دعای شانزدهم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش ششم)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای شانزدهم صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم - بخش ششم - بخش هفتم

یا إِلَهِی لَوْ بَکیتُ إِلَیک حَتَّی تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَینَی، وَ انْتَحَبْتُ حَتَّی ینْقَطِعَ صَوْتِی، وَ قُمْتُ لَک حَتَّی تَتَنَشَّرَ قَدَمَای، وَ رَکعْتُ لَک حَتَّی ینْخَلِعَ صُلْبِی، وَ سَجَدْتُ لَک حَتَّی تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَای، وَ أَکلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمُرِی، وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِی، وَ ذَکرْتُک فِی خِلَالِ ذَلِک حَتَّی یکلَّ لِسَانِی، ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِی إِلَی آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْیاءً مِنْک مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِک مَحْوَ سَیئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَیئَاتِی.

وَ إِنْ کنْتَ تَغْفِرُ لِی حِینَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَک، وَ تَعْفُو عَنِّی حِینَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَک فَإِنَّ ذَلِک غَیرُ وَاجِبٍ لِی بِاسْتِحْقَاقٍ، وَ لَا أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِیجَابٍ، إِذْ کانَ جَزَائِی مِنْک فِی أَوَّلِ مَا عَصَیتُک النَّارَ، فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَأَنْتَ غَیرُ ظَالِمٍ لِی.

إِلَهِی فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِی بِسِتْرِک فَلَمْ تَفْضَحْنِی، وَ تَأَنَّیتَنِی بِکرَمِک فَلَمْ تُعَاجِلْنِی، وَ حَلُمْتَ عَنِّی بِتَفَضُّلِک فَلَمْ تُغَیرْ نِعْمَتَک عَلَی، وَ لَمْ تُکدِّرْ مَعْرُوفَک عِنْدِی، فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعِی وَ شِدَّةَ مَسْکنَتِی، وَ سُوءَ مَوْقِفِی.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

ای خدای من، اگر به درگاهت آن‌قدر زاری کنم که پلک چشمانم بر هم افتد، و چندان به گریه و ناله صدا بلند کنم که صدایم قطع گردد و چندان به پیشگاهت بر پای ایستم که پایم ورم کند، و آن‌قدر برایت رکوع نمایم که استخوان‌های پشتم از هم بپاشد و چندان سجده کنم که چشم‌هایم از کاسه درآید و در همه عمرم خاک زمین خورم و تا زنده‌ام آب آلوده به خاکستر بنوشم و در اثنای این احوال چندان ذکر تو گویم که زبانم از کار بماند، آنگاه از روی شرمساری چشم به آفاق آسمان باز نکنم، با این همه مستحق محو یکی از گناهانم نخواهم بود

و اگر به وقتی که سزاوار آمرزشت شوم مرا بیامرزی، و در آن زمان که مستحق عفوت شوم از من بگذری، همانا این آمرزش و بخشش به خاطر استحقاق من نیست، و من این شایستگی را ندارم؛ زیرا جزای من در نخستین گناه آتش جهنم بود، پس اگر مرا به عذاب مبتلا کنی بر من ستم نکرده‌ای.

ای خدای من، اکنون که مرا به پرده‌پوشی‌ات در پوشیده و رسوایم نکرده‌ای و به بزرگواری‌ات با من مدارا نموده‌ای و به کیفرم عجله نکرده‌ای و از سرِ فضلت بردباری ورزیده‌ای و نعمتت را از من زایل نساخته‌ای، و احسانت را بر من تیره ننموده‌ای، پس بر طول زاری‌ام و سختی زمینگیری‌ام، و بدی حالم رحمت آر.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

«یا إِلَهِی لَوْ بَکیتُ إِلَیک حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَینَی وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى ینْقَطِعَ صَوْتِی وَ قُمْتُ لَک حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَای

وَ رَکعْتُ لَک حَتَّى ینْخَلِعَ صُلْبِی وَ سَجَدْتُ لَک حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَای وَ أَکلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمْرِی

وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِی وَ ذَکرْتُک فِی خِلاَلِ ذَلِک حَتَّى یکلَّ لِسَانِی

ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِی إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْیاءً مِنْک مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِک مَحْوَ سَیئَة وَاحِدَة مِنْ سَیئَاتِی

وَ إِنْ کنْتَ تَغْفِرُ لِی حِینَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَک وَ تَعْفُو عَنِّی حِینَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَک فَإِنَّ ذَلِک غَیرُ وَاجِب لِی بِاسْتِحْقَاق

