابزار گشاينده مشكل ر ااستناد به روايات مي‌داند و با استفاده از آنها به تفسير آيه و رفع ابهام مي‌پردازد.
+
|نویسنده= حسين بن حسن جرجانی
  
ظاهراً ايشان از سادات حسيني بوده است. بر همين اساس برخي او را «ابوالمحاسن حسين بن حسن حسيني جرجاني» معروف به «سيّد گازر» مي‌دانند و اين دو عنوان را بر يك معنون اطلاق كرده‌اند. در عين حال به زعم برخي، آنها دو شخصيت مستقل بوده كه حتي معاصر هم نبوده‌اند.
+
|موضوع= تفاسیر شیعه
  
==انگيزه مفسر از تدوين تفسير==
+
|زبان= فارسی
  
استاد «مير جلال الدين حسيني اُرمَوَي» كه اين تفسير را در سال 1338 تصحيح كرده‌اند، اعتقاد دارد كه اساس بيانات تفسيري مرحوم «ابوالمحاسن جرجاني» در تفسير «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» تفسير «روض الجِنان و روح الجنان» «شيخ جمال الدين ابوالفتوح حسين بن علي بن خزاعي نيشابوري رازي» بوده است. بدين معني كه «ابوالمحاسن جرجاني» تفسير ابوالفتوح را اساس و اصل و مأخذ براي خود قرار داده است. وي در اين كار گاهي عبارات را بدون هيچ گونه تغييري آورده است. در عين حال در بسياري از موارد تغيير بسيار مختصري در نظرات تفسيري ابوالفتوح به وجود آورده و يا آن را تلخيص كرده است.
+
|تعداد جلد= ۱۱
  
«ابوالمحاسن جرجاني»، در ديباچه تفسير خود ضمن بيان مطالبي پيرامون تفسير قرآن كريم به انگيزه نگارش و تأليف و سبك تفسيري خود اشاره مي‌كند و مي‌گويد: چون يكي از اين دو متمسك، كتاب خداي و گذاشته مصطفي است و عوام از فائده اين كتاب بي‌نصيب‌اند، از آن كه علم تأويل و تفسير آن كسي داند كه سال‌هاي دراز در درياي علوم غوطه خورده باشد و به غوص فكر، جواهر بيان و نكات قرآن بدست آورده باشد نه از هر دريايي. بلكه از درياي «انامدينة العلم و علي بابها» حاصل كرده باشد و تفاسير اصحاب، آنچه به عربي است عوام را از آن بهره‌اي نيست و آنچه به زبان فارسي است بعضي كه اختصاري دارد از فائده عاري است، و آنچه مطوّل است در او اعراب و لغت و اشتقاق و قرائت قُراّء و اختلاف مفسران از بس كه آورده‌اند عوام در مطالعه آن سرگشته و حيران مي‌مانند و از فائده آن بي‌نصيب مي‌شوند، چون حال بر اين جمله يافتم از بخشنده جان و بخشاينده انس و جاّن مدد خواستم و به توفيق و ياري وي اين كتاب را در تفسير قرآن تأليف كردم و نام او «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان في تفسير القرآن» نهادم و در او جمع كردم از تأويل آيات و تفسير مشكلات، آنچه بزرگان دين و پيشوايان اهل يقين بر محك عقل زده‌اند.<ref>تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، 1/2.</ref>
+
|عنوان افزوده1= مصحح
  
لذا مشاهده مي‌شود كه مؤلف ضمن انتقاد و خرده‌گيري از ساير مفسران، كه گاه در بيان تفسير آيات به ايراد نكات ادبي و اشتقاق و قرائت قراء و امثال آنها مي‌پردازند و بدين طريق عوام را از فهم نكات تفسيري كلام خداوند باز مي‌دارند، معتقد است كه مفسران جهت ايجاد نقش هدايتگري قرآن بايد با بياني در خور فهم و توجه عوام به تفسير آيات بپردازند.
+
|افزوده1= محدث اُرموی
  
اين نظر و تفكر تفسيري «ابوالمحاسن جرجاني» در گزينش نوع روش يك مفسر در تفسير قرآن، اصلي است كه در تفاسير قرن اخير مورد عنايت مفسران قرار گرفته است. از آنجا كه خداوند كلام خود را «هدي للناس» ([[سوره بقره]]، 2/185) قرار داده است شايسته است كه تلقي و برداشت مفسران و اسلوب نگارشي در تفسير، اسلوبي باشد كه علاوه بر جامع بودن از ويژگي فراگيري و قابل استفاده بودن براي توده مردم برخوردار باشد و به تعبير ديگر از اطناب ممل و ايجاز مخل به دور باشد.
+
|عنوان افزوده2=
  
==معرفي تفسير==
+
|افزوده2=
  
تفسير «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان»، از جهت نگارشي بسيار خوب و عبارات آن داراي فصاحت و بلاغت و عاري از هر گونه اطناب مي‌باشد. در عين حال در پاره‌اي از موارد كه ايجاز مطلب باعث اخلال در كلام مي‌شود بيان مفسر به صورت تفصيل ايراد شده است. وي مطالب تاريخي را متذكر شده و جهت تنوع موضوع و تقريب مطلب به ذهن خواننده، به اشعار عربي و فارسي تمثيل جسته است. البته با دقت در محتواي تفسير مذكور سبك بياني آن طبق فضاي ادبي قرن نهم يا دهم ايراد شده است.
+
|لینک=[http://lib.ahlolbait.com/parvan/resource/39307/جلاء-الأذهان-و-جلاء-الأحزان  جلاءالأذهان و جلاءالأحزان فی تفسيرالقرآن]
 +
}}
  
گرچه اين سبك شايد براي خوانندگان امروزي قدري مشكل به نظر برسد اما در واقع اين گونه نگارش در نوع خود، سهم بسزايي در شكوفايي فرهنگ و ادبيات يك ملت ايفا كرده است. لذا مفسر، تمام آيات را در يك مجموعه تفسيري در حجم ده مجلد و به قطع وزيري تدوين كرده است كه با اغماض از برخي مطالب كه در حين مقاله به آنها اشاره خواهد شد در نوع خود تفسيري بديع و مختصر و قابل استفاده براي همگان خواهد بود.
+
'''«جلاء الأذهان و جلاء الأحزان فی تفسیر القرآن»''' تألیف ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانى، از [[تفسیر قرآن|تفاسیر]] فارسى است و به دلیل شهرت نویسنده آن به «گازُر»، به «تفسیر گازُر» نیز مشهور است. جرجانى «[[روض الجنان و روح الجنان (کتاب)|تفسیر ابوالفتوح رازی]]» را اساس تفسیر خود قرار داده است. این تفسیر در تبیین آیات الهی، به طور گسترده از روایات [[ائمه اطهار|ائمه]] علیهم‌السلام بهره‌ برده است؛ هرچند از «[[اسرائیلیات|اسرائیلیات]]» نیز عاری نیست.  
  
برخي از محققان در كامل بودن اين تفسير از جهت دربرگرفتن تمام سوره‌هاي قرآن ايجاد ترديد كرده اند و اعتقاد دارند كه بخشي از قرآن توسط مرحوم «ابو‌المحاسن جرجاني» تقرير شده است و پس از ايشان بخشي نيز توسط مفسري ديگر به نام «سيّد گازر» به رشته تحرير درآمده است. اما وجود نُسخ متعدد و تصريح علماي اعلام به ويژه صاحب «رياض العلماء» به اين كه وي تمام دوره اين تفسير را كه توسط «ابوالمحاسن جرجاني» تدوين شده مشاهده كرده است، به نظر مي‌رسد هيچ‌گونه ترديدي نسبت به اين كه مؤلفِ نصف اوّل تفسير كسي بوده است و مؤلف نيمه دوم كس ديگر، باقي نمي‌ماند.
+
==معرفی مفسر==
  
مطلب ديگر آن كه مفسران متقدم در بيانات تفسيري خود به طور معمول به يك يا چند بعد خاص در مفاهيم قرآني مي‌پردازند و همين مسأله باعث به وجود آمدن روش‌هاي متفاوت تفسيري گرديده است. همان طور كه قبلاً گفته شد گرچه اين سبك در نوع خود باعث احياي فرهنگ و ادبيات ويژه‌اي در تفاسير قرآني گرديده است، اما در جاي خود باعث معطل ماندن ساير ابعاد تفسيري شده است. از اين بيان روشن مي‌شود كه تفسير «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» با توجه به اين كه به زبان فارسي نگارش يافته است براي فارسي زبانان از نقطه نظر مليت و فرهنگ، اهميت شايان و مقام بسزايي دارد و آن استفاده سليس و روان از زبان فارسي مرسوم در عصر مفسر است كه در غالب موارد از زبان مورد استفاده تفسير ابوالفتوح لطيف‌تر و شيرين‌تر است.
+
شیخ «ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانی»، فاضل، عالم، متکلم، [[محدث]] و مفسّر معروف از مشاهیر علمای [[امامیه]] و صاحب تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فی تفسیر القرآن» می‌‌باشد. علامه «[[سید محسن امین|سید محسن امین]]» به طور خلاصه به شرح حال مختصری از او اشاره کرده است. لذا درباره عصر حیات مؤلف اختلاف نظراتی وجود دارد. در عین حال از اسلوب و سبک نگارش [[تفسیر قرآن|تفسیر]] و کاربرد واژه‌ها و اصطلاحات و نیز قرائتی که گاه در ذیل توضیحات ایشان استنباط می‌شود، باید اذعان کرد احتمالاً وی از مفسران قرن نهم یا دهم هجری باشد.
  
اين تفسير داراي نُسَخ متعددي است كه بيشتر در گوشه كتابخانه‌هاي شخصي و يا حوزه‌هاي علمي، گوشه انزوا گزيده است و در نهايت گمنامي به حيات خود ادامه مي‌دهد. در عين حال طبق تفحصي كه مصحح تفسير انجام داده است سه نسخه از اين تفسير در خارج از ايران موجود است. اول نسخه‌اي كه در كتابخانه بهار در كلكته هندوستان موجود است. گويا اين همان نسخه‌اي است كه «سيّد اعجاز حسين هندي» در كتاب «كشف الحجب والاستار عن وجوه الكتب والاسفار» از آن نام برده است. دوم نسخه‌اي است كه در كتابخانه «بايزيد» در اسلامبول وجود دارد و سوم نسخه‌اي است كه در كتابخانه دانشگاه كمبريج است. اين نسخه جزء كتب مورد استناد در تحقيقات «ادوارد براون»، مستشرق معروف انگليسي بوده است.<ref>مقدمه مصحح بر تفسير، 1/مو.</ref>
+
ظاهراً ایشان از [[سادات]] حسینی بوده است. بر همین اساس برخی او را «ابوالمحاسن حسین بن حسن حسینی جرجانی» معروف به «سید گازُر» می‌دانند و این دو عنوان را بر یک معنون اطلاق کرده‌اند. در عین حال به زعم برخی، آنها دو شخصیت مستقل بوده که حتی معاصر هم نبوده‌اند.
  
==روش مفسر در تلخيص==
+
==انگیزه مفسر==
  
مفسر در روش تلخيص خود تلاش كرده است كه در اختصار و تصنيف خود، از روش تعبير و اسلوب تقرير و نگارش شيخ ابوالفتوح كه در تفسير خود بكار برده است، خارج شود. حتي در برخي موارد در اموري كه از مختصات تفسير ابوالفتوح است تبعيت نكرده است. در عين حال لغات و واژه‌هايي كه داراي اهميت تفسيري بوده و تغيير آنها باعث تغيير در تعبير مي‌شود، به حالت دست نخورده باقي مانده است.
+
استاد «[[محدث ارموی|میر جلال الدین حسینی اُرمَوی]]» که این [[تفسیر قرآن|تفسیر]] را در سال ۱۳۳۸ تصحیح کرده‌، اعتقاد دارد که اساس بیانات تفسیری مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» در تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان»، تفسیر «[[روض الجنان و روح الجنان (کتاب)|روض الجِنان و روح الجنان]]» اثر «[[ابوالفتوح رازی|شیخ ابوالفتوح رازی]]» بوده است. بدین معنی که «ابوالمحاسن جرجانی» تفسیر ابوالفتوح را اساس و اصل و مأخذ برای خود قرار داده است. وی در این کار گاهی عبارات را بدون هیچ گونه تغییری آورده است. در عین حال در بسیاری از موارد تغییر بسیار مختصری در نظرات تفسیری ابوالفتوح به وجود آورده و یا آن را تلخیص کرده است.
  
