دعای ۴۵ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش دوم)
أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِک بَاباً إِلَى عَفْوِک وَ سَمَّیتَهُ التَّوْبَةَ، وَ جَعَلْتَ عَلَى ذَلِک الْبَابِ دَلِیلًا مِنْ وَحْیک لِئَلَّا یضِلُّوا عَنْهُ، فَقُلْتَ -تَبَارَک اسْمُک-: «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّکمْ أَنْ یکفِّرَ عَنْکمْ سَیئاتِکمْ وَ یدْخِلَکمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یوْمَ لا یخْزِی اللَّهُ النَّبِی وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ، نُورُهُمْ یسْعى بَینَ أَیدِیهِمْ وَ بِأَیمانِهِمْ، یقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا، وَ اغْفِرْ لَنا، إِنَّک عَلى کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»؛ فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ ذَلِک الْمَنْزِلِ بَعْدَ فَتْحِ الْبَابِ وَ إِقَامَةِ الدَّلِیلِ!
وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّوْمِ عَلَى نَفْسِک لِعِبَادِک، تُرِیدُ رِبْحَهُمْ فِی مُتَاجَرَتِهِمْ لَک، وَ فَوْزَهُمْ بِالْوِفَادَةِ عَلَیک، وَ الزِّیادَةِ مِنْک، فَقُلْتَ -تَبَارَک اسْمُک وَ تَعَالَیتَ-: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها، وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیئَةِ فَلا یجْزى إِلَّا مِثْلَها»؛ وَ قُلْتَ: «مَثَلُ الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ، وَ اللَّهُ یضاعِفُ لِمَنْ یشاءُ»؛ وَ قُلْتَ: «مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کثِیرَةً»؛ وَ مَا أَنْزَلْتَ مِنْ نَظَائِرِهِنَّ فِی الْقُرْآنِ مِنْ تَضَاعِیفِ الْحَسَنَاتِ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
تویی که بر بندگانت دری به سوی بخشش خود باز کردهای، و آن را باب توبه نامیدهای، و بر آن درِ گشوده راهنمایی از وحی خود قرار دادهای، تا آن را گم نکنند، پس خود - که نامت والا و مبارک است - فرمودی: «به سوی خدا توبه خالص و بیپیرایه آورید، باشد که پروردگارتان گناهان شما را محو کند، و شما را داخل بهشتهایی نماید که نهرها از زیر آن روان است،
در آن روزی که خداوند پیامبر خود و آنان را که به او ایمان آوردند خوار وذلیل نمیکند، درحالی که نورشان پیش رویشان و از جانب راستشان روان است میگویند: خداوندا نورمان را کامل کن، و ما را مورد مغفرت قرار ده، که تو بر هر چیز توانایی». پس عذر کسی که از ورود به آن خانه غفلت کند پس از گشوده شدن در و به پا داشتن راهنما چه خواهد بود؟
و تویی که در معامله با بندگانت بر عطای خود افزودهای، تا در این تجارتشان از عنایت تو سود برند، و در حرکت کردن به جانب تو کامیاب گردند، و از حضرتت بهرهای افزون دریافت نمایند، به همین خاطر، تو خود - که نامت مبارک است و بس والایی - فرمودی: «هر کس که یک کار نیک کند ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس یک کار بد کند جز به مانند کارش عقوبت نبیند»، و نیز فرمودی: «مثل آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق میکنند مانند دانهای است که هفت خوشه رویانده، در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند برای هر که بخواهد آن را چند برابر کند»،
و فرمودی: «کیست آن که به خداوند قرض الحسنه دهد تا خدا آن را چندین برابر سازد؟» و امثال و نظائر این وعدهها که در قرآن درباره چند برابر کردن کارهای نیک فرو فرستادهای.
ترجمه آیتی
اى خداوند، تویى که در عفو به روى بندگانت گشوده اى و آن را توبه نامیده اى. و براى رسیدن به این در، آیاتى را که بر پیامبرت وحى کرده اى راهنما ساخته اى، تا کسى آن در گم نکند، که تو اى خداوندى که بزرگ و متعالى است نام تو، خود گفته اى: به درگاه خدا توبه کنید، توبه اى از روى اخلاص. باشد که پروردگارتان، گناهانتان را محو کند و شما را به بهشتهایى داخل کند که در آن نهرها جارى است.
در آن روز، خدا پیامبر و کسانى را که به او ایمان آورده اند فرونگذارد، و نورشان پیشاپیش و در سمت راستشان در حرکت باشد. مى گویند: اى پروردگار ما، نور ما را براى ما به کمال رسان و ما را بیامرز، که تو بر هر کارى توانایى. پس کسى که از دخول به چنین سرایى- سراى توبه- پس از گشودن در و بر گماشتن راهنما غفلت ورزد، چه عذر تواند آورد؟
اى خداى من، تو کسى هستى که در معامله با بندگان خود، همواره به سود آنان در بها مى افزایى و مى خواهى که در معامله ى با تو سود برند و به افزون دهى و نزول بر آستان تو کامیاب شوند، که تو خود گفته اى- بزرگ و متعالى است نام تو و بلند است مرتبت تو- هر کس کار نیکى انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده شود و هر که کار بدى انجام دهد، تنها همانند آن کیفر بیند.
و نیز تو خود گفته اى: مثل آنان که مال خود را در راه خدا انفاق مى کنند مثل دانه اى است که هفت خوشه برآورد، و در هر خوشه اى صد دانه باشد، خدا پاداش هر که را که بخواهد، چند برابر مى کند. و نیز تو خود گفته اى: کیست که به خدا قرض الحسنه دهد، تا خدا بر آن چند برابر بیفزاید؟ و نظایر این آیات که در قرآن در باب مضاعف شدن حسنات نازل کرده اى.
ترجمه ارفع
خدایا تو کسى هستى که براى بندگانت درى به سوى عفوت گشوده ای و نامش را توبه گذاشته و بر آن در دلیلى از وحى ات قرار دادى تا از آن گمراه نشوند و خود که نامت پربرکت است فرموده اى: سوى پروردگار توبه ای غیر قابل بازگشت بیارید شاید پروردگارتان گناهانتان را محو کند و به بهشتهایتان درآرد که در آن جویها روان است،
روزى که خداوند پیغمبر و کسانى را که به او ایمان آورده اند خوار نکند و نورشان پیشاپیش آنها و طرف راستشان رود و گویند: پروردگارا نور ما را کامل کن و بیامرزمان که تو به همه چیز توانایى.
الها پس از گشودن آن در و اقامه ى دلیلى از وحى ات بر آن، چه عذرى براى آن کس است که از آمدن به آن منزل غافل مى باشد.
و تویى آنکه بر خود لازم کرده ای تا بندگانت در معامله با تو سود بیشترى ببرند و اراده کرده ای در تجارتشان با تو منفعت کسب کنند و در سیر به سویت و حظ فراوانى که از ناحیه تو نصیبشان مى گردد رستگار شوند.
و خود که نامت پربرکت و بلند است فرموده اى: هر کس کار خوبى انجام دهد ده برابر مزد مى گیرد و هر که کار بدى بجا آورد فقط یک بار جزا مى بیند.
و نیز خود فرمودى: حکایت آنها که اموال خویش در راه خدا انفاق مى کنند، چون دانه ای است که هفت خوشه رویانیده که در هر خوشه صد دانه است و خدا براى هر که خواهد دو برابر مى کند که خدا وسعت بخش داناست.
و نیز فرمودى: چه کسى است که به خداوند تبارک و تعالى قرض دهد و خداوند قرض او را به چندین برابر افزون کند. و آنچه از نظایر اینها که در قرآن درباره ى افزایش حسنات نازل فرموده اى.
ترجمه استادولی
تویى که درى را به سوى عفو خود به روى بندگانت گشوده و آن را توبه نامیده اى، و رهنمایى از وحى خود به سوى آن گمارده اى تا از راه آن گم نشوند، و تو- اى مبارک نام- فرموده اى: «به سوى خدا توبه کنید توبه اى خالص، امید است که پروردگار شما گناهانتان را بزداید و شما را به بهشت هایى درآورد که نهرها از زیر آنها روان است.
روزى که خداوند پیامبر و مؤمنان همراه او را خوار نمى سازد، نورشان از پیش رو و از سمت راستشان در حرکت است، گویند: پروردگارا، نورمان را براى ما کامل ساز، و ما را بیامرز، که تو بر هر چیز توانایى.» پس چه عذرى دارد کسى که از ورود به این منزل- پس از آن که درش را گشوده و برایش رهنما قرار داده اى - غفلت ورزد؟!
و تویى آن که بندگانت را هر چه بیشتر به سوداى با خود فراخوانده اى، و در این سوداگرى سود آنان و رستگارى آنان را با ورود بر خودت و بردن بهره بیشتر از خویش در نظر دارى، از این رو تو- اى مبارک نام والا مقام- فرموده اى: «هر که کار نیک انجام دهد ده برابر پاداش خواهد داشت، و هر که کار زشت کند جز به همان اندازه کیفر نخواهد دید».
