منابع و پی نوشتهای متوسط
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

سید حسین طباطبایی بروجردی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

آیت­‌الله سید حسین طباطبایی بروجردی (۱۲۵۴-۱۳۴۰ ش)، فقیه اصولی، محدث رجالی و مرجع بزرگ شیعه معاصر و از شاگردان آخوند خراسانی بود. ایشان در طول حیات علمی خود، شاگردان بسیاری را از جمله امام خمینی تربیت نمود. آیت‌‌الله بروجردی زمانی‌ که برای اسلام و مسلمین احساس خطر می‌‌کرد، در عرصه‌ سیاست وارد عمل می‌‌شد، مانند مخالفت با ماجرای کشف حجاب و برخورد با بهاییت.

۲2۰px
نام کامل سید حسین احمدی طباطبایی بروجردی
زادروز ۱۲۵۴ شمسی
زادگاه بروجرد
وفات ۱۳۴۰ شمسی
مدفن قم، حرم حضرت معصومه

Line.png

اساتید

آخوند خراسانی، جهانگیر خان قشقایی، سید محمدکاظم یزدی، شیخ الشریعه اصفهانی،...

شاگردان

امام خمینی، مرتضی مطهری، محمد فاضل لنکرانی، ناصر مکارم شیرازی،...

آثار

جامع احادیث الشیعه، تقریرات ثلاث، الحاشیة علی الکفایه، توضیح المناسک، توضیح المسائل،...


ولادت و خاندان

سید حسین احمدی طباطبایی در سال ۱۲۵۴ هجری شمسی در بروجرد متولد شد. پدر او مرحوم آقا سیدعلی طباطبایی و مادرش هر دو از دودمان سید محمد طباطبایی و خاندان آنها، خاندان علمی و دینی بوده­ اند.

آیت الله بروجردی، از نوادگان بزرگ آمنه بیگم مجلسی دختر ملا محمدتقى مجلسى بود، و در رساله‌ای که راجع به سلسله خاندان خود و انتساب آن‌ها به خاندان‌های علمی شیعه نوشته، در مورد او می گوید: «این داستان از جده‌ام، ثقه عالمه فاضله زاهده عابده، آمنه، از پدرش علامه مولی محمدتقی مجلسی نقل شده است».

تحصیل و استادان

سید حسین طباطبایی در هفت سالگی در بروجرد، مقدمات علمی را فرا می­‌گیرد. سپس در سال ۱۲۷۱ شمسی با صلاحدید پدرش روانه اصفهان می ­شود تا در حوزه­ علمیه آنجا معلومات خود را تکمیل کند. سید حسین جامع المقدمات، سیوطی، منطق و گلستان سعدی را در مکتب آموخت و نحو، صرف، بدیع، فقه و اصول بخشی از دستاوردهای سال های مدرسه نوربخش شمرده می شد.[۱]

سید حسین، نزد پسرعمویش آقا نوح الدین در مدرسه صدر شتافت و در حجره او اقامت گزید. آقا نوح الدین در روزهای آغازین به سید حسین گفت: اگر می خواهی در دانش اندوزی و تدریس کامروا شوی باید در محافل علمی سخن بگویی و در درس اشکال کنی و اگر نه تا پایان عمر چون من گمنام می مانی.[۲]

سید محمدباقر درچه ای، ملا محمد کاشی، میرزا ابوالمعالی کلباسی، سید محمدتقی مدرس و حکیم برجسته میرزا جهانگیر قشقایی، از دیگر استادان سید حسین طباطبایی بروجرد در اصفهان شمرده می شدند.

آیت الله بروجردی در ربیع الاول ۱۳۱۴ قمری، توسط پدرش به زادگاهش بروجرد فراخوانده شد و در ۲۲ سالگی ازدواج کرد.[۳] پس از دو یا سه ماه، با خانواده سمت اصفهان رهسپار شد.[۴]

او در سال ۱۳۲۰ قمری (۱۲۸۰ ش) به همراه برادر کوچکش، سید اسماعیل، رهسپار نجف اشرف شد. سید حسین، که ۲۸ سال داشت و مجتهدی جوان شمرده می شد، به درس آیت‌­الله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی شتافت و مورد توجه خاص استاد واقع می­‌شود. اندک اندک ارج سید حسین بر شاگردان محفل آخوند نیز آشکار شد. آن ها از او خواستند تا پس از خروج استاد از محفل، درس وی را با شرح و توضیح فزونتر بازگو کند. بدین ترتیب یکی از برنامه های مجتهد بروجردی تقریر درس استاد شد.[۵] او به دریافت اجازه­ اجتهاد مطلق از رئیس مراجع و فقهای عصر یعنی استادش آیت الله آخوند خراسانی نائل می‌گردد.