اما شگفت‌آور آن كه مصنّف در تلخيص خود به منبع اصلي و اساس تفسير خود كه محل استفاده و مورد تلخيص وي بوده است هيچ‌گونه تصريح و حتي اشاره نيز نكرده است و در واقع حق شيخ ابوالفتوح رازي را در قبول زحمت و رنج فراوان در تدوين تفسير ادا نكرده است. گرچه رنج و زحمت تلخيص در پاره‌اي از موارد كم‌تر از تدوين نيست اما شايسته بود كه مرحوم جرجاني نامي از تفسير ابوالفتوح رازي به عنوان مُلَخص تفسير خود به ميان مي‌آورد.
+
اما شگفت‌آور آن که مصنّف در تلخیص خود، به منبع اصلی و اساس تفسیر خود که محل استفاده و مورد تلخیص وی بوده است هیچ‌گونه تصریح و حتی اشاره نیز نکرده است و در واقع حق شیخ ابوالفتوح رازی را در قبول زحمت و رنج فراوان در تدوین تفسیر ادا نکرده است. گرچه رنج و زحمت تلخیص در پاره‌ای از موارد کم‌تر از تدوین نیست اما شایسته بود که مرحوم جرجانی نامی از تفسیر ابوالفتوح رازی به عنوان مُلَخص تفسیر خود به میان می‌آورد.
  
==علوم قرآني در تفسير «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان»==
+
«ابوالمحاسن جرجانی»، در دیباچه تفسیر خود ضمن بیان مطالبی پیرامون [[تفسیر قرآن|تفسیر قرآن کریم]]، به انگیزه نگارش و تألیف و سبک تفسیری خود اشاره می‌کند و می‌گوید: چون یکی از این دو متمسک، کتاب خدای و گذاشته [[پیامبر اسلام|مصطفی]] است و عوام از فائده این کتاب بی‌نصیب‌اند، از آن که علم [[تأویل|تأویل]] و تفسیر آن کسی داند که سال‌های دراز در دریای علوم غوطه خورده باشد و به غوص فکر، جواهر بیان و نکات [[قرآن]] بدست آورده باشد نه از هر دریایی. بلکه از دریای «[[حدیث مدینة العلم|انا مدینة العلم و علی بابها]]» حاصل کرده باشد و تفاسیر اصحاب، آنچه به عربی است عوام را از آن بهره‌ای نیست و آنچه به زبان فارسی است بعضی که اختصاری دارد از فائده عاری است، و آنچه مطوّل است در او اعراب و لغت و اشتقاق و قرائت قُراّء و اختلاف مفسران از بس که آورده‌اند عوام در مطالعه آن سرگشته و حیران می‌مانند و از فائده آن بی‌نصیب می‌شوند، چون حال بر این جمله یافتم از بخشنده جان و بخشاینده انس و جانّ مدد خواستم و به توفیق و یاری وی این کتاب را در تفسیر قرآن تألیف کردم و نام او را «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فی تفسیر القرآن» نهادم و در او جمع کردم از تأویل آیات و تفسیر مشکلات، آنچه بزرگان دین و پیشوایان اهل یقین بر محک عقل زده‌اند.<ref>تفسیر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، ۱/۲.</ref>
  
مفسر گرانقدر مرحوم «ابوالمحاسن جرجاني» در مقدمه مفصلي كه بر اين تفسير نگاشته است پس از بيان خطبه‌اي نسبتاً مفصل با استناد به [[حديث ثقلين]] به مطالب غني و پرباري كه لازمه فهم معاني كلام [[وحی]] است، كه در اصطلاح «علوم قرآني» ناميده مي‌شود، پرداخته است. گرچه اين مقدمه شامل تمام مطالب علوم قرآني نمي‌شود، اما جاي آن داشت كه عمده مطالب علوم قرآني را به طور تفصيلي ذكر مي‌كرد.
+
لذا مشاهده می‌شود که مؤلف ضمن انتقاد و خرده‌گیری از سایر مفسران، که گاه در بیان تفسیر آیات به ایراد نکات ادبی و اشتقاق و قرائت قراء و امثال آنها می‌پردازند و بدین طریق عوام را از فهم نکات تفسیری کلام خداوند باز می‌دارند، معتقد است که مفسران جهت ایجاد نقش هدایتگری قرآن باید با بیانی در خور فهم و توجه عوام به تفسیر آیات بپردازند.
  
وي در آغاز به بحثي پيرامون معاني قرآن مي‌پردازد و آن را بر چهار وجه تقسيم مي‌كند و طي آن به آياتي از قرآن كه علم به آنها مخصوص خداوند است، اشاره مي‌كند و سپس به مباحثي از قبيل محكم و متشابه، مفصل و مجمل و جز آن مي‌پردازد.
+
این نظر و تفکر تفسیری «ابوالمحاسن جرجانی» در گزینش نوع روش یک مفسر در تفسیر قرآن، اصلی است که در تفاسیر قرن اخیر مورد عنایت مفسران قرار گرفته است. از آنجا که خداوند کلام خود را {{متن قرآن|«هُدًى لِلنَّاسِ»}} ([[سوره بقره]]، ۱۸۵) قرار داده است شایسته است که تلقی و برداشت مفسران و اسلوب نگارشی در تفسیر، اسلوبی باشد که علاوه بر جامع بودن از ویژگی فراگیری و قابل استفاده بودن برای توده مردم برخوردار باشد و به تعبیر دیگر از اطناب مُمل و ایجاز مُخل به دور باشد.
  
مفسر طي بياني در ذيل آيات متشابهات معتقد است كه كسي مراد خداوند را از آيات متشابه درك نمي‌كند مگر آن كه به نصّ از پيامبر و يا ائمه عليهم السلام استناد جويد.
+
==معرفی تفسیر==
  
وي مي‌گويد: و درست شده است به روايات صحيحه كه تفسير قرآن نشايد كردن الاّ به اخبار و آثار رسول و ائمه عليهم السلام و به رأي خود تفسير قرآن نشايد كردن كه خاصّ و عام روايت كرده‌اند از رسول صلی الله علیه و آله: «من فسّر القرآن برأيه واصاب الحّق فقد اخطأ» يعني هر كه تفسير قرآن كند و قول او را به اتفاق موافق حق بود او مخطي بود و اين مخصوص است به مجملات و متشابهات.<ref>همان/3.</ref>
+
تفسیر گازُر، تحریرى است از [[روض الجنان و روح الجنان (کتاب)|تفسیر ابوالفتوح رازى]] است که مؤلف در متن آن اصلاحاتى به عمل آورده است؛ به گونه اى که در شیوه نگارش و طریقه تدوین و نحوه تصنیف آن با تفسیر مرجع تفاوت دارد. مصنف با این تلخیص و گزینش، خدمت بسیار برجسته اى به کتاب شریف آسمانى انجام داده است. مفسر در روش تلخیص خود تلاش کرده است که در اختصار و تصنیف خود، از روش تعبیر و اسلوب تقریر و نگارش [[ابوالفتوح رازی|شیخ ابوالفتوح]] که در تفسیر خود بکار برده است، خارج شود. حتی در برخی موارد در اموری که از مختصات تفسیر ابوالفتوح است تبعیت نکرده است. در عین حال لغات و واژه‌هایی که دارای اهمیت تفسیری بوده و تغییر آنها باعث تغییر در تعبیر می‌شود، به حالت دست نخورده باقی مانده است.
  
مرحوم «جرجاني» در تفسير پاره‌اي از آيات كه داراي اختلاف قرائات مي‌باشند ضمن بحث مختصري به بيان اين مطلب مي‌پردازد. امّا مي‌توان گفت كه اين مطلب به صورت بسيار نادر مورد توجه قرار گرفته است.
+
این که چرا به آن تفسیر گازر مى گویند، معلوم نیست؛ در هیچ جاى کتاب به آن اشاره نشده است. [[نسخه خطی|نسخه هاى خطى]] به نام تفسیر گازر یا تفسیر جرجانى، یا جلاء الأذهان... بود. نسخه ها را که تطبیق کردند، معلوم شد یکى است. مرحوم [[محمدعلی مدرس تبریزی|مدرس تبریزى]] مى نویسد: «بنابر آنچه تحت عنوان جرجانى نگارش داریم، احتمال قوى مى رود که سید گازر صاحب تفسیر، همان ابوالمحاسن جرجانى حسین بوده و تفسیر گازر هم عبارت از همان جلاء الاذهان جُرجانى باشد».
  
هم‌چنين وي بحث مفصلي را در نام‌گذاري كتاب آسماني پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله مطرح كرده است و ضمن استناد به آيات قرآن به بيان مشهورترين اسامي آن مي‌پردازد. در عين حال معتقد است برخي از صفات [[قرآن كريم]] نيز جزء اسامي اين كتاب مقدس مي‌باشد. حال آن كه غالب مفسران اعتقاد دارند مشهورترين اسامي آخرين كتاب الهي عبارت است از: «قرآن، فرقان، ذكر، تنزيل و كتاب» و ساير اسامي را اوصاف كلام پروردگار مي‌دانند.
+
مفسر در مقدمه این تفسیر مى نویسد: «از بخشنده دل و جان و بخشاینده انس و جانّ مدد خواستم به توفیق و یارى وى این کتاب در تفسیر قرآن تألیف کردم و نام او جلاء الاذهان و جلاء الاحزان در تفسیر قرآن نهادم و در او جمع کردم از تأویلات آیات و تفسیر مشکلات، آنچه بزرگان دین و پیشوایان اهل یقین بر محک عقل زده اند و از قعر بحر «والراسخون فى العلم» یافته اند و از [[اسباب نزول|سبب نزول]] آیات آنچه معتمدان روایت کرده اند و [[سیاق آیات]] و ظاهر بر آن دلیل است اختیار کردم و به هر آیتى و علامتى، اخبار و [[احادیث]] و مناقب و فضایل [[اهل  بیت]] علیهم السلام آنچه لایق آن بوده است، نوشتم؛ تا چشم بینندگان را نور بود و دل محبان اهل بیت را سرور».
  
مرحوم «جرجاني»، ضمن اعتقاد به توقيفي بودن اسامي سوره ها و آيات قرآن كريم به مباحثي از قبيل معناي سوره و آيه و گروه‌هاي مختلف سور قرآني مثل سور سبع الطوال، مئين، مثاني و مفصلات مي‌پردازد و سوره‌هاي تشكيل دهنده هر گروه را تعيين مي‌كند. گرچه گروهي از قرآن پژوهان اعتقاد به اجتهادي بودن مكان سور دارند، وي ضمن استناد به روايتي از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بيان مي‌دارد كه تعيين مكان سوره‌ها مثل محل قرار گرفتن آيات امري است كه توسط حضرت، تحقق يافته است و «جمّاع قرآن» پس از رحلت حضرت در اين مورد دخالتي نداشته‌اند بلكه طبق روايات واصله تنها به تنظيم مصحف شريف از جهت نوع تقدم و تأخر سور پرداخته‌اند.
+
مؤلف پس از مقدمه، این هفت فصل را قبل از شروع تفسیر آورده است:
  
در تفسير «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» قبل از بيان نكات تفسيري در آغاز سوره، ابتدا بحثي پيرامون مكي يا مدني بودن آن مطرح مي‌شود و از همان اول ذهن خواننده و محقق را به فضاي كلي حاكم بر سوره از جهت مكان نزول معطوف مي‌دارد. وي جهت اثبات نظر خود پيرامون اين قضيه به روايات وارده از طريق صحابه‌اي كه اكثراً جزء مفسران طبقه اول در صدر اسلام هستند استناد مي‌جويد و در پاره‌اي از موارد به بررسي اختلافات وارده در اين خصوص مي‌پردازد و در پايان با توجه به قراين موجود به قضاوت پرداخته و نظر تفسيري خود را بيان مي‌دارد.
+
*فصل اول، در تقسیم معانى مطالب قرآنى به چهار قسم.
 +
*فصل دوم، در این که مطالب قرآن از شش قسم بیرون نیست.
 +
*فصل سوم، در بیان نام‌هاى قرآن.
 +
*فصل چهارم، در معنى [[سوره]] و [[آیه]] و [[مثانی (اسامی و اوصاف قرآن)|مثانى]] و مفصل و غیره.
 +
*فصل پنجم، در بیان این که فهم قرآن منوط به دانستن تمام آیات است.
 +
*فصل ششم، در معنى لفظ تفسیر.
 +
*فصل هفتم، در بیان و معناى [[استعاذه]].
  
