ابدال
«اَبْدال»، جمع بَدَل به معنای جانشین، بر جمعی از بندگان خاص خدا اطلاق میشود که در میان اولیا دارای مرتبتی مخصوص بودهاند. در روایات و ادعیه شیعه این کلمه گاه بر اوصیاء پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و گاه بر اصحاب خاص ائمه علیهم السلام اطلاق شده است.
محتویات
واژه شناسی
«اَبْدال»، جمع بَدَل یا بِدْل به معنای جانشین و نیز به معنای کریم و شریف است. درباره وجه تسمیه این گروه به ابدال اختلاف است. به موجب برخی از روایات شیعه، اینان از آن رو که جانشینان انبیا شمرده میشوند، ابدال نامیده شدهاند.[۱] بعضی گفتهاند که چون تعداد ابدال ثابت است و به محض درگذشتِ یکی از آنان، فرد دیگری جانشین او میگردد، چنین نامیده شدهاند.[۲] گاه نیز گفته شده است که چون آنان میتوانند به هنگام ضرورت صورتی مثالی و یا شخصی روحانی را به عنوان بدل به جای بگذارند و جایگاه خود را ترک کنند، ابدال خوانده شدهاند.[۳]
ابن عربی تبدیل صفات مذمومه به صفات محموده را که از خصوصیات ابدال است به عنوان یکی از وجوه تسمیه آنان ذکر میکند.[۴] اصطلاح ابدال عمدتاً در میان عرفا و صوفیه کاربرد داشته است، اما همواره مستند به روایاتی بوده که در این زمینه نقل شده است.
ابن خلدون بر این اعتقاد است که پیدایش اعتقاد به قطب و ابدال در میان صوفیه، از اعتقاد شیعیان به امام و نقیبان نشأت یافته است.[۵] در میان صوفیانِ قلمرو امپراتوری عثمانی لفظ ابدال و بُدَلاء (جمع بدیل) به درویشان نیز اطلاق شده و به دنبال انحطاط طریقت های صوفیانه در آن سرزمین، این دو کلمه در زبان ترکی به صورت مفرد و به معنای ابله و ساده لوح بکار رفته است.[۶]
ابدال در روایات
در روایات و ادعیه شیعه این کلمه گاه بر اوصیاء پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که خداوند آنان را بدل و جانشین انبیا قرار داده، اطلاق شده است.[۷] و گاه مراد از آن اصحاب خاص ائمه علیهم السلام بوده است.[۸] اهل سنت نیز روایاتی نقل کردهاند که در آنها ویژگیهایی برای ابدال بدست دادهاند.
از امام علی علیه السلام نقل کردهاند که گفت: ابدال، که شماره آنان ۴۰ نفر است، در شام هستند، هرگاه یکی از آنان وفات کند، خداوند یک تن دیگر را جایگزین او میکند. خداوند به برکت وجود آنان باران بر زمین میباراند و به سبب آنان مسلمانان بر دشمنان پیروز میگردند و عذاب الهی از اهل شام برداشته میشود.[۹]
همچنین از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کردهاند که گفت: ابدالِ امّتِ من ۴۰ نفرند؛ ۲۲ نفر در شام و ۱۸ نفر دیگر در عراق اند. هرگاه یکی از ابدال وفات کند، خداوند دیگری را جانشین او میسازد و آنگاه که فرمان الهی برسد همه رحلت خواهند کرد و با رفتن آنان قیامت برپا خواهد شد.[۱۰]
به موجب روایت دیگری، ابدال این امّت ۳۰ نفر از قبیل حضرت ابراهیم خلیل الله اند.[۱۱] بر حسب روایت دیگری، در میان خلق ۳۰۰ نفر هستند که قلبشان همچون قلب حضرت آدم علیه السلام و ۴۰ نفر قلبشان مانند قلب حضرت موسی علیه السلام و ۷ نفر قلبشان مانند قلب ابراهیم علیه السلام و ۵ نفر قلبشان بسان قلب جبرئیل و ۳ نفر قلبشان مانند قلب میکائیل و یک نفر که قلبش همچون قلب اسرافیل است.[۱۲]
تاج الدین خوارزمی روایت مربوط به ابدال را به این صورت از پیغمبر نقل میکند که گفت: در امت من همیشه ۴۰ کس بر خُلق ابراهیم علیه السلام باشند و اینان بُدَلا هستند و ۷ کس بر خلق موسی علیه السلام باشند و ایشان اوتادند و ۳ کس بر خلق عیسی علیه السلام باشند و ایشان خلفایند و یک کس بر خلق من باشد و او قطب است.[۱۳]
سید محمد گیسو دراز در مکتوب پانزدهم از مکتوبات موسوم به «بحرالمعانی» روایتی را نقل میکند که به موجب آن لفظ ابدال به جمیع اولیایی که در طبقات ششگانه قرار دارند، اطلاق شده است و ترتیب و تعداد و خصوصیات آنان بدین قرار است:
- یک نفر که قلب او مانند قلب اسرافیل است.