و فرموده اى: «داستان (انفاق) کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند داستان دانه اى است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه اى صد دانه باشد، و خداوند براى هر که بخواهد چند برابر مى کند» ، و فرموده اى: «کیست که خدا را قرضى نیکو دهد تا خداوند آن را براى او چندین و چند برابر کند؟» و آیات دیگرى نظیر آن در بیان چند برابر شدن نیکى ها، که در قرآن فرو فرستاده اى.
ترجمه الهی قمشهای
توئى که درى به سوى عفو و بخششت به روى بندگان باز کردى و نامش را توبه نهادى و براى این درگاه توبه آیتى براى دلالت و راهنمائى خلق (در کتاب وحى خود قرآن کریم) فرستادى تا خلق به واسطه گناه گمراه نشوند (یعنى به واسطه ى عصیان خود را محروم از رحمتت نپندارند) و به واسطه توبه به درگاهت راه جویند
مبارک است نام پاکت و آن آیه آن است که فرمودى (توبوا الى الله توبه نصوحا عسى ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الانهار یوم لا یجزى الله النبى و الذین آمنوا معه نورهم یسعى بین ایدیهم و بایمانهم یقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفرلنا انک على کل شیى ء قدیر) الا اى اهل ایمان به درگاه خدا توبه کنید توبه ى نصوح (با خلوص و دوام که دیگر نشکنید) باشد که خدا گناهانتان را مستور و محو گرداند و شما را در باغهاى بهشتى که زیر درختانش نهرها جارى است داخل کند در آن روزى که خدا پیغمبر خود را و گرویدگان به او را ذلیل و خوار نسازد (بلکه عزیز و سرفراز گرداند) در آن روز نور (ایمان و عبادت) آنها در پیش رو و سمت راست ایشان مى رود (و راه بهشتشان مى نماید) و مومنان در آن حال (از روى شوق و نشاط) گویند پروردگارا تو نور ما را به حد کمال رسان و ما را (به لطف و کرم خود) ببخش که تنها تو بر هر چیز توانائى (و بر عفو همه ى گناهکاران قادرى) پس چیست عذر گناهکارى که از ورود به این منزلگاه (امن و امان) توبه خود را غافل مى سازد (و به توبه نمى پردازد) با وجودى که تو این درگاه توبه را به روى خلق گشودى و همه را به این در راهنمائى کردى
و اى خدا توئى که در معاملات بندگانت با تو بر خود لازم کردى که سود بندگان منظور دارى (و یک عمل خیر را ده پاداش دهى) و هنگامى که بر حضرتت وارد شوند (یعنى روز مرگ که تو را ملاقات کنند) آنها را رستگارى و سعادت بخشى و زیاده از پاداششان به آنها عطا فرمائى
(مبارک و متعالى است نام پاکت) در کتاب خود (براى بشارت بر این زیاده بر پاداش بندگان و لطف و رحمت به خلق) فرمودى (من جاء بالحسنه الخ) هر کس کار نیکو کند (و یک عمل خیر براى رضاى خدا به جاى آرد) او را ده برابر پاداش خواهد بود و هر کس کار زشت کند جز به قدر آن کار بد مجازات نشود) و باز در کتاب خود فرمودى (مثل الذین ینفقون الخ) مثل آنانکه مالشان را در راه خدا انفاق کنند به مانند دانه اى است که (در کشتزار) از یک دانه هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه درج باشد (که یک دانه هفتصد شود) (و خدا بر هر که خواهد از این مقدار (یک بر هفتصد) هم بیفزاید (و هر که بخواهد و صلاح داند بیش از آنچه پاداش اوست بى حد از رحمت بى منتهاى خود عطا مى کند) و باز در کتاب خود فرمودى (من ذا الذى الخ) کیست که خدا را وام دهد (یعنى قرض الحسنه دهد براى رضاى خدا به حاجتمندان) تا خدا بر او به چندین برابر بیفزاید و همچنین در کتاب کریمت قرآن نظائر این آیات نازل فرمودى که حسنات بندگان را به اضعاف مضاعف (از رحمت واسعت) عطا فرمائى.
ترجمه سجادی
تویى آنکه براى بندگانت، درى به سوى بخشایشت گشوده اى و آن را توبه نامیده اى، و بر آن درْ از وحى خود، راهنمایى قرار داده اى تا از آن گمراه نشوند. پس تو که نامت مبارک است، فرمودى: «به سوى خدا توبه کنید. توبه خالص. امید است که پروردگارتان بدى هایتان را از شما بزداید و شما را به بهشت هایى داخل کند که نهرها از زیر آن جارى است.
روزى که خداوند، پیامبر و کسانى که به او ایمان آورده اند را خوار نمى کند. نورشان پیش رو و از سمت راستشان حرکت مى کند، گویند: «پروردگارا، نورمان را براى ما کامل گردان و ما را بیامرز. به درستى که تو بر هر چیزى توانایى.» پس -بعد از گشودن درْ و به پا داشتن راهنما- عذر آنکه از ورود به آن منزل غفلت نماید چیست؟!
و تویى آنکه در داد و ستد با بندگانت، در بهاى آن بر خود افزوده اى. مى خواهى در تجارت کردنشان با تو، سود برند و در آمدن به سوى تو و افزونى یافتن از جانب تو، رستگار شوند. پس تو که نامت مبارک و بلندمرتبه است، فرمودى: «هر کس کار نیکى به جا آورَد، پس براى او ده برابر آن است و هر کس کار بدى کند، جز مانند آن جزا داده نمى شود.»
و فرمودى: «داستان کسانى که دارایى هایشان را در راه خدا مى بخشند، مانند داستان دانه ایست که هفت خوشه رویانده، که در هر خوشه صد دانه باشد و خدا براى هر که بخواهد، چندین برابر مى کند.» و فرمودى: «کیست آنکه به خدا وام دهد، وامى نیکو. که خدا آن را برایش به چندین و چند برابر افزون نماید؟.» و مانندهاى آن (آیه هایى) که از افزایش هاى نیکى ها در قرآن فروفرستادى.
ترجمه شعرانی
براى بندگان درى سوى آمرزش خود گشودى و آن را توبه نام نهادى، دلیلى از قرآن آوردى که بندگانت آن در را گم نکنند. فرخنده باد نام تو! گفتى: «سوى خدا توبه کنید توبه خالص شاید پروردگار شما گناهان شما را محو کند و به باغهائى درآورد که از زیر درختان آن جویها روان است».
روزى که خداوند پیغمبر و مومنین با او را رسوا نکند روشنائى در پیشاپیش و از دست راست آنها مى رود، مى گویند اى پروردگار ما نور ما را کامل کن و ما را بیامرز که تو بر هر چیز قادرى». بهانه ى آن کسى که پس از گشودن این در و گماشتن این راهنما به خانه درنیاید چیست؟
و تو در این سودا از خود بر سود بندگان افزودى خواستى در این بازرگانى نفع بسیار برند و از رسیدن خدمت تو رستگار شوند و فزونى یابند، پس تو، که نامت فرخنده و بلند باد، گفتى «هر کس عملى نیکو بجاى آرد ده برابر آن عوض گیرد و هر کس یک کردار زشت بجاى آرد جز به اندازه همان یکى کیفر نبیند».
و گفتى «مثل آنها که مال خود را در راه خدا انفاق مى کنند مثل دانه است که هفت خوشه از آن روید و در هر خوشه صد دانه بود و خداى براى هر کس خواهد چند برابر افزون کند». و گفتى «کیست به خدا قرض نیکو دهد و خداوند آن را چندین برابر گرداند» و مانند این در قرآن بسیار فرستادى و نوید تضاعف حسنات دادى.
ترجمه فولادوند
تویى که براى بندگانت درى به سوى گذشت خود گشوده و نام آن را توبه گذاشته اى و بر آن در راهنمایى از سروش خود نهاده اى تا مبادا آن را گم کنند، پس تو خود که پاک و جاویدان است نامت، فرموده اى: «به سوى خدا توبه اى ناب کنید تا شاید پروردگارتان گناهانتان را بزداید و شما را در بهشتهایى اندر آورد که از دامن آنها رودها روان است.
در آن روزى که خدا پیامبر خود و آنهایى را که همراه با وى ایمان آورده اند رسوا نمى گرداند، روشنایى آنها پیشاپیش آنها و از جانب راستشان روان است، گویند: پروردگارا روشنائى ما را براى ما کامل گردان و ما را بیامرز زیرا که تو بر هر چیز توانائى.»
پس بهانه ى آن کس که از در آمدن بدان منزل- با آنکه در باز و راهنما بر آن گمارده شده است- چه خواهد بود؟
و تویى که در سودا بر عطاى خود به بندگانت افزوده اى تا در داد و ستد خود با تو سود برند و بر نزول بر آستانت کامیاب گردند و بهره اى افزون یابند
و از همین روى تو خود، که متعالى است نام و بلندست مقام تو، فرموده اى: «هر کس کار نیکى انجام دهد ده برابر پاداش یابد و هر که کار بدى کند تنها مانند آن کیفر یابد.» و نیز تو خود گفته اى: «مثل آنان که مال خود را در راه خدا انفاق کنند چون دانه اى ست که هفت خوشه بر آورد و در هر خوشه اى صد دانه باشد، خدا پاداش هر آنکس را که خواهد چند برابر کند.» و نیز تو خود فرموده اى: «کیست که به خدا وام نیکو دهد تا خدا بر آن چند برابر افزاید.» و آنچه را که نظایر این آیات در قرآن درباره ى چند برابر گردانیدن حسنات نازل فرموده اى.