مثلاً در آغاز [[سوره حمد]] مي‌گويد: «عبدالله بن عباس» گفت: اين سوره مكي است. «مجاهد» گفت: مدني است و بعضي ديگر گفتند: هم مكي است و هم مدني. واصح آن است كه مكّي است. روايت است از اميرالمؤمنين علي علیه السلام كه گفت: «نزلت فاتحة الكتاب بمكّّة من كنز تحت العرش».<ref>همان/12.</ref>
+
اهمیت تفسیر گازر از جنبه های زبان و ادبیات همان است که در مورد [[روض الجنان و روح الجنان (کتاب)|تفسیر ابوالفتوح رازی]] می توان گفت. [[ملا فتح الله کاشانی|ملا فتح اللّه کاشانی]] (متوفی ۹۸۸) در نوشتن تفسیر [[منهج الصادقين فى الزام المخالفين (کتاب)|منهج الصادقین]]، تفسیر گازر را اساس کار خود قرار داده است.<ref>جرجانی، همان، مقدمه، ص لز.</ref> تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان»، از جهت نگارشی بسیار خوب و عبارات آن دارای فصاحت و [[بلاغت]] و عاری از هر گونه اطناب می‌باشد. در عین حال در پاره‌ای از موارد که ایجاز مطلب باعث اخلال در کلام می‌شود بیان مفسر به صورت تفصیل ایراد شده است. وی مطالب تاریخی را متذکر شده و جهت تنوع موضوع و تقریب مطلب به ذهن خواننده، به اشعار عربی و فارسی تمثیل جسته است. البته با دقت در محتوای تفسیر مذکور سبک بیانی آن طبق فضای ادبی قرن نهم یا دهم ایراد شده است.
  
پس از ذكر مكي يا مدني بودن سور، اشاراتي به فضائل سوره‌ها مي‌شود كه غالباً به روايات صحابه از پيامبر و يا ائمه عليهم السلام منسوب است. با دقت در روايات وارده در اين موضوع، در پاره‌اي از موارد به احاديثي برمي‌خوريم كه بوي جعل از آن استشمام مي‌شود كه جهت تشويق مردم به تلاوت [[قرآن]] وارد شده است، به عنوان نمونه مي‌توان به حديثي كه از «وهب بن منبه» در ذيل [[سوره بقره]] وارد شده است اشاره كرد.
+
گرچه این سبک شاید برای خوانندگان امروزی قدری مشکل به نظر برسد اما در واقع این گونه نگارش در نوع خود، سهم بسزایی در شکوفایی فرهنگ و ادبیات یک ملت ایفا کرده است. لذا مفسر، تمام آیات را در یک مجموعه تفسیری در حجم ده مجلد و به قطع وزیری تدوین کرده است که با اغماض از برخی مطالب که در حین مقاله به آنها اشاره خواهد شد در نوع خود تفسیری بدیع و مختصر و قابل استفاده برای همگان خواهد بود.
  
وي مي‌نويسد: «وهب بن منبه» گفت: هر كه او «سورة البقرة» و «آل عمران» بخواند، نور او از عجيباً تا غريباً برود، عجيباً زمين هفتم است و غريباً عرش ربّ العزة.<ref>همان /27.</ref>
+
برخی از محققان در کامل بودن این تفسیر از جهت دربرگرفتن تمام [[سوره|سوره‌های]] قرآن ایجاد تردید کرده اند و اعتقاد دارند که بخشی از قرآن توسط مرحوم «ابو‌المحاسن جرجانی» تقریر شده است و پس از ایشان بخشی نیز توسط مفسری دیگر به نام «سید گازر» به رشته تحریر درآمده است. اما وجود نُسخ متعدد و تصریح علمای اعلام به ویژه صاحب «[[ریاض العلماء (کتاب)|ریاض العلماء]]» به این که وی تمام دوره این تفسیر را که توسط «ابوالمحاسن جرجانی» تدوین شده مشاهده کرده است، به نظر می‌رسد هیچ‌گونه تردیدی نسبت به این که مؤلفِ نصف اوّل تفسیر کسی بوده است و مؤلف نیمه دوم کس دیگر، باقی نمی‌ماند.
  
يكي ديگر از مباحثي كه مفسر بدان پرداخته و در واقع حق آن را خوب ادا كرده است، اعتقاد به جزئيت آيه «بسم الله الرحمن الرحيم» در آغاز هر سوره است. از آنجا كه علما و مفسران عامه اعتقاد دارند «بسم الله الرحمن الرحيم» در صدر هر سوره صرفاً به عنوان سرآغاز و شروع هر سوره به عنوان تبرك ذكر شده است و معتقد به جزئيت عبارت در هر سوره نمي‌باشند، وي در ابتداي سوره حمد مي‌گويد:
+
مطلب دیگر آن که مفسران متقدم در بیانات تفسیری خود به طور معمول به یک یا چند بعد خاص در مفاهیم قرآنی می‌پردازند و همین مسأله باعث به وجود آمدن روش‌های متفاوت تفسیری گردیده است. همان طور که قبلاً گفته شد گرچه این سبک در نوع خود باعث احیای فرهنگ و ادبیات ویژه‌ای در تفاسیر قرآنی گردیده است، اما در جای خود باعث معطل ماندن سایر ابعاد تفسیری شده است. از این بیان روشن می‌شود که تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» با توجه به این که به زبان فارسی نگارش یافته است برای فارسی زبانان از نقطه نظر ملیت و فرهنگ، اهمیت شایان و مقام بسزایی دارد و آن استفاده سلیس و روان از زبان فارسی مرسوم در عصر مفسر است که در غالب موارد از زبان مورد استفاده تفسیر ابوالفتوح لطیف‌تر و شیرین‌تر است.
اين آيتي است از فاتحه الكتاب و از هر سورتي، دليل بر اين آن است كه اين آيت از چهار وجه بيرون نيست.
 
  
يا براي اول سوره نويسند يا براي آخر، يا براي فصل ميان دو سوره يا آنجا كه فرود آمد بنوشتند و آنجا كه نيامد ننوشتند. اگر براي اول سوره است بايستي كه در اول سوره برائت بودي و اگر براي آخر است بايستي كه در آخر [[سوره انفال]] و آخر سوره الناس بودي و اگر براي فصل است بايستي كه ميان انفال و توبه بودي و در [[سوره نمل]] نبودي و چون اين سه باطل شد بنماند الاّ آن كه آنجا كه فرود آمد بنوشتند و آنجا كه نيامد ننوشتند.<ref>همان /14.</ref>
+
«ابوالمحاسن جرجانی»، از جمله مفسران بزرگ [[امامیه]] بوده که به طور گسترده در تبیین آیات الهی از روایات روشنگر مروی از [[ائمه اطهار|ائمه]] بزرگوار [[شیعه]] بهره‌های وافری برده است که این امر در گرایش تفسیری ایشان به روش روایی تأثیر بسزایی داشته است. وی در خطبه‌ای که در مقدمه تفسیر خود آورده است به [[حدیث ثقلین]] به عنوان یکی از دو وزنه‌ای که لازم است مسلمانان جهت رهنمون شدن به حقیقت، بدان تمسک جویند نام می‌برد. لذا هرگاه ایشان در تفسیر آیه‌ای با ابهام مواجه می‌شود، به ویژه در تفسیر [[آیات متشابه|آیات متشابه]]، تنها ابزار گشاینده مشکل را استناد به روایات می‌داند و با استفاده از آنها به تفسیر [[آیه|آیه]] و رفع ابهام می‌پردازد.
  
از جمله مبهمات قرآن حروف مقطعه‌اي است كه در صدر برخي از سور كه اكثراً در [[مكه]] نازل شده‌اند مي‌باشد. از همان آغاز نزول اين عبارات، عرب در صدد ايضاح آن بود و به تبع از آنان، مفسران [[وحی]] هر يك به فراخور استنباط خود جهت تفسير آنها تلاش چشمگيري به عمل آوردند. اما هيچ يك از مفسران، رأي و نظريه قاطعي در اين زمينه ايراد نكرده‌اند، بلكه بر اساس حدس و گمان به تبيين اين موضوع پرداخته‌اند كه ماحصل نظرات مفسران در آغاز [[سوره بقره]] در تفسير شريف مجمع البيان [[شیخ طبرسی]] فراهم آمده است.
+
این تفسیر دارای نُسَخ متعددی است که بیشتر در گوشه کتابخانه‌های شخصی و یا حوزه‌های علمی، گوشه انزوا گزیده است و در نهایت گمنامی به حیات خود ادامه می‌دهد. در عین حال طبق تفحصی که مصحح تفسیر انجام داده است سه نسخه از این تفسیر در خارج از [[ایران|ایران]] موجود است. اول نسخه‌ای که در کتابخانه بهار در کلکته هندوستان موجود است. گویا این همان نسخه‌ای است که «سید اعجاز حسین هندی» در کتاب «کشف الحجب والاستار عن وجوه الکتب والاسفار» از آن نام برده است. دوم نسخه‌ای است که در کتابخانه «بایزید» در اسلامبول وجود دارد و سوم نسخه‌ای است که در کتابخانه دانشگاه کمبریج است. این نسخه جزء کتب مورد استناد در تحقیقات «ادوارد براون»، مستشرق معروف انگلیسی بوده است.<ref>مقدمه مصحح بر تفسیر، ۱/مو.</ref>
  
نكته قابل توجه آن است كه در سبك تفسير نگاري قرن اخير ظاهراً مفسران به اين نتيجه رسيده‌اند كه حروف مقطعه از مواردي است كه علم به آن مخصوص خدا و رسول گرامي‌اش است و غير از موارد نادري كه رواياتي پيرامون اين حروف وارد شده است، هيچ‌گونه سندي در اين موضوع در دست نيست. گرچه اخيراً با استفاده از ابزارهاي علمي روز، به شمارش و احصا اين حروف در سور مورد اشاره پرداخته شده و مطالب قابل تأملي در اين زمينه ايراد شده است، اما به طور غالب به ذكر اين مطلب كه حروف مقطعه رمزي است بين خدا و پيامبر اكتفا شده است.
+
==علوم قرآنی در این تفسیر==
  
بر همين اساس مرحوم «ابوالمحاسن جرجاني» ضمن پرداختن به برخي از نظرات تفسيري پيرامون اين عبارات، تنها يك نظر را پسنديده است و آن اين است كه سبب حروف مقطعه در اوايل سور كه خداوند بيان فرموده، آن است كه: چون رسول صلی الله علیه و آله، قرآن خواندي مشركان بيامدندي و مجمع ساختندي و شعر خواندندي و سمر گفتندي تا مردمان آواز رسول صلی الله علیه و آله را نشنوند و حلاوت تلاوت كلام قديم جلّ جلاله بندانند و در اسلام رغبت نكنند. چنان كه از ايشان حكايت كرد: «و قال الذين كفروا لاتسمعوا لهذا القرآن والغوا فيه».‌([[سوره فصلت]]، 41/26) خداي عزوجل اين حروف مقطع فرستاد و ايشان مانند اين نشنيده بودند تا چون بشنيدند ايشان را عجب آمد خاموش شدند و گوش با [[قرآن]] كردند تا ديگر مانند آن خواهد بودن قرآن بشنودند و حجت برايشان متوجه شد.<ref>همان/28.</ref>
+
ابوالمحاسن جرجانی در مقدمه مفصلی که بر این تفسیر نگاشته است پس از بیان خطبه‌ای نسبتاً مفصل با استناد به [[حدیث ثقلین]] به مطالب غنی و پرباری که لازمه فهم معانی کلام [[وحی]] است، که در اصطلاح «[[علوم قرآنى|علوم قرآنی]]» نامیده می‌شود، پرداخته است. گرچه این مقدمه شامل تمام مطالب علوم قرآنی نمی‌شود، اما جای آن داشت که عمده مطالب علوم قرآنی را به طور تفصیلی ذکر می‌کرد.
  
==كاستي‌هاي تفسير «جلاء الا ذهان و جلاء الاحزان»==
+
وی در آغاز به بحثی پیرامون معانی قرآن می‌پردازد و آن را بر چهار وجه تقسیم می‌کند و طی آن به آیاتی از قرآن که علم به آنها مخصوص خداوند است، اشاره می‌کند و سپس به مباحثی از قبیل [[آیات محکم و متشابه|محکم و متشابه]]، مفصل و مجمل و جز آن می‌پردازد.
  
