مختصر نویسی متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

استهزاء

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از تمسخر)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اِستهزاء» از واژگان قرآنی، به معنای مسخره‌کردن به قصد تحقیر، توهین یا اهدافی دیگر است و عواملی مانند دشمنی، جهالت و برتری‌طلبی، از ریشه‌های آن می‌باشد. قرآن کریم در آیاتى، ضمن نکوهش و نهی از «تمسخر» مؤمنان، راههاى گوناگونى را براى برخورد با استهزاکنندگان از جمله نصحیت، ترک همنشینی و صبر، ارائه داده است. استهزاء، گرچه از مصادیق ظلم و گناه بوده و بیشتر به عنوان رذیله‌اى اخلاقى شمرده شده، اما اگر به عنوان مقابله به مثل یا با هدف هدایت و اصلاح یا مجازات استهزاکنندگان صورت گیرد، با شرایطى جایز است.

معنای استهزاء

«استهزاء» از ریشه «ه-ز-ء» در لغت به معنای طلب تحقیر است با هر وسیله‌ای که صورت گیرد.[۱] و در اصطلاح عبارت است از مسخره کردن افراد یا برخی امور، با گفتار یا کردار مانند اشاره با چشم یا دیگر اعضای بدن.[۲]

این عمل بیشتر به قصد تحقیر و توهین دیگران صورت می‌گیرد، و گاهی نیز با اهداف دیگری مانند جبران کمبود شخصیت، تقویت روحیه خود یا تضعیف روحیه دیگری انجام می‌شود. در مواردى نیز هدف، مجازات یا تربیت فرد یا جامعه است که در این صورت ممدوح است، نه مذموم.[۳]

واژه استهزاء در قرآن

مفهوم «استهزاء» در قرآن کریم با واژه‌هاى «هُزْء» و مشتقات آن ۳۴ بار و «سُخْر» و مشتقاتش ۱۶ بار به‌ کار رفته است که بیشتر لغویان این دو واژه را به یک معنا دانسته‌اند؛[۴] ولى برخى بین این دو تفاوت قائل شده و گفته‌اند: استهزا در جایى به‌ کار مى‌رود که شخص بدون این که کارى انجام داده باشد ریشخند شود، ولى سُخریه در آنجاست که به سبب کارى که انجام داده مسخره شود.[۵]

افزون بر این، واژه‌هاى «ضِحْک» به معناى خنده (سوره مومنون/۲۳،۱۱۰؛ سوره زخرف/۴۳، ۴۷؛ سوره مطففین/ ۸۳‌،۲۹) و «غَمْز» به معناى اشاره با چشم و ابرو[۶](سوره مطففین/۸۳‌،۳۰) و «هَمْز» به معناى عیبجویى در غیاب (سوره همزه/۱۰۴،۱) و «لَمْز» به معناى عیبجویى در حضور و مسخره کردن[۷](سوره توبه/۹،۵۸؛ سوره حجرات/۴۹،۱۱؛ سوره همزه/۱۰۴،۱) با استهزاء مرتبط است. همچنین جملاتى مانند «اَصَلوتُک تَأمُرُک اَن نَترُک ما یعبُدُ ءاباؤُنا» (سوره هود/۱۱،۸۷)، «اَهذا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسولا» (سوره فرقان/۲۵، ۴۱) و‌... که به دنبال همزه استفهام آمده و با قصد تحقیر بیان شده،[۸] از دیگر تعبیراتى است که در برخى موارد در استهزا بکار رفته‌ است.

آیاتى که در قرآن سخن از استهزاء به میان آورده، بیشتر مربوط به حوزه عقیده و دین بوده که در آن جبهه مخالفِ انبیاى الهى، مؤمنان، وحى، آیات قرآن، احکام عبادى، معاد، پیامبران و حتى خداوند متعال را به تمسخر گرفته و از استهزا به‌ صورت حربه‌اى براى رویارویى با دین الهى بهره مى‌جستند (سوره یس/۳۶، ۳۰).

در آیاتى نیز استهزا در‌ حوزه‌ اخلاق مطرح شده که در آن خداوند مؤمنان را از تمسخر یکدیگر منع کرده است (سوره حجرات/۴۹،۱۱).

افزون بر این، در آیاتى دیگر خداوند سبک شمردن دین و نادیده گرفتن احکام‌ الهى از جانب مسلمانان را نوعى استهزا دانسته (سوره بقره/۲، ۲۳۱) و آنان را از چنین برخوردى برحذر داشته است. در مجموع این آیات، قرآن ضمن بیان حکم استهزا و منشأ آن، آثار و پیامدهاى این صفت مذموم اخلاقى را برشمرده و راههاى مقابله با استهزاگران را به مؤمنان گوشزد کرده است.

حکم استهزاء

استهزاى دیگران از مصادیق ظلم است. قرآن در آیه ۱۱ سوره حجرات/۴۹ مسلمانان را از تمسخر یکدیگر منع کرده و در پایان مى‌گوید: اگر اینان از عمل خویش توبه نکنند ظالم‌اند: «یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لایسخَر قَومٌ مِن قَوم... و‌مَن لَم‌ یتُب فَاُولئِک هُمُ الظّالِمون»؛ همچنین خداوند در آیه‌اى دیگر استهزاگران آیات الهى را ستمکار شمرده و پیامبر را از همنشینى با آنان منع کرده است: «فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکرى مَعَ‌ القَومِ الظّلِمین».[۹]

افزون بر این، استهزا از منکرات است، چنان‌که در مورد اعمال قوم لوط آمده: «و تَأتونَ فى نادیکمُ المُنکرَ؛ شما در مجالس خود اعمال ناپسند انجام مى‌دادید» (سوره عنکبوت/۲۹، ۲۹) که طبق روایت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله، یکى از کارهاى زشت آنان مسخره کردن مؤمنان بود.[۱۰]

بنابراین با توجه به این که استهزا از مصادیق «ظلم» و «منکر» شمرده شده و با توجه به آیات متعددى که در آن، انسان ها از استهزاى مؤمنان، آیات الهى و دین نهى شده‌اند و به مرتکبان این عمل وعده عذاب الهى داده شده، برمى‌آید که استهزا ابتدا عملى حرام است که خداوند آن را قبیح و ناپسند دانسته و استهزاگران را مجرم شمرده است:[۱۱] «ما یأتِیهِم مِن رَسول اِلاّ کانوا بِهِ یستَهزِءون، کذلِک نَسلُکهُ فى قُلوبِ المُجرِمین» (سوره حجر/۱۵، ۱۱‌ـ‌۱۲ و نیز سوره توبه/۹، ۶۵‌ـ‌۶۶)؛ اما اگر به عنوان مقابله به مثل یا با هدف مجازات استهزاگران صورت گیرد با شرایط و حدودى جایز است، چنان‌ که حضرت نوح در برابر کسانى که او و پیروانش را به تمسخر گرفته بودند گفت: اگر ما را مسخره کنید ما نیز شما را مسخره خواهیم کرد: «اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنکم کما تَسخَرون» (سوره هود/۱۱،۳۸). برخى مفسران استهزاى حضرت نوح را همان مجازات خداوند و شماتت مشرکان هنگام غرق شدن[۱۲] دانسته‌اند؛ اما گروهى دیگر استهزاى نوح را به معناى حقیقى و دلیل بر جواز مقابله به مثل این عمل دانسته‌اند[۱۳] و در تعیین حد و زمان چنین استهزایى برخى گفته‌اند: مقابله به مثل زمانى جایز است که به عناد استهزا کننده یقین داشته باشیم و براى هدایت و توجه دادن او به اشتباه از همه راهها ناامید شویم، که در این صورت نه تنها استهزا ناپسند نیست، بلکه نیکو و حتى واجب خواهد بود.[۱۴]

