ادبیات عرب

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نزول قرآن کریم به زبان عربی‌ و احتیاج به فهم و تفسیر آن و نیز گسترش سریع ممالک اسلامی، باعث شد که مسلمانان، لزوم تدوین علوم ادبی را بیابند؛ زیرا برای درک دقیق مفاهیم کتاب و سنت، باید به قواعد و ویژگی‌های زبان عربی در حد کافی آشنا بود. در این نوشتار نگرشی اجمالی بر تاریخچه و تعالیم علوم «ادبیات عرب» شده است.

معرفی اجمالی

به صورت کلی، علم ادب عربی، علمی است که با رعایت قواعد آن، آدمی از اشتباه نوشتاری و گفتاری در کلام عرب در امان می‌ماند.[۱] و به گفته ابن خلدون، این علم موضوع خاصی ندارد تا عوارض آن مورد بحث قرار گیرد و اهل لسان به خاطر فایده این علم در پی آن هستند، یعنی توانایی در نظم و نثر.[۲]

این که علوم در ادبیات عرب چند دسته‌اند، خود محل بحث و مناقشه است.[۳] ولی مشهورترین قول، این علوم را به دوازده علم تقسیم می‌کند که عبارتند از: نحو، صرف، عروض، قافیه، لغت، قرض، انشاء، خط، ‌بیان، معانی، محاضرات و اشتقاق.[۴] همین تقسیم‌بندی از زمخشری نیز نقل شده است.[۵] علم دیگری به نام بدیع وجود دارد که برخی آن را علمی مستقل دانسته و برخی دیگر آن را ذیل علم معانی و بیان قرار داده‌اند. این نکته نیز قابل ذکر است که چهار علم قرض الشعراء، خط، انشاء و محاضرات یا همان تاریخ علم ادبیات، فروع در میانند و هشت علم دیگر علوم اصلی ادبی محسوب می‌شوند.[۶]

اهمیت ادبیات عرب

اصلی ترین منابع اسلامی را قرآن و سنت تشکیل داده اند که همه به زبان عربی فصیح هستند. یعنی نحوه‌ی بیان مطالب، متناسب با روشی است که عرب فصیح در تفهیم مقاصد خود به کار می برده است. لذا برای فهم و درک دقیق مفاهیم قرآن و سنت، باید به قواعد و ویژگی های زبان عربی در حد کافی آشنا بود.

از سوی دیگر، اعجاز قرآن از جهت ادبی آن سبب شده تا آیاتش مضامین بسیار بلند و عالی را به گونه ای بلیغ با تشبیهات، تمثیلات، استعارات و کنایات بیان کند. لذا بدون اطلاع از نکات علوم ادبی، نمی توان توقع فهم صحیحی از این کتاب آسمانی داشت.

همچنین رسیدن به اشارات و لطایف و حقایق قرآن و کلام اهل بیت (علیهم السلام)، بدون ابزار علوم ادبی ممکن نیست. چرا که فهم هرچیز، مقدمه‌ی عمیق شدن در آن است.

بنابراین هرکس با قواعد ادبی آشناتر باشد، پس آن ها را بیشتر رعایت می کند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «... إِنَّمَا یُرَادُ إِعْرَابُ الْکلَامِ وَ تَقْوِیمُهُ لِتَقْوِیمِ الْأَعْمَالِ وَ تَهْذِیبِهَ...» یعنی: «منظور از درست بیان کردن کلام، رعایت دستور زبان اراده نشده مگر برای این که کارها و اعمال انسان، درست و پاک گردد.»

لذا ادبیات عرب، مقدمه ای است برای فهم صحیح دین الهی و عمل به آن. ترغیب امامان معصوم (علیهم السلام) برای فهم صحیح معارف الهی، اعم از اخلاقی، فقهی، عقیدتی و...، این ضرورت را ایجاب می کند که ما در تحصیل علوم ادبی، جدیت ورزیم و از نقش این علوم در استنباط صحیح از متون و منابع اسلامی، غافل نشویم.

تاریخچه ادبیات عرب

عرب‌ها قبل از اسلام و قبل از تدوین علوم ادبی، شعر و خطابه و سخن‌وری و نامه نویسی داشتند و چون ملکه لغت در طبیعت آنان وجود داشت، نیازی به علوم ادبی احساس نمی‌کردند. ولی نزول قرآن و احتیاج به فهم و تفسیر آن و نیز گسترش سریع ممالک اسلامی، باعث شد مسلمین، لزوم تدوین علوم ادبی را بیابند. چرا که اکثریت مسلمانان که از سرزمین‌های غیرعربی بودند، در قرائت قرآن به خطا می‌رفتند.

