الواح موسی علیه السلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اَلواح حضرت موسی علیه‌السلام»، صفحه‌هایی حاوی مواعظ و دستوراتی از سوی خداوند به آن حضرت و قوم بنی‌اسرائیل بوده است. برخی مفسران، «الواح» را همان کتاب «تورات» دانسته‌اند.

واژه‌شناسی

«الواح» جمع «لوح» از «لاحَ یَلوُحُ» به معنای ظاهرشدن و درخشیدن است و چون با نوشتن بر روی یک صفحه، مطالب آشکار و روشن می‌گردد، به هر چیز پهن مانند سنگ، چوب، استخوان، پوست و فلز که بر آن چیزی می‌نگارند، لوح گویند.[۱]

این واژه در قرآن کریم به دو معنای متمایز بکار رفته است: در آیه ۱۳ سوره قمر به الواح و تخته‌های کشتی حضرت نوح علیه السلام و در آیات ۱۴۵، ۱۵۰ و ۱۵۴ سوره اعراف به الواح نازل شده بر حضرت موسی علیه السلام اطلاق شده و در آیه ۲۲ سوره بروج به معنای «لوح محفوظ» آمده است. در زبانهای خویشاوندِ عبری، آرامی و سریانی نیز این واژه همان دو معنا را دارد.[۲]

چگونگی الواح حضرت موسی

هنگامی که خداوند حضرت موسی علیه السلام را به میعادگاه خود فراخواند، با برگزیدن وی به پیامبری، مجموعه‌ای از دستورات خویش را در الواحی برای او فرستاد تا قوم خود را به عمل به فرمانهای خداوند و محتوای آنها فراخواند: «قَالَ یا مُوسَىٰ إِنِّی اصْطَفَیتُک عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِی وَبِکلَامِی فَخُذْ مَا آتَیتُک وَکنْ مِنَ الشَّاکرِینَ * وَکتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کلِّ شَیءٍ...». (سوره اعراف/۷، ۱۴۵-۱۴۴)

در کتاب مقدس نیز آمده است که خداوند از حضرت موسی علیه السلام خواست تا بر کوه بالا رفته، قوانین و دستوراتی را که بر لوحهای سنگی نوشته شده، فراگرفته و آنها را به بنی‌اسرائیل بیاموزد. موسی نیز به همراه حضرت یوشع به سوی کوه حرکت کرده به بزرگان قوم خود فرمان داد همانجا منتظر او بوده و در مشکلات با هارون مشورت کنند.[۳]

از آیات قرآن چنین برمی‌آید که خداوند نوشته‌هایی را به عنوان الواح برای حضرت موسی علیه السلام فرستاد؛ ولی مفسران درباره این که آیا این الواح همان تورات مشهور است یا غیر آن، اختلاف نظر دارند؛ بیشتر مفسران بر این باورند که الواح همان تورات است.[۴] گروهی دیگر ارسال الواح را پیش از نزول تورات می‌دانند.[۵] برخی دیگر نیز تورات را بخشی از الواح دانسته‌اند.[۶]

درباره ویژگی ها، شمار و جنس الواح و زمان و مکان اعطای آن به موسی علیه السلام در قرآن چیزی نیامده است؛ ولی مفسران شمار آنها را ۲، ۷ یا ۱۰[۷] عدد و جنس آنها را از زمرّد سبز، زبرجد، یاقوت سرخ یا سنگی سخت ذکر کرده‌اند.[۸] در برخی از روایات نیز به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله جنس الواح از درخت سدر بهشت دانسته شده است.[۹]

بیشتر مفسران محتوای الواح را به زبان عبری دانسته[۱۰] و گفته‌اند: خداوند آن را روز عید قربان به وسیله جبرئیل در میقات بر حضرت موسی علیه السلام فروفرستاد.[۱۱]

روایات فراوانی نیز به بیان جنس، شمارگان، درازا و پهنا، کیفیت کتابت و ویژگیهای دیگر الواح پرداخته اند، که بیشتر آنها اعتبار چندانی ندارد.[۱۲]

محتوای الواح

در قرآن محتوای الواح موسی، پند و اندرز و بیان همه امور معرفی شده است: «وَکتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کلِّ شَیءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلًا لِکلِّ شَیءٍ...». (سوره اعراف/۷، ۱۴۵) مفسران درباره نسبت کتابت به خداوند (کتَبنا) در این آیه گفته‌اند: این نسبت یا بدین جهت است که کتابت به صورت نقش در الواح به قدرت خداوند بوده است.[۱۳] یا این که این کار به امر و وحی خدا صورت گرفته و کاتب آن فرشته‌ای بوده است.[۱۴]

در کتاب مقدس نیز آمده است: هنگامی که خدا در کوه‌ سینا گفتگوی خود را با موسی به پایان رسانید آن دو لوح سنگی را که با انگشت خود ده فرمان بر روی آنها نوشته بود، به موسی داد.[۱۵]؛ ولی به نظر می‌رسد نسبت «کتابت» در این آیه به خداوند، مانند دیگر مواردی که در قرآن خداوند کارها را به خود نسبت می‌دهد، به معنای وقوع این کار به امر الهی است.

