منابع و پی نوشتهای متوسط
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اسماء الحسنی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۴۴ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«أسماء الحُسنى» اصطلاحى است براى اسماء و صفات خدای تعالی، که از برخی آیات قرآن کریم اقتباس شده است.[۱] به اعتقاد شیعه، اسماء و صفات خداوند عین ذات او هستند. برای اسماء و صفات خدا تقسیمات مختلفی ذکر شده، از جمله: صفات ثبوتی و سلبی و صفات ذاتی و فعلی.

واژه‌شناسی

«اسماء» جمع اسم از ماده‌ی "سُمُوّ" به معنی بلندی است؛ هر چند عده‌ای گفته‌اند از ماده‌ی "وَسَم" به معنی علامت است.[۲] اسم یعنی چیزی که با آن شئ شناخته می‌شود؛[۳] یعنی چیزی که ذات یا صفت شئ را نشان ‌دهد.[۴] به عبارت دیگر، اسم لفظی است که از خود ذات گرفته شده بدون این که چیز دیگری لحاظ شود یا وصفی از اوصاف لحاظ شده باشد.[۵]

"حُسنی" مؤنث "أحسن" اسم تفضیل از ماده‌ی "حَسَن (زیبایی)" به معنای زیباتر بودن است.[۶] بنابراین "اسماء حُسنی" به معنی اسمی است که بهترین و زیباترین اسم‌هاست؛ یعنی بر ذاتی دلالت می‌کند که به همراه صفتی از صفات کمال آن بوده، به‌ نحوی که بالاترین و برترین است؛ به تعبیر دیگر اسمی که از ذاتی خبر دهد که متصف به کمالات وجودی، به صورت ذاتی و نامحدود است.[۷]

«الأسماء الحسنى» اصطلاحى است براى نام‌هاى خدای تعالی، که از برخی آیات قرآن کریم (سوره اعراف/۱۸۰؛ سوره اسراء/۱۱۰؛ سوره طه/۸؛ سوره حشر/۲۴) اقتباس شده است. از آن رو نیکوترین نام‌ها براى او است که او نیکوترین معانى و صفات را دارد. برخى از نام‌ها به صفت ذات بازمى‌گردند، مانند «عالِم»؛ و برخى به صفت فعل، مانند «خالق»؛ و برخى ذات او را تمجید و تقدیس مى‌کنند؛ مانند «قُدُّوس».

اسماء و صفات خدا

در مورد خداوند دو نوع تعبیر وجود دارد؛ "اسماء‌الهی" و "صفات‌الهی". این دو تعبیر تفاوت چندانی با هم ندارند و تنها فرقشان این است که صفت دلالت می‌کند بر معنایی از معانی؛ مانند "علم" که ذات خدا متّصف بر آن است، ولی اسم بر ذاتی دلالت می‌کند که با صفتی لحاظ شده باشد؛ پس اسم در واقع بیان‌گر کمالات و صفاتی است که جزو ذات خداوند است؛ مثلاً "حیات و علم" صفت، اما "حیّ و عالم" اسم هستند.[۸] بنابراین، نام‌هاى خداوند، واژگانى هستند با ساخت اسم فاعل، صفت مشبّهه یا صیغه مبالغه (مانند قادر، قدیر و قهّار) که به اعتبار بازگشت آنها به یکى از صفات بر ذات خدا دلالت مى‌کنند؛ اما صفات خداوند با ساخت مصدرى‌اند و بر یکى از صفات بدون ملاحظه ذات دلالت مى‌کنند (مانند قدرت).[۹]

