از اینکه اسلام آورده اند بر تو منت می گذارند؛ بگو: اگر [در ادعای مؤمن بودن] راستگویید، بر من از اسلام آوردن خود منت نگذارید، بلکه خداست که با هدایت شما به ایمان بر شما منت دارد.
آنها بر تو به مسلمان شدن منّت میگذارند، بگو: شما به اسلام خود بر من منّت منهید بلکه اگر راست میگویید (و ایمان حقیقی دارید) خدا بر شما منّت دارد که شما را به سوی ایمان هدایت فرموده است.
از اینکه اسلام آورده اند بر تو منت می گذارند؛ بگو: اگر [در ادعای مؤمن بودن] راستگویید، بر من از اسلام آوردن خود منت نگذارید، بلکه خداست که با هدایت شما به ایمان بر شما منت دارد.
از اينكه اسلام آوردهاند بر تو منّت مىنهند؛ بگو: «بر من از اسلامآوردنتان منّت مگذاريد، بلكه [اين] خداست كه با هدايتكردن شما به ايمان، بر شما منّت مىگذارد، اگر راستگو باشيد.
از اينكه اسلام آوردهاند بر تو منت مىگذارند. بگو: به خاطر اسلامتان بر من منت مگذاريد، بلكه خدا بدان سبب كه شما را به ايمان راه نموده است بر شما منت مىنهد، اگر راست مىگوييد.
آنها بر تو منّت مینهند که اسلام آوردهاند؛ بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید، بلکه خداوند بر شما منّت مینهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است، اگر (در ادّعای ایمان) راستگو هستید!
They count it as a favour to you that they have embraced Islam. Say, ‘Do not count your embracing of Islam as a favour to me. No, it is Allah who has done you a favour in that He has guided you to faith, if you are truthful [in your claim].
They think that they lay you under an obligation by becoming Muslims. Say: Lay me not under obligation by your Islam: rather Allah lays you under an obligation by guiding you to the faith if you are truthful.
They make it a favour unto thee (Muhammad) that they have surrendered (unto Him). Say: Deem not your Surrender a favour unto me; but Allah doth confer a favour on you, inasmuch as He hath led you to the Faith, if ye are earnest.
They impress on thee as a favour that they have embraced Islam. Say, "Count not your Islam as a favour upon me: Nay, Allah has conferred a favour upon you that He has guided you to the faith, if ye be true and sincere.
معانی کلمات آیه
يمنون: منت در اينجا به معناى «رخ كشيدن نعمت» است كه حكايت از نوعى خودستايى و تفوق بر طرف ديگر دارد به معنى نعمت دادن نيز آيد «من عليه بكذا: انعم عليه به من غير تعب» اصل آن به معنى قطع است.[۱]
نزول
«شیخ طوسى» گویند: أکثر مفسرین برآنند که این آیه درباره منافقین نازل شده است.
حسن بصرى گوید: درباره عده اى از مسلمین نازل گردیده که گفته بودند یا رسول اللّه ما اسلام آوردیم قبل از آن که دیگران مسلمان بشوند و در رکاب تو نیز قتال و نبرد نمودیم، فرّاء گوید: درباره بنى اسد نازل گردیده که با زن و بچه خود به طمع گرفتن صدقات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدند و گفتند: ما با عیال و اطفال نزد تو آمدیم تا به ما صدقات بخشش کنى سپس این آیه نازل شد.[۲][۳]
آنان بر تو منّت مىگذارند كه اسلام آورده اند. بگو: اسلام آوردنتان را بر من منّت ننهيد، بلكه اين خداوند است كه بر شما منّت دارد كه شما را به سوى ايمان هدايت كرد، اگر راست مىگوييد.
نکته ها
بعضى از مسلمانان مثل طائفهى بنىاسد، اسلام آوردن خود را منّتى بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مىدانستند و مىگفتند: ما با آغوش باز به اسلام روى آورديم و تو بايد قدرشناس ما باشى.
اين آيه آنان را از اين عمل نهى فرمود.
