آیه 4 سوره احزاب

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۵:۲۳ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (تفسیر آیه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ۚ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ ۚ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ۚ ذَٰلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ ۖ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ

مشاهده آیه در سوره


<<3 آیه 4 سوره احزاب 5>>
سوره : سوره احزاب (33)
جزء : 21
نزول : مدینه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

خدا در درون یک مرد دو قلب (و دو مبدأ ادراک و اراده) قرار نداده و نیز زنانتان را که مادر بخوانید مادر شما و پسر دیگری را که فرزند بخوانید پسر شما قرار نداده، این گفتار شما زبانی و غیر واقع است، و خدا سخن به حقّ می‌گوید و اوست که (شما را) به راه حقیقت راهنمایی می‌کند.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Allah has not put two hearts within any man, nor has He made your wives whom you repudiate by zihar your mothers, nor has he made your adopted sons your [actual] sons. These are mere utterances of your mouths. But Allah speaks the truth and He guides to the [right] way.

معانی کلمات آیه

«قَلْبَیْنِ»: دو دل. «مَا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ ...»: مراد این است که همان گونه که خداوند برای کسی دو پدر، و یا دو مادر قرار نداده است، به کسی هم دو دل نداده است. «جَوْف»: درون. داخل. «تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ»: بدانان می‌گوئید که پشت شما همچون پشت مادرم است. این کار را «ظِهار» می‌گویند. در جاهلیّت با گفتن (أَنتِ عَلَیَّ کَظَهْرِ أُمّی)، همسر برای ابد برای مرد حرام، و با این گفته همسر به منزله مادر او پنداشته می‌شد و آن را طلاق بدون رجعت بشمار می‌آوردند. حکم ظِهار در اسلام در سوره مجادله، آیات - خواهد آمد. «أَدْعِیَآءَ»: جمع دَعِیّ، فرزندخوانده‌ها.

نزول

«شیخ طوسى» گویند: ابن عباس گوید: منافقین گفتند: محمد داراى دو قلب است سپس خداوند آن‌ها را با نزول این آیه تکذیب نمود، از مجاهد و قتاده و در روایتى نیز از ابن عباس نقل نمایند که مردى از قریش مدعى شده بود که داراى دو قلب است[۱] و این شخص ابومعمر جمیل بن اسد نام داشت که مردى زرنگ بوده سپس این آیه نازل گردید.[۲][۳]

حسن بصرى گوید: مردى مى گفت من داراى نفسى هستم که به من فرمان می‌دهد و نفسى که مرا بازمی‌دارد و نهى می‌کند سپس این آیه نازل شد و درباره این قسمت از آیه «وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکمْ أَبْناءَکمْ» قتادة و مجاهد و ابن زید گویند درباره زید ابن حارثه نازل گردیده که مى گفت: فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله است.[۴]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‌ بِاللَّهِ وَكِيلًا «3»

و بر خداوند توكّل كن، و همين بس كه خداوند وكيل و نگهبان (تو) است.

ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ «4»

خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل قرار نداده است؛ و هرگز همسرانى را كه مورد «ظِهار» قرار مى‌دهيد مادران شما قرار نداده؛ (و نيز) فرزند خوانده‌هاى شما را پسر (واقعى) شما قرار نداده است. اين (قرار دادن همسر به منزله‌ى مادر و فرزند خوانده به منزله‌ى فرزند) سخنى است كه شما به زبان مى‌گوييد، و خداوند حقّ مى‌گويد و اوست كه به راه (راست) هدايت مى‌كند.

نکته ها

«ادعياء» جمع «دعى»، به معناى ادّعا و نسبت فرزند و يا چيزى ديگر به ديگران است.

«ظهار» يعنى آنكه مردى به همسرش بگويد: تو همچون مادرم بر من حرام هستى. اين كار كه در زمان جاهليّت به عنوان نوعى طلاق رسم بوده، حرام است و كفّاره دارد. براى توضيح بيشتر به كتاب‌هاى فقهى مراجعه كنيد.

قرآن، احساسات و عواطف و گرايش‌هاى درونى را به قلب انسان نسبت مى‌دهد.

پیام ها

1- پيروى نكردن از كافران و منافقان و پيروى از وحى، مشكلاتى دارد كه راه مبارزه با آن توكّل به خداست. «لا تُطِعِ‌- وَ اتَّبِعْ‌- وَ تَوَكَّلْ»

2- سعى كنيم دليل دستورها را بيان كنيم. «تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ‌- كَفى‌ بِاللَّهِ وَكِيلًا» (كسى كه خدا دارد چه ندارد؟)

جلد 7 - صفحه 329

3- گرايش‌هاى قلبى و فطرى انسان، يك چيز بيشتر نيست و هر چه انسان بر خلاف آن بگويد يا عمل كند، نفاق شخصى اوست نه اراده‌ى الهى. و «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ»

4- در يك دل، دو دوستى متضادّ جمع نمى‌شود. «مِنْ قَلْبَيْنِ» (دوستى و پيروى از وحى، با ولايت و پيروى از كافران و منافقان سازگار نيست.)