در اصطلاح مشهور، اسماء‌الهی از سنخ الفاظ است که دارای معانی بوده؛ ولی برای اهل معرفت اصطلاح خاصی است که طبق این اصطلاح، اسماء از مقوله لفظ نیست؛ بلکه از سنخ وجود خارجی و عینی بوده که در واقع صفت کمال وجودی است که اسم با آن صفت، تعیّن پیدا می‌کند. در دیدگاه اهل معرفت، ذات خداوند احدیت، چون وجودِ نامتناهی بوده، خالی از هر نوع تجلی و ظهوری است که به آن "غیب الغیب" گویند؛ اما زمانی‌ که در رتبه‌ی متأخّری بوسیله‌ی کمالی از کمالات متعیّن شود، به این ذات متعیّن، اسم گویند.[۱۰]

به هر حال اگر اسم را از سنخ الفاظ بدانیم، اتحاد اسم با مسمّا درست نخواهد بود؛ زیرا اسم لفظی است که بر معنا (مسمّا) دلالت می‌کند، اما مسمّا مدلول اسم بوده که از سنخ مفاهیم است؛ به عبارت دیگر اسم از سنخ الفاظ است ولی مسمّا از سنخ معانی و مفاهیم بوده و این ‌دو هیچ نوع اتحادی با هم ندارند، بلکه دو چیز هستند؛[۱۱] برخلاف ادعای اشاعره که اسم را عین مسمّی می‌دانند.[۱۲] اما اگر اسم را از سنخ وجود خارجی بدانیم، در این‌ صورت اتحاد صحیح خواهد بود؛ طبق این مبنا، اسم لفظی در واقع اسم‌الاسم خواهد بود (اسم اولی از سنخ لفظ و اسم دوم از سنخ وجود خارجی است).[۱۳]

اسماء حسنی، مخصوص خدا

در جهان‌بینی توحیدی، یکی از چیزهایی که انسان به صورت فطری درک می‌کند، نیاز به غیر خود است؛ یعنی باید در عالم، وجودی باشد که تمام نیازهای انسان را برطرف نموده و تمام امور به او برگردد: «یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ»؛[۱۴] ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بی‌نیاز و شایسته‌ی هر گونه حمد و ستایش است.

هر چه در عالم وجود دارد همه از خداست و او مالک تمام کمالات وجودی می‌باشد؛ زیرا اگر خدا مالک آنها نباشد، نمی‌تواند به دیگران افاضه کند؛ بنابراین خداوند صاحب تمام صفات وجودی از قبیل حیات، قدرت، علم، سمع، بصر، رزق، رحمت و... است و دیگران بالعرض و در سایه‌ی خداوند متّصف به این صفات هستند.[۱۵] آیات متعددی[۱۶] با لسان‌های مختلف، اختصاص اسماء حسنی را به خدای متعال بیان می‌کند: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ...»؛[۱۷] و برای خدا، نامهای نیک است... .

جمله‌ی «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ...» مفید حصر است؛ چون "للّه" خبر مقدّم و «الاسماء» که جمع محلّی به الف و لام و اسم مؤخر است، عمومیت را افاده می‌کند؛ یعنی هر اسم احسنی که در عالم وجود دارد، از آن خداست و هیچ کس در آن شراکتی ندارد.[۱۸]«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ»؛[۱۹] او خداوندی است که معبودی جز او نیست و نامهای نیکوتر از آن اوست.

توقیفی نبودن اسماء الهی

تعداد اسماء و صفاتی که برای خداوند متعال در قرآن و روایات ذکر شده متفاوت است؛ این تفاوت حاکی از تعارض نیست؛ بلکه دال بر توقیفی نبودن اسماء حُسناست؛ زیرا اسماء خدا حدّ و حصر و انتهایی ندارد.[۲۰]

مراد از «توقیفی بودن یا نبودن اسماء» این است که آیا جایز است اسمی که در کتاب و سنّت بر خدا اطلاق نشده، آن را بر خدا اطلاق کرد؟ بیشتر اشاعره[۲۱] قائل به توقیفی بودن اسماء هستند و به آیاتی از جمله آیه‌ی ذیل استدلال کرده‌اند: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ...»؛[۲۲] و برای خدا، نامهای نیک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانید! و کسانی را که در اسماء خدا تحریف می‌کنند (و بر غیر او می‌نهند و شریک برایش قائل می‌شوند)، رها سازید!