يكي از بزرگ‌ترين ايراداتي كه مي‌توان در اين تفسير از مفسر گرفت استفاده وي از اسرائيليان و رواياتي است كه‌ ريشه در انديشه يهود دارد. كم‌تر محققي است كه نداند تفاسير گذشتگان به ويژه تفاسيري كه جنبه تاريخي و روايي دارند با خرافات تاريخي آميخته بوده‌اند. اگر به آياتي كه به داستان آفرينش آسمان و زمين، خلقت آدم، سرگذشت انبيا و امثال اين مطالب پرداخته‌اند توجه شود مي‌توان رد پاي يهود و رواياتي كه غالباً از علماي مسلمان شده آنان نقل گرديده است، مشاهده كرد.
+
مفسر طی بیانی در ذیل آیات متشابهات معتقد است که کسی مراد خداوند را از [[آیات متشابه|آیات متشابه]] درک نمی‌کند مگر آن که به نصّ از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] و یا [[ائمه اطهار|ائمه]] علیهم السلام استناد جوید. وی می‌گوید: و درست شده است به روایات صحیحه که تفسیر قرآن نشاید کردن الاّ به اخبار و آثار رسول و ائمه علیهم السلام و به رأی خود [[تفسیر قرآن]] نشاید کردن که خاصّ و [[عامه|عام]] روایت کرده‌اند از رسول صلی الله علیه و آله: «من فسّر القرآن برأیه واصاب الحّق فقد اخطأ» یعنی هر که تفسیر قرآن کند و قول او را به اتفاق موافق حق بود او مخطی بود و این مخصوص است به مجملات و متشابهات.<ref>همان/۳.</ref>
  
تفاسيري از قبيل تفسير طبرسي، قرطبي، ابن كثير و... از نفوذ اين پديده مصون نمانده‌اند. خصوصاً تفسير ابوالفتوح رازي كه تنها مرجع مرحوم «ابوالمحاسن جرجاني» بوده است، از اين مسأله انباشته است. لذا در تمام مجلدات تفسير «جلاء الا ذهان و جلاء الاحزان» به طور پراكنده رواياتي كه بيشتر از «كعب الاحبار»، يهودي مسلمان شده و «وهب بن منبّه» ذكر گرديده است، به چشم مي‌خورد. گرچه پرداختن به اسرائيليان و استفاده از داستان‌هاي تاريخي غيرمعتبر، درد مشترك بسياري از تفاسير گذشته است، اما اين انتظار مي‌رفت كه مرحوم جرجاني با اطلاعات گسترده و تلخيص طاقت فرسايي كه متحمل شده است مانع آلوده شدن تفسير خود به اين پديده شوم مي‌شد و اعتبار زحمات چند ساله خود را به راحتي خدشه‌دار نمي‌كرد.
+
مرحوم «جرجانی» در تفسیر پاره‌ای از آیات که دارای اختلاف قرائات می‌باشند ضمن بحث مختصری به بیان این مطلب می‌پردازد. امّا می‌توان گفت که این مطلب به صورت بسیار نادر مورد توجه قرار گرفته است.
  
در اين قسمت از كلام به عنوان نمونه مي‌توان، به ذيل آيه 126 [[سوره بقره]] اشاره كرد كه مفسر به ذكر داستان مفصلي از هاجر و اسماعيل با سنديت «وهب بن منبّه» مي‌پردازد. يا اين كه اشاراتي به بيانات «كعب اشرف» و «حيي اخطب» كه در ذيل پاره‌اي از آيات وارد شده است، نمود.
+
هم‌چنین وی بحث مفصلی را در نام‌گذاری کتاب آسمانی [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله مطرح کرده است و ضمن استناد به آیات قرآن به بیان مشهورترین اسامی آن می‌پردازد. در عین حال معتقد است برخی از صفات [[قرآن کریم]] نیز جزء اسامی این کتاب مقدس می‌باشد. حال آن که غالب مفسران اعتقاد دارند مشهورترین اسامی آخرین کتاب الهی عبارت است از: «قرآن، فرقان، ذکر، تنزیل و کتاب» و سایر اسامی را اوصاف کلام پروردگار می‌دانند.
  
از نمونه‌هاي ديگر، وارد شدن جعليات كه ريشه در اعتقاد يهود دارد، جعل داستان آغاز نبوت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و بعثت ايشان مي‌باشد. در اين داستان به طور مفصل به نقش «ورقة بن نوفل» عموي حضرت خديجه‌ يا به تعبيري پسرعموي ايشان اشاره شده است و در آن تلاش گسترده‌اي جهت اين كه اثبات شود پيامبر در آغاز [[رسالت]] به مسئوليت الهي خود واقف نبوده است، انجام پذيرفته است. منبع اصلي اين واقعه و داستان ـ كه مي‌توان گفت غالب مفسراني كه بدان استناد جسته‌اند ـ تفسير «ابن جرير طبري» است.
+
مرحوم «جرجانی»، ضمن اعتقاد به [[توقیفی بودن سوره های قرآن|توقیفی]] بودن اسامی [[سوره]] ها و [[آیه|آیات]] قرآن کریم به مباحثی از قبیل معنای سوره و آیه و گروه‌های مختلف سور قرآنی مثل سور سبع الطوال، مئین، [[مثانی (اسامی و اوصاف قرآن)|مثانی]] و مفصلات می‌پردازد و سوره‌های تشکیل دهنده هر گروه را تعیین می‌کند. گرچه گروهی از قرآن پژوهان اعتقاد به اجتهادی بودن مکان سور دارند، وی ضمن استناد به روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیان می‌دارد که تعیین مکان سوره‌ها مثل محل قرار گرفتن آیات، امری است که توسط آن حضرت، تحقق یافته است و «جمّاع قرآن» پس از رحلت حضرت در این مورد دخالتی نداشته‌اند بلکه طبق روایات واصله تنها به تنظیم مصحف شریف از جهت نوع تقدم و تأخر سور پرداخته‌اند.
  
مرحوم «ابوالمحاسن جرجاني» نيز كه تحت تاثير اين القاي شبهه‌ناك قرار گرفته بيان مي‌دارد: روزي رسول خدا بر كوه نور بود» ناگاه سايه‌اي بر سر او افتاد. نگاه كرد تا چيست. شخصي را ديد پرها بازگشاده و همه روي آسمان بپوشيده ندا مي‌كرد كه: «السلام عليك يا محمّد اقرأ». رسول گفت: من پيش از آن آوازي شنيده بودم و كسي را نديده. خديجه را از اين، خبر دادم و خديجه عمّ خود «ورقة بن نوفل» را خبر داد. او گفت: اي خديجه محمد را بگوي كه از اين هيچ غم مدار چون آواز بشنوي بر جاي بايست تا خود چه باشد تا اين روز كه رسول صلی الله علیه و آله اين حالت و صورت معاينه بديد، بترسيد به غايت و پاي برجاي داشت و گفت: «ماذا أقرأ و لستُ بقارء».
+
در تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» قبل از بیان نکات تفسیری در آغاز سوره، ابتدا بحثی پیرامون [[سوره های مکی و مدنی|مکی یا مدنی بودن]] آن مطرح می‌شود و از همان اول ذهن خواننده و محقق را به فضای کلی حاکم بر سوره از جهت مکان نزول معطوف می‌دارد. وی جهت اثبات نظر خود پیرامون این قضیه به روایات وارده از طریق [[صحابه|صحابه‌ای]] که اکثراً جزء مفسران طبقه اول در صدر [[اسلام]] هستند استناد می‌جوید و در پاره‌ای از موارد به بررسی اختلافات وارده در این خصوص می‌پردازد و در پایان با توجه به قراین موجود به قضاوت پرداخته و نظر تفسیری خود را بیان می‌دارد. مثلاً در آغاز [[سوره حمد]] می‌گوید: «[[ابن عباس|عبدالله بن عباس]]» گفت: این سوره مکی است. «مجاهد» گفت: مدنی است و بعضی دیگر گفتند: هم مکی است و هم مدنی. واضح آن است که مکی است. روایت است از امیرالمؤمنین [[امام علی علیه السلام|علی]] علیه السلام که گفت: «نزلت فاتحة الکتاب بمکة من کنز تحت العرش».<ref>همان/۱۲.</ref>
  
گفت: بر خوان «بسم الله الرحمن الرحيم…» تا آخر سوره. رسول بشنيد و ياد گرفت و برخاست و بازآمد تب گرفته و گفت: «و ملّوني دثّروني». خديجه جامه بر رسول افكند و او را بخوابانيد و دست بر پشت وي نهاد، گفت: همچنان مي‌لرزيد كه كبوتر بچه، ساعتي بخفت و از خواب درآمد و اين قصه بازگفت و گفت: همان شخص آمد نه بدان صورت و مرا گفت: بخوان. گفتم چه خوانم گفتم بخوان «بسم الله الرحمن الرحيم. يا ايها المدثر قم فأنذر». خديجه برخاست و به نزديك عم خود رفت و او را از اين حال خبر داد. «ورقة بن نوفل» شادمانه شد و گفت: اي خديجه تو را بشارت باد كه اين علامت كه تو مي‌گويي دليل مي‌كند كه اين شوهر تو پيغمبر آخرالزمان باشد كه ما نعت و صفت او را در [[تورات]] و [[انجيل]] خوانده‌ايم. آنگه «ورقة بن نوفل» بيامد و رسول را گفت: تو را بشارت باد كه تو آني كه عيسي علیه السلام به تو بشارت داد خلقان را و تو بر مانند آني كه عيسي پيغمبر بود و تو پيغمبر مرسلي و تو را جهاد فرمايند و اگر من آن روزگار دريابم با تو جهاد كنم.<ref>همان/13.</ref>
+
پس از ذکر مکی یا مدنی بودن سور، اشاراتی به فضائل سوره‌ها می‌شود که غالباً به روایات صحابه از پیامبر و یا ائمه علیهم السلام منسوب است. با دقت در روایات وارده در این موضوع، در پاره‌ای از موارد به احادیثی برمی‌خوریم که بوی [[حدیث جعلی|جعل]] از آن استشمام می‌شود که جهت تشویق مردم به [[تلاوت قرآن]] وارد شده است، به عنوان نمونه می‌توان به حدیثی که از «وهب بن منبه» در ذیل [[سوره بقره]] وارد شده است اشاره کرد. وی می‌نویسد: «وهب بن منبه» گفت: هر که او «سورة البقرة» و «[[سوره آل عمران|آل عمران]]» بخواند، نور او از عجیباً تا غریباً برود، عجیباً زمین هفتم است و غریباً عرش ربّ العزة.<ref>همان /۲۷.</ref>
  
همان طور كه ملاحظه مي‌شود اين داستان و داستانهاي امثال آن، مجموعه‌اي است كه كينه توزان در اوايل ظهور اسلام به ويژه پس از رحلت [[پيامبر اسلام]] بافته‌اند و بدين وسيله ضمن سرگرم كردن عامه مردم در عقايد خاصه، ايجاد اخلال كرده و ناآگاهانه تيشه بر ريشه اعتقادات ناب حقايق اسلامي زده‌اند.
+
یکی دیگر از مباحثی که مفسر بدان پرداخته و در واقع حق آن را خوب ادا کرده است، اعتقاد به جزئیت آیه «[[بسم الله الرحمن الرحیم]]» در آغاز هر [[سوره]] است. از آنجا که علما و مفسران [[عامه]] اعتقاد دارند «بسم الله الرحمن الرحیم» در صدر هر سوره صرفاً به عنوان سرآغاز و شروع هر سوره به عنوان تبرک ذکر شده است و معتقد به جزئیت عبارت در هر سوره نمی‌باشند، وی در ابتدای [[سوره حمد]] می‌گوید:
 +
این آیتی است از فاتحه الکتاب و از هر سورتی، دلیل بر این آن است که این آیت از چهار وجه بیرون نیست. یا برای اول سوره نویسند یا برای آخر، یا برای فصل میان دو سوره، یا آنجا که فرود آمد بنوشتند و آنجا که نیامد ننوشتند. اگر برای اول سوره است بایستی که در اول [[سوره توبه|سوره برائت]] بودی و اگر برای آخر است بایستی که در آخر [[سوره انفال]] و آخر [[سوره ناس|سوره الناس]] بودی و اگر برای فصل است بایستی که میان انفال و توبه بودی و در [[سوره نمل]] نبودی و چون این سه باطل شد بنماند الاّ آن که آنجا که فرود آمد بنوشتند و آنجا که نیامد ننوشتند.<ref>همان /۱۴.</ref>
  
متأسفانه مفسر ژرف انديش، مرحوم «ابوالمحاسن جرجاني» نيز از اين غفلت سهمگين بي‌نصيب نمانده و ضمن نقل تمام واقعه به صورت تفصيلي، بر آن مهر صحت نهاده است. گرچه نقد و بررسي اين داستان و داستان‌هاي مشابه آن مجال ديگري را مي‌طلبد، اما به نحو اختصار جملاتي در نقد آن بيان مي‌گردد: طبق مستندات تاريخي به ويژه سيره «ابن هشام» كه از منابع معتبر اسلامي به شمار مي‌رود، «ورقة بن نوفل» فردي باسواد اندك بود كه نسبت به تاريخ انبياي گذشته داراي اطلاعات بسيار مختصري بود و در وصف او آمده است كه: «و كان قارئاً للكتب و كانت له رغبة عن عبادة الأوثان».<ref>سيره ابن هشام، 1/254.</ref>
+
از جمله مبهمات قرآن [[حروف مقطعه|حروف مقطعه‌ای]] است که در صدر برخی از سور که اکثراً در [[مکه]] نازل شده‌اند می‌باشد. از همان آغاز نزول این عبارات، عرب در صدد ایضاح آن بود و به تبع از آنان، مفسران [[وحی]] هر یک به فراخور استنباط خود جهت تفسیر آنها تلاش چشمگیری به عمل آوردند. اما هیچ یک از مفسران، رأی و نظریه قاطعی در این زمینه ایراد نکرده‌اند، بلکه بر اساس حدس و گمان به تبیین این موضوع پرداخته‌اند که ماحصل نظرات مفسران در آغاز [[سوره بقره]] در تفسیر شریف [[مجمع البیان (کتاب)|مجمع البیان]] [[شیخ طبرسی]] فراهم آمده است. نکته قابل توجه آن است که در سبک تفسیر نگاری قرن اخیر ظاهراً مفسران به این نتیجه رسیده‌اند که حروف مقطعه از مواردی است که علم به آن مخصوص خدا و رسول گرامی‌اش است و غیر از موارد نادری که روایاتی پیرامون این حروف وارد شده است، هیچ‌گونه سندی در این موضوع در دست نیست. گرچه اخیراً با استفاده از ابزارهای علمی روز، به شمارش و احصا این حروف در سور مورد اشاره پرداخته شده و مطالب قابل تأملی در این زمینه ایراد شده است، اما به طور غالب به ذکر این مطلب که حروف مقطعه رمزی است بین خدا و پیامبر اکتفا شده است.
  