ترجمه فیض الاسلام
توئى آنکه براى بندگانت درى به سوى عفوت گشوده اى، و آن را توبه و بازگشت نامیده اى، و بر آن در از وحى و پیغام خود راهنمائى قرار داده اى تا از آن گمراه نشوند، پس تو خود: که نامت جاوید (یا داراى برکت و احسان) است: فرموده اى (قرآن کریم «س ۶۶ ى ۸» «توبوا الى الله توبه نصوحا عسى ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الانهار، یوم لایخزى الله النبى و الذین امنوا معه نورهم یسعى بین ایدیهم و بایمانهم یقولون: ربنا اتمم لنا نورنا، و اغفر لنا، انک على کل شى ء قدیر»): به سوى خدا توبه کنید توبه ى خالص و پاکیزه (بس براى خدا، از گناهان پشیمان شوید از جهت اینکه برخلاف رضاى خداى تعالى بوده، نه از جهت ترس از آتش که آن توبه نیست، چنانکه خواجه نصیرالدین طوسى «رحمه الله» در تجرید فرموده) امیدوار باشید که پروردگارتان گناهانتان را از شما بپوشاند (بیامرزد) و شما را به بهشتها و باغهائى که جویها از زیر (درختان) آن روان است درآورد
(و آن) روزى (هنگامى است) که خدا پیغمبر و آنان را که به او ایمان آورده اند خوار نمى گرداند (شفاعت آن حضرت را درباره ى امت و درخواست مومنین را درباره ى یارانشان مى پذیرد) نور ایشان پیش روى آنها و از سمت راستشان مى رود (بر اثر طاعت و بندگیشان در دنیا در جلو و سمت راست روشنائى براى آنان مى تابد که در آن روشنائى به سوى بهشت مى روند، یا «چنانکه از حضرت صادق- علیه السلام- روایت شده:» پیشوایان مومنین روز قیامت در جلو و سمت راست آنها مى روند تا ایشان را به بهشت درآورند) مى گویند: پروردگار ما نور ما را کامل گردان (این درخواست نسبت به تفاوت نورهاى آنها است بر حسب اعمالشان در دنیا) و ما را بیامرز (از آنچه باعث کامل نشدن نور ما است درگذر) زیرا تو بر هر چیز توانائى. پس بعد از گشودن در و بپا داشتن راهنما عذر و بهانه ى کسى که از آمدن به آن منزل و جایگاه (بهشت جاوید، با جور بودن وسائل) غافل و بیخبر باشد چیست؟!
و توئى آنکه در داد و ستد با بندگان و پیشنهاد کالا در بهاى آن بر خود افزوده اى (بیش از آنچه که سزاوارند مى دهى) مى خواهى در تجارت کردنشان با تو سود برند، و در کوچ کردن به سوى تو و افزونى یافتن از جانب تو رستگار شوند، پس (از اینرو)- تو خود که نامت با برکت و احسان است و (از مانند بودن به آفریده شدگان) برتر و منزه و پاکى- فرموده اى (در قرآن کریم «س ۶ ى ۱۶۰» «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها، و من جاء بالسیئه فلا یجزى الا مثلها»): هر که کار نیکو بجا آورد مزد او ده برابر خواهد بود، و هر که کار بد کند جز مانند کار بدش کیفر داده نمى شود
و فرموده اى (قرآن مجید «س ۲ ى ۲۶۱» «مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فى کل سنبله مائه حبه، و الله یضاعف لمن یشاء»): داستان کسانى که دارائیهاشان را در راه خدا صرف مى نمایند مانند داستان دانه ایست که هفت خوشه رویانیده که در هر خوشه صد دانه باشد (یکدانه هفتصد دانه بشود) و خدا براى هر که بخواهد چندین برابر (از این مقدار) مى گرداند، و فرموده اى (قرآن شریف «س ۲ ى ۲۴۵» «من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره»): کیست آنکه به (بندگان درمانده ى) خدا وام نیکو دهد (وامى که در گرفتن آن شتاب ننماید، یا منت ننهد، یا عوض و بجاى آن را نخواهد) که خدا آن را برایش چندین برابر گرداند. و نظائر و مانندهاى آنها (آیاتى که) از افزایشهاى حسنات و نیکوئیها که در قرآن فرستاده اى (مانند «س ۲۷ ى ۸۹»: «من جاء بالحسنه فله خیر منها» یعنى هر که «روز رستاخیز» با حسنه و نیکوئى آید پس پاداش بهتر از آن براى او است).شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
توئى که براى بندگانت درى به سوى عفو خود گشوده اى و آن را توبه نامیده اى، و بر آن در راهنمایى از وحى خود قرار دادى تا آن را گم نکنند (طرح و نقشه توبه را در قرآن درانداختى و به زبان رسولان و امامان شرایط آن را بازگو کردى، و سالک این مسلک را به عنایتت هدایت فرمودى).
پس خود ـ که نامت والا و بى پیرایه است ـ فرمودى:
"به سوى خدا توبه اى پیراسته از نفاق کنید، شاید که پروردگارتان گناهانتان را محو کند، و شما را داخل بهشت هایى نماید که نهرها از زیر آن روان است، در آن روز که خدا پیامبر خود و آنان را که به او گرویده اند خوار نمى کند در حالى که نورشان پیش رویشان و از سمت راستشان روان است، مى گویند: پروردگارا نورمان را کامل ساز و از ما درگذر که تو بر هر چیز توانائى".(۱)
پس عذر کسى که از ورود به آن منزل غفلت ورزد پس از گشودن در و به پا داشتن راهنما چه خواهد بود؟ (با بودن عقل و فطرت و وجدان و قدرت، و سلامت جسم و روح، و نبوت انبیاء و ولایت اولیا و عرفان عرفا، و نصایح حکیمان، و هزاران نوشته عاشقانه، چه عذرى براى اهل گناه پس از باز بودن در توبه وجود دارد)؟!
توئى که در معامله با بندگانت بر عطاى خود افزوده اى، تا در این تجارتشان با تو سود کنند، و در کوچ کردن به سویت کامیاب شوند و از تو بهره اى افزون یابند، لذا تو خود ـ که نامت مبارک و والاست ـ گفتى: "هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر مزد دارد، و هر که کار بد مرتکب شود جز به مانندش کیفر داده نمى شود".
و نیز فرمودى: "کیست آن که به خدا قرض الحسنه دهد تا خدا آنرا چندین برابر ساز".(۲) و نظایر این وعده ها که در قرآن درباره افزایش کارهاى نیک فرو فرستاده اى.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ تحریم، ۸.
۲ ـ بقره، ۲۴۵.
شرح صحیفه (قهپایی)
«انت الذى فتحت لعبادک بابا الى عفوک، و سمیته التوبه، و جعلت على ذلک الباب دلیلا من وحیک لئلا یضلوا عنه».
لفظه «عن» تعلیلیه.
تویى خداوندا، آن که گشاده اى از براى بندگان خود درى به سوى عفو و تجاوز نمودن خود و نام نهاده اى آن را توبه، و گردانیده اى بر این در رهنمایى از کلام وحى خود تا گمراه نشوند از جهت آن.
«فقلت -تبارک اسمک-:(توبوا الى الله توبه نصوحا عسى ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الانهار)».
«تبارک اسمک»، اى: تعالى اسمک من حیث انه مطلق على ذاته، فما ظنک بذاته؟! و قیل: الاسم بمعنى الصفه او مقحم، کما فى قوله: «الى الحول ثم اسم السلام علیکما».
و «نصوحا»، اى: صادقه، او خالصه. و نصح الشى ء، اذا خلص و ان لا یرجع الى ما تاب عنه او لا ینوى الرجوع.
یعنى: پس گفتى -بزرگ است نام مقدس تو-:«بازگردید به خداى بازگشتنى خالص». یعنى توبه کنید و باز به سر گناه مروید.
و از بعضى اکابر صحابه مروى است که توبه ى نصوح آن است که تائب عود نکند به معصیت چنانچه شیر عود نکند به پستان. و توبه ى نصوح دو رکن دارد: اول ندامت بر گناه گذشته، دوم عزیمت بر ترک گناه آینده.
«شاید پروردگار شما چون توبه کنید آنکه درگذراند از شما گناهان شما را و درآرد شما را به بوستانها که پیوسته مى رود از زیر آن جویها».
«فما عذر من اغفل دخول ذلک المنزل بعد فتح الباب و اقامه الدلیل؟!».
پس چه عذر است آن را که دست داشته و غافل شده از درآمدن در آن منزل- که توبه باشد- بعد از گشادن در به روى او و برپاى داشتن دلیل بر او؟!