اینها معتقدند الف و لام در "الاسماء" برای عهد هست که اشاره بر اسماء وارد شده در کتاب و سنت می‌کند؛ بنابراین نباید از اسماء ذکر شده در قرآن و روایات تجاوز کرد. علاوه بر آن می‌گویند: منظور از الحاد در اسماء خدا که در آیه ذکر شده، نام‌گذاری از پیش خود و تعدی از اسمایی است که در قرآن و سنّت وارد شده است.[۲۳]

ولی نظر صحیح، توقیفی نبودن اسماء است و می‌توان هر اسمی را که دارای کمال وجودی است و در عین حال عاری از نقص و عیب باشد، بر خدا اطلاق نمود.[۲۴] از طرفی الف‌ و لام در آیه‌ی مذکور، برای استغراق و افاده‌ی عمومیت بوده نه برای عهد، تا اشکال اشاعره وارد شود. و همچنین به اشکال دوم اشاعره که الحاد در اسماء را به معنای نامگذاری از پیش خود تفسیر می‌کنند، پاسخ‌هایی داده‌اند از جمله این که اسماء مقدسه‌ی خداوند را بر غیرخدا اطلاق بکنند؛ مثلاً کفار بت‌های خود را آلهه می‌نامند و بر آنها اسمهایی را نامگذاری کرده‌اند که از اسم خدای عزّوجلّ مشتق شده؛ مانند "لات" که از "إله" اشتقاق یافته است.[۲۵]

اقسام اسماء و صفات خدا

بیان شد که اسم از صفت مشتق شده، مانند "عالِم" که از صفت "علم" گرفته شده است؛ یعنی در واقع صفات در اسماء پخش هستند و هر حکمی که بر صفات بار ‌شود بر اسماء نیز بار می‌شود.[۲۶] به عبارت دیگر اسماء خدا بیان‌گر صفات او هستند؛[۲۷] به همین دلیل صاحب‌نظران برخی مواقع، اسماء را مَقسم قرار داده‌اند و گاهی صفات را.[۲۸]

برای اسماء و صفات خدا تقسیمات مختلفی ذکر شده که در اینجا به دو تقسیم مهم اشاره می‌شود:

الف. صفات ثبوتیّه و سلبیّه:

  • ۱. صفات ثبوتیّه: صفاتی هستند که کمالی را برای موصوف ثابت می‌کنند و اشاره به واقعیتی در ذات آن موصوف دارند؛ مانند علم و قدرت. به این قسم، صفات جمالیّه نیز اطلاق می‌شود.
  • ۲. صفات سلبیّه: صفاتی هستند که نقصی را از موصوف نفی می‌کنند و به تنزیه ذات از آن صفت اشاره دارند؛ مانند سبّوح و قدّوس. نام دیگر این قسم، صفات جلالیّه است که در حقیقت صفات سلبیّه به صفات ثبوتیّه برمی‌گردند.[۲۹]

«تَبَارَک اسْمُ رَبِّک ذِی الْجَلَالِ وَالْإِکرَامِ»؛[۳۰] پربرکت و زوال‌ناپذیر است، نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو. صفت "ذوالجلال والاکرام" یعنی ذات خدا اجلّ و برتر است از این که به غیر تشبیه شود و اینکه ذات خدا با آن تکریم یافته و زیبا شده است.[۳۱]

ب. صفات ذاتیّه و فعلیّه:

  • ۱. صفات ذاتیّه: صفاتی را گویند که تنها ذات برای انتزاع این صفات کافی باشد؛ مانند حیات و قدرت.
  • ۲. صفات فعلیّه: صفاتی است که در انتزاع آن، علاوه بر ذات به امر دیگری نیز نیاز باشد و آن فعل الهی است؛ مانند خلق و رزق.[۳۲]