حال سئوال اين است كه چگونه پيامبري قبل از آن كه مبعوث شود و در عالم رؤياي صادقه به او وعده نبوت داده شود و پس از آن امين [[وحی]] بر او نازل گردد، خود نسبت به مقامي كه بدان مبعوث گرديده است، ترديد مي‌كند به نحوي كه اين ترديد توسط مشركي كه فقط نسبت به كتب مُنزَل گذشته تا حدودي به طور اجمال اطلاع دارد، او را به مقام خود آگاه مي‌كند. ثانياً چگونه پيامبر كه مدارج عالي كمال را طي دوراني كه متجاوز از چند سال است، پيموده و بارقه نبوت را به طور مكرر در خود مشاهده مي‌نمايد حقيقت رسالت بر وي مشكوف نمي‌شود و منتظر شخصيتي مثل «ورقة بن نوفل» مي ماند تا او را به حقيقتي كه منجر به نجات بشريت از جهل و گمراهي است واقف نمايد.
+
بر همین اساس مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» ضمن پرداختن به برخی از نظرات تفسیری پیرامون این عبارات، تنها یک نظر را پسندیده است و آن این است که سبب حروف مقطعه در اوایل سور که خداوند بیان فرموده، آن است که: چون رسول صلی الله علیه و آله، قرآن خواندی مشرکان بیامدندی و مجمع ساختندی و شعر خواندندی و سمر گفتندی تا مردمان آواز رسول صلی الله علیه و آله را نشنوند و حلاوت تلاوت کلام قدیم جلّ جلاله بندانند و در اسلام رغبت نکنند. چنان که از ایشان حکایت کرد: {{متن قرآن|«وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَٰذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ»}}.‌([[سوره فصلت]]، ۴۱/۲۶) خدای عزوجل این حروف مقطع فرستاد و ایشان مانند این نشنیده بودند تا چون بشنیدند ایشان را عجب آمد خاموش شدند و گوش با [[قرآن]] کردند تا دیگر مانند آن خواهد بودن قرآن بشنودند و حجت برایشان متوجه شد.<ref>همان/۲۸.</ref>
  
علاوه بر آن رسول خدا كه بالاترين درجات عقل را در خود دارد و تمام عرب به اين امر آگاه بودند چگونه در آن موقعِ حساس نگران مي‌شود و در خود ترديد مي‌كند، سپس با راهنمايي خديجه و ارشاد شخصي عادي، اين اضطراب و نگراني از وي برطرف مي‌گردد. لازم به ذكر است كه حضور [[جبرئيل‌]] در پيشگاه پيامبر اسلام، امري خارج از انتظار نبود زيرا بارها اين مسأله در عالم رؤياي صادقه يا در عالم واقع بر حضرت مبرهن شده بود و حضور ايشان در نزد پيامبر مايه آرامش و اطمينان حضرت شده و هيچ‌گونه اضطرابي مبني بر ملاقات موجودي با آن توصيفات كه قبلاً ذكر شد در وجود شريف پيامبر راه نيافته است. بلكه پيامبر پيوسته در انتظار رؤيت اين صحنه بسر مي‌برد تا اين كه در نهايت توفيق دريافت انوار ملكوتي وحي، به واسطه نزول جبرئيل‌ حاصل شد.
+
==کاستی‌های این تفسیر==
  
آخرين مطلبي كه در اين مقوله پيرامون تفسير «جلاء الا ذهان و جلاء الاحزان» مرحوم «ابوالمحاسن جرجاني» گفته مي‌شود، استفاده فراوان از داستان هاي تاريخي در اين تفسير است. گرچه استفاده از داستانها و پندهاي آموزنده نقش مؤثري در هدايتگري انسان دارد و قرآن نيز به طور متناوب با استفاده از زمينه‌هاي هنري داستان‌هايي كه ريشه در واقعيت دارند، به هدايت انسانها پرداخته است، اما استفاده فراوان از اين پديده برازنده يك تفسير نيست. مي‌توان ادعا كرد كه ميزان استفاده از داستان در ذيل آيات، بيش از بيانات و نكات تفسيري است، به نحوي كه اين پديده در برخي موارد باعث مي‌شود خواننده آن چنان جذب داستانها شود كه به سادگي، تحقيق پيرامون مفاهيم تفسيري آيه را به فراموشي مي‌سپرد و يا اين كه تمييز مفاهيم تفسيري از بيانات داستاني به راحتي ميسر نيست.
+
یکی از بزرگ‌ترین ایراداتی که می‌توان به این تفسیر گرفت، استفاده وی از [[اسرائیلیات|اسرائیلیات]] و روایاتی است که‌ ریشه در اندیشه [[یهود|یهود]] دارد. کم‌تر محققی است که نداند تفاسیر گذشتگان به ویژه تفاسیری که جنبه تاریخی و روایی دارند با خرافات تاریخی آمیخته بوده‌اند. اگر به آیاتی که به داستان آفرینش آسمان و زمین، خلقت [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]]، سرگذشت [[پیامبران|انبیا]] و امثال این مطالب پرداخته‌اند توجه شود می‌توان رد پای یهود و روایاتی که غالباً از علمای مسلمان شده آنان نقل گردیده است، مشاهده کرد.
  
 +
تفاسیری از قبیل [[مجمع البیان (کتاب)|تفسیر طبرسی]]، [[تفسیر قرطبی|قرطبی]]، ابن کثیر و... از نفوذ این پدیده مصون نمانده‌اند. خصوصاً [[روض الجنان و روح الجنان (کتاب)|تفسیر ابوالفتوح رازی]] که تنها مرجع مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» بوده است، از این مسأله انباشته است. لذا در تمام مجلدات تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» به طور پراکنده روایاتی که بیشتر از «[[کعب الاحبار|کعب الاحبار]]»، یهودی مسلمان شده و «وهب بن منبّه» ذکر گردیده است، به چشم می‌خورد. گرچه پرداختن به اسرائیلیات و استفاده از داستان‌های تاریخی غیرمعتبر، درد مشترک بسیاری از تفاسیر گذشته است، اما این انتظار می‌رفت که مرحوم جرجانی با اطلاعات گسترده و تلخیص طاقت فرسایی که متحمل شده است، مانع آلوده شدن تفسیر خود به این پدیده شوم می‌شد و اعتبار زحمات چند ساله خود را به راحتی خدشه‌دار نمی‌کرد.
 +
 +
در این قسمت از کلام به عنوان نمونه، می‌توان به ذیل آیه ۱۲۶ [[سوره بقره]] اشاره کرد که مفسر به ذکر داستان مفصلی از [[هاجر]] و [[حضرت اسماعیل علیه السلام|اسماعیل]] با سندیت «وهب بن منبّه» می‌پردازد. یا این که اشاراتی به بیانات «کعب اشرف» و «حیی اخطب» که در ذیل پاره‌ای از آیات وارد شده است، نمود.
 +
 +
از نمونه‌های دیگر، وارد شدن جعلیات که ریشه در اعتقاد یهود دارد، جعل داستان آغاز نبوت [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله و [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] ایشان می‌باشد. در این داستان به طور مفصل به نقش «ورقة بن نوفل» عموی [[خدیجه کبری|حضرت خدیجه‌]] یا به تعبیری پسرعموی ایشان اشاره شده است و در آن تلاش گسترده‌ای جهت این که اثبات شود پیامبر در آغاز [[رسالت]] به مسئولیت الهی خود واقف نبوده است، انجام پذیرفته است. منبع اصلی این واقعه و داستان ـ که می‌توان گفت غالب مفسرانی که بدان استناد جسته‌اند ـ «[[تفسیر طبری (کتاب)|تفسیر ابن جریر طبری]]» است.
 +
 +
مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» نیز که تحت تاثیر این القای شبهه‌ناک قرار گرفته بیان می‌دارد: روزی رسول خدا بر کوه نور بود ناگاه سایه‌ای بر سر او افتاد. نگاه کرد تا چیست. شخصی را دید پرها بازگشاده و همه روی آسمان بپوشیده ندا می‌کرد که: «السلام علیک یا محمّد اقرأ». رسول گفت: من پیش از آن آوازی شنیده بودم و کسی را ندیده. خدیجه را از این، خبر دادم و خدیجه عمّ خود «ورقة بن نوفل» را خبر داد. او گفت: ای خدیجه محمد را بگوی که از این هیچ غم مدار چون آواز بشنوی بر جای بایست تا خود چه باشد تا این روز که رسول صلی الله علیه و آله این حالت و صورت معاینه بدید، بترسید به غایت و پای برجای داشت و گفت: «ماذا أقرأ و لستُ بقارئ». گفت: بر خوان «بسم الله الرحمن الرحیم…» تا آخر سوره. رسول بشنید و یاد گرفت و برخاست و بازآمد تب گرفته و گفت: «و ملّونی دثّرونی». خدیجه جامه بر رسول افکند و او را بخوابانید و دست بر پشت وی نهاد، گفت: همچنان می‌لرزید که کبوتر بچه، ساعتی بخفت و از خواب درآمد و این قصه بازگفت و گفت: همان شخص آمد نه بدان صورت و مرا گفت: بخوان. گفتم چه خوانم؟ گفت بخوان {{متن قرآن|«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ * یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ»}}. خدیجه برخاست و به نزدیک عم خود رفت و او را از این حال خبر داد. «ورقة بن نوفل» شادمانه شد و گفت: ای خدیجه تو را بشارت باد که این علامت که تو می‌گویی دلیل می‌کند که این شوهر تو پیغمبر [[آخر الزمان|آخرالزمان]] باشد که ما نعت و صفت او را در [[تورات]] و [[انجیل]] خوانده‌ایم. آنگه «ورقة بن نوفل» بیامد و رسول را گفت: تو را بشارت باد که تو آنی که [[حضرت عیسی علیه السلام|عیسی]] علیه السلام به تو بشارت داد خلقان را و تو بر مانند آنی که عیسی پیغمبر بود و تو پیغمبر مرسلی و تو را جهاد فرمایند و اگر من آن روزگار دریابم با تو جهاد کنم.<ref>همان/۱۳.</ref> 
 +
 +
همان طور که ملاحظه می‌شود این داستان و داستانهای امثال آن، مجموعه‌ای است که کینه توزان در اوایل ظهور اسلام به ویژه پس از [[رحلت پيامبر اسلام]] بافته‌اند و بدین وسیله ضمن سرگرم کردن عامه مردم، در عقاید خاصه، ایجاد اخلال کرده و ناآگاهانه تیشه بر ریشه اعتقادات ناب حقایق اسلامی زده‌اند. متأسفانه مفسر ژرف اندیش، مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» نیز از این غفلت سهمگین بی‌نصیب نمانده و ضمن نقل تمام واقعه به صورت تفصیلی، بر آن مهر صحت نهاده است. گرچه نقد و بررسی این داستان و داستان‌های مشابه آن مجال دیگری را می‌طلبد، اما به نحو اختصار جملاتی در نقد آن بیان می‌گردد: طبق مستندات تاریخی به ویژه سیره «[[ابن هشام حمیری|ابن هشام]]» که از منابع معتبر اسلامی به شمار می‌رود، «ورقة بن نوفل» فردی با سواد اندک بود که نسبت به تاریخ انبیای گذشته دارای اطلاعات بسیار مختصری بود و در وصف او آمده است که: «و کان قارئاً للکتب و کانت له رغبة عن عبادة الأوثان».<ref>سیره ابن هشام، ۱/۲۵۴.</ref>
 +
 +
حال سئوال این است که چگونه پیامبری قبل از آن که مبعوث شود و در عالم رؤیای صادقه به او وعده [[نبوت]] داده شود و پس از آن امین [[وحی]] بر او نازل گردد، خود نسبت به مقامی که بدان مبعوث گردیده است، تردید می‌کند به نحوی که این تردید توسط مشرکی که فقط نسبت به کتب مُنزَل گذشته تا حدودی به طور اجمال اطلاع دارد، او را به مقام خود آگاه می‌کند. ثانیاً چگونه پیامبر که مدارج عالی کمال را طی دورانی که متجاوز از چند سال است، پیموده و بارقه نبوت را به طور مکرر در خود مشاهده می‌نماید حقیقت رسالت بر وی مشکوف نمی‌شود و منتظر شخصیتی مثل «ورقة بن نوفل» می ماند تا او را به حقیقتی که منجر به نجات بشریت از جهل و گمراهی است واقف نماید.
 +
 +
علاوه بر آن رسول خدا که بالاترین درجات عقل را در خود دارد و تمام عرب به این امر آگاه بودند، چگونه در آن موقعِ حساس نگران می‌شود و در خود تردید می‌کند، سپس با راهنمایی خدیجه و ارشاد شخصی عادی، این اضطراب و نگرانی از وی برطرف می‌گردد. لازم به ذکر است که حضور [[جبرئیل|جبرئیل‌]] در پیشگاه پیامبر اسلام، امری خارج از انتظار نبود زیرا بارها این مسأله در عالم رؤیای صادقه یا در عالم واقع بر حضرت مبرهن شده بود و حضور ایشان در نزد پیامبر مایه آرامش و اطمینان حضرت شده و هیچ‌گونه اضطرابی مبنی بر ملاقات موجودی با آن توصیفات که قبلاً ذکر شد در وجود شریف پیامبر راه نیافته است. بلکه پیامبر پیوسته در انتظار رؤیت این صحنه بسر می‌برد تا این که در نهایت توفیق دریافت انوار ملکوتی وحی، به واسطه نزول جبرئیل‌ حاصل شد.
 +
 +
آخرین مطلبی که در این مقوله پیرامون تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» گفته می‌شود، استفاده فراوان از داستان های تاریخی در این تفسیر است. گرچه استفاده از داستانها و پندهای آموزنده نقش مؤثری در هدایتگری انسان دارد و قرآن نیز به طور متناوب با استفاده از زمینه‌های هنری داستان‌هایی که ریشه در واقعیت دارند، به هدایت انسانها پرداخته است، اما استفاده فراوان از این پدیده برازنده یک تفسیر نیست. می‌توان ادعا کرد که میزان استفاده از داستان در ذیل آیات، بیش از بیانات و نکات تفسیری است، به نحوی که این پدیده در برخی موارد باعث می‌شود خواننده آن چنان جذب داستانها شود که به سادگی، تحقیق پیرامون مفاهیم تفسیری آیه را به فراموشی می‌سپرد و یا این که تمییز مفاهیم تفسیری از بیانات داستانی به راحتی میسر نیست.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 +
==منابع==
 +
*[http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,8784 دانشنامه موضوعی قرآن]، بازیابی: ۲۱ مهرماه ۱۳۹۲.
 +
*محمدرضا ضمیری، کتابشناسی تفصیلی مذاهب اسلامی.
 +
*علی اکبر زمانی نژاد، شناخت نامه شیخ ابوالفتوح رازی، ج۳، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۸۴، ص۳۴۶.
 +
*[http://www.hadith.net/n301-e1706-p348.html پایگاه اطلاع رسانی حدیث شیعه]، بازیابی: ۱۹ فروردین ۱۳۹۳.
 +
*[[دانشنامه جهان اسلام]]، "مدخل تفسیر گازُر" از منصور پهلوان.
 +
*ویکی نور.
  