«و انت الذى زدت فى السوم على نفسک لعبادک، ترید ربحهم فى متاجرتهم لک و فوزهم بالوفاده علیک و الزیاده منک».
یقال: سام البایع السلعه: عرضها و ذکر ثمنها. اى: انت الذى عرضت الحسنات لعبادک و جعلت کل واحده بعشر امثالها.
و الوفاده -بفتح الواو و کسرها-: مصدر وفد یفد اذا قدم. و الوفد: القوم الذین یفدون على الملک فى امر فتح و تهیه.
یعنى: تویى آنکه عرض کرده اى حسنات را به بندگان خود و بیفزودى در قیمت آن بر نفس خود از جهت بندگان خود- که هر کس یک حسنه مى کند من ده برابر آن ثواب مى دهم- مى خواهى سود ایشان را در بازرگانى کردن ایشان مر تو را و رستگارى ایشان به آمدن به درگاه تو و افزونى از تو.
«فقلت -تبارک اسمک و تعالیت-: (من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزى الا مثلها)».
پس گفتى -بزرگ است نام تو و متعالیى تو از آنکه به ذهن درآیى-:«هر که بیابد به نیکویى، پس مر اوراست ده باره مانند آن». یعنى ده نیکویى. بعضى مفسران گفته اند که: مراد تعیین عدد نیست بلکه اظهار تفضل است به تضعیف «و هر که بیاید به سیئه اى» یعنى فعل بعد «پس جزا داده نمى شود مگر به مانند آن». یعنى یکى به یکى.
«و قلت:(مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فى کل سنبله مائه حبه و الله یضاعف لمن یشاء)».
و گفتى: «نمونه ى نفقه کردن آن کسانى» که بى شائبه ى غرض و داعیه ى عوض «انفاق مى کنند و صرف مى نمایند مالهاى خود را در راه خداى تعالى» یعنى در ابواب بر «همچو مثل حبه اى است که در زمین بکارد و آن دانه برویاند هفت خوشه» بدان نوع که هفت شعبه از اصلى منشعب گردد و بر هر شعبه خوشه بود «و در هر خوشه صد دانه». پس یکى را هفتصد حاصل آمده باشد. «و خداى تعالى زیاده گرداند» این هفتصد را به هفت هزار و بیشتر «براى هر که خواهد» از منفقان به حسب نیت او.
«و قلت: (من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره)».
و گفتى: «کیست آن که» به خلوص اعتقاد «وام دهد خداى را» یعنى بندگان درمانده ى او را که وام خواهند «وام دادنى نیکو» یعنى در وام دادن تعجیل کند و منت ننهد. یا: طالب عوض نباشد. و بر این تقدیر مضاف محذوف باشد. اى: یقرض عباد الله. واصح آن است که اینجا حذف و اضمارى نیست و استفهام را به معنى خود حمل مى باید کرد. یعنى: آیا کسى هست که قرض دهد؟ «پس خداى مضاعف گرداند و زیاده سازد» اجر آن قرض را «از براى او ضعفهاى بسیار». مبهم گذاشتن اضعاف کثیره از جهت آن است که تا بیرون از حیز شمار تصور کنند.
«و ما انزلت من نظائر هن فى القرآن من تضاعیف الحسنات».
وقع فلان فى اضعاف کتابه و تضاعیفه، یراد به توقیعه فى اثناء السطور.
(یعنى:) و آنچه فروفرستاده اى از مانندهاى این در قرآن در اثناى ذکر حسنات و نیکوییها.
شرح صحیفه (مدرسی)
تو آن کسى هستى که باز نمودى از براى بندگانت درى را به سوى عفو و بخشش خود و نامیدى او را توبه، و گردانیدى بر آن در دلیل و راهنمائى از وحى خود تا آنکه گمراه نشوند از آن در، پس فرمودى تو که بزرگ است اسمت آنکه توبه کنید به سوى خدا توبه ى نصوحى امید است از خداى شما آنکه بپوشاند گناه شما را از شما، و داخل نماید شما را در درجات عالیه ى بهشتى که جارى شود در زیر آن نهرها.
امور: اول در وجه توبه ى نصوح و وجه تسمیه ى آن به نصوح اختلافست ظاهر آن است که مراد به نصوح خالص و صاف باشد و باطن و ظاهرش مساوى باشد یا باطن او افضل.
مروى است که اگر توبه نماید مر توبه ى نصوح خدا او را دوست دارد پس ستر نماید بر او در دنیا و آخرت.
را وى عرض مى نماید: چگونه ستر مى نماید؟ فرمود: فراموش ملائکه نماید آنچه کتب نموده بودند از گناهان، و وحى مى نماید به سوى جوارح او که کتمان نمائید بر او گناهان او را، و وحى مى نماید به سوى بقاع زمین که کتمان نما چیزهائى که عمل بر روى تو شد و هیچ کس شهادت بر او ندهند و در وجه تسمیه نصوح وجه مشهورى هم هست.
دوم، تکفیر ذنوب است و این منافات با موازنه دارد که صریح آیات است لکن دور نیست که بتوان گفت که مثل توبه مکفر باشد دون سایر طاعات نظیر اسلام کافر.
سوم، تجرى من تحتها الانهار خلاف شد در معنى او احتمال دارد از قبیل حذف مضاف باشد اى تجرى تحت اشجار الجنات او تحت قصور، و بنیان چنانکه در بعضى معمورات دنیویه مى شود.
الاعراب:
یوم ظرف است از براى لید خلکم، و الذین آمنوا معه مى شود عطف شود بالنبى و مى شود مبتداء شود، نور هم خبر.
یعنى: در روزى که رسوا نکند خدا پیغمبر و آن کسانى را که ایمان آوردند با او، نورشان سعى و روشنائى مى کند پیشرویشان و طرف یمین و یسار عرض کننده اى خداى ما تمام کن از براى ما نور ما را و بیامرز ما را به درستى که تو بر هر شى ء قادرى.
تنبیه:
بدان که بعد از اینکه قیامت قیام کند هر صاحب نورى نور او گرفته شود و لذا آسمان سیاه و زمین سیاه باشد اگر انسان مومن باشد نورى در روى پیشانى او ظاهر گردد و آن نور به حسب مراتب ایمان تفاوت دارد، بعضى نورشان به مراتبى است که علاوه از براى خود منفعت دارد از براى صراط از براى دیگران هم نفع دارد، بعضى از ایشان نورشان کامل نیست در مرتبه ى خود هم ناقص مى بینند و این فرقه طلب تمامیت کنند.
از این آیه ى شریفه چنان استفاده شود که هم در آن روز رجاى اجابت دعا هست و الا سئوال اتمام نور و غفران لغو خواهد بود.
یعنى: پس چه چیز است عذر کسى که غفلت نموده آن کس دخول آن منزل را بعد از باز بودن در و اقامه ى دلیل.
اللغه:
سوم: قرار و مدار و در بیع سخن گفتن طرفین از براى امضاى معامله.
فوز: رسیدن.
وفود: نزول.
یعنى: تو آن کسى هستى که زیاد نمودى در معامله بر خود از براى نفع بندگانت مى خواهى سود آنها را در کسبشان، و فایز شدن آنها را به وارد شدن بر تو و زیادتى بردن از تو.
الاعراب:
فاء در قوله (ع) «فقلت» مى شود تفریع باشد و مى شود علت باشد و ثانى انسب است.
یعنى: براى آنکه فرمودى تو بزرگ است اسم تو و بلندى تو: هر که بیاورد حسنه ى پس از براى او است ده مقابل، و هر که بکند سیئه ى جزا داده نشود مگر مثل آن، و فرمودى: شان و قصه ى آنهائیکه انفاق نمایند مال خود را در راه خدا مثلثان دانه اى است که برویاند هفت خوشه را و در هر خوشه صد دانه باشد و خدا زیاد و مضاعف مى نماید از براى هر که مى خواهد، و فرمودى: کیست که قرض دهد خدا را قرض حسنى پس تا اینکه مضاعف نماید از براى او چندین مقابل زیاد و آنچه فرستادى از اشباه این آیات در قرآن از تضاعیف حسنات.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
(تو آن خدائى هستى که بر روى بندگانت درى به سوى عفوت گشوده و نام آن را توبه گذاشته اى) (انت الذى فتحت لعبادک بابا الى عفوک و سمیته التوبه).
(و براى (هدایت) به سوى آن در، دلیلى از وحى خود قرار داده اى تا آن را گم نکنند) (و جعلت على ذلک الباب دلیلا من وحیک لئلا یضلوا عنه).
(فرموده اى- که نامت خجسته و پربرکت باد- توبه کنید توبه خالصى، امید است با این کار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد شما را در باغهائى از بهشت که نهرها از زیر درختانش جارى است وارد کند، در آن روزى که خداوند پیامبر و کسانى را که به او ایمان آورده اند خوار نمى کند، این در حالیست که نور آنها از پیشاپیش آنها و از سوى راستشان در حرکت است و مى گویند: پروردگارا نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر کار قادرى) (فقلت تبارک اسمک: (توبوا الى الله توبه نصوحا عسى ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الانهار یوم لایخزى الله النبى و الذین آمنوا معه نورهم یسعى بین ایدیهم و بایمانهم یقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفر لنا انک على کل شى ء قدیر).
