جوع
«جوع»، اصطلاحی در عرفان و اخلاق عرفانی به معنای گرسنگی اختیاری و جزو شرایط سیر و سلوک است. در نوشتههای صوفیانه در اهمیت و فضیلت جوع گفته اند که جوع، سرّی از اسرار الهی است و خداوند جهل و معصیت را در سیری، و علم و حکمت را در گرسنگی قرار داد. کاستن از شهوات و امیال نفسانی، از فواید و آثار جوع است.
معنا و مفهوم جوع
جوع در نظر صوفیان، کمخوردن است، به گونهای که منجر به احساس گرسنگی یا دستکم نداشتن احساس سیری شود.[۱] آنان این کمخوردن را جزو شرایط سیر و سلوک دانسته و برای آن نتایج معنوی قائل شدهاند.
واژه جوع چند بار در قرآن کریم آمده که یکی دو مورد آن معنای درخور توجه دارد. در آیه ۷ سوره غاشیه و ۱۱۲ سوره نحل، جوع به مثابه تنبیه و عذاب ناسپاسان است که در دنیا یا آخرت بدان دچار میشوند. در آیه ۱۵۵ سوره بقره، جوع در کنار خوف و نقص در اموال و انفس، به منزله نوعی امتحان و ابتلا است. فضل بن حسن طبرسی، ذیل این آیه حقیقت جوع را شهوت غالب برای طعام دانسته و گفته است که علت جوع در بافت این آیه، اشتغال اصحاب پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله به جهاد در راه خدا و بازماندن ایشان از امر معاش بوده است.[۲]
همچنین گفتهاند که مقصود از جوع در این آیه، قحطی[۳] یا روزه ماه رمضان است.[۴] ابنعباس نیز بر اساس فحوای آیه، میان جوع و صبر رابطه برقرار کرده است.[۵] با در نظر گرفتن این نکات میتوان گفت که جوع در این آیه، نزدیکترین معنا را به جوع مصطلح نزد عرفا دارد.
در احادیث شیعه و سنّی، جوع در اغلب موارد، معنای مثبت یا ممدوحی ندارد و تلویحاً به صبر بر گرسنگی توصیه شده است زیرا هر کس در دنیا گرسنهتر باشد در قیامت سیرتر خواهد بود و بالعکس.[۶] گرچه در اینجا سخن از گرسنگی عمدی و اختیاری نیست بلکه حالت انفعالی محرومیت از غذا مورد نظر است، اما در روایتی آمده است که حضرت عیسی علیهالسلام فرمود: گرسنگی نانخورش من است[۷] و این سخن به معنای مورد نظر صوفیان از جوع نزدیک است.
امام علی علیهالسلام نیز در خطبه ۱۶۰ نهجالبلاغه، هنگامی که از زهد انبیاء سخن میگوید، به حضرت موسی و حضرت داوود و حضرت عیسی و پیامبر اکرم علیهم السلام و گرسنگی ایشان اشاره میکند. سخن امام در این خطبه به گونهای است که متضمن هر دو معنای اختیاری و غیراختیاری از گرسنگی است.
واژه جوع به تدریج در میان صوفیان متقدم و متون اولیه تصوف به معنای گرسنگی اختیاری بکار رفت و اهمیت سلوکی یافت. در همین زمینه در کتب عرفانی، احادیث بسیاری نقل شده که در آنها جوع معنای مثبتی دارد و به جای این توصیه که از جوع به خداوند پناه ببرید، سفارش شده است که برای رسیدن به خدا به جوع پناه ببرید، چنانکه از پیامبر اسلام نقل کردهاند که پیوسته با گرسنگی درِ بهشت را بکوبید.[۸]
به نظر میرسد که صوفیه جوع را به معنای صوم (روزه) نزدیک دانسته یا آن را ذیل صوم آورده[۹] و بر همین اساس، گرسنگی را سیره انبیاء دانستهاند که از نظر شرع و عقل، نیکو و در همه ملل (ادیان) ستوده است.[۱۰] به این معنا احادیثی که عرفا از پیامبر در توصیه به جوع، نقل کردهاند[۱۱] با دیگر احادیث آن حضرت در اجتناب از جوع سازگار است.
صوفیان جوع را جزو آداب[۱۲] یا ارکان مجاهدت[۱۳] دانستهاند. شقیق بلخی (متوفی ۱۹۴) در رساله آدابالعبادات[۱۴] زهد را که اولین منزل از منازل چهارگانه اهل صدق است، جوع معنا کرده و شیوه خوردن طعامِ متناسب با جوع را توضیح داده است. به اعتقاد وی، گرسنگی مدخل زهد و شیوه عملی جای گرفتن معنویت زهد در دل سالک است. سُلَمی[۱۵] نیز شُکر بر جوع را از آداب صوفیه دانسته است. غزالی[۱۶] به موضوع جوع در برابر سیری و پرخوری (شِبَع) پرداخته و از سهل تستری نقل کرده است که اَبدال با چهار چیز ابدال میشوند: دوری از خلق (خلوت یا عزلت)، خاموشی (صَمْت)، گرسنگی (جوع) و شبزندهداری (سَهَر).
ابن عربی نیز همین چهار رکن را تحت عنوان اعمال ظاهری آورده است (اعمال باطنی از نظر او عبارتاند از: صدق، توکل، صبر، عزیمت و یقین) که از این میان جوع و عزلت، فعلیاند و سهر و صمت، انفعالی.[۱۷] وی توضیح داده همانگونه که خلوت متضمن خاموشی است، گرسنگی متضمن و مستعد بیداری و شبزندهداری است. نسفی[۱۸] این چهار رکن را در کنار دو شرط دیگر (تَرک و صلح)، شرایط ششگانه سلوک دانسته است.
در نوشتههای صوفیانه سخنان بسیاری در اهمیت و فضیلت جوع آمده است. گفته شده است که جوع سرّی از اسرار الهی است. خداوند جهل و معصیت را در سیری، و علم و حکمت را در گرسنگی قرار داد. همچنین گفتهاند: جوع نور است و سیری نار، کلید دنیا سیری و کلید آخرت گرسنگی است و عزت در گرسنگی و ذلت در سیری است.[۱۹]
حد جوع و شرایط آن
حد جوع و شرایط آن به بیان های گوناگون آمده است. برخی حد اولیه جوع را از نظر زمانی، یک شبانهروز و حداکثر آن را سه شبانهروز دانستهاند. برخی نیز حد جوع را بر حسب کیفیت گرسنگی تعیین کرده و گفتهاند حد جوع آن است که نفس انسان در کنار نان، خورش طلب نکند یا میان نان و خوراکی دیگر (لذیذتر از نان) تمیز و تفاوت قائل نشود و اگر چنین نباشد، شخص واقعاً گرسنه (جایع) نیست.[۲۰]
از جهتی دیگر، حد جوع تا جایی است که حیات و عقل شخص زایل نشود و قوت او به حدی باشد که بتواند فرائض و عبادات خویش را بهجا آورد ولو نماز را نشسته بخواند.[۲۱] به این ترتیب، حد جوع با توجه به اختلاف احوال انسانها، متفاوت است.
غزالی[۲۲] شیوه کاستن تدریجی از طعام و احکام و شرایط آن را به تفصیل شرح داده است. به گفته وی مرید در خوردن چهار وظیفه دارد که اولین وظیفه این است که جز حلال نخورد و سه وظیفه دیگر به مقدار خوردن، فواصل و اوقات خوردن و در نهایت به نوع خوردنی ها مربوط میشود.
وی در آداب خوردن به فضیلت میانهروی اشاره کرده است. میانهروی برای طبعی است که به اعتدال درآمده باشد، حال آن که سالک مبتدی که طبعش به افراط و سرکشی و آرزوها و امیال متمایل است، باید جوع پیشه کند تا طبعش معتدل شود.[۲۳]
به اعتقاد غزالی[۲۴]، شیوه منتهیان در خوردن، میانهروی است و خود ایشان تشخیص میدهند که میانهرویشان در چیست، به همین سبب خوردن نزد ایشان، همچون انبیا و اولیا نه حد معینی دارد نه وقت معینی؛ جوع تابع وقت و حال ایشان است و نشانهای میان ایشان و خدا سختگیری یا آسانگیری را در این خصوص تعیین میکند. به گفته نسفی[۲۵]، کمخوردن هر کسی به حسب خود اوست و حد جوع را شیخ برای سالک تعیین میکند.
در کنار این موارد، روایت های سختگیرانهتری درباره جوع از برخی صوفیان نقل شده است.[۲۶] سهل تستری، گاه تا بیست روز چیزی نمیخورده و در ماه رمضان تنها با آب افطار میکرده است.[۲۷] هجویری نیز[۲۸] گفته است برخی محققان برآناند که جوعِ راستین، هر چهل روز یک بار خوردن است. ابونصر سرّاج[۲۹] به برخی بدفهمی های سالکان مبتدی از چنین سخنانی اشاره کرده است.
از نظر ابن عربی[۳۰]، جوع «حلیه اهلاللّه» و یکی از مرگهای چهارگانه یعنی مرگ سفید (موت ابیض) است و حد آن به اندازه روزه یک روز یا حداکثر تا هنگام سحرِ روز بعد است. این جوع، مشروع و اختیاری است[۳۱] و به اعتقاد او، بیرون از این حد مشروع نیست. اگر خدا حد جوع را اینگونه مشخص کرده، نهایت بیادبی است که انسان گمان کند به فواید و مصالح آن از خدا داناتر است و بیرون از حد به دنبال جوع باشد، اما اگر حال و واردی قلبی به نحوی مانع طعام خوردن انسان شود و نتیجه نیکویی در پی داشته باشد، چنین جوعی مطلوب است وگرنه نوعی بیماری است که باید درمان شود.[۳۲]
فواید و آثار جوع
از نظر صوفیان، فواید و آثار جوع بیشتر متوجه کاستن از شهوات و فزونخواهی و امیال نفسانی است. چنانکه گفته شده، زمینه طاعت در گرسنگی است و زمینه معصیت در سیری. اگر سیرخوردن به منزله آبادکردن بطن (شکم) است، گرسنگی عبارت است از آباد کردن باطن.
جوع، نفس را خاضع و قلب را خاشع میکند و یکی از ثمرههای گرسنگی، مشاهدت است.[۳۳] غزالی ده وجه برای حکمت جوع میآورد که عبارتاند از: بصیرت فکر؛ رقت قلب که بر اثر آن سالک لذت مناجات را دریابد و از ذکر اثر پذیرد؛ شکستگی و خواری نفس و زایل شدن سرکشی و سرمستی که موجب غفلت و طغیان نفس است؛ فراموش نکردن اهل بلا و عذاب و بلای خدا، زیرا انسانِ سیر گرسنگی و گرسنگان را فراموش میکند؛ تضعیف شهوت و قوت که سرمنشأ همه معصیت هاست؛ دفع خواب و دوام بیداری تا سالک از تهجد و عبادت باز نماند؛ آسانتر شدن مداومت و مراقبت بر عبادت زیرا رفع گرسنگی مستلزم صرف وقت و عمر است، حال آن که وقت و عمر سرمایهای است که سالک با آن تجارت معنوی میکند و در نتیجه، اوقاتی را که باید صرف خریدن و شستن و پختن کند صرف عبادت میکند؛ سلامتی جسم و دوری از بیماری ها؛ کمهزینه شدن (خفّة المؤونه) زیرا کسی که کمتر میخورد نیاز کمتری به مال و مالاندوزی دارد و حرص او به دنیا کمتر میشود؛ و توانایی ایثار و صدقه دادن از آنچه افزون بر نیازِ اندک است.[۳۴]
از نظر ابن عربی نیز حکمت جوع در کاستن از فزونخواهی طبع و سبک کردن نیازها و در مراحل عالی، طلبِ صفتِ بینیازی حق است.[۳۵] وی برای جوع احوال و مقاماتی قائل است: احوالِ جوعِ سالکان، خشوع و فروتنی و بیچارگی و خواری و درویشی و سکون جوارح و احوال جوع محققان رقت و صفا و مؤانست و نیستی و پاک شدن از اوصاف بشری است، اما مقام جوع، مقام صمدانی (بینیازی از خلق) است که اسرار و تجلیات بسیاری در آن مندرج است.[۳۶]
حکمت جوع نزد صوفیه تبیینی روانشناختی و جسمانی متناسب با طب قدیم دارد. نزد شقیق، محروم ماندن شخص از برآوردن نیازهای ضروری مانند خوردن، سبب میشود که روح او فراغت لازم را برای پرداختن به شهوات غیرضروری یا آرزوهای بیهوده نیابد. سهل تستری نیز معتقد است که اگر نفس را به تحمل گرسنگی وادارند، خون کاهش مییابد و اندیشه بد از دل بیرون میرود.[۳۷]
غزالی نیز در تبیینی کاملاً جسمانی همین نکته را بسط داده و گفته است که گرسنگی، خونِ دل را کم و نورانی و چربی قلب را آب میکند و به این نحو قلب رقیق میگردد و این رقت، کلید مکاشفه است. از سوی دیگر اگر خونِ قلب کم شود راه دشمن تنگ میشود زیرا مجاری قلب (رگها) انباشته از شهوات است. وی همچنین جوع را مایه حدّت ذهن میداند زیرا معتقد است سیری مانند مستی، بخار بسیار به دِماغ میرساند.[۳۸]
تأکید بر فواید و کارکردهای طریقتی جوع به منزله راهی برای وصول به احوال عرفانی یا تهذیب و تزکیه نفس، آفاتی در میان پیروان ناآزموده صوفیان پدید آورد و انتقاد برخی صوفیان را از این شیوه برانگیخت. ابونصر سرّاج فصلی از «اللّمع» را به ذکر خطاها و بدفهمی های سالکان مبتدی اختصاص داده است.[۳۹] حارث محاسبی در انتقاد از جوعِ طریقتی، جوعی را که شخص بر خود تحمیل میکند (جوعالتکلّف) از جوعی که خدا برای انسان پیش میآورد (جوعالمنع)، تفکیک کرده و نوع اول را مذموم دانسته است.
وی با انتقاد از کسانی که جوع را روش یا وسیلهای برای نیل به زهد یا احوال میدانند، گفته است خشوعِ حاصل از چنین جوعی، تصنعی است و با رفع این جوع، آن خشوع هم زایل میگردد و این امر نشانه اصالت نداشتن آن است. وی در برابر پرهیز دادن از جوع خود خواسته، جوعالمنع را توصیه کرده که همان صبر بر جوعِ خدا خواسته است زیرا بنا بر حدیثی، کسی که با شکر غذا میخورد برابر است با کسی که با صبر جوع را تحمل میکند.[۴۰]
این تلقی، کاملاً مخالف با تلقی هجویری است. او جوع اضطراری یا جوعالمنع را جوع ندانسته زیرا در این حالت شخص طالب طعام است در حالی که صاحب درجه جوع، تارک طعام است.[۴۱] از نظر ابن عربی، جوع بر دو نوع است: جوع سالکان و جوع محققان (اکابر).[۴۲] جوع سالکان، جوع اختیاری است که حد آن روزه شرعی است، اما جوع محققان و اکابر جوع اضطراری است. مراد ابنعربی از جوع اضطراری مقامی است که محققان بدان میرسند و آن ملکهای نفسانی است که چه در سیری و چه در گرسنگی از ایشان زایل نمیشود. محققان هیچگاه به تکلف به گرسنگی روی نمیآورند، اگر در مقام انس باشند غذایشان اندک است و اگر در مقام هیبت باشند، خوراکشان بسیار است.
ابنعربی، پس از فصل شناخت جوعِ مطلوب، بابی را به ترک جوع اختصاص داده است.[۴۳] مقصود از ترک جوع نیز سیرخوردن نیست بلکه بهجای آوردن حق نفس از غذایی است که خدا صلاح مزاج و قوام بنیه انسان را در آن دانسته، کما این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز از جوع به خدا پناه برده است. به این معنا، ترک جوع، عبادت و راهی به سوی خداست.