- سه نفر که قلبهایشان مثل قلب میکائیل است.
- شش نفر که قلبهایشان مثل قلب جبرئیل است.
- هفت نفر که قلبهایشان مثل قلب ابراهیم علیه السلام است.
- چهل نفر که قلبهایشان مثل قلب موسی علیه السلام است.
- سیصد نفر که قلبهایشان همچون قلب آدم علیه السلام است.
هرگاه یکی از ابدال طبقه بالاتر وفات کند، یکی از ابدال طبقه فروتر جایگزین او میگردد و اگر از ۳۰۰ ابدال یک نفر درگذرد، یکی از مسلمانان جانشین او میشود و خداوند به وسیله این ابدال بلا را از این امت دفع میکند.[۱۴]
بر حسب روایتی از طریق اهل سنّت، وصول به مرتبه ابدال نه بر اثر کثرت نماز و روزه، بلکه به واسطه غنای نفس و سلامت صدر و خیرخواهی برای مسلمانان است.[۱۵] به موجب روایت دیگری، ویژگی اخلاق ابدال آن است که کسانی را که به ایشان ظلم کردهاند، عفو و به کسانی که به آنان بدی کردهاند، احسان و در آنچه خداوند به آنان عطا کرده است با دیگران مواسات میکنند.
ابدال در آثار عرفانی
درباره صفات و تعداد و مرتبه ابدال در آثار عرفانی اختلاف نظر وجود دارد. حتی درباره این که واژه ابدال به کدام طبقه از اولیا اطلاق میشود، مؤلفان اختلاف کردهاند. در میان آثار نخستین صوفیان، موضوع ابدال و ویژگیهای آنان در کتابهای چون قوت القلوب ابوطالب مکی و طبقات الصّوفیّة خواجه عبدالله انصاری[۱۶] و کشف المحجوب هجویری[۱۷] مطرح شده است، اما بیش از هر کس محیی الدین ابن عربی درباره ابدال و خصوصیات آنان سخن گفته است و شارحان آثار او با اندک اختلافاتی به شرح و بسط سخنان او پرداختهاند. این مبحث در ۲ بخش «صفات و خصوصیات» و «مرتبه و تعدادِ» ابدال قابل بررسی است.
صفات و خصوصیات ابدال
صفات و خصوصیاتی که در آثار اولیه عرفانی برای ابدال به چشم میخورد، با آنچه در این باره در آثار ابن عربی و پیروان او آمده است، تفاوت عمده دارد. ابوطالب مکی پس از ذکر روایتی از طریق اهل بیت علیهم السلام درباره اهمیت صبر و رضا، یادآور میشود که رضا از حق و رحمت نسبت به خلق و سلامت قلب و ناصح مسلمین بودن و سخاوت نفس، مقام ابدال در میان صدیقین است.
خواجه عبدالله انصاری[۱۸]، کرامات را خاص ابدال و زهّاد میداند، زیرا اظهار کرامات میتواند موجب مکر و غرور شود و این ابدال هستند که از مکر و غرور آن ایمنند. وی همچنین احتراز از کشتن جانوران را از خصوصیات ابدال به شمار میآورد.