ریشه‌هاى استهزاء

استهزا چه در حوزه عقیده باشد یا در حوزه اخلاق، منشأ و ریشه‌هاى متعددى دارد. برخى از این ریشه‌ها از نگاه قرآن کریم عبارت است از:

۱. دشمنى و انتقام

کافران براى مبارزه با پیامبران الهى و پیروانشان از استهزا به‌ صورت حربه‌اى براى نابودى جبهه حق و انتقام گرفتن از مؤمنان استفاده مى‌کردند: «و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا... قُل یااَهلَ الکتابِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ» (سوره مائده/۵، ۵۸‌ـ‌۵۹).

۲. جهالت و عدم تعقل

مسخره کردن دیگران ناشى از جهالت کار انسانهاى جاهل است.[۱۵] حضرت موسى علیه السلام در پاسخ اتهام بنى اسرائیل به او مبنى بر استهزا کردن آنان گفت: از این که از جاهلان باشم به خدا پناه مى‌برم: «قالوا‌ اَتَتَّخِذُنا هُزُوًا قالَ اَعوذُ بِاللّهِ اَن اَکونَ مِنَ‌الجاهِلین» (سوره بقره/۲،۶۷).

همچنین قرآن کریم، استهزاى نماز و بازیچه دانستن آن از سوى برخى اهل کتاب و کافران صدر اسلام را ناشى از ترک اندیشه و تعقل مى‌داند: «و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا ذلِک بِاَنَّهُم قَومٌ لایعقِلون» (سوره مائده/۵،۵۸).

۳. برترى‌طلبى و غرور

حس برترى‌جویى گاهى باعث مى‌شود که انسان دیگران را کوچک‌تر از خود پنداشته، آنان را استهزا کند: «یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لایسخَر قَومٌ مِن قَوم عَسى اَن یکونوا خَیرًا مِنهُم ولا نِساءٌ مِن نِساء عَسى اَن یکنَّ خَیرًا مِنهُنَّ». (سوره حجرات/۴۹، ۱۱) ذکر کلمه «خیراً» در این آیه افزون بر این که به منشأ استهزاى مؤمنان که همان برترى‌جویى است اشاره دارد، این برتر بودن ظاهرى را نیز نفى کرده و به شخص استهزاکننده هشدار مى‌دهد که ممکن است فردى که مورد استهزاى شما قرار گرفته در واقع از شما بهتر باشد.[۱۶]

بزرگ پنداشتن خود و غرور گاهى باعث تمسخر آیات الهى مى‌شود، چنان‌که مشرکان به جهت داشتن این روحیه، آیات قرآن را به استهزا مى‌گرفتند: «یسمَعُ آیاتِ اللّهِ تُتلى عَلَیهِ ثُمَّ یصِرُّ مُستَکبِرًا کاَن لَم‌یسمَعها فَبَشِّرهُ بِعَذاب اَلیم * و اِذا عَلِمَ مِن آیاتِنا شیئا اِتَّخَذَها هُزُوًا» (سوره جاثیه/۴۵، ۸‌ـ‌۹ و ۳۱‌ـ‌۳۵ و نیز سوره ص/۳۸، ۶۲‌ـ‌۶۳). غرور و برتر دانستن خود گاهى به سبب جایگاه اجتماعى یا علمى افراد است که سبب مى‌شود دیگران را مسخره کنند: «فَلَمّا جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیناتِ فَرِحوا بِما عِندَهُم مِنَ العِلمِ و حاقَ بِهِم ما کانوا بِهِ یستَهزِءون» (سوره غافر/۴۰،۸۳) که مراد از این علم، یا همان شبهات واهى و بى‌اساسى است که مشرکان آن را علم مى‌پنداشتند، یا علوم مربوط به دنیا و تدبیر امور زندگى است،[۱۷] چنان‌ که قارون ادعاى داشتن چنین علمى داشت: «اِنَّما اوتیتُهُ عَلى عِلم عِندى» (سوره قصص/۲۸،۷۸).[۱۸]

۴. ثروت و دنیاطلبى

گاهى داشتن‌ ثروت و دنیاطلبی موجب استهزاى افراد فقیر یا زیردست مى‌گردد: «زُینَ لِلَّذینَ کفَروا الحَیوةُ الدُّنیا و یسخَرونَ مِنَ الَّذینَ ءامَنوا» (سوره بقره/۲،۲۱۲). در روایتى از ابن عباس نقل شده که آیه فوق در مورد گروهى از اشراف و سران قریش نازل شده که زندگى بسیار مرفهى داشتند و به همین جهت جمعى از مؤمنان تهیدست همچون عمار و بلال را به تمسخر مى‌گرفتند.[۱۹]

قرآن در آیات ۳۴‌ـ‌۳۵ سوره جاثیه، نیز از وضعیت مشرکان در قیامت خبر داده است که بر اثر استهزاى قرآن به جهت مغرور شدن آنان به امکانات و رفاه دنیوى[۲۰] گرفتار عذاب شده‌اند: «ذلِکم بِاَنَّکمُ اتَّخَذتُم ءایاتِ اللّهِ هُزُوًا و غَرَّتکمُ الحَیوةُ الدُّنیا». آیات ابتداى سوره‌ هُمَزه نیز مغرور شدن به مال و ثروت را منشأ طعن‌ و استهزاى دیگران دانسته است (سوره همزه/۱۰۴،۱‌ـ‌۳).

۵. گناه و بدی‌ها

ارتکاب گناه و اصرار بر آن، انسان را به ارتکاب گناهان بزرگتر مانند تکذیب آیات الهى و حتى استهزاى آن مى‌کشاند: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ اَن کذَّبوا بِایاتِ اللّهِ و کانوا بِها یستَهزِءون» (سوره روم/۳۰،‌۱۰ و نیز سوره جاثیه/ ۴۵، ۷‌ـ‌۹).