==منابع==
+
==متن کتاب==
[http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,8784 دانشنامه موضوعی قرآن]، بازیابی: 21 مهرماه 1392.
+
[http://lib.ahlolbait.com/parvan/resource/39307/جلاء-الأذهان-و-جلاء-الأحزان '''جلاء الأذهان و جلاء الأحزان فی تفسير القرآن''']
==متن کتاب تفسیر جلاء الأذهان==
 
[http://lib.ahlolbait.com/parvan/resource/39307/جلاء-الأذهان-و-جلاء-الأحزان جلاء الأذهان]
 
 
[[رده: تفاسیر]]
 
[[رده: تفاسیر]]
 
[[رده:تفاسیر کلامی]]
 
[[رده:تفاسیر کلامی]]
  
 
{{تفسیر قرآن}}
 
{{تفسیر قرآن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۲

تفسیر گازر.jpg
نویسنده حسين بن حسن جرجانی
موضوع تفاسیر شیعه
زبان فارسی
تعداد جلد ۱۱
مصحح محدث اُرموی

جلاءالأذهان و جلاءالأحزان فی تفسيرالقرآن

«جلاء الأذهان و جلاء الأحزان فی تفسیر القرآن» تألیف ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانى، از تفاسیر فارسى است و به دلیل شهرت نویسنده آن به «گازُر»، به «تفسیر گازُر» نیز مشهور است. جرجانى «تفسیر ابوالفتوح رازی» را اساس تفسیر خود قرار داده است. این تفسیر در تبیین آیات الهی، به طور گسترده از روایات ائمه علیهم‌السلام بهره‌ برده است؛ هرچند از «اسرائیلیات» نیز عاری نیست.

معرفی مفسر

شیخ «ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانی»، فاضل، عالم، متکلم، محدث و مفسّر معروف از مشاهیر علمای امامیه و صاحب تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فی تفسیر القرآن» می‌‌باشد. علامه «سید محسن امین» به طور خلاصه به شرح حال مختصری از او اشاره کرده است. لذا درباره عصر حیات مؤلف اختلاف نظراتی وجود دارد. در عین حال از اسلوب و سبک نگارش تفسیر و کاربرد واژه‌ها و اصطلاحات و نیز قرائتی که گاه در ذیل توضیحات ایشان استنباط می‌شود، باید اذعان کرد احتمالاً وی از مفسران قرن نهم یا دهم هجری باشد.

ظاهراً ایشان از سادات حسینی بوده است. بر همین اساس برخی او را «ابوالمحاسن حسین بن حسن حسینی جرجانی» معروف به «سید گازُر» می‌دانند و این دو عنوان را بر یک معنون اطلاق کرده‌اند. در عین حال به زعم برخی، آنها دو شخصیت مستقل بوده که حتی معاصر هم نبوده‌اند.

انگیزه مفسر

استاد «میر جلال الدین حسینی اُرمَوی» که این تفسیر را در سال ۱۳۳۸ تصحیح کرده‌، اعتقاد دارد که اساس بیانات تفسیری مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» در تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان»، تفسیر «روض الجِنان و روح الجنان» اثر «شیخ ابوالفتوح رازی» بوده است. بدین معنی که «ابوالمحاسن جرجانی» تفسیر ابوالفتوح را اساس و اصل و مأخذ برای خود قرار داده است. وی در این کار گاهی عبارات را بدون هیچ گونه تغییری آورده است. در عین حال در بسیاری از موارد تغییر بسیار مختصری در نظرات تفسیری ابوالفتوح به وجود آورده و یا آن را تلخیص کرده است.

اما شگفت‌آور آن که مصنّف در تلخیص خود، به منبع اصلی و اساس تفسیر خود که محل استفاده و مورد تلخیص وی بوده است هیچ‌گونه تصریح و حتی اشاره نیز نکرده است و در واقع حق شیخ ابوالفتوح رازی را در قبول زحمت و رنج فراوان در تدوین تفسیر ادا نکرده است. گرچه رنج و زحمت تلخیص در پاره‌ای از موارد کم‌تر از تدوین نیست اما شایسته بود که مرحوم جرجانی نامی از تفسیر ابوالفتوح رازی به عنوان مُلَخص تفسیر خود به میان می‌آورد.

«ابوالمحاسن جرجانی»، در دیباچه تفسیر خود ضمن بیان مطالبی پیرامون تفسیر قرآن کریم، به انگیزه نگارش و تألیف و سبک تفسیری خود اشاره می‌کند و می‌گوید: چون یکی از این دو متمسک، کتاب خدای و گذاشته مصطفی است و عوام از فائده این کتاب بی‌نصیب‌اند، از آن که علم تأویل و تفسیر آن کسی داند که سال‌های دراز در دریای علوم غوطه خورده باشد و به غوص فکر، جواهر بیان و نکات قرآن بدست آورده باشد نه از هر دریایی. بلکه از دریای «انا مدینة العلم و علی بابها» حاصل کرده باشد و تفاسیر اصحاب، آنچه به عربی است عوام را از آن بهره‌ای نیست و آنچه به زبان فارسی است بعضی که اختصاری دارد از فائده عاری است، و آنچه مطوّل است در او اعراب و لغت و اشتقاق و قرائت قُراّء و اختلاف مفسران از بس که آورده‌اند عوام در مطالعه آن سرگشته و حیران می‌مانند و از فائده آن بی‌نصیب می‌شوند، چون حال بر این جمله یافتم از بخشنده جان و بخشاینده انس و جانّ مدد خواستم و به توفیق و یاری وی این کتاب را در تفسیر قرآن تألیف کردم و نام او را «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فی تفسیر القرآن» نهادم و در او جمع کردم از تأویل آیات و تفسیر مشکلات، آنچه بزرگان دین و پیشوایان اهل یقین بر محک عقل زده‌اند.[۱]

لذا مشاهده می‌شود که مؤلف ضمن انتقاد و خرده‌گیری از سایر مفسران، که گاه در بیان تفسیر آیات به ایراد نکات ادبی و اشتقاق و قرائت قراء و امثال آنها می‌پردازند و بدین طریق عوام را از فهم نکات تفسیری کلام خداوند باز می‌دارند، معتقد است که مفسران جهت ایجاد نقش هدایتگری قرآن باید با بیانی در خور فهم و توجه عوام به تفسیر آیات بپردازند.

این نظر و تفکر تفسیری «ابوالمحاسن جرجانی» در گزینش نوع روش یک مفسر در تفسیر قرآن، اصلی است که در تفاسیر قرن اخیر مورد عنایت مفسران قرار گرفته است. از آنجا که خداوند کلام خود را «هُدًى لِلنَّاسِ» (سوره بقره، ۱۸۵) قرار داده است شایسته است که تلقی و برداشت مفسران و اسلوب نگارشی در تفسیر، اسلوبی باشد که علاوه بر جامع بودن از ویژگی فراگیری و قابل استفاده بودن برای توده مردم برخوردار باشد و به تعبیر دیگر از اطناب مُمل و ایجاز مُخل به دور باشد.

معرفی تفسیر

تفسیر گازُر، تحریرى است از تفسیر ابوالفتوح رازى است که مؤلف در متن آن اصلاحاتى به عمل آورده است؛ به گونه اى که در شیوه نگارش و طریقه تدوین و نحوه تصنیف آن با تفسیر مرجع تفاوت دارد. مصنف با این تلخیص و گزینش، خدمت بسیار برجسته اى به کتاب شریف آسمانى انجام داده است. مفسر در روش تلخیص خود تلاش کرده است که در اختصار و تصنیف خود، از روش تعبیر و اسلوب تقریر و نگارش شیخ ابوالفتوح که در تفسیر خود بکار برده است، خارج شود. حتی در برخی موارد در اموری که از مختصات تفسیر ابوالفتوح است تبعیت نکرده است. در عین حال لغات و واژه‌هایی که دارای اهمیت تفسیری بوده و تغییر آنها باعث تغییر در تعبیر می‌شود، به حالت دست نخورده باقی مانده است.

این که چرا به آن تفسیر گازر مى گویند، معلوم نیست؛ در هیچ جاى کتاب به آن اشاره نشده است. نسخه هاى خطى به نام تفسیر گازر یا تفسیر جرجانى، یا جلاء الأذهان... بود. نسخه ها را که تطبیق کردند، معلوم شد یکى است. مرحوم مدرس تبریزى مى نویسد: «بنابر آنچه تحت عنوان جرجانى نگارش داریم، احتمال قوى مى رود که سید گازر صاحب تفسیر، همان ابوالمحاسن جرجانى حسین بوده و تفسیر گازر هم عبارت از همان جلاء الاذهان جُرجانى باشد».

مفسر در مقدمه این تفسیر مى نویسد: «از بخشنده دل و جان و بخشاینده انس و جانّ مدد خواستم به توفیق و یارى وى این کتاب در تفسیر قرآن تألیف کردم و نام او جلاء الاذهان و جلاء الاحزان در تفسیر قرآن نهادم و در او جمع کردم از تأویلات آیات و تفسیر مشکلات، آنچه بزرگان دین و پیشوایان اهل یقین بر محک عقل زده اند و از قعر بحر «والراسخون فى العلم» یافته اند و از سبب نزول آیات آنچه معتمدان روایت کرده اند و سیاق آیات و ظاهر بر آن دلیل است اختیار کردم و به هر آیتى و علامتى، اخبار و احادیث و مناقب و فضایل اهل بیت علیهم السلام آنچه لایق آن بوده است، نوشتم؛ تا چشم بینندگان را نور بود و دل محبان اهل بیت را سرور».