مورخان، عموماً اتفاق دارند که ابوالاسود دوئلی (م ۶۹ ق) علم نحو عرب را وضع کرده است. او که از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام بوده است، خود نقل می‌کند که اصول علم نحو را از آن حضرت فراگرفته است و هم او بود که بعدها علامات و حرکات را تعیین کرد. نیاز بیشتر مسلمانان غیرعرب به فهم عربی، موجب شد که بیشتر اشخاصی که به تدوین علوم ادبی عرب پرداختند، غیرعرب باشند.

پس از ابوالاسود، مردمانی از کوفه و بصره کار او را تعقیب کردند. در بصره خلیل بن احمد که او را امام علم عروض و لغت می‌دانند و سیبویه که امام علم نحو است، کتاب‌های مفصلی نوشتند. کتاب «العین» در لغت نوشته خلیل و «الکتاب» در نحو، از سیبویه می‌باشد.

بسیاری از کتاب‌های ادبی بعدی از این دو کتاب اقتباس شده‌اند. در کوفه نیز کسایی و شاگردش فراء از همه نامی‌ترند. با تأسیس بغداد، علمای کوفه به بغداد آمدند و مورد حمایت عباسیان قرار گرفتند و نزاع بصری و کوفی اوج گرفت. چهار کتاب بزرگ در بغداد آن زمان تألیف شد؛ «ادب الکاتب» از ابن قتیبه، «الکامل» از ابوالعباس مبرّد، «البیان و التبیین» از جاحظ، «النوادر» از ابوعلی قاسی بغدادی. ابوالحسن اخفش نیز از دانشمندان بنام کوفی است. سایر علومی که ذکر آنها رفت به تدریج شاخه شاخه شده و از علوم نحو و لغت مستقل شدند.[۷]

در علم صرف نخستین کسی که کتابی نوشت، ابومسلم معاذ الهرّاء (م ۱۸۷ ق) است که اهل کوفه و استاد فرّاء می‌باشد و خود از شاگردان امام صادق علیه السلام بوده است.[۸] پس از او ابوعثمان مازنی کتاب التحریف را نوشت.[۹] برخی از معروف‌ترین کتاب های علم صرف عبارتند از: الاشتقاق نوشته ابن خالویه، البیان فی التحریف نوشته شیخ احمد مهابادی، شرح شافیه استرآبادی، ‌الشافیه ابن حاجب، التحریف زنجانی و شرح التحریف تفتازانی.[۱۰]

در لغت، چنان که گفته شد نخستین کتاب از خلیل بن احمد عروضی است. وی شاگرد امام باقر و امام صادق علیهما السلام بوده است. پس از او ابن سکیت قرار دارد و سپس مبرّد است، که کتاب الکامل را نوشته است. ابوبکر بن درید (م ۳۲۱ ق) جمهرة اللغه را نوشت. ابوعمرو زاهد (م ۳۴۵ ق) نیز دو کتاب به نام‌های فاتت العین و فاتت الجمهره نوشت و کتاب های پیشین را تکمیل کرد. برخی از کتب معروف لغت عبارتند از: صحاح اللغه، مفردات القرآن، ‌قاموس المحیط، لسان العرب، ‌تاج العروس و مجمع البحرین.[۱۱]

بلاغت در انشاء زبان عرب نیز نتیجه آشنایی با قرآن است که نمونه کامل فصاحت و بلاغت می‌باشد. حفظ قرآن، خود بخود در مسلمین ایجاد بلاغت می‌نمود و پس از اسلام زبان عربی وارد دوره جدید از فصاحت و بلاغت شد. که در خطبه‌ها و مُنشَات ‌کتبی زبان عربی کاملا هویداست. بلاغت در انشاء خطابه، بلاغت در نامه نویسی و بلاغت در تألیف کتاب، هر یک داستانی جدا دارند و در آثار عربی به خوبی خودنمایی می‌کنند.[۱۲] و پس از قرآن باید به نقش ائمه علیهم السلام به خصوص نهج البلاغه حضرت امیر علیه السلام و صحیفه سجادیه امام سجاد علیه السلام نیز اشاره نمود.