پانویس
- ↑ رجوع کنید به ابوطالب مکی، قوت القلوب،ج۲، ص۳۲۰؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۲۳؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، سفر۴، ص ۲۵۹؛ نسفی، الانسان الکامل، ص۱۰۴
- ↑ طبرسی، ج۱، ص۴۳۵
- ↑ محلّی و سیوطی، تفسیر الجلالین، ج۱، ص ۲۲
- ↑ زمخشری، ج۱، ص ۲۰۷؛ فخررازی، التفسیر الکبیر، ج۴، ص۱۷۰، به نقل از شافعی
- ↑ رجوع کنید به علی بن ابیطلحه، صحیفه، ص۹۰
- ↑ ابنماجه، سنن ابنماجه، ج۲، ص ۱۱۱۱؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۴۹
- ↑ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۴۴۸
- ↑ ابوطالب مکی، قوت القلوب، ج۲، ص ۳۳۲؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۱۵؛ عینالقضاه، نامههای عینالقضات همدانی، ج۲، ص ۱۰۷
- ↑ رجوع کنید به ابوطالب مکی، قوت القلوب، ج۲، ص ۳۳۲؛ هجویری، کشفالمحجوب، ص۴۱۴؛ سهروردی، عوارف المعارف، ص۳۲۷ـ۳۲۹
- ↑ رجوع کنید به هجویری، کشفالمحجوب، ص۴۱۴؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۱۴
- ↑ رجوع کنید به ابوطالب مکی، قوت القلوب، ج۲، ص ۳۲۵ـ۳۲۷؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۱۳ـ ۲۱۸؛ سهروردی، عوارف المعارف، ص۳۲۷ـ۳۲۹
- ↑ ابونصر سرّاج، اللمع فی التصوف، ص۲۰۲
- ↑ قشیری، الرساله القشیریه، ص۱۴۱
- ↑ بلخی، آداب العبادات، ص۱۰۸ـ۱۱۰
- ↑ سلمی، مجموعه آثار، ج۱، ص ۳۶۸
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۱۷۱، ۲۰۵، ۲۱۲
- ↑ ابنعربی، الفتوحاتالمکیه، سفر ۴، ص ۲۵۳ـ ۲۵۴؛ ابنعربی، ده رساله، ص ۱۵ـ۱۷
- ↑ نسفی، الانسان الکامل، ص۹۵
- ↑ ابونصر سرّاج، اللمع فی التصوف، ص۲۰۲؛ قشیری، الرساله القشیریه، ص ۱۴۱ـ۱۴۳؛ ابوطالب مکی، قوت القلوب، ج۲، ص ۳۳۲؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۱۳ـ۲۱۶
- ↑ ابوطالب مکی، قوت القلوب، ج۲، ص۳۲۰
- ↑ ابوطالب مکی، قوت القلوب، ج۲، ص۳۲۰؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۲۳؛ ابنعربی، ده رساله، ص۱۶
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۲۳ـ۲۳۱
- ↑ رجوع کنید به غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۳۱ـ۲۳۴
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳،ص۲۳۴
- ↑ نسفی، الانسان الکامل، ص۱۰۴
- ↑ رجوع کنید به ابوطالب مکی، قوت القلوب، ج۲، ص۳۲۳؛ قشیری، الرساله القشیریه، ص۱۴۱ـ۱۴۲؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۱۶
- ↑ قشیری، الرساله القشیریه، ص۱۴۱؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۱۶
- ↑ هجویری، کشفالمحجوب، ص۴۲۱
- ↑ ابونصر سرّاج، اللمع فی التصوف، ص۴۱۷ـ ۴۱۸
- ↑ ابنعربی، الفتوحاتالمکیه، سفر۱۳، ص۶۳۷
- ↑ ابنعربی، الفتوحاتالمکیه، سفر ۱۳، ص۶۴۰ـ۶۴۱
- ↑ ابنعربی، الفتوحاتالمکیه، سفر ۱۳، ص ۶۳۷ـ۶۳۹
- ↑ هجویری، کشفالمحجوب، ص۴۱۹ـ۴۲۱
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص۲۱۷ـ۲۲۲
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، سفر ۱۳، ص ۶۳۸
- ↑ ابنعربی، ده رساله، ص۱۶
- ↑ رجوع کنید به نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص۱۸۵،۱۸۷
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۰۵، ۲۱۷
- ↑ ابونصر سرّاج، اللمع فی التصوف، ص۴۱۷ـ ۴۱۸
- ↑ رجوع کنید به نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی،ص۱۸۸
- ↑ هجویری، کشفالمحجوب، ص۴۲۰
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، سفر۱۳، ص۶۳۸ـ۶۳۹؛ ابنعربی، ده رساله، ص۱۵
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، سفر۱۳، ص۶۳۸ـ۶۳۹؛ ابنعربی، ده رساله، ص۱۵؛ابنعربی، الفتوحات المکیه، سفر۱۳، ص۶۳۸ـ۶۳۹؛ ابنعربی، ده رساله، ص۱۵؛ ابن عربی، الفتوحات المکیه، سفر ۱۳، ص ۶۴۳ـ۶۴۴
منابع
- دانشنامه جهان اسلام، مدخل "جوع"، نوشته حسن سید عرب، ج۱۱.