در مورد نسبت صفات و اسماء با ذات، بین فِرَق اسلامی اختلافات زیادی وجود دارد. اشاعره صفات را زائد بر ذات می‌دانند؛[۳۳] در مقابل، معتزله برای فرار از تجسیم، تمامی صفات حتی صفات ثبوتیّه را از خدا نفی می‌کنند و این صفات را به صفات سلبیّه برمی‌گردانند؛[۳۴] امّا شیعه معتقد است صفات ذاتیّه عین ذات بوده و با ذات خدا و با صفات دیگر از نظر مصداق متحدند، هر چند مفهوماً متغایرند؛[۳۵] ولی صفات فعلیّه زائد بر ذات می‌باشند.[۳۶]

مراتب اسماء حسنی

اسماء خدا در یک مرتبه نیستند؛ بلکه اسمی که در مقام ذات باشد، بالاتر از اسمی است که در مقام فعل قرار دارد؛ همچنین بین خود این اسماء نیز رتبه‌بندی وجود دارد؛ برخی از اسماء وسیع هستند و برخی دیگر جزئی‌اند و این به لحاظ سعه و ضیق وجودی اسماء و نیز به جهت آثار آنها در عالم است. در بین اسماء از همه وسیع‌تر، اسم اعظم است که واجد همه‌ی اسماء حسنای دیگر بوده و تمام هستی به آن منتهی می‌شود. باید توجه داشت که این رتبه‌بندی به معنای مغایرت اسماء با یکدیگر و همچنین مرکب بودن خداوند از اسماء و صفات متعددی نیست، بلکه اسماء و صفات خدا عین ذات خداوند هستند و هر اسمی عین اسم دیگر است.[۳۷]

برخی معتقدند تمامی اسماء به غیر از سه اسم "احد، واحد و حق" تحت دو اسم "قادر و علیم" قرار دارند و این دو اسم زمانی‌که با غیر خدا لحاظ ‌شوند؛ یعنی از بُعد صفات فعلی در نظر گرفته شوند، تحت اسم "قیّوم" قرار می‌گیرند و اگر بدون لحاظ غیر در نظر گرفته شوند؛ یعنی به عنوان صفات ذات لحاظ شوند، تحت اسم "حیّ" قرار می‌گیرند؛ بنابراین تمام اسماء ثبوتی تحت سیطره‌ی دو اسم حیّ و قیّوم هستند: «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ»؛[۳۸] هیچ معبودی نیست جز خداوند یگانه‌ی زنده که قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر، قائم به او هستند. این آیه با توجه به این که بیان‌گر توحید است، شامل همه‌ی اسماء ثبوتی می‌شود؛ لذا از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده که: «... سیّدُ الکلام القرآن و سیّدُ القرآن البقرة و سیّدُ البقرة آیة الکرسی...»؛ سوره‌ بقره سرور قرآن و آیةالکرسی سرور سوره بقره است.[۳۹]

از سویی تمامی اسماء سلبی، تحت اسم قدّوس قرار دارند؛ و در نهایت همه‌ی اسماء ثبوتی و سلبی و همچنین اسماء ذاتی و فعلی را اسم «ذوالجلال والاکرام» در خود جمع کرده است: «تَبَارَک اسْمُ رَبِّک ذِی الْجَلَالِ وَالْإِکرَامِ»؛[۴۰] پربرکت و زوال‌ناپذیر است، نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو. "ذی‌الجلال" اشاره به اسماء سلبی است و "الاکرام" به اسماء ثبوتی نظر دارد.[۴۱]

ارتباط اسماء حسنی با هستی

بندگان، خداوند را با اسم خاصی که متناسب با نیاز و حاجت خود باشد، می‌خوانند؛ کسی که مریض است او را با اسم "یا شافی" صدا می‌زند، بنده‌ی فقیر او را با نام "یا غنی" می‌خواند و...؛ از اینجا معلوم می‌شود که اسماء و صفات خدا واسطه بین او و مخلوقاتش هستند؛ پس همه‌ی صفات موجود در وجود انسان‌ها در سایه‌ی اسماء خدا تجلّی یافته‌اند؛ به‌ عنوان مثال: علم موجود در انسان بواسطه‌ی صفت عالمیّت خدا حاصل شده و قدرت انسان در سایه‌ی قادر بودن خدا پدید آمده است.[۴۲]

سرّ این که در پایان سوره‌ الرحمن[۴۳] پس از بیان نعمت های مادی و معنوی، به اسم و صفات الهی اشاره شده، این است که اسماء و صفات الهی در نزول نعمتها دخیل‌اند و بدون تردید این اثر تنها از اسماء لفظی نیست؛ بلکه مسمّا و حقایق اسماء است که مؤثرند.[۴۴] آثار مربوط به اسم اعظم نیز از همین باب است؛ یعنی تاثیر حقیقی که در روایات برای اسم اعظم ذکر شده مربوط به الفاظ (لفظ اسم) نیست؛ زیرا محال است وجود تمام اشیاء تحت سیطره‌ی الفاظی باشند که ما از طریق حنجره‌ ایجاد می‌کنیم، بلکه تاثیر اسم اعظم در عالم به خاطر حقایق هستی است؛ این بدان معناست که مؤثر حقیقی، خدای تعالی است که هر چیزی را به یکی از صفات کریمه‌اش که در قالب اسمی مناسب با آن چیز است، ایجاد می‌کند؛ نه این که لفظ خالی یا معنای ذهنی آن اسم و یا حقیقت دیگری غیر ذات متعالی چنین تاثیری را داشته باشد؛ بنابراین بندگان بواسطه‌ی اسماء حسنی با ذات خدا ارتباط پیدا می‌کنند.[۴۵]

نامهای خدا در قرآن و روایات

تعداد اسماء ذکر شده برای خداوند در متون دینی متفاوت است؛ در قرآن مجید ۱۳۵ اسم،[۴۶] و در روایات ۹۹ اسم بیان شده: «عن النبی صلی الله علیه وآله: إن لله تبارک و تعالی تسعة و تسعین اسما - مائة إلا واحدا - من أحصاها دخل الجنة.[۴۷] در برخی دعاها مثل دعای جوشن کبیر نیز، هزار اسم برای خداوند ذکر شده است و شارحان دعا گفته‌اند که این نام‌ها در حقیقت به همان نود و نه نام بازمى‌گردند. نام‌هایى که در قرآن آمده‌اند، عبارتند از:

اللّه، احد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الرّاحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التّقوى، اهل المغفرة، اقرب، ابقى، بارى، باطن، بدیع، بِرّ، بصیر، توّاب، جبّار، جامع، حکیم، حلیم، حَىّ، حقّ، حسیب، حفیظ، حفىّ، خبیر، خالق، خلّاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرّازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالرّاحمین، خیرالمنزلین، ذوالعرش، ذوالطَّول، ذوالانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرّحمة، ذوالقوّة، ذوالجلال والإکرام، ذوالمعارج، رحمن، رحیم، رؤوف، ربّ، رفیع الدّرجات، رزّاق، رقیب، سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب، شهید، شاکر، شکور، شدید العقاب، شدید المحال، صمد، ظاهر، علیم، عزیز، عَفُوّ، علىّ، عظیم، علّام الغیوب، عالم الغیب والشّهادة، غنىّ، غفور، غالب، غافر الذّنب، غفّار، فالق الاصباح، فالق الحبّ والنّوى، فاطر، فتّاح، قوىّ، قدّوس، قیوم، قاهر، قهّار، قریب، قادر، قابل التّوب، القائم على کلّ نفس بما کسبت، کبیر، کریم، کافى، لطیف، ملک، مؤمن، مهیمن، متکبّر، مصوّر، مجید، مجیب، مبین، مولى، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک، نصیر، نور، وهّاب، واحد، ولىّ، واسع، وکیل، ودود و هادى.[۴۸]

شماره عربی معادل فارسی ابجد
۱ الله خداوند
۲ الرحمان بخشاینده (رحمت عام) ۲۹۸
۳ الرحیم مهربان (رحمت ویژه) ۲۵۸
۴ المَلِک پادشاه ۹۰
۵ القُدّوس پاک و منزِّه از هر گونه نقص ۷۰
۶ السلام پاک و سلامتی بخش عالم ۱۳۱
۷ المُؤمن ایمنی بخش ۱۳۶
۸ المُهَیمِن نگهدارنده ۱۴۵
۹ العَزیز باشکوه، شکست ناپذیر ۹۴
۱۰ الجَبّار دست نایافتنی، جبران کننده ۲۰۶
۱۱ المُتَکَبِّر بسیار بزرگ ۶۶۲
۱۲ الخالق آفریننده ۷۳۱
۱۳ البارِئ زیبایی بخش ۲۱۳
۱۴ المُصَوِّر نگارگر، صورتگر ۳۳۶
۱۵ غَفّار همیشه بخشاینده ۱۲۸۱
۱۶ قَهّار همیشه پیروز ۳۰۶
۱۷ وَهّاب بسیار بخشنده و عطا کننده ۱۴
۱۸ رَزّاق همیشه روزی دهنده ۳۰۸
۱۹ فَتّاح گشاینده (پیروزکننده) ۴۸۹
۲۰ عَلیم دانا ۱۵۰
۲۱ قابِض می‌راننده، بیرون کشنده جان‌ها ۹۰۳
۲۲ باسِط گستراننده، فراخ کننده روزی ۷۲
۲۳ خافِض پست کننده، خوار کننده ۱۴۸۱
۲۴ رافِع (به سوی خود) بالا برنده ۳۵۱
۲۵ مُعِزّ عزیزکننده ۱۱۷
۲۶ مُذِلّ خوارکننده ۷۷۰
۲۷ سَمیع شنوا ۱۸۰
۲۸ بَصیر بینا ۳۰۲
۲۹ حَکَم حاکم هستی ۶۸
۳۰ عَدل دادگر ۱۱۴
۳۱ لَطیف تمام مخلوفاتش در نهایت زیبایی و ظرافت‌اند، یا نسبت به مخلوقاتش بسیار مهربان و دلسوز است ۱۲۹
۳۲ خَبیر آگاه‌ ۸۱۲
۳۳ حَلیم بردبار ۸۸
۳۴ عَظیم بی‌انتها ۱۰۲۰
۳۵ غَفور بسیار بخشاینده ۱۲۸۶
۳۶ شَکور سپاسگزار (عمل کوچک را پاداش بسیار می دهد) ۵۲۶
۳۷ عالی بلند مرتبه ۱۱۰
۳۸ کبیر بزرگ‌ ۲۳۲
۳۹ حَفیظ نگهدارنده ۹۹۸
۴۰ مُقیت خوراک دهنده ۵۵۰
۴۱ حَسیب شمارنده ۸۰
۴۲ جَلیل گرانقدر ۷۳
۴۳ کریم بخشنده ۲۷۰
۴۴ رقیب نگهبان، بیننده و آماده ۳۱۲
۴۵ مُجیب پاسخگو ۵۵
۴۶ واسع گسترده، پهناور ۱۳۷
۴۷ حکیم فرزانه، خردمند ۷۸
۴۸ وَدود دوست ۲۰
۴۹ مجید در ذات و صفات خود بلندمرتبه و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان ۵۷
۵۰ باعِث برانگیزنده مردگان ۵۷۳
۵۱ شهید بیننده، حاضر ۳۱۹
۵۲ حق راست، درست ۱۰۸
۵۳ وکیل عهده دار همه امور بندگان و موجودات ۶۶
۵۴ قوی توانا ۱۱۶
۵۵ مَتین سخت (و نیز پاینده) ۵۰۰
۵۶ وَلیّ سرپرست، دوست، یار و نگهبان ۴۶
۵۷ حَمید ستوده ۶۲
۵۸ مُحصِی شمارنده ۱۴۸
۵۹ مُبدِئ نخستین آفریننده ۵۶
۶۰ مُعید بازگرداننده، دوباره زنده کننده ۱۲۴
۶۱ مُحیی زندگی بخش، هستی بخش ۶۸
۶۲ مُمیت میراننده، نابود کننده ۴۹۰
۶۳ حَیّ زنده ۱۸
۶۴ قَیّوم قائم به ذات (آفریننده‌ای که کسی او را نیافرید) ۱۴۶
۶۵ واجِد یابنده ۱۴
۶۶ الماجد بزرگوار ۴۸
۶۷ واحد یکتای بی‌همتا ۱۹
۶۸ صَمَد بی‌نیاز ۱۳۴
۶۹ قادر توانا ۳۰۵
۷۰ مُقتَدِر تعیین کننده (قضا و قدر)، توانمند ۷۴۴
۷۱ مُقَدِّم سبقت بخش ۱۸۴
۷۲ مُؤخِّر عقب راننده ۸۴۶
۷۳ الأول نخستین، اول پدیدارکننده وجود ۳۷
۷۴ الأخِر واپسین، آخر فناکننده موجود ۸۰۱
۷۵ ظاهر آشکار (پدیدار، هویدا)، همیشه پیروز ۱۱۰۶
۷۶ باطن پنهان، همه دربرگیرنده ۶۲
۷۷ والی یگانه سرپرستی که همه ولایتها از اوست ۴۷
۷۸ مُتَعالی بلندمرتبه ۵۵۱
۷۹ البَرّ نیکوترین ۲۰۲
۸۰ تَوّاب بسیار توبه پذیر ۴۰۹
۸۱ مُنتَقِم انتقام گیر ۶۳۰
۸۲ عَفُوّ آمرزنده ۱۵۶
۸۳ رَؤوف دلسوز و مهربان ۲۸۶
۸۴ مالک ، مَلِک فرمانروای جهان ۲۱۲
۸۵ ذوالجلال و الاکرام دارای شکوه و بخشش
۸۶ مُقسِط عادل ۲۰۹
۸۷ جامع گردآورنده ۱۱۴
۸۸ غَنی توانگر ۱۰۶۰
۸۹ مُغنِی بی‌نیاز کننده ۱۱۰۰
۹۰ مانع بازدارنده ۱۶۱
۹۱ ضارّ ضرربخش (به بدسیرتان) ۱۰۰۱
۹۲ نافع سودبخش ۲۰۱
۹۳ نور روشنی ۲۵۶
۹۴ هادی رهنما ۲۰
۹۵ بَدیع بی‌ مانند، آفریننده ۸۶
۹۶ باقی ماندگار، تغییر ناپذیر ۱۱۳
۹۷ وارث مالک نهایی تمام مخلوقات ۷۰۷
۹۸ رشید راهنما، آموزگار و دانای بی‌خطا ۵۱۴
۹۹ صَبور شکیبا ۲۹۸