مؤلف پس از مقدمه، این هفت فصل را قبل از شروع تفسیر آورده است:

  • فصل اول، در تقسیم معانى مطالب قرآنى به چهار قسم.
  • فصل دوم، در این که مطالب قرآن از شش قسم بیرون نیست.
  • فصل سوم، در بیان نام‌هاى قرآن.
  • فصل چهارم، در معنى سوره و آیه و مثانى و مفصل و غیره.
  • فصل پنجم، در بیان این که فهم قرآن منوط به دانستن تمام آیات است.
  • فصل ششم، در معنى لفظ تفسیر.
  • فصل هفتم، در بیان و معناى استعاذه.

اهمیت تفسیر گازر از جنبه های زبان و ادبیات همان است که در مورد تفسیر ابوالفتوح رازی می توان گفت. ملا فتح اللّه کاشانی (متوفی ۹۸۸) در نوشتن تفسیر منهج الصادقین، تفسیر گازر را اساس کار خود قرار داده است.[۲] تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان»، از جهت نگارشی بسیار خوب و عبارات آن دارای فصاحت و بلاغت و عاری از هر گونه اطناب می‌باشد. در عین حال در پاره‌ای از موارد که ایجاز مطلب باعث اخلال در کلام می‌شود بیان مفسر به صورت تفصیل ایراد شده است. وی مطالب تاریخی را متذکر شده و جهت تنوع موضوع و تقریب مطلب به ذهن خواننده، به اشعار عربی و فارسی تمثیل جسته است. البته با دقت در محتوای تفسیر مذکور سبک بیانی آن طبق فضای ادبی قرن نهم یا دهم ایراد شده است.

گرچه این سبک شاید برای خوانندگان امروزی قدری مشکل به نظر برسد اما در واقع این گونه نگارش در نوع خود، سهم بسزایی در شکوفایی فرهنگ و ادبیات یک ملت ایفا کرده است. لذا مفسر، تمام آیات را در یک مجموعه تفسیری در حجم ده مجلد و به قطع وزیری تدوین کرده است که با اغماض از برخی مطالب که در حین مقاله به آنها اشاره خواهد شد در نوع خود تفسیری بدیع و مختصر و قابل استفاده برای همگان خواهد بود.

برخی از محققان در کامل بودن این تفسیر از جهت دربرگرفتن تمام سوره‌های قرآن ایجاد تردید کرده اند و اعتقاد دارند که بخشی از قرآن توسط مرحوم «ابو‌المحاسن جرجانی» تقریر شده است و پس از ایشان بخشی نیز توسط مفسری دیگر به نام «سید گازر» به رشته تحریر درآمده است. اما وجود نُسخ متعدد و تصریح علمای اعلام به ویژه صاحب «ریاض العلماء» به این که وی تمام دوره این تفسیر را که توسط «ابوالمحاسن جرجانی» تدوین شده مشاهده کرده است، به نظر می‌رسد هیچ‌گونه تردیدی نسبت به این که مؤلفِ نصف اوّل تفسیر کسی بوده است و مؤلف نیمه دوم کس دیگر، باقی نمی‌ماند.

مطلب دیگر آن که مفسران متقدم در بیانات تفسیری خود به طور معمول به یک یا چند بعد خاص در مفاهیم قرآنی می‌پردازند و همین مسأله باعث به وجود آمدن روش‌های متفاوت تفسیری گردیده است. همان طور که قبلاً گفته شد گرچه این سبک در نوع خود باعث احیای فرهنگ و ادبیات ویژه‌ای در تفاسیر قرآنی گردیده است، اما در جای خود باعث معطل ماندن سایر ابعاد تفسیری شده است. از این بیان روشن می‌شود که تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» با توجه به این که به زبان فارسی نگارش یافته است برای فارسی زبانان از نقطه نظر ملیت و فرهنگ، اهمیت شایان و مقام بسزایی دارد و آن استفاده سلیس و روان از زبان فارسی مرسوم در عصر مفسر است که در غالب موارد از زبان مورد استفاده تفسیر ابوالفتوح لطیف‌تر و شیرین‌تر است.

«ابوالمحاسن جرجانی»، از جمله مفسران بزرگ امامیه بوده که به طور گسترده در تبیین آیات الهی از روایات روشنگر مروی از ائمه بزرگوار شیعه بهره‌های وافری برده است که این امر در گرایش تفسیری ایشان به روش روایی تأثیر بسزایی داشته است. وی در خطبه‌ای که در مقدمه تفسیر خود آورده است به حدیث ثقلین به عنوان یکی از دو وزنه‌ای که لازم است مسلمانان جهت رهنمون شدن به حقیقت، بدان تمسک جویند نام می‌برد. لذا هرگاه ایشان در تفسیر آیه‌ای با ابهام مواجه می‌شود، به ویژه در تفسیر آیات متشابه، تنها ابزار گشاینده مشکل را استناد به روایات می‌داند و با استفاده از آنها به تفسیر آیه و رفع ابهام می‌پردازد.

این تفسیر دارای نُسَخ متعددی است که بیشتر در گوشه کتابخانه‌های شخصی و یا حوزه‌های علمی، گوشه انزوا گزیده است و در نهایت گمنامی به حیات خود ادامه می‌دهد. در عین حال طبق تفحصی که مصحح تفسیر انجام داده است سه نسخه از این تفسیر در خارج از ایران موجود است. اول نسخه‌ای که در کتابخانه بهار در کلکته هندوستان موجود است. گویا این همان نسخه‌ای است که «سید اعجاز حسین هندی» در کتاب «کشف الحجب والاستار عن وجوه الکتب والاسفار» از آن نام برده است. دوم نسخه‌ای است که در کتابخانه «بایزید» در اسلامبول وجود دارد و سوم نسخه‌ای است که در کتابخانه دانشگاه کمبریج است. این نسخه جزء کتب مورد استناد در تحقیقات «ادوارد براون»، مستشرق معروف انگلیسی بوده است.[۳]

علوم قرآنی در این تفسیر

ابوالمحاسن جرجانی در مقدمه مفصلی که بر این تفسیر نگاشته است پس از بیان خطبه‌ای نسبتاً مفصل با استناد به حدیث ثقلین به مطالب غنی و پرباری که لازمه فهم معانی کلام وحی است، که در اصطلاح «علوم قرآنی» نامیده می‌شود، پرداخته است. گرچه این مقدمه شامل تمام مطالب علوم قرآنی نمی‌شود، اما جای آن داشت که عمده مطالب علوم قرآنی را به طور تفصیلی ذکر می‌کرد.

وی در آغاز به بحثی پیرامون معانی قرآن می‌پردازد و آن را بر چهار وجه تقسیم می‌کند و طی آن به آیاتی از قرآن که علم به آنها مخصوص خداوند است، اشاره می‌کند و سپس به مباحثی از قبیل محکم و متشابه، مفصل و مجمل و جز آن می‌پردازد.

مفسر طی بیانی در ذیل آیات متشابهات معتقد است که کسی مراد خداوند را از آیات متشابه درک نمی‌کند مگر آن که به نصّ از پیامبر و یا ائمه علیهم السلام استناد جوید. وی می‌گوید: و درست شده است به روایات صحیحه که تفسیر قرآن نشاید کردن الاّ به اخبار و آثار رسول و ائمه علیهم السلام و به رأی خود تفسیر قرآن نشاید کردن که خاصّ و عام روایت کرده‌اند از رسول صلی الله علیه و آله: «من فسّر القرآن برأیه واصاب الحّق فقد اخطأ» یعنی هر که تفسیر قرآن کند و قول او را به اتفاق موافق حق بود او مخطی بود و این مخصوص است به مجملات و متشابهات.[۴]

مرحوم «جرجانی» در تفسیر پاره‌ای از آیات که دارای اختلاف قرائات می‌باشند ضمن بحث مختصری به بیان این مطلب می‌پردازد. امّا می‌توان گفت که این مطلب به صورت بسیار نادر مورد توجه قرار گرفته است.

هم‌چنین وی بحث مفصلی را در نام‌گذاری کتاب آسمانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مطرح کرده است و ضمن استناد به آیات قرآن به بیان مشهورترین اسامی آن می‌پردازد. در عین حال معتقد است برخی از صفات قرآن کریم نیز جزء اسامی این کتاب مقدس می‌باشد. حال آن که غالب مفسران اعتقاد دارند مشهورترین اسامی آخرین کتاب الهی عبارت است از: «قرآن، فرقان، ذکر، تنزیل و کتاب» و سایر اسامی را اوصاف کلام پروردگار می‌دانند.

مرحوم «جرجانی»، ضمن اعتقاد به توقیفی بودن اسامی سوره ها و آیات قرآن کریم به مباحثی از قبیل معنای سوره و آیه و گروه‌های مختلف سور قرآنی مثل سور سبع الطوال، مئین، مثانی و مفصلات می‌پردازد و سوره‌های تشکیل دهنده هر گروه را تعیین می‌کند. گرچه گروهی از قرآن پژوهان اعتقاد به اجتهادی بودن مکان سور دارند، وی ضمن استناد به روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیان می‌دارد که تعیین مکان سوره‌ها مثل محل قرار گرفتن آیات، امری است که توسط آن حضرت، تحقق یافته است و «جمّاع قرآن» پس از رحلت حضرت در این مورد دخالتی نداشته‌اند بلکه طبق روایات واصله تنها به تنظیم مصحف شریف از جهت نوع تقدم و تأخر سور پرداخته‌اند.

در تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» قبل از بیان نکات تفسیری در آغاز سوره، ابتدا بحثی پیرامون مکی یا مدنی بودن آن مطرح می‌شود و از همان اول ذهن خواننده و محقق را به فضای کلی حاکم بر سوره از جهت مکان نزول معطوف می‌دارد. وی جهت اثبات نظر خود پیرامون این قضیه به روایات وارده از طریق صحابه‌ای که اکثراً جزء مفسران طبقه اول در صدر اسلام هستند استناد می‌جوید و در پاره‌ای از موارد به بررسی اختلافات وارده در این خصوص می‌پردازد و در پایان با توجه به قراین موجود به قضاوت پرداخته و نظر تفسیری خود را بیان می‌دارد. مثلاً در آغاز سوره حمد می‌گوید: «عبدالله بن عباس» گفت: این سوره مکی است. «مجاهد» گفت: مدنی است و بعضی دیگر گفتند: هم مکی است و هم مدنی. واضح آن است که مکی است. روایت است از امیرالمؤمنین علی علیه السلام که گفت: «نزلت فاتحة الکتاب بمکة من کنز تحت العرش».[۵]

پس از ذکر مکی یا مدنی بودن سور، اشاراتی به فضائل سوره‌ها می‌شود که غالباً به روایات صحابه از پیامبر و یا ائمه علیهم السلام منسوب است. با دقت در روایات وارده در این موضوع، در پاره‌ای از موارد به احادیثی برمی‌خوریم که بوی جعل از آن استشمام می‌شود که جهت تشویق مردم به تلاوت قرآن وارد شده است، به عنوان نمونه می‌توان به حدیثی که از «وهب بن منبه» در ذیل سوره بقره وارد شده است اشاره کرد. وی می‌نویسد: «وهب بن منبه» گفت: هر که او «سورة البقرة» و «آل عمران» بخواند، نور او از عجیباً تا غریباً برود، عجیباً زمین هفتم است و غریباً عرش ربّ العزة.[۶]

یکی دیگر از مباحثی که مفسر بدان پرداخته و در واقع حق آن را خوب ادا کرده است، اعتقاد به جزئیت آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» در آغاز هر سوره است. از آنجا که علما و مفسران عامه اعتقاد دارند «بسم الله الرحمن الرحیم» در صدر هر سوره صرفاً به عنوان سرآغاز و شروع هر سوره به عنوان تبرک ذکر شده است و معتقد به جزئیت عبارت در هر سوره نمی‌باشند، وی در ابتدای سوره حمد می‌گوید: این آیتی است از فاتحه الکتاب و از هر سورتی، دلیل بر این آن است که این آیت از چهار وجه بیرون نیست. یا برای اول سوره نویسند یا برای آخر، یا برای فصل میان دو سوره، یا آنجا که فرود آمد بنوشتند و آنجا که نیامد ننوشتند. اگر برای اول سوره است بایستی که در اول سوره برائت بودی و اگر برای آخر است بایستی که در آخر سوره انفال و آخر سوره الناس بودی و اگر برای فصل است بایستی که میان انفال و توبه بودی و در سوره نمل نبودی و چون این سه باطل شد بنماند الاّ آن که آنجا که فرود آمد بنوشتند و آنجا که نیامد ننوشتند.[۷]

از جمله مبهمات قرآن حروف مقطعه‌ای است که در صدر برخی از سور که اکثراً در مکه نازل شده‌اند می‌باشد. از همان آغاز نزول این عبارات، عرب در صدد ایضاح آن بود و به تبع از آنان، مفسران وحی هر یک به فراخور استنباط خود جهت تفسیر آنها تلاش چشمگیری به عمل آوردند. اما هیچ یک از مفسران، رأی و نظریه قاطعی در این زمینه ایراد نکرده‌اند، بلکه بر اساس حدس و گمان به تبیین این موضوع پرداخته‌اند که ماحصل نظرات مفسران در آغاز سوره بقره در تفسیر شریف مجمع البیان شیخ طبرسی فراهم آمده است. نکته قابل توجه آن است که در سبک تفسیر نگاری قرن اخیر ظاهراً مفسران به این نتیجه رسیده‌اند که حروف مقطعه از مواردی است که علم به آن مخصوص خدا و رسول گرامی‌اش است و غیر از موارد نادری که روایاتی پیرامون این حروف وارد شده است، هیچ‌گونه سندی در این موضوع در دست نیست. گرچه اخیراً با استفاده از ابزارهای علمی روز، به شمارش و احصا این حروف در سور مورد اشاره پرداخته شده و مطالب قابل تأملی در این زمینه ایراد شده است، اما به طور غالب به ذکر این مطلب که حروف مقطعه رمزی است بین خدا و پیامبر اکتفا شده است.

