دعای شانزدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش هفتم)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ قِنِی مِنَ الْمَعَاصِی، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِالطَّاعَةِ، وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْإِنَابَةِ، وَ طَهِّرْنِی بِالتَّوْبَةِ، وَ أَیدْنِی بِالْعِصْمَةِ، وَ اسْتَصْلِحْنِی بِالْعَافِیةِ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الْمَغْفِرَةِ، وَ اجْعَلْنِی طَلِیقَ عَفْوِک، وَ عَتِیقَ رَحْمَتِک، وَ اکتُبْ لِی أَمَاناً مِنْ سُخْطِک، وَ بَشِّرْنِی بِذَلِک فِی الْعَاجِلِ دُونَ الْآجِلِ، بُشْرَی أَعْرِفُهَا، وَ عَرِّفْنِی فِیهِ عَلَامَةً أَتَبَینُهَا.
إِنَّ ذَلِک لَا یضِیقُ عَلَیک فِی وُسْعِک، وَ لَا یتَکأَّدُک فِی قُدْرَتِک، وَ لَا یتَصَعَّدُک فِی أَنَاتِک، وَ لَا یئُودُک فِی جَزِیلِ هِبَاتِک الَّتِی دَلَّتْ عَلَیهَا آیاتُک، إِنَّک تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ، وَ تَحْکمُ مَا تُرِیدُ، «إِنَّک عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ».
ترجمهها
ترجمه انصاریان
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست و مرا از گناهان حفظ کن، و به طاعتم وادار، و حُسن بازگشت قلبی را روزیم فرما، و از لوث گناه به توفیق توبه پاکم کن، و به موهبت عصمت تأییدم نما، و امر حیات و زندگیام را با عافیت به صلاح آر، و شیرینی عفوت را به من بچشان، و مرا رها شده عفو و آزاد گشته رحمتت قرار ده و از خشم خود خطّ امانم ده، و هم اکنون نه در آینده به مژده آن خوشحالم کن، مژدهای که آن را بشناسم، و با نشانهای که آن را آشکار ببینم آگاهم فرما،
که این کار از توان تو بیرون نیست، و از قدرتت بر تو دشوار نباشد و با توجه به حلمت بر تو سخت نیست، و در قبال بخششهای فراوانت که آیات تو گواه آنهاست بر تو سنگین نیاید، که همانا تو هر چه خواهی کنی، و به هر چه ارادهات تعلق گیرد فرمان دهی، که تو بر هر کار و همه چیز توانایی.
ترجمه آیتی
بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و مرا از معاصى نگه دار و به فرمانبردارى خود برگمار و نعمت انابت نصیب من کن و به آب توبه پاکیزه گردان و یاریم ده که گرد گناه نگردم و به تندرستى، نیک حالى ام بخش و حلاوت مغفرت به من بچشان و مرا آزاد کرده عفو و رحمت خود گردان و از خشم خود نامه امانم ده و بشارت این نعمتها در این جهان، پیش از فرارسیدن آن جهان به من ده، بشارتى که آن را بشناسم و نشان آن را به من بشناسان.
اى خداوند، اینها در برابر گشادگى عرصه توان تو بر تو دشوار نباشد و تو را در حیطه قدرتت به رنج نیفکند و با آن همه بردبارى که تو راست دشوارت نیاید و در بخششهاى کرامندت که آیات کتاب تو بر آن دلیل است، گران ننماید که تو کنى هر چه خواهى و فرمان رانى به هر گونه که اراده نمایى. انک على کل شىء قدیر.
ترجمه ارفع
الها بر محمد و آل او درود فرست و از گناهان مرا حفظ کن و به بندگى موفقم بدار و نیکى بازگشت از گناه را روزى ام کن. خدایا به وسیله توبه پاکیزه ام نما و به خود نگهدارى از گناه یارى ام فرما و به توسط عافیت اصلاحم کن و حلاوت عفوت را به من بچشان و مرا جزء آزادشدگان از طریق عفو و رحمتت قرار ده و برایم بنویس که از غضب در امان هستم. و مرا در همین دنیا و نه در آخرت چنین بشارتى عنایت فرما، بشارتى که علایم آن را ببینم و بتوانم براى دیگران بیان کنم.
و این براى تو با وسعت رحمتت سخت نیست و ترا در توانایى ات به زحمت نمى اندازد و در برابر الطاف فراوانت که آیات قرآن بر آن دلالت دارد ترا سنگینى نمى کند زیرا تو آنچه را بخواهى انجام مى دهى و بر آنچه اراده مى کنى حکم مى فرمایى و تو بر همه چیز قادر خواهى بود.
ترجمه استادولی
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و مرا از گناهان نگاه دار، و در طاعت خود به کار گیر، و بازگشت نیکو به درگاهت را روزى کن، و با تو به پاک ساز، و با نگهدارى از گناه تأیید فرما، و با تندرستى به صلاح آر، و شیرینى آمرزش را به من بچشان، و مرا آزاد شده عفو خود و رها شده مهر خویش قرار ده، و برایم خط امانى از خشم خویش بنگار، و مرا به این امان در همین دنیا پیش از آخرت مژده ده، مژده اى که آن را بشناسیم، و مرا در آن باره نشانه اى ده که به خوبى آن را دریابم.
زیرا که اینها در قبال توانایى گسترده ات بر تو دشوار نیست، و تو را با وجود قدرتت به رنج نیفکند، و با وجود صبر و مدارایت به زحمت نیندازد، و با وجود بخشش هاى فراوانت که آیات تو بر آن دلالت دارد بر تو گران نباشد، که تو هر کارى بخواهى انجام مى دهى، و هر حکمى اراده کنى صادر مى کنى، همانا تو بر هر چیز توانایى.
ترجمه الهی قمشهای
اى خداى من درود فرست بر محمد و آل پاکش و از (زشتى و نکبت) ارتکاب معاصى مرا حفظ فرما و مرا پیوسته به کار طاعتت مشغول دار و حال انابه و بازگشت از عصیان به طاعت نصیبم فرما و به آن توبه (نصوح توبه مقبول حضرتت) از پلیدى معصیت پاک و منزهم گردان و به عصمت و تحفظ از گناهان مرا کاملا موید فرما و حالم براى عافیت و آسایش (و رستگارى ابدى) کاملا صالح گردان و حلاوت و شیرینى بخشش و مغفرتت را به کام جانم بچشان و به عفو و آمرزشت (از عقبات و زنجیرهاى افعال زشتم) رهائى بخش و مرا آزاد ساخته ى رحمتت گردان و سر خط امان و ایمنى از خشم و قهرت بر من (بنده گنهکار) مرقوم دار به این امان و ایمنى نه تنها در آخرت (و عالم قیامت) بشارتم عطا کن بلکه در همین عالم دنیاى عاجل هم اثر این مژده رحمتت را بر من نمودار ساز و بر این رحمت خاص نشانى (اطمینان و یقین آور) بر من مبین و آشکار عطا فرما
که البته (اى خداى بزرگ بر شخص تو این امر در مقابل رحمت واسعه و قدرت بى انتهاى تو مجالى تنگ نسازد و رنج و ملالى نیارد و در برابر حلمت کار دشوارى نیست و نسبت به موهبت و عطایاى تو که در همه عالم آیات لطف و رحمتت (یا آیات قرآنت دلیل) آن است کار صعبى نخواهد بود زیرا تو محققا هر چه بخواهى مى کنى و بر آنچه اراده کنى حکم فرمائى و بر تمام امور عالم قادر و توانائى.
ترجمه سجادی
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا از گناهان حفظ کن و به طاعت خود بگمار و نیکى بازگشت از گناه را روزى ام فرما و با توبه پاکم گردان و با نگهدارى از گناه تأییدم کن و صلاحم را با تندرستى بخواه و شیرینى آمرزش را به من بچشان و مرا رهاشده گذشتت و آزادگردیده رحمتت قرار ده و ایمنى از خشمت را برایم بنویس و هم اکنون (دنیا) پیش از آینده (آخرت)، مرا به آن مژده ده. مژده اى که آن را بشناسم و در آن مرا از نشانه اى آگاه کن که آن را آشکارا بیابم.
بدرستى که این در برابر گستره توانایى ات بر تو دشوار نیست و در برابر قدرتت سخت نمى باشد و در برابر بردبارى ات دشوار نیست و در برابر بخشش هاى بسیارت که نشانه هایت بر آن دلالت دارد بر تو سنگین نمى باشد. که تو آنچه مى خواهى انجام مى دهى و آنچه اراده نمایى حکم مى کنى. بدرستى که تو بر هر چیزى توانایى.
ترجمه شعرانی
خدایا درود بر محمد و آل او فرست و مرا از معاصى پرهیز ده و در طاعت خود استوار دار و توفیق عطا کن که به نیکوکارى بازگردم و به توبه پاکم کن و به حفظ و عصمت خود نیرو ده و به سلامتى از معصیت پرهیزکارم گردان و شیرینى آمرزش را به من بچشان و به عفو خود از بندم رها کن و به رحمت خود از بندگى آزاد گردان و براى من خط امان نویس از خشم خود و مژده آن را به من برسان تا بدان آگاه شوم و نشانه آن را آشکار ببینم
اینها که مى خواهم از گنجایش قدرت تو بیرون نیست و با آن همه توانائى بر تو گران نیاید و از اندازه حلم تو درنگذرد و با بخششهاى عظیم تو، که آثار آن همه جا هویداست، بر تو دشوار نباشد تو هر چه بخواهى انجام مى دهى و هر فرمان که بپسندى مجرى مى دارى و بر هر چیز توانائى.
ترجمه فولادوند
بار خدایا! درود بر محمد و خاندان وى، و مرا از گناهان نگاه دار و به اطاعت وادار فرما و حسن انابت به من ارزانى دار و به توبه پاکم ساز و با نگاهدارى خود مویدم کن و با عافیت به صلاحم باز آور و شیرینى آمرزش را به من درچشان و مرا رها شده ى عفو خویش و آزاد شده ى رحمت خود قرار ده و امان نامه اى از خشم خویش براى من بنویس و مرا هم اکنون- نه آنکه به آینده موکول شود- بشارتى ده که آن را نیک بشناسم و نشانه ى آن را به من بشناسان،
چرا که این کار در برابر فراخناى عملکرد تو، تو را به رنج درنیفکند و به تنگ نیاورد و در توان توست، و همانا که تو بر هر چیز توانایى.
ترجمه فیض الاسلام
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و مرا از گناهان نگهدار، و به فرمانبرى بدار، و نیکى بازگشت از گناه را روزى ام فرموده به توبه پاکم گردان، و با نگهدارى (خود از گناهان و گرفتاریها) کمکم کن، و با تندرستى سازگارم نما، و شیرینى آمرزش را به من بچشان، و مرا رها شده ى عفو و آزاد گردیده ى رحمتت گردان، و (در نامه ى عمل) ایمنى از خشمت را برایم بنویس، و مرا به آن اکنون (در دنیا) پیش از آینده (آخرت) مژده، ده، مژده اى که آن را بشناسم، و نشانه اى در آن به من بنما که آن را (به خود یا دیگرى) آشکار سازم (مژده و شناساندن نشانه در دنیا آنست که در خواب بیند آنچه اجابت دعایش به آن محقق مى گردد، زیرا رویاى صالحه مژده دهنده است، حضرت امام محمد باقر علیه السلام در تفسیر قول خداى تعالى: «س ۱۰ ى ۶۳»: «الذین آمنوا و کانوا یتقون «ى ۶۴» لهم البشرى فى الحیوه الدنیا و فى الاخره» «دوستان خدا آنانند که ایمان آورده پرهیزکاراند، ایشان را است مژده در زندگى دنیا و در آخرت» فرمود: مژده ى در دنیا رویاى صالحه است که مومن آن را براى خود مى بیند یا تو براى او مى بینى، و در آخرت مژده ى به بهشت است، و آن مژده آنست که فرشتگان ایشان را هنگام بیرون شدن از قبرها و در قیامت مژده مى دهند تا به بهشت درآیند، و آنان را در همه ى احوال به بهشت مژده مى دهند. و گفته اند: رویاى صالحه موجب بشارت و مژده است، زیرا دلیل صفاى قلب و پاکى دل و اتصال نفس به عالم قدس است، و آن آگاهى یافتن بر بعض چیزها است که در آنجا است، در شرح صحیفه ى مرحوم سید نعمت الله جزائرى «نورالانوار» است: رسول خدا صلى الله علیه و آله مى فرمود: رویاى حسنه از مرد آراسته جزئى از چهل و شش جزء نبوت و پیغمبرى است، و رویاى صالحه از جانب خدا است، پس هرگاه یکى از شما «در خواب» ببیند آنچه را دوست دارد جز براى دوست خود بیان نکند، و هرگاه رویاى ناپسند دید از سمت چپ سه بار آب دهان اندازد و از شر شیطان و آن رویا به خدا پناه برد و براى کسى بیان ننماید هرگز به او زیانى نرساند)