هجویری پس از ذکر طبقات اولیا که ابدال از آن جملهاند، یادآور میشود که خصوصیت آنان این است که یکدیگر را میشناسد و در امور محتاج به اذن یکدیگرند.[۱۹]
ابن عربی مینویسد: هر یک از ابدال منسوب به یکی از انبیاست که فیوضات معنوی را از قلب آن پیامبر دریافت میکند. خداوند اقلیمهای هفتگانه را به وسیله آنان حفظ میکند و نظر و توجه روحانیان هفت آسمان نیز به سوی آنان است. آنان به اسرار و امور مربوط به حرکات و نزول کواکب سیّاره در منازل تقدیر شده آگاه و دانا هستند. نام هر یک از آنان یکی از اسماء الهی است. در مقابل هر یک از اسماء الهی یک نفر از ابدال قرار دارد که به وسیله اسماءِ مزبور حق تعالی به سوی آنان نظر میکند.[۲۰] همو به نقل از عبدالمجید بن سلمه که توفیق زیارت یکی از ابدال موسوم به معاذ بن اشرس را یافته است، یادآور میشود که ابدال به سبب رعایت صَمْت و سَهَر و جوع و عزلت به این مقام رسیدهاند.
ابن عربی از دسته دیگری از ابدال به نام رجبیّون نیز سخن میگوید[۲۱] و شاه نعمت الله ولی نیز به نقل از او، احوال آنان را چنین وصف میکند: ایشان هر سال از آغاز رجب تا پایان آن ماه در حال حضور بسر میبرند. روز اول ماه رجب حال ایشان قائم به عظمت الهی است چنانکه گویی طبقات آسمانها را بر سرِ ایشان نهادهاند و تا صبح صادق روز دوم حال ایشان بر این منوال است. روز دوم تخفیفی حاصل میشود و روز سوم چون آفتاب طلوع کند بر مغیّبات آگاه و به تشریف مکشوفات و تجلّیات مشرّف میگردند.[۲۲]
عزیزالدّین نسفی در وصف اولیاء خدا که تعداد آنان معین است و ابدال نیز خوانده میشوند، چنین میگوید که ایشان دانا و مقرب و صاحب کرامت و صاحب همت و صاحب قدرت و مستجاب الدّعوهاند. کرامت و قدر ایشان چنان است که خاک و آب و هوا و آتش و صحرا و کوه مانع نظر ایشان نمیشود.[۲۳] سید حیدر آملی نیز همان وصفی را از ابدال بدست میدهد که قبلاً ابن عربی مطرح کرده است.[۲۴] شاه نعمت الله ولی نیز اگر چه تمام اولیاء خاص را ابدال نامیده است، اما درباره خصوصیات ابدال هفتگانه و رجبیّون، قسمتی از اوصاف مذکور در آثار ابن عربی را نقل میکند.
مرتبه و تعداد ابدال
درباره تعداد و مرتبه ابدال نیز اختلاف وجود دارد. ابن عربی گاه از ۷ نفر و گاه از ۴۰ نفر و گاه از ۱۲ نفر به عنوان ابدال یاد میکند.[۲۵] شیخ سعدالدین حموئی معتقد بوده است که نام «ولی» جز بر امامان دوازدهگانه که آخرین آنان حضرت مهدی علیه السلام است، قابل اطلاق نیست و سایر بزرگان اهل معرفت و سلوک را باید ابدال خواند.[۲۶]
شاه نعمت الله ولی گاه واژه ابدال را به صورت واژهای عام و قابل اطلاق بر تمام طبقات اولیا بکار میبرد و گاه فقط طبقه خاصی را به این نام میخواند.[۲۷] صرف نظر از کاربرد این واژه به صورت عام و برای تمام طبقات اولیا در موارد خاص، تقریباً در تمام آثار عرفانی تعداد ابدال را ۷ نفر یا ۴۰ نفر ذکر کردهاند.
