مشایخ

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۷ مهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۰۷ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها) (رده اولویت مقاله)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


معنای لغوی

مشایخ جمع شیخ و در لغت به مردی که سن او زیاد باشد یا از پنجاه گذشته تا هشتاد سالگی و به صورت کلی آن که در چهره او آثار پیری هویدا شود، اطلاق می گردد.[۱]

معنای اصطلاحی

شیخ در دانش درایة الحدیث بر معنای واحدی دلالت می کنند و به معنی استاد روایت و کسی است که از وی حدیث را فرامی گیرند گفته می شود ولی معمولاً بر کسانی اطلاق می شود که در این علم مرجعیت علمی حدیث به دلیل کثرت محفوظات روایی و رقت در ضبط و نقل حدیث باشند.[۲]

مشایخ حدیث، محل انتشار و اخذ روایات بودند. راویان به طریق گوناگون حدیث را از مشایخ دریافت می کردند. تحمل حدیث راویان از مشایخ گاه به صورت مشافهه، گاه به صورت املاء شیخ بر شاگرد و در مواقعی نیز از طریق اجازه ای بوده که شیخ به شاگرد خود برای نقل روایات صادر می کرده است. وصیت[۳]، کتابت[۴]، اعلام[۵]، و مناوله[۶] نیز انواعی دیگر از طریق تحمل حدیث راویان از مشایخ می باشند.[۷]

تعبیر مشایخ از حیث رجالی در مورد اساتید حدیث به خودی خود هیچ دلالتی بر مدح یا قبح شخصی ندارد یعنی شیخ حدیث با غیر هیچ فرقی ندارد. اما راجع به شیخ اجازه (استادی که از نظر علمی مشهور هست و برای راویان اجازه روایت کتب و احادیث را صادر می کند) جمعی از صاحب نظران برآنند که اشاره به مدح است، بلکه برخی دیگر نیز می گویند اشاره به وثاقت شیخ حدیث می باشد.

شیخ بهایی و ابوعلی حائری در مقدمه منتهی المقال این قاعده را از الفاظ دال بر مدح و تعدیل روای و آن را موجب نقل روایت وی دانسته اند.[۸] علامه بحرالعلوم نیز شیوخیت اجازه را از راههای توفیق راوی می داند وی درباره سهل بن زیاد می گوید: بدان که نقل روایت از سهیل بن زیاد [گر چه گفتیم او ثقه نیست] صحیح است زیرا او از مشایخ اجازه است به جهت این که در طبقه آنها واقع شده پس به صحت روایت ضرر نمی رساند.[۹] شهید ثانی نیز، محمد بن اسماعیل نیشابوری را از مشایخ اجازه دانسته و معتقد است که در مورد آنها نیازی بر نص تزکیه نیست.[۱۰] علامه سید محمد مجاهد نیز آن را نپذیرفته و معتقدند اگر ثابت شود که «مستجیز» (کسی که از شیخ خود اجازه حدیث طلب می کند از ضعفا روایت نمی کند و کسانی را که از ضعفاء روایت می کند طعن می زند) شیوخیت این گونه اشخاص، قطعاً بر توثیق دلالت می کند. خصوصاً زمانی که شیخ اجازه از عالمان مشهور باشد.[۱۱]

ولی در عین حال بعضی از فقها قانون فوق را منکر شده اند و تصریح کرده اند که شیخوخیت اجازه بر توثیق و مدح دلالت نمی کند. چنانکه آیت الله خویی به نقد این قاعده پرداخته است و معتقدند که شیخوخیت اجازه بر وثاقت و مدح راوی دلالت نمی کند.[۱۲] و بر همین اساس نیز روایات «عبدالواحد بن عدوس» و «محمد بن قتیبه» را رد کرده اند.[۱۳]

قاعده شیوخیت اجازه، از عصر شهید اول مورد توجه فقهاء قرار گرفت و نوعاً نیز آن را مفید توثیق دانسته اند. به طور کل می توان گفت شیخ اجازه دارای مقامی است که راویان از چنین مقامی برخوردار نیستند.

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 148 ق، ج7، ص254.
  2. مدیر شانه چی، کاظم، دانش درایة الحدیث، انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1380ش، ص52.
  3. شیخ برای شخصی وصیت می کند که وی از کتاب معینی از جانب شیخ روایت کند.
  4. استاد روایات درخواستی شاگردش را برای او بنویسد یا دستور بدهد تا برای او بنویسند.
  5. شیخ به شاگردش بگوید که این حدیث، از روایت ها یا از شنیده های من از فلانی است؛ بدون این که تصریح به اجازه روایت آن داده باشد.
  6. شیخ به شاگردش کتاب یا حدیث نوشته شده ای را بدهد تا شاگرد آن را از جانب او روایت کند که نوعاً با اجازه توأم است.
  7. صبحی صالح، علوم حدیث و اصطلاحات آن، ترجمه و تحقیق: عادل نادرعلی، قم، انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1383، ص69-81
  8. حائری (ابوعلی) محمد بن اسماعیل، منتهی المقال، قم، آل البیت، چاپ اول، 1416ق، ج1، ص85.
  9. بحرالعلوم، سید محمدمهدی، الفوائد الرجالیه، تهران، منشورات مکتبیة الصادق، چاپ اول، ج3، ص23.
  10. همان، ص25.
  11. مجاهد، سید محمد، مفاتیح الاصول، قم، آل البیت، ص374.
  12. خویی، معجم رجال الحدیث، بیروت، دارالزهراء، ج1، ص76.
  13. همان، ج8.


منابع