خداوند در اين آيه، نعمت ايمان و در آيهى 164 سوره آلعمران، فرستادن انبيا و در آيهى 5 سوره قصص، وارث كردن مستضعفان را منّت خود بر مردم شمرده است و اين نشان مىدهد كه مهمترين نعمتها، نعمت هدايت الهى، رهبرى معصوم و حكومت حقّ مىباشد.
پیام ها
1- هدايت شدن به اسلام و پذيرش اسلام، نعمت بزرگ الهى و منّتى از جانب خداست. «بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ»
2- خداوند به اسلام و ايمان و عبادت ما احتياج و نيازى ندارد. «لا تَمُنُّوا عَلَيَّ»
3- نشانهى ايمان صادقانه، خود را منّتدار خداوند دانستن است، نه منّت گذاشتن بر او. لا تَمُنُّوا ... بَلِ اللَّهُ يَمُنُ ... إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (مسلمان واقعى خود را طلبكار خدا نمىداند.)
4- منّت نهادن بر پيامبر، در حقيقت منّت گذاردن بر خداست. (خداوند پاسخ منّت بر پيامبرش را آنگونه مىدهد كه گويا منّت بر او گذاشتهاند.) يَمُنُّونَ عَلَيْكَ ... بَلِ اللَّهُ يَمُنُ ...
5- شما اسلام آوردن خود را منّت مىگذاريد، «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» در حالى كه خداوند شما را به مرحلهى ايمان هدايت فرموده است. «هَداكُمْ لِلْإِيمانِ»
6- مقصد نهايىِ تكامل انسان، ايمان است، «هَداكُمْ لِلْإِيمانِ» نه تظاهر به اسلام، زيرا
چون اعراب در دعوى ايمان منتى عظيم به پيغمبر مىنهادند آيه نازل شد، فرمود:
يَمُنُّونَ عَلَيْكَ: منت مىنهند بر تو اى پيغمبر، أَنْ أَسْلَمُوا: اينكه اسلام آوردهاند و قبول كردهاند حق را، قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ: بگو اى پيغمبر به ايشان منت منهيد بر من اسلام خود را، بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ: بلكه خداى تعالى منت مىنهد بر شما، أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ: اينكه هدايت فرموده است شما را براى ايمان به فرستادن انبياء و نزول كتاب آسمانى و نصب ادله واضحه، إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ: اگر هستيد راستگويان در ادعاى ايمان. (جواب شرط محذوف) يعنى اگر صادقيد در دعوى ايمان، پس مر خداى راست منت نهادن بر شما به ايمان كه محض لطف و لطف محض و مخصوص است به او سبحانه و كسى ديگر را رتبه اعطاى آن نيست. و مراد از منت نعمتى است كه معطى آن، قصد عوض نداشته باشد از كسى كه اعطا را به او نموده و تسميه نعمت به منت به جهت آنست كه غرض معطى از اعطاى آن، رفع حاجت طرف مقابل است بدون طلب عوضى و مثوبتى.
تتمه: آيه شريفه را لطائفى است، زيرا آنچه اعراب به زعم خود ايمان مىگفتند، حق سبحانه نفى تسميه ايمان نمود و آن را به اسلام مسمى ساخت،
جلد 12 - صفحه 209
تا اشاره باشد به آنكه آنچه ايشان آن را ايمان گويند اسلام باشد نه ايمان، و بگو كه منت منهيد بر من به آن چيزى كه فى الحقيقه اسلام است نه ايمان، به جهت عدم تيقن شما در آن؛ و اگر بالفرض صحيح باشد ادعاى شما در آن، پس سزاوار است كه خداى را بر شما منت باشد به هدايت و توفيق، نه شما را بر او سبحانه، لكن علم الهى در آنچه شما ادعا مىكنيد برخلاف آنست.