5- رابطه‌ى پدر و مادر با فرزند، يك رابطه‌ى حقيقى و طبيعى است نه تشريفاتى و قراردادى. (نه همسر، مثل مادر مى‌شود، «ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ» و نه فرزند خوانده، فرزند مى‌شود. «ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ»

6- يكى از وظايف انبيا، زدودن خرافات از جامعه است. ما جَعَلَ‌ ... ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ‌

7- معيار حقّ و باطل، وحى الهى است، نه رسم و رسوم و آداب و عادات اجتماعى. «ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ»

پانویس

  1. پرش به بالا ابن ابى حاتم در تفسیر خود از سعید بن جبیر و مجاهد و عکرمة (بدون ذکر نام شخصى) روایت کرده است.
  2. پرش به بالا طبرى صاحب جامع البیان نیز از طریق قتاده از حسن بصرى نقل و روایت کرده است.
  3. پرش به بالا صاحب مجمع البیان گوید: این آیه درباره ابومعمر جمیل بن معمر بن حبیب الفهرى نازل شده است و ابن ابى حاتم در تفسیر خود نقل نماید که این شخص از قریش از طائفه بنى‌جمح بوده است و داراى حافظه اى قوى بود و مى گفت: در اندرون من دو قلب وجود دارد که با هر یک از آن دو تعقّل میکنم که بالاتر از عقل محمد است و قریش به او ذوالقلبین مى گفتند تا این که در جنگ بدر وقتى که مشرکین فرار مى کردند او را دیدند در حالتى که یک نعلین خود را در دست گرفته و نعلین دیگر در پایش بود فرار می‌کرد. ابوسفیان در آن حال او را دید از وى پرسید: مردم کجا رفته اند؟ گفت: فرار کرده اند سپس از وى پرسید تو را چه شده است که به این وضع افتاده اى در حالى که یک نعلین در دست و نعلین دیگرى در پاى دارى؟ ابومعمر متوجه شد و گفت: من خیال می‌کردم هر دو نعلین در پاى من است در اینجا دروغ بودن او در داشتن دو قلب آشکار گردید.
  4. پرش به بالا در تفسیر على بن ابراهیم درباره این قسمت از آیه «وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکمْ أَبْناءَکمْ» بعد از دو واسطه از امام صادق علیه‌السلام روایت شده که فرمود: سبب نزول آن چنین بوده که وقتى پیامبر با خدیجه ازدواج فرمود، روزى به خاطر تجارت با اموال خدیجه به طرف بازار عکاظ رهسپار گردید و زید بن حارثه را که برده اى زیرک و زرنگ بود، خریدارى نمود. این غلام پس از بعثت رسول خدا صلى الله علیه و آله اسلام اختیار کرد و از غلامان رسول خدا گردید وقتى که پدرش حارثة بن شراحیل الکلبى از موضوع پسرش باخبر گردید، وارد مکه شد که پسرش را با خود ببرد. لذا نزد ابوطالب آمد و گفت: اى ابوطالب پسرم به اسارت به مکه آورده شده و شنیده ام که از غلامان برادرزاده ات قرار گرفته از تو می‌خواهم که یا او را به من بفروشى و یا او را آزاد کنى و به من بازگردانى، ابوطالب موضوع را به پیامبر گفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: زید را آزاد کردم، هر کجا می‌خواهد مى تواند برود حارثه وقتى که فهمید دست پسرش زید را گرفت که با خود ببرد. زید امتناع کرد و گفت: با وجود بر این که پیامبر مرا آزاد کرده است من از او جدا نخواهم شد پدرش از او خواست که به خاطر مراعات حسب و نسب فامیلى از بردگى قریش صرفنظر کند. زید گفت: من برده نیستم و در عین حال از رسول خدا صلی الله علیه و آله نمى توانم جدا باشم. پدر زید بخشم آمد و فریاد کرد و گفت: اى طائفه قریش شاهد باشید که من از پسرم زید بیزارى جسته و او را از فرزندى خود خلع نموده ام. پیامبر در قبال خشم حارثه فرمود: اى طائفه قریش بدانید که از این پس زید پسر من است و من از او و او از من ارث خواهد برد و از آن به بعد زید پسر پیامبر خوانده شد و پیامبر زید را دوست می‌داشت و پس از هجرت به مدینه دختر عمه خود زینب دختر جحش را به عقد او درآورد تا این که در یکى از جنگ‌ها زید شهید شد پس از شهادت زید پیامبر زینب را به عقد خود درآورد. منافقین گفتند: پیامبر زن پسر خود را به عقد خویش درآورده است در صورتى که بر او حرام بوده است سپس این آیه نازل گردید و فرمود: پسر خوانده در حکم پسر حقیقى و واقعى نخواهد بود.

منابع