زیرا روا ساختن درخواست من در برابر توانائى تو دشوار نیست، و تو را در توانائى و بردباریت به رنج نمى افکند، و در برابر بخششهاى بسیارت که آیات (قرآن) تو بر آن دلالت دارد تو را سنگینى نمى دهد، زیرا تو انجام مى دهى آنچه مى خواهى، و حکم مى کنى آنچه اراده مى نمائى، چون به هر چیز توانائى.شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ قِنِی مِنَ الْمَعَاصِی وَ اسْتَعْمِلْنِی بِالطَّاعَةِ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْإِنَابَةِ وَ طَهِّرْنِی بِالتَّوْبَةِ
وَ أَیدْنِی بِالْعِصْمَةِ وَ اسْتَصْلِحْنِی بِالْعَافِیةِ وَ أَذِقْنِی حَلاَوَةَ الْمَغْفِرَةِ وَ اجْعَلْنِی طَلِیقَ عَفْوِک وَ عَتِیقَ رَحْمَتِک
وَ اکتُبْ لِی أَمَاناً مِنْ سُخْطِک وَ بَشِّرْنِی بِذَلِک فِی الْعَاجِلِ دُونَ الآْجِلِ بُشْرَى أَعْرِفُهَا وَ عَرِّفْنِی فِیهِ عَلاَمَةً أَتَبَینُهَا
إِنَّ ذَلِک لاَ یضِیقُ عَلَیک فِی وُسْعِک وَ لاَ یتَکأَّدُک فِی قُدْرَتِک وَ لاَ یتَصَعَّدُک فِی أَنَاتِک
وَ لاَ یئُودُک فِی جَزِیلِ هِبَاتِک الَّتِی دَلَّتْ عَلَیهَا آیاتُک إِنَّک تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ وَ تَحْکمُ مَا تُرِیدُ إِنَّک عَلَى کلِّ شَیء قَدِیرٌ»:
"الهى بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از نافرمانى ها باز دار، و به طاعت وبندگى گمار، و حسن تضرع روزیم کن، و به توبه از همه آلودگیها پاکم فرما، و با نگهدارى خود تأییدم کن، و به عافیت رو به راهم فرما، و شیرینى آمرزش را به من بچشان و مرا رها شده عفو، و آزاد گشته رحمت خویش قرار ده، و برات ایمنى از خشم خود برایم بنویش و مژده آن را هم اکنون نه در آینده به من عنایت فرما، چنان مژده اى که آن را بشناسم، و در آن نشانه اى برایم بگذار که به روشنى بیابمش، و چنین کارى در برابر عظمت دشوار نیستو در قدرتت تو را دچار مشکلى نمى سازد.
بدون شک این درخواست تو را به تنگ نمى آورد و در برابر فیض ها و نعمتهاى فراوانت که آیات ونشانه هاى تو بر آن دلالت دارند دشوار نیست.
همانا هر چه مشیت تو بدان تعلق گیرد انجام مى دهى، و هرچه بخواهى مقرر مى فرمائید که بر همه چیز توانائى".
نکته بسیار مهمى که در جملات ملکوتى پایان دعاى شانزدهم است، درخواست حضرت سجاد از حضرت حق براى دریافت مژده و بشارت الهى نسبت به عفو و مغفرت است، آنهم بشارت و مژده اى که در همین دنیا به انسان برسد، نه در زمان آینده.
دریافت مژده عفو و مغفرت و رحمت و لطف از جانب حق بدون شک در این دنیا قابل تحقق است، و این معنائى است که قرآن مجید در آیاتش به آن اشاره دارد.
آرى عامل دریافت بشارت، توبه، صفاى قلب، پاکى نفس، خلوص در طاعت، عفت و تقوا، و اخلاق حسنه، و ایمان و عمل صالح است.
مسئله شیرین بشارت الهى:
«اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللّهِ لاخَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاهُمْ یحْزَنُونَ، الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یتَّقُونَ، لَهُمْ الْبُشْرى فِى الْحیاةِ الدُّنْیا وَ فِى الْآخِرَةِ لاتَبْدِیلَ لِکلِماتِ اللّهِ ذلِک هُوَ الْفُوْزُ الْعَظیمُ».(۱۰۳)
آگاه باشید اولیاء خدا نه ترسى دارند و نه غمگین مى شوند. همانا که ایمان آوردندو تقوا پیشه مى کردند. براى آنان در دنیا و آخرت بشارت است، وعده هاى الهى تخلف ناپذیر است و این رستگارى بزرگى است.
اولیاء الهى کسانى هستند که میان آنان و خدا حائل و فاصله اى نیست. حجابها از قلبشان کنار رفته، و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان مى بینند که هیچگونه شک و تردیدى به دلهایشان راه نمى یابند، و بخاطر همین آشنائى با خدا که وجود بى انتها و قدرت بى پایان و کمال مطلق است ماسواى خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بى مقدار است.
کسى که با اقیانوس آشناست قطره در نظرش ارزشى ندارد، و کسى که خورشید را مى بیند نسبت به یک شمع بى فروغ بى اعتناست.
و از اینجا روشن مى شود که چرا آها ترس و اندوهى ندارند، زیرا خوف و ترس معمولا از احتمال فقدان نعمتهائى که انسان در اختیار داردو یا خطراتى که ممکن است در آینده او را تهدید کند ناشى مى شود، همانگونه که غم و اندوه معمولا نسبت به گذشته و فقدان امکاناتى است که در اختیار داشته است.
اولیاء دوستان راستین خدا از هر گونه وابستگى و اسارت جهان ماده آزادند و زهد به معنى حقیقى اش بر وجود آنها حکومت مى کند، نه با از دست دادن امکانات مادى جزع و فزع مى کنند و نه ترس از آینده در این گونه مسائل افکارشان را به خود مشغول مى دارد. بنابراین غمها و ترس هائى که دیگران را دائماً در حال اضطراب و نگرانى نسبت بهگذشته و اینده نگه مى دارد دروجود آنها راه ندارد.
یک ظرف کوچکى آب از دمیدن یک انسان متلاطم مى شود، ولى در پهنه اقیانوس کبیر حتى طوفانها کم اثر است.و بهمین دلیل اقیانوس آرامش مى نامند.
«لِکیلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ».(۱۰۴)
نه آن روز که داشتند به آن دل بستند، و نه آمرز که از آن جدا مى شوند غمى دراند. روحشان بزرگتر و فکرشان بالاتر از آنست که اینگونه حوادث در گذشته و آینده در آنها اثر بگذارد. به این ترتیب امنیت و آرامش واقعى بر وجود آنهاحکم فرماست و به گفته قرآن:
«اُولئِک لَهُمْ الْاَمْنُ».(۱۰۵)
و یا به تعبیر دیگر:
«اَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».(۱۰۶)
یاد خدا مایه آرامش دلهاست.
خلاصه این که غم و ترس در انسانها معمولا ناشى از روح دنیاپرستى است، آنها که از این روح تهى هستند، اگر غم و ترسى نداشته باشند بسیار طبیعى است.
این بیان استدلالى مسئله بود، و گاهى همین موضوع به بیان دیگرى که شکل عرفانى دارد به این صورت عرضه مى شود: اولیاء الهى آنچنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آنچنان محو مشاهده ذات پاک او مى باشند، که غیر او را به دست فراموشى مى سپرند.
روشن است در غم و اندوه و ترس و وحشت حتماًنیاز به تصور فقدان و از دست دادن چیزى و یا مواجهه با دشمن و موجود خطرناکى وجود دارد،کسى که غیر خدا در دل او نمى گنجد و به غیر او نمى اندیشد و جز او را در روح خود پذیرا نمى شود،چگونه ممکن است غم و اندوه وترس و وحشتى داشته باشد.
از آنچه گفتیم این حقیقت نیز آشکار شد که منظور غمهاى مادى و ترس هاى دنیوى است،و گرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است،ترس از عدم انجام وظائف و مسئولیت ها،وا ندوه بر آنچه از موفقیت ها از آنان فوت شده،که این ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مایه تکامل وجود انسان و ترقى اوست،به عکس ترس و اندوههاى مادى که مایه انحطاط و تنزل است.
امیرمؤمنان على علیه السلام در خطبه معروف"همّام" که مالات اولیاء خدا در آن به عالى ترین وجهى ترسیم شده مى فرماید:
قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ، وَ شُرُورُهمْ مَأْمُونَةٌ.
دلهاى آنها محزون و مردم از شر آنها در امانند.
و نیز مى فرماید:
«وَلَوْلَا الْاَجَلُ الَّذى کتَبَ اللّهُ عَلَیهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فى اَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَین شَوْقاً اِلَى الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ».
اگر اجلى که خداوند براى آنها مقرّر کرده نبود،حتى یک چشم بهم زدن ارواح آنها در بدنهایشان آرام نمى گرفت،بخاطر عشق به پاداش الهى و ترس و وحشت از مجازات و کیفر او.
قرآن مجید نیز درباره مؤمنان مى فرماید:
«اَلَّذینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیبِ وَ هُمْ مِنَ السّاعَةِ مُشْفِقُونَ».(۱۰۷)
کسانى که از پروردگارشان با اینکه او را به چشم نمى بینندمى ترسند و از رستاخیز بیمناکند.
بنابراین اولیاء الهى خوف و ترس دیگرى دارند،ماوراى خوف و ترس که مردم عادى با آن دست بگریبانند.
اولیاء الهى کسانى هستند که ایمان آورده اند و بطور مداوم تقوا و پرهیزگارى را پیشه خودساخته اند.
جالب این که ایمان را بصورت فعل ماضى آورده،و تقوا را بصورت ماضى استمرارى،اشاره به این که ایمان آنها به سرحد کمال رسیده ولى مسئله تقوا که در عمل روزمره منعکس مى شود هر روز و هر ساعت کار تازه اى مى طلبد و جنبه تدریجى دارد براى آنها بصورت یک برنامه و وظیفه دائمى در آمده است.
آرى اینها هستند که با داشتن این دو رکن اساسى دین و شخصیت چنان آرامشى در درون جان خود احساس مى کنند کههیچ یک از طوفانهاى زندگى آنها را تکان نمى دهد،بکله به مضمون
اَلْمُؤْمِنُ کالْجَبَلِ الرّاسِخِ لاتُحَرِّکهُ الْعَواصِفُ.
همچون کوه در برابر تندباد حوادث استقامت به خرج مى دهند.
در آیه بعد مى فرماید: براى آن آنان در زندگى دنیا و آخرت بشارت است.
«لَهُمْ الْبُشْرى فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِى الْآخِرَةِ».
به این ترتیب نه تنها ترس و غمى ندارند،بلکه بشارت و خوشحالى و سرور به خاطر نعمت هاى فراوان و مواهب بى پایان الهى،هم در این زندگى و هم در آن زندگى نصیب آنان مى شود.
توجه داشته باشید که"البشرى" با الف و لام جنس و بصورت مطلق ذکر شده و انواع بشارتهارا شامل مى شود.
باز براى تأکید اضافه مى کند:سخنان پروردگار و وعده هاى الهى تغییر و تبدیل ندارد و خداوند به این وعده خود نسبت به دوستانش وفا مى کند.
در این که بشارتى را که خداوند در آیات فوق به دوستانش در دنیا و آخرت ارزانى داشته چیست؟در میان مفسران گفتگوست.
بعضى آن را مخصوص به بشارتى دانسته اند که فرشتگان در آستانه مرگ و انتقال از این جهان به مؤمنان مى دهند و مى گویند:
«وَاَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتى کنْتُمْ تُوعَدُونَ».(۱۰۸)
و بعضى دیگر آن را اشاره به وعده هاى پیروزى پروردگار و غلبه بر دشمنان و حکومت در روى زمین مادام که مؤمنند و صالحند مى دانند.در بعضى از روایات این بشارت به خواب هاى خوش که مؤمنان مى بینند تفسیر شده.(۱۰۹)
این نمونه خواب هاى داراى بشارت،هم در قرآن کریم و هم در روایات آمده،که شرح آن خود کتاب مفصلى لازم دارد، احتمالا منظور حضرت زین العابدین از جمله
«وَ بَشِّرْنى بِذلِک فِى الْعاجِلِ دُونَ الْآجِلِ، بُشْرى اَعْرِفُها».