(بنابراین عذر کسانى که از وارد شدن بدان منزل غفلت مى کنند آن هم پس از گشوده بودن در و وجود راهنما، چه خواهد بود (گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟) (فما عذر من اغفل دخول ذلک المنزل بعد فتح الباب و اقامه الدلیل).
در دومین فراز از این دعا اشاره به الطاف خاص خداوند به بندگانش نموده مى گوید: (تو همان کسى هستى که در معامله با خویش به سوى بندگانت افزوده اى و خواسته اى آنها در تجارت با تو ربح و بهره برند) (و انت الذى زدت فى السوم على نفسک لعبادک، ترید ربحهم فى متاجرتهم لک).
و خواسته اى که (به هنگام ورود بر تو کامیاب و رستگار گردند و از ناحیه ى تو بهره اى افزون یابند) (و فوزهم بالوفاده علیک، و الزیاده منک).
(فرموده اى:- که نامت پربرکت و بلند مرتبه باد- هر کس عمل نیکى به جا آورد، ده برابر آن خواهد داشت و کسى که عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه همان کیفر داده مى شود) (فقلت تبارک اسمک و تعالیت: (من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزى الا مثلها).
(و نیز فرموده اى مثل کسانى که اموالشان را در راه خدا انفاق مى کنند همانند دانه اى است که هفت خوشه مى رویاند و در هر خوشه صد دانه است و خداوند براى هر کس بخواهد آن را مضاعف مى سازد) (و قلت: (مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فى کل سنبله مائه حبه و الله یضاعف لمن یشاء).
(و فرموده اى: چه کسى حاضر است که به خداوند قرض الحسنه دهد تا خدا آن را برایش چندین برابر و بسیار زیاد قرار دهد) (و قلت: (من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا فیضا عفه له اضعافا کثیره).
(و همچنین آیات دیگرى نظیر این آیات در قرآن نازل فرموده اى که حسنات را چند برابر مى سازى) (و ما انزلت من نظائرهن فى القرآن من تضاعیف الحسنات).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۶، ص:۱۴۰-۱۲۰
«أنت الّذی فتحت لعبادک بابا إلى عفوک و سمّیته التّوبة، و جعلت على ذلک الباب دلیلا من وحیک لئلّا یضلّوا عنه، فقلت تبارک اسمک: «توبوا إلى اللّه، توبة نصوحا عسى ربّکم أن یکفّر عنکم سیآتکم و یدخلکم جنّات تجری من تحتها الأنهار، یوم لا یخزی اللّه النّبی و الّذین آمنوا معه، نورهم یسعى بین أیدیهم و بأیمانهم، یقولون ربّنا أتمم لنا نورنا و اغفر لنا، إنّک على کلّ شیء قدیر» فما عذر من أغفل دخول ذلک المنزل بعد فتح الباب و إقامة الدّلیل».
و «الفتح»: ازاله الاغلاق.
و «الباب»: مدخل الامکنه، کالمدینه و الدار، و فى الکلام، استعارتان: استعاره بالکنایه، حیث شبه العفو بالمنزل، کما سیصرح به علیه السلام فى آخر هذا الفصل من الدعاء، و طوى ذکر المشبه به مصرحا بالمشبه لا غیر.
و استعاره تحقیقیه تصریحیه، حیث شبه السبب الذى یتوصل به الى العفو، بالباب الذى یتوصل الى الدار، و اطلق اسم المشبه به على المشبه، و هذه الاستعاره قرینه للاستعاره الاولى، لانها من روادف المستعار فیها، و لوازمه، و لولاها لم یتنبه السامع لمکانه.
فان قلت: قرینه الاستعاره بالکنایه یلزم ان تکون استعاره تخییلیه، کالاظفار للمنیه، فى قوله:
و اذا المنیه انشبت اظفارها؛
لا استعاره تحقیقیه، لان المکنیه و التخییلیه متلازمتان، لا یتحقق احداهما بدون الاخرى، اذ التخییلیه یجب ان تکون قرینه للمکنیه البته و هى یجب ان تکون قرینه للتخییلیه البته.
قلت: هذا انما یرد على مذهب صاحب الایضاح، و من یرى رایه، و الصحیح ما مشى علیه صاحب الکشاف، و المحققون من شراح کلامه، من ان المکنیه قد توجد بدون التخییلیه، و ان قرینتها قد تکون تحقیقیه کاستعاره النقض لابطال العهد، فى قوله تعالى: «الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه» حیث استعار الحبل للعهد، و هى مکنیه، و نبه علیها بذکر النقض، الذى هو ابطال تالیف جسم، و هى استعاره تحقیقیه تصریحیه، حیث شبه ابطال العهد به، و اطلق اسم المشبه به على المشبه، و هذا معنى قوله فى الکشاف: شاع استعمال النقض فى ابطال العهد، من حیث تسمیتهم العهد بالحبل على سبیل الاستعاره، لما فیه من اثبات الوصله بین المتعاهدین.
و منه قول ابن التیهان فى بیعه العقبه، یا رسول الله: ان بیننا و بین القوم حبالا، و نحن قاطعوها، فنخشى ان الله عز و جل اعزک، و اظهرک، ان ترجع الى قومک.
و هذا من اسرار البلاغه و لطائفها، ان یسکتوا عن ذکر الشىء المستعار، ثم یرمزوا الیه بذکر شىء من روادفه، فینبهوا بتلک الرمزه على مکانه، و نحوه قولک: شجاع یفترس اقرانه و عالم یغترف منه الناس لم تقل هذا، الا و قد نبهت على الشجاع و العالم بانهما اسد و بحر، انتهى کلامه.
قال العلامه التفتازانى: استفدنا منه، ان قرینه الاستعاره بالکنایه لا یجب ان تکون استعاره تخییلیه، بل قد تکون تحقیقیه.
و قال صاحب الکشاف: دل کلامه من غیر تکلف، على ان الرادف الموتى به قد یکون ما لا یستقل، و الغرض منه التنبیه فقط، کما فى مخالب المنیه، و قد یکون ما یستقل و ان تفرع على الاول، کالنقض و الاغتراف للابطال و الانتفاع، و نحن فى ذلک نشایعه، انتهى.
و ذکر «الفتح» ترشیح للاستعاره التحقیقیه و الضلال هنا: بمعنى المیل عن القصد.
و «تبارک»: اما من البروک المستلزم للمقام فى موضع واحد و الثبات فیه، و اما من البرکه بمعنى الزیاده و النمو فبالاعتبار الاول: هو اشاره الى عظمته باعتبار دوام بقائه و تحقق وجوده، و بالاعتبار الثانى اشاره الى فضله و احسانه و لطفه و هدایته.
و اذا کان هذا حال اسمه بملابسه دلالته علیه فما ظنک بذاته الاقدس الاعلى.
و قیل: الاسم بمعنى الصفه.
و قیل: هو مقحم کما فى قول من قال:
الى الحول ثم اسم السلام علیکما؛
و تخصیص آیه التحریم بالذکر دون غیرها من الایات فى معنى التوبه لتضمنها صریحا ارشاد المومنین الى طریق التوبه و وصف التوبه بالنصوح بالفتح على الاسناد المجازى لان النصح صفه التائبین و هو ان ینصحوا انفسهم بالتوبه لا یکون فیها شوب ریاء و لا نفاق.
و قیل: هو من نصاحه الثوب، اى خیاطته، اى توبه تخیط و ترقع خروقکم فى دینکم لان العصیان یخرق الدین و التوبه ترقعه.
و قیل: هو من قولهم: «عسل ناصح» اذا خلص من الشمع، اى توبه خالصه لوجه الله تعالى بان یندم على الذنوب لقبحها و کونها خلاف رضا الله تعالى لا لخوف النار مثلا.
و قد حکم المحقق الطوسى فى التجرید بان الندم على الذنوب خوفا من النار لیس توبه.
و قیل: من النصیحه، و معناه توبه تنصح الناس اى تدعوهم الى متلها (مثلها) لظهور اثرها فى صاحبها او تنصح صاحبها فیقلع عن الذنوب.
و عن ابن عباس قال: قال معاذ بن جبل: یا رسول الله ما التوبه النصوح؟
قال: ان یتوب التائب ثم لا یرجع فى ذنب کما لا یعود اللبن فى الضرع.
و عن ابن مسعود: انها التى تکفر کل سیئه ثم تلا هذه الایه.
و عن الحسن: هى ان یکون العبد نادما على ما مضى مجمعا على ان لا یعود فیه.
و عن قتاده: هى الصادقه الناصحه.
و قیل: هى ان یستغفر الله باللسان و یندم بالقلب و یمسک بالبدن.
و عن سعید بن جبیر: هى التوبه المقبوله و لا تقبل ما لم تکن فیها ثلاث: خوف ان لا تقبل، و رجاء ان تقبل، و ادمان الطاعه.
و روى ثقه الاسلام فى الکافى باسناده عن ابى الصباح الکنانى قال: سالت اباعبدالله علیه السلام عن قول الله عز و جل: «یا ایها الذین آمنوا توبوا الى الله توبه نصوحا» قال: یتوب العبد من الذنب ثم لا یعود فیه.