بر همین اساس مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» ضمن پرداختن به برخی از نظرات تفسیری پیرامون این عبارات، تنها یک نظر را پسندیده است و آن این است که سبب حروف مقطعه در اوایل سور که خداوند بیان فرموده، آن است که: چون رسول صلی الله علیه و آله، قرآن خواندی مشرکان بیامدندی و مجمع ساختندی و شعر خواندندی و سمر گفتندی تا مردمان آواز رسول صلی الله علیه و آله را نشنوند و حلاوت تلاوت کلام قدیم جلّ جلاله بندانند و در اسلام رغبت نکنند. چنان که از ایشان حکایت کرد: «وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَٰذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ».‌(سوره فصلت، ۴۱/۲۶) خدای عزوجل این حروف مقطع فرستاد و ایشان مانند این نشنیده بودند تا چون بشنیدند ایشان را عجب آمد خاموش شدند و گوش با قرآن کردند تا دیگر مانند آن خواهد بودن قرآن بشنودند و حجت برایشان متوجه شد.[۸]

کاستی‌های این تفسیر

یکی از بزرگ‌ترین ایراداتی که می‌توان به این تفسیر گرفت، استفاده وی از اسرائیلیات و روایاتی است که‌ ریشه در اندیشه یهود دارد. کم‌تر محققی است که نداند تفاسیر گذشتگان به ویژه تفاسیری که جنبه تاریخی و روایی دارند با خرافات تاریخی آمیخته بوده‌اند. اگر به آیاتی که به داستان آفرینش آسمان و زمین، خلقت آدم، سرگذشت انبیا و امثال این مطالب پرداخته‌اند توجه شود می‌توان رد پای یهود و روایاتی که غالباً از علمای مسلمان شده آنان نقل گردیده است، مشاهده کرد.

تفاسیری از قبیل تفسیر طبرسی، قرطبی، ابن کثیر و... از نفوذ این پدیده مصون نمانده‌اند. خصوصاً تفسیر ابوالفتوح رازی که تنها مرجع مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» بوده است، از این مسأله انباشته است. لذا در تمام مجلدات تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» به طور پراکنده روایاتی که بیشتر از «کعب الاحبار»، یهودی مسلمان شده و «وهب بن منبّه» ذکر گردیده است، به چشم می‌خورد. گرچه پرداختن به اسرائیلیات و استفاده از داستان‌های تاریخی غیرمعتبر، درد مشترک بسیاری از تفاسیر گذشته است، اما این انتظار می‌رفت که مرحوم جرجانی با اطلاعات گسترده و تلخیص طاقت فرسایی که متحمل شده است، مانع آلوده شدن تفسیر خود به این پدیده شوم می‌شد و اعتبار زحمات چند ساله خود را به راحتی خدشه‌دار نمی‌کرد.

در این قسمت از کلام به عنوان نمونه، می‌توان به ذیل آیه ۱۲۶ سوره بقره اشاره کرد که مفسر به ذکر داستان مفصلی از هاجر و اسماعیل با سندیت «وهب بن منبّه» می‌پردازد. یا این که اشاراتی به بیانات «کعب اشرف» و «حیی اخطب» که در ذیل پاره‌ای از آیات وارد شده است، نمود.

از نمونه‌های دیگر، وارد شدن جعلیات که ریشه در اعتقاد یهود دارد، جعل داستان آغاز نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و بعثت ایشان می‌باشد. در این داستان به طور مفصل به نقش «ورقة بن نوفل» عموی حضرت خدیجه‌ یا به تعبیری پسرعموی ایشان اشاره شده است و در آن تلاش گسترده‌ای جهت این که اثبات شود پیامبر در آغاز رسالت به مسئولیت الهی خود واقف نبوده است، انجام پذیرفته است. منبع اصلی این واقعه و داستان ـ که می‌توان گفت غالب مفسرانی که بدان استناد جسته‌اند ـ «تفسیر ابن جریر طبری» است.

مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» نیز که تحت تاثیر این القای شبهه‌ناک قرار گرفته بیان می‌دارد: روزی رسول خدا بر کوه نور بود ناگاه سایه‌ای بر سر او افتاد. نگاه کرد تا چیست. شخصی را دید پرها بازگشاده و همه روی آسمان بپوشیده ندا می‌کرد که: «السلام علیک یا محمّد اقرأ». رسول گفت: من پیش از آن آوازی شنیده بودم و کسی را ندیده. خدیجه را از این، خبر دادم و خدیجه عمّ خود «ورقة بن نوفل» را خبر داد. او گفت: ای خدیجه محمد را بگوی که از این هیچ غم مدار چون آواز بشنوی بر جای بایست تا خود چه باشد تا این روز که رسول صلی الله علیه و آله این حالت و صورت معاینه بدید، بترسید به غایت و پای برجای داشت و گفت: «ماذا أقرأ و لستُ بقارئ». گفت: بر خوان «بسم الله الرحمن الرحیم…» تا آخر سوره. رسول بشنید و یاد گرفت و برخاست و بازآمد تب گرفته و گفت: «و ملّونی دثّرونی». خدیجه جامه بر رسول افکند و او را بخوابانید و دست بر پشت وی نهاد، گفت: همچنان می‌لرزید که کبوتر بچه، ساعتی بخفت و از خواب درآمد و این قصه بازگفت و گفت: همان شخص آمد نه بدان صورت و مرا گفت: بخوان. گفتم چه خوانم؟ گفت بخوان «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ * یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ». خدیجه برخاست و به نزدیک عم خود رفت و او را از این حال خبر داد. «ورقة بن نوفل» شادمانه شد و گفت: ای خدیجه تو را بشارت باد که این علامت که تو می‌گویی دلیل می‌کند که این شوهر تو پیغمبر آخرالزمان باشد که ما نعت و صفت او را در تورات و انجیل خوانده‌ایم. آنگه «ورقة بن نوفل» بیامد و رسول را گفت: تو را بشارت باد که تو آنی که عیسی علیه السلام به تو بشارت داد خلقان را و تو بر مانند آنی که عیسی پیغمبر بود و تو پیغمبر مرسلی و تو را جهاد فرمایند و اگر من آن روزگار دریابم با تو جهاد کنم.[۹]

همان طور که ملاحظه می‌شود این داستان و داستانهای امثال آن، مجموعه‌ای است که کینه توزان در اوایل ظهور اسلام به ویژه پس از رحلت پيامبر اسلام بافته‌اند و بدین وسیله ضمن سرگرم کردن عامه مردم، در عقاید خاصه، ایجاد اخلال کرده و ناآگاهانه تیشه بر ریشه اعتقادات ناب حقایق اسلامی زده‌اند. متأسفانه مفسر ژرف اندیش، مرحوم «ابوالمحاسن جرجانی» نیز از این غفلت سهمگین بی‌نصیب نمانده و ضمن نقل تمام واقعه به صورت تفصیلی، بر آن مهر صحت نهاده است. گرچه نقد و بررسی این داستان و داستان‌های مشابه آن مجال دیگری را می‌طلبد، اما به نحو اختصار جملاتی در نقد آن بیان می‌گردد: طبق مستندات تاریخی به ویژه سیره «ابن هشام» که از منابع معتبر اسلامی به شمار می‌رود، «ورقة بن نوفل» فردی با سواد اندک بود که نسبت به تاریخ انبیای گذشته دارای اطلاعات بسیار مختصری بود و در وصف او آمده است که: «و کان قارئاً للکتب و کانت له رغبة عن عبادة الأوثان».[۱۰]

حال سئوال این است که چگونه پیامبری قبل از آن که مبعوث شود و در عالم رؤیای صادقه به او وعده نبوت داده شود و پس از آن امین وحی بر او نازل گردد، خود نسبت به مقامی که بدان مبعوث گردیده است، تردید می‌کند به نحوی که این تردید توسط مشرکی که فقط نسبت به کتب مُنزَل گذشته تا حدودی به طور اجمال اطلاع دارد، او را به مقام خود آگاه می‌کند. ثانیاً چگونه پیامبر که مدارج عالی کمال را طی دورانی که متجاوز از چند سال است، پیموده و بارقه نبوت را به طور مکرر در خود مشاهده می‌نماید حقیقت رسالت بر وی مشکوف نمی‌شود و منتظر شخصیتی مثل «ورقة بن نوفل» می ماند تا او را به حقیقتی که منجر به نجات بشریت از جهل و گمراهی است واقف نماید.

علاوه بر آن رسول خدا که بالاترین درجات عقل را در خود دارد و تمام عرب به این امر آگاه بودند، چگونه در آن موقعِ حساس نگران می‌شود و در خود تردید می‌کند، سپس با راهنمایی خدیجه و ارشاد شخصی عادی، این اضطراب و نگرانی از وی برطرف می‌گردد. لازم به ذکر است که حضور جبرئیل‌ در پیشگاه پیامبر اسلام، امری خارج از انتظار نبود زیرا بارها این مسأله در عالم رؤیای صادقه یا در عالم واقع بر حضرت مبرهن شده بود و حضور ایشان در نزد پیامبر مایه آرامش و اطمینان حضرت شده و هیچ‌گونه اضطرابی مبنی بر ملاقات موجودی با آن توصیفات که قبلاً ذکر شد در وجود شریف پیامبر راه نیافته است. بلکه پیامبر پیوسته در انتظار رؤیت این صحنه بسر می‌برد تا این که در نهایت توفیق دریافت انوار ملکوتی وحی، به واسطه نزول جبرئیل‌ حاصل شد.

آخرین مطلبی که در این مقوله پیرامون تفسیر «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان» گفته می‌شود، استفاده فراوان از داستان های تاریخی در این تفسیر است. گرچه استفاده از داستانها و پندهای آموزنده نقش مؤثری در هدایتگری انسان دارد و قرآن نیز به طور متناوب با استفاده از زمینه‌های هنری داستان‌هایی که ریشه در واقعیت دارند، به هدایت انسانها پرداخته است، اما استفاده فراوان از این پدیده برازنده یک تفسیر نیست. می‌توان ادعا کرد که میزان استفاده از داستان در ذیل آیات، بیش از بیانات و نکات تفسیری است، به نحوی که این پدیده در برخی موارد باعث می‌شود خواننده آن چنان جذب داستانها شود که به سادگی، تحقیق پیرامون مفاهیم تفسیری آیه را به فراموشی می‌سپرد و یا این که تمییز مفاهیم تفسیری از بیانات داستانی به راحتی میسر نیست.

پانویس

  1. تفسیر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، ۱/۲.
  2. جرجانی، همان، مقدمه، ص لز.
  3. مقدمه مصحح بر تفسیر، ۱/مو.
  4. همان/۳.
  5. همان/۱۲.
  6. همان /۲۷.
  7. همان /۱۴.
  8. همان/۲۸.
  9. همان/۱۳.
  10. سیره ابن هشام، ۱/۲۵۴.

منابع

متن کتاب

جلاء الأذهان و جلاء الأحزان فی تفسير القرآن

***
تفسیر قرآن
درباره تفسیر قرآن: تفسیر قرآن -تاریخ تفسیر - روشهای تفسیری قرآن
اصطلاحات: اسباب نزول -اسرائیلیات -سیاق آیات
شاخه های تفسیر قرآن:

تفسیر روایی (تفاسیر روایی) • تفسیر اجتهادی (تفاسیر اجتهادی) • تفسیر فقهی ( تفاسیر فقهی) • تفسیر ادبی ( تفاسیر ادبی) • تفسیر تربیتی ( تفاسیر تربیتی) • تفسیر كلامی ( تفاسیر كلامی) • تفسیر فلسفی ( تفاسیر فلسفی ) • تفسیر عرفانی (تفاسیر عرفانی ) • تفسیر علمی (تفاسیر علمی)

روشهای تفسیری قرآن:
تفاسیر به تفکیک مذهب مولف: