رجس

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۱۹ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (ویرایش)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«رجس» در اصل به معنای چیزی است که پلیدی آن موجب تنفر مردم بوده و عملی است که قبیح باشد.[۱] در قرآن کریم نیز «رجس» به معانی متعددی از جمله: پلیدی، نجاست، عذاب و... به کار رفته است.

رجس در لغت

"رِجس" با کسر "راء" در اصل بر اختلاط دلالت می ­کند و از آن به "قَذِر" تعبیر شده، به دلیل مخلوط شدن و آلوده شدن با چیز قبیح.[۲]

در کتب لغت برای رجس معانی متعدد و مختلفی ذکر شده از جمله: قذر،[۳] نجس،[۴] خلط،[۵] یا هر چیزی که موجب تنفر باشد.[۶] اما اکثر لغویون رجس را به شیء قذر معنا کرده ­اند[۷] و قذر بر معانی زیادی اطلاق می ­شود؛ از جمله: پلیدی، زشتی، ناپاکی، آلودگی، چرکین و نجاست.[۸]

بنابراین رجس در اصل به معنای چیزی است که پلیدی آن موجب تنفر مردم بوده و عملی است که قبیح باشد.[۱] در قرآن کریم نیز رجس به معانی متعددی از جمله: پلیدی، نجاست، عذاب و... تفسیر شده است.

رجس از دیدگاه قرآن

چنان­که در معناشناسی اشاره شد، برای «رجس» در کتب لغت مصادیق متعددی ذکر شده؛ اما با توجه به آیات قرآن، خود واژه­ رجس بین این معانی از جامعیت برخوردار بوده و اعم از همه­ آن معانی است و می ­تواند بر تمام این معانی اطلاق شود.[۹] بنابراین رجس همان چیز مکروه و قبیحی است که در عرف سالم و نزد عقل صحیح به شدت نامناسب و نالایق دیده شود، خواه مادّى باشد یا معنوى.[۱۰]

به عبارتی کلمه­ "رجس" صفتى است به معنای قذارت و پلیدى؛ هیأتى که در نفس آدمی و در ظاهر موجب تنفر و اجتناب از آن می­ شود. اولى همان پلیدی­هاى معنوى است؛ مانند: شرک، کفر و اعمال ناشایست و دومى همان پلیدى ظاهری است؛ مانند: خوک.[۱۱] قرآن کریم این لفظ را در هر دو معنا اطلاق کرده و به کار برده است.[۱۲]

موارد و مصادیقی که قرآن کریم از آن به رجس تعبیر نموده، می ­توان به اثباتی و سلبی تقسیم نمود:

الف. معنای سلبی رجس:

در معنا و مفهوم سلبی رجس، آیه تطهیر که در شأن اهل بیت پیامبر نازل شده، ظهور کامل دارد. خدای متعال در آیاتی از سوره­ احزاب، زنان پیامبر اسلام را مورد خطاب قرار داده و آنان را نصیحت و سرزنش کرده است. بعد با یک جمله­ معترضه در اثنای همین آیات، لحن آیه را تغییر داده و با نهایت مدح و تمجید، گروه دیگر را مورد خطاب قرار داده و فرموده است: «إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً»؛[۱۳] خداوند فقط مى‌خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

شروع این فقره از آیه با ادات حصر (إنّما)، انحصار خواست خدا را مى‌رساند و مى‌فهماند که اراده­ خدا این است که رجس و پلیدى را تنها از اهل بیت دور کند و مراد از "اهل بیت" بر اساس آیات و روایات[۱۴] و در عرف قرآن، اسم خاص است بر پنج تن آل عبا؛ یعنى رسول خدا، على بن ابیطالب، فاطمه­ زهرا، حسن و حسین صلوات ­الله علیهم که به تبع اینان، امامان معصوم از فرزندان امام حسین علیه السلام را شامل شده و بقیه­ افراد حتی همسران پیامبر از این مصداق خارج می ­شوند.