و روى رئیس المحدثین باسناده عن احمد بن هلال قال: سالت اباالحسن الاخیر علیه السلام عن التوبه النصوح ما هى؟ فکتب علیه السلام: ان یکون الباطن کالظاهر و افضل من ذلک.
و باسناده عن ابى عبدالله علیه السلام قال: التوبه النصوح ان یکون باطن الرجل کظاهره و افضل.
و روى ابوبکر عن عاصم انه قرا «نصوحا» بالضم و هو مصدر «نصح» فان النصح و النصوح کالشکر و الشکور اى توبه ذات نصوح او تنصح نصوحا او توبوا لنصح انفسکم على انه مفعول لاجله.
و «عسى» فعل جامد لا یتصرف، و لا یاتى منه الا الماضى، و من ثم ادعى قوم انه حرف و انما لم یتصرف فیه لتضمنه معنى الحرف اى انشاء الطمع و الرجاء کلعل و الانشاء فى الاغلب من معانى الحروف و الحروف لا یتصرف فیها.
قال سیبویه: «عسى» طمع و اشفاق فالطمع فى المحبوب و الاشفاق فى المکروه و معنى الاشفاق الخوف و قد اجتمعا فى قوله تعالى: «و عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شر لکم».
قال الجوهرى: و «عسى» من الله واجبه فى جمیع القرآن الا فى قوله تعالى: «عسى ربه ان طلقکن ان یبدله».
قال ابوعبیده: «عسى» من الله ایجاب فجاء على احدى لغتى العرب لان «عسى» رجاء و یقین و انشد لابن مقبل:
ظنى بهم کعسى و هم بثنوفه * یتنازعون جوائز الامثال
اى ظنى بهم یقین انتهى.
قال الرضى: و انا لا اعرف «عسى» فى غیر کلامه تعالى للیقین ففیه نظر و یجوز ان یکون ظنى بهم اى مع طمع.
و قال الراغب: کثیر من المفسرین فسروا «عسى» و «لعل» فى القرآن باللازم و قالوا: ان الطمع و الرجاء لا یکون من الله تعالى و فى هذا قصور نظر و ذلک: ان الله تعالى اذا ذکر ذلک یذکره لیکون الانسان منه على رجاء لا ان یکون هو تعالى راجیا، قال تعالى: «عسى ربکم ان یهلک عدوکم» اى کونوا راجین فى ذلک، انتهى.
و قال الزمخشرى فى الکشاف: «عسى ربکم» اطماع من الله لعباده و فیه وجهان:
احدهما: ان یکون على ماجرت به عاده الجبابره من الاجابه ب«عسى» و «لعل» و وقوع ذلک منهم موقع القطع و البت.
و الثانى: ان یکون جىء به تعلیما للعباد، وجوب الترجح بین الخوف و الرجاء، و الذى یدل على المعنى الاول، و انه فى معنى البت، قراءه ابن ابى عیله: «و یدخلکم» بالجزم عطفا على محل «عسى ان یکفر» کانه قیل: توبوا یوجب تکفیر سیئاتکم و یدخلکم، انتهى.
و الجمهور: على ان «عسى» ترفع الاسم و تنصب الخبر ککان، فالاسم الصریح المرفوع بعدها اسمها، و الفعل المضارع المقترن بان بعده منصوب المحل على انه خبره. و استشکل بلزوم کون الحدث خبرا عن الذات، لان الخبر على هذا فى تاویل المصدر. و اجیب بان «ان» زائده لا مصدریه.
قال ابن هشام: و لیس بشىء لانها قد نصبت.
و بالفرق بین المصدر و ما یاول به ذکره صاحب العباب و ارتضاه الشریف الجرجانى.
و بانه على تقدیر مضاف، اما قبل الاسم او قبل الخبر، فیقدر فى نحو عسى زید ان یقوم، عسى امر زید القیام، او عسى زید صاحب القیام.
قال الرضى: و فیه تکلف اذ لم یظهر هذا المضاف فى اللفظ لا فى الاسم و لا فى الخبر.
و بانه من باب زید عدل وصوم فى الاخبار بالمصدر عن اسم العین على جعل المصدر نفس الشخص على سبیل المبالغه و بان المصدر بمعنى اسم الفاعل فالتقدیر عسى زید قائما، و رجح بما جاء فى کلامهم عسیت صائما.
و قال الکوفیون: ان الفعل المقترن بان فى محل رفع بدلا مما قبله بدل اشتمال کقوله تعالى: «لا ینهیکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم».
اى لا ینهاکم الله عن ان تبروهم، فهو بدل من الذین لم یقاتلوکم.
قال الرضى: و الذى ارى ان هذا وجه قریب، فیکون فى یازیدون عسى ان تقوموا قد جاء ما کان بدلا من الفاعل مکان الفاعل، و المعنى ایضا یساعد قولهم لان عسى بمعنى یتوقع، فمعنى «عسى زید ان یقوم» اى یتوقع و یرجى قیامه، و انما غلب فیه بدل الاشتمال، لان فیه اجمالا، ثم تفصیلا، و فى ابهام الشىء ثم تفسیره وقع عظیم لذلک الشىء فى النفس، کما فى ضمیر الشان، و اما عسیت صائما و عسى الغویرا بوسا فشاذان على تضمین عسى بمعنى کان.
و قال بعضهم: التقدیر عسى الغویر ان یکون بوسا، و عسیت ان اکون صائما.
و جاز حذف ان مع الفعل مع انها حرف مصدرى لقوه الدلاله، و ذلک لکثره وقوع ان بعد مرفوع عسى، فهو کحذف المصدر و ابقاء معموله، انتهى.
و تکفیر السیئات: محوها و غفرانها.
یقال: کفر الله عنه الذنب تکفیرا اى محاه و غفره، و منه الکفاره لانه تکفر الذنب.
و قال الراغب: تکفیر الذنب ستره و تغطیته حتى یصیر بمنزله ما لم یعمل و یصح ان یکون اصله ازاله الکفر و الکفران نحو التمریض فى کونه ازاله المرض و تقذیه العین ازاله القذى.
و الجنات جمع جنه و هى فى الاصل المره من مصدر جنه اذا ستره، و تطلق على النخل و الشجر المتکاثف المظلل بالتفاف اغصانه کانها لفرط تکاثفها و التفافها و تغطیتها لما تحتها نفس الستره، و تطلق على الارض ذات الشجر.
قال الفراء: الجنه ما فیه النخیل، و الفردوس ما فیه الکرم، فحق المصدر حینئذ ان یکون ماخوذا من الفعل المبنى للمفعول و انما سمیت دار الثواب بها مع ان فیها ما لا یوصف من الغرفات و القصور لما انها مناط نعیمها و معظم ملاذها و جمعها مع التکثیر لانها سبع على ما ذکره ابن عباس، و قیل ثمان، و قد تقدم تعدادها فى الروضه الثالثه.
و الجمله من قوله: «تجرى من تحتها الانهار» فى محل نصب على انها صفه جنات فان ارید بها الاشجار فجریان الانهار من تحتها ظاهر و ان ارید بها الارض المشتمله علیها فلابد من تقدیر مضاف اى من تحت اشجارها و ان ارید بها مجموع الارض و الاشجار فاعتبار التحتیه بالنظر الى الجزء الظاهر الصحیح لاطلاق الجنه على الکل.
روى ان انهار الجنه تجرى فى غیر اخدود.
و «اللام» فى الانهار للجنس، کما فى قولک لفلان: بستان فیه الماء الجارى و التین و العنب، او عوض عن المضاف الیه کما فى قوله تعالى: «و اشتعل الراس شیبا» او للعهد و الاشاره الى ما ذکر فى قوله عز و جل: «انهار من ماء غیر آسن» الایه.
و الانهار: جمع نهر: بفتح الهاء و سکونها، و هو المجرى الواسع فوق الجدول و دون البحر کالنیل و الفرات، و الترکیب للسعه، و المراد بها ماوها على الاضمار او على المجاز اللغوى او المجارى انفسها و قد اسند الیها الجریان مجازا عقلیا کما فى سال المیزاب، و قوله تعالى: «یوم لا یخزى الله النبى و الذین آمنوا معه» ظرف لیدخلکم.
و الخزى: الذل و الهوان المقارن للفضیحه و الندامه، یقال: خزى الرجل خزیا من باب -علم-، و اخزاه الله اذله و اهانه و فضحه «و الذین آمنوا» عطف على النبى و فیه تعریض بمن اخزاهم الله من اهل الکفر و الفسوق و استحماد الى المومنین على انه عصمهم من مثل حالهم، و قیل: هو مبتدا خبره قوله تعالى: «نورهم یسعى بین ایدیهم و بایمانهم» و هو على الاول استئناف او حال.
و قال المفسرون: «نورهم یسعى بین ایدیهم و بایمانهم» اى على الصراط یوم القیامه، و هو دلیلهم الى الجنه.
قیل المراد بالنور: الضیاء الذى یرونه و یمرون فیه. و قیل نورهم: هداهم.