فنون بلاغت در علم معانی و بیان بحث می‌شوند، که ابوعبدالله مرزبانی، دانشمند شیعی، اولین تدوین‌گر این علوم می‌باشد، کتاب تجرید البلاغه از ابن میثم بحرانی، مفتاح العلوم از سکاکی، تلخیص المفتاح‌ از محمد بن عبدالرحمان قزوینی، مطوّل از تفتازانی و... کتب معروف این علوم هستند. زمخشری و میر سید شریف جرجانی نیز از سرآمدان این دو رشته‌اند.[۱۳]

شعر عرب جاهلی معروف است و عرب شعر و فنون آن را خوب می‌شناخته است. البته پس از اسلام گرایش اُدباء بیشتر به خطابه بوده است تا شعر. با این حال در دوران اموی،‌ حکام بنی امیه، تلاش فراوانی در جذب و احترام شعرا داشتند. شاید تلاش برای کتمان حقایقی که شعراء در بیان فضایل اهل بیت علیهم السلام و حقانیت آنان ابراز می‌کردند، یکی از عوامل و انگیزه‌های آنان بوده است. بنی‌عباس نیز چنین بودند.

مسلمانان از همان قرن اول هجری برای فهم بهتر قرآن به جمع آوری اشعار گذشتگان پرداختند. حماد بن راویه دیلمی کوفی (م ۱۵۵ ق) نخستین از ایشان است. شعرای عرب را به چهار رشته شعرای جاهلیت، شعرای مخضرمین (از ظهور اسلام تا آخر بنی امیه)، شعرای مولدین در زمان عباسیان و شعرای محدثین تقسیم کرده‌اند. دسته اخیر پس از انتشار فلسفه و کلام در عالم اسلام شکل گرفتند و لذا اشعار آنان رنگ و بوی جدلی و حکمی گرفته است. متنبّی، معرّی و شریف رضی از شعرای معروف این گروه هستند.

شاعران دوره اسلامی، به دلیل تأثیرپذیری از قرآن و حدیث و نیز بهره‌وری از میراث شعر و امثال و حکم گذشتگان، فصیح‌تر و باذوق‌تر از شعرای دوران جاهلی شدند.[۱۴] وجود شعر نشان می‌دهد که عرب، عروض و قافیه را می‌شناخته است. ولی این دو علم نیز تدوین خود را مدیون خلیل بن احمد هستند.[۱۵] پس از او ابوعثمان بکر بن حبیب نحوی معروف به مازنی (م ۲۴۷ ق) است که کتاب العروض و القوافی را نوشته است.[۱۶] مردم اندلس نیز تاریخ مخصوص در شعر تنظیم کردند و اسلوب و روش‌های متنوع ابداع نمودند، شعر موشح از ابتکارات ایشان است. شعرای شمال آفریقا نیز بحرهای جدیدی به علم عروض افزودند.[۱۷]

علوم زیرمجموعه ادبیات عرب

برای هر یک از علومی که زیر مجموعه ادبیات هستند تعریف و موضوع خاصی ذکر شده که به بعضی از آنها اشاره می شود:

  • علم لغت: علمی است که در آن درباره مفردات الفاظ وضع شده و از جهت دلالت مطابقی آنها بر معانی‌شان بحث می‌شود و از آنجا که موضوع این علم، لغتِ مفرد حقیقی است، برخی گفته‌اند که علم لغت، شناخت اوضاع شخصی مفردات می‌باشد. هدف این علم پیشگیری از اشتباه در معانی حقیقی لغات و تمایز قایل شدن بین معانی حقیقی و مجازی و برداشت‌های عرفی است و روشن است که افاده و استفاده از هر علمی منوط به شناخت لغت می‌باشد.[۱۸]
  • صرف: یا همان تصریف، اصطلاحاً یعنی تحویل بردن و تغییردادن یک اصل -که همان مصدر باشد- به صیغه‌های مختلف که از هر یک معنایی جدا قصد شده باشد و این معنا جز با این کلمه سازی و تغییر و تحویل حاصل نمی‌شود.[۱۹] مثل این که چگونه از سه حرف اصلی «ضرب» افعال مختلف در زمان‌های مختلف اسم فاعل و اسم مفعول و... ساخته می شود. از همین جا معلوم می‌شود که موضوع علم صرف، کلمه است و خصوصیات و ساختمان آن مورد بحث قرار می‌گیرد و فایده آن نیز شناخت کلمات و معانی آنها و نیز ساختن کلمات مناسب برای معانی مختلف می‌باشد.[۲۰] در این علم درباره، جامد و مشتق، مونث و مذکر، مفرد و جمع و تثنیه، اسم یا فعل و یا حرف بودن ‌و زمان‌های مختلف افعال و... بحث می‌شود.
  • اشتقاق: این علم شباهت فراوانی با علم صرف دارد. و کلمات را از این جهت که کدام اصل و کدام فرع آن است بررسی می‌کند[۲۱] و نیز این که این فرع چگونه از آن اصل حاصل شده است.[۲۲]
  • علم نحو: علم به اصول و قواعدی است که با آنها حالت و حرکت حرف آخر هر کلمه در جمله و نیز کیفیت ترکیب کلمات با هم در یک جمله‌، معلوم می‌شود. موضوع این علم کلمه و کلام و هدف آن نیز حفظ زبان از اشتباه لفظی است.[۲۳] در این علم درباره إعراب هر یک از فاعل و مفعول و فعل و مبتدا و خبر و... و جایگاه هر یک از آنها در جمله بحث می‌شود و همچنین این که چه عاملی باعث می‌شود این اعراب تغییر کنند.
  • علم معانی: این علم یکی از ارکان بلاغت محسوب می‌شود و اصول و قواعدی را آموزش می‌دهد که می‌توان با آنها لفظ را مطابق با مقتضای حال به کار برد. اموری همچون تقدیم، تأخیر و حذف و یا ذکر هر یک از ارکان جمله و نیز ایجاز و اطناب و فصل و وصل کلام به هم... مباحث این علم را تشکیل می‌دهند.[۲۴] مقتضای حال، رکن اساسی این علم است. چرا که موقعیت مخاطب نقش فراوانی در شکل دهی به جمله دارد و گوینده و نویسنده باید کلام خود را به نوعی شکل دهد که مخاطب هم آن را به خوبی بفهمد و هم آزرده نشود و این وظیفه علم معانی است. به عبارت بهتر مراد از معانی در علم معانی، معانی ثانویه است. یعنی اغراضی که متکلم دارد و به خاطر همان اغراض، اسلوب خاصی به کلام خود می‌دهد.[۲۵] مثلاً یک جمله‌ امری مثل «برف را ببین» به جای جمله خبری «برف زیادی باریده است» به کار برده می‌شود، تا تعجب متکلم ابراز شود.[۲۶]
  • علم بیان: این علم دومین رکن بلاغت است و علمی است که با آشنایی با قواعد قرآن می‌توان یک معنا را با ترکیب‌های مختلف بیان کرد، زیرا هر معنایی درجه‌ای از وضوح دارد که دیگری ندارد.[۲۷] و البته این ترکیب‌ها و اسلوب‌های مختلف، معنوی‌اند نه لفظی، ولذا با قواعد نحوی و معانی متفاوتند. در این علم عنصر خیال نقش اساسی دارد.[۲۸] و مباحث اصلی آن عبارتند از تشبیه و استعاره، حقیقت و مجاز و کنایه.
  • علم بدیع: این علم، مجموعه فنونی را دربردارد که (بعد از رعایت قواعد معانی و بیان) به سبب آن ها، زیبایی هایی در کلام ایجاد می شود. این زیبایی ها شامل زیبایی های معنوی و لفظی می شود. ولذا به لحاظ رتبه پس از معانی و بیان و رعایت قوانین آن دو علم قرار می‌گیرد.[۲۹] برخی از مباحث آن هم عبارتند از تضاد و طباق، سجع، جناس و مبالغه.
  • علم عروض و قافیه: این دو علم هر دو مربوط به شعر و کلام منظوم می‌باشند. علم عروض اشعار را از حیث وزن آنها مورد مطالعه قرار می‌دهد.[۳۰] یعنی چگونگی ایجاد وزن، صحت و سقم آن و برخی از شگردهایی که مخصوص احکام منظور است.[۳۱] به گفته خواجه نصیرالدین طوسی این علم به نوعی زیر مجموعه علم موسیقی می‌باشد.[۳۲] علم قافیه نیز به بررسی ارتباط حروف و یا کلمات آخر ابیات در شعر می‌پردازد.[۳۳] و در این علم، به تعریف و مشخص کردن دقیق حرف قافیه، کلمه قافیه، ردیف و... می‌پردازند و عیوب آن را مشخص می‌کنند.[۳۴]

آنچه ذکر شد اشاره‌ای بود به اصول علوم ادبیات عرب، و معرفی فروع این علوم خود مجالی دیگر می‌طلبد، به علاوه علم محاضرات، خود امروزه علم مستقل می‌باشد.