وَ لاَ أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِیجَاب إِذْ کانَ جَزَائِی مِنْک فِی أَوَّلِ مَا عَصَیتُک النَّارَ فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَأَنْتَ غَیرُ ظَالِم لِی»:

"اى خداى من اگر آنچنان بگریم که مژه هایم دانه دانه فرو ریزند، و انسان فریاد کشم که صدایم ببرد، و اگر چندان به درگاه تو بپا ایستم که هر دو پایم ورم کند، و آنقدر برایت رکوع کنم که مهرههاى پشتم از هم بپاشد و آنقدر سجده کنم که چشمانم از حدقه بیرون افتد، و تمام عمرم خاک زمین بخورم، و تا پایان زندگى آب خاکستر آلود بنوشم، و تو را آنقدر یاد کنم که زبانم از کار بیفتد، سپس از روى شرمندگى نسبت به تو چشمم را به بالا نیاندازم، هرگز با این همه کارها شایسته محو یکى از گناهانم نخواهم شد.

و اگر در آن هنگام که مستوجب آمرزشت شوم مرا بیامرزى، و در آن زمان که مستحق عفو تو گردم از من درگذرى، پس آن آمرزش و گذشت را از جهت استحقاق و شایستگى سزاوار نشده ام، و چون کیفر من در نخستین بار که معصیت کردم دوزخ بود، بنابراین اگر دچار عذابم کنى درباره ام ستم ننموده اى".

راستى از خواندن این جملات لرزه بر اندام انسان مى افتد، و ترس و وحشت عظیمى فضاى قلب را مى گیرد! یک گناه در ترازوى سنجش حق چقدر سنگین است که این همه برنامه قدرت جبران آن را ندارد؟!

الهى در گذشته از عمر بر ما چه گذشته، و ما بندگان جاهل و عامه روزگار خود را در چه اعمالى و چه خطاها و گناهانى سپرى کرده ایم؟

الهى اگر دست ما را نگیرى، و به لطف و رحمتت ما را نوازش ننمائى کار ما به کجا مى رسد، و چه خاکى بر سر ما مى شود؟

خدایا همانطور که حضرت زین العابیدن در جملات بالا ذکر شده اند، نمى توانیم از شدت شرم و حیا چشم به بالا بیاندازیم. اى کاش این شرم و حیا را به هنگام ارتکاب معصیت به کار مى گرفتیم، تا از شرّ گناه و خطا در امان مى ماندیم، و اى کاش از مقام تو و عذاب قیامت وحشت داشتیم تا گرد گناه نمى گشتیم.

خداوندا به حق انبیا و اولیا، حالتى قوى از شرم و حیا و خوف و خشیت به این خطاکاران عنایت فرما، باشد که بدین وسیله از دام معصیت برهند، و از افسون ابلیس در مصونیت قرار گیرند.

مسئله با عظمت خوف و خشیت و شرم و حیا:

به حقیقت اگر قلبى با توفیق و عنایت حضرت حق مزین به مقام خوف و خشیت از عظمت خداوند، و عقاب روز قیامت گردد، و شرم و حیاى از محبوب را در برابر آنهمه احسانى که به انسان نموده شعار خود سازد، دیگر به چه صورت شیطان مى تواند عرصه گاه آن قلب را مرکز تاخت و تاز خود نماید، و ابراى میکرب گناه و معصیت چراگاه باسزد.

اسلام عزیز با تأکید و پافشارى اعلام مى کند که بایدترس و بیم آدمى فقط از خدا باشد، ترسى که مایه پیشى گیرى از گناه و سرمایه نجات انسان از مهالک است

ترس از حوادث، یا ترس در جبهه جنگ، یا ترس از روزى، یا ترس از فرا رسیدن مرگ، ترسى مذموم و بیجاست، بجاى این همه ترس بى ارزش، باید با توجه به عظمت حق، قلب را مرکز ترس از مقام وجود مقدس حضرت اللّه قرار داد، تا در سایه این ترس، آراسته به حسنات و پیراسته از رذائل شد.

«فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ اِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنینَ».(۸۹)

از اینان هراس به دل راه ندهید، اگر شما داراى ایمان هستید باید فقط از من بترسید.

خوف از خداوند متعال در صورتى که در ژرفاى درون انسان نفوذ کند، او را از ارتکاب اعمال مهلک و جرمها باز داشته، و به کار نیک و مسابقه و پیشتازى درعرصه فضیلت وامیدارد.

ترس از ارتکاب گناه و آلده شدن به جرم، همان خوفى واقعى و در خور انسانیت انسان است، زیرا چنین ترسى است که آدمى را از سقوط در گناه صیانت کرده و باعث مى شود که از کیفر الهى و اخروى و حتى شکنجه دنیوى در امان بماند.

حضرت حق راجع به دوستان مؤمن خود، که از او مى ترسند و از نافرمانى نسبت به او بیمناک مى باشند چنین مى فرماید:

«قُلْ اِنّى اَخافُ اِنْ عَصَیتُ رَبّى عَذابَ یوْم عَظیم».(۹۰)

بگو: اگر من از فرمان پروردگارم سرپیچى کنم، از عذاب و شکنجه روزى بس بزرگ مى ترسم.

وجود ترس و احساس خوف و پرهیز از عذاب خداوند، و بیم از انتقام او در دنیا و آخرت موجب ترس واقعى انسان از ارتکاب گناه مى شود.

دهشت هاى روز قیامت و سختى بلاهاى آن، همان عواملى است که باید انسان از آن بترسد، و این ترس است که باعث ورى از تمام محرمات و ایفاى تمام واجبات الهى است.

قرآن کریم از دهشت هاى هول انگیز و هراس آورى که انسان در روز حق و قیامت مشاهده نماید، چنین خبر مى دهد:

«یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ، وَ اُمَّهِ وَ اَبیهِ، وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ، لِکلَّ امْرِىء مِنْهُمْ یوْمَئِذ شَأْنٌ یغْنیهِ».(۹۱)

روزى که شخص از برادر و مادر و پدر و یا فرزندانش مى گریزد، و هر فردى از اینان در این روز بلاخیز داراى موضعى است که فقط وى را بى نیاز مى سازد و به داد او مى رسد.

«یا اَیهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکمْ اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْءٌ عَظیمٌ. یوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کلُّ مُرْضِعة عَمّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کلُّ ذاتِ حَمْل حَمْلَها وَ تَرَى النّاسَ سُکارى وَ ما هُمْ بِسُکارى وَلکنَّ عَذابَ اللّهِ شَدیدٌ».(۹۲)

اى مردم تقواى الهى پیشه کنید، تحقیقاً زلزله و لرزش شدید لحظه قیامت، یک امر بزرگ و بسى شگرف است.روزى که مى بینى هر شیردهده از فرزند شیر خوارش غافل مى شود، و هر زن باردارى بار جنین خود رابر مى نهد و سقط مى کند، مردم را مست و مدهوش و سرگشته مى یابى، درحالى که واقعاً مست نیستند، بلکه از آن جهت است که عذاب الهى سخت دردناک است!

مسئله خوف از مقام حق و ترس از عذاب الهى، عامل تحقق ارزش ها در وجود انسان و باعث درخشندگى و صفاى روان، و علّت نجات از شکنجه دنیا و آخرت، و مایه سلامت قلب، و شکوفائى تقوا در درون انسان است

آثارى که خوف براى انسان بجا مى گذارد، آثار عظیمه ایست که قلم چون منى که از عقل و علم بى بهره اى یاراى نگارش آن را ندارد. مسئله با عظمت شرم و حیاى از حق، نیز همچون خوف مایه نجات از مهالک و باعث آراسته شدن جان به حقایق، و پیراستگى نفس از رذایل، و علت جلب رحمت حق و کلید هشت در بهشت است.

عَنْ ابى عَبْدِاللّهِ علیه السَلام قال: اَلْحَیاءُ مِنَ الْإیمانِ، وَالْإیمانُ فِى الْجَنَّةِ.(۹۳)

از حضرت صادق علیه السلام روایت است که فرمود: حیا از ایمان انسان به حضرت حق مایه دارد، و ایمان سبب ورود مؤمن به بهشت است.

قالَ اَبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام: اَلْحَیاءُ وَ الْعِفافُ وَالْعَىُّ - اَعْنى عَنَّ اللَّسانِ لاعَىَّ الْقَلْبِ - مِنَ اْلإیمانِ.(۹۴)

حضرت صادق علیه السلام فرمود: حیا و عفّت، و کم گوئى - و به عبارت دیگر کندى زبان نه کندى دل - از ایمان است.

عَنْ احَدِهِما علیهما السلام: اَلْحَیاءُ وَالْإیمانُ مَقْرُونانِ فى قَرَن، فَاِذا ذَهَبَ اَحَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُهُ.(۹۵)

از یکى از دو امام - حضرت باقر یا حضرت صادق- روایت شده: حیا و ایمان همراهند و در یک رشته بسته اند چون یکى از آنان برود دیگرى هم مى رود.

عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: لاإیمانَ لِمَنْ لاحَیاءَ لَهُ.(۹۶)

حضرت صادق علیه السلام فرمود: ایمان ندارد کسى که حیا ندارد.

عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: اَرْبَعٌ مَنْ کنَّ فیهِ وَ کانَ مِنْ قَرْنِهِ اِلى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللّهُ حنات: اَلصَّدْقُ وَ الْحَیاءُ وَ الْحَیاءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ الشُّکرُ.(۹۷)

از امام صادق علیه السلام است که فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چهار چیز است که در هر که باشد و از سر تا پایش گناه باشد خدا همه آن گناهان را به حسنه تبدیل کند: راستگوئى، حیا، خوش خلقى، شکرگزارى.

علامه مجلسى مى فرماید: در تبدیل سیئات به حسنات وجوهیه گفته شده:

۱ - گناهان پیشین به سبب توبه محو شود، و به جاى آنها طاعات آینده ثبت گردد.

۲ - روحیه گناهکاراى محو گردد، و روحیه فرمانبردارى به جاى آن نشیند.

۳ - خداوند توفیق کارهائى به او دهد که ضّد کارهاى پیشین او باشد.

۴ - بجاى هر کیفرى ثوابى براى او ثبت کند.

عَنِ الرِّضا عَنْ آبائِهِ علیهم السلام اَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله قالَ: لَمْ یبْقَ مِنْ اَمْثالِ الْاَنْبِیاءِ اِلّا قَوْلُ النّاسِ: اِذا لَمْ تَسْتَحْىِ فَاصْنَعْ ما شِئْتَ.(۹۸)

حضرت رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل مى کند: از مثل هاى انبیا چیزى باقى نمانده مگر اینکه مردم مى گویند: زمانیکه حیا نکنى پس هر چه خواهى انجام ده!

عَنِ الصّادرقِ عَنْ آبائِهِ علیهم السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: اِسْتَحْیوا مِنَ اللّهِ حَقَّ الْحَیاءِ، قالُوا: وَ ما نَفْعَلُ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: فَاِنْ کنْتُمْ فاعِلینَ فَلا یبیتَنَّ اَحَدُکمْ اِلّا وَاَجَلُهُ بَینَ عَینَیهِ، وَلْیحْفَظِ الرَّأْسَ وَ ما حَوى، وَ الْبَطْنَ وَ ما وَعى، وَ لْیذْکرِ الْقَبْرَ وَ الْبِلى، وَ مَنْ اَرادَ الْآخِرَةَ فَلْیدَعْ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنیا.(۹۹)

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت مى کند که آن حضرت فرمود: از خدا حیا کنید حق حیا را، گفتند یا رسول اللّه چه کنیم؟ فرمود اگر اهل حیا هستند، احدى از شما ب را صنح نکند مگر اینکه مرگ در برابرش باشد، و چشم و گوش و زبان و شکم و شهوت را از گناه حفظ کند، و قبر ومتلاشى شدن بدن را متذکر گردد، و کسى که آخرت خواه است زینت دنیاى فانى را که غیر از ایجاد غرور و غفلت اثرى ندارد رها کند.

قالَ عَلىُّ بْنُ الحسینِ علیهما السلام: خَفِ اللّهُ تَعالى لِقُدْرَتِهِ عَلَیک، وَ اسْتَحْىِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْک.(۱۰۰)

حضرت على بن الحسین علیهما السلام فرمود: از خدا بترس براى قدرتى که در همه زمینه ها بر تو دارد، و از حضرت او حیا کن بخاطر این که بتو نزدیک است و ظاهر و باطن تو را حاضر و ناظر است.

قیلَ لِلنَّبِىَّ صلّى اللّه علیه و آله: اَوْصِنى، قالَ: اِسْتَحْىِ مِنَ اللّهِ کما تَسْتزحطیى مِنَ الرِّجُلِ الصّالِحِ مِنْ قَوْمِک.(۱۰۱)

به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گفته شد مرا وصیت کن، حضرت فرمود از خدا حیا کن، چنانکه از مردى شایسته ازاقوامت حیا مى کنى.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: اَوَّلُ ما ینْرِعُ اللّهُ مِنَ الْعَبْدِ الْحَیاءُ، فَیصیرُ ماقِتاً مُمْقِناً، ثُمَّ ینْزِعُ مِنْهُ الْاَمانَةَ، ثُمَّ ینْرِعُ مِنْهُ الرَّحْمَةَ، ثُمَّ یخْلَعُ دینَ الْاِسْلامِ عَنْ عُنُقِهِ فَیصیرُ شَیطاناً لَعیناً.(۱۰۲)

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بر اثر گناه پى در پى اول چیزى که خداوند از عبد ریشه کن مى کند حیا است، بدین سبب عبدمورد خشم و غضب قرار مى گیرد، سپس امانت، سپس رحمت، آنگاه رشته دین را از گردنش باز مى کند، پس از این، عبد تبدیل به شیطان ملعون مى شود.

اى که زجود تو بود بود ما *** لطف تو سرمایه پرسود ما

رسم کریمان نه که خوان گسترند *** سیر چو شد ضیف به نیران برند

خاصه کریمى چو تو اى پادشاه *** خیل گدائیم همه روسیاه

گرنه نمک خواره خوان توایم *** ریزه خور نعمت و نان توایم

حاصل ما گر شده بیچارگى *** محو نشد رسم نمک خواردگى

گر به جزامان بنمائى نسق *** نامه سیاهیم ورق بر ورق

باز مکن نامه اعمال ما *** اى کرامت غایب آمال ما

محو کن از لطف تباهى ما *** ساز بدل نامه سیاهى ما

مقصد از این راه مرا سود نیست *** غیر توام مقصد و مقصود نیست

دردلم اى شاهد ذوالاقتدار *** هست تجلى تو اى کردگار

اى تو انیس دل دل خستگان *** نام تو مفتاح در بستگان

ماهمه پرورده جودتوایم *** شاهدسرگشته بود توایم

بر همه اشیا تو رسانى زجود *** قافله بر قافله فیض وجود

گر نرسد فیض وجودت دمى *** نخله هستى فتد از خرمى

قطع شود فیض تو گر زین دیار *** بگسلد این رشته ز هم پود و تار

بارخدایا به جلال على *** کن دلم از نور یقین منجلى

نور هدایت به دلم بر فروز *** آنچه بجز یاد خود از دل بسوز

در ره خود صبر و ثباتم بده *** وز کرم و لطف براتم بده

شربت عشقت بچشانم زجود *** اى ز تو هستى مرا تار و پود

چون که رسد عمر به پایان مرا *** ختم شود مدح امامان مرا

در دم مرگ و به گه بازخواست *** جمله بگویند که طوطى زماست

«إِلَهِی فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِی بِسِتْرِک فَلَمْ تَفْضَحْنِی وَ تَأَنَّیتَنِی بِکرَمِک فَلَمْ تُعَاجِلْنِی وَ حَلُمْتَ عَنِّی بِتَفَضُّلِک فَلَمْ تُغَیرْ نِعْمَتَک عَلَی وَ لَمْ تُکدِّرْ مَعْرُوفَک عِنْدِی فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعِی وَ شِدَّةَ مَسْکنَتِی وَ سُوءَ مَوْقِفِی»:

اى معبود من اکنون که از باب لطف و رحمتت بر من پرده پوشى فرمودى و رسوایم نکردى، و با کرم خویش با من مدارا کرده و در جریمه کردن من شتاب نفرمودى، و به تفضل خود با من بردبار بودى و نعمتت را از من نگرداندى، و احسانت را بر من تیره نکردى، پس به فزونى عجز و لابه ام و شدت بیچارگى ام و تیره روزیم و بدى جایگاهم رحم فرما.

پی نوشت:


۸۹- آل عمران، ۱۷۵.

۹۰- انعام، ۱۵.

۹۱- عبس، ۳۴ - ۳۷.

۹۲- حج، ۱ و ۲.

۹۳- "کافى" ج ۳، ص ۱۶۷.

۹۴- "کافى" ج ۳، ص ۱۶۷.

۹۵- "بحار" ج ۷۱، ص ۳۳۱.

۹۶- "کافى" ج ۳، ص ۱۶۸.

۹۷- "کافى" ج ۳، ص ۱۶۸.

۹۸- "بحار" ج ۷۱، ص ۳۳۳.

۹۹- "بحار" ج ۷۱، ص ۳۳۳ - ۳۳۶.

۱۰۰- "بحار" ج ۷۱، ص ۳۳۳ - ۳۳۶.

۱۰۱- "بحار" ج ۷۱، ص ۳۳۳ - ۳۳۶.

۱۰۲- "معانى الاخبار"، ص ۴۱.