جز اين نيست كه مؤمنان آنانند كه گرويدند بخدا و پيغمبر او پس شك نكردند و مجاهده كردند بمالهاشان و جانهاشان در راه خدا آنگروه ايشانند راستگويان
بگو آيا خبر ميدهيد خدا را بدين خود با آنكه خدا ميداند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمين است و خدا بهمه چيز دانا است
منّت مينهند بر تو كه اسلام آوردند بگو منّت ننهيد بر من اسلامتان را بلكه خدا منّت مينهد بر شما كه هدايت نمودتان به ايمان اگر هستيد راستگويان
همانا خدا ميداند آنچه پوشيده و پنهان است در آسمانها و زمين و خدا بينا است بآنچه ميكنيد.
تفسير
خداوند متعال بعد از نفى ايمان از مسلمانان ظاهرى در آيات سابقه منحصر فرموده است ايمانرا بكسانيكه اعتقاد قلبى پيدا كردند بخدا و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و آنكه آنچه آورده حق است و بعدا شك و ترديد و ارتدادى براى آنها حاصل نشده و جهاد نمودند در راه خدا بمال و جان و آنكه ايشان راست گويانند در ادّعاء ايمان نه آنانكه اسلام را بطمع غنيمت و رياست يا از خوف قتل و غارت قبول نموده و بعدا مرتدّ شدند لذا قمّى ره فرموده نازل شده در شأن امير المؤمنين عليه السّلام و ظاهرا مراد آن حضرت و پيروان او از قبيل سلمان و أبو ذر و مقداد باشند كه مرتدّ نشدند بعد از رحلت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و شك و ريبى براى ايشان روى نداد و گفتهاند اعراب سابق الذّكر بعد از نزول آيه سابقه آمدند و قسم ياد نمودند كه ما ايمان قلبى داريم و با اعتقاد
جلد 5 صفحه 48
اسلام آورديم لذا خداوند دستور فرموده به پيغمبر خود كه بآنها بفرمايد آيا شما خدا را دانا ميكنيد باعتقاد قلبى خودتان با آنكه خداوند بتمام جزئيات آسمانها و زمين عالم و از هر امرى باخبر است و هيچ چيز بر او مخفى نيست و استفهام براى توبيخ و ملامت آنها است بر آنكه بعد از بيان خداوند از ما في الضّمير آنها قسم ياد نمودند برخلاف آن و براى آنكه آنها منّت گذارده بودند بر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم باسلامشان بدون جنگ دستور فرمود كه بگو باسلامتان بر من منّت نگذاريد چون اسلام ظاهرى بأغراض دنيوى قابل منّت گذارى بآن نيست و ايمان واقعى كه قابل است در صورت وجود خدا بشما عطا فرموده و بايد منّت بر شما بگذارد كه هدايت فرموده است شما را بآن بنصب ادلّه و نازل نمودن آيات دالّه بر نبوّت و راه وصول بجنّت اگر راست ميگوئيد كه داراى ايمانيد ولى خدا ميداند كه دروغ ميگوئيد چون خدا آنچه را كه در آسمانها و زمين از انظار غائب و پوشيده است ميداند و آنچه را شما بجا ميآوريد ميبيند و از دروغ و راست شما آگاه است و بر طبق آن با شما معامله خواهد فرمود در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه هر كه بخواند سوره حجرات را در هر شب يا در هر روز از زوّار محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بوده و خواهد بود و الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على محمد و آله الطاهرين.
قُل لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسلامَكُم بلكه بايد كمال امتنان را داشته باشيد که خداوند شما را از تيه ضلالت و كفر و شرك نجات داد و سوق داد براه رستگاري و سعادت.
(آیه 17)- سپس به گفتگوی اعراب بادیه نشین باز میگردد که اسلام خود را به رخ پیامبر میکشیدند، و میگفتند: ما با تو از در تسلیم آمدیم در حالی که بسیاری از قبائل عرب از در جنگ آمدند.
قرآن در پاسخ آنها میگوید: «آنها بر تو منت مینهند که اسلام آوردهاند»! (یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا).
به آنها «بگو: اسلام خود را بر من منّت نگذارید» (قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ).
«بلکه خداوند بر شما منّت مینهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرد اگر (در ادعای ایمان) راستگو هستید»! (بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
منت بر دو گونه است: اگر جنبه عملی داشته باشد (به معنی بخشش نعمت گرانقدر) ممدوح است، و منّتهای الهی از این قبیل است، ولی اگر جنبه لفظی داشته باشد، مانند منت بسیاری از انسانها عملی است زشت و ناپسند.