و عن قتاده: ان المومن یضى له نوره کما بین عدن الى صنعاء و دون ذلک، حتى ان من المومنین من لا یضى له نوره الا موضع قدمیه.
و قال عبدالله بن مسعود: یوتون نورهم على اقدار اعمالهم، فمنهم من نوره مثل اجبل، و ادناهم نورا من نوره على ابهامه ینطفى مره و یقد اخرى.
و قال الضحاک: و بایمانهم یعنى کتبهم التى اعطوها و نورهم بین ایدیهم.
و قال النیسابورى: الکمالات و الخیرات کلها انوار یوم القیامه و اکمل الانوار معرفه الله سبحانه و انما قال: «بین ایدیهم و بایمانهم» لان ذلک جعل اماره النجاه، و لهذا ورد ان السعداء یوتون صحائف اعمالهم من هاتین الجهتین کما ان الاشقیاء یوتونها من شمائلهم وراء ظهورهم، و معنى سعى النور بین ایدیهم و بایمانهم سعیه بسعیهم متقدما ایاهم و جنیبا لهم.
و روى عن ابى عبدالله علیه السلام: فى قوله تعالى: «یسعى نورهم بین ایدیهم و بایمانهم» قال: ائمه المومنین یوم القیامه تسعى بین ایدى المومنین و بایمانهم حتى ینزلوهم منازل اهل الجنه.
و فى روایه ابى الجارود، عن ابى جعفر علیه السلام: فى معنى الایه، فمن کان له نور یومئذ نجا و کل مومن له نور.
و قوله تعالى: «یقولون» استئناف او حال ایضا، و على القول الثانى خبر آخر للموصول او حال منه اى یقولون: اذا طفىء نور المنافقین: «ربنا اتمم لنا نورنا» خوفا من زواله على عاده البشریه، او یدعون بذلک تقربا الى الله تعالى مع تمام نورهم، لانه یجوز ان یدعو المومن بما هو حاصل له مثل «اهدنا».
و قیل: تفاوت انوارهم بحسب اعمالهم فیسالون اتمامه تفضلا لا مجازاه لانقطاع التکلیف و العمل یومئذ.
و قیل: السابقون الى الجنه یمرون مثل البرق على الصراط و بعضهم کالریح و بعضهم حبوا و زحفا و اولئک الذین یقولون: «ربنا اتمم لنا نورنا».
و قوله: «و اغفر لنا» اى ما کان منا مما یوجب عدم اتمام النور «انک على کل شىء» من اطفاء النور و اتمامه.
قدیر: فاعل لما تشاء لا یعجزک شىء و اغفلت الشىء اغفالا: ترکته اهمالا من غیر نسیان، و الاستفهام بالانکار و النفى، اى لا عذر له و مداره القصد الى الطعن و القدح فى حاله و فعله.
و «الفاء» لترتیب انکار اغفاله دخول المنزل مع تعاضد موجبات الدخول الیه و توفر الدواعى الى النزول به من فتح الباب الیه و هو التسویه و اقامه الدلیل علیه و هو الایه الکریمه و کل من ذلک قاطع للعذر مزیح للغفله بحیث لا یبقى لمن له ادنى تمییز شبهه عذر فى الاغفال توجب الحجه له او ترفع الحجه علیه، و الله اعلم.
زاد الشىء یزید زیدا و زیاده فهو زائد و زدته انا یستعمل لازما و متعدیا: فانا زائد ایاه، و قد یعدى ب«فى» کعباره الدعاء، و منه الحدیث: «لا یزید فى العمر الا البر».
و قال الزمخشرى فى الاساس: زاد الله ماله و زاد فى ماله، انتهى.
و یحتمل ان یکون تعدیته ب«فى» على معنى یفعل الزیاده فیه کقوله: «یجرح فى عراقیبها نصلى» اى یفعل الجرح فى عراقیبها، و قد تقدم بیان ذلک.
و السوم مصدر سام البائع السلعه من باب -قال-: اذا عرضها للبیع و ذکر ثمنها و سامها المشترى ایضا طلب بیعها و عرف بانه طلب البیع بالثمن الذى یقدر به المبیع.
و قوله: «على نفسک» اى على ذاتک کقوله تعالى: «و یحذرکم الله نفسه» اى ذاته.
قال الراغب: و هذا و ان حصل به من حیث المضاف و المضاف الیه ما یقتضى المغایره و اثبات شیئین من حیث الغیار بینهما فلا شىء من حیث المعنى سواه تعالى عن الاثنینیه من کل وجه.
«و الربح»: الزیاده الحاصله فى المبایعه.
و المتاجره مفاعله من التجاره: و هى التصرف فى راس المال طلبا للربح، و تاجرت زیدا اوقعت معه التجاره.
قال فى الاساس: تاجرت فلانا فکانت اربح متاجره قالوا: و لیس فى کلام العرب تاء بعدها جیم فى غیر هذا اللفظه، و اما تجاه فاصله و جاه و تجوز التاء فیه للمضارعه لا من سنخ الکلمه.
و اعلم: انه علیه السلام شبه فعل الطاعات و الحسنات بالمتاجره لله سبحانه بجامع طلب المنفعه و هى استعاره تحقیقیه تصریحیه حیث اطلق اسم المشبه به على المشبه و ذکر الربح و السوم ترشیحا لها و فى قوله علیه السلام: زدت فى السوم على نفسک ایذان بکمال العنایه بهم حیث جعله تعالى هو الطالب لمتاجرتهم ایاه بدلیل زیادته فى السوم الذى هو فى الاغلب من شان البائع لا شان المشترى الا ان یکون المشترى هو الراغب فى السلعه و الطالب لبیعها و هى نکته عجیبه قل من یتنبه لها الا من نور الله قلبه لفهم مقاصده علیه السلام جعلنا الله منهم.
و فاز بالشىء فوزا: ظفر به مع السلامه.
و وفد علیه و الیه وفدا من باب -وعد- و وفودا و وفاده: ورد علیه منتجعا له، و مسترفدا ایاه فهو وافد و هم وفد، کصاحب و صحب، و منه الحاج وفد الله.
و «الفاء»: من قوله «فقلت» للترتیب الذکرى و هو عطف مفصل على مجمل.
و تعالیت اى ارتفعت بذاتک و تنزهت عن مماثله المخلوقین فى ذاتک و صفاتک و افعالک و عن ان یحیط بک وصف الواصفین بل علم العارفین و تخصیص لفظ التعالى للمبالغه فى ذلک منه تعالى لا على سبیل التکلف کما یکون من البشر.
قوله تعالى: «من جاء بالحسنه» فى آخر سوره الانعام قیل: معناه: اى من جاء بالخصله الواحده من خصال الطاعه فله عشر امثالها من الثواب «و من جاء بالسیئه» اى بالخصله الواحده من خصال الشر فلا یجزى الا مثلها.
و قیل: اى من جاء یوم القیامه بالاعمال الحسنه من المومنین اذ لا حسنه بدون ایمان فله عشر حسنات امثالها فاقام الصفه مقام الموصوف بعد حذفه کقراءه من قرا عشر امثالها بالرفع و التنوین على الوصف و من جاء بالسیئه اى بالاعمال السیئه کائنا من کان من العالمین فلا یجزى الا مثلها و ذلک من عظیم فضل الله تعالى و جزیل احسانه على عباده حیث لا یقتصر فى الثواب على قدر الاستحقاق بل یزید علیه و ربما یعفو عن ذنوب المومن منا منه علیه و تفضلا و ان عاقب عاقب على قدر الاستحقاق.
و قیل المراد بالحسنه التوحید و بالسیئه الشرک و الاولى حملهما على العموم.
و اختلف فى ان هذه الحسنات العشره التى وعدها الله تعالى: «من جاء بالحسنه» هل یکون کلها ثوابا ام لا؟
فقال الجبائى: العشره تفضل و الثواب غیرها اذ لو کان واحده ثوابا و تسعه تفضلا لزم ان یکون الثواب دون التفضل فلا یکون للتکلیف فائده.
و قیل: بل کلها ثواب، و قال آخرون: لا یبعد ان یکون الواحد ثوابا و التسع تفضلا الا ان الواحد یکون اعلى شانا من التسعه الباقیه لمقارنته بالتعظیم و الاجلال للذین لولاهما لما حسن التکلیف.
و یویده: قوله تعالى: «فیوفیهم اجورهم و یزیدهم من فضله» و المفسرون على ان العشر اقل موعود من الاضعاف و قد جاء الوعد بسبعین و بسبعمائه و بغیر حساب.
و قیل: لیس المراد التحدید و الحصر فى عدد خاص بل الاضعاف و الکثره مطلقا کقولک: لئن اسدیت الى معروفا لاکافئک بعشر امثاله و فى الوعید: لئن کلمتنى واحده لاکلمنک عشرا و قد وردت الروایه عن ابى ذر قال: حدثنى الصادق المصدق علیه السلام ان الله قال: الحسنه عشر او ازید، و السیئه واحده او اغفر فالویل لمن غلبت آحاده اعشاره.