ایشان در نجف اشرف علاوه بر آخوند خراسانی، از بزرگانی چون حضرات آیات شیخ الشریعه اصفهانی و سید محمدکاظم یزدی بهره کافی برد. همچنین گروهی از دانشجویان را از درس فصول (در علم اصول) خویش کامروا ساخت، و سرانجام در اواخر ۱۳۲۸ ق. به اصرار پدر راه بروجرد پیش گرفت .[۶]

تدریس و شاگردان

آیت الله بروجردی بر آن بود که پس از اقامتی کوتاه در وطن، دیگر بار به نجف برود، ولی بیماری و مرگ پدر سفرش را به تأخیر انداخت. در این سوگ، نامه آخوند خراسانی سبب تسلای خاطرش شد. استاد ضمن تسلیت وفات پدرش، از اشتیاق وافر خویش برای دیدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود. این نامه مهرآمیز سید دانشوران بروجرد را بر آن داشت که امور خانواده را سامان دهد و به نجف شتابد. چند ماه بعد همه چیز برای سفر آماده بود که خبر رحلت استاد گرانقدرش وی را در اندوه فروبرد. آن بزرگمرد پیوسته می گفت: مرگ دو پدر در مدت کوتاه کمتر از ۶ ماه بسیار بر من سنگین و ناگوار بود.[۷]

از این رو، آیت الله بروجردی اندیشه هجرت از سر برون کرد و در بروجرد بساط تدریس و ارشاد مردم گسترد. اندک اندک مؤمنان شهر ارج ستاره خاندان طباطبایی را دانستند و زمام امور معنوی خود را به وی سپردند. ارادت آیت الله شیخ محمدرضا دزفولی به سید مجتهدان بروجرد بر شهرت و اعتبارش افزود. پس از رحلت فقیه دزفولی، انبوه مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع کردند و مرجعیت آن بزرگمرد در منطقه گسترش یافت.[۸]

آیت الله بروجردی در طول حیات علمی ­اش شاگردان بسیاری را تربیت نمود. برخی از شاگردان ایشان از مراجع طراز اول و برجسته جهان تشیع شدند، از جمله:

آثار و تألیفات

آیت الله بروجردی در کنار تدریس و کارهای روزانه، به تحقیق نیز می پرداخت و نتایج پژوهش های خویش را ثبت می کرد. برخی از آثار علمی آن دانشور وارسته عبارتند از:

نهايةالتقرير فی مباحث الصلاة - از آثار آیت‌الله بروجردی
  1. جامع احادیث الشیعه: آن بزرگوار از سال های زندگی در بروجرد همواره در اندیشه نگارش مجموعه ای بود که فقیهان را در استنباط احکام یاری دهد و آنها را از مراجعه به کتاب های روایی متعدد بی نیاز سازد. چون به قم گام نهاد و شاگردان خبره تربیت کرد، این اندیشه را با آنها در میان گذاشت و به یاری گروهی از آنان در مدت هشت سال، اثر بیست جلدی «جامع احادیث الشیعه» را آماده چاپ ساخت.[۹]
  2. تجرید اسانید الکافی
  3. تجرید اسانید التهذیب
  4. اسانید کتاب من لایحضره الفقیه
  5. اسانید رجال کشی
  6. اسانید الاستبصار
  7. اسانید کتاب خصال شیخ صدوق
  8. اسانید کتاب امالی
  9. اسانید کتاب علل الشرایع شیخ صدوق
  10. تجرید فهرست شیخ طوسی
  11. تجرید رجال نجاشی
  12. الحاشیة علی الکفایه (حاشیه بر کفایه الاصول)
  13. حاشیه بر النهایه شیخ طوسی
  14. حاشیه بر عروة الوثقی
  15. حواشی و مستدرکات فهرست شیخ منتجب الدین رازی
  16. حواشی کتاب مبسوط
  17. رساله ای درباره سند صحیفه سجادیه
  18. اصلاح و مستدرک رجال طوسی
  19. بیوت الشیعه
  20. تقریرات ثلاث
  21. نهاية التقرير فی مباحث الصلاة

فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی

با رحلت مرجع بزرگوار آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، مرجعیت آیت‌ الله بروجردی فراگیر شد و مؤمنان از هر سو به آن فقیه وارسته مراجعه کردند. ناگفته پیداست که عنایات و تأییدات الهی در رویکرد عمومی به آن فقیه وارسته نقش داشت. برای مثال آیت الله شیخ علی اکبر نهاوندی، که خود از بزرگان روحانیت شیعه بشمار می آمد، پس از وانهادن محراب خویش به آیت الله بروجردی به نجف رفت. آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی که از بیماری رنج می برد، مرحوم نهاوندی را مأمور اقامه نماز جماعت کرد. شیخ نهاوندی دنباله این ماجرا را چنین بیان کرده است: شب اولی که به جای ایشان برای خواندن نماز جماعت رفتم، وقتی بر سجاده قرار گرفتم، آوایی شنیدم که گفت «عظّمتَ ولدی عظّمتُک»؛ فرزندم را بزرگ داشتی من نیز تو را بزرگ داشتم. برگشتم، به همه سو نگاه کردم، مردم در صف های جماعت نشسته بودند، کسی جز من پیام غیبی را درنیافته بود.[۱۰]

آیت ­الله بروجردی در کنار تلاش های علمی و تربیت شاگردان خبره، به پاسداری از میراث دانشوران پیشین نیز ارج می نهاد و در فرصت های گوناگون آثار علمی مخطوط و کمیاب را به چاپ می رساند. کتابخانه های کوچک و بزرگ بنیاد می نهاد و آثار دانشمندان را از این راه در اختیار جویندگان دانش می گذاشت. کتابخانه بزرگ آن فقیه نستوه در کنار مسجد اعظم قم نشانه توجه مرجع شیعه به این امر خداپسندانه است.

برخی دیگر از فعالیتهای اجتماعی ایشان عبارتند از:

  • توسعه ­حوزه­ علمیه قم؛
  • اقدام برای رسمی شدن مذهب تشیع؛
  • گنجاندن درس تعلیمات دینی در کتب درسی آموزش و پرورش؛
  • تحول در اجتهاد و تعمیق فقاهت؛
  • اعزام مبلّغ و نماینده­ مذهبی به کشورهای خارجی برای شناساندن اسلام واقعی به مردم آن مناطق؛
  • توجه به مسئله­ وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامی.
  • انجام خدمات رفاهی به مسلمانان سراسر جهان، از جمله: تأسیس بیش از هزار مسجد، مدرسه، بیمارستان، کتابخانه، گرمابه و دبستان در ایران، عراق، لبنان، آفریقا و اروپا.[۱۱]

فعالیت‌های سیاسی

همزمان با اوج گیری اعتراض های مردمی علیه رضاخان و هجرت اعتراض آمیز روحانیان کشور به قم، سرور فقیهان بروجرد به مرز ایران گام نهاد. مزدوران دربار، که از پیوستن او به مهاجران و رساندن پیام مراجع نجف به معترضان می هراسیدند در مرز قصر شیرین وی را دستگیر کردند و به پایتخت بردند.

در تهران رضاخان به دیدارش آمد. او که در پی یافتن فردی برای رویارویی با شیخ عبدالکریم حائری بود با سید مهربانی کرده، گفت: چیزی از من بخواه. فقیه بروجردی اظهار بی نیازی کرد ولی در برابر پافشاری شاه ناگزیر لب گشاده، فرمود: وقتی در ارکان حرب بودم مقدار جیره غذایی سربازان را ناکافی دیدم، اگر می خواهید کاری کنید فرمان دهید جیره آنها فزون یابد.