در آخرت جملات دعاى شانزدهم از این نمونه خواب ها باشد،که در معارف اسلامى از آن تعبیر به رؤیاى صادقه و بخشى اندک از نبوت شده
در روایات آمده:حضرت عبدالمطلب خواب دید درختى بر پشتش روئیده که سربه آسمان دارد،و شاخه هایش شرق و غرب را گرفته ،و نورى از آن جلوه گر است که از نور خورشید عظیم تر مى باشد.این خواب را براى کاهنى نقل کرد،او بدینگونه خواب را تفسیر کرد:از صلب تو فرزندى بوجود مى آید که مالک شرق و غرب مى شود،و در میان مردم از جانب خداوند بعنوان پیامبر ظاهر مى گردد.(۱۱۰)
در قرآن مجید در ابتداى سوره یوسف آمده:
«اِذْ قالَ یوسُفُ لِاَبیهِ یا اَبَتِ اِنّى رَأیتُ اَحَدَ عَشَرَ کوْکباً وَ الشَّمسَ وَ الْقَمَرَ رَأیتُهُمْ لى ساجِدینَ».
یوسف به پدر گفت اى پدر در عالم رؤیا دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه به من سجده کردند!
یعقوب سالخورده با دقت و تأمل به سخنان یوسف نورسته اش گوش داد،و ماجراى رویاى پر معناى فرزند عزیزش را درست در نظر عقل خود مجسم ساخت و کمک استعداد فطرى و صفاى صاحبان وحى و رجال آسمانى است دریافت که رؤیاى یوسف پاک طینت و مهذب نه از قبیل خوابهاى آلوده است که از افکار روزانه و خیالات مختلف و درهم و بر هم تلفیق مى شود، و نه از رؤیاهائى است که از هیاجانات عصبى و امتلاء معهده و نظیر این ها بوجود مى آید، بلکه یک رؤیاى صد در صد صحیح وملکوتى و الهى است، و دل با صفاى یوسف عزیز در عالم خواب که تا حدودى از جهان طبیعت و ماهده جدا گشته و با عالم دیگرى ربط گرفته دورنمائى از حقایق و واقعیات آینده در نظرش مجسم گشته است، و این خواب ملکوتى مژده موفقیت بزرگ و آینده درخشانى را مى هد.
یعقوب بزرگوار به بیان آنچه که به کمک معلومات خود از خواب یوسف استنباط کرده بود پرداخت و به وى گفت: یوسفا همانگونه که آن منظره ملکوتى و آسمانى با آن جلال و کبریا در آن محیط با صفاى ماوراء ماده در نظرت مجسم گشت، و این لطفى بود که مستقیماً از عالم غیب نصیب تو شد از این خواب چنین مى فهم که: سه لطف دیگر نیز در انتظار توست:
۱ - همان دست توانائى که تربیتت کرد ترا بر مى گزیند، و یک نوع حقیقت و خلوص و جلالت شأن و عظمت مقام به تو مى دهد که از شخصیت هاى ممتاز و برجسته اجتماع گردى.
۲ - قسمتى از تعبیر خواب را به تو مى آموزد.
۳ - نعمت و رحمتش را بر تو خانواده من تمام مى کند، چنانچه سابقاً بر دو جد بزرگوارت ابراهیم و اسحاق لطف و عنایتش را تمام کرد، بدون تردید پروردگارت هر چه مى کند از روى علم و حکمت مى کند.(۱۱۱)
آرى بشارتى که خداوند در سوره یونس ایه ۶۴ مى فرماید براى اولیاء الهى در دنیاست:
«لَهُمْ الْبُشْرى فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا».
یکى از مصادیق حقیقى و واقعى اش همین خواب یوسف و خواب حضرت عبدالمطلب است، که در قرآن و در روایات آمده.
حضرت فیض آن بلبل شوریده گلزار قدس مى فرماید:
دوشم آن دلبر غمخوار به بالین آمد *** شاد و خندان بگشاد دل غمگین آمد
گفت برخیز زجا فیض سحر را دریاب *** ملک از بام سماوات به پائین آمد
بوى رحمان که در آفاق جهان مستتر است *** عطر آن روحفزاى دل مسکین آمد
بر هوا نفخه اى از گلشن فردوس وزید *** عطر پیماى گلستان و ریاحین آمد
با عروسان حقایق که نه جن دیده نه انس *** موسم خطبه و گستردن کابین آمد
خیز از جاى و سر نافه اسرار گشاى *** که ز صحراى قدس آهوى مشکین آمد
جامى از چشمه تسنیم بکش از کف حور *** شادى آنکه دلت، رازکش دین آمد
تا کى از غم به فغان آمده شادى طلبى *** مژده بادت که بکام آن بشد و این آمد
از ره فقر بخواه آنچه ترا مى باید *** صدقات از همه جا بهر مساکین آمد
مژدگانى بده اى غم زده اى باده طلب *** که زمیخانه معنى مى رنگین آمد
سخن فیض تماشا کن و بنگر در او *** درر بحر معانى به چه آئین آمد
این جواب غزل حافظ هشیار که گفت *** سحرم دولت بیدار به بالین آمد
فقیر: حسین انصاریان
۱۹/۱/۱۳۷۱
پی نوشت:
۱۰۳- یونس، ۶۲ - ۶۴.
۱۰۴- حدید، ۲۳.
۱۰۵- انعام، ۸۲.
۱۰۶- رعد، ۲۸.
۱۰۷- انبیاء، ۴۹.
۱۰۸- فصّلت، ۳۰.
۱۰۹- "تفسیر نمونه" ج ۸، ص ۳۳۲.
۱۱۰- "مستدرک سفینة البحار" ج ۴، ص ۶۶.
۱۱۱- "جمال انسانیت" ص ۱۹.
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم صل على محمد و آله. و قنى من المعاصى. و استعملنى بالطاعه. و ارزقنى حسن الانابه».
الانابه: التوبه و الرجوع عن المنکر و الاقبال على الطاعه.
(یعنى:) بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل او. و نگاه دار مرا از نافرمانى خود. و به کاردار مرا به طاعت و فرمانبردارى خود. و روزى کن مرا بازگشتى خوب به درگاه الهى و رجوع از معاصى.
«و طهرنى بالتوبه. و ایدنى بالعصمه».
و پاک گردان مرا از ادناس و چرکینى هاى گناهان به توبه و استغفار و بازگشت به سوى تو. و قوت ده مرا به نگاهدارى خود از معصیت.
و مى تواند بود که مراد از عصمت معنى اصطلاحى بوده باشد، یعنى لطف خفى که خلق مى کند او را خداى تعالى در مکلف به حیثیتى که نباشد آن مکلف به سبب آن لطف داعى به ترک طاعت و ارتکاب معصیت، یعنى هرگز ترک طاعت و ارتکاب معصیت نکند با وجود قدرت آن مکلف بر ترک طاعت و ارتکاب معصیت.
«و استصلحنى بالعافیه. و اذقنى حلاوه المغفره».
استصلحنى اى: اصلحنى.
(یعنى:) و به صلاح آور کار مرا به عافیت و دور کردن بدیها از من. و بچشان مرا شیرینى آمرزش خود. کلام مبنى بر استعاره است.
«و اجعلنى طلیق عفوک و عتیق رحمتک».
الطلیق: الاسیر الذى اطلق عنه اساره و خلى سبیله.
(یعنى:) و بگردان مرا رها کرده شده ى عفو خود و آزاد کرده ى رحمت خود.
«و اکتب لى امانا من سخطک».
و بنویس خط امانى از غضب خود از براى من.
و السخط بالتحریک و بضم السین و تسکین الخاء کلاهما مرویان.
«و بشرنى بذلک فى العاجل دون الاجل، بشرى اعرفها».
و بشارت ده مرا در دنیا به امان از غضب خود نه در آخرت، بشارتى که بشناسم آن را.
«و عرفنى فیه علامه اتبینها».
و شناسا گردان مرا در دنیا و معلم ساز به علامتى که به سبب آن ظاهر شود مرا و بدانم آن بشارت را.
«ان ذلک لا یضیق علیک فى وجدک و لا یتکادک فى قدرتک».
على صیغه التفعل و التفاعل کلاهما مرویان فى هذا المقام کما سبق.
(یعنى:) زیرا که این بشارت و تعریف و آنچه سابقا مذکور شد، در جنب غنا و توانگرى تو تنگ نیست، و دشوار نیست در برابر قدرت تو.
«و لا یتصعدک فى اناتک، و لا یوودک فى جزیل هباتک التى دلت علیها آیاتک».
«لا یتصعدک» على صیغه المضارع من التفعل. اى: لا یشق علیک. من قولهم: تصعدنى الشىء، اى: شق على. و عذاب صعد، اى: شدید.
و الاناه بالکسر ایضا بمعنى الحلم کالفتح.
و لا یوودک، اى: لا یثقلک. من آده الحمل، اى: اثقله. من باب قال.
یعنى: و شاق نباشد تو را در مقابل حلم تو و گرانى نکند نظر به عطایاى جزیله ى عظیمه ى تو که دلالت کرده است بر آن عطایا علامات واضحه ى تو.
«انک تفعل ما تشاء و تحکم ما ترید».
به درستى که تو مى کنى آنچه مى خواهى و حکم مى کنى آنچه اراده مى نمایى.
«انک على کل شىء قدیر».
به درستى که تو بر همه چیز توانایى، مى کنى آنچه مى خواهى بر وجهى که مى خواهى.
شرح صحیفه (مدرسی)
اى خداى من رحمت فرست بر محمد و آل او و حفظ نما تو مرا از گناهان و کاردار تو مرا به بندگى نمودن و روزى نما مرا به نیکوئى بازگشت نمودن.
استعمال: در لغت طلب عمل و کار نمودن است ظاهر آن است که مراد در مقام معنى مجازى او باشد یعنى توفیق بده تو مرا.
توبه: ندامت و پشیمانى، فرق ما بین او و انابه آن است که انابه ترک نمودن معصیت است و توبه ندم است.
تایید: تقویت و اعانت نمودن است.
عصمت: در لغت به معنى حفظ نمودن است و در اصطلاح ملکه و قوه ى است از جانب خدا که مى رسد که بر عبد انعام نماید که به واسطه ى آن ترک معاصى نماید با اینکه او را قدرت و توانائى بر معصیت نمودن است.
استصلاح: طلب صلاح نمودن باب استفعال در مقام به معنى طلب نیست یا به معنى صلاح و یا اصلاح است.
عافیت: رفع بدى و مکروه.
یعنى: پاک نما تو مرا به توبه و اعانت نما تو مرا به حفظ نمودن از معاصى و اصلاح کن تو مرا به عافیت، کلمه با در فقرات مذکوره ظاهر آن است که از براى سببیت باشد.
طلیق: کسى را گویند که از قید اکراه رها شده باشد.
عتیق: کسى را گویند که از قید بندگى بیرون آمده باشد و آزاد شده باشد.
اذاقه: چشانیدن ماخوذ از ذوق است.
یعنى: به چشان تو مرا شیرینى آمرزش را و بگردان تو مرا آزاد کرده ى عفو خود و رها شده ى رحمت خود.
کتب لزوم و اثبات سخط: به معنى غضب.
بشارت: مژده دادن و خبر خوشحالى، بشرى به ضم باء اسم مصدر است.
دون: در مقام به معنى قبل است و ممکن است که به معنى سوى و غیر باشد مشارالیه ذلک امان است یعنى لازم نما از براى من امانى از غضب خود را و بشارت ده مرا به آن امان در دنیا پیش از آخرت.
بدانکه علت اینکه بشارت الان به او داده شود نه در زمان آینده آن است که اگر بشارت الان به او نرسد و در قیامت برسد عالم برزخ بر او تلخ و صعب گذرد به خلاف اینکه در این حین برسد. پس ویل و ثبور به حال کسى باد که او را نه بشرى الان و نه بشرى آخرت است و خطاب بر ایشان رسد لابشرى لکم الیوم انسان بیچاره را امراضى است که علاج او نشود مگر به عافیت خداى.
علامت: نشانه و چیزى است که اماره و دلالت چیزى کند،
عرفان: شناختن،
تبیین: ماخوذ از بان به معنى واضح و آشکار بودن، ضمیر «اعرفها» راجع است به بشرى ضمیر فیه راجع است به عاجل و ضمیر «اتبینها» نیز راجع است به بشرى.
یعنى: بشارتى که بشناسم او را و بشناسان مرا در آن علامتى که منکشف نموده باشم او را گفته اند بشارتى که انسان را حاصل شود در دنیا رویاى صالحه ى او است.
وسع: بالضم طاقت و قوه است.
تکاد: باب تفعل به معنى مشقت و شدت داشتن.
قدیر: و قادر به معنى اینکه اگر خواهد جاى آورد و اگر نخواهد نیاورد.
یعنى: به درستى که این معنى تنگ نیست در وسع و قوت تو و مشقت ندارد در قدرت و توانائى تو به درستى که تو بر هر چیز توانائى، اجابت نما اى پروردگار عالم، در بعضى از نسخهاى صحیفه بعد از «یتکادک» و پیش از «انک على کل شىء قدیر» چند فقره ى دیگر زیاد است و آن این است:
تصعد: مشقت و صعب.
اناه: مهلت دادن.
اود: ثقل و سنگینى،
جزل: عظم.
هبات: جمع هبه و آن عطیه بدون عوض را گویند و اصل او وهبه بوده است کسره بر واو ثقیل بود نقل به ما بعد شد بعد واو را حذف نمودند، و عوض از او تاء تانیث آوردند مثل عده.
آیات جمع آیه است به معنى علاقه و آیات قرآن شاید از آن جهت گویند که علامت صدق منزول الیه است و علامت بودن او کلام خدا.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
و سرانجام با فرستادن درود بر محمد و آلش آخرین خواسته هاى خود را اینطور بازگو مى کند: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، مرا از گناهان حفظ کن، به طاعت و عبادت خود بگمار، حسن بازگشت را روزیم کن، با توبه پاکیزه ام فرما، با عصمت و نگهداریت تاییدم کن و به واسطه ى عافیت و سلامت اصلاحم فرما) (اللهم صل على محمد و آله، وقنى من المعاصى، و استعملنى بالطاعه، و ارزقنى حسن الانابه، و طهرنى بالتوبه، و ایدنى بالعصمه، و استصلحنى بالعافیه).
(حلاوت مغفرت را بر من بچشان) (و اذقنى حلاوه المغفره).
(مرا آزاد شده ى عفوت و رها شده ى رحمتت قرار ده) (و اجعلنى طلیق عفوک و عتیق رحمتک).
(و براى من امان نامه اى از خشم و غضبت بنویس) (و اکتب لى امانا من سخطک).
(و مرا به آن (مغفرت و آزادى) در همین جا نه آنجا بشارت ده، بشارتى که به خوبى آن را بشناسم) (و بشرنى بذلک فى العاجل دون الاجل بشرى اعرفها).
(و علامتى در این باره به من معرفى کن که بتوانم آن را به خوبى دریابم) (و عرفنى فیه علامه اتبینها).
(که این کار در برابر وسعتت تو را در تنگنا قرار نمى دهد، و در قبال قدرتت تو را دچار مشکلى نخواهد کرد) (ان ذلک لایضیق علیک فى وسعک، و لا یتکادک فى قدرتک).
(در مدارائیت تو را به سختى نمى اندازد و در بخششهاى سنگینت- که آیاتت بر آن دلالت دارد- بر تو سنگینى نمى کند) (و لایتصعدک فى اناتک، و لا یوودک فى جزیل هباتک التى دلت علیها آیاتک).
که (تو هر چه را بخواهى انجام مى دهى و هر چه را اراده کنى حکم مى فرمائى، تو بر هر چیز قادرى) (انک تفعل ما تشاء، و تحکم ما ترید، انک على کل شىء قدیر).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۳، ص:۱۶۷-۱۶۲
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلهِ، وَ قِنِی مِنْ المَعَاصِی، وَ اسْتَعْمِلْنِی بالطّاعةِ، وَ ارْزُقْنی حُسْنَ الإنابَةِ، وَ طَهِّرْنی بِالتَّوْبَةِ، وَ أَیدْنی بِالعِصْمَةِ، وَ اسْتَصْلِحْنِی بِالعافِیةِ، وَ أذِقْنِی حَلاوَةَ الْمَغْفِرَةِ، وَ اجْعَلْنِی طَلِیقَ عَفْوک وَ عَتیقَ رَحْمَتِک، وَ اکتُبْ لِی أمَاناً مِنْ سُخْطِک، وَ بَشِّرْنی بِذَلِک فِی العاجل دُونَ الآجلِ بُشرى أعرفُها، وَ عَرِّفْنی فِیهِ عَلامَةً أتبینُها».
وقاه الله السوء یقیه وقایه: حفظه منه، و عداه الى الثانى ب«من» لتضمینه معنى الحفظ و الصون.
و استعملنى: اى وفقنى للعمل بالطاعه.
و الانابه: الرجوع الى الله تعالى.
و التوبه قیل: بمعناها، و قیل: هى الندم على فعل المعصیه، و حل عقده الاصرار عن القلب، ثم القیام بجمیع حقوق الرب، و سیاتى فى دعائه علیه السلام فى ذکر التوبه و طلبها ان التوبه هى الندم، و الانابه ترک المعاصى، حیث قال: «اللهم ان یکن الندم توبه الیک فانا اندم النادمین، و ان یکن الترک لمعصیتک انابه فانا اول المنیبین».
و ایده تاییدا: قواه.
و العصمه فى اللغه: اسم من عصمه الله من المکروه یعصمه- من باب ضرب- بمعنى حفظه و وقاه.
و فى العرف: فیض الهى یقوى به العبد على تحرى الخیر و تجنب الشر، ذکره الراغب.
و عند المتکلمین: عباره عن ان لا یخلق الله فى العبد ذنبا، و هذا قریب منه.
و قال الحکماء: هى ملکه تمنع الفجور و یحصل بها العلم بمثالب المعاصى و مناقب الطاعات.
و قیل: هى ملکه اجتناب المعاصى مع التمکن منها.
و استصلحه: طلب صلاحه، و المراد هنا ارد صلاحى «و قدره لى بالعافیه»: و العافیه لفظه متناوله لدفع جمیع المکروهات، الظاهره فى البدن، و الباطنه فى الدین.
و المغفره: اسم من غفر الله له غفرا و غفرانا- من باب ضرب- صفح عنه. و فى الکلام استعاره مرشحه، فانه استعار الحلاوه لثمره المغفره بجامع اللذه، ثم فرع علیها ما یلائم الحلاوه من الاذاقه.
و الطلیق: فعیل بمعنى مفعول، من اطلقت الاسیر اذا حللت اساره و خلیت عنه فانطلق.
و العتیق: مثله، من اعتقت العبد اذا خلصته من الرق.
و اکتب لى: اى اوجب لى و حقق و اثبت، و اصله من الکتابه بالقلم.
قال الزمخشرى فى الاساس: و من المجاز: کتب علیه کذا قضى علیه، و کتب الله الاجل و الرزق، و کتب على عباده الطاعه و على نفسه الرحمه.
و آثر لفظ الکتابه و لم یقل: «و اجعل لى» او «اوجب لى»، لان الکتابه اثبت و ادوم.
یقال: کتب رزق فلان فى الدیوان، فیدل ذلک على دوامه و ثبوته على مرور الازمان.
و التبشیر: الاخبار بما یسر المخبر به اذا کان سابقا لکل خبر سواه، و لهذا قال علماء الجمهور: اذا قال لعبیده: ایکم بشرنى بقدوم فلان فهو حر، فبشروه فرادى، عتق اولهم، لانه هو الذى سره بخبره سابقا، و لو قال مکان بشرنى: اخبرنى، عتقوا جمیعا. و اشتقاقه قیل: من البشر و هو السرور، فیختص بالخبر الذى یسر.
و اما قوله تعالى: «فبشرهم بعذاب الیم»، «و اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسودا»، فمن باب التهکم و الاستهزاء.
و قیل: من البشره و هو ظاهر الجلد، لتاثیره فى تغییر بشره الوجه، فیکون فى ما یسر و یغم، لان السرور کما یوجب تغییر البشره فکذلک الحزن یوجبه، فوجب ان یکون لفظ التبشیر حقیقه فى القسمین، لکنه عند الاطلاق یختص فى العرف بما یسر، و ان ارید خلافه قید، قال تعالى: «فبشر عبادى»، و فى الثانى: «فبشرهم بعذاب الیم».
و البشرى بالضم فعلى اسم منه.
و العاجل و الاجل: وصفان لمحذوف.
و دون: بمعنى قبل، اى: فى الوقت العاجل قبل الوقت الاجل، یرید فى الدنیا قبل الاخره.
و عرفه الامر تعریفا: اعلمه به، و عرفه: بینه، اعلمه بمکانه. و العلامه: الاماره التى یعرف بها الشىء.
و تبین فلان الشىء: عرفه معرفه واضحه من باب الامر اذا اتضح و انکشف.
فان قلت: ما المراد بهذا التبشیر و التعریف فى العاجل؟
قلت: یحتمل ان یرید به ان یرى فى منامه ما یتحقق به اجابه دعوته، فان الرویا الصالحه مبشره.
و قد روى عن ابى جعفر علیه السلام فى قوله تعالى: «الذین آمنوا و کانوا یتقون لهم البشرى فى الحیاه الدنیا و فى الاخره»: ان البشرى فى الدنیا الرویا الصالحه، یراها المومن لنفسه او ترى له، و فى الاخره بالجنه، و هى ما تبشرهم الملائکه عند خروجهم من القبور و فى القیامه الى ان یدخلوا الجنه یبشرونهم بها حالا بعد حال.
و عن ابى الدرداء، سالت النبى صلى الله علیه و آله و سلم عن قول الله تعالى: «لهم البشرى فى الحیاه الدنیا»، قال: ما سالنى احد قبلک، هى الرویا الصالحه یرها المسلم او ترى له.
قال بعض العلماء: و انما کانت الرویا الصالحه توجب البشاره، لانها دلیل صفاء القلب، و اتصال النفس الى العالم القدسى، و الاطلاع على بعض ما هنا لک و یحتمل ان یکون مراده ان یوفقه سبحانه للاستعداد الى مشاهده احواله و سعادته التى یوول الیها فى الاخره فیراها بعین بصیرته و هو فى هذه الدار، فیتحقق انه سبحانه قد اطلق ربقته و اعتق رقبته و اوجب له امانه و بلغه رضوانه. و عبر عن هذا المعنى بالتبشیر، لما یقتضیه من السرور الذى لا اسر منه، و من هنا قالوا: ان العارف و ان کان فى الدنیا بجسده، فهو فى مشاهدته بعین بصیرته لاحوال الجنه و سعادتها و احوال النار و شقاوتها، کالذین شاهدوا الجنه بعین جسمهم و تنعموا فیها، و کالذین شاهدوا النار و عذبوا فیها، و هى مرتبه عین الیقین، و الله اعلم بمطالب اولیائه.
هذه الجمل تعلیل للدعاء و اجابه المسوول.
و ضاق علیه الامر: شق و تعسر.
و الوسع بالضم: الطاقه و القوه، و منه «لا یکلف الله نفسا الا وسعها».
و تکاده الامر على تفاعل و تفعل، و تصعده و تصاعده کذلک: اشتد علیه و صعب، من قولهم: عقبه کوود و عقبه صعود اى: صعبه لا یجوزها الا المخف.
و فى روایه «یتصعبک» بالباء من الصعوبه.
و الاناه: الحلم.
و اده الشىء: ثقل علیه.
و جزل الخطب: بالضم اذا عظم و غلظ فهو جزل و جزیل، ثم استعیر للعطاء، فقیل: اجزل له فى العطاء: اذا اوسعه، و هو جزیل العطاء: وسیعه، و له عطاء جزل و جزیل.
و الهبه: العطیه بلا عوض، اصلها و هبه بالکسر، استثقلت الکسره على الواو فنقلت الى العین، ثم حذفت الواو، و لزمت تاء التانیث کالعوض.
و الایات: جمع آیه و هى العلامه، یحتمل ان یراد بها هنا الایات القرآنیه المتضمنه لبیان سعه جوده و کرمه، و سمیت الایه القرآنیه آیه لکونها علامه على صدق من اتى بها، و یحتمل ان یکون المراد بها العلامات و الاثار الداله على جزیل احسانه و جمیل امتنانه، و هى اکثر من ان تحصى و اوفر من ان تستقصى، کما مر بیانه فى شرح صدر هذا الدعاء عند قوله علیه السلام «و انت الذى عطاوه اکثر من منعه».
انک تفعل ما تشاء و تحکم ما ترید: اى تفعل ما تشاء من الافعال و تحکم ما ترید من الاحکام، حسبما تقتضیه المشیئه و الاراده المبنیتان على الحکم البالغه لا یمنعک مانع و لا یعوقک عائق، فیدخل فى ذلک- ان شاء و اراد- ابلاغ الداعى ماموله و ایتاوه مسووله، و قد تقدم الکلام على المشیئه و الاراده و الفرق بینهما فى الروضه الاولى، فاغنى عن الاعاده.
و قوله: «انک على کل شىء قدیر» تعلیل و تقریر لمضمون الجمله قبله، فان القادر هو الذى ان شاء فعل و ان لم یشا لم یفعل. و القدیر: هو الفعال لما یشاء الحاکم بما یرید، لان الحکم بالقضاء یرجع الى القدره، و الله اعلم.
هذا آخر الروضه السادسه عشره من ریاض السالکین فى شرح صحیفه سیدالعابدین، و قد وفق الله سبحانه لاتمامها قبیل العصر من یوم الجمعه لاحدى عشره خلون من ذى القعده الحرام عام مائه و الف، و لله الحمد.