و عن هشام بن سالم، عن ابى عبدالله علیه السلام قال: کان على بن الحسین صلوات الله علیه یقول: ویل لمن غلبت آحاده اعشاره فقلت له: و کیف هذا؟ فقال له: اما سمعت الله عز و جل یقول: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزى الا مثلها» فالحسنه الواحده اذا عملها کتبت له عشرا و السیئه الواحده اذا عملها کتبت له واحده نعوذ بالله ممن یرتکب فى یوم عشر سیئات فلا تکون له حسنه واحده فتغلب حسناته سیئاته.
قوله علیه السلام: قوله تعالى «مثل الذین ینفقون اموالهم» فى اواخر سوره البقره، و المثل فى اصل کلامهم بمعنى المثل و هو النظیر، ثم قیل: للقول السائر الذى مضربه بمورده مثل و لا یخلو من غرابه ثم حوفظ علیه من التغییر و اما هاهنا فاستعیر المثل للحال و الصفه لغرابتها اى حالهم و صفتهم العجیبه الشان التى هى کالمثل فى الغرابه من حیث زکاء انفاقهم عند الله سبحانه و زیاده مثوبتهم لدیه و اضعافه تعالى له و لابد من تقدیر مضاف فى احد الجانبین لیصح التشبیه اى مثل نفقه الذین ینفقون او مثلهم کمثل باذر حبه.
و سبیل الله دینه: فقیل: المراد به الجهاد و قیل: جمیع ابواب الخیر.
و جمله «انبتت سبع سنابل» فى موضع خفض نعت لحبه و اسناد الانبات الیها و المنبت فى الحقیقه انما هو الله سبحانه اسناد مجازى من باب الاسناد الى السبب کما یسند الى الارض و الربیع.
و معنى انباتها سبع سنابل ان تخرج ساقا یتشعب منها سبع شعب لکل واحده سنبله و هذا التمثیل تصویر للاضعاف سواء وجد فى الدنیا سنبله بهذه الصفه او لم توجد على انه قد توجد فى الذره و الدخن فى الارض المغله بل اکثر من ذلک و انما قال: «انبتت» و لم یقل: تنبت تحقیقا لتصویر الاضعاف کانه حاضر بین یدیه، «و سبع سنابل» مثل «ثلاثه فرق» فى اقامه جمع الکثره مقام القله اتساعا.
و قوله تعالى: «فى کل سنبله مائه حبه» مبتدا و خبره فى موضع خفض صفه -لسنابل- و لک ان تجعل الجمله فى موضع نصب على انها صفه لقوله: «سبع سنابل» و السنبله وزنها «فنعله» لقولهم: اسبل الزرع بمعنى سنبل اذا اخرج سنبله.
و قوله علیه السلام: «و الله یضاعف لمن یشاء» فاعل هنا بمعنى فعل کحافظ و سافر اى یضاعف تلک المضاعفه لمن یشاء لالکل منفق لتفاوت حال المنفقین فى الاخلاص و التعب و یضاعف سبع مائه و یزید علیها اضعافها لمن یستحق ذلک فى مشیئته و على حسب الانفاقات و مواقعها و مصارفها و اخلاص اصحابها و لذلک تتفاوت مراتب الاعمال فى مقادیر الثواب، و الله اعلم.
قوله تعالى: «من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا» فى اواخر الجزء الثانى من سوره البقره.
و «من»: اسم استفهام فى اللفظ و معناه الترغیب و انما بنى الکلام على الاستفهام لانه ادخل فى الترغیب و الحث على الفعل من ظاهر الامر و هو فى موضع رفع بالابتداء.
و «ذا»: اسم اشاره و هو الخبر، و الموصول نعت له او بدل منه و اجاز الکوفیون کون «ذا» زائده و الموصول مع صلته خبر المبتدا، و ظاهر کلام جماعه انه یجوز ان یکون «من» و «ذا» مرکبتین کما فى قولک: ماذا صنعت؟ فى احد الوجهین و منع ذلک ابوالبقاء فى مواضع من اعرابه و ثعلب فى امالیه و غیرهما و خصوا ذلک ب«ماذا» لان «ما» اشد ابهاما من «من» لکون «من» تختص باولى العلم دون «ما» فحسن فى «ما» ان تجعل مع غیرها کشىء واحد لیکون ذلک اظهر لمعناها و لان الترکیب خلاف الاصل و انما دل علیه الدلیل مع «ما» و هو قولهم «لماذا» باثبات الالف.
«و قرضا»: اسم واقع موقع المصدر و هو الاقراض و قیل: یجوز ان یکون مفعولا به لانه یاتى بمعنى نفس المال المعطى، کما یاتى بمعنى الاقراض، و معنى کونه «حسنا»: ان یکون حلالا خالصا لا یختلط به الحرام، و ان یکون عن طیب نفس، و ان لا یشوبه من و لا اذى و لا یفعله ریاء و سمعه، بل خالصا لوجه الله.
و قال الزجاج: و لفظ القرض حقیقه فى کل ما یفعل لیجازى علیه و اصله القطع.
و سمى ما یدفعه الانسان الى آخر من ماله بشرط رد بدله قرضا لقطعه له من ماله، و الاکثرون على ان لفظ القرض فى الایه مجاز فان القرض انما یاخذه من یحتاج الیه لحاجته، و ذلک فى حق الله محال، و لان البدل فى القرض المعتاد لا یکون الا بالمثل، و هاهنا یضاعف، و لان المال الذى یاخذه المستقرض لا یکون ملکا له، و هاهنا المال الماخوذ ملک الله، ثم مع حصول هذه الفروق سمى الله تعالى الانفاق او النفقه فى سبیله قرضا له تنبیها على ان ذلک لا یضیع عند الله سبحانه، فکما ان القرض یجب اداوه و لا یجوز الاخلال به، فکذا الثواب المستحق على ذلک و اصل الى المکلف لا محاله.
قوله تعالى «فیضاعفه له» قرا نافع و ابن کثیر و ابوعمرو و حمزه و الکسائى: فیضاعفه بالرفع و قرا ابن عامر و عاصم: بالنصب.
قال ابوالبقاء: الرفع عطف على یقرض او على الاستئناف، اى فالله یضاعفه و فى النصب وجهان:
احدهما: ان یکون معطوفا على مصدر یقرض فى المعنى و لا یصح ذلک الا باضمار «ان» لیصیر مصدرا معطوفا على مصدر تقدیره من ذا الذى یکون منه قرض فمضاعفه من الله.
و الوجه الثانى: ان یکون جواب الاستفهام على المعنى، لان المستفهم عنه و ان کان هو المقرض فى اللفظ فهو عن الاقراض فى المعنى، فکانه قال ایقرض الله احدا فیضاعفه، و لا یجوز ان یکون جواب الاستفهام على اللفظ، لان المستفهم عنه فى اللفظ القرض لا المقرض، فان قیل: لم لا یعطف على المصدر الذى هو قرضا کما یعطف الفعل على المصدر باضمار «ان» مثل قول الشاعر:
للبس عباءه و تقر عینى
قیل: لا یصح هذا لوجهین:
احدهما: ان قرضا هنا مصدر موکد و المصدر الموکد لا یقدر بان و الفعل.
و الثانى: ان عطفه علیه یوجب ان یکون معمولا لیقرض و لا یصح هذا فى المعنى لان المضاعفه لیست مقرضه، و انما هى فعل من الله و قرىء «یضعفه» بالتشدید من غیر الف و هو للتکثیر و اضعافا: جمع ضعف، و هو العین و لیس بمصدر، و نصبه على الحال من «الهاء» فى یضاعفه، و یجوز ان یکون مفعولا ثانیا على المعنى، لان معنى یضاعفه یصیره اضعافا، و یجوز ان یکون جمع ضعف اسم وقع موقع المصدر فیکون انتصابه على المصدریه، و جمعه لاختلاف جهات التضعیف بحسب اختلاف الاخلاص، و مقدار المقرض و اختلاف انواع الجزاء.
روى عن الصادق علیه السلام انه قال: لما نزلت هذه الایه: «من جاء بالحسنه فله خیر منها»، قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «رب زدنى» فانزل الله سبحانه: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها»، فقال رسول الله صلى الله علیه و آله: «رب زدنى» فانزل الله سبحانه «من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره» و الکثیر عند الله لا یحصى.
و قوله علیه السلام: «و ما انزلت من نظائرهن» فى محل نصب عطفا على الجمله المقوله اى و قلت: ما انزلت من نظائرهن.
و النظائر: الامثال جمع نظیره و هى المثل، و اصله من المناظره کان کل واحد من النظیرین ینظر الى صاحبه فیماثله و یباریه.
«و نظائرهن فى تضاعیف الحسنات» اى الایات التى تضمنت المزید و الاضعاف فى الثواب على العمل کقوله تعالى فى سوره النمل و سوره القصص «من جاء بالحسنه فله خیر منها».
و قوله تعالى فى سوره النساء: «و ان تک حسنه یضاعفها و یوت من لدنه اجرا عظیما».
و قوله فى سوره الحدید: «من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له و له اجر کریم».
و الى غیر ذلک من الایات المنزله فى هذا المعنى، و الله اعلم.