پانویس

  1. ر.ک: سید علیخان کبیر، الحدائق الندیه فی شرح الصمدیه، هجرت، قم، ص ۱۴.
  2. ر.ک: لغت نامه، ذیل ماده ادب.
  3. ر.ک: دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، ذیل ماده ادب.
  4. هاشمی، سید احمد، القواعد الاسلامیه للغه العربیه، هجرت، قم، بی‌تا، ص ۳.
  5. ر.ک: سید علیخان کبیر، الحدائق الندیه فی شرح الصمدیه، هجرت، قم، بی‌تا،ص ۱۴.
  6. همان.
  7. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۹، چ ۹، ص ۴۷۸ـ۴۸۵.
  8. قربانی، زین العابدین، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۰، چ دوم، ص ۱۰۲، به نقل از ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۱۲ ـ ۳۱۴ و نیز فهرست ابن ندیم، ص ۱۰۳.
  9. همان، به نقل از ریحانه الادب، ج ۵، ص ۱۴۹ ـ ۱۵۱.
  10. همان، ص ۱۰۳.
  11. ر.ک، همان، ص ۱۰۰ ـ ۱۰۲.
  12. ر.ک: زیدان، جرجی، همان، ص ۴۸۶.
  13. ر.ک: قربانی، زین العابدین، همان. ص ۱۰۶ و ۱۰۷.
  14. ر.ک: زیدان، جرجی، همان، ص ۵۱۴ـ۵۲۲.
  15. همان، ص ۵۲۲.
  16. ر.ک: قربانی، زین العابدین، همان، ص ۱۰۷ـ۱۰۸.
  17. زیدان، جرجی، همان، ص ۵۲۳.
  18. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، دارالجیل، بیروت، لبنان، بی‌تا، ص ۶ و ۷.
  19. جامع المقدمات، جمعی از نویسندگان، تصحیح و تعلیق مدرس افغانی، انتشارات هجرت، قم، ۱۳۷۵، چ ۹، ص ۲۰۵.
  20. طباطبایی، محمدرضا، صرف ساده، دارالعلم، قم، ۱۳۷۲، چ ۲۹، ص ۱۱ و ۱۲.
  21. ر.ک: سید علیخان کبیر، همان، ص ۲۳؛ ر.ک: مدرس افغانی،‌ محمدعلی،‌ مکررات المدرس، مطبعه النعمانی، نجف، ۱۳۸۹ ق، چ ۲، ج ۱، ص ۲۴.
  22. فرهنگ معین، ذیل ماده اشتقاق، ج ۱، ص ۲۸۰.
  23. جامع المقدمات، همان، ج ۲، صص ۶۴ و ۱۹۳ و ۴۳۶.
  24. ر.ک:‌تفتازانی، مسعود بن عمر (سعدالدین) شرح مختصر المعانی، دارالذخائر، قم، ۱۳۱۸، چ سوم، ص ۲۴ ـ ۲۵.
  25. ر.ک: عبدالهادی الفضلی، تهذیب البلاغه، المجع العلمی الاسلام، تهران، ۱۳۷۴، چ ۷، ص ۱۹.
  26. ر.ک: شمسیا، سیروس،‌ معانی،‌ نشر میترا، تهران، ۱۳۷۵، چ ۴، ص ۱۳ـ۱۴.
  27. تفتازانی، همان، ص ۲۱۸.
  28. عبدالهادی الفضلی، همان، ص ۷۸.
  29. تفتازانی، همان، ص ۳۱۵؛ و عبدالهادی الفضلی، همان، ص ۹۹.
  30. سید علیخان کبیر، همان.
  31. شمسیا، سیروس، آشنایی با عروض و قافیه، انتشارات فردوس، تهران، ۱۳۷۵، چ ۱۲، ص ۱۱ ـ ۱۲.
  32. اقباس، معظمه، شعر و شاعری در آثار خواجه نصیرالدین طوسی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۷۰، ص ۱۶۶.
  33. سید علیخان کبیر، همان.
  34. شمسیا، سیروس، پیشین، ص ۸۹ ـ ۱۲۴.

منابع