پانویس

  1. سوره اعراف/۱۸۰، سوره اسراء/۱۱۰، سوره طه/۸ و سوره حشر/۲۴.
  2. فیومی، احمد بن محمد؛ مصباح المنیر، قم، دارالهجرت، ۱۴۱۴ق، چاپ دوم، ص۲۹۰.
  3. بدیع یعقوب، امیل؛ موسوعة علوم اللغة العربیة، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۷ق، چاپ اول، ج۲، ص۷۳ و راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، ۱۴۱۲ق، ص۴۲۸.
  4. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‌، تهران‌، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۵ش، ج۵، ص۲۲۵.
  5. جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، قم، مؤسسة الامام الصادق، ۱۴۱۲ق، چاپ اول، ج۶، ص۳۳.
  6. ابن منظور، محمد بن مکرم‌؛ لسان العرب، بیروت، دارالصادر، ۱۴۱۴ق، چاپ سوم، ج۳، ص۱۷۹.
  7. شجاعی، محمد؛ اسماء حسنی، تهران، سروش، ۱۳۸۳ش، چاپ اول، ص۵۳.
  8. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم‌، ۱۴۱۷ق، چاپ پنجم، ج۸، ص۳۵۲.
  9. ملا عبدالرزاق لاهیجى، گوهر مراد، ص ۱۷۰.
  10. جوادی آملی، عبدالله؛ تسنیم، قم، اسراء، ۱۳۷۸ش، چاپ اول، ج۱، ص۲۷۸ و سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج۶، ص۳۳.
  11. مفاهیم القرآن، ج۶، ص۳۹.
  12. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ شرح اسماء‌الله الحسنی، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۱۰ق، چاپ دوم، ص۲۱.
  13. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج۶، ص۳۹.
  14. سوره فاطر/۱۵.
  15. طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۴۹.
  16. «وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَکیمُ الْخَبِیرُ» (سوره انعام/۱۸)، «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ» (سوره ذاریات/۵۸) و آیات دیگر.
  17. سوره اعراف/۱۸۰.
  18. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم (توحید در قرآن)، قم، اسراء، ۱۳۸۳ش، چاپ اول، ج۲، ص۲۴۲.
  19. سوره طه/۸.
  20. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ش‌، چاپ اول، ج‌۷، ص۲۸ و ابن‌عاشور، محمد بن‌ طاهر؛ التحریر والتنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ، ۱۴۲۰ق، چاپ اول، ج‌۸، ص۳۶۲.
  21. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر والتنویر، ج‌۸، ص۳۶۳.
  22. سوره اعراف/۱۸۰.
  23. طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۵۸.
  24. علامه طباطبایی، الرسائل التوحیدیه، بیروت، مؤسسة النعمان، ۱۴۱۹ق، ص۵۰.
  25. فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی‌، ۱۴۲۰ق، چاپ سوم، ج‌۱۵، ص۴۱۶.
  26. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج۶، ص۳۳.
  27. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، پیام قرآن، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب، ۱۳۷۴ش، چاپ چهارم، ج۴، ص۱۹.
  28. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۸، ص۳۵۲؛ جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۲، ص۲۸۹.
  29. طباطبایی، سید محمدحسین؛ نهایة الحکمه، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‌، ۱۴۱۶ق، چاپ سیزدهم، ص۲۸۴.
  30. سوره الرحمن/۷۸.
  31. شیرازی (ملاصدرا)، محمد صدرالدین؛ الحکمة المتعالیه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، ۱۴۱۰ق، چاپ چهارم، ج۶، ص۱۱۸.
  32. جعفر سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب والسنه والعقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیّه، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۸۲.
  33. قرطبی، الجامع لأحکام القرآن‌؛ تهران، ناصرخسرو، ۱۳۶۴ش، چاپ اول، ج‌۲، ص۳۰۱؛ شهرستانی، الملل والنحل، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۰ق، چاپ اول، ج۱، ص۸۲.
  34. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل والنحل، ج۱، ص۳۸.
  35. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج۶، ص۶۳.
  36. طباطبایی، سید محمدحسین؛ نهایة الحکمه، ص۲۸۷.
  37. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۴.
  38. سوره بقره/۲۵۵.
  39. طبرسی، فضل بن حسن،‌ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ش، چاپ سوم، ج‌۲، ص۶۲۶.
  40. سوره الرحمن/۷۸.
  41. طباطبایی، سید محمدحسین؛ الرسائل التوحیدیه، ص۴۳.
  42. طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۵۳.
  43. سوره الرحمن/۷۸.
  44. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۲، ص ۲۳۹.
  45. طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۵۳.
  46. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ص۱۰۹.
  47. شیخ صدوق، توحید، بیروت، دارالمعرفة، ص۱۹۴.
  48. المیزان، ج۸ ص ۳۷۳.

منابع