منابع و پی نوشتهای متوسط
رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
جامعیت مقاله متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابوبکر شبلی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۴۵ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (مهدی موسوی صفحهٔ ابوبکر دلف شبلی خراسانی را به ابوبکر شبلی منتقل کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«ابوبکر دلف شبلی خراسانی» (۳۳۴-۲۴۷ ق)، صوفى، فقیه و محدث مسلمان در قرن چهارم قمری و از شاگردان جنید بغدادی است. در کتب تراجم، اشعار و حکایات و کلمات عارفانه زیادی از او نقل شده‌ است.

زندگی‌نامه

اصل ابوبکر شبلی از شبلیه‌ى اُسروشنه ماوراءالنهر در خراسان بود، اما در سامرا به دنیا آمد و در بغداد نشو و نما کرد. پدرش ریاست پرده‌داران خلیفۀ عباسی را بر عهده داشت و شبلی نیز نخست حاجب بود و سپس والی دماوند در ایران شد.

گفته می‌شود دوران حکومت شبلی در دماوند با بسط و گسترش عدالت و امنیت همراه بود و به همین دلیل پس از وفاتش، مردم دماوند به پاس خدمات او، برجی را که در قدیم به آن «پاگنبذ» می‌گفتند، به یادبود او برپا داشتند. این برج ابتدا به صورت هشت‌ضلعی ساده ساخته شده و سپس در دوران بعدی آجرکاری به سبک سلجوقیان بر روی آن انجام شده ‌است.

به گزارش تذکره‌ها، شبلی بیست سال به فراگیری حدیث اشتغال داشت و به همین مدت، با فقها مجالست داشت؛ اما بعد‌ها به عرفان گرایید. عطار نیشابوری درباره این تغییر احوال می‌نویسد: «ابتدای واقعۀ او در آن بود که امیر دماوند بود. از بغداد او را نامه‌ای رسید با امیر ری. او با جمعی به حضرت خلیفۀ بغداد رفتند و خلعت خلیفه بستدند. چون بازمی‌گشتند، مگر امیر را عطسه‌ای آمد، به آستین جامه خلعت، دهن و بینی پاک کرد. این سخن به خلیفه گفتند که چنین کرد، خلیفه بفرمود تا خلعتش برکشیدند و قفایش بزدند و از عمل امارتش معزول کردند. شبلی از آن متنبّه شد، اندیشه کرد که: کسی خلعت مخلوقی را دستمال می‌کند، مستحق عزل و استخفاف می‌گردد و خلعت ولایت بر او زوال می‌آید؛ پس آن کس که خلعت پادشاه عالم را دستمال کند، تا با او چه کنند! درحال به خدمت خلیفه آمد، گفت: «ایها الامیر، تو که مخلوقی، می‌نپسندی که با خلعت تو بی‌ادبی کنند و معلوم است که قدر خلعت تو چند بوَد. پادشاه عالم مرا خلعتی داده است از دوستی و معرفت خویش، که هرگز کی پسندد که من آن را به خدمت مخلوقی، دستمال کنم؟» پس برون آمد و به مجلس خیر نسّاج شد…».

شبلی در مجلس نسّاج (متوفای ۳۲۲) توبه کرد، سپس نزد جنید بغدادی (م، ۲۹۷ ق) رفت و بیش از شش سال شاگردی کرد. او همچنین منصور حلاج را درک‌ کره و یکى از مشایخ بزرگ صوفیه گشت.

ابوبکر شبلی در بین سالهای ۳۳۴ - ۳۴۴ قمری در ۸۷ سالگی در بغداد درگذشت و در مقبره‌ى خیزران مدفون شد.

ویژگی‌های علمی و اخلاقی

ابوبکر شبلی نسبت به تعظیم شرع مطهر، سعى بسیار مى‌نمود. او فقیه عارفى در مذهب مالکی بود، گرچه عده‌اى او را امامى دانسته‌اند. محمد بن عبداللَّه رازى و محمد بن حسن بغدادى و منصور بن عبداللَّه هروى، از شاگردان وى مى‌باشند.

وى از محدثین حدیث روایت و کتابت مى‌کرد و شعر مى‌سرود. در کتاب روضات‌ الجنات و سایر کتب تراجم، اشعار و حکایات و کلمات عارفانه زیادی از او نقل شده‌ است. کسی از او پرسید که نشانه‌ى عارف چیست؟ گفته: سینه‌اى مشروح، قلبى مجروح و جسمى مطروح.

عطار نیشابوری در تذکرةالاولیاء در وصف او می‌نویسد: «آن غرق بحر دولت، آن برق ابر عزت، آن گردن‌شکن مدعیان، آن سرافراز منقیان، آن پرتو از عالم حسی و عقلی، شیخ وقت، ابوبکر شبلی رحمةالله علیه، از کبار و اجله مشایخ بود و ازمعتبران و محتشمان طریقت و سید قوم و امام اهل تصوف و وحید عصر و به حال و علم بی‌همتا و نکت و اشارات و رموز و عبارات و ریاضات و کرامات او بیش از آن است که در حد حصر و احصا آید. جمله مشایخ عصر را دیده بود و در علوم طریقت یگانه و احادیث بسی نوشته بود و شنوده … آنچه او کشید، در عبارت نگنجد. از اول تا آخر مردانه بود و هرگز فتوری و ضعفی به حال او راه نیافت و شدت لهب شوق او به هیچ آرام نگرفت… ».

عطار سخنان و حکایت‌های متعددی از شبلی نقل می‌کند که نشان‌دهندۀ وضعیت خاص روحی و معنوی اوست؛ از جمله از قول او می‌نویسد: ... گفت: «جوانمردی آن است که خلق را چون خویشتن خواهی، بلکه بهتر.» نقل است که یک روز یکی را دید زار می‌گریست، گفت: «چرا می‌گریی؟» گفت: «دوستی داشتم، بمرد.» گفت: «ای نادان، چرا دوستی گیری که بمیرد؟» پرسیدند از زهد، گفت: زهد آن بوَد که دنیا را فراموش کنی و آخرت با یاد نیاری.

خواجه عبدالله انصاری گفته است: اول کسی که به رمز سخن گفت‌ ذوالنون مصری بود، جنید که آمد این علم را مرتب ساخت و بسط دارد و کتابها در این علم تألیف کرد، و چون نوبت به شبلی رسید این علم را به‌ بالای منابر برد.

منابع