استهزاء در تاریخ پیامبران

مشرکان و صاحبان قدرت و مال چون دعوت انبیاى الهى را در برابر خواسته‌ها و تمایلات مادى و شهوانى خود مى‌دیدند، پیوسته با آنان دشمنى مى ورزیدند و یکى از ابزارهایى که همواره براى شکستن اُبَّهت انبیا و رویارویى با رسالت الهى آنان بکار مى‌بردند استهزا بود، به‌ طورى که خداوند هیچ پیامبرى را نفرستاد جز این که با سلاح استهزا به مقابله با او برخاستند: «ما یأتیهِم مِن رسولٍ اِلاّ کانوا‌ بِهِ یستَهزِءون» (سوره یس/۳۶، ۳۰ و نیز سوره حجر/۱۵، ۱۱؛ سوره زخرف/۴۳،۷).

آنان در این جهت آیات الهى و عذاب قیامت را به تمسخر مى‌گرفتند: «واتَّخَذوا آیاتى وما اُنذِروا هُزُواً» (سوره کهف/۱۸،۵۶)؛ گاهى عبادت آنان را مسخره مى‌کردند چنان‌ که به‌ شعیب علیه السلام مى‌گفتند: آیا همین نمازت فرمان داده که آنچه پدران ما آن را مى‌پرستیدند رها کنیم؟ (سوره هود/۱۱،۸۷). و زمانى با حالتى تمسخرآمیز به پیامبران مى‌گفتند: اگر راست مى‌گویید آن عذابى که ما را به آن وعده مى‌دهید زودتر بیاورید: «قالوا ائتِنا بِعَذابِ اللّهِ اِن کنتَ مِنَ الصّادِقین» (سوره عنکبوت/۲۹،۲۹) و گاهى نیز شخص پیامبر را به تمسخر مى‌گرفتند، چنان‌ که قوم نوح هرگاه از کنار او مى‌گذشتند او را مسخره مى‌کردند: «کلَّمَا مَرَّ عَلَیهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ» (سوره هود/۱۱، ۳۸)؛ همچنین قرآن در آیاتى دیگر از استهزاى پیامبران الهى از سوى مردم انطاکیه (سوره یس/۳۶، ۳۰)، قوم عاد (سوره احقاف/۴۶، ۲۶) و فرعونیان (سوره زخرف/۴۳، ۴۶‌ـ‌۴۷) سخن به‌ میان آورده است.

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز همواره در معرض استهزاى دشمنان قرار داشت و بلکه آن حضرت بیش از انبیاى پیشین در این جهت مورد آزار قرار‌ گرفت، چنان‌که آن حضرت فرمودند: هیچ پیامبرى مانند من آزار ندید.[۲۱] سه گروه پیامبر و پیروانش را با روشهاى مختلفى از جمله: چشمک‌زدن (سوره مطففین/۸۳‌، ۳۰)، خندیدن (سوره مؤمنون/۲۳، ۱۱۰)، حرکت دادنِ سر (سوره اسراء/۱۷،۵۱)، نسبت دادن القاب ناروا (سوره حجر/۱۵، ۶) و‌... مورد استهزا قرار‌ مى‌دادند:

۱. مشرکان

آنان هرگاه آن حضرت را مى‌دیدند، با حالتى تمسخرآمیز مى‌گفتند: آیا همین است کسى که خدا او را براى پیامبرى فرستاده‌ است: «و اِذا رَاَوک اِن یتَّخِذونَک اِلاّ هُزُوًا اَهذا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسولا» (سوره فرقان/۲۵،‌۴۱). یا‌ مى‌گفتند: آیا همین است کسى که خدایان شما را به بدى یاد مى‌کند. (سوره انبیاء/۲۱، ۳۶) گاهى پیامبر را با حالتى تحقیرآمیز خطاب کرده به آن‌ حضرت نسبت دیوانگى مى‌دادند: «یااَیهَا الَّذى نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ اِنَّک لَمَجنون». (سوره حجر/۱۵، ۶)

آنان گاهى معجزات آن حضرت را به تمسخر مى‌گرفتند و دیگران را نیز به استهزاى آن فرامى‌خواندند: «و‌اِذا رَاَوا ءایةً یستَسخِرون» (سوره صافات/۳۷، ۱۴) طبق یک نظر «یستَسخِرون» دعوت کردن دیگران به تمسخر است.[۲۲]

نقل شده که ۵ نفر از سران مشرکان مکه یعنى ولید‌ بن‌ مغیره، عاص بن وائل، اسود بن عبد یغوث، اسود بن‌ عبدالمطلب و حارث بن‌ طلاطله خزایى، یا حرث بن‌ قیس، در تمسخر پیامبر صلى الله علیه و آله شهرت داشتند؛ آنان تمسخر پیامبر را تا بدانجا پیش بردند که هدف نفرین آن حضرت قرار گرفتند.[۲۳]

پیروان پیامبر صلى الله علیه و آله نیز از استهزاى مشرکان در امان نبودند و هرگاه مشرکان آنان را مى‌دیدند، مى‌گفتند: آیا همین ها هستند کسانى که خداوند از میان ما بر آنان منت نهاده است: «اَهؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَیهِم مِن بَینِنا» (سوره انعام/۶،۵۳).

۲. اهل کتاب

اهل کتاب بر اثر حسادت و کینه‌اى که از پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان در دل داشتند همواره ایشان و مقدسات دینى را به تمسخر مى‌گرفتند. آنان با تغییر و تحریف برخى کلمات، گاهى شخص پیامبر را مسخره مى‌کردند؛ مثلاً در پاسخ سخنان آن حضرت به جاى این که بگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم، مى‌گفتند: شنیدیم و مخالفت کردیم؛ یا به جاى کلمه «بشنو» واژه «نشنو» را بکار برده و به جاى کلمه «اُنظُرنا=مهلت بده» از کلمه «راعِنا» که به معناى مهلت دادن و نیز به معناى اغفال بود استفاده مى‌کردند و از آن معناى دوم را قصد مى‌کردند:[۲۴] «مِنَ الَّذینَ هادوا یحَرِّفونَ الکلِمَ عَن مَواضِعِهِ و یقولونَ سَمِعنا و عَصَینا واسمَع غَیرَ مُسمَع و رعِنا لَیـًّا بِاَلسِنَتِهِم و طَعنـًا فِى‌الدِّینِ» (سوره نساء/۴، ۴۶).

آنان گاهى دین و عبادات مسلمانان را مسخره مى‌کردند: «و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا» (سوره مائده/۵، ۵۸) و زمانى نیز قرآن و آیات آن را به تمسخر مى‌گرفتند: «و قَد نَزَّلَ عَلَیکم فِى الکتابِ اَن اِذا سَمِعتُم آیاتِ اللّهِ یکفَرُ بِها و یستَهزَاُ بِها». (سوره نساء/۴،۱۴۰) در شأن نزول آیه فوق نقل شده است که منافقان در مجلس احبار یهود مى‌نشستند و با همدیگر قرآن را به تمسخر مى‌گرفتند.[۲۵]

۳. منافقان

منافقان، پیامبر و قرآن و مسلمانان و حتى خداوند را مسخره مى‌کردند که قرآن در آیات ۶۵‌ـ‌۶۶ سوره توبه، آنان را مذمت کرده و به سبب این کار آنان را کافر شمرده است: «قُل اَبِاللّهِ و ءایتِهِ و رَسولِهِ کنتُم تَستَهزِءون * لاتَعتَذِروا قَد کفَرتُم بَعدَ ایمنِکم» منافقان در باطن اعتقادى به اسلام نداشتند و هدف برخى از آنان در ادعاى اسلام و ایمان تمسخر مؤمنان بود: «و اِذا لَقُوا الَّذینَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا و اِذا خَلَوا اِلى شَیاطینِهِم قالوا اِنّا مَعَکم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون» (سوره بقره/۲، ۱۴).