اما در تفسیر «...مِنْ کلِّ شَیءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلًا لِکلِّ شَیءٍ...» برخی از مفسران به بیان مصادیق «کلِّ شَیءٍ» پرداخته و آن را شامل دستوراتی مانند شرک نورزیدن به خداوند، خودداری از سوگند دروغ و بزرگداشت والدین، می‌دانند.[۱۶] گروهی دیگر گفته‌اند: «مِن کُلِّ شَیء» عبارت از هر چیز مورد نیاز در امر دین موسی و «مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلًا لِکلِّ شَیءٍ» تفسیر «کُلِّ شَیء» است؛ یعنی خداوند همه اوامر و نواهی، حلالها و حرامها، عبرتها و اخبار و جز آنها را برای موسی فرستاده است.[۱۷]

اما ظاهراً خداوند محتویات الواح را در دو بخش تنظیم کرده است: بخشی پند و اندرز (موعظة) و بخشی دیگر تفصیل هر آنچه دانستن آن لازم است: «... وَتَفْصِیلًا لِکلِّ شَیءٍ...»؛ زیرا کلمه «مِن» در تعبیر «مِن کُلّ شَیء» با توجه به سیاق جمله تبعیض را می‌رساند و واژه «مَوعِظَةً» بیان «کُلِّ شَیء» بوده و جمله «وَتَفْصِیلًا لِکلِّ شَیءٍ» عطف بر آن است و بکارگیری «تَفصیلاً» به صورت نکره، برای افاده ابهام و تبعیض است؛ چون نه حضرت موسی، خاتم انبیاست و نه آیینش، آخرین و کامل‌ترین آیین بوده و مسلماً در آن هنگام به مقدار نیاز و استعداد مردم احکام الهی نازل شده است، از این‌ رو می‌توان معنای آیه را چنین دانست که ما برای موسی در الواح گزیده‌ای از هر چیز نگاشتیم؛ یعنی برای او مقداری موعظه و مقداری لازم از هر مطلب اعتقادی و عملی فروفرستادیم. پس اگر مراد از الواح، تورات باشد، آیه به خوبی بر نقص و ناکافی بودن این کتاب نسبت به معارف و شرایع مورد نیاز بشر، دلالت دارد.[۱۸]

برخی از روایات نیز در ذیل این آیه گفته‌اند: خداوند همه چیز را برای موسی ننوشت. امام صادق علیه السلام می فرماید: عبارت‌ «مِنْ کلِّ شَی‌ءٍ»، بیانگر آن است که خداوند تمام امور را براى موسى علیه السلام بیان نکرده است.[۱۹]

و به همین سبب خداوند در آیه‌ای دیگر، قرآن را مُهیمن و کامل کننده تورات و انجیل دانسته است: «وَأَنْزَلْنَا إِلَیک الْکتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکتَابِ وَمُهَیمِنًا عَلَیهِ...». (سوره مائده/۵، ۴۸) درباره حضرت عیسی علیه السلام نیز می‌فرماید: «وَلَمَّا جَاءَ عِیسَىٰ بِالْبَینَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکمْ بِالْحِکمَةِ وَلِأُبَینَ لَکمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ...» (سوره زخرف/۴۳، ۶۳). از این آیه برمی‌آید که شریعت عیسی نسبت به آیین موسی نقش مکمل داشته یا به عبارت دقیق‌تر پاره‌ای از عقاید و احکام دینی مورد اختلاف یهود را اصلاح و تصحیح کرده است؛ در حالی که در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌فرماید: «...وَجِئْنَا بِک شَهِیدًا عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَیک الْکتَابَ تِبْیانًا لِکلِّ شَیءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِینَ» (سوره نحل/ ۱۶، ۸۹). از این آیه می‌توان برداشت کرد که قرآن به شکل کامل‌تر و جامع‌تری نسبت به تورات و انجیل به بیان عقاید، احکام و ارزشهای اخلاقی مورد نیاز برای سعادت انسان در دنیا و آخرت پرداخته است، از این‌ رو آیات یاد شده می‌تواند دلیل برتری شریعت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر آیین موسی و عیسی علیهماالسلام باشد.[۲۰]

وظیفه قوم موسی درباره الواح

چون الواح، دستورات الهی به موسی علیه السلام و قوم او را دربرداشته، خداوند از وی خواست تا آنها را با قوت و جدیت تمام برگرفته و به قوم خود فرمان دهد تا از میان آنها بهترین را برگزینند: «...فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَک یأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا...» (سوره اعراف/۷، ۱۴۵).

برخی مفسران ذیل این آیه گفته‌اند: محکم گرفتن کنایه از این است که آن را شوخی و بی‌اهمیت نشمارند؛ بلکه آن را جدّی گرفته، با احتیاط به آن عمل کنند، زیرا اگر کسی امری را جدّی بداند قهراً همه نیروی خود را در نگهداری آن بکار می‌گیرد.[۲۱] گروهی دیگر گفته‌اند: چون این الواح دربرگیرنده احکام و دستورات جدیدی، برخلاف احکام رایج نزد فرعونیان و قوم بت‌پرست بوده، خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود: تا در فراگیری آن عزمی قوی و اراده‌ای استوار داشته باشد.[۲۲]

امّا درباره جمله «أْمُرْ قَوْمَک یأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا» شیخ طبرسی و برخی دیگر از مفسران معتقدند مراد از «أحسنها» واجبات و مستحبات است، زیرا این دو از مباحات بهتر است.[۲۳] مفسرانی دیگر بدین معنا گرفته‌اند که ناسخها را فراگرفته و منسوخها را رها کنید.[۲۴] گروهی نیز بر این باورند که کلمه افعل تفضیل در اینجا به معنای صفت مشبهه، یعنی «احسن» به معنای «حَسَن» بوده و به نیکی و حُسن همه دستورات آن، اشاره دارد.[۲۵] احتمال دیگر این که در میان دستورات، اموری مانند قصاص، مباح و اموری دیگر مانند عفو و گذشت از آن بهتر معرفی شده باشد و قوم موسی علیه السلام به عمل به آنچه بهتر است، دعوت شده باشند.[۲۶]

علامه طباطبایی گرفتن أحسن را کنایه از حسن ملازمت در آن امور دانسته و در بیان وجه این کنایه می‌گوید: اگر کسی همواره در کارهایش در پی خوبی باشد، طبعاً از خوب و بد هر چیز و هر عمل، خوب آن را برمی‌گزیند و همچنین غریزه زیباپسند انسان او را وامی‌دارد تا از میان خوبها، خوب‌تر را برگزیند. بنابراین معنای جمله این است که به قوم خود فرمان ده تا از گناهان دوری کرده، حسناتی را که خداوند به سوی آن راهنمایی می‌کند، ملازمت کنند.[۲۷]

اما قوم حضرت موسی علیه السلام پس از رفتن وی به میقات، با حیله‌های «سامری» از زیورهای خود، مجسمه‌ای به شکل گوساله ساخته و به پرستش آن پرداختند. هنگامی که موسی از نافرمانی و سرپیچی قومش آگاه شد، به سوی آنان بازگشت و با توبیخ و مذمت آنها از شدّت خشم الواح را افکند، موی سر برادرش هارون را گرفت و به سوی خود کشید: «وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یجُرُّهُ إِلَی...». (سوره اعراف/۷، ۱۵۰)

از ابن‌ عباس نیز روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: خداوند حضرت موسی علیه السلام را رحمت کند. شنیدن، چگونه مانند دیدن است؟ هنگامی که موسی از خداوند شنید که قومش در غیاب او فریب خورده‌اند، الواح را از روی خشم بر زمین نکوبید؛ ولی هنگامی که به سوی آنان بازگشت و انحرافشان را به چشم خود دید، با شدت الواح را بر زمین زد.[۲۸]

گروهی شبهه‌ی منافات داشتن افکندن الواح و کشیدن موی سر برادر با عصمت را چنین پاسخ داده‌اند:[۲۹] ادلّه عصمت این قبیل اشتباهات را که ریشه در اختلاف در سلیقه دارد نفی نمی‌کند، زیرا این‌گونه امور به حکم خدا مربوط نبوده بلکه با امور زندگی ارتباط دارد، از این‌ رو مفسران برای این برخورد موسی احتمالات ذیل را بیان کرده‌اند: ممکن است این کار موسی برای فهماندن عظمت خطا و انحراف قومش باشد تا بار دیگر تکرار نشود؛ یا این که هارون را به سوی خود کشیده تا حال قومش را آهسته از وی بپرسد، از این‌ رو وقتی هارون ماجرا را برای او بازگو کرد، عذر وی را پذیرفت و برایش دعا کرد: (سوره اعراف/۷، ۱۵۱).

هنگامی که آتش خشم موسی علیه السلام فرونشست الواحی را که نوشته‌های آن برای خداترسان مایه هدایت و رحمت بود برگرفت: «وَلَمَّا سَکتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یرْهَبُونَ»؛ (سوره اعراف/۷، ۱۵۴) برخی علت فرونشستن خشم موسی علیه السلام را توبه قومش و برخی دیگر اعتذار هارون می‌دانند.[۳۰]

همچنین درباره «فی نُسخَتِها» گروهی از مفسران «نسخ» را به معنای «نقل» گرفته و بر این باورند که چون موسی علیه السلام از سر خشم الواح را افکند، ۶ جزء از آن شکسته و تنها یک جزء باقی ماند و «وَ فی نُسخَتِها» یعنی آنچه که از آن یک جزء نقل شده است؛[۳۱] ولی به نظر می‌رسد در این آیه «نسخه» از «نسخ» به معنای نوشتن و نسخه به معنای نوشته است، همان‌گونه که «خطبه» به معنای «خطاب» است، بنابراین «وَ فی نُسخَتِها» یعنی در نوشته‌های آن الواح برای خداترسان هدایت و رحمت است.[۳۲]

سرنوشت الواح

پس از موسی علیه السلام گروهی از بنی‌اسرائیل از پیامبر خود خواستند تا پادشاهی برای آنان نصب کند تا به فرماندهی وی در راه خدا کارزار کنند. پیامبرشان «طالوت» را به فرماندهی آنان برگزید و گفت: نشانه سلطنت وی این است که «تابوت» را به شما بازمی‌گرداند تا مایه آرامشتان شود:[۳۳] «وَقَالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ آیةَ مُلْکهِ أَنْ یأْتِیکمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکمْ وَبَقِیةٌ مِمَّا تَرَک آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکةُ إِنَّ فِی ذَٰلِک لَآیةً لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». (سوره بقره/۲، ۲۴۸)

مراد از «تابوت» در آیه، تابوت بنی‌اسرائیل است که موسی علیه السلام در واپسین روزهای عمر خود، الواح، زره و برخی چیزهای دیگر را در آن نهاد و به جانشین خویش، یوشع بن نون سپرد و از آن پس اهمیت این صندوق در میان بنی‌اسرائیل بیشتر شد و در همه جنگها برای آرامش آن را به همراه خود برده و بر دشمن پیروز می‌شدند.[۳۴]

همچنین در تفسیر «وَبَقِیةٌ مِمَّا تَرَک آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ» از ابن‌عباس، قتاده، عکرمه و برخی دیگر نقل شده که مراد از آن، خرده‌های الواح موسی و عصا و لباس اوست که در تابوت نهاده بودند.[۳۵]

درباره سرنوشت الواح موسی علیه السلام مانند بسیاری از پدیده‌های تاریخی دیگر نمی‌توان به نظری قطعی دست یافت؛ ولی با تمسّک به روایاتی که بسیاری از آنها خالی از ضعف نیست، گروهی برآن‌اند که این الواح در یکی از کوههای یمن دفن شده،[۳۶] یا در زمان موسی علیه السلام سنگی آنها را در خود فروبرده و هم‌اکنون نیز در دل آن سنگ نگهداری می‌شود.[۳۷]

برخی دیگر گفته‌اند: پس از شکستن الواح هنگامی که خشم موسی فرونشست، خرده‌های آنها را جمع کرد و در تابوت نهاد و این تابوت همچنان در میان بنی‌اسرائیل بود، تا آنکه آن را خوار و بی‌ارزش شمردند و خداوند به سبب این بی‌حرمتی آن تابوت را از آنان گرفت.[۳۸] همچنین از امام صادق علیه السلام روایت شده که ما اهل‌ بیت، وارث الواح موسی هستیم.[۳۹]

پانویس

  1. تاج‌العروس، ج ۴، ص۱۹۵؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۳۵۳؛ التحقیق، ج۱۰، ص۲۵۱-۲۵۲، «لوح».
  2. واژه‌های دخیل، ص۳۶۶-۳۶۷، «لوح».
  3. کتاب مقدس، خروج۲۴: ۱۲-۱۵.
  4. التبیان، ج۴، ص۵۳۹؛ الکشاف، ج۲، ص۱۵۸؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص۷۳۳.
  5. تفسیر ابن‌کثیر، ج۲، ص۲۵۶.
  6. الکشاف، ج۲، ص۶۶۸؛ تفسیر ابن‌ کثیر، ج۲، ص۲۵۶.
  7. مجمع‌البیان، ج۴، ص۷۳۳؛ التفسیر الکبیر، ج۱۴، ص۲۳۶؛ تفسیرالمنار، ج۹، ص۱۹۰.
  8. تفسیر قمی، ج۲، ص۲۸؛ جامع‌البیان، مج۶، ج۹، ص۸۹؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص۷۳۳.
  9. الدرالمنثور، ج۳، ص۵۴۸؛ المیزان، ج۸، ص۲۶۱.
  10. التبیان، ج۴، ص۵۳۹؛ نورالثقلین، ج۲، ص۷۵.
  11. التفسیرالکبیر، ج۱۴، ص۲۳۶؛ البحرالمحیط، ج۵، ص۱۶۹.
  12. تفسیرالمنار، ج۹، ص۱۹۰.
  13. البحر المحیط، ج۵، ص۱۶۹؛ نمونه، ج۶، ص۳۶۳.
  14. التفسیر الکبیر، ج۱۴، ص۲۳۶؛ البحرالمحیط، ج۵، ص۱۶۹؛ روح‌المعانی، مج۶، ج۹، ص۸۵.
  15. کتاب مقدس، خروج ۳۱:۱۸.
  16. جامع‌البیان، مج۶، ج۹، ص۷۸؛ البحرالمحیط، ج۵، ص۱۷۰.
  17. جامع‌البیان، مج۶، ج۹، ص۷۷؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص۷۳۳؛ التفسیرالکبیر، ج۱۴، ص۲۳۷.
  18. روح‌المعانی، مج۶، ج۹، ص۸۴؛ المیزان، ج۸، ص۲۴۵؛ نمونه، ج۶، ص۳۶۴.
  19. تفسیر نورالثقلین.
  20. نورالثقلین، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ الفرقان، ج۹، ص۳۰۲؛ نمونه، ج۶، ص۳۶۴.
  21. جامع‌البیان، مج۶، ج۹، ص۷۸-۷۹؛ البحر المحیط، ج۵، ص۱۷۱؛ المیزان، ج۸، ص۲۴۵.
  22. تفسیر مراغی، مج۳، ج۹، ص۶۱؛ البحرالمیحط، ج۵، ص۱۷۱؛ الفرقان، ج۹، ص۳۰۱.
  23. تفسیر ماوردی، ج۲، ص۲۶۰؛ التبیان، ج۴، ص۵۴۰؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص۷۳۴.
  24. تفسیر ماوردی، ج۲، ص۲۶۰؛ التبیان، ج۴، ص۵۴۰؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص۷۳۴.
  25. مجمع‌البیان، ج۴، ص۷۳۴؛ نمونه، ج۶، ص۳۶۵.
  26. التبیان، ج۴، ۵۴۰؛ روح‌المعانی، مج۶، ج۹، ص۸۷؛ نمونه، ج۶، ص۳۶۵.
  27. المیزان، ج ۸، ص۲۴۶.
  28. تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۹؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۵۶۴؛ الفرقان، ج۹، ص۳۱۷.
  29. التبیان، ج۴، ص۵۵۰؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص۷۴۲؛ المیزان، ج۸، ص۲۵۱.
  30. مجمع‌البیان، ج۴، ص۷۴۳؛ روح‌المعانی، مج۶، ج۹، ص۱۰۴؛ تفسیر المنار، ج۹، ص۲۱۴.
  31. کشف الاسرار، ج۳، ص۷۴۵؛ تفسیر قرطبی، ج۷، ص۱۸۶؛ روح‌المعانی، مج۶، ج۹، ص۱۰۵.
  32. مجمع‌البیان، ج ۴، ص۷۴۳؛ کنزالدقائق، ج۵، ص۱۹۱؛ الفرقان، ج۹، ص۳۲۴.
  33. مجمع البیان، ج۲، ص۶۱۴.
  34. التبیان، ج۲، ص۲۹۳؛ مجمع‌البیان، ج۲، ص۶۱۴؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۷۵۸.
  35. جامع‌البیان، مج۲، ج۲، ص۸۳۰؛ نورالثقلین، ج۱، ص۲۴۷؛ الفرقان، ج۲، ص۱۶۹.
  36. تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۸.
  37. نورالثقلین، ج‌۲، ص‌۷۱؛ المیزان، ج‌۸‌، ص‌۲۶۱.
  38. جامع‌البیان، مج۲، ج۲، ص۸۳۲.
  39. مجمع‌البیان، ج۲، ص۶۱۴؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۳۲.

منابع