هجویری تعداد ابدال را ۴۰ نفر میداند و در سلسله مراتب اولیا آنان را در مرتبه پنجم مینشاند. سلسله مزبور به این صورت است: قطب یاغوث (۱ نفر)، نقباء (۳ نفر)، اوتاد (۴ نفر)، ابرار (۷ نفر)، ابدال (۴۰ نفر)، اخیار (۳۰۰ نفر).[۲۸]
عبدالرحمن جامی نیز همان بیان هجویری را درباره خصوصیات و تعداد و مرتبه ابدال تکرار کرده است.[۲۹] ابن عربی از ابدال هفتگانه و چهل گانه سخن رانده است، اگرچه به گفته او گاه نقباء دوازده گانه را نیز ابدال خواندهاند. تأکید ابن عربی بیشتر بر ابدال هفتگانه است و معتقد است که آنان به ترتیب بر قدم ابراهیم، موسی، هارون، ادریس، یوسف، عیسی و آدم علیهم السلام قرار دارند و اسامی آنان عبارت است از عبدالحیّ، عبدالعلیم، عبدالودود، عبدالقادر، عبدالشّکور، عبدالسّمیع، عبدالبصیر.[۳۰]
مرتبه ابدال بعد از مراتب قطب و امامان و اوتاد قرار دارد، اما گاه ابدال شامل قطب، امامان و اوتاد نیز میباشد. نسفی لفظ ابدال را واژهای عام برای تمام طبقات اولیا میدانسته ولذا واژه اولیا را به جای ابدال بکار برده است.[۳۱] او مجموع اولیاء خدا یا ابدال را در هر زمان ۳۵۶ نفر میداند و آنها را به ۶ طبقه تقسیم میکند: سیصد تنان، چهل تنان، هفت تنان، پنج تنان، سه تنان و قطب. سپس یادآور میشود که چون آخرالزمان فرارسد، بر سیصد تنان کسی افزوده نشود تا آنکه تماماً از جهان رحلت کنند. آنگاه از چهل تنان و هفت تنان و پنج تنان و سه تنان به ترتیب کاسته شود تا کسی از آنها باقی نماند و قطب تنها شود و چون قطب از عالم رخت بربندد، عالم برافتد.[۳۲]
سید حیدر آملی در المقدمات ۳ نوع طبقه بندی از مراتب اولیا بدست داده که در هر ۳ نوع تعداد ابدال ۷ نفر است، اما مرتبه آنان متفاوت است. در طبقه بندی اول، ابدال بعد از قطب در مرتبه دوم قرار دارند و دارای مقامی بالاتر از رجال الغیب و صلحا هستند. در طبقهبندی دوم، ابدال پس از قطب و غوث و افراد در مرتبه چهارم واقع شدهاند. در طبقهبندی سوم، ابدال پس از قطب الاقطاب که مقام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه هدی علیهم السلام است و نیز قطب یا غوث و امامان و اوتاد در مرتبه پنجم قرار دارند.
آملی ضمن برشمردن طبقات مختلف اولیا این نکته را نیز یادآور میشود که گاه از ائمة معصومین علیهم السلام تعبیر به اقطاب و ابدال میشود و ظاهراً این معنا مقتبس از روایات شیعه است. همچنین او به این نکته اشاره دارد که گاه مقصود از ابدال هفتگانه، اوتاد چهارگانه و دو امام و قطب است.[۳۳] آملی همچنین از قول شیخ سعدالدین حموئی طبقه بندی جدیدی را نقل میکند که در آن تعداد ابدال ۷ نفر بوده و بعد از قطب و «غوث و امامین» و اوتاد و اشباح در مرتبه پنجم از طبقات هفتگانه اولیا قرار دارند و عدد اولیا در مجموع طبقات مذکور منحصر به ۳۶۰ نفر است.[۳۴]
شاه نعمت الله ولی نیز طبقهبندی های متفاوتی از اولیا بدست میدهد که در آنها لفظ ابدال گاه به طور خاص و گاه به طور عام مورد استفاده واقع شده است. در طبقهبندی اول ابدال هفتگانه بعد از اقطاب دوازدهگانه در مرتبه دوم و ابدال چهل گانه در مرتبه چهارم و ۳۰۰ ابدال در مرتبه ششم قرار دارند. در طبقه بندی دوم پس از قطب الاقطاب، ۳ ابدال، ۵ ابدال، ۷ ابدال، ۴۰ ابدال و ۳۰۰ ابدال قرار گرفتهاند و سرانجام طبقهبندی سوم نیز مشابه طبقهبندی دوم است، جز آنکه میان مقام قطب الاقطاب و ۳ ابدال، مقام یک نفر از اولیا واقع است.[۳۵]
چنین به نظر میرسد که تشتّت طبقهبندی اولیا در آثار متأخر مثل آثار آملی و شاه نعمت الله ولی و تفاوت جایگاه و مرتبه ابدال، بیارتباط با ابهام و تشتتی نباشد که در این زمینه در فتوحات ابن عربی به چشم میخورد. وی پس از ذکر ابدال هفتگانه از رجبیون یا ابدال چهل گانه سخن میگوید و اشارهای نیز به قول برخی از بزرگان درباره ابدال دوازدهگانه دارد، سپس به ذکر ویژگیهای ۳۰۰ تن از اولیا میپردازد، آنگاه موضوع طبقات رجال عالم انفاس را مطرح میسازد ولی روشن نمیکند بین طبقات رجال عالم انفاس و رجالی که قبلاً برشمرده است چه رابطهای وجود دارد.