به عبارتی کلمه­ "أهل البیت" با خطاب "عنکم" و با قید تطهیر به صورت تأکید و مضارع آوردن افعال که استمرار را می­ رساند، دلالت بر این دارد که دور کردن پلیدى از اهل بیت و تطهیر آنها، مسأله‌اى مختص به چهارده معصوم است؛ بنابراین در آیه­ شریفه در حقیقت دو انحصار بکار رفته است:

  • انحصار اراده­ تکوینی خداوند در بردن پلیدى و تطهیر اهل بیت علیهم السلام
  • انحصار اجتناب از پلیدى و تطهیر در خود اهل بیت علیهم­ السلام.[۱۵]

پس رجس که در آیه­ شریفه با الف و لام آمده، به این معناست که خدا مى‌خواهد اثر رجس یعنی تمامى انواع پلیدی ها و هیئت­هاى خبیثه و رذیله را از نفس اهل بیت زایل کند؛ یعنی اذهاب رجس به صورت رفعی و دفعی که در این مقام تمام انواع رجس اراده شده و اهل آن باید از خالصترین مخلَصین باشند و چنین ازاله‌اى با عصمت اهل بیت منطبق مى‌شود و عصمت همان صورت علمى است که نفس انسان را از هر باطلى (از بعد اعتقادی و عملی) حفظ مى‌کند و اثرى از اعتقاد باطل و عمل زشت در دل باقى نمی­ گذارد.

بنابراین ازاله­ تمامیت رجس از وجود مقدس اهل بیت علیهم السلام، سلب مطلق است؛ چنان­که اثبات تمامیت طهارت برای اهل بیت، ایجاب مطلق است.[۱۶]

ب. معنای اثباتی رجس:

۱. رجس در احکام شرعی:

در قرآن کریم برخی مسائل از حیث حکم شرعی رجس خوانده شده ­اند که در کتب فقهی مفصل مورد بحث واقع شده است. از جمله آیاتِ اولیه ­ای که در شأن محرمات انعام در مکه نازل شده، رجس بودن حکم شرعی این گروه از حیوانات است که خدای متعال در سوره­ انعام می ­فرماید:[۱۷]

«قُل لاَّ أَجِدُ فِی مَا أُوْحِی إِلَی مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ یطْعَمُهُ إِلاَّ أَن یکونَ مَیتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیرِ اللّهِ بِهِ...»؛[۱۸] بگو: در آنچه بر من وحى شده، هیچ غذاى حرامى نمى‌یابم به ­جز این که مردار باشد یا خونى که (از بدن حیوان) بیرون ریخته یا گوشت خوک - که این ها همه پلیدند - یا حیوانى که به گناه، هنگام سر بریدن، نام غیر خدا (نام بتها) بر آن برده شده است...

شروع کلام الهی در این آیه، ردی بر مشرکان است که در ارتباط با محرمات مسلمانان نظر می­ دادند تا این که آیه نازل شد و حکم واقعی محرمات را بیان نمود؛ با این بیان که تحریم فقط از ناحیه خداست و خداوند بر اساس علم و حکمت خودش چیزی را حلال یا حرام می ­کند و اعلام آن تنها از طریق وحی صورت می ­گیرد.[۱۹]

آیه­ شریفه چهار چیز را که جزو خوردنی­هاست، از مأکولات حلال استثناء نموده و حرام اعلام کرده است. در اینجا استثناء حقیقی صورت گرفته و استثناء از عموم کائنات است؛ اما این که الفاظ به صورت نکره بیان شده، در سیاق نفی است و محرمات را در این موارد مذکور منحصر نمی ­کند؛ بلکه تحریم این موارد بر حسب زمان نزول است؛ لذا در سوره ­های بعدی[۲۰] که برخی در مدینه نازل شده ­اند، الفاظ به صورت معرفه آورده شده و این محرمات را تفصیل داده است.[۲۱]

"میته" حیوانی است که بدون ذبح شرعی بمیرد و "دم مسفوح" خون حیوانی است که از رگها با فشار به بیرون ریخته می ­شود؛ اما خونی که عادتاً در داخل گوشت می­ ماند، مسفوح نیست[۲۲] و شرعاً حلال است که حرمت خون مسفوح بر حلیت آن دلالت دارد.[۲۳]

"فَإِنَّهُ رِجْسٌ" جمله معترضه است و "رجس" که در آیه به معنای خباثت و قذارت است، البته برخی به معنای عذاب گرفته ­اند،[۲۴] برگشت آن به موارد مذکورِ در آیه دو حالت دارد:

  • ضمیر فقط به "لحم خنزیر" برگردد؛ چون در قرآن تصریح به نجاست آن شده است.[۲۵] در این صورت رجس بودن، مذمت زائدی بر تحریم شدن گوشت خوک هست که عرب به خوردن آن گرفتار بودند.[۲۶]
  • ضمیر به هر سه مورد (میته، دم مسفوح و لحم خنزیر) برگردد؛[۲۷] در این صورت رجس بودن این موارد علاوه بر این که علتی بر تحریم اینهاست، علتی بر دفع مفسده ­ای است که از خوردن آنها حاصل می­ شود؛ یعنی دفع مفسده بدنی که مضرات و بیماری های زیادی از خوردن این موارد، وارد بدن انسان می ­شود.[۲۸]

قرآن در سوره­ مائده مصادیق دیگری از موارد رجس را مطرح کرده و خطاب به مؤمنان می ­فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»؛[۲۹] اى کسانى که ایمان آورده‌اید! شراب و قمار و بتها و ازلام (نوعى بخت‌آزمایى‌)، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دورى کنید تا رستگار شوید!

"خمر" هر نوع شرابی است که مست کننده باشد و ظاهراً اختصاص به شراب انگور ندارد[۳۰] و مراد از خمر، شُرب آن است با این که برخی قائل به این است که کلام دلالت بر تحریم سایر تصرفات و استعمالات شراب نیز دارد؛ حتی برخی رجس را به نجس بودن شراب نیز تفسیر کرده است،[۳۱] "میسر" تمام اقسام قمار را شامل می ­شود، "انصاب" بتهایی هستند که مردم برای عبادت نصب کرده ­اند و "ازلام" تیرهایی هستند که جهت قمار در سهام گوشت از آنها استفاده می­ کردند.[۳۲]

"رِجس" که به هر چیز پلیدى گویند در اینجا به معناى وصف پلیدى است، مانند نجاست و قذارت؛ یعنى حالت و وصفى که طبع انسان از هر چیزى که داراى آن حالت و وصف باشد، از روى نفرت دورى مى‌کند که پلید بودن موارد مذکور در آیه از همین باب است؛ چون هیچ خاصیت و اثرى که در سعادت انسان دخیل باشد در آن چیز وجود ندارد.[۳۳]

تحریم خمر بر دو وجه است: نخست به خاطر رجس بودن که در شرع مقدس بر چیز تنفرآور و نجس اطلاق می­ شود و لازمه آن وجوب اجتناب است و دوم امر به اجتناب شده که امر مقتضی ایجاب بوده و دال بر تحریم خمر است.[۳۴]

پلیدی و شیطانى بودن شراب و سایر مذکورات در آیه به دلیل مرتکب نمودن انسان به اعمال زشتِ شیطانی است که دلها را وسوسه کرده و گمراه می کند؛ به همین جهت در آیه­ ۱۲۵ سوره انعام گمراهى را رجس خوانده و آن­گاه در آیه­ بعدى[۳۵] این معنا را که پلید بودن این موارد ناشى از عمل شیطانی است، با دعوت و اراده­ی شیطان دانسته و بیان نموده است.[۳۶]

۲. رجس بودن منافقان:

قرآن کریم در مقام معرفى منافقان از این بُعد که رذیله­ خودپرستى و نفاق سیرتشان و محرومیت از خیر و نیک­بختى که هدف و مسیر آنهاست، به مؤمنان امر می ­کند که از آنها اعراض کنند:[۳۷] «...فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ»؛[۳۸] ... از آنها اعراض کنید (و روى بگردانید) چرا که پلیدند!

زیرا منافق تا نفاقش ظاهر نشده، احکام ظاهرى اسلام بر او بار می­ شود؛ اما پس از ظهور نفاق باید آنها را دور انداخت و به خود راه نداد. خداوند علت اعراض را پلید بودن آنها بیان می­ کند؛ چون منافقان در باطن که کافر و نجس هستند، بر حسب ظاهر نیز نجس، خبیث و پلید می ­شوند؛ لذا اعراض و اجتناب از آنها واجب است.[۳۹]

در آیه­ دیگر با عبارت دیگری به ازدیاد پلیدی منافقان اشاره کرده و می ­فرماید: «وَ أَمَّا الَّذینَ فی‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ»؛[۴۰] و امّا آنها که در دلهایشان بیمارى است، پلیدى بر پلیدیشان افزوده!

مقابله‌اى که در میان دو جمله­ «الَّذِینَ آمَنُوا» و «الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» برقرار است، این معنا را افاده مى‌کند که آیه­ شریفه درباره­ کسانى سخن می­ گوید که در دلهایشان ایمان صحیحى وجود ندارد؛ بلکه قلب آنها گرفتار شک و انکار است که خود منجر به کفر مى‌شود؛ لذا در ادامه­ آیه مى‌فرماید: منافقان در حالی ­که کافر هستند می­ میرند. بنابراین مرضی که در دل آنهاست، همان شک و نفاق بوده که در ادامه بر افزودن رجس بر رجس آنها اشاره نموده است. به عبارتی رجس به معناى ضلالت است به این معنا که ضلالتى جدید بر ضلالت قدیم آنها افزوده مى‌شود.[۴۱]

۳. رجس بودن بت­ها:

از جمله مواردی که رجس در آن بکار رفته، آیه­ مربوط به مناسک حج است. در این آیه خدای متعال بعد از بیان حلیت چهارپایان، در ارتباط با سنت­های جاهلی در مراسم حج می­ فرماید:[۴۲] «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ»؛[۴۳] از پلیدی هاى بت­ها اجتناب کنید!

اوثان جمع وثن است به معنای بُتی که پرستش می­ شود.[۴۴] توصیف بُت به پلیدی، رجس معنوی است؛ چون اعتقاد نفوس به الوهیت بت­ها به منزله تعلق خباثت به جسدهاست که اطلاق پلیدی بر آن رساترین تشبیه است. اما این که "اوثان" را با "مِن" آورده (من الاوثان)، جهت بیان مجمل و مبهم بودن رجس است که در اینجا بعض انواع آن رجس مد نظر هست، نه این که عین اوثان رجس باشد.[۴۵] البته مراد این نیست که برخی بت­ها رجس نیستند؛ بلکه به این معناست: رجس و پلیدی که از آن باید اجتناب شود، همان بت­ها هستند؛[۴۶] پس دلیل اجتناب از اوثان رجس بودن آن است و رجس از عمل شیطانی بوده که باید از آن اجتناب شود؛ چنان­که در آیه­ ۹۰ سوره­ مائده به آن اشاره شد.[۴۷]

مصادیق دیگر در معنای رجس:

از جمله مصادیقی که برای رجس بیان شده و در قرآن کریم به آنها اشاره شده است، معنای عذاب، کفر، ضلالت، رسوایی و امثال اینهاست که در ادامه به این معانی و مصادیق می ­پردازیم:

حضرت هود علیه السلام قوم خود را به یگانه ­پرستی و توحید دعوت می ­کرد و از بت ­پرستی نهی می­ نمود؛ هنگامی که با تکذیب قوم مواجه شد، آنان را از نزول عذاب الهی ترساند؛ اما قوم هود از پیروی از آئین پدران خود دست برنداشته و به گمراهی خود ادامه دادند و در برابر تهدید پیامبرشان، با روی­گردانی و تکذیب ایشان، خواستار عذاب الهی شدند. پیامبر خدا در برابر این خواسته خطاب به قوم خود فرمود:[۴۸] «قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیکمْ مِنْ رَبِّکمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ»؛[۴۹] گفت: پلیدى و غضب پروردگارتان، شما را فراگرفته است!

نظر غالب مفسران بر این است که رجس در این آیه به معنای عذاب است.[۵۰] عذاب قوم هود، همان باد سوزانى بود که تار و مارشان کرد.[۵۱] البته برخی دیگر پلیدی قوم هود را، کفر آنها می ­دانند و آن کفر همان امر عذاب بود که در آینده­ نزدیک واقع شد و به آنها رو آورد.[۵۲] همچنین قرآن کریم در بیان کیفر افراد بی ­ایمان و گمراه، تصریح می­ کند که خداوند می­ خواهد اینها را گمراه سازد و سینه­ آنان را آن­چنان تنگ و سخت می­ کند که گویا می­ خواهند از آسمان بالا روند. آیه­ شریفه در ادامه­ این بیان و در تشبیه این اضلال می ­فرماید:[۵۳] «کذلِک یجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لایؤْمِنُونَ»؛[۵۴] این­گونه خداوند پلیدى را بر افرادى که ایمان نمى‌آورند، قرار مى‌دهد!

غالب مفسران باز "رجس" را در اینجا به عذاب و عقاب الهی معنا کرده­ اند و می­ گویند: خداوند این­گونه عذاب و بدبختى را دامن­گیر مردم بى‌ایمان مى‌کند.[۵۵] بر اساس این استدلال و تشبیه، مراد از گمراهی، اجبار بر کفر نیست؛ بلکه این اضلال کیفر این کفر است؛ زیرا می ­فرماید: خداوند پلیدى را بر دل کسانى مى‌نهد که ایمان ندارند. پس منظور از تشبیه این است: همان­طوری­ که خداوند آنها را تنگدل مى‌کند، پلیدى و عذاب را نیز بر آنها مى‌افکند که خود مستحق آن هستند.[۵۶]

برخی دیگر از مفسران رجس را در اینجا به ضلالت معنا کرده ­اند و این استدلال را قاعده­ کلی در مسأله اضلال بر افرادی می­ دانند که از ایمان امتناع می ­ورزند؛ لذا ضلالت که همان ایمان نیاوردن آنهاست و در این آیه "رجس" خوانده شده، نصیب کسانى مى‌شود که فاقد حالت تسلیم بودن در برابر خدا و رام بودن در برابر حقند. همچنین تعبیر دیگری که از این جمله فهمیده می­ شود این است که قذارت و پلیدی به حدی بر این نوع افراد احاطه دارد که میان آنان و دیگران حائل شده و دیگران از نزدیکی به اینها نفرت دارند.[۵۷]

در جای دیگر خداوند رجس را که همان عذاب باشد، برای کسانی که تفکر نمی­ کنند، قرار داده تا عقل خود را کار انداخته و بیندیشند:[۵۸] «وَ یجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لایعْقِلُونَ»؛[۵۹] و پلیدى (کفر و گناه) را بر کسانى قرار مى‌دهد که نمى‌اندیشند.

رجس در این آیه، رجس عذاب است که نتیجه­ پلیدی کفرشان بود؛ چون این نوع انسانها به عمد عقل خود را کار نمی­ اندازند، پاداش عملشان جز رجس چیز دیگری نخواهد بود که از جمله­ آن، ارسال شیاطین به سوی آنها و مهر زدن بر دلهایشان بود.[۶۰]

پس در حقیقت رجس در اینجا همان خذلان و رسوایی آنهاست، درحالی­که اصرار بر کفر دارند. خذلان که رجس نامیده شده، همان عذاب است به دلیل این که عذاب سبب رسوایی کفار می ­شد.[۶۱] یعنى نخست افرادى از تعقل، تفکر و اندیشه سرباز مى‌زنند، سرانجام به این مجازات گرفتار شده و پلیدى بر آنها چیره گشته و آوردن ایمان از آنها سلب مى‌گردد؛ رجسی که مقدمات آن را خودشان فراهم کرده‌اند.[۶۲]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ طبرسى، فضل ­بن ­حسن‌؛ مجمع ­البیان فى تفسیرالقرآن‌، تهران‌، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش‌، چاپ سوم، ج‌۳، ص۳۶۹.
  2. ابوالحسین، احمد بن فارس بن زکریا؛ معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمدهارون، قم، مکتب اعلام اسلامی، جمادی الاخر ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۴۹۰.
  3. ابن منظور، محمد بن­ مکرم‌؛ لسان ­العرب‌، بیروت‌، دارصادر، ۱۴۱۴ق‌، چاپ سوم، ج‌۶، ص۹۵ و راغب اصفهانی، حسین­ بن ­محمد؛ المفردات فی غریب ­القرآن‌، دمشق بیروت‌، دارالعلم الدارالشامیة، ۱۴۱۲ق‌، چاپ اول، ص۳۴۲.
  4. طوسى، محمد بن ­حسن؛‌ التبیان فى تفسیر القرآن،‌ بیروت، دار احیاء التراث العربى،‌ بی­تا، ج‌۴، ص۱۷ و لسان العرب، ج‌۶، ص۹۵.
  5. معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۴۹۰.
  6. فراهیدى، خلیل­ بن ­احمد؛ کتاب العین‌، قم‌، هجرت‌، ۱۴۱۰ق،‌ چاپ دوم، ج‌۶، ص۵۲.
  7. لسان العرب، ج‌۶، ص۹۵، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۴۲ و کتاب العین، ج‌۶، ص۵۲.
  8. مهیار، رضا؛ فرهنگ أبجدی عربی- فارسی، ص۶۳ و مجمع البحرین، ج‌۳، ص۴۵۳.
  9. مصطفوى، حسن‌؛ التحقیق فی کلمات­ القرآن الکریم‌، تهران‌، بنگاه ترجمه و نشر کتاب‌، ۱۳۶۰ش، ج‌۴، ص۵۶ و ۵۷.
  10. مصطفوى، حسن‌؛ تفسیر روشن، ۱۳۸۰ش‌، چاپ اول، ج‌۷، ص۲۱۲ و التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‌۴، ص۵۶ و ۵۷.
  11. طباطبایى(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فى تفسیرالقرآن، قم‌، جامعه‌ى مدرسین حوزه علمیه قم، ‌۱۴۱۷ق،‌ چاپ پنجم، ج۱۶، ص۳۱۲.
  12. سوره انعام/۱۴۵، سوره توبه/۱۲۵ و سوره انعام/۱۲۵.
  13. سوره احزاب/۳۳.
  14. واحدى، اسباب نزول القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۱ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۶۸، بحرانى، سیدهاشم؛ البرهان فى تفسیر القرآن، تهران، ۱۴۱۶ق، چاپ اول، ج۴، ص۴۶۵، قمى مشهدى، محمدبن محمدرضا؛ تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب‌، تهران، ۱۳۶۸ش، چاپ اول، ج۱۰، ص۳۶۷ و عروسى حویزى، عبدعلى بن جمعه‌؛ تفسیر نورالثقلین‌‌، قم، اسماعیلیان‌، ‌۱۴۱۵ ق‌، چاپ چهارم‌، ج۲، ص۱۷۲.
  15. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۰۹–۳۱۲.
  16. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۰۹–۳۱۲ و صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فى تفسیرالقرآن بالقرآن‌، قم‌، فرهنگ اسلامى،‌ ۱۳۶۵ش‌، چاپ دوم‌، ج۲۴، ص۱۳۵ و ۱۳۶.
  17. الفرقان فى تفسیرالقرآن بالقرآن‌، ج۱۰، ص۳۱۳.
  18. سوره انعام/۱۴۵.
  19. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر والتنویر، بی­تا، ج۷، ص۱۰۲.
  20. سوره نحل/۱۱۵، سوره بقره/۱۷۳ و سوره مائده/۳.
  21. الفرقان فى تفسیرالقرآن بالقرآن‌، ج۱۰، ص۳۱۳ و ۳۱۴ و التحریر والتنویر، ج۷، ص۱۰۳.
  22. حسینى همدانى، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان، تحقیق محمدباقر بهبودى،‌ تهران، کتابفروشى لطفى‌، ۱۴۰۴ق،‌ چاپ اول،‌ ج۱، ص۱۵۳.
  23. الفرقان فى تفسیرالقرآن بالقرآن‌، ج۱۰، ص۳۱۶.
  24. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۰۴.
  25. فاضل مقداد، کنزالعرفان فی فقه القرآن، تحقیق سیدمحمد قاضی، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ۱۴۱۹ق، چاپ اول، ج‌۲، ص۳۰۳.
  26. التحریر والتنویر، ج۷، ص۱۰۳.
  27. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۰۴.
  28. التحریر والتنویر، ج۷، ص۱۰۳ و ۱۰۴.
  29. سوره مائده/۹۰.
  30. کاظمى، جواد بن سعید؛ مسالک الأفهام الى آیات الأحکام، تهران، کتابفروشى مرتضوى، ۱۳۶۵ش، چاپ دوم، ج۱، ص۱۰۴.
  31. کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج۱، ص۵۲ و ابن‌عربى ابوعبدالله، محیى‌الدین محمد؛ احکام القرآن ابن عربى، تحقیق سمیر مصطفى ربا، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۲۲ق، چاپ اول، ج۲، ص۶۵۶.
  32. مسالک الأفهام الى آیات الأحکام، ج۱، ۱۰۵.
  33. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۲۰.
  34. جصاص، احمدبن‌على‌؛ احکام القرآن(جصاص)، تحقیق محمدصادق قمحاوى،‌ بیروت، دار احیاءالتراث العربى‌، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص۱۲۳.
  35. سوره مائده/۹۱.
  36. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۲۰ و ۱۲۱.
  37. انوار درخشان، ج‌۸، ص۹۱.
  38. سوره توبه/۹۵.
  39. طیب، سید عبدالحسین؛‌ اطیب­البیان فی تفسیرالقرآن‌، تهران‌، اسلام‌، ۱۳۷۸ش‌، چاپ دوم، ج‌۶، ص۲۹۵.
  40. سوره توبه/۱۲۵.
  41. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۹، ص۴۱۰.
  42. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه‌، تهران‌، دارالکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ش‌، چاپ اول، ج۱۴، ص۹۰.
  43. سوره حج/۳۰.
  44. کتاب العین، ج‌۸، ص۲۴۲.
  45. التحریر والتنویر، ج۱۷، ص۱۸۳ و ۱۸۴.
  46. فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمدبن­عمر؛ مفاتیح­الغیب،‌ بیروت، دار احیاءالتراث العربى، ۱۴۲۰ق‌، چاپ سوم، ج۲۳، ص۲۲۳.
  47. زمخشرى، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل‌، بیروت‌، دارالکتاب العربی‌، ۱۴۰۷ق‌، چاپ سوم‌، ج۳، ص۱۵۴.
  48. تفسیر نمونه، ج۶، ص۲۲۶–۲۳۰.
  49. سوره اعراف/۷۱.
  50. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‌۴، ص۴۴۶ و تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‌۵، ص۱۲۰.
  51. قرشى، سید على ­اکبر؛ تفسیر احسن الحدیث‌، تهران‌، بنیاد بعثت،‌ ۱۳۷۷ش‌، چاپ سوم، ج‌۳، ص۴۴۲.
  52. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج‌۱۱، ص۱۹۷.
  53. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۴، ص۵۶۲.
  54. سوره انعام/۱۲۵.
  55. تفسیر کنز الدقائق و بحرالغرائب، ج‌۴، ص۴۴۳، ابوالفتوح رازى، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، مشهد، آستان قدس رضوى، ‌۱۴۰۸ق، ج‌۸، ص۳۳ و مغنیه، محمدجواد؛ تفسیر کاشف‌، تهران‌، دارالکتب الإسلامیة، ۱۴۲۴ق‌، چاپ اول، ج‌۳، ص۲۶۲.
  56. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۴، ص۵۶۲.
  57. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۷، ص۳۴۳.
  58. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۰۶.
  59. سوره یونس/۱۰۰.
  60. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱۴، ص۱۷۰.
  61. طبرسى، فضل­ بن ­حسن‌؛ تفسیر جوامع الجامع‌، تهران‌، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم،‌ ۱۳۷۷ش‌، چاپ اول، ج۲، ص۱۳۰.
  62. تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۹۱.

منابع