آن گاه در پاسخ رضاخان، که مسأله نادیده گرفتن جایگاه آیت الله العظمی حائری و پیروی دولتیان از مجتهد بروجردی را مطرح کرد، فرمود: خیر، شما با ایشان تماس بگیرید، من هم اگر کاری داشتم از طریق آن جناب با شما در میان می نهم. سپس وی را به همراهی با روحانیت و عمل به دستورات الهی فراخواند.

اندکی پس از خروج رضاخان، تیمورتاش پنجاه هزار تومان نزد آن مرجع وارسته آورد. فقیه بروجردی از پذیرش هدیه دربار خودداری کرد[۱۲] و بامداد روز بعد راه خراسان پیش گرفت.

آیت‌ الله بروجردی زمانی‌ که برای اسلام و مسلمانان احساس خطر می‌ کرد در عرصه‌ سیاست وارد عمل می‌ شد. با کارهایی که از ناحیه‌ دولت یا مجلس انجام می‌ گرفت و یا در شرف انجام گرفتن بود و برخلاف موازین اسلام بود مخالفت می‌ کرد. در این موارد ملاحظه‌ هیچ چیز و هیچ‌ کس را نمی‌ کرد و تا آن مقدار که قدرت داشت، اقدام می‌ کرد.[۱۳] البته از دخالت حوزه در سیاست ممانعت می‌ کرد. هدف ایشان ایجاد حوزه علمیه قوی و کارآمد بود. وی بر این باور بود که عموم طلاب باید به درس و بحث بپردازند. یعنی حوزه محیط علمی باشد و تنها بزرگان حوزه در امور سیاسی دخالت کنند.[۱۴] تلاش آیت‌الله در دور داشتن حوزه از سیاست تا آنجا پیش می‌رود که در ۱۳۲۸ ش. نشستی برای ممنوع کردن مداخله‌ علما در سیاست تشکیل داد. وی با اعمال فشار آرام به دولت به منظور رسیدن به مقاصد محدود، مخالف نبود و گهگاه با دربار تماس‌ هایی داشت. ایشان هرگاه از دولت‌ های وقت گله داشتند و دولت کسی را برای رضایت ایشان به قم می‌ فرستاد، بسیار صریح و با صدای بلند می‌ فرمودند: «نمی‌ پذیرم».[۱۵]

در ذیل به پاره‌ای از عملکردهای ایشان در رابطه با وقایع سیاسی می‌ پردازیم:

  • مخالفت با ماجرای کشف حجاب: آیت‌ الله بروجردی به‌ وسیله‌ تلگراف اعتراض خود را به دولت وقت اعلام کرد.[۱۶] بعد از سقوط رضاشاه اولین خواسته‌ی علما مسئله‌ عدم تحمیل بی‌ حجابی بود. آیت‌ الله بروجردی در ملاقات با شاه جدید به وی تذکر دادند که مسائل اسلام را بیشتر رعایت کند.[۱۷]
  • مخالفت با احیای آتش‌ پرستی: در مراسم چهارشنبه‌ سوری در زمان رضا‌شاه سعی شد سنت‌ های ایران قبل از اسلام احیا شود، اما بعد از سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ به دلیل مشکلات داخلی، جنگ و ضدیت با رضاشاه بسیاری از این سنت‌ ها منسوخ شدند. در دوره‌ی محمدرضا شاه تلاش‌هایی در جهت احیای مراسم آتش‌ بازی صورت گرفت. در این زمینه آیت‌ الله متأثر گشته و در تماس‌ هایی که با شاه برقرار کرد مراسم‌ ها را ملغی نمود.[۱۸]
  • برخورد با بهاییت: در مورد بهاییت آیت‌ الله بروجردی از محمدرضا شاه می‌ خواهد جلوی فعالیت این فرقه را بگیرد. با تلاش وی روحانیت اجازه می‌ یابد در رادیو علیه بهائیان سخنرانی کنند. هر چند بعلت فشارهای بین‌ المللی و... محمدرضا شاه در این زمینه سیاست خود را تغییر می‌ دهد و روابط فی‌ ما بین کمی به سردی می‌ گراید. آیت‌الله بروجردی در مصاحبه با روزنامه‌ کیهان نقطه نظرات خود را نسبت به مسئله‌ بهائیت چنین اعلام کرد که باید حضیرة القدس را ویران نمود و ساختمان جدید در تصرف انجمن خیریه‌ ای باشد، و کلیه‌ بهائیان از ادارات دولتی و بنگاه‌ های ملی هر چه زودتر طرد شوند و دولت از مجلس بخواهد که طرحی از مجلس بگذراند که تمام بهائیان از کشور خارج شوند. در نتیجه‌ تلاش وی، ساختمان حضیرة القدس با دستور محمدرضا شاه به کتابخانه تبدیل شد.[۲۰]
  • حمایت از فلسطین: با تشکیل دولت اشغالگر اسرائیل در سال ۱۳۲۶ ش. و وقوع جنگ اعراب و اسرائیل، آیت‌ الله بروجردی طی صدور بیانیه‌ ای برای پیروزی مسلمانان و شکست اشغالگران دعا نمود.[۲۱]
  • نهضت ملی شدن صنعت نفت: در روند ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آیت‌ الله بروجردی هیچ‌ گونه مداخله‌ای نه در حمایت و نه در مخالفت نکرد؛ قضیه‌ ملی شدن نفت برای ایشان - به مانند مشروطه- روشن نبود و به نتایج آن مطمئن نبودند، لذا در این زمینه فعالیتی نکردند و فرمودند: «من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن‌ را ندانم و نتوانم پیش‌ بینی کنم وارد نمی‌ شوم. این قضیه‌ ملی شدن صنعت نفت را نمی‌ دانم چیست؟ چه خواهد شد و در آینده در دست چه کسی خواهد بود؟ البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند.»[۲۲] و به درخواست روحانیون درباری که خواهان محکوم کردن دولت مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند، ایشان توجهی نکرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد.[۲۳]
  • فدائیان اسلام: آیت‌الله بروجردی از فعالیت‌ های سیاسی که در خارج از حوزه توسط روحانیون انجام می‌ شده از قبیل فعالیت‌ های فدائیان اسلام حمایتی نمی‌ کرد و در مورد آنان معتقد بود که: «دعوت به مبارزه برای اسلام بدین صورت نیست و با تهدید و غصب اموال نمی‌ شود مبارزه کرد.»[۲۴] در کل موضع‌ آیت‌ الله بروجردی و حوزه علمیه قم در مقابل جمعیت فدائیان اسلام در راستای استراتژی دوری از سیاست و سیاست‌ زدگی روحانیون و تلاش جهت رونق و توسعه‌ حوزه‌ علمیه استوار بود، لذا برای حرکت در این مسیر سعی آیت‌ الله بروجردی بر این بود با تمام چالش‌ ها و عوامل بیرونی برخورد تعاملی و انعطاف‌ پذیر داشته باشد.[۲۵]
  • حمایت از آیت‌ الله کاشانی: آیت‌الله بروجردی نسبت به حکم فقها احترام و ادب زیادی داشتند و حکم فقیه را متنفذ می‌ دانستند. زمانی‌ که بنا شد آیت‌ الله کاشانی را محاکمه کنند ایشان اجازه ندادند و فرمودند: «...فقیه می‌ تواند مطابق استنباط و اعتقادش حکم کند و نباید برای این حکمش محاکمه شود.»[۲۶]
  • تعیین نمایندگان مجلس: محمدرضا شاه در انتخابات مجلس نظر آیت‌ الله بروجردی را تأمین می‌ کرد. در خاطرات مهدی حائری یزدی فرزند عبدالکریم حائری آمده است: «ایشان سعی می‌کرد حداقل نمایندگان قم، بروجرد، اراک، شاید هم خرم‌آباد و توابع آن حدود، همه را با نظر ایشان (آیت‌ الله بروجردی) تعیین کند البته نه این‌ که رسما و به‌ طور صریح. به‌ طور پیغام، مثلا (آیت‌ الله بروجردی) به شاه یا به دولت پیغام می‌ داد که فلان کس مورد نظر من است و بایستی که انتخاب شود.»[۲۷]
  • مقابله با انقلاب سفید و اعتراض به تقسیم اراضی در برنامه‌ اصلاحات ارضی: از جمله فعالیت‌های سیاسی آشکار آیت‌ الله بروجردی مخالفت با حکومت در برنامه تحدید مالکیت اراضی کشاورزی به عنوان اقدامی خلاف شرع بود.[۲۸]