پانویس
- ↑ شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ۱/۶۴.
- ↑ حیدر آملی، المقدمات من کتاب نصّ النصوص فی شرح فصوص الحکم، ۲۷۶؛ ابن اثیر، النهایه، ۱/۱۰۷.
- ↑ آملی، ۲۷۶؛ ابن عربی، الفتوحات المکّیه، ۲/۷.
- ↑ الفتوحات المکّیه، ۱/۱۶۰.
- ↑ مقدمة ابن خلدون، ۱/۶۳۱.
- ↑ شاه نعمت الله ولی، رسالهها.
- ↑ قمی، سفینه البحار، ۱/۶۴.
- ↑ همان.
- ↑ ابن عساکر، التاریخ الکبیر، ۱/۶۰؛ ابن اثیر، النهایه، ۱۰۷؛ ابن حنبل، المسند، ۱۱۲.
- ↑ ابن عساکر، ۱/۶۰.
- ↑ همو، ۱/۶۰-۶۱.
- ↑ همو، ۱/۶۳.
- ↑ شرح فصوص الحکم، ص۳۳.
- ↑ نیز نک: هروی، انواریه، ۱۴-۱۵.
- ↑ ابن عساکر، التاریخ الکبیر، ۱/۶۰.
- ↑ طبقات الصوفیّه، صص ۴۱۵، ۵۱۳، ۶۱۱.
- ↑ کشف المحجوب، ص۲۶۹.
- ↑ طبقات الصوفیّه، صص ۴۱۵، ۵۱۳، ۶۱۱.
- ↑ کشف المحجوب، ص۲۶۹.
- ↑ فتوحات مکیه، ۲/۷ ،۹.
- ↑ فتوحات مکیه، ۲/۷.
- ↑ رسالهها، صص۱۵۰-۱۵۱.
- ↑ الانسان الکامل، ص۳۱۸.
- ↑ المقدمات من کتاب نصّ النصوص فی شرح فصوص الحکم، صص ۱۵۹-۱۶۰، ۱۶۴، ۲۶۴-۲۶۶.
- ↑ فتوحات، ۲/۵-۱۶.
- ↑ نسفی، ۳۲۰-۳۲۲.
- ↑ رساله ها، ۱/۱۴۹-۱۵۵.
- ↑ کشف المحجوب، ص۲۶۹.
- ↑ نفحات الانس، صص۲۰–۲۱.
- ↑ فتوحات، ۲/۷.
- ↑ الانسان الکامل، ص۳۲۲.
- ↑ همان، ص۳۱۷.
- ↑ المقدمات من کتاب نصّ النصوص فی شرح فصوص الحکم، ص۲۷۶.
- ↑ همان، ص۲۷۷.
- ↑ رساله ها، ۱/۱۴۹-۱۵۵.
منابع
- دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۲، ص۶۱۳، مدخل "ابدال" از حسین لاشیء.