دعای ۴۵ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش اول)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۴۵ صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم - بخش ششم - بخش هفتم - بخش هشتم

دعای وداع با‌ ماه رمضان؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ فِی وَدَاعِ شَهْرِ رَمَضَانَ:

اللَّهُمَّ یا مَنْ لَا یرْغَبُ فِی الْجَزَاءِ وَ یا مَنْ لَا ینْدَمُ عَلَى الْعَطَاءِ وَ یا مَنْ لَا یکافِئُ عَبْدَهُ عَلَى السَّوَاءِ.

مِنَّتُک ابْتِدَاءٌ، وَ عَفْوُک تَفَضُّلٌ، وَ عُقُوبَتُک عَدْلٌ، وَ قَضَاؤُک خِیرَةٌ.

إِنْ أَعْطَیتَ لَمْ تَشُبْ عَطَاءَک بِمَنٍّ، وَ إِنْ مَنَعْتَ لَمْ یکنْ مَنْعُک تَعَدِّیاً.

تَشْکرُ مَنْ شَکرَک وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُکرَک، وَ تُکافِئُ مَنْ حَمِدَک وَ أَنْتَ عَلَّمْتَهُ حَمْدَک.

تَسْتُرُ عَلَى مَنْ لَوْ شِئْتَ فَضَحْتَهُ، وَ تَجُودُ عَلَى مَنْ لَوْ شِئْتَ مَنَعْتَهُ، وَ کلَاهُمَا أَهْلٌ مِنْک لِلْفَضِیحَةِ وَ الْمَنْعِ، غَیرَ أَنَّک بَنَیتَ أَفْعَالَک عَلَى التَّفَضُّلِ، وَ أَجْرَیتَ قُدْرَتَک عَلَى التَّجَاوُزِ.

وَ تَلَقَّیتَ مَنْ عَصَاک بِالْحِلْمِ، وَ أَمْهَلْتَ مَنْ قَصَدَ لِنَفْسِهِ بِالظُّلْمِ، تَسْتَنْظِرُهُمْ بِأَنَاتِک إِلَى الْإِنَابَةِ، وَ تَتْرُک مُعَاجَلَتَهُمْ إِلَى التَّوْبَةِ، لِکیلَا یهْلِک عَلَیک هَالِکهُمْ، وَ لَا یشْقَى بِنِعْمَتِک شَقِیهُمْ، إِلَّا عَنْ طُولِ الْإِعْذَارِ إِلَیهِ، وَ بَعْدَ تَرَادُفِ الْحُجَّةِ عَلَیهِ، کرَماً مِنْ عَفْوِک یا کرِیمُ، وَ عَائِدَةً مِنْ عَطْفِک یا حَلِیمُ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

دعا در وداع ماه رمضان:

ای خدایی که در برابر احسان به بندگان پاداش نخواهی، و از عطا و بخشش پشیمان نمی‌گردی،‌ ای کسی که مزد بنده خود را بیش از عمل او می‌دهی،

نعمتت بی‌استحقاق به بندگان رسد، و عفوت تفضل، و مجازاتت عدالت، و قضایت عین خیر است.

اگر بخشش کنی عطایت را به منّت آلوده نکنی، و اگر عنایت نکنی از باب ستم نیست،

آن که تو را شکر کند شکرش کنی، در صورتی که خودت آن شکر را به او الهام فرمودی،

و هر که تو را بستاید پاداشش می‌دهی در حالی که آن ستایش را خودت به او تعلیم کردی،

پرده می‌پوشی بر آن که اگر می‌خواستی رسوایش می‌کردی، و جود و کرم کنی بر آن که اگر می‌خواستی از وی دریغ می‌کردی، در صورتی که هر دو مستحق رسوایی و دریغ تو‌اند، امّا تو تمام امورت را براساس تفضل بنا نهاده‌ای، و قدرتت را بر آئین گذشت مقرّر کرده‌ای،

و با آن که با تو به مخالفت برخاسته با بردباری روبرو می‌شوی، و به آن که در حق خویش ستم کرده مهلت می‌دهی، با صبر و بردباری خود مهلتشان می‌دهی تا به حضرتت بازگردند، و در مؤاخذه عاصیان شتاب نمی‌کنی تا به توبه موفق شوند، تا هلاک شونده آنان بدون رضای تو هلاک نشود، و تیره بختشان به نعمتت بدبخت نگردد مگر پس از قطع بهانه و بعد از اتمام حجت همه جانبه بر او، و این همه بزرگواری و آقایی از عفو و گذشت توست‌ای بزرگوار، و بهره‌ای است از محبتت‌ای بردبار.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

در وداع با ماه مبارک رمضان:

معرفت و بصیرت حضرت زین العابدین نسبت به معنویت ماه مبارک، و ملکوتى بودن این قسمت از زمان، علّت عشق و علاقه شدید حضرت به این ماه بود، او از ملاقات با محبوب و معشوقش فوق العاده خوشحال مى شد، و به هنگام رسیدن زمان هجران از ماه گویى به سخت ترین مصیبت دچار مى گشت.

او در وداع با ماه مبارک رمضان ناله سوزان داشت، دلش پردرد بود، غصه اش فزونى مى گرفت، غمش جانکاه مى شد، آه آتشین از نهاد پاکش خرمن فلک را مى سوخت، بیتاب مى گشت، قرار از کفش مى رفت، در دریائى از اشک حسرت غرق مى شد، در اقیانوس محنت و رنج دست و پا مى زد، و همچون کسى که بى اختیار عزیزترین موجودش را از دست مى دهد به عزا مى نشست.

اشکش فزون بود، سوزش مى سوزاند، ناله اش دل سنگ را آب مى کرد، چه باید گفت که آن عاشق دلباخته مى دید ماه مبارک در تمام ایام سال جایگزین ندارد، باید دید که معشوق از برابر دیده عاشق پنهان مى شود، و عاشق را براى حفظ معشوق چاره اى نیست.

فیض بزرگوار آن حکیم فرزانه و عارف شیدا و عاشق مست، چه نیکو از زبان حال حضرت سجاد در فراق ماه رمضان این غزل را سروده:

بى لقاى دوست حاشا روزگارم بگذرد *** سر بسر چون زندگانى بى بهارم بگذرد

بى جمال عالم آرایش نیارم زیستن *** عمر بى حاصل مگر در انتظارم بگذرد

گر سر آید یک نفس بى دوست کى آید به کف *** در تلافى عمرها گر بى شمارم بگذرد

بى قرارى برقرارستم اگر صدبار یار *** بر دل بى صبر و جان بى قرارم بگذرد

گرچه مى دانم به سویم ننگرد از کبر و ناز *** بر سر ره تا نگارم بگذرد

از براى یک نظر بر خاک راهش سالها *** مى نشینم تا مگر آن شهسوارم بگذرد

جویبارى کرده ام از آب چشم خود روان *** شاید آن سرو روان بر جویبارم بگذرد

بر من او گر نگذرد تا جان بود در قالبم *** مى شوم خاک رهش تا بر غبارم بگذرد

صد در از جنّت گشاید در درون مرقدم *** نفخه اى از کوى او گر بر مزارم بگذرد

بر مزارم گر گذار آرد ز سر گیرم حیات *** یا رب آن عیسى نفس گر بر مزارم بگذرد

یاد وصلش بگذرد چون بر کنار خاطرم *** دجله اى از اشک خونین بر کنارم بگذرد

در دل و جان داده ام جاى خیالش بر دوام *** اشک نگذارد به چشم اشکبارم بگذرد

روز مى گویم مگر شب رو دهد، شب همچو روز *** در امید یک نظر لیل و نهارم بگذرد

پار مى گفتم مگر سال دگر، این هم گذشت *** سال دیگر نیز مى ترسم چو پارم بگذرد

عمر شد مر فیض را در حسرت و در انتظار *** کى بود حسرت نماند انتظارم بگذرد

من علاقه داشتم شرح دلسوز این مصیبت نامه را در این اوراق بیاورم، و تفسیرى مفصّل بر جملات عاشقانه این دعا بزنم، ولى با بررسى فرازهاى ملکوتى آن به این نتیجه رسیدم که مسائل عمده این دعا در دعاهاى هفتم، نهم، دهم، شانزدهم، سى و یکم، سى و هفتم، سى و نهم به مدار شرح و تفسیر آمد و تکرار آن مطالب جایز نیست، به این خاطر به ترجمه متن اکتفا مى کنم و هر جا که لازم باشد قلم را آزاد کرده به توضیحى عرفانى، و ذکر غزلى عاشقانه با خواست حضرت محبوب مى پردازم.

بارالها اى کسى که هرگز مزدى نخواهى (چون ذات مقدست جلّ جلاله غنىّ مطلق است و غناى تو بى نهایت در بى نهایت مى باشد، تمام موجودات هستى در تمام شئون حیاتشان به تو نیازمندند، و حضرت تو از کل موجودات بى نیازى، این تو هستى که جیب هر موجودى را چه بخواهد و چه نخواهد پر مى کنى، و در برابر عنایات و الطاف به هیچ وجه مزد نخواهى).

اى وجود مبارکى که از بخشش و عطا پشیمان نمى شوى (چرا پشیمان شوى؟ رحمت و لطف و کرم و احسان و عنایت بى نهایت در بى نهایت نسبت به عطایش جاى پشیمانى ندارد).

اى کسى که مزد بنده خود را برابر و همسان نمى دهى (آقائى و بزگواریت نمى گذارد جزاى بنده ات را همسان کردار و عملش بدهى، اگر بنده ات کار خیرى انجام دهد ده برابر و بیشتر به او عنایت مى کنى و اگر بد کند در صورتى که آراسته به توبه نشود به اندازه بدى او له عقوبت دچارش مى کنى).

«مَنْ جاءَ بِالْحسنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیئَةِ فَلا یجْزى اِلاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یظْلَمُونَ».(۱)

هر کس کار نیکو کند او را ده برابر آن پاداش خواهد بود، و هر کس کار زشت کند جز به مقدار آن کار زشت مجازات نشود، آرى بر بندگانم به هیچ صورت ستم نشود.

نعمتت بى سابقه، و عفو و گذشتت تفضل، و مجازاتت عین عدل، و حکم و قضایت خیر و صلاح است. اگر عطا کنى عطایت را به منّت آلوده نمى کنى (زیرا نقص و عیب و کمبودى در پیشگاه مقدست نیست تا بخواهى با منّت گذارى بر بندگان ضعیف و ناتوانت جبران کنى، سفره مهر و محبت و لطف و عنایت و کرم و بزرگواریت را به پهناى هستى پهن کرده اى و به کل موجودات جهان با آقایى و کرامت اجازه داده اى که از این سفره بهره گیرند و از خوان نعمت بى دریغت به یغما ببرند)!

اگر منع کنى منعت از روى ستم نیست (زیرا تو عادل و خیبر و حکیمى، و به آنچه واقفى بندگانت آگاهى ندارند، چون در بنده ات ظرفیت ندیدى از او منع کردى، زیرا عدم منعت باعث طغیان عبد مى شد و او را به خسارت ابدى و خجالت سرمدى دچار مى ساخت).

آن که تو را شکر گزارد شکرش کنى در حالى که خود شکرت را به او الهام نموده اى، و هر که سپاس تو را بجا آرد پاداش مى دهى در صورتى که سپاس را تو به او آموختى، پرده مى پوشى بر کسى که اگر مى خواستى رسوایش مى ساختى، و بخشش کنى بر کسى که اگر مى خواستى از او دریغ مى داشتى، حال آنکه هر دو سزاوار رسوائى و دریغ اند.

(این همه ناشى از عظمت و بزرگى توست و رحمت واسعه ات که هیچ مغزى به ذره اى از عمق آن راه نیافته، آرى عاصى را رسوا نمى کنى چون ستّارالعیوب بودنت نمى گذارد، و غیرمستحق را منع نمى کنى چون رحمانیت قبول نمى نماید، آه که براى عقلى و قلبى راه به عظمت و بزرگى و کرامت تو نیست).

اى صفات کبریایت برتر از ادراک ما *** قاصر از کنه کمالت فکرت و ادراک ما

ما چو خاشاکیم در دریاى هستى روى پوش *** موج وحدت کى به ساحل افکند خاشاک ما

ما به جولانگاه وحدت غیر شه را ننگریم *** گر دو عالم را ببندد بخت بر فتراک ما

از وفادارى چو خاک پاى اهل دل شدیم *** قبله اهل وفا شد تا قیامت خاک ما

درد راحت بخش خود بر ما حوالت کن که نیست *** جز به دردت شادى جان و دل غمناک ما

جز به سوز شمع دیدارت نمى سازد بلى *** همچو پروانه دل آشفته بى باک ما

از جراحتها چه راحتهاست ما را اى که هست *** نیش تو نوش حسین و زهر تو تریاک ما

عزیزم تو کارهایت را بر پایه تفضل بنا نهاده اى، و قدرتت را بر آئین گذشت مقرر داشته اى.

با آن کس که تو را عصیان کرده با بردبارى روبرو مى شوى، و آن که درباره خویش آهنگ ستم کرده مهلت مى دهى، ایشان را مهلت مى دهى تا بازگردند، و در مؤاخذه و عقابشان شتاب نمى کنى تا توبه کنند، تا هلاک شونده از ایشان هلاک نگردد و بدبختشان بدبخت نگردد مگر پس از قطع بهانه و اتمام حجت بر او.

«رُسُلا مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یکونَ لِلنّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللهُ عَزیزاً حَکیماً»:(۲)

پیامبران از جانب خداوند مهربان آمدند تا نیکوکاران را به رحمت ابدى بشارت دهند، و بدکاران را از عذاب دائمى بترسانند تا آن که پس از این مبلّغان فرهنگ پاک الهى، مردم را بر خداوند نسبت به طغیان و عصیانشان حجت و عذرى نباشد، و خداوند ازلا و ابداً مقتدر و همه امورش بر وفق حکمت است.

آرى این همه کرم که همچون دریاى بى ساحل بر بندگانت مى جوشد از عفو و گذشت توست اى کریم، و بازدهى و ثمره و محصول مهر توست اى حلیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ انعام، ۱۶۰.

۲ ـ نساء، ۱۶۵.