«ایمان» قبل از هر چیز درک تازهای از عالم هستی به انسان میدهد، حجابها پردههای خود خواهی و غرور را کنار میزند، افق دید انسان را میگشاید، و شکوه و عظمت بیمانند آفرینش را در نظر او مجسم میکند.
اینجاست که انسان باید هر صبح و شام شکر نعمت ایمان را به جا آورد و بعد از هر نماز و هر عبادت سر به سجده بگذارد، و خدا را بر این همه توفیق سپاس گوید.
ج4، ص514
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
پرش به بالا ↑تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج10، ص288
پرش به بالا ↑ طبرانى از عبدالله بن ابى اوفى روایت کند که عده اى از اعراب نزد پیامبر آمدند و گفتند: یا رسول الله ما مسلمان شدیم در صورتى که قبلاً با تو به قتال و نبرد پرداختیم ولى فلان طایفه با تو قتال کردند و سپس مسلمان شدند بعد این آیه نازل گردید چنان که سعید بن منصور در سنن خود از سعید بن جبیر روایت کرده است و همچنین بزار از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس نیز مانند آن را روایت کرده است و نیز ابن ابى حاتم در تفسیر خود مانند آن را از حسن بصرى روایت کرده و گوید: در وقتى بوده که مکه فتح شده بود. ابن سعد از محمد بن کعب القرظى روایت کرده و گوید ده نفر از بنى اسد در سال نهم هجرت به رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدند که از زمره آنها طلحة بن خویلد بود و پیامبر با اصحاب در مسجد نشسته بود سلام کردند. یکى از آنها گفت: یا رسول اللّه ما شهادت به یکتائى خداوند میدهیم که شریک و انبازى براى او نیست و نیز شهادت میدهیم که تو بنده او و رسول و پیامبر او مى باشى و نزد تو آمدیم در حالتى که کسى را نزد ما نفرستاده بودى و با این کیفیت اسلام اختیار نمودیم سپس این آیه نازل گردید.
پرش به بالا ↑ شیخ در کتاب مصباح الانوار به اسنادى که مرفوعاً به جابر بن عبدالله میرساند، گوید که جابر گفته است در موقع کندن خندق در جنگ احزاب نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم. مسلمین خندق حفر مینمودند و على نیز خندق حفر میکرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله على را در کار کندن خندق تحسین مینمود و میفرمود: جبرئیل و میکائیل در کندن به او کمک مى کنند در صورتى که قبل از او به هیچ کس کمک و یاری نمى کردند سپس به عثمان فرمود: اى عثمان مشغول کندن خندق باش، عثمان در خشم شد و گفت: اسلام آوردن براى پیامبر کافى نبود که ما را به کندن خندق و زحمت کشیدن در آن دستور میدهد سپس این آیه نازل شد. در تفسیر على بن ابراهیم نیز چنین آمده که این آیه درباره عثمان بن عفان در روز جنگ خندق نازل شده بدین شرح که عثمان به عمار یاسر گذشت. در حالتى که او مشغول کندن خندق بود و گرد و غبار از اثر کندن او بلند شده بود. عثمان دستهاى خود را بر بینى گذاشت و از نزد عمار گذر کرد. عمار گفت: کسانى که تعمیر مساجد مى کنند و در آن به رکوع و سجود مى پردازند با آنهائى که از نزدیک غبار مى گذرند و خود را گوشه میگیرند، برابر و مساوى نیستند. عثمان متوجه عمار گردید و گفت: اى پسر زن سیاه آیا از این گفتار خود مرا قصد کرده اى؟ سپس نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول اللّه از این به بعد با شما همراه نخواهم بود تا این که از شنیدن شتم و طعن بر حذر باشم. پیامبر فرمود: اى عثمان اگر از اسلام آوردن خود پشیمانى از نزد ما برو سپس این آیه نازل گردید.