آنان زکات و صدقه‌دهندگان را به تمسخر مى‌گرفتند؛ سالم‌ بن‌ عمیر انصارى که مسلمانى تهیدست بود به مقدار یک صاع خرما براى صدقه نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آورد. منافقان گفتند: خدا چه نیازى به خرماى ناچیز او دارد.[۲۶] و اگر مردى ثروتمند مانند عبدالرحمن‌ بن‌ عوف مى‌آمد و ۴۰۰۰ درهم صدقه مى‌آورد او را نیز مسخره مى‌کردند و مى‌گفتند: او به قصد ریا آن را مى‌پردازد[۲۷] که قرآن در آیه ۷۹ سوره توبه به این دو مورد اشاره کرده است: «اَلَّذینَ یلمِزونَ المُطَّوِّعینَ مِنَ المُؤمِنینَ فِى الصَّدَقاتِ والَّذینَ لایجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَیسخَرونَ مِنهُم سَخِرَاللّهُ مِنهُم و لَهُم عَذابٌ‌ اَلیم».

استهزاء و سبک شمردن دین

علاوه بر آنچه در مورد استهزاء پیامبران و مؤمنان گفته شد، مسلمان نیز نباید به احکام و قوانین دینى بى‌اعتنایى کرده یا آن را سبک بشمارد، زیرا بى‌اعتنایى یا سبک شمردن دین از نگاه قرآن به منزله استهزاى آن است. قرآن در آیه ۲۳۱ سوره بقره به مسلمانانى که همسرانشان را طلاق مى‌دهند سفارش مى‌کند که یا آنان را به خوبى رها سازند یا در خانه به خوبى و خوشى نگه دارند؛ سپس مى‌گوید: آیات الهى را به تمسخر نگیرید: «و‌لاتَتَّخِذُوا آیاتِ اللّهِ هُزُوًا». مراد از «آیات خدا» اوامر و نواهى خداوند است[۲۸] و استهزاى اوامر و نواهى خدا، بى‌اعتنایى و ترک آنهاست؛ بدین معنا که اگر وجوب یا حرمت تکلیفى به مسلمان برسد و او آن را ترک گوید، گویا آن حکم را به تمسخر گرفته است؛[۲۹] همچنین کسى که به اهمیت احکام الهى واقف باشد ولى آن را سبک بشمارد، گویا آن را به مسخره گرفته است.[۳۰] برخى گفته‌اند: احکام الهى در واقع براى اصلاح مفاسد جامعه تشریع شده است، بنابراین اگر کسى به ظاهر احکام عمل کرده بدون این که اثرى بر آن مترتب کند، احکام خدا را استهزا کرده است.[۳۱]

آثار و پیامدهاى استهزاء

استهزاى مؤمنان و دین و آیات الهى، در دنیا و آخرت آثار و پیامدهاى متعددى دارد؛ مانند:

۱. هلاکت دنیوى

استهزاى پیامبران الهى از سوى امت هاى پیشین باعث شد که خداوند به سختى از آنان انتقام گرفته، آنان را دچار هلاکت دنیوى کند: «و ما یأتیهِم مِن نَبىّ اِلاّ کانوا بِهِ یستَهزِءون * فَاَهلَکنا اَشَدَّ مِنهُم بَطشـًا و مَضى مَثَلُ الاَوَّلین» (سوره زخرف/۴۳، ۷‌ـ‌۸). یکى از امورى که بیشتر آنان به تمسخر مى‌گرفتند عذاب موعود از جانب پیامبران بود؛ لیکن همان عذابى که آن را به تمسخر مى‌گرفتند دامنگیر آنان شد: «فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِروا مِنهُم ما کانوا بِهِ یستَهزِءون» (سوره انعام/۶،۱۰ و‌ نیز سوره هود/۱۱،۸؛ سوره نحل/۱۶،۳۴؛ سوره انبیاء/ ۲۱،۴۱؛ سوره زمر/۳۹،۴۸؛ سوره غافر/۴۰،۸۳؛ سوره جاثیه/۴۵،۳۳؛ سوره احقاف/۴۶،۲۶). همچنین در شأن نزول آیه «اِنّا‌ کفَینک المُستَهزِءین» (سوره حجر/۱۵،۹۵) که درباره استهزاکنندگان پیامبر اسلام است، آمده که ۵ یا ۶ نفر از آنان هر یک با اشاره جبرئیل به نوعى گرفتار بلایى شده، در دنیا نابود شدند.[۳۲]

۲. حبط اعمال

باطل شدن اعمال از دیگر آثار استهزاى آیات خدا و پیامبران الهى شمرده شده است. اینان در قیامت ثواب اعمال خود را از‌ دست داده و هیچ بهره‌اى از کارهاى خیر دنیوى خود نخواهند برد: «اُولئِک الَّذینَ کفَروا بِایتِ رَبِّهِم ولِقاهِ فَحَبِطَت اَعمالُهُم فَلا نُقیمُ لَهُم یومَ القِیامَةِ وَزناً * ذلِک جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِما‌کفَروا واتَّخَذوا ءایتى و رُسُلى هُزُوا» (سوره کهف/۱۸، ۱۰۵‌ـ‌۱۰۶) و جمله «فَلا نُقیمُ لَهُم یومَ‌القِیامَةِ وَزناً» به این حقیقت اشاره دارد که بر اثر بطلان اعمال استهزاگران، آنان هیچ وزن و ارزشى در پیشگاه خداوند ندارند یا چنان‌که برخى گفته‌اند، بر اثر بطلان اعمال آنها خداوند هیچ میزانى براى سنجش اعمال آنان برپا نخواهد کرد.[۳۳]

۳. فراموشى خداوند

پیامد دیگر استهزا غفلت از یاد خداست: «فَاتَّخَذتُموهُم سِخریـًّا حَتّى اَنسَوکم ذِکرى و کنتُم مِنهُم تَضحَکون» (سوره مؤمنون/۲۳،۱۱۰)؛ به همین سبب خداوند نیز در قیامت آنان را فراموش مى‌کند: «و قیلَ الیومَ نَنساکم کما نَسیتُم لِقاءَ یومِکم هذا و مَأواکمُ النّارُ و ما لَکم مِن ناصِرین * ذلِکم بِاَنَّکمُ اتَّخَذتُم ءایتِ اللّهِ هُزُوًا» (سوره جاثیه/۴۵، ۳۴‌ـ‌۳۵) و فراموشى خداوند به این است که آنان‌ را در آتش جهنم رها کند و به یارى آنان نشتابد.[۳۴]

۴. ارتداد

مسلمانى که خداوند، پیامبر و آیات الهى را مسخره کند، از دایره ایمان خارج و مرتد خواهد شد. بر همین اساس قرآن در آیات ۶۴‌ـ‌۶۶ سوره توبه آن دسته از مسلمانان منافق که خدا و پیامبر را مسخره مى‌کردند کافر شمرده است: «قُلِ استَهزِءوا اِنَّ اللّهَ مُخرِجٌ ما تَحذَرون * ولئِن سَاَلتَهُم لَیقولُنَّ اِنَّما کنّا نَخوضُ و نَلعَبُ قُل اَبِاللّهِ و ءایتِهِ و رَسولِهِ کنتُم تَستَهزِءون × لاتَعتَذِروا قَد کفَرتُم بَعدَ ایمنِکم اِن نَعفُ عَن طَائِفَة مِنکم نُعَذِّب طَائِفَةَ بِاَنَّهُم کانوا مُجرِمین». در شأن نزول آیات فوق نقل‌ شده که در بازگشت از جنگ تبوک گروهى از منافقان اقدام به استهزاى پیامبر کردند که آیات فوق نازل شد و آنان را کافر شمرد.[۳۵] استهزاى خدا، پیامبر و آیات الهى در صورتى موجب ارتداد مسلمان مى‌شود که از سوى شخص بالغ، عاقل و از روى قصد و جدّى باشد.

۵. مورد استهزا واقع شدن

کافرانى که مؤمنان را در دنیا استهزا کرده‌اند در آخرت مورد تمسخر آنان قرار خواهند گرفت: «اِنَّ الَّذینَ اَجرَموا کانوا مِنَ‌الَّذینَ ءامَنوا یضحَکون * و‌ اِذا مَرّوا بِهِم یتَغامَزون... فَالیومَ الَّذینَ ءامَنوا مِنَ الکفّارِ یضحَکون * عَلَى الاَرائِک ینظُرون»(سوره مطففین/۸۳‌، ۲۹‌ـ‌۳۰، ۳۴‌ـ‌۳۵). بر روى بهشتیان که بر تخت ها تکیه زده‌اند درى از جهنم گشوده مى‌شود و آنان به جهنمیان که در حال عذاب هستند مى‌نگرند و به آنان مى‌خندند[۳۶] و این استهزا بر اثر همان تمسخرى است که کافران در دنیا نسبت به مؤمنان داشتند:[۳۷] «هَل‌ ثُوِّبَ الکفّارُ ما کانُوا یفعَلُون» (سوره مطففین/۸۳‌،۳۶). افزون بر استهزاى مؤمنان، خداوند نیز کسانى که مؤمنان را مسخره کنند استهزا خواهد کرد: «اَلَّذینَ یلمِزونَ المُطَّوِّعینَ مِنَ المُؤمِنینَ فِى الصَّدَقاتِ والَّذینَ لایجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَیسخَرونَ مِنهُم سَخِرَاللّهُ مِنهُم» (سوره توبه/۹،۷۹).

در آیه‌اى دیگر نیز به استهزاى مؤمنان از سوى منافقان اشاره شده و در آن استهزاى خداوند را از پیامدهاى آن برشمرده است: «و اِذا لَقُوا الَّذینَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا و اِذا خَلَوا اِلى شَیاطینِهِم قالوا اِنّا مَعَکم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون * اَللّهُ یستَهزِئُ بِهِم و یمُدُّهُم فى طُغیانِهِم یعمَهون» (سوره بقره/۲،۱۴‌ـ‌۱۵). در تفسیر استهزاى خداوند وجوه گوناگونى بیان شده است. بیشتر مفسران استهزاى خداوند را مَجاز دانسته و در توجیه آن گفته‌اند: استهزاى خداوند همان توبیخ و سرزنش آنان است [۳۸]، یا مراد کیفر استهزا است،[۳۹] چنان‌که از امام‌ رضا علیه السلام نقل شده که خداوند کسى را استهزا نمى‌کند بلکه آنان را به جزاى استهزایشان عذاب مى‌کند.[۴۰]

قول دیگر این است که استهزاى خداوند همان مهلت دادن و تجدید نعمت برایشان است، چنان‌که قرآن در پى استهزاى خداوند آورده است: «و یمُدُّهُم فى طُغینِهِم یعمَهون»، و این معنا از آن جهت استهزا نامیده شده که آنان مى‌پندارند خدا به آنان لطف کرده که به آنان مهلت داده است، حال آن که این امهال (‌استدراج) براى افزودن بر عذاب آنان است.[۴۱] قول دیگر که از ابن‌عباس نقل شده این است که این استهزا حقیقى و مربوط به قیامت است، به این صورت که خداوند درى از بهشت بر روى جهنمیان مى‌گشاید و چون آنان به سوى آن روى آورند آن در را بر رویشان بسته و درى دیگر مى‌گشاید و چون به سوى آن مى‌روند آن در نیز بسته مى‌شود که در این هنگام مؤمنان بهشتى به آنان مى‌خندند.[۴۲]

۶. حسرت در قیامت

کسانى که پیامبر و مؤمنان را در دنیا به استهزا گرفته‌اند، در آخرت به شدت از کار خود پشیمان و بر کوتاهى خود در انجام دادن کارهاى نیک و ترک استهزا دچار حسرت اند: «یاحَسرَتى عَلى ما فَرَّطتُ فى جَنبِ اللّهِ و اِن کنتُ لَمِنَ السّاخِرین».(سوره زمر/۳۹، ۵۶) کوتاهى این گروه در انجام کارهاى خیر و ترک اعمال ناروا به قدرى است که حتى خداوند نیز واژه حسرت را درباره آنان بکار برده، مى‌گوید: «یاحَسرَةً عَلَى العِبادِ ما یأتیهِم مِن رَسول اِلاّ کانوا بِهِ یستَهزِءون» (سوره یس/۳۶،‌۳۰)؛ یعنى حسرت و پشیمانى بر چنین بندگانى باد که زمینه هدایت براى آنان فراهم بوده ولى به جاى آن به استهزاى پیامبران الهى پرداختند. در این که اهل حسرت در این آیه و مانند آن کیان‌اند و مورد حسرت چه کسانى هستند، اقوال متعددى در بین مفسران است.[۴۳]

۷. خوارى و عذاب اخروى

کیفر استهزاگران انبیا و آیات الهى و مؤمنان، جهنم است: «ذلِک جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِما کفَروا واتَّخَذوا ءایتى و رُسُلى هُزُوا»(سوره کهف/۱۸، ۱۰۶) و براى آنان عذابى دردناک (سوره توبه/۹،۷۹) و خوارکننده است: «اُولئِک لَهُم عَذابٌ مُهین» (سوره جاثیه/۴۵،۹ و نیز سوره هود/۱۱،۳۹)؛ عذابى که هیچ‌گاه از آن خارج نشده و عذر آنان نیز پذیرفته نخواهد شد: «فَالیومَ لایخرَجونَ مِنها و لا هُم یستَعتَبون» (سوره جاثیه/۴۵، ۳۵) و در برابر فریاد آنان براى خروج با لحنى تحقیرکننده به خاموشى فراخوانده خواهند شد: «رَبَّنا اَخرِجنا مِنها فَاِن عُدنا فَاِنّا ظالِمون * قالَ اخسَوا فیها و لاتُکلِّمون * اِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِن عِبادى یقولونَ رَبَّنا ءامَنّا... فَاتَّخَذتُموهُم سِخریـًّا» (سوره مؤمنون/۲۳، ۱۰۷‌ـ‌۱۱۰). نه اعمالى که در دنیا انجام داده‌اند برایشان سودى خواهد داشت و نه یاورانى که غیر از خدا براى خود برگزیده‌اند: «و لایغنى عَنهُم ما کسَبوا شَیـًا ولا مَا اتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ اَولِیاءَ و لَهُم عَذابٌ عَظیم» (سوره جاثیه/۴۵، ۱۰)، از این‌ رو آنان در آخرت هیچ کمک و یاورى نخواهند داشت: «ما لَکم مِن ناصِرین * ذلِکم بِاَنَّکمُ اتَّخَذتُم ءایتِ اللّهِ هُزُوًا» (سوره جاثیه/۴۵، ۳۴‌ـ‌۳۵ و نیز سوره انعام/۶، ۷۰).

برخورد با استهزاءکنندگان

قرآن کریم در آیاتى به‌ طور مستقیم یا غیرمستقیم راههاى گوناگونى را به مؤمنان براى برخورد با استهزاگران ارائه داده است که مؤمنان باید به تناسب موقعیت، این روش ها را بکار بندند:

۱. موعظه و نصیحت

هرگاه مؤمنان یا مقدسات دینى آنان از جانب گروهى به استهزا گرفته شد، بر آنان است تا با زبانى نرم استهزاگران را از عمل زشت خویش بازداشته، آنان را نسبت به پیامد خطرناک کارشان آگاه کنند. قرآن در آیه ۸۷ سوره هود از استهزاى حضرت شعیب از سوى قومش سخن به میان آورده است: «قالُوا یاشعیب اَصَلوتُک تَأمُرُک اَن نَترُک ما یعبُدُ ءاباؤُنا». سپس در آیات بعد از برخورد شعیب با استهزاگران خبر مى‌دهد که ابتدا دلسوزانه قوم خویش را موعظه و ضمن هشدار به آنان درباره فرجام کارشان آنان را به توبه و استغفار دعوت کرد: «قالَ یقَومِ... اِن اُریدُ اِلاَّ الاِصلحَ مَااستَطَعتُ و ما تَوفیقى اِلاّ بِاللّهِ عَلَیهِ تَوَکلتُ و اِلَیهِ اُنیب * و یقَومِ لایجرِمَنَّکم شِقاقى اَن یصیبَکم مِثلُ ما اَصابَ قَومَ نوح اَو قَومَ هود اَو قَومَ صالِح و ما قَومُ لوط مِنکم بِبَعید * واستَغفِروا رَبَّکم ثُمَّ توبوا اِلَیهِ اِنَّ رَبّى رَحیمٌ وَدود» (سوره هود/۱۱،۸۸‌ـ‌۹۰).

همچنین خداوند در آیات دیگرى به پیامبر صلى الله علیه وآله مى‌گوید: به بندگان من سفارش کن که پیش از فرارسیدن عذاب قیامت، از قرآن پیروى کرده و از کارهاى حرام از جمله استهزاى دیگران دست بردارند: «قُل یعِبادِىَ... واتَّبِعوا اَحسَنَ ما اُنزِلَ اِلَیکم مِن رَبِّکم مِن قَبلِ اَن یأتِیکمُ العَذابُ بَغتَةً و اَنتُم لاتَشعُرون * اَن تَقولَ نَفسٌ یاحَسرَتى عَلى ما‌فَرَّطتُ فى جَنبِ اللّهِ و اِن کنتُ لَمِنَ‌ السّاخِرین» (سوره زمر/۳۹، ۵۳، ۵۵‌ـ‌۵۶) در آیه‌ ۶۹ سوره انعام نیز خداوند مسلمانان تقوا پیشه‌اى را که در پى موعظه استهزاگران هستند از حکم کلى حرمت همنشینى با استهزاگران استثنا کرده است: «و‌ما‌عَلَى الَّذینَ یتَّقونَ مِن حِسابِهِم مِن شَىء ولکن ذِکرى لَعَلَّهُم یتَّقون».

۲. ترک همنشینى و دورى

نشستن در مجلسى که در آن مؤمنان یا مقدسات دینى به تمسخر گرفته مى‌شوند جایز نیست: «و اِذَا رَاَیتَ الَّذینَ یخوضونَ فى ءَایتِنا فَاَعرِض عَنهُم حَتّى یخوضوا فى حَدیث غَیرِهِ... فَلاتَقعُد بَعدَ الذِّکرى مَعَ القَومِ الظّالِمین» (سوره انعام/۶، ۶۸) و کسى که در چنین مجلسى شرکت کند در حکم همان استهزاکننده و در گناه او شریک است: «و قَد نَزَّلَ عَلَیکم فِى الکتابِ اَن اِذا سَمِعتُم ءایتِ اللّهِ یکفَرُ بِها و یستَهزَاُ بِها فَلاتَقعُدوا مَعَهُم حَتّى یخوضوا فى حَدیث غَیرِهِ اِنَّکم اِذًا مِثلُهُم» (سوره نساء/۴،۱۴۰)، مگر این که نشستن در چنین مجلسى براى نهى از منکر و بازداشتن آنان از استهزا باشد، که در این صورت همنشینى رواست (سوره انعام/۶، ۶۹). در برخى موارد نیز باید به‌ طور کلى از آنان اعراض کرده، امر آنان را به خدا واگذار کرد: «اَعرِض عَنِ المُشرِکین * اِنّا کفَیناک المُستَهزِءین» (سوره حجر/۱۵،‌۹۴‌ـ‌۹۵).

۳. ترک دوستى

مسلمانان باید دوستى و پیوند خود را با استهزاگران دین قطع کنند. خداوند در آیات ۵۷‌ـ‌۵۸ سوره مائده به مؤمنان فرمان داده است که اهل کتاب و مشرکان مسخره کننده اسلام و دستورات عبادى را به دوستى نگیرند و ترک دوستى با آنان را شرط ایمان و تقوا شمرده است: «یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الَّذینَ اتَّخَذوا دینَکم هُزُوًا و لَعِبا مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ مِن قَبلِکم والکفّارَ اَولِیاءَ واتَّقُوااللّهَ اِن کنتُم مُؤمِنین * و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا». (سوره مائده/۵، ۵۷‌ـ‌۵۸) در شأن نزول این آیات نقل شده است که جمعى از یهود و گروهى از نصارا هنگامى که صداى اذان را مى‌شنیدند یا مسلمانان را در حال نماز مى‌دیدند، به استهزا مى‌پرداختند که آیات فوق نازل شد و مسلمانان را از دوستى با آنان برحذر داشت.[۴۴]

۴. صبر و یاد خداوند

در آیات ۱۰۹‌ـ‌۱۱۱ سوره مؤمنون، قرآن از صبر گروهى از مؤمنان در برابر استهزاى مشرکان خبر داده و آنان را به این جهت شایسته پاداش الهى دانسته است: «اِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِن عِبادى یقولونَ رَبَّنا ءامَنّا... فَاتَّخَذتُموهُم سِخریـًّا حَتّى اَنسَوکم ذِکرى و کنتُم مِنهُم تَضحَکون * اِنّى جَزَیتُهُمُ الیومَ بِما‌صَبَروا اَنَّهُم هُمُ الفائِزون»؛ همچنین در آیاتى دیگر، خداوند پیامبر خود را در برابر استهزاى مشرکان به صبر و روى آوردن به یاد خدا فرمان داده است: «فَاصبِر عَلى ما یقولونَ و سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک قَبلَ طُلوعِ الشَّمسِ و قَبلَ غُروبِها و مِن ءاناء الَّیلِ فَسَبِّح و اَطرافَ النَّهارِ لَعَلَّک تَرضى» (سوره طه/۲۰، ۱۳۰ و نیز سوره ص/۳۸، ۱۷؛ سوره روم/۳۰، ۶۰؛ سوره ق/۵۰، ۳۹؛ سوره مزمل/۷۳، ۱۰). مراد از «ما‌یقولونَ» آزارهاى مشرکان است که پیامبر را مجنون، ساحر، شاعر و کاهن[۴۵] مى‌خواندند و با این کلمات گاهى آن حضرت را مسخره مى‌کردند. در آیه‌اى دیگر نیز تسبیح خداوند و سجده در برابر او به پیامبر در این مورد سفارش شده‌ است: «ولَقَد نَعلَمُ اَنَّک یضیقُ صَدرُک بِما‌ یقولون * فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک و کن مِنَ السّاجِدین» (سوره حجر/۱۵، ۹۷‌ـ‌۹۸).

۵. مقابله به مثل

در برخى از موارد انسان مى‌تواند براى مجازات استهزا کنندگان و دست‌ برداشتن آنان از عمل خود، استهزا را با استهزا پاسخ دهد،[۴۶] چنان‌ که حضرت نوح در برابر استهزاگران گفت: اگر ما را مسخره کنید ما نیز شما را مسخره خواهیم کرد: «اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنکم کما تَسخَرون» (سوره هود/۱۱، ۳۸)؛ لیکن چنان که برخى از مفسران گفته‌اند، مقابله به مثل زمانى جایز است که به عناد استهزاکننده یقین داشته باشیم و جز مقابله به مثل راهى براى اصلاح و توجه او به اشتباهش نباشد.[۴۷]

قرآن و اسلوب استهزاء

استهزاء گرچه بیشتر به عنوان رذیله‌اى اخلاقى و صفتى مذموم مطرح است، اما بشر گاهى از آن به عنوان ابزارى در راه هدایت و اصلاح دیگران استفاده کرده است؛ چنان‌که در عصر کنونى این روش در جامعه رواج بیشترى پیدا کرده و برخى به ویژه اصحاب قلم و جراید براى تربیت افراد و آگاه کردن آنان بر خطاى خویش از شیوه طنز، کاریکاتور و‌... استفاده مى‌کنند.

قرآن کریم نیز چون بر طبق همان اسلوب و روش هاى بشرى گام برداشته و مى‌خواهد بشر را به وسیله ابزارها و روشهاى خودش هدایت کند، گاه از عنصر استهزا براى تربیت و هدایت انسان ها سود جسته است.[۴۸] اسلوب استهزا در قرآن بیشتر در قالب تشبیه و تمثیل بکار رفته است؛ با این بیان که قرآن در مواردى مشرکان خطاکار یا اعمال آنان را با اسلوبى استهزا گونه به برخى از امور یا اشیا تشبیه کرده یا مَثَل مى‌زند تا آنان را از روش‌ها یا کارهاى خطایى که در پیش گرفته‌اند بازدارد، چنان‌ که در آیات ۵۰‌ـ‌۵۱ سوره مدثر مشرکان را در قیامت به گورخرانى تشبیه مى‌کند که از جلو شیر فرار مى‌کنند: «کاَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَه * فَرَّت مِن قَسوَرَه» یا آن دسته از احبار یهود را که به مضمون تورات عمل نمى‌کنند به درازگوشى تشبیه کرده که بارى از کتاب بر پشت خود حمل‌ مى‌کند که براى آنان جز زحمت بارکشى سودى ندارد: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التَّوراةَ ثُمَّ لَم‌ یحمِلوها کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اَسفارًا» (سوره جمعه/۶۲،۵).

گاهى نیز به‌ صورت استهزا گونه، واژه بشارت در مورد عذاب بکار مى‌برد: «فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَلیم» (سوره آل‌عمران/۳، ۲۱)، حال آن که بشارت معمولا در اخبار خوشایند به‌کار مى‌رود.[۴۹]

گاهى براى در پیش گرفتن اعتدال در سخن گفتن، صداى کسانى را که بلند سخن مى‌گویند به صداى الاغ تشبیه مى‌کند: «واغضُض مِن صَوتِک اِنَّ اَنکرَ الاَصواتِ لَصَوتُ الحَمیر» (سوره لقمان/۳۱، ۱۹) یا انسان متکبر را مخاطب ساخته، با لحن تمسخرگونه به او مى‌گوید: تو نمى‌توانى با این‌گونه راه رفتن زمین را بشکافى و در بلندى به کوهها نتوانى رسید: «و لاتَمشِ فِى‌الاَرضِ مَرَحـًا اِنَّک لَن‌ تَخرِقَ الاَرضَ ولَن‌ تَبلُغَ الجِبالَ طولا» (سوره اسرا/۱۷، ۳۷). یا آنجا که از زبان حضرت ابراهیم نقل مى‌کند که وقتى از او پرسیدند: چه کسى بت ها را شکسته است، او در پاسخ از اسلوب تمسخر استفاده کرده، به آنان گفت: بت بزرگ آنها را شکسته است؛ بروید از او بپرسید: «قالَ بَل فَعَلَهُ کبیرُهُم هذا فَسئلوهُم اِن کانوا ینطِقون». (سوره انبیاء/۲۱،۶۳) این‌گونه برخورد ابراهیم علیه السّلام در آنان بسیار مؤثر واقع شد و آنان به بطلان روشى که در پیش گرفته بودند آگاه شدند: «فَرَجَعوا اِلى اَنفُسِهِم فَقالوا اِنَّکم اَنتُمُ الظّالِمون *× ثُمَّ نُکسوا عَلى رُءوسِهِم لَقَد عَلِمتَ ما هؤُلاءِ ینطِقون» (سوره انبیاء/۲۱،۶۴‌ـ‌۶۵).

استهزاء در فقه

بر استهزاء نسبت به خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و مقام رسالت، امامان علیهم السّلام، دین و مؤمنان، احکامی مترتّب است.

استهزاء خدا و رسول و ائمه

استهزای مسلمان به خداوند، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و مقام رسالت، موجب ارتداد می‌شود.[۵۰] و استهزاء ائمه علیهم السلام اگر به استهزای به خداوند یا پیامبر و یا رسالت برگردد، حکم پیشین را دارد. همچنین استهزای توأم با دشنام به آن بزرگواران موجب ثبوت حد قتل است[۵۱] و از آن جهت که مستلزم نصب (ناصبی) است، موجب کفر می‌شود.[۵۲] لیکن در این که صرف استهزاء موجب ارتداد و کفر می‌شود یا نه، اختلاف است.[۵۳]

استهزاء دین و ضروری دین

استهزاء به دین و آنچه که نزد مسلمانان ضروری دین به شمار می‌رود، موجب ارتداد و کفر است.[۵۴]

استهزاء مؤمن

مسخره کردن مؤمن، حرام[۵۵] و بلکه از گناهان کبیره شمرده شده است.[۵۶]

شرط قصد جدی در عقود و ایقاعات

قصد جدی در همه عقود و ایقاعات معتبر است. از این رو، عقد یا ایقاعی که از روی تمسخر واقع شود، نافذ نیست.[۵۷]

شهادتین کافر به استهزاء

اگر کافر به استهزاء شهادتین بگوید، حکم به اسلام او داده نمی‌شود.[۵۸]

سلام از روی استهزاء

اگر کسی از روی تمسخر سلام کند، جواب سلام او واجب نیست.[۵۹]

پانویس

  1. التحقیق، ج۱۱، ص۲۵۶، ماده ه-ز-ء.
  2. جامع السعادات، ج۲، ص۲۸۷.
  3. الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۴.
  4. لسان‌العرب، ج‌۱۵، ص‌۸۴‌؛ مجمع‌البحرین، ج‌۴، ص‌۴۲۵، «هزأ».
  5. الفروق اللغویه، ص‌۵۰.
  6. المصباح، ص‌۴۵۳؛ التحقیق، ج‌۷، ص‌۲۶۷، «غمز».
  7. الکشاف، ج۴، ص۷۹۵؛ التحقیق، ج‌۱۰، ص۲۳۳، «لمز».
  8. التحریروالتنویر، ج‌۱۹، ص‌۳۲.
  9. الفرقان، ج‌۱۳‌ـ‌۱۴، ص‌۱۳۹؛ راهنما، ج‌۹، ص‌۱۷۴.
  10. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۰، ص‌۱۷۸؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۳، ص‌۲۲۶.
  11. الفرقان، ج‌۱۳‌ـ‌۱۴، ص‌۱۳۹؛ راهنما، ج‌۹، ص‌۱۷۴.
  12. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۲۴۱.
  13. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۲۲۵.
  14. الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۴.
  15. تفسیر نمونه، ج‌۱، ص‌۳۰۳؛ الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۳‌ـ‌۲۴۴.
  16. نمونه، ج‌۲۲، ص‌۱۷۹؛ الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۳‌ـ‌۲۴۴.
  17. همان، ج‌۸‌، ص‌۸۳۲‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۷، ص‌۹۱.
  18. کشف‌الاسرار، ج‌۷، ص‌۳۴۵.
  19. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۰‌ـ‌۵۴۱.
  20. نمونه، ج‌۲۱، ص‌۲۸۹.
  21. بحارالانوار، ج‌۳۹، ص‌۵۶؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۵۳؛ میزان‌الحکمه، ج‌۱، ص‌۶۷.
  22. مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۸۷‌.
  23. جامع‌البیان، مج۸‌، ج۱۴، ص۹۳‌ـ‌۹۴؛ مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۵۳۳.
  24. نمونه، ج‌۳، ص‌۴۰۴‌ـ‌۴۰۵.
  25. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۱۹۴.
  26. تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۳۳۰.
  27. جامع‌البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰، ص‌۲۴۸.
  28. تفسیر قرطبى، ج‌۳، ص‌۱۰۴.
  29. التفسیر الکبیر، ج‌۶‌، ص‌۱۱۸.
  30. التحریروالتنویر، ج‌۲، ص‌۴۲۴.
  31. المیزان، ج‌۲، ص‌۲۳۷.
  32. جامع‌البیان، مج‌۸‌، ج‌۱۴، ص‌۹۵؛ مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۵۳۳‌ـ‌۵۳۴.
  33. مجمع‌البیان، ج۶‌، ص۷۶۷؛ نمونه، ج۱۲، ص‌۵۶۲.
  34. مجمع‌البیان، ج۹، ص۱۲۱؛ المیزان، ج۱۸، ص۱۸۰.
  35. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۷۰‌ـ‌۷۱.
  36. جامع‌البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۱۳۹.
  37. همان، ص‌۱۳۹‌ـ‌۱۴۰؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۴۰.
  38. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۱۹۱؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۶۶‌ـ‌۶۷‌.
  39. التبیان، ج‌۵، ص‌۲۶۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۴۱.
  40. التوحید، ص‌۱۶۳؛ نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۳۵.
  41. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۴۱.
  42. همان، ص‌۱۴۱‌ـ‌۱۴۲.
  43. جامع البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۳، ص‌۴‌ـ‌۵؛ التبیان، ج‌۸، ص‌۴۵۴؛ مجمع البیان، ج‌۸، ص‌۶۵۹.
  44. جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۹۱‌ـ‌۳۹۳.
  45. التفسیر الکبیر، ج‌۲۲، ص‌۱۳۳؛ المنیر، ج‌۱۶، ص‌۳۰۵.
  46. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۲۲۵.
  47. الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۴.
  48. من اسالیب‌التربیة فى‌القرآن، ص۱۵۱‌ـ‌۱۵۸؛ اسلوب السخریه، ص‌۲۸.
  49. نمونه، ج‌۲، ص‌۴۸۰.
  50. جواهرالکلام، ج۴۱، ص۶۰۰.
  51. جواهرالکلام، ج۴۱، ص۴۳۵.
  52. العروة الوثقی، ج۱، ص۶۹.
  53. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۲.
  54. جواهرالکلام، ج۴۱، ص۶۰۰-۶۰۱.
  55. جواهرالکلام، ج۴۱، ص۵۹.
  56. جواهرالکلام، ج۱۳، ص۳۱۴.
  57. مهذّب الاحکام، ج۱۶، ص۲۷۸.
  58. الحدائق الناضرة، ج۷، ص۳۳۴.
  59. العروة الوثقی، ج۱، ص۷۱۶.

منابع

  • دائرةالمعارف قرآن کریم، مرتضى اورعى و سید جعفر صادقى فدکى، جلد ۳.
  • فرهنگ فقه فارسی، در دسترس در کتابخانه مدرسه فقاهت، مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی.