دعای ۴۵ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش سوم)
وَ أَنْتَ الَّذِی دَلَلْتَهُمْ بِقَوْلِک مِنْ غَیبِک وَ تَرْغِیبِک الَّذِی فِیهِ حَظُّهُمْ عَلَى مَا لَوْ سَتَرْتَهُ عَنْهُمْ لَمْ تُدْرِکهُ أَبْصَارُهُمْ، وَ لَمْ تَعِهِ أَسْمَاعُهُمْ، وَ لَمْ تَلْحَقْهُ أَوْهَامُهُمْ، فَقُلْتَ: «فَاذْکرُونِی أَذْکرْکمْ، وَ اشْکرُوا لِی وَ لا تَکفُرُونِ» وَ قُلْتَ: «لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکمْ، وَ لَئِنْ کفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ»، وَ قُلْتَ: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ، إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ»؛ فَسَمَّیتَ دُعَاءَک عِبَادَةً، وَ تَرْکهُ اسْتِکبَاراً، وَ تَوَعَّدْتَ عَلَى تَرْکهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ.
فَذَکرُوک بِمَنِّک، وَ شَکرُوک بِفَضْلِک، وَ دَعَوْک بِأَمْرِک، وَ تَصَدَّقُوا لَک طَلَباً لِمَزِیدِک، وَ فِیهَا کانَتْ نَجَاتُهُمْ مِنْ غَضَبِک، وَ فَوْزُهُمْ بِرِضَاک.
وَ لَوْ دَلَّ مَخْلُوقٌ مَخْلُوقاً مِنْ نَفْسِهِ عَلَى مِثْلِ الَّذِی دَلَلْتَ عَلَیهِ عِبَادَک مِنْک، کانَ مَوْصُوفاً بِالْإِحْسَانِ، وَ مَنْعُوتاً بِالامْتِنَانِ، وَ مَحْمُوداً بِکلِّ لِسَانٍ، فَلَک الْحَمْدُ مَا وُجِدَ فِی حَمْدِک مَذْهَبٌ، وَ مَا بَقِی لِلْحَمْدِ لَفْظٌ تُحْمَدُ بِهِ، وَ مَعْنًى ینْصَرِفُ إِلَیهِ.
یا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَى عِبَادِهِ بِالْإِحْسَانِ وَ الْفَضْلِ، وَ غَمَرَهُمْ بِالْمَنِّ وَ الطَّوْلِ، مَا أَفْشَى فِینَا نِعْمَتَک، وَ أَسْبَغَ عَلَینَا مِنَّتَک، وَ أَخَصَّنَا بِبِرِّک!
هَدَیتَنَا لِدِینِک الَّذِی اصْطَفَیتَ، وَ مِلَّتِک الَّتِی ارْتَضَیتَ، وَ سَبِیلِک الَّذِی سَهَّلْتَ، وَ بَصَّرْتَنَا الزُّلْفَةَ لَدَیک، وَ الْوُصُولَ إِلَى کرَامَتِک.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
و تویی آن خداوندی که با گفتار از غیب خود و به سبب ترغیبت که در برگیرنده سود ایشان است آنان را به چیزی راهنمایی فرمودی که اگر از آنان میپوشاندی دیدگانشان درک نمیکرد، و گوشهاشان فرانمی گرفت، و فکرشان به آن نمیرسید، چرا که فرمودی: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم، و مرا سپاس آورید و کفران نورزید»، و فرمودی: «هرآینه اگر شکر آرید شما را افزونی دهم، و اگر ناسپاسی کنید همانا عذاب من شدید است»،
و فرمودی: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنان که از عبادت من (دعا کردن) تکبّر ورزند به زودی خوار و ذلیل وارد جهنم میشوند». پس نیایش و دعا را عبادت، و ترکش را کبر و خودخواهی نامیدی، و بر ترک دعا به دخول دوزخ با ذلت و خواری تهدید فرمودی.
بدین سبب بندگان واقعی به نعمتت تو را یاد کردند، و به بخششت شکر آوردند، و به فرمانت به دعا برخاستند، و به خاطر گرفتن عطای افزونت صدقه دادند، و تنها راه آزادی آنان از خشم تو، و دستیابی به رضای حضرتت در آن بود.
و اگر مخلوقی مخلوق دیگر را از سوی خود به مثل آنکه حضرت تو بندگانت را از سوی خود راهنمایی نمودی هدایت میکرد موصوف به احسان، و موصوف به امتنان و بخشش بود، و به هر زبانی مورد ستایش قرار میگرفت، پس سپاس توراست تا آنجا که در سپاس تو راهی وجود داشته باشد، و تا آنجا که برای سپاس کلمهای که تو به آن ستوده شوی، و معنایی که به سپاس منصرف گردد باقی باشد.
ای کسی که با احسان و فضلت بندگان را به سپاس فرا خواندهای، و آنان را غرق عطا و بخشش خود نمودهای، چه آشکار و پخش است نعمت تو در ما! و چه فراوان است عطایت برما! و چه مخصوص است نیکی تو به ما!
ما را به دین برگزیدهات راه نمودی، و به آئین پسندیدهات رهنمون شدی، و سالک راهی فرمودی که آن را هموار کردی، و ما را به راه تقرب به پیشگاهت، و وصول به کرامتت بینایی دادی.
ترجمه آیتی
بار خدایا، تویى که به وسیله ى وحیى که از عالم غیب فرستادى و به ترغیب خویش، آدمیان را به چیزهایى راه نمودى که اگر پنهان مى داشتى، از دیدگانش پنهان مى بود. گوششان از شنیدن آواز آن ناتوان و اندیشه هایشان از تصور آن عاجز مى آمد، که تو خود گفته اى: مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. مرا سپاس گویید و ناسپاسى من مکنید. و نیز گفته اى: اگر مرا سپاس گویید، بر نعمت شما مى افزایم و اگر کفران کنید، بدانید که عذاب من سخت است.
و گفته اى: بخوانید مرا، تا شما را پاسخ گویم. آنهایى که از پرستش من سرکشى مى کنند زودا که در عین خوارى به جهنم درآیند. بار خدایا، دعاى بندگان را به درگاه خود، عبادت خوانده اى و ترک آن را خودپسندى و سرکشى، و کسانى را که از آن سر برتابند وعده ى جهنم و خوارى آن داده اى.
از این روست که تو را به نعمت و بخششت یاد کردند و به فضل و احسانت سپاس گفتند و هم به فرمان تو، تو را به دعا خواندند، و در راه تو صدقه دادند تا به ثوابشان بیفزایى، و در آن بود رهاییشان از خشم تو و کامیابیشان به خشنودى تو.
بار خدایا، اگر یکى از آفریدگان تو، آفریده ى دیگر را چنان راهنمایى کرده بود که تو بندگانت را راهنمایى کرده اى، او را به صفت انعام و احسان متصف مى ساختند و به هر زبان مى ستودندش. پس حمد و سپاس تو را، تا هر زمان که سپاست توان گفت و تا آنگاه که بر حمد تو لفظى باقى است و معنایى که در این طریق بهره اى از آن توان یافت.
اى خداوندى که احسان و فضل خویش به بندگانت عطا کرده اى و آنان را در بخشش و عطا غرقه ساخته اى. آثار نعمت تو بر ما چه آشکار است و احسان تو در حق ما چه بسیار. و چه بسیار ما را به بر و نیکى خویش مخصوص گردانیده اى.
ما را به دین برگزیده ى خود، آیین پسندیده ى خود، شریعت سهل و آسان خود هدایت کردى و دیدگانمان را بینا ساختى که به تو تقرب جوییم و به مقام کرامت تو واصل آییم.
ترجمه ارفع
و تویى آنکه از جانب غیبت بندگانت را راهنمایى نمودى که اگر آنها را دلالت نمى کردى دیدگانشان حقایق را نمى دید و گوشهایشان آنها را حفظ نمى کرد و اندیشه هایشان به آن نمى رسید و خود فرمودى:
به یاد من باشید تا به یاد شما باشم و مرا سپاس گزارید و کفران نعمت هایم را ننمائید و نیز فرمودى: اگر شکرگزار باشید نعمت هایم را برایتان فزونى بخشم و اگر ناسپاسى نمایید بدانید که عذاب من سخت و شدید است.
و خود فرمودى: مرا بخوانید استجابت کنم شما را و آنهایى که از پرستش من کبر مى ورزند به زودى با خوارى و مذلت داخل جهنم خواهند شد و تو دعا کردن به درگاهت را جزء عبادات و ترک آن را سرکشى و طغیان نامیدى و وعده دادى که آنهایى که از این عبادت دورى جویند با ذلت داخل در آتش خواهند شد.
بنابراین تو را به خاطر نعمت هایت یاد کردند و فضل و احسان ترا سپاس گزارند و به سبب فرمانت تو را خواندند و براى رضاى تو و فزونى نعمت ها صدقه دادند و در همین صدقه دادن بود که رهایى از خشمت و رستگارى به سوى رضایت را به دست آوردند.
و اگر هر آفریده ای همنوع خود را همانگونه که تو بندگانت را دلالت فرمودى دلالت مى کرد به احسان توصیف مى شد و به نعمت دهنده تعریف مى گشت و در هر زبانى از او ستایش مى شد. پس حمد تراست تا آنجا که راهى در حمد تو یافت شود و براى حمد لفظى که به آن حمد شوى و معنى و مقصودى که به حمد برگردد باقى مانده باشد.
اى خدایى که به بندگانش احسان و کرم را به ارمغان داده و ایشان را غرق در نعمت و بخشش خویش فرموده، چه آشکار است در زندگى ما نعمت تو و چه فراوان است براى ما کرم تو و چه بسیار است نیکى هایى که به ما اختصاص داده اى!
الها ما را به سوى دینت که مورد انتخاب خودت بود و به راه و روشت که آن را دوست مى داشتى و طریقه ات که آن را آسان گردانیدى هدایت فرمودى و ما را در رسیدن به مقام قربت و کامیابى از بزرگوارى ات آشنا ساختى.
ترجمه استادولی
و تویى که بندگان خود را با سخن غیبى خود (با وحى) و با ترغیب و تشویقت که بخت و بهره آنان در آن نهفته، به چیزى ره نمودى که اگر آن را از نظرشان مى پوشاندى دیدگانشان آن را درنمى یافت، و گوش هاشان فرانمى گرفت، و عقل و درکشان بدان نمى رسید، و فرمودى: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم، و سپاس مرا بجا آورید و مرا ناسپاسى نکنید.» و فرمودى: «اگر سپاس گزارید حتما بر نعمت شما بیفزایم، و اگر ناسپاسى کنید بدانید که عذاب من سخت است».
و فرمودى: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، کسانى که از عبادت من تکبر و گردن فرازى مى کنند به زودى با خوارى و سرافکندگى داخل دوزخ خواهند شد.» پس دعا کردن به درگاهت را عبادت نامیدى و ترک آن را استکبار و گردن فرازى خواندى، و بر ترک آن دخول در دوزخ با سرافکندگى را هشدار دادى.
پس با نعمت خودت تو را یاد کردند و با تفضل خودت تو را سپاس گزارند، و به فرمان خودت تو را خواندند، و براى رضاى تو صدقه دادند تا به افزونى نعمتت دست یابند، و در همه اینها نجات آنان از خشم تو و دستیابى شان به خشنودى تو نهفته است.
و اگر یکى از آفریدگان آفریده اى دیگر را از سوى خود به مانند همان چیزى که تو از سوى خویش بندگانت را به آن رهنمایى فرموده اى رهنمایى مى کرد، موصوف به احسان و بخشندگى مى شد و به هر زبانى مورد ستایش قرار مى گرفت. پس سپاس و ستایش تو را تا راهى به سپاس و ستایشت یافت مى شود، و تا لفظى براى سپاس و ستایشت باقى است که تو را بدان بستایند، و معنایى وجود دارد که به سپاس و ستایشت منتهى شود.
اى که با احسان و تفضل، حمد و ستایش بندگانت را برانگیخته اى، و آنان را غرق نعمت هاى فراوان و بى دریغت ساخته اى، چه آشکار و پخش است نعمت هاى تو در میان ما، و چه فراوان است بخشش هاى تو بر ما، و چه مخصوص گردیده است نیکى هاى تو در حق ما!
ما را به دینى که خود برگزیده، و آیینى که خود پسندیده، و راهى که خود هموار ساخته اى ره نمودى، و را ه تقرب و نزدیکى به خود و رسیدن به کرامت خویش را به ما نشان دادى.
ترجمه الهی قمشهای
و باز تو اى خدا بندگان را به کلام خود از عالم غیب دلالت فرمودى و ترغیب و تشویق نمودى تا به حظ و بهره کامل خود بهره مند شوند که آن حقایق را که در قرآن از عالم غیب فرستادى اگر از آنها مستور مى داشتى (و به واسطه کتاب آسمانى قرآن تعلیمشان نمى فرمودى) آن حقایق را نه هرگز به چشم مى دیدند و نه به گوش مى شنیدند و نه پرواز عقل و افکارشان به انجام مى رسید چنانکه در قرآن فرمودى (اذکرونى الخ) مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر و سپاس مرا (بر نعمتهاى بى شمارى که عطا کردم) به جاى آرید و کفران مى کنید و باز فرمودى (لان شکرتم الخ) اگر از نعمتهاى من شکرگزارى کردید البته من بر نعمت شما بسیار مى افزایم و اگر کفران کردید همانا عذاب من بسیار سخت است ( یعنى شما را از معرفت منعم و حظ نعمت بسیار محروم مى سازم)
و باز در کتاب مقدست فرمودى (ادعونى استجب لکم) مرا از دل به اخلاص کامل بخوانید تا دعاى شما را مستجاب کنم و آنان که از دعا و عبادت من اعراض و سرکشى کنند زود با ذلت و خوارى در دوزخ (قهر حق) داخل شوند (آن قدر دعا به درگاهت محبوب تست که در این آیه ى مبارکه دعاى بندگان را به درگاهت عبادت نام کردى و ترک تضرع و دعا را تکبر) (و خودبینى و غرور و سرکشى از فرمان خدا) خواندى و بر ترک دعا به درگاهش بر دخول در آتش دوزخ با ذلت و خوارى خلق را وعید دادى و سخت ترسانیدى
پس خلائق به لطف و کرم تو به ذکر و دعا موفق شده و یاد تو مى کنند و به فضل و احسانت بر شکر و سپاست به حقیقت توفیق مى یابند و به امر تو جرات کرده و به دعاء و راز و نیاز با حضرتت زبان مى گشایند (چون اگر تو امر به دعا نمى کردى مخلوق ضعیف چه جرات داشت که با سلطان باعظمت ملک وجود به دعا و راز و نیاز لب گشاید و خواهش و تمنا کند؟) و تصدق و احسانها که خلق به فقرا در راه تو مى کنند براى طلب مزید احسان تست (پس بندگان در صدقه با تو معامله ربوى کنند که بر حسب وعده تو در مقابل هر دینارى هفتاد و بیشتر از لطف حضرتت عوض گیرند و تو هم به وعده ى خود وفا کرده و عطا خواهى کرد) و در عین حال صدقه و احسانهایشان به فقیران سبب نجاتشان از قهر و غضب تو خواهد شد و به رضا و خشنودیت نائل مى شوند (یعنى گناهانى که مرتکب شدند و بدان سبب مستوجب غضب تواند به واسطه صدقه به فقرا مى بخشى و عفوشان مى کنى و چون فقیران را شاد و خشنود کردند تو از آنها راضى و خشنود مى شوى).
و اگر یک مخلوقى با مخلوق دیگرى اینگونه رفتار کند که تو بندگان را ارشاد کردى (یعنى به او گوید که اگر به فقیران صدقه اى دادى و دلى را شاد کردى من به تو هفتاد برابر و بیشتر عوض دهم و از گناهت درگذرم و به لطف و کرم از تو خشنود شوم) آن مخلوق کارى بسیار پسندیده کرده و به احسان و نیکوکارى موصوف خواهد بود و به انعام و لطف و کرم به هر زبان ستایش خواهد شد پس تو را اى خدا (که بندگان را تعلیم دادى که صدقه دهند تا در عوض به آنها لطف و کرم بسیار کنى و گناهشان عفو فرمائى همین امر به صدقه دادن تو احسان بزرگى است در حق ما ما هم بر این احسان) حمد و ستایش و سپاسگزارى مى کنیم تا به سر حدى که ما را راه به ستایش حضرتت یافت شود (یعنى تا آنجائى که حد معرفت ما و ادراک ما به حمد و ستایش تو است نه آن حمدى که لایق تست و ثنائى که تو خود را به آن ستایش کنى و الا حمد حقیقى حضرتت آن است که تو خود را بدان ستودى سبحانک ما اثنى ثناء علیک انت کما اثنیت على نفسک) کلام رسول خاتم و عقل کل عالم و سید ولد آدم است) و تا آنجا که لفظ و عبارت براى حمد و ثنایت به زبان توان آورد و مادامى که قوت فهم ما به معنائى بر مقام حمدت که ادراک اوصاف کمال تست راه تواند یافت و عقل قاصر و فکرت کوتاه ما توانائى انتقال داشت (و الا)
(ما نتوانیم حق حمد تو گفتن * با همه کروبیان عالم بالا)
اى خدائى که به فضل و احسان بى انتهاى خویش بندگانت را غرق نعمت کردى و از آنان حمد و ثناى خود خواستى (در صورتى که از حمد و ثناى خلق به کلى بى نیازى پس براى آنکه بندگان را به واسطه حمد و ثنایت که ذکر اوصاف کمال و جمال تست با خود انس دهى تا از انس به حضرتت به عالم شهود حسن اعظمت که منتهاى آرزوى عارفان است نائل شوند و به لذت و ابتهاج بى انتهاى آن حسن کل و کل حسن به سعادت عظمى رسند به دین سبب خلق را امر به حمد و ثناى خود کردى و نیز براى آنکه زبان و دل به ذکر حمد و ثناى حضرتت مشغول دارند و به دین وسیله بدان سلطان عزت تقرب جویند خلق را به ذکر و ستایشت دستور دادى و الا ذات پاکت از شکر و سپاس خلق بى نیاز است و لطف و عطا و نعمت و احسانت بر بندگان البته بى عوض و بى غرض و بى منت است) اى پروردگار چقدر انواع نعمت بى شمار و عطاى وافرت میان ما بندگان منتشر است و توئى که (بى تقاضا و بى استحقاق ما) ما را به فضل و احسانت مخصوص گردانیدى
و بدین برگزیده (و شرع پسندیده) خویش ما را هدایت فرمودى و به راه معرفت خود که بر خلق سهل و آسان فرمودى رهنمائى کردى و براى تقرب نزد حضرتت و وصول به لطف و کرامتت به ما چشم بصیرت (و آئینه دل روشن) عطا کردى.
ترجمه سجادی
و تویى آنکه ایشان را با سخن غیبى خود و با ترغیب نمودنت که بهره آنان را دربر دارد، راهنمایى به چیزى کردى که اگر آن را از نظرشان مى پوشاندى دیدگانشان آن را درنمى یافت، و گوش هایشان آن را فرانمى گرفت و اندیشه هایشان به آن نمى رسید. پس فرمودى: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا شکر گزارید و مرا کفران نکنید.» و فرمودى: «اگر شکر گزارید، شما را فزونى دهم و اگر کفران نمایید، همانا عذاب من شدید است.»
و فرمودى: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. همانا کسانى که از عبادت من کبر مى ورزند، به زودى با خوارى داخل جهنّم خواهند شد.» پس دعا کردن را عبادت و ترک آن را استکبار نامیدى و بر ترک آن، داخل شدن در جهنّم با خوارى را هشدار دادى.
پس با نعمتِ خودت، تو را یاد کردند و با تفضّلت، تو را شکر گزاردند و به فرمانت، تو را خواندند و جهت طلبِ افزودن (نعمت) تو، براى (رضاى) تو صدقه دادند و در (همه) اینها نجات ایشان از خشمت و دست یافتنشان به خوشنودى ات نهفته بود.
و اگر آفریده اى از جانب خودش آفریده اى را، به مانند آنچه تو با آن بندگانت را از جانب خود راهنمایى فرموده اى، راهنمایى مى کرد، به احسان وصف مى شد و به بخشندگى تعریف مى گشت و به هر زبانى (مورد) ستایش قرار مى گرفت. پس ستایش براى توست، تا آنجا که راهى در ستایش تو یافت شود و براى ستایش کلمه اى که با آن ستایش شوى باقى ماند و مقصودى که به آن بازگردد، وجود داشته باشد.
اى آنکه با احسان و تفضّل، مورد ستایش بندگانت قرار گرفته اى و با بخشش و نعمت، ایشان را پوشانده اى. چه آشکار است در (جمع) ما نعمت تو! و چه سرشار است بر ما بخشش تو! و چه مخصوص گشته است نیکى ات به ما!.
ما را به دینت که آن را برگزیدى و به آئینت که آن را پسندیدى و به راهت که آن را آسان نمودى، هدایت کردى و ما را به (راه) نزدیکى نزد خودت و رسیدن به کرامتت، بینا نمودى.
ترجمه شعرانی
و تو به سخن خود و از باطن علم خویش براى ترغیب آنان به چیزى که سود آنها است، بر رازى آگاهشان کردى که اگر پنهان کرده بودى به چشم نمى دیدند و به گوش نمى شنیدند و اندیشه آنها به آن نمى رسید گفتى «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا شکر گوئید و ناسپاسى مکنید» و گفتى «اگر مرا سپاس گزارید نعمت شما را افزون کنم و اگر ناسپاسى کنید عذاب من سخت است».
و گفتى «مرا بخوانید تا من اجابت شما کنم و اگر سرکش باشید و بندگى من نکنید زود باشد که به دوزخ درآئید» پس دعاى خود را بندگى خواندى و ترک آن را سرکشى نام نهادى که اگر ترک دعا کنند به خوارى در جهنم روند.
پس بندگان تو نعمت تو را یاد کردند و فضل تو را سپاس گفتند و مطابق فرمان تو تو را خواندند و در راه تو صدقه دادند تا نعمت آنها را افزایش دهى و بدین سبب از خشم تو رهائى یافتند و به خشنودى تو رستگار شدند.
و اگر یکى از آفریدگان تو دیگرى را رهنمائى کرده بود به مانند آنچه تو آنان را ره نمودى سزاوار ستایش بسیار بود و او را به نیکى یاد مى کردند و منت داشتند و به هر زبان ثنا مى گفتند. پس سپاس تو را به هر طریقى که توان سپاس تو گفت و به هر لفظى که شکر تو توان گذارد و به هر معنى که اندیشه بدان راه یابد.
اى که به احسان و فضل سزاوار ستایش بندگان گشتى و آنان را به نعمت و بخشش فرا گرفتى، چه بسیار نعمتهاى تو بر ظاهر حال ما پیدا است و عطاى تو بر ما وافر و به احسان خاص تو سرافرازیم.
ما را سوى دین برگزیده ى خود هدایت فرمودى و به شریعت پسندیده ات راه نمودى و در راه هموار سالک گردانیدى و ما را بینا کردى تا به تو تقرب جوئیم و به کرامت تو رسیم.
ترجمه فولادوند
و تو همانى که از راه وحى خود که از جهان نهان فرو فرستادى و ترغیب خود مردمان را به امورى راهنمون شدى که اگر پنهان مى داشتى از دیدگانشان پوشیده مى ماند و گوشهاى ایشان آن را درنمى یافت و اندیشه هاى آنان به آن راه پیدا نمى کرد
و خود تو فرموده اى: «مرا یاد کنید تا شما را به یاد آرم، مرا سپاس گویید و کفران مورزید.» و نیز فرموده اى: «اگر مرا سپاس گوئید بر نعمت شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى ورزید بدانید که عذاب من بس شدید است!» و نیز فرموده اى: «بخوانید مرا تا شما را اجابت کنم، آنهایى که از پرستش من سر بزرگى نمایند زودا که بخوارى تمام در آتش در آیند!»
پس دعاى خود را عبادت و ترک آن را استکبار نامیده اى و بر ترک دعا، به دخول در آتش با خوارى، تهدید نموده اى.
از این روى بندگانت تو را به فضل تو یاد کردند و تو را به سبب فزون بخشیت شکر گزاردند و به فرمان تو تو را خواندند و براى افزایش دهش تو به پاس تو صدقه دادند و در این امر رهایى ایشان از خشمت و دست یافتن آنان به خشنودیت نهفته بود.
و اگر هر آینه آفریده اى آفریده ى دیگر را آنگونه که تو بندگانت را راهبر شده اى راهنمایى مى نمود، مورد ستایش قرار مى گرفت، پس سپاس تو را باد تا آنجا که راهى در سپاس تو یافته شود و براى سپاس واژه اى بر جاى مانده باشد که به وسیله ى آن سپاس گفته آید و معنایى وجود داشته باشد که به سپاس برگردد.
اى آن که به فضل و احسان و به هر زبان مورد ستایش بندگان خود قرار گرفته اى و ایشان را غرق در نعمت و دهش کرده اى، راستى را که چه سرشار است احسان و انعامت بر ما و چه بسیار است بر ما منت تو!
ما را به نیکى خود اختصاص داده اى و ما را به دین برگزیده و آیین پسندیده و راه آسان خود راهبر شده اى، و ما را براى هر چه نزدیکتر شدن به خویش و نیل به کرامتت بینا گردانیده اى!
ترجمه فیض الاسلام
و توئى آنکه به سخن خود از (عالم) غیب و نهان خویش (که دیده ها و خردها به آن راه ندارد، و به وسیله ى وحى به پیغمبران و خبر دادن ایشان دانسته مى شود) و به ترغیب و خواهان نمودن خود که بهره ى آنان را در بر دارد هدایت و راهنمائیشان نمودى بر چیزى (حقائقى) که اگر آن را از آنها مى پوشاندى چشمهاشان آن را درنمى یافت، و گوشهاشان آن را حفظ نکرده فرانمى گرفت، و اندیشه هاشان به آن نمى رسید، پس فرمودى (قرآن کریم «س ۲ ى ۱۵۲» «اذکرونى اذکرکم، و اشکروا لى و لاتکفرون»): مرا (به دعا و درخواست، یا در دنیا) یاد کنید تا شما را (به اجابت و روا شدن، یا در آخرت) یاد کنم، و مرا سپاسگزارید و ناسپاسى ننمائید، و فرمودى (قرآن مجید «س ۱۴ ى ۷» «لئن شکرتم لازیدنکم، و لئن کفرتم ان عذابى لشدید»): هر آینه اگر (مرا بر نعمتى که به شما داده ام) سپاسگزارید شما را فزونى دهم، و اگر ناسپاسى کنید همانا کیفر من سخت است (شما را به کیفر سخت خواهم رسانید)
و فرمودى (قرآن شریف «س ۴۰ ى ۶۰» «ادعونى استجب لکم، ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین»): مرا بخوانید تا (دعا و درخواست را) براى شما روا سازم، کسانى که از عبادت و بندگى (دعا و خواندن) من کبر و سرکشى مى نمایند زود است که با ذلت و خوارى به دوزخ درآیند. پس دعاء (درخواست از) خود را عبادت و بندگى و بجا نیاوردن آن را سرکشى نامیده، و بر ترک و بجا نیاوردن آن به آمدن در دوزخ با ذلت و خوارى تهدید نموده و ترسانده اى
پس (از اینرو بندگانت) تو را به نعمت و بخششت یاد کردند، و به فضل و احسانت تو را سپاس گزاردند، و به سبب امر و فرمانت تو را خواندند، و از جهت درخواست افزودن نعمتت براى (به دست آوردن رضاى) تو (نه از روى رئاء و خودنمائى، به فقراء و درویشان) صدقه و بخشش دادند، و در آن یادآورى و سپاسگزارى و خواندن آنها تو را و صدقه دادن براى تو نجات و رهائى ایشان است از خشمت (دورى از رحمتت) و فیروزى و دست یافتن آنان است به رضا و خشنودیت.
و اگر آفریده اى از پیش خود آفریده اى را به مانند آنچه تو به آن بندگانت را از جانب خود راهنمائى کرده اى راهنمائى مى نمود به احسان و نعمت دادن وصف گشته و به هر زبانى ستایش شده مى بود، پس (تو که آفریننده و راهنماى حقیقى هستى به ستودن شایسته تر مى باشى، از اینرو) پس تو را است سپاس تا آنجا که راهى در سپاس تو یافت شود، و براى سپاس سخنى که به آن ستوده شوى و معنى و مقصودى که به سپاس بازگردد باقى باشد (تا آنجا که بتوانیم تو را سپاس گزاریم)
اى آنکه به بندگانش نیکى و افزونى را نعمت داده، و آنها را به نعمت و بخشش فراگرفته، چه آشکار است در ما نعمت تو، و چه فراوان است بر ما بخشش تو، و چه بسیار است مخصوص بودن ما به نیکى سرشار تو!
ما را به آئینت (اسلام) که آن را برگزیدى، و به طریقه ات (پیروى از ائمه ى معصومین علیهم السلام) که آن را پسندیدى، و به راهت (احکام) که آن را آسان گردانیدى راهنمائى نموده اى، و به تقرب نزد (رحمت) خود، و رسیدن به کرامت و سود رساندن خویش (بهشت) بینا ساخته اى.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
و توئى که با نیروى غیبى خویش و به وسیله تشویقت که متضمن بهره ایشاناست آنان را هدایت نمودى به چیزى که اگر آن را از آنها مى پوشاندى چشمانشان درکش نمى کرد و گوشهایشان آن را فرا نمى گرفت و اندیشه شان به آن نمى رسید، آنگاه فرمودى: "مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم، و مرا سپاس گزارید و کفر نورزید".(۱)
و فرمودى: "هر آینه اگر شکر کنید شما را فزونى دهم و اگر کفران کنید همانا عذاب من سخت است".(۲)
و فرمودى: "مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنان که از عبادت من تکبّر دارند به زودى به حالتى خوار وارد دوزخ مى شوند".(۳)
پس نیایش به سویت را عبادت و ترکش را تکبّر نامیدى و بر ترک دعا به دخول دوزخ با خوارى تهدید فرمودى. بدین جهت بندگان و عباد حقیقى ات تو را به نعمتت یاد کردند و به فضیلت شکر گزاردند، و بر حسب فرمانت تو را خواندند، و به خاطر عطایاى فراوانت صدقه دادند، و تنها راه آزادیشان از خشم تو و دستیابى به خشونت آن بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ بقره، ۱۵۲.
۲ـ ابراهیم، ۷.
۳ـ مؤمن، ۶۰.
"و اگر مخلوقى مخلوق دیگرى را به مانند آن که تو بندگانت را راهنمایى نمودى راهنمایى مى کرد مورد ستایش مى بود، پس سپاس تو راست تا آنجا که در سپاس تو راهى باشد، و تا آنجا که براى سپاس، لفظى که تو به آن ستوده شوى و معنایى که به سپاس منصرف شود باقى باشد.
اى کسى که احسان و فضلش و نعمت ها و عطایش بندگان را فراگرفته، چه آشکار است نعمتهایت بر ما! و چه سرشار است بر ما نعمت تو! و چه بسیار ما را به نیکى خود اختصاص داده اى!
ما را به دین برگزیده و ملّت پسندیده ات و راه آسان خود رهبرى فرموده اى، و به تقرّب نزد خود و رسیدن به کرامتت ما را آگاه ساخته اى."
شرح صحیفه (قهپایی)
«و انت الذى دللتهم بقولک من غیبک و ترغیبک الذى فیه حظهم على ما لو سترته عنهم لم تدرکه ابصارهم و لم تعه اسماعهم و لم تلحقه اوهامهم».
قوله علیه السلام: «على ما لو سترته» متعلق بقوله: «دللتهم».
و «لم تعه»، اى: لم تحفظه. و منه: (اذن واعیه)، اى: حافظه لما سمعت، عامله به. یقال: وعیت العلم. و منه: (و الله اعلم بما یوعون)، اى: بما یجمعون فى صدورهم من التکذیب و الاثم. و فى الحدیث:«لا یعذب الله قلبا وعى القرآن»، اى: عقله ایمانا به و عملا، فاما من حفظ الفاظه و ضیع حدوده، فانه غیر واع له.
یعنى: و تویى آنکه راهنمونى کردى ایشان را به قول خود از مغیبات -که نمى داند کسى غیر از تو- و در رغبت انداختن تو آن چیزى را که در آن است بهره ى ایشان، بر آنچه اگر باز مى پوشیدى آن را از ایشان، دریافت نمى کرد آن را چشمهاى ایشان و حفظ نمى کرد آن را گوشهاى ایشان و نرسیدى به آن وهمهاى ایشان.
«فقلت: (اذکرونى اذکرکم و اشکروا لى و لا تکفرون)».
از ائمه ى روات این کتاب مستطاب چنین روایت شده که خواننده را لازم است که وقف نماید بر کلمه ى «فقلت» و اظهار همزه ى مضمومه ى «اذکرونى» کند در حین قرائت- و همچنین همزه ى «ادعونى» که بعد از این مى آید- و نیندازد با آنکه همزه ى وصلند. چرا که اول منقول است و حکایت کرده شده از تنزیل کریم.
یعنى: پس گفتى: مرا یاد کنید -به طاعت- تا شما را یاد کنم- به مغفرت. و سپاسدارى کنید نعمتهاى مرا و ناسپاسى مکنید.
«و قلت:(لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید)».
و گفتى: هر آیینه اگر شکر کنید بر نعمتهاى خود، هر آیینه افزون کنم بر شما نعمت را. و اگر ناسپاسى نمایید بر آن، به درستى که عذاب من هر آیینه سخت است- بر ناسپاسان. و فى المثنوى:
شکر نعمت نعمتت افزون کند * کس زیان بر شکر گفتن چون کند
شکر باشد دفع علتهاى دل * سود دارد شکر آن سوداى دل
«و قلت:(ادعونى استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین)».
«عن عبادتى»، اى: دعائى. و یدل على ذلک قول النبى صلى الله علیه و آله: «الدعاء هو العباده» و تلا الایه. و فى الایه دلاله على عظم قدر الدعاء عنده سبحانه و ان المستکبرین عنه «فى جهنم داخرین»، اى: اذلاء صاغرین.
و روى انه قیل للصادق علیه السلام: ما تقول فى رجلین دخلا المسجد احدهما اکثر صلاه و الاخر اکثر دعاء؟ ایهما افضل؟ فقال: اکثرهما دعاء. اولم یسمع قوله: (ادعونى استجب لکم).
(یعنى:) و گفتى: بخوانید مرا -نزد جمیع مقاصد و مدعیات خود- تا اجابت فرمایم شما را. به درستى که آنان که سرکشى کنند از پرستیدن من و از خواندن من، زود باشد که درآیند به دوزخ در حالتى که ذلیل و خوارشدگان باشند.
«فسمیت دعاءک عباده، و ترکه استکبارا، و توعدت على ترکه جهنم داخرین».
پس نام کردى خواندن خود را عبادت، و ترک خواندن را استکبار و سرکشى نمودن، و ترسانیدى بر ترک آن جهنم را در حالتى که خوار باشند.
«فذکروک بمنک. و شکروک بفضلک. و دعوک بامرک».
پس یاد کردند تو را به نعمت تو. و شکرگزارى کردند تو را به فضل تو. و خواندند تو را به فرمان تو- از تعلیمى که ایشان را فرمودى که:(اذکرونى) و (اشکروا لى) و (ادعونى).
«و تصدقوا لک طلبا لمزیدک. و فیها کانت نجاتهم من غضبک و فوزهم برضاک».
و صدقه دادند از جهت رضاى تو در حالتى که جوینده بودند زیادتى فضل تو را. و در آن صدقه بود رستگارى ایشان از خشم تو و فیروزى یافتن ایشان به خشنودى تو.
«و لو دل مخلوق مخلوقا من نفسه على مثل الذى دللت علیه عبادک منک، کان موصوفا بالاحسان، و منعوتا بالامتنان، و محمودا بکل لسان».
و اگر راه نمودى مخلوقى را از پیش خود بر مانند آنکه تو راهنمونى کردى بر آن بندگان خود از جانب خود، هر آیینه موصوف شدى به نیکویى کردن و نعت کرده شدى به نعمت دادن و ستوده شدى به هر زبانى- فکیف که تو راهنماینده باشى!
«فلک الحمد ما وجد فى حمدک مذهب».
اى: طریق.
و لفظه ما فى «ما وجد» مصدریه زمانیه بمعنى مادام او بمعنى حین. و یحتمل ان یکون موصوله.
یعنى: پس مر توراست سپاس مادامى یا زمانى که باشد در سپاس کردن تو راهى- یعنى همیشه.
«و ما بقى للحمد لفظ تحمد به».
و مادامى که باقى باشد مر سپاس کردن تو را لفظى که تو را بستایند به آن لفظ .
«و معنى ینصرف الیه».
عطف على «لفظ».
یعنى: و مر توراست حمد چندانکه باشد معنیى که منصرف شود به سوى حمد و سپاس تو.
«یا من تحمد الى عباده بالاحسان و الفضل، و غمرهم بالمن و الطول».
قوله علیه السلام: «تحمد»، اى: فعل ما یحمد علیه، او بمعنى امتن. یقال: من انفق ماله على نفسه، فلا یتحمد به على الناس. قاله فى الصحاح، کما سبق فى الدعاء الثانى عشر.
و «غمرهم» -بالغین المعجمه و الراء- اى: جاد بهم. و الغمر هو الجود و السخاوه.
و الطول -بفتح الطاء-: الاحسان.
یعنى: اى آن که منت نهاده به بندگان خود به نیکویى کردن و بخشش نمودن و جود و بخشش نموده و بسیار عطا کرده ایشان را به نعمت و احسان.
«ما افشى فینا نعمتک! و اسبغ علینا منتک و اخصنا ببرک».
لفظ «ما» فى قوله علیه السلام: «ما افشى» تعجبیه مبتدا ما بعدها خبرها.
فشا الخبر، اى: ذاع و شاع و ظهر. و افشاه غیره.
و اسبغ، اى: اتم. یقال: اسبغ الله علیه النعمه، اى: اتمها. و هو و ما بعده معطوفان على «افشى».
یعنى: چه ظاهر و فاش است در ما نعمت تو! و چه تمام است بر ما منت تو! و چه خاص کرده اى ما را به نیکویى خود!
«هدیتنا لدینک الذى اصطفیت، و ملتک التى ارتضیت، و سبیلک الذى سهلت».
اصطفیت الشىء: اخترته.
(یعنى:) راه نمودى ما را مر دین خود، آنچنان دینى که برگزیده اى آن را از میان دینهاى دیگر و به ملت خود، آنچنان ملتى که پسندیده اى آن را و به راه خود که آسان کرده اى آن را- که آن دین و ملت اسلام است.
و عاید در هر سه فعل محذوف است. اى: اصطفیته و ارتضیته و سهلته.
«و بصرتنا الزلفه لدیک و الوصول الى کرامتک».
الزلفه و الزلفى: القرب و المنزله.
یعنى: و بینا گردانیدى ما را قرب و منزلت نزد خود و رسیدن به کرامت خود- که آن بهشت است.
شرح صحیفه (مدرسی)
یعنى: تو آن کسى هستى که هدایت نمودى ایشان را به فرموده ى خود از نزد خود، و ترغیب نمودن تو امرى را که در آن امر است بهره مندى آنها بر طریقى که اگر پنهان مى نمودى او را از ایشان درک نمى نمود او را چشمهاى آنها و ظرفیت آن را نداشت گوشهاى آنها، نمى رسید او را وهمهاى آنها، پس فرمودى: یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را، شکر نمائید مرا و کفران نکنید و فرمودى: اگر شکر نمائید مرا هر آینه زیاد کنم شما را و اگر کفران نمائید به درستى که عذاب من شدید است، و فرمودى: بخوانید مرا که قبول کنم از شما به درستى که آنان که تکبر نمایند از عبادت من زود است که داخل جهنم شوند در حال ذلت و خوارى پس نام نهادى دعاى خود را عبادت و ترک او را تکبر و وعده نمودى بر ترک او دخول جهنم در حالت ذلت و خوارى.
یعنى: پس از اینکه ایشان را دلالت نمودى بر امور مذکوره یاد نمودند ایشان تو را به منت، و شکر نمودند ایشان تو را به فضل تو، و خواندند تو را به امر تو و تصدیق نمودند تو را در حالتى که طلب کننده بودند مر زیادتى تو را و در این امور بوده است تجارت و کسب ایشان از غضب تو و رسیدن ایشان به رضاى تو.
یعنى: اگر دلالت مى نمود بنده اى بنده اى را به خودش بر مثل چیزى که هدایت فرمودى بر او بندگان تو را به خود هر آینه محمود و خوب بوده است، پس مر تو را است ثناء مادامى که یافته شده است در ثناء تو راهى، و مادامى که باقى مانده است از براى ثناء لفظى که ثناء کرده شوى بر او، و معنائى که صرف کرده شود به سوى ثناء یعنى عرفان به صفاتى شویم که به او ثناء نمائیم.
اللغه:
غمر: بغین معجمه پرده و ستر و بمهمله به معنى عمر و حیات دادن.
اسباغ: اکمال،
زلفه: به معنى قرب و نزدیکى.
الاعراب:
تحمد من باب تفعل: اگر چه این باب از جهت مطاوعه است فعل است لکن در این مقام از براى طلب.
یعنى: اى کسى که طلب حمد نمودى به سوى بندگان خود به سبب احسان و تفضل بر ایشان و ستر نمودى ایشان را به منت گذاشتن، وجود نمودى بر ایشان مادام که انشاء نمود در ما نعمت تو را، و کامل نمود بر ما منت تو را، و مختص نموده است ما را به خوبى تو، هدایت فرمودى ما را از براى دین خود آن چنان دینى که اختیار فرمودى او را و ملتى که پسندیدى او را، و راه تو آن راهى که آسان و سهل نمودى تو و بینا نمودى ما را قرب و نزدیکى به سوى تو و رسیدن به سوى کرامت و بزرگى تو.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
و باز در ادامه ى شمارش مواهب اضافه مى کند (و تو آن کسى هستى که آنها را با سخن خویش از جهان غیب راهنمائى کرده اى) (و انت الذى دللتهم بقولک من غیبک).
و همچنین (به سوى امورى که بهره ى آنها در آن وجود دارد تشویق نموده اى) (و ترغیبک الذى فیه حظهم).
(که اگر آن امور را از آنها مستور مى داشتى چشمانشان آنها را درک نمى کرد، گوشهایشان آن را فرانمى گرفت و اندیشه و افکارشان به آن دسترسى پیدا نمى کرد) (على ما لو سترته عنهم لم تدرکه ابصارهم، و لم تعه اسماعهم، و لم تلحقه اوهامهم).
لذا (فرموده اى: مرا یاد کنید تا شما را یاد نمایم و مرا سپاس گوئید و کفران مکنید) (فقلت: (اذکرونى اذکرکم و اشکروا لى و لا تکفرون).
و نیز (فرموده اى اگر سپاسگزارى کنید برایتان افزون مى سازم و اگر کفران کنید عذاب من شدید است) (و قلت: (لئن شکرتکم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید).
و همچنین (فرموده اى مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، چه آنانکه از خواندن من تکبر مى ورزند به زودى با خوارى به جهنم وارد خواهند شد) (و قلت: (ادعونى استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین).
(در اینجا دعا و خواندن خود را عبادت نامیده اى و ترک آن را استکبار، و تهدید کرده اى کیفر ترک آن با خوارى وارد جهنم شدن است) (فسمیت دعاءک عباده، و ترکه استکبارا، و توعدت على ترکه دخول جهنم داخرین).
(آنها به خاطر نعمتت تو را یاد کردند، و به خاطر فضلت تو را سپاس گفتند، و طبق امرت دست به دعا برداشتند و تو را خواندند) (فذکروک بمنک، و شکروک بفضلک، و دعوک بامرک).
(به خاطر رسیدن به احسان بیشترت در راه تو صدقه داده اند) (و تصدقوا لک طلبا لمزیدک).
(در این اعمال، نجات آنها از خشم و غضبت و دست یافتن به رضا و خشنودى تو بود) (و فیها کانت نجاتهم من غضبک و فوزهم برضاک).
(و اگر مخلوقى دیگرى را همین گونه که تو بندگانت را راهنمائى کرده اى دلالت مى کرد، موصوف به احسان و نیکى، متصف به نعمت و امتنان و مورد ستایش به هر لسان و زبانى بود) (و لو دل مخلوق مخلوقا من نفسه على مثل الذى دللت علیه عبادک منک، کان موصوفا بالاحسان، و منعوتا بالامتنان، و محمودا بکل لسان).
(بنابراین ستایش مخصوص تو است تا آنجا که در ستایشت راهى یافت شود) (فلک الحمد ما وجد فى حمدک مذهب).
(تا آنجا که لفظى براى ستودن که تو با آن حمد شوى باقى باشد) (و ما بقى للحمد لفظ تحمد به).
(و تا آنجا که معنى و مفهومى که به ستایش منصرف گردد وجود داشته باشد) (و معنى ینصرف الیه).
(اى کسى که با احسان و فضل به بندگانش ستایش آنها را جلب کرده) (یا من تحمد الى عباده بالاحسان و الفضل).
(و آنان را با نعمت و عطایش فروپوشیده) (و غمرهم بالمن و الطول).
(چقدر نعمت تو در زندگى ما آشکار است) (ما افشى فینا نعمتک).
(چه نعمت و احسانت بر ما سرشار) (و اسبغ علینا منتک).
(و چه اندازه ما را به نیکى و احسانت اختصاص داده اى!) (و اخصنا ببرک!).
(ما را به سوى دینت که برگزیده اى و به آئینت که از آن خشنودى و به راهت که آن را سهل و آسان ساخته اى راهنمائى کرده اى) (هدیتنا لدینک الذى اصطفیت، و ملتک التى ارتضیت، و سبیلک الذى سهلت).
(و به تقرب در پیشگاهت و رسیدن به کرامت و بزرگواریت بینا ساخته اى) (و بصرتنا الزلفه لدیک و الوصول الى کرامتک).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۶، ص:۱۵۱-۱۲۰
دللته على الشىء و الیه من باب -قتل- دلاله: ارشدته الیه و الغیب فى الاصل: مصدر غاب الشىء اذا استتر عن العیون، و استعمل فى کل غائب عن الحاسه، و عما یغیب عن علم الانسان بمعنى الغائب، و المراد به هنا ما لا یقع تحت الحواس، و لا تقتضیه بدایه العقول، و انما یعلم بالوحى و باخبار الانبیاء علیهم السلام و اضافته الیه تعالى لاختصاص علمه به تعالى کما قال سبحانه: «و لله غیب السموات و الارض» اى یختص به علم ما غاب عن العباد فیهما.
و «من»: ابتدائیه مثلها فى قوله تعالى: «ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک». فى احد الوجهین.
«و ترغیبک»: عطف على «قولک» المجرور بالباء.
و الحظ: الجد و البخت و «على» متعلق بدللتهم.
و «ما» موصوله او نکره موصوفه، و الجمله الشرطیه بعدها صله او صفه.
و ادراک الشىء: عباره عن الوصول الیه و الاحاطه به، و البصر ادراک حاسه النظر، و قد یطلق على العین من حیث انها محله، اى لم تصل الیه ابصارهم و لم تحط به.
و وعیت الحدیث وعیا من باب -وعد- حفظته.
قال تعالى: «و تعیها اذن واعیه».
و السمع: ادراک القوه السامعه و تطلق على الاذن لکونها محله کما فى البصر اى لم تحفظه اسماعهم.
و لحقته الحقه من باب- تعب- لحاقا ادرکته، و المراد بالوهم هنا الادراک المتعلق بالقوه العقلیه المتعلقه بالمعقولات و القوه المتعلقه بالمحسوسات جمیعا و قد شاع ذلک فى الاستعمال و دلت علیه مضامین الاخبار کما نبهنا علیه فیما تقدم فى الریاض السابقه، و الغرض انک لو لم تدلهم ترشدهم الى ذلک لم یمکنهم ادراکه بوجه، و هذا معنى الغیب و قد سبق معنى الذکر و الکلام علیه مستوفى فاغنى عن الاعاده، و معنى «اذکرونى اذکرکم» اى اذکرونى بالطاعه اذکرکم بالثواب.
و قیل: اذکرونى بطاعتى اذکرکم برحمتى.
و قیل: اذکرونى بطاعتى اذکرکم بمعونتى.
و قیل: اذکرونى بالشکر اذکرکم بزیاده.
و قیل: اذکرونى على ظهر الارض اذکرکم فى بطنها.
و قیل: اذکرونى فى الدنیا اذکرکم فى العقبى.
و قیل: اذکرونى فى النعمه و الرخاء اذکرکم فى الشده و البلاء.
و قیل: اذکرونى بالدعاء اذکرکم بالاجابه.
و قیل: اذکرونى فى الخلوات اذکرکم فى الفلوات.
و قیل: اذکرونى بالصدق و الاخلاص اذکرکم بالخلاص و مزید الاختصاص.
و قیل: اذکرونى بالعبودیه اذکرکم بالربوبیه.
و قیل: اذکرونى بالفناء فى اذکرکم بالبقاء بى و کل ذلک عائد الى حمل الذکر على ماله تعلق بالثواب و اظهار الرضا و استحقاق المنزله و الاکرام، فالحمل على جمیع هذه الاقوال مفرده و مجموعه صحیح، و قد مر ذکر الشکر غیر مره.
قال العلامه النیسابورى: و فى الایه تکلیف بامرین: الذکر و الشکر و انما عطف قوله «و لا تکفرون» بالواو لیعلم ان جحود النعمه منهى عنه کما ان الشکر مامور به و لو قطع على طریقه قوله: «اقول له ارحل لا تقیمن عندنا» لاوهم ان المقصود بالذات هو الثانى و الاول فى حکم المنحى، و یحتمل من حیث العربیه ان یکون «لا» نافیه «و النون» لیست للوقایه، و محل الجمله النصب على الحال، اى اشکروا لى غیر جاحدین لنعمتى انتهى.
و انما قال: من حیث العربیه لان القراءه لم ترد الا بکسر النون، على انها للوقایه دلاله على «الیاء» المحذوفه و الاصل «و لا تکفرونى» کما اثبتها ابن کثیر فى الوصل دون الوقف قالوا: و الوجه حذفها لکراهیه الوقف على الیاء، و احتمال کون «لا» نافیه کما ذکره یتعین معه فتح النون و لا تساعده القراءه.
تنبیه:
الایه المذکوره فى سوره البقره و التلاوه: «فاذکرونى» بالفاء، و فیه دلیل على جواز حکایه الجمله المقرونه بالفاء من کلامه تعالى بحذف الفاء و هذه المساله اطنب فیها الشیخ بهاءالدین السبکى فى شرح مختصر ابن الحاجب الاصولى و قرر انه یجوز فى مثل ذلک اثبات الفاء و سائر حروف العطف و حذفها و استشهد للامرین باخبار و احادیث من طرقهم فمما استشهد به على جواز الحذف:
قوله صلى الله علیه و آله: حین سئل عن الخمر، ما انزل على فیها شىء الا هذه الایه الجامعه القاذه: «من یعمل مثقال ذره خیرا یره».
قال کذا رویناه فى صحیح البخارى فى الشرب و فى الجهاد، و فى علامه النبوه، و کذلک فى مسلم، و رایته بخط النووى من غیر فاء و عزاه الى الصحیح.
و قوله صلى الله علیه و آله: من نسى صلاه اونام عنها فلیصلها اذا ذکرها لا کفاره لها الا ذلک و تلا: «اقم الصلاه لذکرى».
قال: کذا رواه الشیخان و وقوعه فى کلام سید العابدین علیه السلام حجه عندنا على جوازه.
قوله علیه السلام: «و قلت: لئن شکرتم لازیدنکم» الایه فى سوره ابراهیم و اولها «و اذ تاذن ربکم لئن شکرتم لازیدنکم» الى آخرها.
و التاذن: الایذان بمعنى الاعلام یقال: آذنه و تاذنه مثل اوعده و توعده اى اعلمه اى و اذکروا اذ تاذن ربکم اى اذن ایذانا بلیغا لا یبقى معه شائبه شبهه لما فى صیغه التفعل من معنى المتکلف المحمول فى حقه تعالى على غایته التى هى الکمال.
و جمله «لئن شکرتم» اما مفعول لتاذن لانه ضرب من القول، او لقول مقدر بعده کانه قیل: و اذ تاذن ربکم فقال: «لئن شکرتم لازیدنکم» اى لئن شکرتم لى نعمتى لازیدنکم نعمه الى نعمه، و لئن کفرتم اى جحدتم نعمتى ان عذابى لشدید، فعسى یصیبکم منه ما یصیبکم، و من عاده الکرام التصریح بالوعد و التعریض بالوعید فما ظنک باکرم الاکرمین، و یجوز ان یکون المذکور تعلیلا للجواب المحذوف اى لاعذبنکم، و اللام فى الموضعین مواطئه للقسم و کل من الجوابین ساد مسد جوابى الشرط و القسم.
قال بعض المحققین: فى تفسیر هذه الایه: قد تقرر ان الشکر بالحقیقه عباره عن صرف العبد جمیع اصناف ما انعم الله تعالى به علیه فیما اعطاه لاجله، و لا شک ان المکلف اذا سلک هذا الطریق کان دائما فى مطالعه اقسام نعم الله و فى ملاحظه دقائق لطفه و صنعه و فى اعمال الجوارح فى الاعمال الصالحه الکاسبه لانوار الملکات الحمیده و شغل النفس بمطالعه النعم یوجب مزید محبه المنعم، و قد یترقى العبد من هذه الحاله الى ان یصیر حبه للمنعم شاغلا له عن رویه النعم، و تصدر منه الاعمال الصالحه بطریق الاعتیاد، حتى یصیر التطبع طباعا و التکلف خلقا، و هذا معنى امتراء الشکر مزید الانعام، و قد تفیض علیه بحکم وعد الله الذى هو الحق و الصدق سجال مواهبه الدینیه و الدنیویه لانه مهما صار مطیعا منقادا لواجب الوجود سبحانه تجلى فیه نور الوجوب فلا غرو ان ینقاد لذلک النور کثیر من الممکنات و ینفتح علیه باب التصرف فى الخلق بالحق للحق، و ان کان حال المکلف بضد ما قلنا ظهر علیه اضداد تلک الاثار لا محاله و ذلک قوله تعالى: «و لئن کفرتم» یعنى کفران النعمه «ان عذابى لشدید».
قوله علیه السلام: «و قلت: ادعونى استجب لکم» الایه فى سوره المومن، و اولها: «و قال ربکم ادعونى استجب لکم».
و اکثر المفسرین: على ان الدعاء هاهنا بمعنى العباده.
و الاستجابه: بمعنى الاثابه و لما عبر عن العباده بالدعاء جعل الاثابه استجابه للمجانسه و ذلک لقوله سبحانه: «ان الذین یستکبرون عن عبادتى».
و الدعاء بمعنى العباده کثیر فى القرآن کقوله «ان یدعون من دونه الا اناثا».
روى النعمان بن بشیر ان رسول الله صلى الله علیه و آله قال: الدعاء: العباده و قرا هذه الایه.
و جوز آخرون ان یکون الدعاء و الاستجابه على ظاهر هما و یراد بعبادتى دعائى اى سوالى، لان الدعاء باب من العباده، و یصدقه قول ابن عباس افضل
العباده الدعاء، و هو المروى عن اهل البیت علیهم السلام.
روى زراره، عن ابى جعفر علیه السلام قال: ان الله عز و جل یقول: «ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین» قال: هو الدعاء و افضل العباده الدعاء.
و روى حماد بن عیسى، عن ابى عبدالله علیه السلام قال، سمعته یقول: «ادع و لا تقل قد فرغ من الامر فان الدعاء هو العباده ان الله عز و جل یقول: «ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین» «و قال ادعونى استجب لکم».
و فى روایه عنه علیه السلام قال: الدعاء هو العباده التى قال الله عز و جل: «ان الذین یستکبرون عن عبادتى» الایه، ادع الله و لا تقل ان الامر قد فرغ منه.
و قد تواترت الاخبار عنهم علیهم السلام فى هذا المعنى و سبق ذکر کثیر منها فیما تقدم و هو صریح قوله علیه السلام فى متن الدعاء: «فسمیت دعائک عباده».
و معنى قوله «داخرین»: اذلاء صاغرین.
قال بعض اهل التحقیق: کل من دعا الله و فى قلبه مثقال ذره من حب المال و الجاه و غیر ذلک فدعاوه لسانى لا قلبى و لهذا قد لا یستجاب، لانه اعتمد على غیر الله، و فیه بشاره هى ان دعاء المومن وقت حلول اجله یکون مستجابا البته لانقطاع تعلقه حینئذ عما سوى الله تعالى.
قوله علیه السلام: «فسمیت دعائک عباده» «الفاء» للترتیب الذکرى و انما سماه عباده لانه افضل ابوابها کما مر، فان العباده اظهار غایه التذلل و لا اعظم فى ذلک من الدعاء و السوال المحقق للحاجه و الافتقار و الخضوع و الانکسار و انما سمى ترکه استکبارا لما فیه من التعظم و عدم الاذعان له بالفاقه الیه عز و جل، کان التارک له اظهر من نفسه ما لیس له و هو الغنى عن ربه سبحانه و هذا حقیقه الاستکبار المذموم.
قال الراغب: الاستکبار على وجهین:
احدهما: ان یتحرى الانسان و یطلب ان یکون کبیرا و ذلک متى کان على ما یجب، و فى المکان الذى یجب، و فى الوقت الذى یجب فمحمود.
و الثانى: ان یتشبع فیظهر من نفسه ما لیس له و هذا هو المذموم، و على هذا ما ورد فى القرآن و الله اعلم.
«بمنک»: اى بانعامک من «من علیه یمن منا» من باب -قتل- اى انعم علیه.
و الفضل: ما لا یلزم المعطى اعطاوه، و لما کان ذکر العباد و شکرهم لباریهم تعالى بامره ایاهم و هدایته لهم منه منه تعالى و فضلا کان ذلک متسببا عن منه و فضله سبحانه و یحتمل ان تکون «الباء» للملابسه لکن قوله: «و دعوک بامرک» یرجح السببیه.
و تصدق: اعطى صدقه، و هى ما یخرجه الانسان من ماله على وجه القربه کالزکاه، لکن الصدقه فى الاصل تقال للمتبرع به، و الزکاه للواجب، و یسمى الواجب ایضا صدقه اذا تحرى صاحبه الصدق فى فعله، و منه قوله تعالى: «خذ من اموالهم صدقه».
و «طلبا»: مفعول لاجله اى لاجل الطلب لمزیدک، و هو اما مصدر میمى بمعنى الزیاده، او اسم مفعول کالمبیع.
و قوله علیه السلام: «لک»: اى لاجلک لا لغرض من اغراض النفس و حظ من حظوظها کالریاء، و السمعه، و فیه ظاهرا تایید لقول من قال: بان اراده الفوز بثواب الله تعالى و السلامه من سخطه لیست امرا مخالفا لاراده وجه الله سبحانه، فانه علیه السلام جعل التصدق له سبحانه لغرض طلب مزیده، و یحتمل ان یکون طلب المزید عله للتصدق المعلل على معنى انهم تصدقوا لوجهک لانهم طلبوا مزیدک، و من طلب مزیدک لازم الاخلاص فى التصدق لک، نبه على مثل ذلک صاحب الکشف فى قوله تعالى: «انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا انا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا».
قال صاحب الکشاف: «انا نخاف» یحتمل ان احساننا الیکم للخوف من شده ذلک الیوم لا اراده مکافاتکم و یحتمل انا لا نرید منکم المکافاه لخوف عقاب الله على طلب المکافاه.
قال صاحب الکشاف: فیکون على الاحتمال الثانى تعلیلا لعدم اراده الجزاء و الشکور لیبقى قوله لوجه الله خالصا غیر مشوب بحظ النفس من جلب نفع او دفع ضر و لو جعل عله للاطعام المعلل على معنى انما خصصنا الاحسان لوجهه تعالى لانا نخاف یوم جزائه و من خافه لازم الاخلاص لکان وجها، انتهى.
قوله علیه السلام: «و فیها کانت نجاتهم من غضبک» قیل: الضمیر عائد الى الامور المذکور من الذکر و الشکر و الدعاء و التصدق.
و قیل: الى الزیاده المطلوبه من التصدق، و یحتمل عوده على الصدقه المدلول علیها بقوله: «فتصدقوا لک» و اظهر من ذلک کله عوده الى الدلاله التى تضمنها قوله علیه السلام فى صدر هذا الفصل من الدعاء: «و انت الذى دللتهم بقولک من غیبک» کما یقتضیه بلاغه النظم، و یقضى به الذوق السلیم، و قد تقدم الکلام على معنى غضبه و رضاه سبحانه.
قوله علیه السلام: «و لو دل مخلوق مخلوقا» الى آخره.
«لو» حرف شرط لتقدیره و فرضه واقعا فى الماضى مع الجزم و القطع بانتفاء الشرط فیلزم انتفاء المشروط کما تقول: لو جئتنى لاکرمتک، معلقا الاکرام بالمجى مع الجزم بانتفائه فیلزم انتفاء الاکرام، فهى اذن لامتناع الثانى، و هو الجزاء، لامتناع الاول، و هو الشرط، اى الدلاله على ان انتفاء الثانى فى الخارج بسبب انتفاء الاول، لا انه یستدل بامتناع الاول على امتناع الثانى.
و جمله الشرط فى الدعاء مستانفه للاستدلال یقتضیه العقل ان دلالته تعالى على ما دل علیه عباده نعمه مستوجبه للشکر مقتضیه للحمد، فان المخلوق الذى لو دل على مثل ذلک کان محمودا انما کان یدل علیه بمشیئته تعالى و قضائه و قدره و اقداره و انما هو کالواسطه فى ذلک.
و الدال حقیقه لیس هو الا سبحانه، فاذا کان من کالواسطه مستوجبا للحمد بشهاده العقول فالفاعل الحقیقى اولى بان یکون محمودا.
و فى بعض النسخ: «کان موصوفا بالاحسان و منعوتا بالامتنان و محمودا بکل لسان».
و الفاء من قوله: «فلک الحمد» فصیحه اى اذا کان الامر کذلک فلک الحمد و «ما» فى الفقرتین مصدریه زمانیه اى مده وجدان مذهب فى حمدک و مده بقاء لفظ للحمد، و المذهب هنا: یجوز ان یکون مصدرا میمیا و ان یکون بمعنى الطریق، و على الوجهین فنسبته الى الحمد مجاز عقلى.
و انصرف: مطاوع صرفت الشىء الى کذا: رددته و رجعته الیه فانصرف: اى و ما بقى للحمد معنى ینصرف الى حمدک او ما بقى للحمد معنى ینصرف الحمد الیه.
تحمد الى عباده: اى خطب الیهم حمده و اراده منهم.
قال العلامه ابوالفضل المیدانى فى مجمع الامثال: یروى قولهم: «من انفق ماله على نفسه فلا یتحمد به على الناس» موصولا ب«على» و «الى» فمن وصله ب«على» اراد فلا یمتن به على الناس، و من وصله ب«الى» اراد فلا یخطبن الیهم حمده، انتهى.
و قد یقال فى هذا المعنى: استحمد الیه بصیغه الاستفعال.
قال الزمخشرى فى الاساس: استحمد الله الى خلقه باحسانه الیهم و انعامه علیهم.
و غمره یغمره غمرا من باب -قتل- غطاه و ستره و الطول بالفتح: الانعام.
و فشى الشىء یفشو فشوا و فشوءا: ظهر و انتشر.
و سبغت النعمه سبوغا من باب -قعد-: اتسعت و فاضت، و اسبغها الله افاضها و اوسعها و اتمها.
و خصصته بکذا اخصه خصوصا من باب -قعد-: اذا جعلته له دون غیره اى ما اشد مخصوصیتنا ببرک، و مجىء اسم التفضیل للمفعول و ان کان على غیر القیاس، الا انه قد سمع فى الفصیح نحو «اعذر» و «اشهر» و «اشغل و «اجن»، و حیث کان علیه السلام افصح العرب فى زمانه لا یحتاج فیه الى السماع من غیره قطعا، على ان بعض علماء العربیه اجازه قیاسا بقله اذا امن اللبس قال ابن مالک فى التسهیل: و قد یبنى من فعل المفعول ان امن اللبس.
و «البر» بالکسر: الفضل الواسع و التوسع فى فعل الخیر.
و جمله «هدیتنا» مستانفه استئنافا بیانیا کانه سئل کیف تعجبت من کثره فشو نعمتى فیکم؟.
فقال: «هدیتنا لدینک الذى اصطفیت» الى آخره.
و قد تقدم الکلام على معنى «الدین» و «المله» و الفرق بینهما غیر مره.
و سبیله تعالى: طریقه التى یتوصل بها الیه.
و تسهیلها: عباره عن تیسیر سلوکها لمن هداه الله الیها.
و بصرته الشىء تبصیرا: عرفته ایاه و اوضحته له.
و الزلفه بالضم: القربه و الحظوه و المنزله، اى عرفتنا القربه عندک و المنزله لدیک لنطلبها، او عرفتنا کیف نطلبها و نصل الیها.
و الکرامه: اسم من اکرمه اذا اوصل الیه نفعا شریفا لیرفع به منزلته و یعلى مقداره، و الله اعلم.