وفات

در شوال ۱۳۸۰ ق. بیماری بر پیکر مرجع نود و سه ساله جهان اسلام پنجه افکند. در چنین روزهایی گروهی از ارادتمندان به عیادتش شتافتند. استاد که بسیار اندوهگین می نمود، سربلند کرد و گفت: خلاصه عمر ما گذشت ما رفتیم و نتوانستیم چیزی برای خود از پیش بفرستیم و عمل باارزشی انجام دهیم. یکی از حاضران گفت: آقا، شما دیگر چرا؟ بحمدالله این همه آثار نیک از خود برجای نهاده اید شاگردان پرهیزگار تربیت کرده اید، کتاب های پر ارزش به رشته نگارش کشیده اید، مسجدها و کتابخانه ها ساخته اید. ما باید چنین سخنی بر زبان برانیم. فقیه پارسای شیعه فرمود: «خَلِّصِ العَمَل فَانَّ الناقِدَ بصیر بصیر؛ باید کردارت را خالصانه برای خدا انجام دهی زیرا او به همه چیز بیناست و از انگیزه های بشر آگاه است.» این سخن حاضران را بسیار تحت تأثیر قرار داد.[۲۹]

سرانجام در سیزدهم شوال ۱۳۸۰ هـ.ق برابر با دهم فروردین ۱۳۴۰ هـ.ش، برای همیشه چشم از جهان فروبست و در مسجد اعظم قم، که خود بنیاد نهاده بود، به خاک سپرده شد.[۳۰]

پانویس

  1. همان.
  2. همان کتاب، ص ۲۳-۲۶.
  3. زندگینامه آیه الله بروجردی، علی دوانی، ص ۵۳-۵۲.
  4. خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص ۲۷.
  5. همان، ص ۳۱ و ۳۲.
  6. همان، ص ۳۲-۳۵.
  7. همان، ص ۳۲-۳۵.
  8. همان، ص ۳۶-۳۷.
  9. مجله نور علم، شماره دوازده، آبان ۱۳۶۴، ص ۸۷-۸۹.
  10. همان، ص ۶۵-۷۱.
  11. زندگی نامه آیه الله بروجردی، ص ۱۳۹.
  12. مجله حوزه، سال هشتم، ش ۱ و ۲، ص ۳۳۶ و ۳۴۴ و ۳۳۷ و ۲۷۷.
  13. . چشم و چراغ مرجعیت، به کوشش مجتبی احمدی و دیگران، چاپ اول، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه‌ی علمیه‌ی قم، ۱۳۷۹، ص۵۶.
  14. علی‌آبادی، محمد لک؛ الگوی زعامت، قم، عصمت، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص۲۰۱.
  15. قمری، محمدرضا؛ پیشین، صص۱۱۷-۱۱۶.
  16. . همان، ص ۲۳۹.
  17. . همان، ص ۱۲۱.
  18. . همان، ص ۱۲۸.
  19. . شکوه فقاهت، پیشین، ص ۲۳۹.
  20. . علی‌آبادی، محمد لک؛ پیشین، ص۲۳۰.
  21. . قمری، محمدرضا؛ پیشین، ص۱۳۲.
  22. . همان، ص۱۳۹.
  23. . همان، ص۲۰۸.
  24. . همان، ص۱۴۴.
  25. . همان، صص۶۶ ۶۵.
  26. . علی آبادی، محمد لک؛ پیشین، صص۲۱۲-۲۱۱.
  27. . لاجوردی، حبیب؛ خاطرات مهدی حائری یزدی، تهران، کتاب نادر، ۱۳۸۲، ص۶۵.
  28. . کدیور، جمیله؛ تحول گفتمان سیاسی شیعه در ایران، تهران، طرح نو، ۱۳۷۸، ص۳۵۸.
  29. مجله نور علم، ص ۹۸-۹۹.
  30. همان.

منابع

آرشیو عکس و تصویر